PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مژگان خليلي



SaNbOy
29th November 2008, 10:59 AM
به سبكِ كارور...

مژگان خليلي

آيا واقعا خلق معنا و موقعيتي از زندگيِ عادي، منطبق با واقعيت بيروني، امكان پذير است ؟ آيا مي شود با تكيه بر كلمات،” آنچه هست“ را با همان حس و معنا، در قالب يك متن به تصوير كشاند؟

بسياري از داستان هاي مدرن امروزي به شيوه‌هاي مختلف، سعي مي كنند از پس اين كار بر بيايند و شايد هم هركدام به نوعي اين كار را انجام داده باشند، اما كاري كه ” ريموند كارور “ انجام داده، خاص خود او و كم نظير است.

داستان هاي كارور به تابلوي نقاشي‌اي مي‌مانند كه با استادي تمام، در آن، صحنه اي ازجريان زندگي با تمام ريزه كاري ها و خط و خطوط، به بند كشيده شده ودر وضعيتي ايستا به نمايش گذاشته شده است و آن چنان زنده است كه تماشاگر، واقعي تر از آنچه واقعا هست مي بيندش.

كارور عناصر داستاني را با چيره دستي به كار مي گيرد تا واقعيت زندگي را بدون شاخ و برگهاي اضافي نشانمان دهد. نظرگاه، زمان و مكان، زبان، طرح، شخصيت وغيره همه و همه درخدمت انتقال وثبت تصويري همه جانبه و بي‌طرفانه از لحظه اي خاص در زندگي اند.

او گاه با نظرگاه نمايشي همه چيز را از روي رفتاربيروني و موقعيت و گفتار شخصيت ها بيان مي كند و گاه نظرگاه را طوري تنظيم مي كند كه همه چيز دقيقا از منظر يكي از شخصيتها وطوري كه او مي بيند روايت شود. خيلي كم وارد ذهن شخصيت ها مي شود، در حد يك يا دو جمله ،حس يا فكر شخصيت را بيان مي كند كه حتي آن جملات را هم مي توان به حساب برداشت از روي رفتار بيروني فرد و گفته هايش گذاشت. راوي اول شخصي كه كارور در داستانهايش انتخاب مي كند بيشتر روايتگر صحنه ي بيروني نمايشي است كه خود نيز يكي از بازيگران آن است ومسئوليت درستي يا نادرستي روايـت را به دوش مي كــشد: درداستان هاي ”هيچ كس حرفي نزد“ ، ”عدسي چشمي“ ،” اين همه آب و اين قدر نزديك به خانه“ ، ”صحبت جدي“ ، ”وقتي از عشق حرف مي زنيم از چه حرف مي‌زنيم“ ، ”خانه ي چف “،‌ ”از كجا دارم تلفن مي كنم “، ”كليساي جامع “ از مجموعه ي كليساي جامع (1) و ”چاق“، ”عمارت تابستاني“ ، ”سومين چيزي كه پدرم را كشت“،”كسي روي اين تخــت مي خوابيده“،” صميميت“ ،” فيل“ از مجموعه ي فاصله (2) راوي اول شخص است و تقريبا در تمام آنها رابطه و گفتگوي راوي با شخصيت يا شخصيت هاي ديگر به تصوير كشيده مي شود و راوي در باره ي احساسات شخصيت هاي ديگر اظهار نظر نمي كند و فقط درك شخصي خود را از رفتار و گفتار آنها بيان مي كند.

زبان داستانهاي كارور خنثي است. به دور از لفاظي و در خدمت داستان. بدون ذره اي تفسير و زرق و برق . وسيله اي است براي تصويرسازي . با استفاده از زبان واقعه ا ي بيروني نشان داده مي شود و همه چيز در مقابل چشمان خواننده اتفاق مي افتد . شخصيت ها ساده حرف مي زنند اما لحن آنها و در لايه ي دروني حرفهاي آنها معنايي ديگر نهفته است. از لابه لاي نثر خشكي كه گاه بيشترين لحن و تاثير عاطفي را دارد معنايي احساس مي شود كه انگارخود شخصيت بيشتر مواقع از آن بي خبر است . ما هم نمي توانيم از بيرون معنايي اضافي بر گفتار او بار كنيم فقط از لحن او حس مي كنيم چيزي هست . چيزي كه مي فهميم هست اما نمي دانيم چيست . زمان رويدادها طولاني نيست ، گاهي زمان كوتاه و لحظه اي است و كند مي گذرد . گاهي روايت ازموقعيتي در زمان حال شروع مي شود و به زمان گذشته مي رود: ” اين همه آب و اين قدرنزديك به خانه “ و” از كجا دارم تلفن مي كنم “ از مجموعه ي كليساي جامع و ” چاق“ ”عمارت تابستاني “ ، ” فاصله “، ”كسي كه روي اين تخت مي خوابيده “ از مجموعه ي فاصله. داستان ” صميميت “ از مجموعه ي فاصله تماما به زمان حال و برپايه ي گفت وگو روايت شده است. مكان جاي ثابتي است و خيلي كم تغيير مي كند اما به دقت وصف مي شود وهمه چيز طوري بيان مي شود كه خواننده مي تواند تصوير ابعاد مكان و فضاي آن را در طرحهاي ساده و ساكن داستان كه گاه چرخشي ناگهاني پيدا مي كند درك كند و لذت ببرد.

كارور درست لحظه اي از زندگي را براي روايت انتخاب مي كند كه همان لحظه زمان مناسب براي گزارش همه‌ي زندگي شخصيت يا شخصيت هاست و اطلاعات لازم را دربردارد. كانون اكثر طرح ها يك شخصيت يا يك اتفاق خاص است .اصل عليت حاكم نيست، بيشتر اصلي كشف نشده و به ظاهر اتفاقي و غير قابل توضيح بر روابط بين آدمها و حوادث حاكم است . بيشتر مواقع وسط صحنه وارد داستان مي شويم ، در بسياري از موارد اطلاعات آنقدر درباره شخصيت ها كم است كه خواننده بايد با استفاده از موقعيت خود موقعيت شخصيت ها را تفسير كند. لحظه اي ثبت شده است و طرحي ساكن در ساختاري قوي پيش روي ماست .كه بايد با برداشت شخصي خودمان دركش كنيم. مي‌‌دانيم شخصيت ها گيج و مبهوت اند اما نمي دانيم چرا ؟ شخصيت هايي كه خاص و فردي اند اما به نوعي با تمام انسانها پيوند دارند و مي توانند نماينده ي تمام انسان هاي سرگردان امروزي باشند كه در يك موقعيت خاص به گيجي و سرگرداني خود آگاه مي شوند بدون اينكه بتوانند آن را تغيير بدهند يا علت آن را بدانند. اكثر داستانها شخصيت مدارهستند ودر بيشتر موارد دو يا چند شخصيت دركناريا مقابل هم قرار مي گيرند كه به نوبت يكي آن ديگري را مي شناساند . اغلب شخصيت ها از ميان مردم عادي انتخاب مي شوند . با همان دغدغه هاي هميشگي زندگي ومسايلي چون : روابط زناشويي ، بلوغ ، مرگ عزيزان، بارمسـوليت زندگي ديگري ، حسرت داشتن زندگي ديگران و... با اين ديدگاه كه هنوزنمي توانيم جوابي براي حل اين مسايل پيدا كنيم . از دل داستان ها به تفسيري چند گانه و گاهي غير قابل تفسير از موقعيت انسانها در زندگي مي رسيم. گاهي معناي زندگي عين زندگي خلق مي شود. لخت و عريان ،بدون هيچ تفسيري. يك برش عرضي و عيني است از زندگي . شخصيت ها به زندگي ادامه مي دهند ووقتي به اين آگاهي مي رسند كه بايد متحول شوند در مي يابند عملا امكان پذير نيست.

شايد به نوعي زندگي خود كارور مدل شخصيت هايش بوده بنا به گفته ي خود او فشار مسوليت زندگي و داشتن بچه قبل از بيست سالگي و تلاش براي رسيدن به آينده ا ي كه بعدها معلوم مي شود قرار نيست به دست بيايد همه وهمه در به تصوير كشيدن اين موقعيت ها دخيل بوده است . او نشان مي دهد ما نمي توانيم سراز ارتباط پيچيده ي بين انسانها دربياوريم و آن را به طور مطلق تفسير كنيم . او نشانه هايي كه در زندگي بيروني هست و قابل تفسير نيست به خدمت مي گيرد و آن را همانطور براي خواننده به تصوير مي كشد . در اكثر داستان ها نام داستان در خدمت درك درونمايه ي داستان است. معنا و جنبه اي از زندگي كه تا به حال آن طور دركش نكرده ايم . نسخه اي از واقعيت پيش روي ماست . نسخه اي كه خواننده بايد از درك خودش براي تفسيرآن استفاده كند. هيچ راهي براي تفسير نيست گاهي خود شخصيت داستان مي خواهد علت رفتاري خاص را تفسير كند اما تنها چيزي كه به دست مي آيداين است كه بفهمد قابل تفسير نيست .شخصيت ها با مرگ عزيز ، گرفتگي گوش ، گير كردن يك مو لاي دندان و... مواجه مي شوند و وحشت مي كنند و اينجاست كه معلوم نيست به درك زندگي و موقعيت خود درآن مي رسند يا نمي رسند؟ آيا ادراكي عميق را تجربه مي كنند يا نه ؟ عشق يكي از مضمون هاي اصلي داستان هاي كارور است .اونشان مي دهد كه چطور قراردادها ي حاكم بر روابط در دنياي امروز، امكان داشتن عشق ابدي به كسي را زير سوال مي برند ، همانطور كه در داستان ” فاصله“ عشق دايم غازهاي نر وماده ، را در كنار عشق متناقض نماي آدمها كه محكوم به فنا وناپايداري شده است، به تصوير مي كشد ، در قالب نشانه هايي كه هستند مثل شكار ونشانه هايي كه نيستندو ما خود بايد دركش كنيم .

نشانه ها در بسياري از داستانها با موضوع يا وضعيت چيزها تناسب مي يابند واين به خواننده بستگي دارد كه با چه تفسيري به مناسبت معنا و بيان پي ببرد ،به عبارتي چيزي، به جاي بيان چيزي ديگر به كار گرفته مي شو د. به طور مثال ماهي درداستان ” هيچ كس حرفي نزد “ يا مو در داستان ”مو“ و يا يك كار كوچك و خوب در داستاني به همين نام ، گوش درد در داستان ” مراقب باش“ و ... مي توانند نشانه هايي به حساب آيند . نشانه هايي كه ناقص اندو بايد با تاويل وتفسير همراه شوند واگر تفسيري هم موجود باشد نشانه با تفسيرو توضيح، نشانه اي تازه مي شود وباز نيازمند توضيح و هرگز معناي كاملي به دست نمي آيد . هر خواننده بنا به عادت وسليقه ي خود نشانه ها را تعبير مي كند و ازانديشه اي كه از اين راه بدست مي آورد به انديشه اي ديگر راه مي يابد .ازاينجاست كه به قراردادهاي داستان ها ي كارورمي رسيم و مي شناسيمشان و قدرت هر تصوير يا توصيف را در ساختن معنايي ديگر در مي يابيم، جايي كه هيچ توضيح و تفسيري كارگر نيست، نشانه ها بعنوان ابزار براي فهم معناي چيزها ووضعيت ها به كار مي روند وميان دو ذهن متفاوت ارتباط ايجاد مي كنند ،در زمينه اي ثابت و تركيبي از موقعيت فعلي و قبلي و در چارچوبي تنگ وفضايي كه يا با گفت و گو و يا روايت گونه ،انتقال اطلاعات داستاني را سرعت مي بخشد . محتوا چيزي نيست به جز بيان تكه اي از زندگي روزمره و مسايلي هميشگي كه با ذكاوت و دقت كارور تراشيده مي شوند و فرمي زيبا و درخور مي يابند و كمك مي كنند تا كارور روز به روز واز داستاني به داستان ديگر به روشي پخته تر ووسيع تر ازآنچه ميني ماليسم مي نامند دست پيدا كند . شتاب زندگي بنا به گفته ي خود كارور به او اجازه ي داشتن فراغت رمان نويسي را نمي داده و او در جستجوي روشي براي روايت داستان هاي خود به كوتاهترين شكل ممكن از سبك خاص ميني ماليستي گذشته و به سبك خاص خود رسيده است .

داستان هاي كارور روايتگر فرهنگ امريكايي اند كه با اتكا به تصاويرخيالي كوتاه، با داستان زندگي خود كارور و زمينه ي فرهنگي و تاريخي اش ارتباط پيدا مي كنند كه هم مي توانند نشانگر ذهنيت حاكم بر دوره اي خاص از آمريكا باشند وهم مخاطب غيرآمريكايي را تحت تاثير قراردهندو از همه مهمتر نويسندگان هر مرزو وبومي را در راه و رسم نوشتن ياري كنند. تعدادي از داستان هاي اوليه ي كارور ويژگي هاي سبك ميني ماليستي را البته نه به طور كامل در خود دارند . حجم كم داستانها همراه با طرح ساده و محوريت رويدادي كه به نظر جزيي مي آيد ، توسل به گفت و گو و روايت و صحنه پردازي و... از جهتي كارور را نويسنده اي ميني ماليست جلوه مي دهد . اما در همان داستان ها هم كارور با صحنه پردازي دقيق و گزيده گويي اي كه در عين حال حاوي عمق و اطلاعات داستاني است از نويسندگاني كه به بهانه ي سبك ميني ماليستي خود رااز پرداختن دقيق ودرست به عناصر داستاني معاف مي كنند جدا مي شود. كارور دغدغه ي تكنيك داشته اما تكنيك و فرم را بر آنچه مي خواهد بگويد برتري نداده ، بلكه آن را به دقت براي آنچه مي خواهد بگويد به كار برده است . اتفاقاتي كه درداستان هاي كارور مي افتند به نظر جزيي مي آيند اما اگر به همين اتفاقات روزمره جور ديگري نگاه كنيم آنقدر مهم اند كه گويي مي توانند پايه ي بسياري از افكار فلسفي باشند. اينجاست كه از جزيي نگري و ظرافت افكار كارور به انديشه اي كلي تر مي رسيم وآن اينكه قدرت شناخت ذهن انسان تا كجاست ؟ چرا در برابر كوچكترين اتفاقات دچار عجز مي شود ووحشتزده ازرسيدن به وضعيتي ديگر نااميد مي شود ؟ آيا واقعا تغيير سرنوشت و راهي كه انسان مي رود غير ممكن است ؟يا همين كه انسان فهميد تا چه حد قدرت دارد مي تواند به دركي بالاتر از زندگي برسد و بداند كه نمي تواند ؟كارور از دنيايي كوچك و مجدود به دنيايي وسيع پرتابمان مي كند . رفتارهاي بيروني ،گفت وگو ها و عدم تفسير آنها آنقدر عميق و دقيق اند كه راه را براي تفسيرهاي روان شناسانه باز مي كنند .و دركي زيبايي شناسانه از خود به خواننده مي دهند.

در آخرين داستان هاي كارور به طور مثال داستان” فاصله“ يا ”حالا اين يكي را ببين“ به سبك كارور با زندگي اي كه با روابط امروزي پيچيده شده ، مواجه مي شويم . زندگي اي كه اگربه طورمطلق قابل تفسيرنيست مي تواند به قالب متن دربيايد و به بند كشيده شود ، ما به سبك كارور ياد مي گيريم كه چگونه روابط و جزييات را در تكه اي از زندگي كنار هم بچينيم و از شكل دادن به آنها به معنايي در متن برسيم .چرا كه در واقعيت چون خود جزيي از متن هستيم قادر به درك آن معنا نيستيم . بالاخره به سبك كارور ياد مي گيريم چطور مي توانيم با ذهنيتي بي طرف، به سراغ دنياي بي درو پيكرو نامحدود برويم وهرآنچه را كه هست نشان بدهيم تا به دركي از زندگي كه فقط از طريق هنر قابل دسترسي است برسيم.

1. كليساي جامع ، ريموند كارور، ترجمه ي فرزانه طاهري، نشر نيلوفر، چاپ دوم 1379
2. قاصله ، ريموند كارور، ترجمه ي مصطفي مستور، نشر مركز ، 1380

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد