Admin
27th November 2008, 09:43 PM
كوروش بزرگ
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/f3yzyv.jpg (http://njavan.ir)
کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹پیش از میلاد)، همچنین معروف بهکوروش دومنخستینشاهو بنیانگذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاهپارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتنحقوق بشر،پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها وبندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناختهشدهاست.
ایرانیان کوروش را پدرو یونانیان، که وی سرزمینهای ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیاناین پادشاه را به منزلهمسحشدهتوسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأییدمردوکمیدانستند.
واژهٔ کوروش
نام کوروش در زبانهای گوناگون باستانی بهگونههای مختلف نگاشته شدهاست:
پارسی باستان: Kūruš
در کتیبههایعیلامی: Ku-rash
درکتیبههایبابلی: Ku-ra-ash
در زبانیونانیباستان: Κῦρος آمدهاست.
در زبانعبری: کورِشKoresh
در زبانلاتین: سیروسCyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده میشود.
دورهٔ جوانیتبار کوروش از جانب پدرش بهپارسهامیرسد که برای چند نسل برانشان(شمالخوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش دربارهخاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آنها را نقش کردهاست. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاههخامنشانشان بوده که در حدود۷۰۰میزیستهاست. پس از مرگ او، فرزندشچا ایش پیشبه حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانشکوروش اول (http://errooortm.com/) شاه انشان وآریارامنشاهپارسدنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیبکمبوجیه اولشاه انشان وآرشامشاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند. كمبوجيه اول با شاهدختماندانادخترایشتوویگ و)آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاهمادازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیلهرودوت،گزنفونوکتزیاسد رباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد ویرا به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروشارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه میباشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ماهمچونویل دورانتوپرسی سایکسوحسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد کههمدانو کشور ماد و تمام سرزمینآسیارا غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را ازمغهاپرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که برمادغلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را بهبزرگان ماد ندهد، زیرا میترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج اوبشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان کهخراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
مانداناپس از ازدواج باکمبوجیهباردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاهماد، این بار هم از مغها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترشماندانافرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش ازخواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش بههمداننزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنامهارپاگ،که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش رانابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میانگذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش،هارپاگپاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشاینداست. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، دراین صورت معلوم استشهبانوبا کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به ناممهرداد(میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نامسپاکواز موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودکخودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمدهبود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظرهمسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به مامورانهارپاگسپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگانبازی میکرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیینکنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را بهدستههای مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسرآرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از ویفرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس بهپدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور دادهاست وی را تنبیه کنند. پدرش اورا نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه وبدنش را مضروب کردهاست. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوالکرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقامکشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیراهمه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد،من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات میباشم، اختیار باتوست.»
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمنبیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه میگذرد باسن این کودک برابری میکند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در اینباره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان دربارههویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند مناست و مادرش نیز زندهاست.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند ودستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضارهارپاگداد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابرپرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او راکشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنمکه هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخارزنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز بهخانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا باکوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضورطلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظرآنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا بهحقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شدهاست پس دیگر جای نگرانی ندارد وقبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از اینماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانیآمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کردهاند به هارپاگ بدهند ؛سپس به هارپاگ گفت میخواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونهتهیه شدهاند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزندهارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف رابرداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشتافتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاببه شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.ایننتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروشکمبوجیه اول (http://errooortm.com/) و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربارکمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارسها و فنون جنگی و نظام پیشرفتهآنها را آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورشیافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/346l62u.jpg (http://njavan.ir)
دورهٔ قدرت
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میانهارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عملشاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروشرا وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکستکشور ماد بهوسیلهپارسکه کشور دست نشانده و تابع آن بود،پادشاهی۳۵سالهایشتوویگ وپادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبیوارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در۵۴۶پادشاهیمادو ایران را به دست گرفت و خود را پادشاهایراناعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکهبابلبه او خیانت کرده بود، خردمندانه ازقارون، شاهلیدیخواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را برلیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول اینپیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتابسپاهیانش را از رود هالسی (قزلایرماقامروزی در کشورترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد ودژساردکه آن را تسخیر ناپذیر میپنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیوارههای آن سقوط کرد وقارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگییونانیانرسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکستخورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروشزندگی کرد و مردمساردعلی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.
پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیبگرگان (هیرکانی)،پارت، هریو (هرات)، رخج،مرو،بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بینآمودریاوسیردریا) و ثتگوش (شمال غربیهند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیمموقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروشبه معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران،وسعت سرزمینهای تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِلاز خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر مادانجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی ازدلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیشبینیهای پیامبرانبنی اسرائیلدرباره آزادی قومیهودبه دست کوروش از سوی دیگر بود.
آزادسازییهودیاندربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازیاورشلیمتوسط کوروش بزرگ
بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهیچند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمالآزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشتعزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتحبابلمستعمرات آن یعنیسوریه،فلسطینوفنیقیهنی ز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس ازفتح بابل جایگاه خاصی بین باستانشناسان و حتی حقوقدانان دارد. اویهودیانرا آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی کهبخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتحاورشلیمازهیکل سلیمانبه غنیمت گرفته بود، کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند بهاورشلیمبازگردند و دستور بازسازیهیکل سلیمانرا صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و درتوراتثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشتهاست.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/fnbo7t.jpg (http://njavan.ir)
فرزندان
پس از مرگ کورش، فرزند ارشد اوکمبوجیهبه سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سویمصررا داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرشبردیارا صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه بهدلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد کهبردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادردوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی ازخیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدنکمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} درراه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی ازموبداندربار به نامگئوماتمغ،که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاهخواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگامبادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورشبجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهایآتوساوآرتیستونو مروئه بود که آتوسا بعدها باداریوش اولازدواج کرد و مادرخشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
آتوسادختر کوروش است. داریوش بزرگ باپارمیداوآتوساازدواج کرد کهداریوش بزرگاز آتوسا صاحب پسری بنامخشیارشا هشد.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/sv49c6.jpg (http://njavan.ir)
آخرین نبرد
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانیتبارسکاکه با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند (و بنابرروایتی ملکهشان به نامتهمرییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بودبه سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهایبود که لشگریان کورش باید از آن عبور میکردند. (کوروش در استوانه حقوقبشر میگوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ باآنها نمیکنم.)این به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمیتوان دلیل جنگکوروش با سکاها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالفدمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارتمال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهمرییش ملکه سکاهابه او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کندو در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا ازرود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را باسرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران رابرگزیدند، اماکرزوسامپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادارماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که درصورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطرمیافتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاکسکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهدبود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایرانآسیبی نمیرسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامداین نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهمرییش سر بریده کوروش رادر ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیرنشدهای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایرانبا رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش درعهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدرهای و از انتشارات امیر کبیرکوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیدهاست. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شدهاست.کوروش پادشاه بزرگ وانسان دوست بود...
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/2ibp0lw.jpg (http://njavan.ir)
وصيت نامه
فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشتهام. من آن رابا نشانههای آشكار دريافتهام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كاممن اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من بههنگام كودكی، جوانی و پيری بختيار بودهام. هميشه نيروی من افزون گشتهاست، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمیكنم كه از هنگام جوانیناتوانترم. من دوستان را به خاطر نيكويیهای خود خوشبخت و دشمنانم رافرمانبردار خويش ديدهام. زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرااكنون سربلند و بلندپايه باز میگذارم. اما از آنجا كه از شكست در هراسبودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پيروزی های بزرگخود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم. در اين هنگام كه به سرای ديگر میگذرم،شما و ميهنم را خوشبخت میبينم و از اين رو میخواهم كه آيندگان مرا مردیخوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان بهابديت می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا میكند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم بهآنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگراين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست وپيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تاپس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را يكساندوست میدارم ولی فرزند بزرگترم كه آزمودهتر است كشور را سامان خواهدداد. فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پروردهام كه پيران را آزرم داريدو كوشش كنيد تا جوانتران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار كه عصایزرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يک رنگ برای پادشاهعصای مطمئنتری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما هيچ قومی رامجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باشكه هر كسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند . هر كسبايد برای خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاریبه دست نتوان آورد. از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبقبر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد ودر اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگراناز بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد . من عمر خود را در ياریبه مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت واز همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نياکاندرگذشتهی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرمبداريد. پيكر بیجان مرا هنگامی كه ديگر در اين گيتی نيستم در ميان سيم وزر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسانبه خاك كه اينهمه چيزهای نغز و زيبا میپرورد آميخته گردد. من هموارهمردم را دوست داشتهام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه بهمردمان نعمت میبخشد آميخته گردم. هماكنون درمی يابم که جان از پيكرممیگسلد ... اگر از ميان شما كسی میخواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانمبنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، ازشما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم راموميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرادر آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيلدهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفنشود. از همه پارسيان و هم پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند ومرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند. به واپسينپند من گوش فرا داريد. اگر میخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستانخود نيكی كنيد.
ذوالقرنین
درباره شخصیتذوالقرنینکه در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میانآمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طورقطعی مشخص نشدهاست.
کوروش سردودمانهخامنشی،داریوش بزرگ،خشایارشا،اسکندر مقدونیگزینههایی هستند که جهت پیدا شدنذوالقرنینواقعی درباره آنها بررسیهایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیههایقرآن،تورات، وانجیلتنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارامیباشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین میدانند. آیتالله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان ایننظر هستند.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/f3yzyv.jpg (http://njavan.ir)
کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹پیش از میلاد)، همچنین معروف بهکوروش دومنخستینشاهو بنیانگذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاهپارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتنحقوق بشر،پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها وبندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناختهشدهاست.
ایرانیان کوروش را پدرو یونانیان، که وی سرزمینهای ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیاناین پادشاه را به منزلهمسحشدهتوسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأییدمردوکمیدانستند.
واژهٔ کوروش
نام کوروش در زبانهای گوناگون باستانی بهگونههای مختلف نگاشته شدهاست:
پارسی باستان: Kūruš
در کتیبههایعیلامی: Ku-rash
درکتیبههایبابلی: Ku-ra-ash
در زبانیونانیباستان: Κῦρος آمدهاست.
در زبانعبری: کورِشKoresh
در زبانلاتین: سیروسCyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده میشود.
دورهٔ جوانیتبار کوروش از جانب پدرش بهپارسهامیرسد که برای چند نسل برانشان(شمالخوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش دربارهخاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آنها را نقش کردهاست. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاههخامنشانشان بوده که در حدود۷۰۰میزیستهاست. پس از مرگ او، فرزندشچا ایش پیشبه حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانشکوروش اول (http://errooortm.com/) شاه انشان وآریارامنشاهپارسدنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیبکمبوجیه اولشاه انشان وآرشامشاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند. كمبوجيه اول با شاهدختماندانادخترایشتوویگ و)آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاهمادازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیلهرودوت،گزنفونوکتزیاسد رباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد ویرا به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروشارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه میباشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ماهمچونویل دورانتوپرسی سایکسوحسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد کههمدانو کشور ماد و تمام سرزمینآسیارا غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را ازمغهاپرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که برمادغلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را بهبزرگان ماد ندهد، زیرا میترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج اوبشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان کهخراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
مانداناپس از ازدواج باکمبوجیهباردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاهماد، این بار هم از مغها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترشماندانافرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش ازخواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش بههمداننزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنامهارپاگ،که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش رانابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میانگذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش،هارپاگپاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشاینداست. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، دراین صورت معلوم استشهبانوبا کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به ناممهرداد(میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نامسپاکواز موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودکخودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمدهبود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظرهمسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به مامورانهارپاگسپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگانبازی میکرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیینکنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را بهدستههای مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسرآرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از ویفرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس بهپدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور دادهاست وی را تنبیه کنند. پدرش اورا نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه وبدنش را مضروب کردهاست. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوالکرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقامکشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیراهمه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد،من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات میباشم، اختیار باتوست.»
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمنبیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه میگذرد باسن این کودک برابری میکند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در اینباره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان دربارههویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند مناست و مادرش نیز زندهاست.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند ودستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضارهارپاگداد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابرپرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او راکشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنمکه هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخارزنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز بهخانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا باکوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضورطلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظرآنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا بهحقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شدهاست پس دیگر جای نگرانی ندارد وقبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از اینماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانیآمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کردهاند به هارپاگ بدهند ؛سپس به هارپاگ گفت میخواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونهتهیه شدهاند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزندهارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف رابرداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشتافتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاببه شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.ایننتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروشکمبوجیه اول (http://errooortm.com/) و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربارکمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارسها و فنون جنگی و نظام پیشرفتهآنها را آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورشیافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/346l62u.jpg (http://njavan.ir)
دورهٔ قدرت
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میانهارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عملشاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروشرا وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکستکشور ماد بهوسیلهپارسکه کشور دست نشانده و تابع آن بود،پادشاهی۳۵سالهایشتوویگ وپادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبیوارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در۵۴۶پادشاهیمادو ایران را به دست گرفت و خود را پادشاهایراناعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکهبابلبه او خیانت کرده بود، خردمندانه ازقارون، شاهلیدیخواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را برلیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول اینپیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتابسپاهیانش را از رود هالسی (قزلایرماقامروزی در کشورترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد ودژساردکه آن را تسخیر ناپذیر میپنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیوارههای آن سقوط کرد وقارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگییونانیانرسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکستخورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروشزندگی کرد و مردمساردعلی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.
پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیبگرگان (هیرکانی)،پارت، هریو (هرات)، رخج،مرو،بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بینآمودریاوسیردریا) و ثتگوش (شمال غربیهند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیمموقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروشبه معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران،وسعت سرزمینهای تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِلاز خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر مادانجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی ازدلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیشبینیهای پیامبرانبنی اسرائیلدرباره آزادی قومیهودبه دست کوروش از سوی دیگر بود.
آزادسازییهودیاندربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازیاورشلیمتوسط کوروش بزرگ
بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهیچند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمالآزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشتعزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتحبابلمستعمرات آن یعنیسوریه،فلسطینوفنیقیهنی ز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس ازفتح بابل جایگاه خاصی بین باستانشناسان و حتی حقوقدانان دارد. اویهودیانرا آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی کهبخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتحاورشلیمازهیکل سلیمانبه غنیمت گرفته بود، کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند بهاورشلیمبازگردند و دستور بازسازیهیکل سلیمانرا صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و درتوراتثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشتهاست.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/fnbo7t.jpg (http://njavan.ir)
فرزندان
پس از مرگ کورش، فرزند ارشد اوکمبوجیهبه سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سویمصررا داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرشبردیارا صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه بهدلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد کهبردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادردوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی ازخیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدنکمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} درراه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی ازموبداندربار به نامگئوماتمغ،که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاهخواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگامبادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورشبجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهایآتوساوآرتیستونو مروئه بود که آتوسا بعدها باداریوش اولازدواج کرد و مادرخشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
آتوسادختر کوروش است. داریوش بزرگ باپارمیداوآتوساازدواج کرد کهداریوش بزرگاز آتوسا صاحب پسری بنامخشیارشا هشد.
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/sv49c6.jpg (http://njavan.ir)
آخرین نبرد
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانیتبارسکاکه با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند (و بنابرروایتی ملکهشان به نامتهمرییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بودبه سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهایبود که لشگریان کورش باید از آن عبور میکردند. (کوروش در استوانه حقوقبشر میگوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ باآنها نمیکنم.)این به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمیتوان دلیل جنگکوروش با سکاها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالفدمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارتمال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهمرییش ملکه سکاهابه او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کندو در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا ازرود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را باسرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران رابرگزیدند، اماکرزوسامپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادارماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که درصورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطرمیافتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاکسکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهدبود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایرانآسیبی نمیرسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامداین نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهمرییش سر بریده کوروش رادر ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیرنشدهای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایرانبا رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش درعهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدرهای و از انتشارات امیر کبیرکوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیدهاست. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شدهاست.کوروش پادشاه بزرگ وانسان دوست بود...
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y87/azar/2ibp0lw.jpg (http://njavan.ir)
وصيت نامه
فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشتهام. من آن رابا نشانههای آشكار دريافتهام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كاممن اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من بههنگام كودكی، جوانی و پيری بختيار بودهام. هميشه نيروی من افزون گشتهاست، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمیكنم كه از هنگام جوانیناتوانترم. من دوستان را به خاطر نيكويیهای خود خوشبخت و دشمنانم رافرمانبردار خويش ديدهام. زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرااكنون سربلند و بلندپايه باز میگذارم. اما از آنجا كه از شكست در هراسبودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پيروزی های بزرگخود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم. در اين هنگام كه به سرای ديگر میگذرم،شما و ميهنم را خوشبخت میبينم و از اين رو میخواهم كه آيندگان مرا مردیخوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان بهابديت می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا میكند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم بهآنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگراين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست وپيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تاپس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را يكساندوست میدارم ولی فرزند بزرگترم كه آزمودهتر است كشور را سامان خواهدداد. فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پروردهام كه پيران را آزرم داريدو كوشش كنيد تا جوانتران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار كه عصایزرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يک رنگ برای پادشاهعصای مطمئنتری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما هيچ قومی رامجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باشكه هر كسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند . هر كسبايد برای خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاریبه دست نتوان آورد. از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبقبر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد ودر اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگراناز بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد . من عمر خود را در ياریبه مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت واز همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نياکاندرگذشتهی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرمبداريد. پيكر بیجان مرا هنگامی كه ديگر در اين گيتی نيستم در ميان سيم وزر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسانبه خاك كه اينهمه چيزهای نغز و زيبا میپرورد آميخته گردد. من هموارهمردم را دوست داشتهام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه بهمردمان نعمت میبخشد آميخته گردم. هماكنون درمی يابم که جان از پيكرممیگسلد ... اگر از ميان شما كسی میخواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانمبنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، ازشما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم راموميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرادر آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيلدهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفنشود. از همه پارسيان و هم پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند ومرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند. به واپسينپند من گوش فرا داريد. اگر میخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستانخود نيكی كنيد.
ذوالقرنین
درباره شخصیتذوالقرنینکه در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میانآمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طورقطعی مشخص نشدهاست.
کوروش سردودمانهخامنشی،داریوش بزرگ،خشایارشا،اسکندر مقدونیگزینههایی هستند که جهت پیدا شدنذوالقرنینواقعی درباره آنها بررسیهایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیههایقرآن،تورات، وانجیلتنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارامیباشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین میدانند. آیتالله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان ایننظر هستند.