LaDy Ds DeMoNa
19th August 2010, 10:36 AM
(http://theater.ir/files/image/orginal-entry-image-20206.jpg) ۱۸ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۷
پارادوکس نگاه
گفتوگو با ”حمیدرضا آذرنگ” نویسنده و کارگردان نمایش ”خداحافظی نکردی با نجمه سورچی”
***
http://theater.ir/files/image/resized/orginal-entry-image-20206.jpg?w=300&h=500
به نظر میآید نمایش "خداحافظی نکردی با نجمه سورچی" متفاوتترین اثری باشد که شما در این سالها آن را در مقام کارگردان به روی صحنه بردید. این تفاوت را میتوان در نوع اجرا و همچنین محتوای اثر و البته در نقدها ویادداشتها درباره این نمایش مشاهده کرد.
من در همین ابتدا بگویم که این عمد خودم بود که اثری را به روی صحنه ببرم که به نوعی متفاوتترین اثر من در عرصه کارگردانی باشد. من در شرایطی قرار گرفتم که باید انتخاب میکردم و به طور حتم اگر میخواستم در آن شرایط کوتاه اثری را با مشخصههای کارهای قبلی خود به روی صحنه ببرم، مطمئنا خیلی سادهتر از این نمایش بود که با یک گونه ادبیاتی خاص و این گونه نمایشی بخواهم کاری را ارائه بدهم و این خواسته خود من بود که بخواهم چنین امری را در دورهای که گرایش آثار نمایشی بیشتر به سمت و سوی مضامین طنز و کمدی سوق پیدا کرده، ارائه دهم.
البته به نسبت پروسه زمانی که برای تمرین نمایش داشتم، از ارائه و اجرای اثر بسیار راضیم و مخاطب اثر هم تا به امروز دافعهای نسبت به نمایش نداشته و با هر تماشاگری که صحبت کردم با اینکه به قصههای آثار قبلی من علاقه بیشتری داشت، اما ازاین نمایش هم رضایت داشت.
البته بر این باورم که حمیدرضا آذرنگ (http://theater.ir/fa/artists.php?id=185) به عنوان یک کارگردان رسالت (http://resalat-news.com/)ی را در مقابل تماشاگر خود دارد که براساس آن نباید آنها را به یک قصه خاص در یک چارچوب مشخص عادت دهد و از این خوشحالم که شما میگویید این نمایش جزء متفاوتترین آثار من است.
نمونههای این تفاوت نسبت به آثار قبلیتان را میتوانید ذکر کنید؟
یکی از عمدهترین تفاوتهای این نمایش نسبت به آثار قبلیام به مقوله زمان مربوط میشود. اینکه داستان نمایش نسبت به نمایشهای قبلیام به لحاظ زمانی در مکان دورتری قرار دارد. گرچه محتوا و مفهوم به مسائل اقتصادی برمیگردد که هنوز هم بسیاری از انسانهای روزگار ما با آنها بازی میکنند و اینها را بازیچه قرار میدهند که خودشان بتوانند منفعتی را ببرند.
پس قصه به لحاظ معنا و مفهوم قصه روز است، ولی به لحاظ زمان و زبان نمایش به گذشته برمیگردد. از سوی دیگر من دوست داشتم با مخاطبم این نوع زبان را هم در میان بگذارم. البته شاید مقداری شاعرانگی در آن وجود داشته باشد و یا گفتارها به سمت و سوی کلاسیک فارسی هدایت شده باشد، اما من تلاش کردم با در نظر گرفتن همین نکات برخورد نو و مدرنی با داستان نمایش داشته باشم و به نظر من همین تفاوتی که به آن اشاره شد شاید با اجرای این نکات باشد که به چشم میآمده و به نظر من چه اشکالی دارد که برای درک یک اثر نمایشی در این قالب اذیت بشویم؛ چرا که بر این باورم که همیشه هم ساده فهمیدن همدیگر چیز خوبی نیست، کما اینکه از این ساده فهمیدنهای همیشگی نیز لطمههای زیادی میخوریم و این خوب نیست که فقط احساس بکنیم همدیگر را میفهمیدیم.
در طول اجرای این نمایش نقدها و یادداشتهای بسیاری در مورد اثر شما نوشته شده است. اما آنچه که در این روزها کمتر به آن پرداخته شده داستان تقابل دو نوع نگرش اعتقادی است که در تحلیل داستان توسط منتقدان کمتر به آن توجه شده است. این تقابل در بعضی از نقاط داستان تبدیل به عناصری شدند که اتفاقاً مشکل بسیاری از هم نسلان ما در زمینههای اعتقادی است. آیا با این نظریه موافقید؟
اصولاً پایه و اصول این نمایش پارادوکس نگاه است. و اگر قرار بود من در این گونه نمایشی تاریخ نگاری صرف داشته باشم و با دیدگاه مشخص نمایشهای مذهبی آن را به روی صحنه ببرم اصلاً دست به کارگردانی چنین اثری نمیزدم، برای اینکه وقتی ما وارد مفاهیمی میشویم که قرار است براساس آن اثری را خلق کنیم، وقتی نخواهیم به آن اثر نگاه هنری داشته باشیم و فقط تاریخ نگاری صرف برای ما هدف باشند، تنها لطمات زیادی به باور مخاطب میزنیم که این مساله متأسفانه در بسیاری از آثار نمایشی با تم مذهبی نیز دیده میشود.
در نمایش "خداحافظی نکردی با نجمه سورچی" نوع نگاه برای من از درجه اهمیت زیادی برخوردار بود. از سویی دیگر من بر این باورم که به خاطر یک نوع نگاه خاص، امروزه ما لطمه میخوریم به خاطر همین هم هست که الان تمام نگاه ما به مقولههای مذهبی و دینی یک نگاه فرمالیستی شده است. یعنی شکل برای ما مهمتر از محتوا شده. بنابراین این نقطه نگاه برای من بسیار مهم است که آن چیزی که ما از آن به عنوان معجزه نام میبریم در خود آدم اتفاق میافتد و دست هیچ بشری جز قدرت لایزال الهی نیست که همه جای دنیا به آن اعتقاد دارند. مهم شکستگی در مقطع زمانی است که نوعی شکست در وجود انسان شکل میگیرد تا بتواند سپیده بعد از تیرگی شب را تجربه بکند.
این مشکل ماست که هرگز به خودمان اجازه نمیدهیم که یک مقدار دورتر نگاه بکنیم و تا حدی در مسائل غرق هستیم که اصلاً به چیزی نگاه نمیکنیم. بنابراین اگر تمام مسائلی که درباره این نمایش در قالب شخصیتها مطرح شده، دغدغه من نبود اساساً لزومی برای نوشتن و اجرای آن وجود نداشت. تمام جذابیتهای نمایشنامه و اجرای آن برای من اینها بود به ویژه در لحظه آخر که یک نفر نشسته و میگوید: «خدایا شکر که هر کس به اندازه دلش سهم میبره از رحمت تو.» و این به نظر من نتیجه اعتقاد همان جوان امروزی است که ما به وضوح آن را مشاهده میکنیم.
از نظر من یکی از عناصر تأثیرگذار و البته با ارزش نمایش، گفتوگوهای پخته و قوی بود که در میان شخصیتها در طول اجرا وجود داشت. در طول دو اجرایی که من از نمایش شما دیدم، به این نکته رسیدم که تعدادی از تماشاگران هم بودند که نتوانستند آن چنان که باید سیر روایی داستان را درست متوجه شوند.
ببینید من هیچ تفاوتی بین تماشاگران خود قائل نیستم و اگر هم میبینید بسیاری از تماشاگران متوجه روایت و مفاهیم مطرح شده در نمایش نشدند، تقصیر آنها نیست، بلکه این اشکال ما بوده که نتوانستهایم به درستی داستان نمایش را روایت کنیم.
ما واقعاً فرصت کمی برای اجرای این نمایش داشتیم. البته نمیخواهم با مطرح کردن این موضوع اشکالات نمایش را توجیه کنم، اما باید به این نکته نیز توجه داشت که گفتن این نوع ادبیات بسیار مهمتر از نوشتن آن است. آن چیزی که از دهان بازیگر در اجرای نمایش به تماشاگر نشان داده میشود از آن چیزی که توسط نویسنده نوشته شده مهمتر است.
خوشبختانه گروه بازیگران به درک مفهوم و معنای دیالوگ رسیدهاند و به درستی آن را به تماشاگران انتقال میدهند. کما اینکه ما در همان هفته اول اجرای نمایش که به نظر من آمادگی کامل نداشتیم، مخاطبانی داشتیم که اتفاقاً به درک درستی از اجرا هم رسیده بودند.
در چند نقدی که از نمایشنامه و حتی اجرای شما خواندم و شنیدم، گفته شده بود که نمایش شما به لحاظ فرم اجرایی دچار نوعی افراطیگری چه در زبان نمایشنامه و چه در نوع بازیگری شده است. یعنی فرم و جلوهگری نقش اساسیتری نسبت به محتوای اثر پیدا کرده. آیا با این نظر موافقید؟
من در وهله اول به نظر تمام منتقدان احترام میگذارم. ولی یک مقدار دلخور هستم به خاطر اینکه ما معنای نقد را به مفهوم کامل آن در جامعه درک نکردهایم. نقادی اگر به مفهوم مطلق جلو برود حرفه بسیار شریفی است. منتها ما الان به جای نقادی نقاصی میکنیم.
متأسفانه منتقدانی که از روی انصاف بیایند و اثری را مورد بررسی قرار بدهند بسیار کم هستند.
برای من این سؤال همواره مطرح است که چرا تعدادی از منتقدان ما فکر میکنند که مانند مخاطب هستند؟ خیر این طور نیست. وقتی حرفه یک نفر نقد و نقادی میشود، این شخص تا زمانی که اثر را به طور کامل درک نکرده نباید نسبت به نقد آن اثر اقدام کند.
تعدادی از منتقدان وقتی میآیند و برای بار اول یک اثر نمایشی را میبینند و البته چیزی از آن متوجه نمیشوند، همان را مبنای نقد قرار میدهند. من با این موضوع مشکل دارم.
در این اثر قرار نبود که من برخورد کاملاً کلاسیک نسبت به قصه داشته باشم چون تئاتر ما (http://www.theatrema.com/) به سمتی رفته است که به طور حتم هر کارگردانی میتوانست به یک شیوه اجرایی مربوط به سلیقه خود برسد.
شیوهای که شما در اجرای این نمایش مشاهده میکنید شیوهای بود که توسط، من، نیما دهقان و منوچهر شجاع (http://theater.ir/fa/artists.php?id=583) شکل گرفته است. ما به این نتیجه رسیدیم که بهترین شیوه اجرایی نمایش همانی است که در حال حاضر روی صحنه است.
شیوهای که در عین سادگی و در قالب داستان، آدمهای نمایش در ذهن خود مجبور به اعتراف میشوند.
من به این اعتقاد ندارم که نمایش من برترین و بهترین نمایش دورانهاست، چرا که اصولاً اعتقادی به مقوله برتری در حوزه نمایش ندارم؛ چون ما هر جایی باشیم یک جایی بالاتر از ما وجود دارد و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که من در مکانی ایستادهام که از آن بالاتر جایگاهی نیست.
نه من و نه بسیاری از کارگردانهای دیگر از نقد به هیچ عنوان فراری نیستیم اما متأسفانه من در زورهای اخیر نقدهایی خواندهام که نویسنده آن، حتی قصه نمایش را نفهمیده و بعد آمده و من را نقد کرده است. ای کاش این منتقد قبل از نوشتن نقد خود میآمد و با من حرف میزد. شاید به نکاتی میرسید که میتوانست در نقد اثر او را یاری کند.
هرگز ادعایی ندارم و همین که توانستهام تئاتری را به روی صحنه ببرم که لااقل هم راستای کارهای قبلیام نبوده، خوشحالم. چرا که این نمایش یک اثر متفاوت در کارنامه کاری من است که توانستهام زاویه دیگری از خودم را به تماشاگر نشان بدهم.
سخن آخر؟
نمایش "خداحافظی نکردی با نجمه سورچی" تجربه شیرینی بود. البته وحشتی هم در ما وجود داشت و آن اینکه تماشاگران در سالهای اخیر به دیدن نمایشهای طنز عادت کردهاند و ما میخواهیم آنان را از هیجان خالی کنیم و به همین دلیل ممکن است کسی با نمایش ارتباط آن چنانی برقرار نکند. اما دیدیم تماشاگر ارتباط بسیار خوبی با اثر برقرار کرد و علیرغم ریتم سنگین و حتی تقارن با برگزاری جام جهانی فوتبال، برخورد مناسبی با ما داشت.
ایران تئاتر
پارادوکس نگاه
گفتوگو با ”حمیدرضا آذرنگ” نویسنده و کارگردان نمایش ”خداحافظی نکردی با نجمه سورچی”
***
http://theater.ir/files/image/resized/orginal-entry-image-20206.jpg?w=300&h=500
به نظر میآید نمایش "خداحافظی نکردی با نجمه سورچی" متفاوتترین اثری باشد که شما در این سالها آن را در مقام کارگردان به روی صحنه بردید. این تفاوت را میتوان در نوع اجرا و همچنین محتوای اثر و البته در نقدها ویادداشتها درباره این نمایش مشاهده کرد.
من در همین ابتدا بگویم که این عمد خودم بود که اثری را به روی صحنه ببرم که به نوعی متفاوتترین اثر من در عرصه کارگردانی باشد. من در شرایطی قرار گرفتم که باید انتخاب میکردم و به طور حتم اگر میخواستم در آن شرایط کوتاه اثری را با مشخصههای کارهای قبلی خود به روی صحنه ببرم، مطمئنا خیلی سادهتر از این نمایش بود که با یک گونه ادبیاتی خاص و این گونه نمایشی بخواهم کاری را ارائه بدهم و این خواسته خود من بود که بخواهم چنین امری را در دورهای که گرایش آثار نمایشی بیشتر به سمت و سوی مضامین طنز و کمدی سوق پیدا کرده، ارائه دهم.
البته به نسبت پروسه زمانی که برای تمرین نمایش داشتم، از ارائه و اجرای اثر بسیار راضیم و مخاطب اثر هم تا به امروز دافعهای نسبت به نمایش نداشته و با هر تماشاگری که صحبت کردم با اینکه به قصههای آثار قبلی من علاقه بیشتری داشت، اما ازاین نمایش هم رضایت داشت.
البته بر این باورم که حمیدرضا آذرنگ (http://theater.ir/fa/artists.php?id=185) به عنوان یک کارگردان رسالت (http://resalat-news.com/)ی را در مقابل تماشاگر خود دارد که براساس آن نباید آنها را به یک قصه خاص در یک چارچوب مشخص عادت دهد و از این خوشحالم که شما میگویید این نمایش جزء متفاوتترین آثار من است.
نمونههای این تفاوت نسبت به آثار قبلیتان را میتوانید ذکر کنید؟
یکی از عمدهترین تفاوتهای این نمایش نسبت به آثار قبلیام به مقوله زمان مربوط میشود. اینکه داستان نمایش نسبت به نمایشهای قبلیام به لحاظ زمانی در مکان دورتری قرار دارد. گرچه محتوا و مفهوم به مسائل اقتصادی برمیگردد که هنوز هم بسیاری از انسانهای روزگار ما با آنها بازی میکنند و اینها را بازیچه قرار میدهند که خودشان بتوانند منفعتی را ببرند.
پس قصه به لحاظ معنا و مفهوم قصه روز است، ولی به لحاظ زمان و زبان نمایش به گذشته برمیگردد. از سوی دیگر من دوست داشتم با مخاطبم این نوع زبان را هم در میان بگذارم. البته شاید مقداری شاعرانگی در آن وجود داشته باشد و یا گفتارها به سمت و سوی کلاسیک فارسی هدایت شده باشد، اما من تلاش کردم با در نظر گرفتن همین نکات برخورد نو و مدرنی با داستان نمایش داشته باشم و به نظر من همین تفاوتی که به آن اشاره شد شاید با اجرای این نکات باشد که به چشم میآمده و به نظر من چه اشکالی دارد که برای درک یک اثر نمایشی در این قالب اذیت بشویم؛ چرا که بر این باورم که همیشه هم ساده فهمیدن همدیگر چیز خوبی نیست، کما اینکه از این ساده فهمیدنهای همیشگی نیز لطمههای زیادی میخوریم و این خوب نیست که فقط احساس بکنیم همدیگر را میفهمیدیم.
در طول اجرای این نمایش نقدها و یادداشتهای بسیاری در مورد اثر شما نوشته شده است. اما آنچه که در این روزها کمتر به آن پرداخته شده داستان تقابل دو نوع نگرش اعتقادی است که در تحلیل داستان توسط منتقدان کمتر به آن توجه شده است. این تقابل در بعضی از نقاط داستان تبدیل به عناصری شدند که اتفاقاً مشکل بسیاری از هم نسلان ما در زمینههای اعتقادی است. آیا با این نظریه موافقید؟
اصولاً پایه و اصول این نمایش پارادوکس نگاه است. و اگر قرار بود من در این گونه نمایشی تاریخ نگاری صرف داشته باشم و با دیدگاه مشخص نمایشهای مذهبی آن را به روی صحنه ببرم اصلاً دست به کارگردانی چنین اثری نمیزدم، برای اینکه وقتی ما وارد مفاهیمی میشویم که قرار است براساس آن اثری را خلق کنیم، وقتی نخواهیم به آن اثر نگاه هنری داشته باشیم و فقط تاریخ نگاری صرف برای ما هدف باشند، تنها لطمات زیادی به باور مخاطب میزنیم که این مساله متأسفانه در بسیاری از آثار نمایشی با تم مذهبی نیز دیده میشود.
در نمایش "خداحافظی نکردی با نجمه سورچی" نوع نگاه برای من از درجه اهمیت زیادی برخوردار بود. از سویی دیگر من بر این باورم که به خاطر یک نوع نگاه خاص، امروزه ما لطمه میخوریم به خاطر همین هم هست که الان تمام نگاه ما به مقولههای مذهبی و دینی یک نگاه فرمالیستی شده است. یعنی شکل برای ما مهمتر از محتوا شده. بنابراین این نقطه نگاه برای من بسیار مهم است که آن چیزی که ما از آن به عنوان معجزه نام میبریم در خود آدم اتفاق میافتد و دست هیچ بشری جز قدرت لایزال الهی نیست که همه جای دنیا به آن اعتقاد دارند. مهم شکستگی در مقطع زمانی است که نوعی شکست در وجود انسان شکل میگیرد تا بتواند سپیده بعد از تیرگی شب را تجربه بکند.
این مشکل ماست که هرگز به خودمان اجازه نمیدهیم که یک مقدار دورتر نگاه بکنیم و تا حدی در مسائل غرق هستیم که اصلاً به چیزی نگاه نمیکنیم. بنابراین اگر تمام مسائلی که درباره این نمایش در قالب شخصیتها مطرح شده، دغدغه من نبود اساساً لزومی برای نوشتن و اجرای آن وجود نداشت. تمام جذابیتهای نمایشنامه و اجرای آن برای من اینها بود به ویژه در لحظه آخر که یک نفر نشسته و میگوید: «خدایا شکر که هر کس به اندازه دلش سهم میبره از رحمت تو.» و این به نظر من نتیجه اعتقاد همان جوان امروزی است که ما به وضوح آن را مشاهده میکنیم.
از نظر من یکی از عناصر تأثیرگذار و البته با ارزش نمایش، گفتوگوهای پخته و قوی بود که در میان شخصیتها در طول اجرا وجود داشت. در طول دو اجرایی که من از نمایش شما دیدم، به این نکته رسیدم که تعدادی از تماشاگران هم بودند که نتوانستند آن چنان که باید سیر روایی داستان را درست متوجه شوند.
ببینید من هیچ تفاوتی بین تماشاگران خود قائل نیستم و اگر هم میبینید بسیاری از تماشاگران متوجه روایت و مفاهیم مطرح شده در نمایش نشدند، تقصیر آنها نیست، بلکه این اشکال ما بوده که نتوانستهایم به درستی داستان نمایش را روایت کنیم.
ما واقعاً فرصت کمی برای اجرای این نمایش داشتیم. البته نمیخواهم با مطرح کردن این موضوع اشکالات نمایش را توجیه کنم، اما باید به این نکته نیز توجه داشت که گفتن این نوع ادبیات بسیار مهمتر از نوشتن آن است. آن چیزی که از دهان بازیگر در اجرای نمایش به تماشاگر نشان داده میشود از آن چیزی که توسط نویسنده نوشته شده مهمتر است.
خوشبختانه گروه بازیگران به درک مفهوم و معنای دیالوگ رسیدهاند و به درستی آن را به تماشاگران انتقال میدهند. کما اینکه ما در همان هفته اول اجرای نمایش که به نظر من آمادگی کامل نداشتیم، مخاطبانی داشتیم که اتفاقاً به درک درستی از اجرا هم رسیده بودند.
در چند نقدی که از نمایشنامه و حتی اجرای شما خواندم و شنیدم، گفته شده بود که نمایش شما به لحاظ فرم اجرایی دچار نوعی افراطیگری چه در زبان نمایشنامه و چه در نوع بازیگری شده است. یعنی فرم و جلوهگری نقش اساسیتری نسبت به محتوای اثر پیدا کرده. آیا با این نظر موافقید؟
من در وهله اول به نظر تمام منتقدان احترام میگذارم. ولی یک مقدار دلخور هستم به خاطر اینکه ما معنای نقد را به مفهوم کامل آن در جامعه درک نکردهایم. نقادی اگر به مفهوم مطلق جلو برود حرفه بسیار شریفی است. منتها ما الان به جای نقادی نقاصی میکنیم.
متأسفانه منتقدانی که از روی انصاف بیایند و اثری را مورد بررسی قرار بدهند بسیار کم هستند.
برای من این سؤال همواره مطرح است که چرا تعدادی از منتقدان ما فکر میکنند که مانند مخاطب هستند؟ خیر این طور نیست. وقتی حرفه یک نفر نقد و نقادی میشود، این شخص تا زمانی که اثر را به طور کامل درک نکرده نباید نسبت به نقد آن اثر اقدام کند.
تعدادی از منتقدان وقتی میآیند و برای بار اول یک اثر نمایشی را میبینند و البته چیزی از آن متوجه نمیشوند، همان را مبنای نقد قرار میدهند. من با این موضوع مشکل دارم.
در این اثر قرار نبود که من برخورد کاملاً کلاسیک نسبت به قصه داشته باشم چون تئاتر ما (http://www.theatrema.com/) به سمتی رفته است که به طور حتم هر کارگردانی میتوانست به یک شیوه اجرایی مربوط به سلیقه خود برسد.
شیوهای که شما در اجرای این نمایش مشاهده میکنید شیوهای بود که توسط، من، نیما دهقان و منوچهر شجاع (http://theater.ir/fa/artists.php?id=583) شکل گرفته است. ما به این نتیجه رسیدیم که بهترین شیوه اجرایی نمایش همانی است که در حال حاضر روی صحنه است.
شیوهای که در عین سادگی و در قالب داستان، آدمهای نمایش در ذهن خود مجبور به اعتراف میشوند.
من به این اعتقاد ندارم که نمایش من برترین و بهترین نمایش دورانهاست، چرا که اصولاً اعتقادی به مقوله برتری در حوزه نمایش ندارم؛ چون ما هر جایی باشیم یک جایی بالاتر از ما وجود دارد و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که من در مکانی ایستادهام که از آن بالاتر جایگاهی نیست.
نه من و نه بسیاری از کارگردانهای دیگر از نقد به هیچ عنوان فراری نیستیم اما متأسفانه من در زورهای اخیر نقدهایی خواندهام که نویسنده آن، حتی قصه نمایش را نفهمیده و بعد آمده و من را نقد کرده است. ای کاش این منتقد قبل از نوشتن نقد خود میآمد و با من حرف میزد. شاید به نکاتی میرسید که میتوانست در نقد اثر او را یاری کند.
هرگز ادعایی ندارم و همین که توانستهام تئاتری را به روی صحنه ببرم که لااقل هم راستای کارهای قبلیام نبوده، خوشحالم. چرا که این نمایش یک اثر متفاوت در کارنامه کاری من است که توانستهام زاویه دیگری از خودم را به تماشاگر نشان بدهم.
سخن آخر؟
نمایش "خداحافظی نکردی با نجمه سورچی" تجربه شیرینی بود. البته وحشتی هم در ما وجود داشت و آن اینکه تماشاگران در سالهای اخیر به دیدن نمایشهای طنز عادت کردهاند و ما میخواهیم آنان را از هیجان خالی کنیم و به همین دلیل ممکن است کسی با نمایش ارتباط آن چنانی برقرار نکند. اما دیدیم تماشاگر ارتباط بسیار خوبی با اثر برقرار کرد و علیرغم ریتم سنگین و حتی تقارن با برگزاری جام جهانی فوتبال، برخورد مناسبی با ما داشت.
ایران تئاتر