PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله رسم الخط در زبان فارسی (قسمت اول)



AreZoO
12th September 2010, 02:22 PM
رسم الخط در زبان فارسی

(قسمت اول)


http://img.tebyan.net/big/1382/11/20361851851211182531061622810815913816737151.jpg

درباره رسم الخط فارسی بسیار نوشته اند و گمان می رود از این پس هم بسیار بنویسند چون همراه با ورود وسایل جدید به داخل نظام سنتی حروفچینی كتابهای فارسی، مسائل جدیدی هم در باره ی شیوه ی نگارش فارسی ظهور كرده است كه باید فكری درباره ی آنها بشود. نه می توان جلو شیوع روزافزون ابزارهای جدید حروفچینی كه امكانات یك حروفچین را ده ها برابر بلكه بیشتر افزایش داده است، گرفت، (فی المثل جلد دهم دیوان كبیر كه اندكس راهنمای مجلدات قبلی است احتمالاً سالها وقت عزیز شادروان بدیع الزمان فروزانفر را گرفته است. چنان كسی می توانست در این مدت و با صرف این مایه زحمت و دقت چند جلد كتاب مفید دیگر تألیف كند. امروز با دستگاه های معمولی حروفچینی كار گسترده ی آن مرد را می توان با دقتی بیشتر در عرض چند ساعت انجام داد [وقت كمتر، هزینه ی كمتر، دقت بیشتر])، و نه می توان با این دستگاه ها ابزارها كه روز به روز دقیق تر و كاراتر می شوند، دقایق دستوری زبان فارسی را رعایت كرد. فی المثل به این دستگاه دستور می دهند «ب» را از اول كلمات بردارد. این دستگاه دقیق، اما بی هوش «ب» اول مصادر فارسی را هم بر می دارد. كار او برداشتن «ب» از اول كلمات است. حال بیاییم و این «ب» ها را مشخص كنیم كه از اول كدام كلمات بردارد. و فهرست این كلمات را هم به حافظه ی دستگاه بسپاریم مثلاً در به كار بردن اگر به صورت «بكار» نوشته شده بود، «ب» را جدا كند. دستگاه این «ب» را كه بر سر نام «بكار» یكی از معاریف فرهنگ عرب است بر می دارد و نام آن شخص می شود «به كار» كه غلط است. البته می توان احتمال داد كه به زودی این اشكال هم رفع شود اما باز اشكالات دیگری پیش می آید. مسئله این است كه رسم الخط فارسی نقش مهمی در جهان صنعت چاپ و حروفچینی كتاب ندارد. اگر این اشكالات مربوط به زبان فرانسوی یا انگلیسی یا آلمانی بود تا به حال رفع شده بود. اما بازارخرید این ابزارهای فنی – بازار ایران– چندان بزرگ و مهم نیست كه متخصصان فنی برای رفع اشكالات آن تمام كوشش خود را بدون اتلاف وقت به كار گیرند.
اما در كنار این مسئله ی فنی، دو مسئله ی دیگر وجود دارد كه این دو، دیگر ارتباطی با حروفچینی رایانه ای و دستی و غیر اینها ندارد. باید برای این دو، راه حلی پیدا كرد.
تبادل فرهنگی و تعاطی تجربه یكی از كهن ترین ویژگیهای فرهنگی بشر است. از همان آغاز و بامداد تمدن بشری، معمول بوده است كه كلماتی از زبانی به زبان دیگر برود و زندگی جدید خود را در زبان دیگر، با توجه به شرایط اقلیمی فرهنگ جدید شروع كند و به سرنوشت این كلمه در زبان اصلی توجهی نداشته باشد. كلمه ای از فرانسه به انگلیسی می رود و شكل و تلفظ جدیدی را شروع می كند و دلیلی هم ندارد كه فرهنگ انگلیسی به صورت مستعمره ی فرهنگ فرانسوی به خاطر نفوذ این كلمه و كلمات دیگر برای همیشه باقی بماند. همین گونه است حالت یك كلمه ی انگلیسی كه به زبان فرانسوی وارد می شود. اینجا و اكنون مجال آن نیست كه از نمونه های فراوان این امر، شواهدی آورده شود؛ اهل فرهنگ خود بخوبی می دانند كه چنین چیزی وجود دارد و شایع است.
در زبان عربی هم همین رسم اجرا می شود. مثلاً كلمه ی فیلم كه یك واژه ی فرانسوی است به زبان عربی وارد می شود. عرب آن را به هر صورت بخواهد در جمله می آورد. به صیغه های جمع خود می بندد و به ابواب مختلف مصادر ثلاثی یا رباعی می برد. در واقع یك كلمه را می گیرد اما سرنوشت آن كلمه را به قواعد دستوری زبان خود می سپارد. مثلاً همین «فیلم» را به باب «اِفعال» می برد و «افلام» از آن می سازد. یا استاد را از فارسی می گیرد و جمع منتهی المجموع عربی می بندد و «دال» آن را هم تبدیل به «ذال» می كند و می شود «اساتیذ».
نمی دانم چرا اكثر فضلای قدیم و معاصر ایرانی اصرار دارند یك كلمه را كه از عربی به فارسی وارد می شود همواره به همان صورتی بنویسند كه عربها می نویسند. در نتیجه، حركتهای حروفی را به فارسی بیاورند كه مربوط به فارسی نیست و نوآموزان و نوسوادان گیج و مبهوت شوند و باسوادان سرگردان كه آیا این كلمه را باید با رسم الخط فارسی نوشت یا عربی و این اختلاف نظر و تشتت رأی موجب هرج و مرج در نگارش كلمات شود. « بحث همزه» « الف ممدوه و مقصوره» و بسیاری موارد دیگر هنوز كه هنوز است و از هنگامی كه ما معاصران به یاد می آوریم گریبان نویسندگان و مؤلفان را گرفته است.
به نظر بنده، جز در مواردی كه طرز نگارش یك كلمه ی عربی در فارسی كاملاً جا افتاده است و ذهنها و قلمها آن را پذیرفته است، باید قواعد دستوری فارسی، مثل همه ی زبانهای دیگر جهان، بر سرنوشت كلمه ی خارجی حاكم باشد و بماند. مثلاً نامهای مصطفی، مرتضی و ... مثل خواستن و خاستن فارسی در این زبان جا افتاده است و باید به همین صورتها به كار برود ولی منتهی و معتنی به لزومی ندارد با الف مقصوره نوشته شود و در فارسی كه «الف» مقصوره وجود ندارد آنها را به صورت «منتها» و «معتنابه» می نویسیم.
گفته می شود كه «چسبیده نویسی» موجب مشكل شدن نگارش فارسی می شود. پس باید كلمات را جدا نوشت مثلاً نوشت چه گونه گی و نه چگونگی یا نوشت بی چاره، بی هوده و ننوشت بیچاره و بیهوده، چون كودكان و نوسوادان دچار سردرگمی و گیجی می شوند و ابزارهای جدید هم پیوسته نویسی را بر نمی تابد و ایجاد مشكل می كند.
به نظر بنده، اصل بر این است كه استقلال كلمه باید حفظ شود. این یك قاعده ی دستوری فارسی و جهانی است. در كنار این قاعده، قاعده ی دیگری هم وجود دارد و آن اینكه در كلمات مركب چون واحد معنایی جدیدی است باید همراه با وحدت معنایی، وحدت صوری هم در شكل نگارش انعكاس یابد. بنابراین وقتی می گوییم بزودی از اینجا می روم انعكاس اثر «ب» قیدساز را كه در معنای زودی تجلی كرده است، در صورت آن هم ببینیم و با این جمله فلان كس، به زودی و دیری انجام كار بیشتر از خوبی و بدی آن اهمیت می دهد تفاوت معنا در صورت هم پدیدار شود. بنابراین قاعده باید حفظ شود. البته طبق این مثل كه «استثنا قاعده را تأیید می كند»(1) یعنی هر قاعده ای استثنا دارد و استثنا موجب تقویت قاعده می شود، قاعده های دستوری هم می توانند استثنا داشته باشند. ضمناً كودكان و نوباوگان و نوسوادان ما به هیچ وجه خونی رنگین تر از گذشتگان خود یا كودكان و نوباوگان و نوسوادان سایر اقطار و اقالیم جهان ندارند. آنها هم با قاعده طرف می شوند و استثنا را یاد می گیرند و یادگیری همواره زحمت و مرارت دارد و نمی توان آن را تبدیل به راحت الحلقوم كرد. وقتی یك كودك انگلیسی، كلمه ی كارد را به صورت «نایف» (Knife) می نویسد و می خواند آیا این سؤال برایش پیش نمی آید كه حرفK" " و تلفظ آن در این كلمه كجا رفت؟ آیا فرهنگستان انگلستان یا امریكا برای سادگی كلمه و راحت كودكK" " را از سر این كلمه برداشته اند؟ یا تلفظ «رایت» به این صورتها در انگلیسی نوشته می شود:
مفرد «مناسك»Rite" "، «حق»Right""، «نوشتن»"Write" «نام خانوادگی»"Write" و همگی تقریباً به یك صورت تلفظ می شوند با املاهای گوناگون و معناهای متفاوت و كودكان انگلیسی هم رشد می كنند و خود را با این رسم الخط سازگار. (اگر بخواهیم اطفال چینی را با الفبای 800 حرفی و تصویری مثال بزنیم یا اطفال هندی را كه با 400 زبان و دیالكت در كشورشان روبه رو هستند، دلسوزی برای كودكان ایرانی قدری «لوكس بازی» به نظر می رسد – با لوس بازی اشتباه نشود).


برگرفته از كتاب شیوه نگارش
مرتضی كاخی

AreZoO
12th September 2010, 02:38 PM
همزه و طرز نگارش آن



http://img.tebyan.net/big/1383/05/1017914410611476254911681791101243721152145.jpg
در زبان فارسی «همزه» را می توان به این صورت ها نوشت: ا، آ، ـئـ، ؤ، ءِ
همین جا فرق بین همزه «ء» و «ی» كسره ی آخر بعضی كلمات فارسی «ء» را روشن می كنیم:
قواعد همزه، در زیر می آید، اما «ء» كه بر روی كلمات فارسی مثل: خانه ی من و پیشه ی تو می آید، با همزه ی عربی ارتباط ندارد و در واقع از لحاظ شكلی، مخفف «ی» است كه دنباله ی «ی» قطع شده است. بعضی اخیراً این «ی» را به صورت كامل می نویسند، مثل: خانه ی من و پیشه ی تو، كه این امر تفاوت بنیادی با «ی» مخفف ندارد ولی از آنجا كه شكل نگارش را اندكی بدنما می كند و بیم آن می رود كه از این پیشنهاد خوشنویسان استفاده نكنند، نوشتن «ی» به صورت مخفف شكلی، پیشنهاد می شود.
الف –همزه ی عربی ممكن است در اول كلمه ی فارسی بیاید كه به صورتهای «اَ»، «اِ»، «اُ» یا «آ» است، مثل:
اَستر، اُشتر، اداره، آسیب.
و در كلمات خارجی مثل: اَندكس، اِستادیوم، اُسوالد، آربری.
كلماتی مثل ئیدروژن و ئیدرات ها كه با دندانه نوشته می شود دلیلی دارد كه اینك می گوییم: این دسته از كلمات خارجی در اصل با «H» فرانسه نوشته می شد و حالا هم می شود و از همان صورت به فارسی آمده است و سالها پیش آنها را «هیدروژن» و «هیدارت ها» می نوشتند. از آنجا كه این حرف در زبان فرانسه، یعنی «H یا هاش» به صورت «آش» تلفظ می شود، بتدریج كه خواسته اند آن كلمات را نزدیك به تلفظ اصلی شان بنویسند «هـ» را تبدیل به «ئـ» كرده اند و به همین صورت هم مانده است. اگر روز اول «H» را به صورت فرانسوی آن تلفظ می كردند و «ایدروژن» و «ایدرات ها» می نوشتند چنین نمی شد. در هر حال این استثنا وجود دارد.
ب-همزه ممكن است در وسط بیاید، در این صورت:
اگر كلمه ی فارسی باشد، هرگز در میان كلمه یا پایان كلمه به صورت «همزه» نیست، بنابراین همواره با «ی» نوشته می شود (چون همزه فارسی نیست و كلمه ی فارسی همزه ندارد).






آیین و نه به صورت آئین
پاییز و نه به صورت پائیز
پایین و نه به صورت پائین
روییدن و نه به صورت روئیدن
بوییدن و نه به صورت بوئیدن
مویی و نه به صورت موئین
رویین و نه به صورت روئین






همزه ی میانی از كلماتی كه عربی است و به فارسی آمده
- پس از مصوت كوتاه ـَ «A» به صورت «أ» نوشته می شود:
تألیف، تأثیر، تأدیب، مأوا، رأس، مستأجر و غیر اینها.
- پس از حرف مصوت كوتاه ـَ (A) و پیش از حرف مصوت بلند (آ=Â) به شكل «آ» نوشته می شود. در واقع «همزه» در این حال در «الف» ممدوده جذب می شود، مثل:
منشآت، مآخذ، مآلاً، مآثر، مآل، لآلی (جمع لؤلؤ).
سعدی گوید:
بر رخ گل از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبانپس از صامت ساكن و پیش از حرف مصوت بلندِ «آ=» مثل مورد قبل به صورت «آ» نوشته می شود، مثل:
قرآن، مرآت.
پس از مصوت «اُ=O» به شكل «و» كه روی آن علامت همزه قرار می گیرد نوشته می شود، مثل:
مؤتمن، مؤتلف، مؤسس، مؤثر، مؤدب، سؤال، مؤنث.
جز موارد چهارگانه ی بالا در سایر موارد، همزه ی میان كلمات عربی یا خارجی در فارسی «ئـ» و «ـئـ» یعنی به صورت دندانه ای كه روی آن علامت همزه قرار می گیرد، نوشته می شود از جمله:
ائتلاف، تخطئه، تئاتر، سئانس، رئالیست، توطئه، مسئله، هیئت، جرئت، قرائت، دنائت، ژوئن، پنگوئن، مسائل، مصائب، رسائل، علائم، ملائك، نوئل، سوئد.
یادآوری: پیش از حرف مصوت كوتاه مكسور «ـِ =E» را معمولاً فارسی زبانان با «ی» می نویسند، مثل:
مصایب، رسایل، غایب، ملایك، جایز، عواید، فواید، شمایل، سایر، فصایل، نایل، نایب، قبایل.
اما باید در نظر داشت كه «مسائل» در عربی جمع مسئله است و «مسایل» جمع «مسیل». بنابراین برای پرهیز كردن از اشتباه كه این جمع، جمع «مسیل» است یا «مسئله» بهتر است «مسائل» را جمع مسئله و «مسایل» را جمع مسیل گرفت و این استثنا را پذیرفت. كلمات لاتینی مثل نوئل را هم اگر به صورت «نویل» یعنی با «ی» بنویسیم علاوه بر اینكه تلفظ آن با زبان اصلی و بویژه با تلفظ شفاهی آن تغییر می كند و از طرفی «نویل» ندارد (سِر، نویل چمبرلن) اشتباه پیش می آید، بنابراین، این گونه كلمات را بهتر است با همزه نوشت، یعنی در هر حال «فونتیك» تلفظ آن نباید تغییر عمده ای بر اثر نگارش فارسی پیدا كند.
پیش از مصوت بلند «او =U» به صورت:
شئون، رئوف، مسئول، مرئوس، زئوس، كاكائو، شائول نوشت.
پیش از مصوت كوتاه «ـُ =O» ( كه این مورد مربوط به كلماتی است كه از زبانهای اروپایی به فارسی آمده است) با «ﺌ» یا «ـئـ» (دندانه + علامت همزه) باید نوشت:
لائوس، لئون، ناپلئون، نئون، كلئوپاترا، لئوپلد، ژئوفیزیك، تئودور.
پ –همزه ممكن است در پایان كلمه بیاید (در كلمات فارسی همزه ی پایانی نداریم و این همزه مخصوص كلمات عربی است به فارسی آمده است).
پس از مصوت كوتاهِ (ـَ =A) به صورت «أ» یا «ـأ» می آید، مثل:
مبدأ منشأ، ملجأ، خلأ، ملأ (ملأ عام).
همزه ی این گونه كلمات هنگام چسبیدن به «یا» ی وحدت، نكره و نسبت به صورت «ﺌ» یا «ـئـ» می آید، مثل: مبدئی، منشئی، ملجئی، خلئی، ملئی.
پس از مصوت كوتاهِ «ـُ =O» به صورت «واو» كه بالای آن علامت همزه است نوشته می شود، مثل:
تلؤلؤ، لؤلؤ.
غیر از دو مورد بالا همه جا به صورت خود علامت همزه «ء» نوشته می شود، مثل:
سوء، بطیء، شیء، جزء،
همزه ی این دسته از كلمات هنگام چسبیدن به «یا» ی وحدت، نكره و نسبت به صورت «ﺌ» نوشته می شود، مثل:
جزئی، سوئی، شیئی.
همزه ی پایانی پس از مصوت بلند «آ =Â) حذف می شود، مثل:
ابتدا، انتها، املا، انشا، اجرا، وزرا، اطبا، انبیا، اولیا، امضا، ابتلا، صفرا، سودا و غیر آنها.
در حالت نسبت و همراهی با «یا» ی وحدت و نكره و در اضافه، به جای همزه، «ی» قرار می گیرد، مثل:
ابتدای، انتهای، املای، انشای، اجرای، وزرای، اطبای، انبیای، اولیای، امضای، ابتلای.
همزه از اول ضمایر و صفات اشاره حذف نمی شود، مثل:
بنابراین، از این، در این، از او، در او، جز او، نوشتن آن به صورت «بنابرین» و ... غلط است.




برگرفته از كتاب شیوه نگارش
مرتضی كاخی

AreZoO
12th September 2010, 04:14 PM
كلیات مباحث دستوری


http://img.tebyan.net/big/1382/06/762392311998602442218321120712321320312983.jpg
.ضمیر
.صفت
.قید
.حرف، شبه جمله
.گروه واژه، واژك
.نقش گروه ها و واژه ها
.مسند
.تمیز
.منادا
.صفت، مضاف الیه، بدل، معطوف، تأكید
.مقوله های هفتگانه و نقش ها
.تغییر مقوله
.ژرف ساخت ، رو ساخت

ضمیر
می توان به جای آوردن اسم، واژه ای آورد كه جانشین اسم شود. مثلاً به جای
مرد رفت.
می توان گفت:
او رفت.
و به جای
شیشه شكست.
می توان گفت:
این شكست.
در این جمله ها «او» و «این» به جای اسم نشسته اند و جانشین اسم شده اند.واژه ای كه جانشین اسم می شود و با آوردن آن، دیگر خود اسم را نمی آوریم ضمیر نامیده می شود.ضمیر مقوله دیگری از انواع كلمه است.






صفت
می توان وابسته ای برای اسم آورد و با آن خصوصیتی به اسم نسبت داد؛ مثلاً چنین گفت:
مرد دانا رفت.
شیشه نازك شكست.
«دانا» خصوصیتی به مفهوم «مرد» می افزاید. همچنان كه «نازك» خصوصیتی را درباره «شیشه» بیان می كند. «دانا» و «نازك» مقوله دیگری از انواع كلمه است. این واژه ها را صفت می نامیم.صفت كلمه ایست وابسته به اسم كه خصوصیتی به اسم نسبت می دهد و مفهوم آن را مقیّد می كند.



قید
درجمله ی
مرد دانا رفت.
می توان گفت:
مردِ دانا سریعاً رفت.
«سریعاً» وابسته به فعل است و نشان می دهد كه «عمل رفتن» چگونه اتفاق افتاده است. «سریعاً» در این جا مقوله دیگری از كلمه است كه آن را قید می نامیم.قید واژه ای است كه خصوصیتی به مفهوم فعل می افزاید یا به عبارت دیگر معنی آن را محدود و مقید می سازد.بعضی از اسم ها، صفتها، فعل ها و ضمیرها نیز در جمله به صورت قید به كار می روند؛ همچنین واژه ای كه به صفت یا مسند یا یك قید دیگر یا مصدر و یا به مفهوم جمله وابسته باشد و آنها را مقید كند نیز قید نامیده می شود:
«شیشه بسیار نازك شكست.» (در این جمله «بسیار»قید برای صفتآمده)
«شیشه بسیار نازك است.» (در این جمله «بسیار»قید برای مسندآمده)
«مرد دانا بسیار تند رفت.» (در این جمله «بسیار»قید برای قیدآمده)
«تند برخاستن و رفتن علی مرا به تعجب انداخت.» (در این جمله «تند»قید برای مصدر آمده)




حرف، شبه جمله
علاوه بر مقوله های اسم، فعل، ضمیر، صفت و قید، دو مقوله دیگر نیز در زبان دیده می شود:
الف) در جمله ی
مرد با كودك رفت.
«با» ، «كودك» را به «مرد» ارتباط می دهد و آن دو را همراه می كند، «با» از مقوله ای است كه آن را حرف می نامیم. حرفها وظایف گوناگونی در جمله به عهده می گیرند.
ب) در جمله ی
كاش باران بیاید
«كاش» واژه ای است كه مفهوم جمله از آن به دست می آید و بار عاطفی دارد. مثلاً مفهوم این جمله ها از «كاش» مستفاد می شود:
آرزو می كنم.... – خواست من این است كه ... –
واژه هایی كه مفهوم جمله از آنها به دست می آید و عاطفه ای را بیان می كنند، شبه جمله یا صوت نام دارند. اسم، فعل، ضمیر، صفت، قید، حرف و شبه جمله ، مقوله های هفتگانه زبان است. آنها را انواع كلمات یا طبقات دستوری نیز می گویند.



گروه واژه، واژك
هر جمله از جزء های كوچكتری تشكیل می شود؛ مثلاً در این جمله:
دانش آموزان كلاس پنجم تمرین های ریاضی خود را خیلی سریع نوشتند.
در وهله ی نخست می توان این جزءها را تشخیص داد:
دانش آموزان كلاس پنجم
تمرین های ریاضی خود را
خیلی سریع
نوشتند.
سه جزء اول، گروه هایی هستند كه با هم عمل می كنند، یعنی از نظر نحوی یك واحد هستند؛ در سه گروه اول، هسته ای وجود دارد كه بقیه واژه ها بدان وابسته اند:
دانش آموزان، تمرین ها، سریع.
از جزءهای هسته، به اضافه واژه آخر، می توان جمله ای ساخت. جمله ای را كه از این جزء های هسته می سازیم، می توان جمله هسته نامید:
دانش آموزان تمرین ها را سریع نوشتند.
هر كدام از جزءهای هسته را واژه ای تشكیل می دهد كه برخی از واژه ها نیز قابل تقسیم به اجزای كوچكتری هستند:
دانش آموزان= دان+ ِِ ش + آموز+ ان
تمرینها= تمرین + ها
نوشتند = نوشت + ََ ند.
هر كدام از این جزء های كوچكتر را واژك می نامیم.واژك كوچكترین جزء معنی دار زبان است كه نمی توان آن را به واحد كوچكتری تقسیم كرد:
دان ِ ش آموزان ِ كلاس ِ پنج ُ م تمرین های ریاضی خود را خیلی سریع نوشت َ ند
واژك : دان/ ِش/ آموز / ان/ ِ/ كلاس / ِ/ پنج / ُم / تمرین / ها /ی / ریاضی/ ِ/ خود/ را/ خیلی / سریع / نوشت / َند.
واژه :دانش آموزان/ ِ/ كلاس/ ِ/ پنجم/ تمرین ها / ی / ریاضی/ ِ/ خود / را / خیلی / سریع/ نوشتند.
گروه : دانش آموزان كلاس پنجم / تمرین های ریاضی خود را / خیلی سریع / نوشتند.
جمله:دانش آموزان كلاس پنجم تمرین های ریاضی خود را خیلی سریع نوشتند.
چنان كه جدول بالا نشان می دهد جمله قابل تقسیم به چند گروه، و گروه قابل تقسیم به چند واژه، و واژه قابل تقسیم به چند واژك است. همچنین جدول بالا نشان می دهد كه گاهی یك واژك، خود، یك واژه است و نیز به جای گروه به كار می رود. چنان كه در جدول زیر «سریع» واژك، و نیز جانشین واژه و گروه است:
دان ِ ش آموز ان تمرین ها را سریع نوشت َ ند.
واژك :دان / ِش/ آموز/ ان/ تمرین / ها / را/ سریع / نوشت/ ند.
واژه :دانش آموزان/ تمرین ها / را / سریع / نوشتند.
گروه :دانش آموزان / تمرین ها را / سریع / نوشتند.
جمله :دانش آموزان تمرین ها را سریع نوشتند.






نقش گروه ها و واژه ها: نهاد، مفعول، قید، متمم
در جمله، گروه ها با فعل در ارتباط اند و هر گروهی در ساختمان كلام نقشی به عهده دارد. مثلاً در جمله :
دانش آموزان كلاس پنجم(1)تمرین های ریاضی خود را(2) با قلم های خودكار(3) خیلی سریع(4)نوشتند.(5)
گروه اولنهاد {= مسندٌ الیه} است،یعنی فعل به آن اسناد داده شده است. گروه دوممفعول است،یعنی فعل بر آن واقع شده است. گروه سوممتمم است،یعنی به معنی فعل چیزی می افزاید و آن را تمام و كامل می كند. گروه چهارمقیداست ونشان می دهد كه فعل چگونه اتفاق افتاده است.




گروهی را كه گروه فعلی به آن اسناد داده می شود، گروه نهادی یا نهاد یا مسندالیه می گویند، یا می گویند، نقش نهادی دارد؛ مانند گروه «دانش آموزان كلاس پنجم».
گروهی را كه گروه فعلی برآن واقع می شود، گروه مفعولی یا مفعول می گویند، یا می گویند نقش مفعولی دارد؛ مانند گروه «تمرین های ریاضی خود».
گروهی كه چگونگی وقوع فعل را مشخص می كند، گروه قیدی یا قید نامیده می شود یا می گویند نقش قیدی دارد؛ مانند گروه «خیلی سریع».
گروهی را كه با حرف اضافه همراه است و معنی فعل را تمام می كند، گروه متممی یا متمم می گویند یا می گویند نقش متممی دارد، مانند گروه «قلم های خودكار».
http://img.tebyan.net/big/1382/06/187230472452184332103336612514862138233145.jpg
مسند
برخی از فعل ها معنی كاملی ندارند؛ مانند «ام»، «بود» و «شد» در جمله های زیر:
رضا منم (من ام).
دیروز شنبه بود.
هوا سرد شد.
در این جمله ها«ام»، «بود» و «شد» معنی كاملی ندارند؛ سه كلمه «من»، «شنبه» و«سرد» معنی آن ها را كامل كرده است، به عبارت دیگر فعل های «ام»، «بود» و «شد»، كلمات «من»، «شنبه» و «سرد» را به نهاد (یعنی رضا، دیروز و هوا) اسناد داده است؛ این قبیل فعل ها را فعل ربطی می گویند وكلمه هایی كه به وسیله آن ها فعل های ربطی به نهاد نسبت داده می شودند مسند نام دارند یا می گویند نقش مسندی دارند.



تمیز
مفهوم برخی از فعل ها با وجود مفعول یا متمم (یا هر دو ) تمام نمی شود و به وسیله ی دیگری نیاز پیدا می كند تا مفهوم خود را تمام كند و ابهامی را كه در جمله وجود دارد برطرف سازد. مثلاً در این جمله ها:
من او را شایسته می دانم.
همه او را در مدرسه بابك صدا می كنند.
بدون واژه های «شایسته» و «بابك»، مفهوم فعل های «می دانم» و «صدا می كنند» ابهام دارد.
این واژه ها را در این حالت كه از جمله، رفع ابهام می كنند، تمیز می نامند.

مسند و تمیز نیز می توانند به صورت گروهی به كار روند:
هوا كاملاً روشن است.
من او را شایسته این كار می دانم.
«كاملاً روشن» گروه مسندی و «شایسته این كار» گروه تمیزی است.




منادا
اسم می تواند در جمله بدون علامت یا همراه با علامتی مورد خطاب قرار گیرد:
حسن! بیا.
ای خدا! خودت رحم كن.
در این جمله ها، حسن و خدا مورد خطاب و ندا قرار گرفته اند.واژه هایی را كه مورد خطاب و ندا قرار می گیرند، منادا و نقش آنها را نقش منادایی گویند. منادا نیز می تواند به صورت گروهی به كار رود:




صفت، مضاف الیه، بدل ، معطوف، تأكید
در هر گروه، نقش اصلی را فقط یك واژه (یا واژك) به عهده دارد، كه آن را واژه ی هسته ی گروه می نامیم، بقیه واژه ها(یا واژك ها) وابسته های آن هستند.
در جمله های زیر، بعضی از وابسته ها نشان داده شده است:
مرد دانا آمد. دانا وابسته به نهاد و صفت آن است.
مداد علی تراشیده شد. علی وابسته به نهاد و مضاف الیه آن است.
ابوعلی سینا شیخ الرئیس در همدان در گذشت. شیخ الرئیس وابسته به نهاد و بدل از آن است.
«مرددانا را دیدم.» داناوابسته به مفعول و صفت آن است.
«مدادعلی را آوردم.» علیوابسته به مفعول و مضاف الیه آن است.
«ابو علی سیناشیخ الرئیس را به اصفهان دعوت كردند.» شیخ الریسوابسته به مفعول و بدل از آن است.
«به مرددانا گفتم...» داناوابسته به متمم و صفت آن است.
«به مدادعلی علامت زدم.» علیوابسته به متمم و مضاف الیه آن است.
«به ابوعلی سیناشیخ الرئیس نامه ای نوشتند.» شیخ الرئیسوابسته به متمم و بدل از آن است.
«آن مرد،علیبرادربزرگ حسیناست.»علی مسند است و برادر وابسته به علی و بدل آن، بزرگ صفت بدل و حسین مضاف الیه بدل است.
«این سرزمین راخراسان بزرگمی نامیدند.»خراسان تمیز و بزرگ صفت آن است.
«ایخدای بزرگ! به فریادرس!»خدا منادا و بزرگ صفتآن است.
«ایخدا،آفریننده جهان! تو بر همه چیز آگاهی!»خدا مناداوآفریننده بدل از آنوجهان مضاف الیه بدل است.
«علی وحسینآمدند.»حسین وابسته به نهاد و معطوف به آناست.
«حالم امروزخوبِ خوب است.» «خوبِ» اولوابسته به مسند و تأكید آناست.
نهاد، مفعول، متمم، مسند، تمیز، و منادا نقش های اصلی هستند؛ قید، صفت، مضاف الیه، بدل، معطوف و تأكید وابسته های نقش های اصلی هستند. به وابسته ها، «نقش های وابسته» یا «زیر نقش» می گویند.
مقوله های هفتگانه و نقش ها
نقش ها و زیر نقش هایی كه واژه ها (یا گروه ها) می توانند در جمله بر عهده گیرند، عبارتند از:

نهادی، مفعولی، متممی، مسندی، تمیزی، ندایی، قیدی، وصفی، مضاف الیهی، بدلی، معطوفی، تأكیدی.

در جدول صفحه بعد نشان داده ایم كه هر مقوله از مقوله های هفتگانه زبان چه نقش ها و نقش های وابسته ای می توانند در جمله ایفا كنند.



تغییر مقوله
واژك ها، واژه ها و گروه ها گاهی تغییر مقوله می دهند، مثلاً صفت، مقوله ی اسمی پیدا می كند یا فعل، مقوله قیدی یا وصفی، و یا اسم، مقوله وصفی، چون:
1)دانشمندان ایرانی در این باره چنین گفته اند...
«دانشمند» در این جملهدیگر صفتی نیست كه اسمی را توصیف كرده باشد، بلكه اسمی است كه هم علامت جمع گرفته، هم در نقش نهادی به كار رفته و هم خود با صفتی توصیف شده است.
2)شایدآنها بیایند.
«شاید» كهدر اصل فعل مضارع ساده است، در اینجا به صورت قید به كار رفته است.
3)او ماشینبرویی دارد.
4)او بچهبگو بخندی است.
در این جمله ها، فعل امر به صورت صفت به كار رفته است. همچنیناسم بسیاری از فلزات و مواد دیگر، كاربردی شبیه به كاربرد صفت پیدا می كنند:
انگشترطلا به جای انگشترطلایی
ظرفمس به جای ظرفمسی یا ظرف مسین
گردنبندنقره به جای گردنبندنقره ای
سینیورشو به جای سینیورشویی
لباسپشم به جای لباسپشمی
ژرف ساخت ، روساخت
در هنگام سخن گفتن یا نوشتن، اغلب اجزایی را از جمله حذف می كنیم. وقتی شما از دوستتان می پرسید «امروز ساعت اول، چه درسی داریم؟» و او جواب می دهد: «دستور»؛ این كلمه از جمله ای است كه همه اجزای آن، جز همین كلمه دستور «حذف» شده است. در واقع در ذهن دوست شما كه به شما جواب داده، چنین جمله ای بوده است : «امروز ساعت اول، درس دستور زبان فارسی داریم». همچنین وقتی كه معلم رو به شاگردان می گوید:
«می توانید بروید» در سطح روساخت است و «شما دانش آموزان می توانید بروید» در سطح ژرف ساخت است. همچنین در این گفتگو:
-امروز ساعت اول چه درسی داریم؟
-دستور
«دستور» در سطح روساخت و «امروز ساعت اول درس دستور زبان فارسی داریم» در سطخ ژرف ساخت است.
همچنین در امثال این جمله ها:
مهندسین نقشه راه را كشیدند.
نقشه راه به وسیله مهندسین كشیده شد.
دو روساخت متفاوت به كار برده ایم، ولی ژرف ساخت آنها یكی است؛ به سخن دیگر، یك معنی در ذهن ما وجود دارد.
همچنین عبارت زیر:
«پرویز گفت: مریض است و به مدرسه نمی آید.» دارای سه ژرف ساخت زیر است:
پرویز گفت.
پرویز مریض است.
پرویز به مدرسه نمی آید.
تبدیل جمله یا جمله ها را به ژرف ساخت، «تأویل» و «گشتاری كردن» می گویند.

AreZoO
12th September 2010, 04:25 PM
چگونگی ورود لغات عربی به زبان فارسی




http://img.tebyan.net/big/1384/02/1672402458087130972161608012610511421314692.jpg


ورود مضامین عرفان و تصوف به شعر و نثر فارسی مخصوصاً در قرن ششم هجری كه از اعاظم كتب صوفیه كه به عربی نگاشته شده بود مانند آثار «ابوعبدالرحمن سلمی»، «اللمع فی التصوف» و «آثار ابن عربی» ‌نشأت می گرفت موجب رواج تعداد زیادی اصطلاحات عربی در شعر و نثر فارسی شد

نثر فارسی از هزار سال پیش تاكنون، تحولات و تطورات بسیار به خود دیده است:
در اواخر قرن سوم تا اوایل قرن چهارم كه ایرانیان پس از دو قرن بی خطی، صاحب خط شدند، كوشیدند پارسی بنویسند و از نوشتن با انشاء عربی به پارسی بازگردند. دراین خط جدید كه از عربی اقتباس شد طبعاً همسانی خط و ارتباط و علائقی كه با زبان عربی در دویست سال گذشته پیدا كرده بودند موجب ورود لغات عربی به خط و زبان فارسی گشت، اما ایرانیان كه مایل بودند زبان پارسی استقلال خود را حفظ كند،
می كوشیدند كه در ترجمه كتب عربی به پارسی ـ كه بسیاری از آن كتابها را هم خود ایرانیان در زمانی كه خط نداشتند به عربی نوشته بودند ـ لغات پارسی به كار ببرند، همانگونه كه امروزه مترجمی كه مثلاً زبان فرانسه یا انگلیسی یا زبانهای دیگر متنی را ترجمه می كند مایل نیست حتی یك لغت را به صورت اصلی بیاورد و ترجمه ناشده باقی بگذارد.
كتبی كه در آغاز شكل گرفتن خط و زبان جدید فارسی(دری) ترجمه شده بیشتر الفاظش پارسی بود و جز لغاتی اصطلاحی كه ناگزیر بودند صورت عربی آن را عیناً نقل كنند اكثر الفاظ به فارسی نوشته می شد كه نمونه های آن ترجمه تاریخ طبری (موسوم به تاریخ بلعمی) و ترجمه تفسیر طبری و حدودالعالم و نظایر آنهاست. در قرنهای چهارم و پنجم نیز اهتمام به پارسی نویسی ادامه داشت و در اغلب كتب تألیفی این دوران، شواهد گویایی موجود است. اما از اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم كه عرفان و تصوف در شعر و نثر فارسی گسترش یافت و تعداد نویسندگان و شاعران صوفی و عارف رو به ازدیاد نهاد، ورود لغات عربی به زبان فارسی افزایش گرفت، زیرا زبان عرفان، زبان رمز و راز و كنایات و اصطلاحات عرفانی بود، و چون لغات و اصطلاحات از كتب عرفانی عربی به فارسی می آمد و معمولاً اصطلاح را چه دینی و چه علمی و چه عرفانی به آسانی نمی شد معادل سازی كرد؛ اصطلاحات عرفانی، همچون اصطلاحات دینی در زبان فارسی شیوع یافت.
پیش از این ایرانیان، اصطلاحات دینی را هم غالباً به پارسی برگردانده بودند مخصوصاً اصطلاحاتی كه زیاد مورد نیاز بود. مثلاً به جای «صلوة» نماز گفتند و به جای «صوم» روزه گرفتند و حتی نام نمازهای پنجگانه را به فارسی وضع كردند: نماز بامداد، نماز پیشین، نماز دیگر،‌نماز شام، نماز خفتن.
بعضی لغات و اصطلاحات كه برای هر روز یا برای همه كس در همه حال مورد حاجت نبود معادل سازی نشد مانند: حرب، غزوه، حج، زكوة و مانند آنها.
ورود لغات عرفانی به فارسی، تعداد الفاظ اصطلاحی را دو چندان یا چند برابر كرد، چون پیش از آن فقط لغاتی دینی و فلسفی و كلامی كه بعضی هم یونانی بود و عربی نبود، همانگونه كه به زبان عربی (با وجود آنكه دروازه لغت را عربها به روی لغات بیگانه بسته بودند) وارد شده بود به فارسی هم ورود پیدا كرد، چه به صورت معرب آن و چه به صورت اصلی. اما سیل اصطلاحات عرفانی كه از كتب عربی صوفیان به ادب فارسی سرازیر گشت و حتی جملات و كلمات قصار صوفیان كه اگر به صورت اصلی ادا نمی شد آن تأثیر را نداشت یا اصولاً مطلوب، مفهوم نمی گشت نظیر «اناالحق» حلاج یا «لیس فی جبتی سوی الله» بایزید بسطامی و نظایر متعدد آنها، موجب شد كه پارسی نویسان نتوانند این سیل الفاظ و تعبیرات و عبارات را مهار كنند و به پارسی برگردانند. سُكر و صحو، تجلی و استتار و مراقبه و الفاظ اصطلاحی بی شمار دیگر، الفاظ معدود و محدودی نبودند كه بتوان به آسانی آنها را ترجمه كرد، چرا كه هركدام علاوه بر معنای اصطلاحی ـ كه اصطلاحی به آسانی قابل تبدیل نیست ـ متكی به عباراتی یا اقوالی بودند نظیر «مشاهده الابرار بین التجلی و الاستتار» كه اینگونه عبارات مرجع و مسند و متكای كلماتی چون تجلی و استتار بود. بنابراین اگر می بینیم آن تقیدی كه بزرگانی چون فردوسی( در شعر)و بیهقی(در نثر) در پارسی نویسی داشتند، در نویسندگان و شاعران قرن ششم یا هفتم دیده نمی شود، دلیل آن نیست كه علاقه نویسندگان قرن ششم به پارسی كمتر بوده است، بلكه موضوع و مطلب كلام و نوشته آنان با موضوعات قرن چهارم متفاوت بود. موضوع كار فردوسی و بیهقی، تاریخ ایران و مسائل مربوط به ایران بود و طبعاً مسائل ایران را با واژه های ایرانی می توان بیان كرد، اما مثلاً كتابی كه مربوط به فلسفه یونان باشد طبعاً با اسامی و الفاظ یونانی سروكار پیدا می كند و نمی توان از استعمال لفظ یونانی پرهیز كرد، همچنین است مثلاً تفاوت ترجمه تفسیر طبری كه تفسیر قرآن كریم است با ترجمه تاریخ طبری (بلعمی) كه با زبان عربی كمتر ارتباط دارد.
در متون قرنهای چهارم و پنجم نیز آن دسته از نوشته ها كه صرفاً مربوط به ایران و ایرانی بوده بیشتر الفاظش فارسی است. اما در همین زمان می بینیم كه بعضی نامه ها از سلاطین ایران كه به خلفای عباسی نوشته می شد یا تماماً عربی است یا اگر هم می خواستند با فارسی نویسی شخصیت خود و كشور خود را بنمایانند باز لغات عربی در آن بیشتر از نامه های معمولی داخلی بود، و حتی كاتبان سلاطین در
نامه های داخلی هم برای اظهار فضل مخدوم خود و خود، به نوشتن نامه هایی مشحون از لغات دشوار و حتی مهجور عربی پرداختند. كتابهایی چون «التوسل الی الترسل» و «عنبة الكتبة» شاهد بارز این مطلب است.
و این اصطلاحات دهان به دهان می گشت موجب شد كه حافظ بگوید: «دهان پر از عربی است.»




منبع: برگزیده ی متون فارسی - منوچهر دانش پژوه

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد