PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله فاوست کیست؟ ( قسمت اول )



AreZoO
10th September 2010, 04:31 PM
جادوی سفید و جادوی سیاه

فاوست کیست؟

http://img.tebyan.net/big/1388/12/148113881533414124311101218224131211160126111.jpg
نگارش و ترجمه سطور زیر را از آن جهت مفید دانستم كه تراژدی فاوست اثر "گوته" شاعر آلمانی تا كنون ،تا آنجائی كه من اطلاع دارم، دو بار به فارسی ترجمه شده است ، بدون اینكه اطلا عاتی از زندگی و احوال "فاوست" به فارسی ترجمه یا نگاشته شده و در دسترس خوانندگان فارسی زبان قرار گرفته باشد.
اولین ترجمه "فاوست" را از فرانسه به فارسی آقای "اسدالله مبشری" انجام داده اند و دومین ترجمه را آقای "به‌آذین"، كه این هم از زبان فرانسه به فارسی ترجمه شده است. گرچه از مقایسه‌ی این دو ترجمه چنین حاصل می شود که آقای "به‌آذین" حداقل از ترجمه آقای "مبشری" خبر داشته و احتمالا آن را خوانده است، زیرا که پاره‌ای از اشتباهاتی که در ترجمه‌ی آقای "مبشری" دیده می‌شوند، عیناً در ترجمه آقای "به‌آذین" نیز وارد شده و این خود گواهی بر اطلاع آقای "به‌آذین"، از ترجمه آقای "مبشری" می‌باشد. ولی ایشان (آقای به آذین) حتی یک کلمه در باره‌ی ترجمه‌ی آقای "مبشری" و زحمتی که ایشان در این راه کشیده‌اند، ننوشته‌ است، گوئی که ایشان برای اولین بار این کتاب را به فارسی ترجمه می‌کنند.
دكتر "فاوست" پزشك و منجم بوده است و مطالعاتی نیز در باب فلسفه داشته است. وی زندگی پرماجرائی داشته و همیشه در سیر و سفر بوده است . گویا با هومانیست های آن دوره نیز روابطی داشته است.

خواندن سطور زیر برای درك متون "فاوست" شاید خالی از فایده نباشند. دكتر "یوحانس فاوست " كه به احتمال قریب به یقین نام حقیقی وی دكتر "گئورگ فاوست "می باشد ، در سال 1480میلادی در منطقة "وورتمبرگ " درآلمان متولد شده و در سال 1536یا 1540میلادی نیز در منطقة "برایزگاو " درگذشته است . دكتر "فاوست" پزشك و منجم بوده است و مطالعاتی نیز در باب فلسفه داشته است. وی زندگی پرماجرائی داشته و همیشه در سیر و سفر بوده است . گویا با هومانیست های آن دوره نیز روابطی داشته است.

"فاوست" هنوز در قید حیات بود كه حكایاتی در بارة وی و اعمال عجیب و غریبش نقل می شد . بالا خص در بارة سحر و جادو ی "فاوست" تعریف های زیادی شده است و بدین ترتیب نام "فاوست" با حكایات عجیب و غریب عجین شده، حكایاتی كه وی را با مردگان و احضار روح آنها مرتبط می سازد. مرگ ناگهانی "فاوست" ، ( عده ای معتقدند كه وی به قتل رسیده است) ، به این حكایات و ترویج آنها دامن زد. چه عده ای معتقد بودند كه شیطان وی را ربوده یا كشته است.

http://img.tebyan.net/big/1388/12/302552281241214166148978102216891729.jpg
حكایات دكتر "فاوست" برای اولین بار در سال 1587میلادی ( تقریباً پنجاه سال بعد از مرگ فاوست) از طرف نویسنده ای به نام "اشپیس " در كتابی گردآوری شده و در شهر "فرانكفورت" انتشار یافت. این كتاب بیشتر جنبة فولكلوریك داشت.
اولین درام در بارة "فاوست" در سال 1604میلادی از طرف "سی . مارلو " با عنوان "تراژدی دكتر فاوست " انتشار یافت. شرح احوال "فاوست" از طرف كمدین های انگلیسی كه در قرون وسطی در آلمان فعالیت می كردند ، و اجرای آن در روی سن و صحنه بسیار مورد توجه مردم در آن زمانها قرار گرفت و با اقبال نیكی مواجه شد. بعد ها خیمه شب بازان نیز از احوال دكتر "فاوست" در نمایشات خود استفاده كردند . در دوره ای از تاریخ ادبیات آلمان كه به دوره "طوفان و طغیان " معروف است ، شماری از ادیبان آلمانی حكایات دكتر "فاوست" را مورد مطالعه قرار دادند ، از قبیل "مولر نقاش"، "گوته"، "اف ام كلینگر" . "گوته" حكایات فاوست را در سالهای 1772تا 1775میلا دی در كتابی به نام "اور فاوست" ، (فاوست اولیه) مورد مطالعه قرار داده و در سال 1887نیز آن را انتشار داد . "گوته" بعد ها تغییراتی در آن داده و نهایتاً كتاب فاوست را در سال 1790انتشار می دهد . درام فاوست اثر "گوته" ، كتابی است كه در آن درام فاوست به درام انسان ها تبدیل می گردد . "گوته" تا پایان عمرش بر روی كتاب فاوست كار كرده و مرتب آن را تكمیل و تكمیل تر می كرد . بارها آن را تغییر داده و از نو می نویسد . "گوته" قسمت اول "فاوست" را (نسخة نهائی آن را) در سال 1808و قسمت دوم آن را در سال 1832(مدتی قبل از مرگش) تكمیل می كند .
فاوست" هنوز در قید حیات بود كه حكایاتی در بارة وی و اعمال عجیب و غریبش نقل می شد . بالا خص در بارة سحر و جادو ی "فاوست" تعریف های زیادی شده است و بدین ترتیب نام "فاوست" با حكایات عجیب و غریب عجین شده، حكایاتی كه وی را با مردگان و احضار روح آنها مرتبط می سازد.

در قرن نوزدهم نیز نویسندگانی مانند "گرابه " و "له ناو "، حكایات و احوال "دكتر فاوست" را مورد مطالعه قرار می دهند . در قرن بیستم نیز مشاهیری مانند "والری " و "توماس مان" تحقیقاتی در بارة "دكتر فاوست" كرده و كتبی در این باره نوشتند.
در رشتة موسیقی نیز قطعات و سمفونی های زیادی در بارة "دكتر فاوست" ساخته و نواخته شده است كه معروفترین آنها را همانا "واگنر" و "لیست "ساخته و پرداخته اند. در باله و اپرا نیز از حكایات "دكتر فاوست" استفاده ها شده است. كوتاه گویم، تقریباً در تمام فنون هنری ، از نقاشی و موسیقی و باله و اپرا و اپرت و ادبیات (نظم و نثر) آثاری در بارة "دكتر فاوست" یافت می شود. "فاوست" شخصیتی تاریخی است، كه تاریخ پیدایش آن را تا "دورة رفورماسیون" و اواخر قرن 16می توان تعقیب كرد . دورة رفورماسیون دوره ای بود كه همه سعی و كوشش می كردند تا از آزادی بی قید و شرط فردی خود در تحقیقات علمی و ادبی حداكثر استفاده را كرده و آن را با فلسفة اخلا قی این دوره پیوند زنند . در این دوره اغلب مردم به یك نوع حكومت جهانی معتقد بودند كه نیكی ها و پلیدی ها را كنترل می كند.

http://img.tebyan.net/big/1388/12/213223616314912359159991812111771453455134.jpg
محققین این دوره به تحصیل در بارة جهان آنتیك (عتیق) پرداخته و خوشی های زندگی را تبلیغ می كنند و پیش شرطی نیز برای آگاهی و بینش قائل نیستند . این نوع طرز فكر ، با جهانبینی مسیحی مغایرت دارد . در جهان بینی مسیحی ، زندگی خاكی و زمینی انسان، فقط یك نوع زندگی گذری بوده كه انسان را برای زندگی ابدی در جهانی دیگر آماده و حاضر می كند . این دو نوع طرز فكر به مجادله و نبرد با هم می پردازند . این جنگ و نبرد چنان با این دوره و زمانه، یعنی دورة رفورماسیون در هم آمیخته، كه هیچكدام از دوره های پیشین نمی تواند جانشینی برای آن پیدا كند . بدین ترتیب حكایت "فاوست" را فقط می توان در پاره ای از اجزای آن با داستانها و حكایات فانتزی دیگر مقایسه كرد .

نكات مماس آن با اساطیر یونانی - رومی بسیار نادر است . اساطیر یونانی- رومی جهان را به دو قطب منفی و مثبت ، یا خوب و بد تقسیم نمی كنند ، بدین ترتیب نیز انسان را بر سر دو راهی قرار نمی دهند كه یكی از آنها را انتخاب كند . جنگ بین خوبی و بدی یا نیكی و پلیدی نیز اتفاق نمی افتد . بهشت و جهنمی هم در كار نیست. ولی در جهان آنتیك و فلسفة آنتیك آدمی می توانسته در مقابل قدرت خدایان عرض اندام كند . همین مقابله با قدرت خدایان را می توان عنصر خاص "فاوست" دانست. این عنصر در زمان پیدایش "فاوست" ولی فقط یك محصول جانبی بوده است . از نظر فولكلوریك می توان گفت كه مردم مایلند كه "فاوست" را با نیروهای بزرگ و قدرتهای عظیمی مقایسه كنند ، كه می خواهند آسمان را مورد هجوم و حمله قرار دهند . این نیروها در اساطیر یونانی به جای "تیتانها " آمده اند. با این احوال می توان گفت كه تشابهی كه میان ادیان و حكایت "فاوست" وجود دارد ، همانا استفاده كردن از میوة ممنوعه، یا كلاً هر چیز ممنوع می باشد . این موضوع را "كتاب اول فاوست" گوشزد می كند.
از نظر فولكلوریك می توان گفت كه مردم مایلند كه "فاوست" را با نیروهای بزرگ و قدرتهای عظیمی مقایسه كنند ، كه می خواهند آسمان را مورد هجوم و حمله قرار دهند .

در این كتاب "پرومته " تك و تنها در مقابل خدایان ظاهر می شود . او از انسان دفاع می كند ، از انسان محافظت می كند . این كار شجاعانة او تنبیه و جریمة سختی را برای وی به ارمغان می آورد . رابطة "فاوست" و افكار قدیمی و اولیة "یهودی- مسیحی" را به وضوح می توان مشاهده كرد . در مشرق زمین تقریباً در همه جای آن می توان در مقابل ، خوبی و نیكی ، یك عنصر زشتی و پلیدی را مشاهده كرد . این عنصر پلیدی در اساطیر مصری قدیم همانا "تیفون " می باشد . در نزد هندی ها "سیوا (شیوا) " ، در نزد آتش پرستان "آهی "، در نزد ایرانیان "اهریمن و اورمزد". اورمزد و اهریمن را هفت عنصر دیگر مشایعت می كنند . این افكار و فلسفه ها را یهودیان موقعی كه در بابل بسر می بردند از مردمان دیگر دریافت كردند . سردستة نیروهای آسمانی را می توان با فرشتگان یا ملا ئك مقایسه كرد . سردستة نیروهای منفی را نیز می توان با جهنمیان مقایسه كرد . هر موجود زمینی را ارواح محافط و فرشتگان حفاظت می كنند ، مانند فلسفة ایرانیان. و هر انسان یا موجود خاكی نیز می تواند در تیر رس نیروهای منفی و پلید قرار گیرد . سردستة این نیروهای منفی و پلید را "سامائل " یا "آسمودی " می نامند . كتاب تلمود (تلموذ) در این باره بحث های زیاد و مفصلی دارد . در اینجا رابطه ای ایجاد می شود مابین سلیمان (پادشاه دانا و عاقل) و ارواح خبیث. سلیمان در صدد آن است كه به عنوان اَبَر مرد از دانائی و بینش ابدی برخوردار گردد . بدبینی و شك وی بعد ها در نقش سلیمان واعظ ظاهر می شود . سلیمان همه چیز را باطل و ناقص می داند . همین افكار نیز موجب می شوند تا وی در ابدی بودن و همیشگی بودن خدایان نیز شك كند و اعتماد به آنها را تقریباً از دست بدهد .
http://img.tebyan.net/big/1388/12/97147244106471261751551681118351189376.jpg
اسطورة سلیمان ولی وی را بالا تر می برد ، به او اجازه می دهد تا معبد اورشلیم را بنا كرده و كار آن را به پایان برساند . "سنگ دانائی " را جستجو كند و طالب آن گردد . دارا بودن این سنگ انسان را از عطش بی پایان قدرت و دانش و لذت مبرا می كند . سلیمان این سنگ را از دست ابلیس بدر می آورد . ابلیس (آدرامِلِخ) سلیمان را در خواب مورد حمله و هجوم قرار می دهد و سنگ را به دریا می اندازد و سلیمان را 596مایل به قعر صحرا پرت می كند و خود به پیكر سلیمان درآمده و حكومت می كند . ابلیس را 500عشیقه یا زن خلیله بدرقه می كنند . جادوگران مایلند كه سنگ را دوباره به دست آورند. ابلیس به وسیلة جادو فراخوانده می شود . آنها با خون خود فرمانی را می نویسند و به "شدیم "(ارواح) نیز خون انسان را می نوشانند . زیرا كه خون به مانند بندی است كه انسان را با جهانی كه از خدا جدا شده پیوند می زند. این افكار كه ارواح به دو دسته ارواح نیك و ارواح خبیث تقسیم می شوند و درهای نیك و بد می توان از وجود آنها استفاده كرد ، و كلاً جهان شیاطین و ملا ئك یكجا وارد دین مسیحیت می شود . در همان اوائل كه مسیحیت هنوز نوپا بوده ، خدا همیشه و همه جا در جمع ملائك ظاهر می شده است . همیشه هفت ملكه خدا را بدرقه می كرده اند كه هركدام كار و عمل خاصی داشته اند . مثلاً رافائل مسئول پرستاری كردن از بیماران بوده، گابریل (جبرائیل) مسئول جنگ بوده، میكائیل مسئول دعا و نیایش بوده، ملا ئكی كه از درگاه خدا رانده شدند به سرپرستی شیطان عمل می كنند . این فرشتگان رانده شده در جسم و روح انسان حلول می كنند و سعی می كنند كه انسان را به بیماری مبتلا كنند . آنها انسان را در چنگ خود دارند ، تا زمانی كه خدا به آنها اجازة این گونه اعمال را می دهد . از این جهان بینی این عقیده منتج می شود كه ارواح خبیثه نیز دارای مراسمی هستند كه شباهت زیادی به مراسم مذهبی دارند و از مراسم مذهبی تقلید شده اند و این ارواح خبیث نیز مانند فرشتگان الهی می توانند در پاره ای كارها به انسان كمك كنند یا اینكه انسان می تواند آنها را به نوعی تحت تأثیر قرار دهد . در "كابالا (قبله)" كه خود عرفان كلیمی می باشد و عناصری از فلسفه و عرفان ایرانی نیز در آن رسوخ كرده، و فلسفة نوافلاطونی و عرفان عربی - اسلا می و اساطیر رومی- یونانی ، این فكر ریشه گرفته كه انسان می تواند به كمك ارواح به قدرت برسد و جادو و جادوگری و جادوگران می توانند به وی در این مورد كمك كنند . جادوگری نیز به هیچ وجه ممنوع نبوده و ضرر و زیان جانی نیز ندارد . "آوگوستینوس" كه در نیمة دوم قرن چهارم میلا دی می زیسته ، به دو نوع جادو معتقد بوده، یكی جادوی سفید و دیگری جادوی سیاه، كه از جادوی سفید برای اعمال نیك و از جادوی سیاه برای اعمال پلید استفاده می شده است و ضمناً به دو نوع از ارواح نیز معتقد بوده است ، ارواح نیك و ارواح خبیث و پلید . احضار روح نیز از اعمالی بوده كه ضرر و زیانی به كسی نمی زده است. احضار ارواح اصلی كه طبق عناصر چهارگانه به چهار گروه تقسیم می شوند و عبارتند از:
1- ارواح آبی : نیمفن - نیكسن - اوندینن
2- ارواح هوائی : سلفن - سولفیدن - الفن
3- ارواح زمینی : پیگ مآن - ویشتل منر - كوبولد ها - آلپ ها - دروایدها – الف های سیاه - اینكوبی ها
4- ارواح آتشی : سالا ماندر
ادامه دارد ...
نویسنده: گرد اِِِِِِِورِسبِرگ/مترجم: شاپور چهارده‌چریک

AreZoO
10th September 2010, 04:37 PM
امضا با خون انسان!

فاوست کیست؟

بخش دوم :

http://img.tebyan.net/big/1388/12/13091497989616724717811716521120521048234.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/12/39951241891342381991512403499432413687185.jpg)
برای احضار ارواح نام برده اوراد و ادعیة خاصی وجود دارد كه با خواندن آنها این ارواح ظاهر می شوند . ارواح دیگری نیز وجود دارند كه بسیار كمیاب و نادر هستند و یا اینكه احضار آنها بسیار مشكل است و این خود تشریفات خاصی دارد . یا اینكه احضار شیطان یا ارواح جهنمی دیگر كه بسیار سخت و مشكل هستند و نیروی خاصی را طلب می كنند . استفادة دائمی از خدمات شیطانی به وحدت جسم و جان نیاز دارد و جسم و جان باید به عنوان مزد به شیطان سپرده شوند . این داد و ستد به وسیلة قراردادی نوشته و امضاء می شود كه در نوشتن آن باید از خون انسان به جای جوهر استفاده شود . محلی كه شیطان ظاهر می شود معمولاً یك چهار راه است كه انتخاب این محل با صلیب در رابطه است ، كه صلیب در حقیقت یك چهار راه را نمودار می كند . جادوگر یا احضار كنندة روح در محل چهارراه قرار می گیرد و دایره ای به دور خود می كشد كه ارواح از ورود به این دایره منع شده اند و اجازة ورود به این دایره را ندارند . شیطان در یك هیبت وحشتناك ظاهر می شود . ظاهری سیاه و هیكلی بزرگ و هراسناك دارد، بیشتر به یك سایه شبیه است . هیبت و ظاهر او چنان خوفناك و وحشت انگیز است كه حتی جنگجویان نیز طاقت نگریستن به چهرة او را ندارند . بعد از عقد و امضای قرارداد ، شیطان تغییر هیبت داده و غالباً به هیبت سگی در می آید كه جادوگر یا احضاركنندة روح را مشایعت و همراهی می كند و خدمات خود را یا برای مدتی معین و محدود ویا دائمی به جادوگر اهدا می كند . در جامعه قدیمی مسیحی شخصی بوده به نام "سیمون ماگوس ". در كتب مسیحی و خاصه در تاریخ حواریون فصل هشتم و نهم حكایت وی و چگونگی گرویدن وی به دین مسیحیت به وسیلة یكی از حواریون به نام فیلیپ تعریف شده است . در قرن دوم میلا دی به حكایت "سیمون ماگوس" مواردی افزوده شد، از جمله "مسیحیان یهودی " كه به آنها "پترینر " می گفتند و در دوران اولیة مسیحیت ، این لقب به مسیحیانی اطلا ق می شد كه از جوامع یهودی آمده بودند و در حقیقت مسیحی شده بودند ولی هنوزبه قوانین و قواعد و دستورات دین قدیمی خود یعنی یهودیت معتقد و پایبند بودند.




این داد و ستد به وسیلة قراردادی نوشته و امضاء می شود كه در نوشتن آن باید از خون انسان به جای جوهر استفاده شود .




نقطة مقابل "مسیحیان یهودی" را "مسیحیان كافر" می نامیدند. مسیحیان كافر كه به آنها "پاولینر " می گفتند ، این لقب به مسیحیانی اطلا ق می شد كه از جوامع یهودی نیامده بودند ، غیره ، هر كس دیگری كه مسیحی می شد ولی یهودی نبود به این لقب خوانده می شد. گروهی نیز بوده اند كه به آنها "كلمنتینن " می گفتند ، و" پتروس " رهبر و مغز متفكر آنها بوده است . این گروه از عارفان بوده اند . بسیاری از متفكرین معتقدند كه منظور از "سیمون ماگوس"، همانا "پاولوس " یكی از حواریون و مدافعین سرسخت مسیحیت كه خود از جوامع یهودی می آمد و یهودی بود ، كه می خواستند آن را در مقابل "سیمون پتروس " علم كنند . "سیمون" خواستار آن است كه تفكر كفر آمیز و فلسفة كفار را در مسیحیت وارد كند ، او سعی می كند از جادو و جادوگری و معجزه كمك بگیرد و ضمناً نیروهای "نرون" نیز وی را تعقیب می كنند و خواستار دستگیری وی هستند . ولی "پتروس" وی را رسوا می كند و دستش رو می شود .

http://img.tebyan.net/big/1388/12/23618389159255519614221917421742195143148201.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/12/1107211411436497818822617512716115167251198.jpg)
حكایت "سیمون ماگوس" بدین ترتیب تا قرون وسطی و حتی بعد از آن نیز تا عهد جدید سینه به سینه نقل شده است . "سیمون ماگوس" با "هلنا" ازدواج می كند . "هلنا" را در زبان یونانی "سلن " می نامیده اند. "سیمون ماگوس" و "هلنا" به وسیلة دگردیسی عناصر صاحب پسری می شوند. این دگردیسی نیز بدین ترتیب بوده كه عنصر آتش به عنصر هوا تبدیل شده، عنصر هوا به عنصر آب تبدیل شده ، عنصر آب به خون تبدیل شده و خون نهایتاً به گوشت تبدیل شده و پسر آنها بدین ترتیب بوجود آمده است . یعنی "هومون كولوس ." فاوست نیز كه از نیروهای معجزه آمیز استفاده می كند ، با "هلنا " زندگی می كند، و پسری از وی دارد ، بنابراین طبیعی است اگر حكایت "سیمون ماگوس" و "حكایت فاوست" در هم آمیخته شوند ، یا با هم در رابطه باشند .

در گروه معروف به "كلمنتینن" نیز اسامی "فاوستوس" ، "فاوستینوس" و نیز "فاوستینیانوس " وجود داشته اند .
دانشمندان زیادی موافق یا مخالف این تئوری ها ، كتب زیادی نوشته اند. معروفترین آنها "تسان " نام دارد . وی نمایندة گروهی است كه مایلند این حكایت را به عرفان و معرفت پیوند بزنند . "كونو فیشر " نیز دلا یل و برهان وی را با دلیل و مدرك رد كرده است . گروه دیگری سعی دارند كه حكایت "فاوست" را به "سوپریان " ربط دهند . "سوپریان" جادوگری بوده است كه مرد جوانی به نام"آگلا یداس " از وی خواهش می كند كه جادوی مهر و محبت برای یك زن مسیحی به نام "یوستینا " بخواند. زیرا كه "آگلا یداس" عاشق "یوستینا" بوده و وی نیز به مرد جوان روی خوش نشان نمی داده است . "یوستینا" كه مسیحی بوده ، یك گردنبند به شكل صلیب به گردنش آویزان كرده بود، که تمامی سحر و جادوی "سوپریان" در برابر این صلیب را بی ثمر می کرده است. "سوپریان" می بیند كه تمام سحر و جادوی وی در برابر صلیب بی اثر مانده، فرار می كند و خود بعد ها به مسیحیت روی می آورد . در مقابل این عدة قلیل كه از اوائل مسیحیت خبر می دهند ، عدة بسیار بیشتری وجود دارند كه از قرون وسطی گزارش می دهند . این گزارش ها در رابطه با سحر و جادو و شیطان و ارواح می باشند . از عده ای از روحانیون قرون وسطی ، منجمله از چند تن از پاپ های كاتولیك نیز در این رابطه نام برده می شود. قبل از همه "پاپ سیلوستر دوم "، "پاپ گرگور هفتم" ، "پاپ پل دوم" ، و "پاپ الكساندر ششم" . در جوار این روحانیون نیز تنی چند از مردم معمولی كه با سحر و جادو در رابطه بوده اند ، نام برده شده است كه معروفترین آنها "مرلین " جادوگر معروف بوده و همچنین "روبرت " معروف به "روبرت شیطان" . و نیز "تانهویزر " و "راجر بیكو " . از كسانی كه معروف خاص و عام شدند و از سحر و جادو در راه درست! استفاده می كردند (جادوی سفید) ، "آلبرتوس ماگنوس" را باید نام برد . وی كه یك روحانی بلند پایه در شهر "رگنسبورگ" در آلمان بوده، و گویا در سال 1248 در مقابل چشمان "ویلهلم فون هلند" یك باغ سرسبز و خرم را ظاهر می كند . دیگری نیز "یوحان تویتونیكوس " نام داشته است . از دیگر مردانی كه باید در این رابطه از آنها نام برد ، یكی "یوحانس تریتمیوس " (1541 - 1493) می باشد ، كه آنطور كه مخبرین قرون وسطی گزارش داده اند ، وی شخصیت عجیب و غریبی بوده و در برابر "قیصر ماكسیمیلیان" پیكر همسرش را ظاهر می نماید . دیگری "پاراسلزوس " است. شیطان را دوست خود می نامیده و هر نیمه شب ارواح زیادی را ظاهر می نموده است . وی فیلسوف و پزشك حاذقی بوده و استفاده از شیمی در داروسازی نیز از ابداعات وی می باشد . ما طب مدرن را مدیون زحمات وی هستیم . این مردان همه در قرون وسطی زندگی می كرده اند . در این دوره یعنی از 1483 تا 1546 جهان به شیطان اهمیت بیشتری می داده اند و شیطان نیز در این دوره از قدرت بیشتری برخوردار بوده است . این جهان برای "مارتین لوتر" مالا مال از شیطان بوده است. هر چیز زیان آوری به یك نوع شیطان خاصی ارتباط داده می شده است . پاره ای از این شیاطین عبارت بودند از : "شیطان لعن و نفرین" ، "شیطان ازدواج" ، "شیطان شكار" ، "شیطان مشروب خوری" ، "شیطان جادوگری" ، "شیطان خانه" ، "شیطان لباس" ، "شیطان شلوار" و غیره .
http://img.tebyan.net/big/1388/12/1892151382012342271091582481149524735164161.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/12/10421823823016019155921045171971388172134.jpg)
در سال 1569 تمامی كتب و رسالا ت مربوط به شیاطین در یك جلد جمع آوری شدند ، و اسم این كتاب را گذاشتند "تئاتروم دیابولوروم " . علت جمع آوری این رسالا ت و مقالا ت نیز آن بوده است كه مردم (یعنی مسیحیان) بدانند و بخوانند كه آنها نه با پادشاه و ملكه و خان و رئیس بلكه با قوی ترین پادشاه و ملكة آنها یعنی شیطان باید نبرد كنند . "مارتین لوتر" معتقد بود كه هر چیز بد و پلید و پلشت از شیطان مأخوذ می شود و سرچشمه می گیرد . بدین ترتیب اعتقاد قدیمی به شیطان در قرون وسطی و دورة رفورماسیون تقویت می شود . استفاده یا بهتر است گفته شود كه سوء استفاده از این اعتقاد در جهت منافع شخصی و پست را گروهی ترویج كردند كه به آنها "شاگردان سیار " می گفتند . این گروه كه غالباً دانشجویان دانشگاه های مختلف بودند ، هنوز از تحصیل فارغ نشده ، یا اینكه ترك تحصیل كرده ، وارد بازار می شدند و با نیمچه اطلا عی كه از خواندن و نوشتن و انجیل داشتند، شروع به ترویج شیطان پرستی و استفاده از روش های گوناگون در سحر و جادومی‌كردند . اكثراً نیز از كتب قدیمی استفاده می كردند و یا اینكه خود اوراد و ادعیه و فرمولهای گوناگونی را اختراع می كردند ، تا به كمك آنها بتوانند به احضار روح و احضار شیطان و ارواح خبیث دیگر بپردازند . تا شاید از این طریق بتوانند امرار معاش كنند یا به شهرت كاذب برسند . "هانس زاکس" از نویسندگان و شاعران دورة رفورماسیون ، كتابی دارد با عنوان "شاگردان متحرك شیطان " كه در آن به تصویر و توصیف و تفسیر حیله و مكری كه "شاگردان سیار" در حرفة خود استفاده می كردند و همچنین عزت و احترام و ترسی كه مردم از آنها داشتند پرداخته است . گذشته از این دلا یل و مدارك زیادی در دست است كه نشان می دهند كه مردم از همة طبقات و اقشار اجتماعی دارای این افكار و نظرات بوده اند . "حكایت فاوست" دارای چنین زمینه ای است . شاگردان "پاراسلزوس" نیز یادگاری در این زمینه از خود باقی گذاشتند .




بدین ترتیب اعتقاد قدیمی به شیطان در قرون وسطی و دورة رفورماسیون تقویت می شود . استفاده یا بهتر است گفته شود كه سوء استفاده از این اعتقاد در جهت منافع شخصی و پست را گروهی ترویج كردند كه به آنها "شاگردان سیار " می گفتند .




در تاریخ 16 آگوست 1561 "گسنر " طبیعی دان معروف ، به پزشك مخصوص "فردیناند اول" چنین نوشت :« شما به نجوم و فال گیری در انواع و اقسام آن از قبیل گئومانتی ، نكرومانتی و غیره می پردازید ، كه عملی است عبث و بیهوده و بی فایده . به عقیدة من دانش و اطلا عات شما از "درواید ها" سرچشمه می گیرد . درواید ها روحانیون سلتی بودند كه سالیان سال در مكانهای زیرزمینی از طرف شیاطین و ارواح خبیث تدریس می شدند . همانطور كه در دورة ما نیز در محلی به نام "سالا مانكا" هنوز اتفاق می افتد . در این مكتب نیز گروهی كه به نام "شاگردان سیار" معروف شدند ، پرورش یافتند . در میان این "شاگردان سیار" شخصی بود به نام "فاوست" كه از مرگ وی هنوز مدت زیادی نمی گذرد . شهرت وی حتی بعد از مرگش نیز از میان نرفته است . این شهرت و معروفیت خاص "فاوست" است ، كه نام و شهرت وی را به گونه‌ای ابدی كرده است و نامیرا . در جوار شهرت وی باید به عمل شجاعانة وی نیز اشاره كرد . شاید هم به فاكتوری به نام اتفاق بتوان اشاره كرد ، كه چگونگی مرگ وی نیز در رابطة وی با شیطان دخیل و سهیم بوده است.
ادامه دارد ...

AreZoO
10th September 2010, 04:42 PM
فاوست کيست؟

بخش سوم :

شخصيت تاريخي فاوست

http://img.tebyan.net/big/1388/12/214133214712261669236910723412668114115.jpg
در باره شخصيت تاريخي "فاوست" گفته ها و نوشته ها بسيار زياد است . يكي از مشكلا ت اصلي در رابطه با تحقيق در مورد شخصيت تاريخي "فاوست" كمبود منابع دست اول و تاريخي مي باشد . گذشته از اين ، بعد از مرگ "فاوست" نيز بلا فاصله حكايات و داستانها و افسانه هاي زيادي در مورد وي ساخته و پرداخته شده و از لحاظ ادبي نيز بدان پرداختند و همين موضوع خود نيز سبب گشت تا حقيقت و افسانه و فانتزي شاعرانه در هم آميزند و تفكيك آنها نيز اينك مشكل شده است.
يكي از آخرين تحقيقات در اين مورد كتابي است به نام "فاوست ، آثاري از يك زندگي مرموز" به قلم "گونتر ماهال " - برن 1980- . به نويسنده اين اثر در چند جا از طرف محققين ديگر هشدار داده شده است و نكاتي كه وي در آنها به خطا رفته نيز گوشزد داده شده است . كتاب ديگر از "فرانك بارون" است با عنوان : "فاوست ، تاريخ ، افسانه ،شعر" - مونيخ 1982-
نظرات ضد و نقيضي كه در مورد "فاوست" وجود دارند را مي توان در يك سؤال خلا صه كرد: آيا منظور از "فاوست" همان "گئورگ فاوستوس فون هلم اشتاد " مي باشد ، يا منظور از "فاوست"، شخصي است به نام " يوحان فاوستوس فون كنيت لينگن " ؟ در تحقيق در مورد "فاوست" ، هميشه تكيه بر روي نام دوم بوده است ، بدون اينكه نام اول را به كلي فراموش كنند . باوجوديكه سؤالا تي از قبيل : فاوست كيست؟ در كجا و در چه زماني متولد شده؟ آيا تحصيل هم كرده؟ اگر جواب آري است، در كدام شهر و كدام دانشگاه؟ پايه تحقيق در مورد "فاوست" را تشكيل مي دهند ، ولي بايد سعي كرد كه نظراتي كه در مورد وي در زمان حياتش ابراز شده‌اند را باز سازي كرده و جمع آوري نمائيم تا اين موزائيك به تدريج تكميل گردد. و بدين ترتيب اين امكان مهيا مي گردد كه ما بدانيم چرا چند شخصيت با مشخصات مختلف به اين اسم خوانده مي شوند. اگر ما ادعا مي كنيم كه منظور از شخصيت تاريخي "فاوست" ، همانا كسي است با نام "گئورگ فاوستوس فون هلم اشتاد" و "يوحان فاوستوس فون كنيت لينگن" را ساخته و پرداخته افسانه ها مي دانيم، اين يك تصميم سرسري نيست ، بلكه از روي اسناد و مدارك و وقايع تاريخي و تاريخ آنها چنين ادعائي مي كنيم ، كه با منابع تاريخي بدون شك و ترديد در رابطه هستند. (بارون ص 7) . اسم اين شخصيت "فاوستوس" مي باشد. و "فاوستوس" به زبان لا تين يعني "خوشبخت" . اين شيوه به شيوه علماي قرون وسطي و دوره رفورماسيون شبيه است كه اسم خود را به لا تين مي نوشتند و بدين ترتيب برنامه اي براي خود ثبت مي كردند . برنامه و هدف "فاوستوس" نجوم و ستاره شناسي است و تبليغ براي حرفه خويش. گذشته از اين ، مي توان به اين نكته هم اشاره كرد كه "فاوست" نه تنها از سنت علما استفاده مي كرد، بلكه خود را انديشمند و هومانيست نيز مي دانست . "بارون" معتقد است كه از تجزيه و تحليل نام ها چنين بر مي آيد كه اين مرد خود را "گئورگ" مي ناميده است. در حكايات بعدي نام وي را به "يوحان" تغيير داده اند . محل تولد وي نيز دهكده "هلم اشتاد" در 20كيلومتري شهر "هايدلبرگ" بوده است . القاب و عناويني كه وي به خود نسبت داده ، شاهد اين مدعاست كه وي تحصيلا ت دانشگاهي داشته و لا اقل تا مرحله ماگيستر (استادي، مدركي دانشگاهي بوده است) نيز تحصيل كرده است . "بارون" ضمناً بر اين عقيده است كه تغيير نام وي از "گئورگ "به "يوحان" خود دليل ديگري است كه اين شخصيت تاريخي با شيطان و شيطان پرستي و سحر به تحصيل و جادو در رابطه بوده است . ولي با وجود اين رابطه اي نمي توان ميان وي و هومانيست هاي ديگري كه در دانشگاه هايدلبرگ يا تعلم اشتغال داشته اند ، نشان داد.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/2101441852372132068311118675901047165185.jpg
آخرين خبر و مدركي كه از "گئورگ هلم اشتتر" در دست است ، مدركي است كه نشان مي دهد كه وي از كتابخانه دانشگاه هايدلبرگ در رشته فلسفه استفاده كرده است . ما مي توانيم حدس بزنيم كه وي دو سال بعد از خاتمه تحصيل در دانشگاه هايدلبرگ باقي مانده و خدمت كرده است. زيرا كه دكتر هائي كه تحصيلا تشان در دانشگاه خاتمه مي يافت، مجبور بودند كه دو سال در دانشگاه باقي بمانند و به تدريس دانشجوهاي جوانتر بپردازند .
"يوحانس فيردونگ" (منجم و ستاره شناس مخصوص دربار فيليپ پرنس فالتس) از شهر "هاس فورت" هايدلبرگ آمد . ما از اظهارات "تريتميوس" مي دانيم كه "يوحانس فيردونگ" ، "فاوست" را در اين زمان شخصاً نمي شناخته است و بدين ترتيب مي توانيم حدس بزنيم كه "گئورگ هلم اشتتر"، كه به احتمال قريب به يقين همان "فاوست" شخصيت تاريخي است ، در اين زمان به خدمتش در دانشگاه هايدلبرگ خاتمه داده و شهر را ترك كرده است . (بارون ص 20) منابع مختلف نشان مي دهند كه "فاوست" در شهرهاي مختلف اقامت داشته و در اين شهر ها به عناوين مختلف از جمله جادوگر و ساحر و ستاره شناس و فال گير به كار اشتغال داشته است . او به جرگه هومانيست ها تعلق نداشته است. باوجوديكه در باره او هم نكات مثبت و هم نكات منفي زيادي نقل شده است . ولي با اطمينان مي توان گفت كه كارهاي جادوگري وي در نزد مردم و براي آنها اعجاب انگيز و تحسين كننده بوده است . " فاوست " براي اسقف كليساي " بامبرگ " نيز طالع بيني كرده است و در آنجا با عزت و احترام بسيار روبرو شده است . " فرانتس فون زيكينگن " توقعات زيادي از " فاوست " داشته ولي هيچكدام از آنها نيز برآورده نشده است. درباره مرگ " فاوست " نيز مطلب دقيقي گفته نشده است .





فاوست كيست؟ در كجا و در چه زماني متولد شده؟ آيا تحصيل هم كرده؟ اگر جواب آري است، در كدام شهر و كدام دانشگاه؟ پايه تحقيق در مورد "فاوست" را تشكيل مي دهند




تاريخ مرگ وي نيز به وضوح معلوم نشده است، و حدس زده مي شود كه مابين سالهاي 1536و 1538بوده باشد . شخص "فاوست" نيز ميان زندگي كولي وار و تحصيلات دانشگاهي خود نيز ضديتي نمي ديده است . از منابع تاريخي مي توان چنين دريافت كه تحصيلات دانشگاهي " فاوست " براي خود وي و در آن زمان (يعني نيمه قرن شانزدهم) كاري بوده است بسيار قابل تحسين . ولي وي ديگر دنبال تحصيل خود را نگرفته است . "تريتميوس" وي را ولي عالمي قابل توصيف كرده است . "فاوست" يك منجم و ساحر خانه بدوش بوده است ، كه با جار و جنجال نظر ها را به طرف خود معطوف مي كرده است .
دلايلي در دست است كه نشان مي دهند كه " بگاردي "حق داشته است كه مدعي شود كه "فاوست" با حقه و كلك بسياري از مردم را به بيراهه كشانده است . ولي "فاوست" به اسراري آگاهي داشت كه نه تنها دوستانش ، بلكه دشمنانش نيز وي را جدي مي گرفتند . "فرانتس فون زيكينگن"، "گئورگ شنك فون ليمپورگ" (اسقف كليساي بامبرگ) ، "فيليپ فون هوتن " و "دانيال اشتي بار" از جمله كساني هستند كه دانش و اطلا عات "فاوست" را تأييد كرده و جدي گرفته اند . ضمناً "فاوست" خود را هميشه فيلسوف مي ناميده است . پس مي توان "فاوست" را از جمله كساني دانست كه در زمينه رنسانس نجوم فعاليت مي كردند . نجوم و ستاره شناسي از جمله علومي بودند كه خاصه در قرون وسطي با جديت و پشتكار بسيار دنبال مي شدند ، زيرا كه اين علوم از علوم قديمه و آنتيك بشمار مي رفته اند . همين امر نيز موجب شهرت "فاوست" ، و ديگر مشاهير اين دوره مانند "پاراسلزوس"، "آگريپا" و "تريتميوس" شده است . از عالم بودن "فاوست" ، كه از او هيچ مقاله يا رساله اي باقي نمانده است ، سندي هم در دست نيست و البته او قابل مقايسه با "پاراسلزوس" و ديگر علما نيست كه در تاريخ علوم عقلي و طبي و امثالهم از خود كتب و اسنادي به يادگار گذاشته اند . ولي نكته مهم اين است كه "فاوست" و "پاراسلزوس" و "آگريپا" و "تريتميوس" باعث رونق و گرمي بازار سحر و جادو در قرون وسطي شدند .
اسناد معاصران فاوست در باره وي


1 - يوحانس تريتميوس (1507)

http://img.tebyan.net/big/1388/12/1381182250251176208481972091628514724022237.jpg
"يوحانس تريتميوس" در نامه اي به "فيردونگ" راجع به "فاوست" چنين نوشته است : «اين انساني كه شما از وي صحبت مي كنيد ، و پادشاه "نكرومانتي" را مي شناخته (يعني شيطان را) ، انسان كلاش و حقه باز و سياه كاري است كه مستوجب آن است كه به او شلا ق زده شود ، تا ديگر دست به اين اعمال نزده و كليساي مقدس ما را ديگر بيش از اين آلوده نكند . اين اسامي و القابي كه وي از آنها نام مي برد ، چيزي نيست جز مشتي خرافات و حماقت كه از ارواح خبيث سرچشمه گرفته است . اين چنين انساني نه فيلسوف ، كه يك احمق و ابله است . و چنين است كه او اين لقب را به خودش داده است : "استاد گئورگ فاوست" - سرچشمه نكرومانتي - نجوم - دومين نفر در سحر و جادو - شيرومانت - آئرومانت - پيرومانت - دومين نفر درهيدرومانتي - ببينيد انسان به چه كارهائي دست مي زند. چه حماقتي باعث شده كه او خود را سرچشمه نكرومانتي بداند . كسي كه حقيقتاً از همه علوم زمان خود بي اطلا ع است ، بايد خود را يك احمق بداند نه يك استاد. اينگونه اعمال او براي من چندان هم ناآشنا نيست. سال قبل، وقتي كه از "مارك براندنبورگ" بر مي گشتم، او را در نزديكي شهر "گلن هاوزن" ديدم. مردم در يك مسافرخانه پاره اي از شاه كارهاي گستاخانه او را براي من تعريف كردند . وقتي كه مطلع شد كه من هم در همان مسافرخانه اقامت دارم، وسايلش را برداشته و به سرعت آن محل را ترك كرد . مردم سعي كردند كه او را پيش من بياورند ، ولي او حاضر به ملا قات با من نبود . به ياد داريد كه او چند ورق از نوشته هاي ديوانه وارش را براي ما فرستاده بود؟ در همان شهر چند نفر از علما براي من تعريف كردند كه او گفته بود ، اگر تمام دانش و اطلا عات بشري در باره افلاطون و ارسطاطاليس نيز از بين بروند ، او مي تواند با دانش و حضور ذهني كه دارد تمام اين دانش بشري را دوباره به روي كاغذ بياورد، مانند يك نفر كه عبري مي داند، مانند عزرا. بعد ها كه در "اشپاير" بودم، شنيدم كه او هم به شهر "وورتسبورگ" آمده است و باز هم همان حرفها را زده و تعريف و تمجيد ها را از خودش كرده و اضافه كرده است كه عيسي مسيح كار شاقي نكرده و من مي توانم تمامي كارهائي را كه عيسي مسيح كرده، انجام دهم. موقع فاشينگ هم به شهر "كرويتسناخ " آمده بود و باز هم همين حرف ها و اراجيف را تكرار كرده و گفته است كه در علم كيمياگري از همه آنهائي كه قبلاً زندگي مي كرده اند و يا كساني كه الآ ن زنده هستند ، سر است و او مي تواند هر كاري را كه مردم از او طلب كنند ، انجام دهد. در همين زمان كرسي استادي يك مدرسه خالي شده بود و به توصيه دوست شما آقاي "فرانتس فون زي كين گن" ، كه از عرفاي بزرگ ماست. او را در اين مقام استخدام كردند . ولي بعد از مدتي چنان بلا ئي بر سر تعدادي از پسر بچه ها آورد كه چه بگويم. بعد ها كه فهميد اگر او را دستگير كنند ، تنبيه خواهند كرد، متواري شد. اين ها مطالبي است كه من درباره او مي دانم. درباره كسي كه تو مشتاقانه انتظارش را مي كشي.»





2- موتيانوس روفوس (1513)
نامه زير را "موتيانوس روفوس" به "هنريكوس اوربانوس" نوشته است :
«هشت روز قبل شخصي كه خود را "شيرومانت" مي ناميد ، وارد شهر شد . اسم او "گئورگيوس فاوستوس هلمي تئوس هدلبرگنيس" بود . يك احمق و ابله بزرگ . هنر او هم مانند هنر ديگر فال گير ها و رمال ها مي باشد . چنين ظاهري ساده تر از يك عنكبوت ، كه مردمان ابله و ساده را چنين مات و مبهوت كرده است . علماي ما بايد با او مخالفت كنند ، نه اينكه به نابودي فيلسوفي مانند "رويشلين" همت گمارند . در يك ميهمانخانه شنيدم كه با مردم حرف مي زد . من حماقت هاي او را ناديده گرفتم و او را تبيه نكردم. به من چه كه يك مرد ابله چه مي گويد.»

3- گئورگ شنك فون ليمپورگ (1520)
http://img.tebyan.net/big/1388/12/12372182179121112780234218217482362473110.jpg
"گئورگ شنک فون ليمپورگ" كه اسقف كليساي "بامبرگ" بوده است ، در اين مورد چنين نوشته است :
«به او (دكتر فيلسوف فاستوس) مقداري پول (گولدن) دادم . از بركت خداي خود. يكشنبه بعد از جلسات اسكولاستيكها به من پس خواهد داد.»

4- كيليان لايب (1528)
"گئورگيوس فاوستوس هلم اشتد" در روز 5 ژوئن گفته است:
«اگر خورشيد و سياره مشتري در يك زاويه مشخص قرار گيرند ، در اين زمان پيامبران زيادي متولد خواهند شد ، (شايد منظورش خودش باشد) . او به ما اعتماد مي داد كه وي مفسر و مربي گروه كوچكي است به نام "هاله‌اشتاين " كه وابسته به گروه بزرگتري به نام "يوهانيتر " مي باشد كه در نواحي مرزي "كرنتن" فعاليت مي كند .»

5- اينگول اشتاد (1528)
«به اين رمال بگوئيد كه بار و بنه اش را ببندد و به شهر ديگري برود و پولش را هم همانجا خرج كند . در يك روز چهارشنبه از سال 1528به مردي كه اسمش "دكتر يورگ فاوستوس " بود و از شهر هايدلبرگ مي آمد گفتم كه او پولش را بايد در جائي ديگر خرج كند و از او خواهش كردم كه بزرگان ما را آسوده بگذارد . »

6- نورنبرگ (1532)
«دكتر فاستوس" درخواست و اجازه ورود به شهر كرده است، كه با اين خواهش وي مخالفت شد.»
امضا : شهردار شهر .

7- يوآخيم كامر آريوس (1536)
" يوآخيم كامرآريوس" در يك نامه به "دانيل اشتي بار " مي نويسد:
«چندي پيش شب بدي داشتم. ماه و مريخ در حوت مقابل هم قرار گرفته بودند . دوست تو "فاوست" بالاخره كار خودش را كرد و مرا نسبت به اين امور علا قمند كرد . كاشكي به تو هم چيزي در اين مورد مي آموخت ، نه اينكه چيزهاي بي معني به تو بياموزد، چيزي كه من به آن خرافات مي گويم.. . ولي حرف حساب او چيست؟ نه راستي او چه مي گويد؟ من مي دانم كه تو اين گونه امور را با دقت مطالعه مي كني. آيا سزار پيروز خواهد شد ؟ ولي او بايد پيروز گردد . »

8- فيليپ بگاردي (1539)
«مرد شجاع و نام آوري پيدا خواهد شد ، كه من مايل نيستم نام او را در اينجا قيد كنم . او هم مايل نيست كه غايب باشد ، و نه اينكه مي خواهد ناشناس باقي بماند . سالها قبل در تمام مملكت سير و سفر مي كرد ، او اسم خود را به همه مي گفت ، و بزرگترين هنر او نه تنها در علم دارو شناسي ، بلكه در علومي از قبيل شيرومانتي ، نيگرو مانتي ، ويزيونومي ، ويزيون در كريستال (اينها همه روش‌هاي مختلف فالگيري و رمالي هستند- مترجم) و بسيار علوم و هنر هاي ديگر نيز صاحب نظر بود . او نه تنها معروف و مشهور بود ، بلكه خود را استاد نيز مي دانست . او هيچ وقت حاشا نكرد كه اسم او همان "فاوست" است ، و خود را فيلسوف نيز مي دانست . بسياري از مردم ولي از دست او به من شكايت كردند كه وي به آنها خيانت كرده است . عده آنها بسيار زياد بود . . . اعمال و هنر او ولي به نظر من بسيار كوچك و خائنانه آمد.»


نويسنده: گرد اِِِِِِِورِسبِرگ/مترجم: شاپور چهارده‌چريک

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد