PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : استقرار اس‌300 در آبخازيا؛ موفقيت ديگر ژئوپوليتيكي روسيه



Isengard
19th August 2010, 11:10 PM
استقرار اس‌300 در آبخازيا؛ موفقيت ديگر ژئوپوليتيكي روسيه
--------------------------------------------------------------



ايراس: بر‌خلاف پيش‌بيني‌هاي مفسرين غربي، روسيه نه تنها بعد از جنگ اوت 2008 در گرجستان منزوي نشده، بلكه با اقدامات خود در فضاي پس از جنگ از جمله اقدام اخير خود در انتشار خبر نصب سامانه‌هاي اس‌300 در آبخازيا، توانسته ضرورت توجه به ملاحظات ژئوپليتيكي خود را به قدرت‌هاي غربي بقبولاند. بدون شك، بحران مالي بين‌المللي در اين زمينه نقش مهمي بازي كرد. ورشكستگي بانك «لمان برازرز» و سقوط بازارها باعث شد كه همه مسايل ديگر از جمله موضوع گرجستان فراموش شوند. شكست جان ماك‌كين در انتخابات رياست جمهوري آمريكا، مهم‌ترين نتيجه سياسي بحران مالي در غرب بود، چرا كه اگر او به كاخ سفيد راه يافته بود، جو بين‌المللي و علاقه واشنگتن به گرجستان به گونه ديگري شكل مي‌‌گرفت.
با اين وجود، به نظر مي‌رسد ‌حتي ‌بدون ‌بحران ‌جهاني نيز ‌سناريوي ‌روابط ‌مسكو ‌با ‌پايتخت‌هاي ‌غرب بلا‌تغيير باقي مي ماند، ‌زيرا ‌اين ‌روابط ‌بر ‌اساس ‌عوامل ‌عيني و نه ذهني ‌شكل ‌مي‌‌گيرد. يكي ‌از ‌علل ‌وقوع ‌جنگ ‌در ‌فضاي ‌شوروي ‌سابق ‌ا‌ين بود ‌كه ‌ايالات ‌متحده ‌(البته ‌به ‌طور ‌غير‌رسمي) ‌پيرو ‌اين ديدگاه ‌بود ‌كه ‌نقطه ‌نظر ‌روسيه ‌مانع ‌از ‌اجراي ‌راهبرد ‌واشنگتن ‌نمي‌‌شود. ‌ولي ‌هنگامي ‌كه ‌مسكو واكنش شديدي از خود نشان داد ‌و ‌كاخ ‌سفيد ‌نتوانست ‌كاري در اين خصوص از پيش ببرد، ‌اين ‌امر ‌باعث ‌ناراحتي ‌شديد ‌آمريكايي‌‌ها ‌شد. حوادث اوت 2008 ‌به ساير كشورهاي ‌جهان ‌علامت ‌مهم ‌ديگري نيز ‌داد ‌كه ‌آمريكا ‌نمي‌‌تواند ‌سلطه ‌خود ‌را ‌به ‌سراسر ‌جهان ‌تحميل ‌كند.
حتي ‌اگر ‌باراك ‌اوباما ‌برنده ‌انتخابات ‌رياست ‌جمهوري ‌نشده ‌بود، ‌هر فرد ‌ديگري كه به اين مقام نائل مي‌شد نيز همين ‌ميراث ‌را ‌دريافت ‌مي‌‌كرد. ‌او ‌هم ‌مجبور ‌مي‌‌شد ‌اولويت‌‌ها ‌و ‌امكانات ‌واقعي ‌آمريكا ‌را ‌با ‌هم ‌تطبيق ‌دهد. هرچند ‌‌احتمالاً روابط ‌بين ‌دو ‌كشور ‌نوسازي ‌نمي‌‌شد، ‌ولي برقراري ‌«همزيستي ‌مسالمت‌آميز» ‌در ‌جو ‌سرد ‌امكان‌پذير ‌بود. ‌بر ‌خلاف ‌ادعاهاي ‌سياستمداران ‌و ‌تحليل‌گران ‌درباره توان ‌نظامي، ‌آمادگي ‌براي ‌توسل ‌به ‌آن ‌يكي ‌از ‌مهم‌‌ترين ‌عواملي ‌است ‌كه ‌موقعيت ‌كشور ‌در ‌صحنه ‌بين‌‌المللي ‌را ‌تعيين ‌مي‌كند و ‌جنگ ‌پنج ‌روزه ‌ماه ‌اوت ‌2008 ‌اين ‌واقعيت ‌را ‌به ‌اثبات ‌رساند. ‌دو ‌سال ‌پيش ‌روسيه ‌نبرد ‌بر ‌سر ‌علاقه ‌جامعه ‌جهاني ‌را ‌باخت و ‌نتوانست ‌حمايتي ‌را ‌كه ‌روي ‌آن ‌حساب ‌كرده ‌بود، به ‌دست ‌آورد. ‌روسيه ‌متوجه ‌شد ‌كه ‌متحدان ‌آن ‌غير ‌قابل ‌اعتماد ‌هستند. ‌روسيه ‌همچنين ‌بار ‌مسايل ‌دو ‌منطقه – اوستياي جنوبي و آبخازي را در حالي به عهده گرفت ‌‌كه ‌آينده ‌آن‌ها ‌روشن ‌نيست. ‌جنگ ‌ماه ‌اوت ‌باعث ‌شد ‌كه ‌روسيه ‌از موضع‌گيري ‌بي ‌عيب ‌و ‌نقص ‌حقوقي ‌و ‌اخلاقي ‌خود ‌در ‌زمينه ‌كوزوو عقب‌نشيني ‌كند ‌و ‌نيز ‌ضعف ‌ارتش ‌خود ‌را ‌به نحو ملموس‌تري احساس ‌كند. ‌عواقب ‌منفي ‌آن ‌مناقشه ‌زياد ‌است. ‌ولي ‌همه ‌نواقص ‌و ‌جنبه‌‌هاي ‌منفي ‌به ‌وسيله ‌يك ‌نتيجه ‌مثبت ‌جبران ‌مي‌‌شود ‌و ‌آن ‌اين ‌است ‌كه ‌مسكو ‌كشورهاي ‌ديگر ‌را ‌وادار ‌كرد ‌از ‌آن ‌حساب ‌ببرند ‌و ‌حرف ‌آن ‌را ‌جدي ‌بگيرند.
براي ‌مابقي ‌جهان درك ‌ناگواري ‌بود ‌كه ‌وقتي ‌كه ‌مسكو ‌درباره ‌«خطوط ‌قرمز» ‌صحبت ‌مي‌كند ‌و ‌از ‌همه ‌دعوت ‌مي‌‌كند ‌از ‌اين ‌خطوط ‌پا ‌فراتر ‌نگذارند، ‌نبايد ‌اين ‌حرف‌ها ‌را ‌ناديده ‌گرفته شوند. ‌براي ‌مثال، ‌نمايندگان ‌محافل ‌حاكم ‌غرب ‌تا ‌قبل ‌از ‌جنگ ‌قفقاز ‌به ‌تأكيد ‌مستمر ‌روسيه ‌بر ‌طراحي ‌نظام ‌جديد ‌امنيت ‌اروپايي وقعي نمي‌نهادند، اما اكنون ‌مي‌‌فهمند ‌كه ‌طرح ‌اين ‌مسأله ‌امري ‌موجه ‌است. درست ‌است ‌كه ‌آن‌ها ‌هنوز حاضر ‌نيستند ‌«طرح ‌مدويديف» ‌را به تمام بپذيرند، اما ‌در ‌عين ‌حال ‌بحث ‌درباره ‌بازسازي ‌سازمان ‌امنيت ‌و ‌همکاري ‌اروپا طرفداران بيشتري ‌يافته و ‌انديشه ‌دعوت ‌روسيه ‌به ‌ناتو ‌به ‌يك ‌موضوع ‌رايج ‌تبديل ‌شده ‌است. ‌عده ‌زيادي ‌در ‌اين ‌مورد ‌به ‌عنوان ‌نه ‌وسيله ‌«رام ‌كردن» ‌مسكو، ‌بلكه ‌وسيله ‌بقاي ‌وجود ‌اين ‌پيمان ‌و ‌حفظ ‌كارآيي ‌آن ‌صحبت ‌مي‌‌كنند. در اين ميان، هر موقع ‌معلوم ‌شود ‌كه ‌سازمان ‌امنيت ‌و ‌همکاري ‌اروپا ‌و ‌ناتو ‌نمي‌‌توانند ‌خود ‌را ‌با ‌واقعيت ‌جديد ‌تطبيق ‌دهند، ‌ممكن ‌است ‌انديشه ‌دميتري ‌مدويديف ‌درباره ‌معماري ‌جديد ‌امنيت ‌اروپايي ‌با دقت بيشتري ‌مورد ‌توجه ‌قرار ‌گيرد.
روسيه ‌بعد ‌از ‌جنگ اوت ‌و ‌بحران ‌اقتصادي ‌به ‌همه ‌اهداف ‌خود ‌رسيد. ‌با ‌وجود ‌اينكه ‌در ‌اظهارات ‌رئيس ‌جمهور ‌روسيه در اين مقطع ‌درباره ‌اينكه ‌مسكو ‌مدعي «منطقه ‌منافع» ‌خود ‌است، ‌با ‌موجي ‌از ‌اعتراضات ‌روبرو ‌شده، اما ‌اكنون ‌اين ‌عرصه ‌منافع ‌روسيه ‌به ‌طور ‌غيررسمي ‌به رسميت شناخته ‌شده ‌است. اروپا ‌و ‌آمريكا ‌به حدي با مسايل ‌داخلي خود درگيرند كه ‌وقت ‌و ‌انرژي اضافه براي ‌صرف در ‌فضاي ‌شوروي ‌سابق ندارند. جنگ ‌پنج‌ روزه ‌دستور سياسي حاكم را مورد ترديد قرار داد. ‌ايالات ‌متحده ‌و ‌ناتو ‌فهميدند ‌كه ‌بيش ‌از ‌اين ‌نمي‌‌توانند ‌»آباد ‌كردن» ‌بازمانده‌‌هاي ‌شوروي ‌سابق ‌را ‌به ‌عنوان ‌اساس ‌راهبرد ‌اورآسيايي ‌خود ‌اعلام ‌كنند. چرا كه ‌خطرات ‌و ‌چالش‌هاي ‌واقعي، ‌اولويت‌هاي ‌ديگري ‌را ‌ايجاد ‌مي‌كنند. ‌ناتو ‌نمي‌‌تواند ‌هميشه ‌به ‌جاي ‌جستجوي ‌راهبرد ‌و ‌ماموريت ‌واقعي ‌جهاني ‌به ‌شرق ‌گسترش ‌يابد. ‌
روسيه با جنگ اوت و اقدامات تالي آن از جمله انتشار خبر استقرار سامانه‌هاي اس‌300 در آبخازيا انتقام ‌شكست‌‌هاي ‌20 ‌سال ‌اخير ‌را ‌از غرب گرفته ‌است. ‌با ‌وجود ‌اينكه دست‌آورد حاصله ‌با ‌خسارات ‌و ‌ضايعات ‌قبلي ‌قابل ‌مقايسه ‌نيست، ‌تأثير ‌رواني ‌آن ‌بسيار ‌محسوس ‌است. ‌مسكو ‌به ‌پيروزي ‌روان‌شناختي ‌بر ‌مخالفان ‌غربي ‌خود ‌نياز ‌داشت ‌تا ‌از ‌عقده ‌حقارت ‌رها ‌شود ‌به تأكيد كارشناسان، همين ‌عقده ‌حقارت، ‌علت ‌رفتار‌هاي ‌سراسيمه مسكو ‌در ‌سال‌هاي اخير بوده است. در اين ميان، ‌ميخاييل ‌ساكاش‌ويلي اين فرصت و امكان را براي ‌روسيه فرآهم آورد تا به مقاصد خود در اين زمينه برسد. ‌جنگ اوت ‌در ‌كشورهاي ‌همسايه ‌و ‌در ‌غرب ‌پريشاني ‌افكار ‌و ‌ترس‌‌هاي ‌زيادي ‌را ‌بر ‌انگيخت ‌و ‌عده‌اي را به اين تصور واداشت ‌كه ‌روسيه ‌به ‌احياي ‌امپراتوري ‌خود ‌پرداخته ‌و ‌توسعه‌‌طلبي ‌خود ‌را ‌از ‌سر ‌گرفته ‌است. ‌ولي ‌واقعيت ‌اين طور ‌نبود. ‌مسكو ‌بعد ‌از ‌شور ‌و ‌شعف ‌مرحله ‌اول ‌به ‌ارزيابي ‌هوشيارانه ‌اوضاع ‌پرداخته ‌و ‌فهميد ‌كه ‌اوضاع ‌آن ‌چندان ‌خوب ‌نيست. ‌روسيه ‌كه ‌به ‌رهبري ‌منطقه‌اي ‌دست ‌يافت، ‌متوجه ‌شد ‌كه ‌به ‌خاطر ‌ضعف ‌داخلي نمي‌‌‌تواند ‌از ‌اين ‌فرصت‌هاي ‌جديد ‌استفاده ‌كند. ‌موفقيت‌‌هاي ‌تاكتيكي ‌فراوان، ‌ولي ‌منابع ‌اقتصادي، ‌سياسي، ‌نظامي ‌و ‌فكري ‌كم ‌است. ‌مسكو ‌نمي‌‌تواند ‌اهدافي ‌را ‌عملي ‌كند ‌كه ‌در ‌جامعه كشورهاي هم‌سود ‌و ‌در ‌صحنه ‌بين‌‌المللي ‌براي ‌خود ‌مطرح ‌مي‌كند.
‌احتمال ‌كمي ‌مي‌رود ‌كه ‌ائتلاف‌‌ با كشورهاي غرب ‌براي ‌به نوسازي ‌كه ‌مدويديف ‌پيشنهاد ‌كرده، كارآيي داشته باشند. ‌براي ‌استفاده ‌از ‌ثمرات ‌اين ‌روند، ‌استفادة بهينه از ‌بخش‌هاي ‌فعال ‌جامعه روسيه ضرورت دارد، اين در حالي است كه ‌قسمت ‌فعال ‌جامعه ‌روسي ‌از ‌تغييرات ‌در ‌زندگي ‌كشور ‌مي‌‌ترسد. طبق ‌بعضي ‌شواهد ‌مبارزه ‌انتخاباتي ‌پشت ‌پرده ‌شروع ‌شده، ‌ولي ‌مي‌‌دانيم ‌كه ‌در ‌روسيه ‌زمان ‌انتخابات ‌براي ‌آغاز ‌طرح‌‌هاي ‌بزرگ ‌جديد ‌مناسب ‌نيست. ‌فقط ‌بعد ‌از ‌آنكه ‌مسأله ‌قدرت ‌حل ‌شود، ‌مي‌‌توان ‌به ‌مسايل ‌توسعه ‌كشور فكر كرد. مسايل ‌بين‌‌المللي ‌كه ‌باعث ‌بروز ‌جنگ ‌قفقاز ‌شده ‌بودند، ‌هنوز به طور كامل حل ‌نشده‌اند و در مقابل، ‌بي‌‌تعادلي ‌عمومي ‌سيستم ‌مناسبات ‌بين‌‌المللي ‌عميق‌تر ‌شده ‌است. ‌مركز ‌توجه در حال انتقال ‌به ‌آسيا است، ‌ولي ‌روسيه ‌در ‌اين ‌قسمت ‌جهان ‌كه ‌به ‌سرعت ‌توسعه ‌مي‌‌يابد، ‌نفوذ ‌كمتري ‌دارد ‌تا ‌در ‌اروپا. ‌بحران ‌نهادهاي ‌اساسي ‌جهاني نيز ‌وارد ‌مرحله ‌جديد ‌شده ‌است. ‌رفتار ‌كشورهايي ‌چون ‌چين، ‌تركيه، ‌آلمان، ‌ژاپن، ‌برزيل ‌و ‌ايران ‌تغيير ‌مي‌‌كند. ‌تعداد ‌بازيگران ‌جهاني ‌كه ‌بايد ‌با ‌آن‌ها ‌توافق ‌كرد، ‌روز ‌به ‌روز ‌بيشتر ‌مي‌شود. ‌اين ‌روند ‌باعث ‌مي‌شود ‌كه ‌سياست ‌جهاني ‌غيرقابل ‌پيش‌بيني ‌شود. عواقب جنگ اوت به اين خاطر كمتر توجه بازيگران اساسي جهاني را به خود جلب مي‌كند كه از آن زمان تا كنون عوامل متعدد ابهام و تنش به وجود آمده‌اند. جهان در حالي در حال حركت است كه مقصد اين حركت روشن نيست.

نويسنده: فئودور لوكيانوف، «گازي‌يِتا»

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد