PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : به مهران مديري



touraj atef
30th August 2010, 02:41 PM
مي خواستم به او بنگارم به اوئي كه سالها لبخند را مهمان لبهايمان كرد چهره اش غمگين است و غمگين تر از همه روزها و شبهائي كه با قصه هاي “پاور چين ” پاورچين پاور چين ما را به اندرونمان مي برد و به يادمان مي آورد كه پاور چين پاور چين مي توان چيني تنهائي را ترك زد و آن را شكست و باور كرد كه چه كسي هستي و چگونه خود را گول مي زني يا با ” نقطه چين “از آنچه برايمان گفت كه همواره از آنها دور مي كرديم و تنها سه نقطه براي آن مي گذاشتيم وحكايت آن از همه ما بهتراني بود كه بي بهانه و با بهانه پول و قدرت و زور بر سر ما آن گونه بلا آورند كه تنها بايد سه نقطه براي آن گذاشت و تنها ما بايد سعي مي كرديم از آنها فرار كنيم يا اين كه با ” شبهاي برره ” به درون خانه هايمان مي آمد و به ما مي گفت كه سر زمين برره چون بوستان بره ها ئي است كه صاف و ساده آيند و بعد طعمه گرگها شوند و يا خود گرگ مي شوند …
تصويري از او را ديدم نه بايد باور كرد كه به چهره او بي لبخندي نمي آيد اما خواستم اين بار من براي او كارگردان برره روزگار شوم به پاس همه آن مهري كه به همه ما داد, سپاسي گويم حداقل بخاطر خنده هاي بي كران دخترم كه با قصه هاي او و دوست دوران شيرين دبيرستانم يعني پيمان قاسمخاني بزرگ شد خواستم به مهران بگويم
يادت هست كه چرا كيانوش برره تحقير مي شد ؟ آري مي دانم كه مي داني چون مي دانست و اين دانستن چه درد و شايد گناه بزرگي در سرزمين برره ها است همه چيز را از او مي گرفتند و بعد به خود او تحويل مي دادند و تازه به او مي گفتند كه او آبرو بر هست و ” اصلا نمي فهمد و ننگ است و..
يادت هست كه بگول شاعر برره چگونه 50 تومان مي گرفت ؟ خودت مي داني چرا ؟ چون مجيز گوي بود و به اسم شاعر و روشنفكر جيب خلق الله را خالي مي كرد و قصه همه آنهائي را روايت مي كرد كه به قول زنده ياد شاملو همواره به اسم قلم و مغز و منور فكري چپاولمان كردند
يادت هست كه چه دنياي دروغيني در خانه ها بود و زن به مرد و مرد به خانواده زن دروغ مي گفت و هر كسي بيشتر دروغ مي گفت شاد تر بود ؟قصه زو و گل يا پوچ شبانه و بعد توضيح در مورد بشقاب پرنده به عيال دادن قصه خيلي از خانه هائي است كه جاي طلاق محضري , طلاق خاموش دارند و..
يادت هست ژاندارم كه بود و بزرگتر و خان چقدر مي فهميد و بقيه خلق الله هم توي ميدون ده چگونه تو سرو كول هم مي زدند چون آن ژاندارم و آن خان ده را اداره مي كردند ؟ يادت هست ژاندارم چگونه مجوز مي داد ؟خان چگونه پسر را رها مي كرد ؟ يادته خان و ژاندارم فكر مي كردند همه چيز را مي دانند و…
يادت هست كه كيوون پول زور مي گرفت و بايد همه مي دادند چون اسمش رويش بود “پول زور “و هيچ كس هيچ نمي گفت زيرا بايد به پسر خان مي دادند تا زيستني حتي به بهاي حيواني باشد
چطور يادت رفته داوود و جان نثار زندگي مي كردند چون پاچه خواري را دوست داشتند و بهر پاچه خواري رئيس و مرباهاي آلبالو و … در اوج بودند ؟
قصه مرخصي رئيس و اضافه حقوق او و بذل و بخشش خانها را كه از ياد نبردي ؟
آري مهران عزيز ! شايد يادت رفته و شايد هم از ياد بردي كه تو هيچگاه شير فرهاد نبودي و يا اين كه مهندس فرهاد هم نشدي كه قصه تو همان حكايت كيانوش بود كه براي ما شير دلي چون مهران مديري ساخت و مهندسي جامعه شناسي ايران را به رخمان كشيد غمگين نباش مي دانم كه بزرگ مي انديشي پس با تو است كه بزرگ ماني كه
هر گز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
و … تورج عاطف/Www.lonelyseaman.wordpress.com/ tourajatef@hotmail.com
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/d985d987d8b1d8a7d986-d985d8afd98ad8b1d98a.jpg?w=150&h=112 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/d985d987d8b1d8a7d986-d985d8afd98ad8b1d98a.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد