PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شرح حال هدايت به قلم خودش و علامه دهخدا



SaNbOy
29th November 2008, 11:17 AM
شرح حال هدايت به قلم خودش و علامه دهخدا
محمد بهارلو


آنچه در زير ميخوانيد ـ شرح حالي که فرزانهي سخندان علي اکبر دهخدا دربارهي هدايت نوشتهاست، و نيز کلامات سادهواري که هدايت در معرفي خودش به قلم آوردهاست ـ اگر چه شرحي مفصل و کامل از چهرهي فردي و ادبي هدايت به دست نميدهد، به مقدار فراوان، نشان ميدهد که چرا هدايت همچون نمونهي کمال و قدرت و صفاي اخلاق در قلب معاصرانش جاگرفتهاست، و نيز نشان ميدهد که چرا دوستان هدايت در زمان حياتش او را ميستودند وپس از مرگش خاطرهي او را ميپرستند. در دو شرح حال زير ـ البته اگر بتوان کلمات هدايت را در معرفي خودش شرح حال ناميد ـ چهرهي گيرا و طلسمآساي هدايت را به صورتي کاملا ً درخشان ميتوان ديد؛ چهرهاي که در قبال معرفي خودش به ديگران همواره با نهايت امساک و بياعتنايي رندانه واکنش نشلن ميدهد. در عين حال اين دو شرح حال کساني را که در بند ِ چيزي جز نام و ننگ نيستند، کساني که حاضرند همه چيز خود ـ و گاه ديگران ـ را فداي فرياد و غوغا و به کرسي نشاندن ِ خودشان کنند، و ادبيات و هنر را فقط وسيلهي شهرتطلبي و خودبيني و طمطراق و فضلفروشي ميدانند به صورت ِ چهرههايي رقتانگيز و ترحمآور و زار و زبون معرفي خواهد کرد.



در زمان حيات صادق هدايت راجع به او تقريبا ً هيچ مطلب نظرگيري در مطبوعات منتشر نشد، مگر چند نوشتهي کوتاه ِ پراکنده و بياهميت در معرفي آثار او، که درهيچ کدام از آنها اشارهاي به شرح حال و بيان شخصيت او ديده نميشد. علت اصلي اين موضوع فروتني شگفتانگيز هدايت و پرهيز وسواس آميزش از تظاهر و خودنمايي بود. هدايت هرگز به دوستانش اجازه نميداد که در خصوص او چيزي بگويند يا بنويسند، و اغلب در برابر اصرار دوستان ِ نويسندهاش نسبت به معرفي و تبليغ آثارش سرسختي نشان ميداد. او همچنين، به ويژه در سالهاي آخر عمرش، از دوربين ِ عکاسي گريزان بود و هيچگاه به ميل ِ خودش در برابر دوربين قرار نميگرفت، و آن عکسهايي که از او در دست است، و بعد از مرگ ِ او توسط دوستانش چاپ شدهاند، عموما ً در مواقعاي برداشتهشدهاند که او مطلقا ً توجهي به دوربين نداشتهاست، و طبعا ً مايل به برداشتن آن عکسها هم نبودهاست. همينجا بايد اشاره کنم که بيشتر عکسهاي هدايت در سالهاي جواني، و در ايام تحصيل او در فرانسه، برداشته شده است؛ يعني در زماني که پدر و مادر و اعضاي خانوادهاش در فواصل معين از او عکس مطالبه ميکردند تا از حال و روزش در غربت با خبر باشند.
تنها نوشتهاي که دربارهي هدايت در زمان حياتش، ظاهرا ً با اطلاع او، به قصد انتشار فراهم شد همان يک ستون مشهوري است که به عنوان شرح حال او در جلد سيودوم لغت نامهي دهخدا در صفحهي شصت وسه درج شدهاست. حکايت ِ تهيه و نگارش ِ اين شرح حال، به مقدار فراوان، فروتني ِ ذاتي هدايت و احتزار شديد او را از خودبيني و شهرتطلبي نشان ميدهد. محمد پروين گنابادي، اديب و پژوهندهي نامآور ادبيات کهن ايران، و از دوستان و ياران نزديک ِ دهخدا و هدايت، نقل کرده است:
«مرحوم دهخدا به صادق بسيار علاقهمند بود و او را نويسندهاي توانا و هنرمندي شايسته و رادمردي شريف ميدانست، و با اينکه برحسب خصوصياتي که در تنظيم لغتنامهي خود بهکار ميبرد قرار بود( و هم اکنون نيز اين قرار پايداراست) که شرح ِ حال نامداران و شخصيتهاي معاصر، هر چند جنبهي جهاني داشتهباشند، تا هنگامي که در قيد حياتاند نوشته نشود تا بر حسب ِ بغض خصوصي و شخصي حمل نشود. اما هنگامي که حرف «صاد» را آقاي دکتر شهيدي تنظيم ميکرد روزي نزد مرحوم دهخدا آمد و گفت: شما دستور داده بوديد شرح ِ حال صادق هدايت در اين کتاب بيايد، بنابراين بهتر است از خود صادق خواهش کنيم شرح مختصري به قلم خودش بنويسد، و سپس [دهخدا] به من رو کرد و گفت: تو صادق را ميبيني؟ گفتم:آري. گفت:از قول ِ من به او بگو تا به قلم خودش شرح حالي بنويسد، و چون مدتي است خودش را هم نديدهام سري به اينجا بزند. گفتم:من ميتوانم صادق را وادار کنم کهبه اينجا بيايد، اما دربارۀ نوشتن شرح حالي به قلم خودش ترديد دارم که چنين پيشنهادي را بپذيرد. روز بعد در کافه فردوسي صادق را ديدم و چون به اخلاق او آشنايي داشتم گفتم: دهخدا حال تو را ميپرسيد و ميگفت: دلم براي صادق تنگ شدهاست. سري تکان داد و گفت: من هم مدتي است او را نديدهام، اين روزها به منزلش ميروم؛ و از قضا فرداي آن روز پيش از ظهر نزد دهخدا آمد و به قول خودش پس از چاق سلامتي، مرحوم دهخدا شرحي دربارۀ علاقۀ خود به صادق بيان کرد و به ويژه يادآور شد که من از معاصراني که در قيد حياتاند تنها ميخواهم شرح حال تو را، آن هم به قلم خودت، در لغتنامه بياورم، و بنابراين انتظار دارم اين خواهش مرا بپذيري و به ميل خودت شرح حالي بنويسي. صادق با همان شيوهي هميشگي خندهاي سر داد و گفت: زکي، شرح حال ِ من،ولش! دهخدا با اصرار گفت: صادق جان شوخي را ول کن و شرح حال بنويس، اما پاسخ صادق پس از چندين بار خواهش و تمنا همان خندهي تمسخرآميز و «زکي» و «ولش» بود و به هيچ وجه حاضر نشد چنين چيزي بنويسد، تا سرانجام از منابع ديگر و اطلاعات خود مرحوم دهخدا شرح حال وي را نوشتند. آمدن ِ وي به منزل مرحوم دهخدا در اوايل سال 1329 بود که چند ماه بعد به پاريس رفت و از قضا شرح حال وي در لغتنامه هنگامي چاپ شد که صادق در آنجا انتحار کردهبود.»
و اينک آن شرح حال که ريختهي قلم فاضل ِ سخنشناس و زبانآور شادروان علي اکبر دهخدا است:
صادق هدايت: وي فرزند اعتضادالملک و از خاندان اشراف ِ ايران است. پدران وي پيوسته شاغل مقامات ِ عالي دولتي و مناصب ِ نظامي بودند. صادق در 28 بهمن 1281 در تهران تولد يافت. او بيشتر عمر خود را در تهران به سر برد و طولانيترين سفر وي هنگامي است که براي تحصيل به فرانسه رفت. وي در اين کشور اوقات خود را بيشتر به سير و گشت گذراند. ابتدا در پاريس بود و سپس به «بزانسون» رفت و در پانسيوني خانوادگي سکونت جست.سپس به پاريس بازگشت و هنگامي بدان شهر برآن شد که خود را در رودخانه غرق کند ولي او را نجات دادند. داستانهاي معروف: زنده به گور، سه قطره خون، نمايشنامۀ پروين[دختر ساساني]، افسانۀ آفرينش، فوايد گياهخواري را در آنجا نوشت. سپس به وطن بازگشت و به سال 1351 به بمبئي رفت و در آنجا زبان پهلوي را فراگرفت و با دو داستان که از هند فراگرفتهبود و به فرانسه نوشته بود [lunatique , sampingue' ] بازگشت و به سال 1324 در حدود دو ماه در تاشکند ِ ازبکستان ِ شوروي گذزانيد و عاقبت در آذر 1329 به پاريس سفر کرد و پس از چهار ماه به وسيلهي گاز انتحار کرد. صادق در بذله گويي استعداد و مهارتي داشت. به حيوانات شفقت ميورزيد. با اين که ظاهر او لاابالي مينمود در زندگاني منظم بود. وي به زبان انگيلسي تا حدي آشنايي داشت که ميتوانست از آثار علما و ادبا بهره برد و به وسسيلهي زبان ِ فرانسه از معارف و ادبيات ِ ملل ِ مختلف بهرهمند ميشد. در پايان عمر به تحصيل زبان روسي همت گماشت و به مطالعهي آن اشتغال داشت. به حافظ و خيام علاقهي بسيار ميورزيد. هنگام جواني و در آن وقت که در پاريس اقامت داشت به عقايد يوگا و کيش بودايي روي آورد و همان اوقات بود که مجسمهي کوچک بودا را خريد و از آن پس هميشه آن مجسمه به روي ميز وي ديده ميشد. صادق روز 19 فروردين سال 1330 در پاريس خودکشي کرد بدين سان که به گرمابهي(1) خانهي خويش رفت و نخست سوراخها و روزنهها را استوار ساخت سپس شير گاز را گشود و در کف حمام [آشپزخانه] دراز کشيده جان سپرد. جنازهي او را در مسجد مسمانان پاريس گذاردند و پس از توقفي اندک در حالي که قريب يکصد تن از دانشجويان ايراني آن را تشييع ميکردند به قبرستان «پرلابشز» حمل و در آنجا دفن کردند. گذشته از مقالاتي که از وي در مجلهها به طبع رسيد تأليفات متعددي دارد از اين قرار:
1. داستانها
زنده به گور ـ آب زندگي شامل 9 داستان . سايهي مغول(قسمت سوم کتاب انيران). سه قطره خون شامل 11 داستان. علويه خانم. سايه روشن شامل 7 داستان. وغوغ ساهاب شامل 35 قصه (قضيه). بوف کور. سگ ولگرد 8 داستان. ولنگاري 6 داستان. حاجي آقا. فردا. توپ مرواريد.
2. نمايشنامهها:
پروين دختر ساسان [ني]. مازيار. افسانهي آفرينش.
3. آثار تحقيقي:
فوايد گياهخواري. انسان و حيوان. ترانههاي خيام. پيام کافکا.
4. سفرنامهها:
اصفهان نصف جهان. در جادهي نمناک.(2)
5. فرهنگ عامه:
اوسانه. نيرنگستان. فلکلور يا فرهنگ توده.
6. ترجمه از متون پهلوي:
گجستۀ ابالش. کارنامۀ اردشير بابکان. گزارش گمان شکن. يادگار. جاماسب. زند و هومن يسن. شهرستانهاي ايرانشهر.
7. ترجمه از فرانسه:
ديوار. مسخ. گراکوس شکارچي و داستانهاي ديگر. (از کتاب صادق هدايت [نوشتۀ ونسان مونتي] ترجمه حسن قائميان)
صادق نابغهاي از نوابغ جهاني است و به تازگي فرانسويان به عظمت مقام وي پي برده و ميتوان گفت که در آن مملکت کمتر کسي از اهل ادب هست که با نظر تحسين و اعجاب در اين داهيۀ ايراني بيند(3) و به بزرگي فکر و روح او اعتراف نکند.
چنان که متن اين شرح حال نشان ميدهد، و محمد پروين گنابادي اشاره کردهاست، انتشار جلد سي ودوم لغتنامه دهخدا، که حاوي شرح حال بالا است، زماني تحقق پيدا ميکند که سالها از مرگ هدايت گذشته است. در حقيقت دهخدا با معرفي نمونهوار ِ هدايت در لغتنامهاش ـ هر چند به اختصارـ براي نخستين بار و رسما ً مقام ادبي هدايت را به عنوان بزرگترين نويسندهي ادبيات داستاني معاصر ايران بهجا ميآورد. در آن زمان هدايت هنوز آنقدرها شهرتي به هم نزده بود، و نام او مانند امروز با آوازه و افسانه در نياميخته بود، و به همين جهت اقدام دهخدا در معرفي هدايت، و به ويژه شکستن «قرار»ش با چاپ شرح حال يک شخصيت زندهي معاصر، نه فقط در حکم تأييد و ثبت نامآورترين چهرهي ادبيات ِ داستاني ِ معاصر بود بلکه نمايندهي اتفاق فرخندهاي بود ميان سنت ادبي گذشتۀ ما با دابيات ِ جديد که هدايت باني اصيل آن بود.
اما دربارۀ کلمات سادهواري که خود هدايت به عنوان شرح حالش به قلم آوردهاست آنچه کماکان شگفت و نظرگير است فروتني ذاتي و احتراز و امساک قلندروار او نسبت به معرفي خويش است. متأسفانه ما از کيفيت انگيزه و نگارش اين «شرح حال نامچه» اطلاع روشني در دست نداريم؛ همين قدر ميدانيم که گويا هدايت آن را در جريان سفرش به تاشکند، پايتخت ازبکستان، در آذر ماه 1324 ، به درخواست خانۀ فرهنگ شوروي نوشتهاست. دربارۀ سفر هدايت به تاشکند نيز اطلاعات ما پراکنده و ناقص است؛ اما آنچه به نوشتن شرح حال ِ هدايت ـ يعني موضوع بحث ما ـ مربوط ميشود به قرار زير است:
در روز جمعه 16 آذر 1324 هدايت همراه با دکتر فريدون کشاورز، استاد دانشکدۀ پزشکي دانشگاه تهران و عضو کميته مرکزي ِ حزب تودهي ايران و نمايندۀ مجلس شوراي ملي، و دکترعلياکبر سياسي، رييس دانشگاه تهران، به دعوت انجمن ِ فرهنگي ِ ايران و شوروي (وُکس) براي شرکت در مراسم بيستمين سال ِ تأسيس ِ دانشگاه تاشکند با هواپيما عازم ازبکستان ميشوند. از قرار ِ اطلاع اديب السلطنه سميعي، رئيس فرهنگستان ايران،هم به اين مراسم دعوت داشتهاست که بر اثر بيماري نميتواند با هيئت ِ اعزامي همراه شود.
در فرودگاه تاشکند از هيئت ايراني توسط رييس دانشگاه تاشکند و استادان دانشگاه و چند تن از شرقشناسان شوروي مانند برتلس و سيمونف و روزنفلد استقبال ميشود، و چنان که حسن قايميان در کتاب شياديهاي ادبي و آثار هدايت نوشتهاست دکتر سياسي، به عنوان ِ رييس هيئت اعزامي، يک دوره کتابهاي چاپ دانشگاه تهران و يک نسخه نفيس از مثنوي مولوي را به دانشگاه تاشکند، و هدايت نيز چند دوره از آثار خود را به ميزبانان ِ شرقشناس خود تقديم ميکنند. در اين سفر، که بيش از دو هفته طول ميکشد، هدايت ضمن ديدار با فرهنگيان و هنرمندان ازبک از مراکز و اماکن مهم شهر تاشکند، مانند کتابخانه و نمايشگاه و تئاتر شهر و لابراتوار اتمي دانشگاه تاشکند، ديدن ميکند؛ اما بيشتر وقت خود را به مطالعۀ نسخههاي خطي نفيس و منحصر به فرد ِ موجود در کتابخانۀ دانشگاه تاشکند ميگذارد.
اما شرح حال هدايت به قلم خودش، چنان که گفتيم، ظاهرا ً بايد به درخواست ِ خانهي فرهنگ شوروي نوشتهشده باشد؛ به طوري که اصل دست نوشتهي اين شرح حال، بنابه اظهار پروفسور د.س. کميساروف، رايزن فرهنگي سفارت شوروي در موقع سفر هيئت ايراني به تاشکند و مترجم پارهاي از آثار هدايت به زبان ِ روسي، در اختيار ِ شرقشناس مشهور بانو روزنفلد بودهاست. همان گونه که اشاره شد بانوي فقيد روزنفلد جزو ميزبانان ِ هيئت ايراني بودهاست، و اين احتمال وجود دارد که هدايت به درخواست ِ ـ و اصرار ِ ـ شخص او دست به نوشتن شرح حال خود زدهباشد. در هر حال يک نکته روشن است و آن اين است که هدايت براي نوشتن شرح حال ِ خود در زير نوعي فشار و محذور بودهاست، و به همين جهت آنچه نوشته است به هيچ وجه صورت معمول ِ يک شرح حال را ندارد؛ در واقع اين طور به نظر ميرسد که هدايت کوشش کردهاست چيزي دربارۀ خودش ننويسد ـ و اين هم آن شرح حال:


شرح حال هدايت به قلم خودش
من همان قدر از شرح حال خودم رم ميکنم که در مقابل تبليغات آمريکايي مابانه(4). آيا دانستن تاريخ تولدم به درد چه کسي ميخورد؟ اگر براي استخراج زايچهام(5) است اين مطلب فقط بايد طرف توجه خودم باشد گر چه از شما چه پنهان، بارها از منجمين مشورت کردهام اما پيش بيني آنها هيچ وقت حقيقت نداشته. اگر براي علاقهي خوانندگان است بايد اول مراجعه به آراة عمومي آنها کرد چون اگر خودم پيشدستي بکنم مثل اين است که براي جزئيات احمقانهي زندگيم قدر و قيمتي قائل شدهباشم به علاوه خيلي از جزئيات است که هميشه انسان سعي ميکند از دريچهي چشم ديگران خودش را قضاوت بکند و از اين جهت مراجعه به عقيدهي خود آنها مناسبتر خواهد بود مثلا ً اندازهي اندامم را خياطي که برايم لباس دوخته بهتر ميداند و پينهدوز سرگذر هم بهتر ميداند که کفش من از کدام طرف ساييده ميشود. اين توضيحات هميشه مرا به ياد بازار چارپايان مياندازد که يابوي پيري را در معرض فروش ميگذارند و براي جلب مشتري به صداي بلند جزئياتي از سن و خصايل و عيوبش نقل ميکنند.
ازين گذشته شرح حال من هيچ نکتهي برجستهاي در برندارد نه پيش آمد قابل توجهي در آن رخ داده نه عنواني داشتهام نه ديپلم مهمي در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشاني بودهام بلکه برعکس هميشه با عدم موفقيت روبهرو شدهام. در اداراتي که کار کردهام هميشه عضو مبهم و گمنامي بودهام(6) و رؤسايم از من دل خوني داشتهاند به طوري که هروقت استعفا دادهام با شادي هذيانآوري(7) پذيرفتهشدهاست (8)و روي همرفته موجود و زادهي بيمصرف. قضاوت محيط دربارۀ من ميباشد و شايد هم حقيقت در همين باشد.
نوشتهي کوتاه بالا، اگر چه ـ چنان که گفتيم ـ مشکل بتوان آنرا شرح حال به معناي متعارف ناميد، سندي است که بيش از هر چيز صميمت دلانگيز و صداقت ِ بيمانند هدايت را نشان ميدهد، و پيدا است که نويسندهاش کلمات قلمانداز و شتابزدهي خود را ـ هر چند با صراف طبع ـ از سر فراغت ننوشتهاست. چنان که از متن شرح حال برميآيد هدايت نسبت به خودش هيچ توهمي ندارد و به آدمهاي خودپرست و فخرفروش با نظر تحقير و تمسخر مينگرد، و از هرگونه فروتني کاذب و مبتذل بيزار است. هدايت در مقام نويسنده هيچگاه فرصت طلب نبود، يعني از فرصتهايي که اغلب برايش پيش ميآمد، يا ديگران برايش پيش ميآوردند، تا در تجليل و تکريم او چيزي گفته شود و او بر سر زبانها بيفتد، استفاده نميکرد. هدايت قريحهاي سرشار براي انتقاد کردن داشت، و جنبههاي شريف و مسخرهي زندگي ـ البته بيشتر جنبههاي مسخره ـ را بدون ملاحظه و با حس ِ تميز ِ بيمانندي بيان ميکرد، و به حکم طبيعت خود بيش از هر چيز ضعف خود را ميديد، و صداقت فسادناپذير او در همين بود.


پانوشت:
1.آشپزخانه درست است.
2. اين سفرنامه يافت و منتشر نشدهاست.
3. کذافي اصل. لازم به توضيح است که عبارت آخر از چاپ جديد لغتنامهي دهخدا ـ مؤسسه انتشارات و چاپ دانشکاه تهران، چاپ اول 1373 ـ حذف شدهاست. مأخذ ما، با حفظ سياق کتابت و علائم رسمالخط، چاپ نخست لغتنامهي دهخدا ـ دانشگاه تهران، دانشکدهي ادبيات، سازمان لغتنامه، 1330 شمسي ـ بوده است.
4.publicite' ame'ricaine
5.Dresser mon horoscope
6. Employe' obscure
7.Joie de'lirante
8.حدود دو سطر و نيم از نوشته توسط خود هدايت خط خورده ، به طوري که قابل خواندن نيست.



منبع: مجله دنياي سخن


حروف چين: شهرزاد ميرزا عابديني
__________________

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد