LaDy Ds DeMoNa
20th July 2010, 12:29 AM
عبور از قصههای آشنا
نگاهی به نمایش ”قصه سیبی که پرواز کرد” نوشته و کار ”مجتبی مهدی”
http://theater.ir/data/uploads/news/img/tb/30115_Y_sib17Jul10113459am.jpg (http://theater.ir/data/uploads/news/img/30115_Y_sib17Jul10113459am.jpg)
شهرام کرمی: اجرای نمایشی که در آن یک تجربه تئاتری منجر به درک مشترک تماشاگران و بازیگران میشود این ویژگی را دارد که تجارب جدیدی را برای دو طرف ایجاد میکند. در تئاتر حرفهای شیوه و تجربه عوامل اجرایی در مواجه تماشاگر با نمایش منجر به شکلگیری یک ارتباط منطقی میشود.
وقتی عوامل هنری از تجربه و شناخت خود به عناصر مشخص و روش آگاهانهای میرسند حاصل کار درک هنری و لذت ناشی از آن خواهد بود.
مجتبی مهدی یکی از فعالان جدی تئاتر کودک و نوجوان است که در دو دهه اخیر نمایشهای مختلفی را برای این گروه سنی اجرا کرده است. تجربه این هنرمند در تئاتر کودک و نوجوان و اجرای نمایشهای متعدد باعث شده که در نمایش جدید او عناصر مشخص و تجربه شدهای کاربرد داشته باشد. سیب و نقش این میوه که مفهومی نمادین در کلیت نمایش دارد پیش از این در نمایش قصه سیبی که نصف شد استفاده شده است. در نمایش جدید مجتبی مهدی به عنوان نویسنده و کارگردان قصه و داستانهای مختلف و شناخته شده ایرانی و خارجی درباره میوه سیب را مبنای شکلدهی نمایش خود قرار داده است. روایت قصه حسن کچل و داستان سفید برفی و ملک جمشید و پادشاه اجاق کور و ویلهلم تل هر کدام براساس وقایع و رویدادهایی است که سیب در آن نقش اساسی دارد. ترکیب این چند داستان منجر به شکل دهی نمایش قصه سیبی که پرواز کرد شده است. سیب به عنوان یک نشانه، مفهومی رمز آمیز در نمایش دارد. انتخاب این میوه به عنوان نماد مهربانی و دوستی در بخشهای مختلف نمایش و روایتهای آن شکل گرفته است. در پایان نمایش، سیب سرخ تقسیم میشود تا دوستی بین آدمها شکل بگیرد. در کلیت نمایش این مفهوم نمادین به خوبی معرفی میشود و مخاطب به درک مدنظر نویسنده از مفهوم سیب میرسد.
نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" با ساختاری اپیزودیک که محور وقایع همه بخشها سیب است چند قصه مختلف را روایت میکند. برای تحلیل و ارزیابی نمایش لازم است نمایشنامه و کارگردانی نمایش جداگانه تجزیه و تحلیل شود.
نمایشنامه
در یادداشت کوتاه نویسنده و کارگردان در بروشور نمایش به چند نکته اشاره شده که میتواند ویژگی نمایشنامه باشد. مفهوم صلح و دوستی و محبت که مضمون رویداهای نمایش است. نمایشنامه "قصه سیبی که پرواز کرد" با ظرافت و به خوبی پرداخت شده و ساختار اپیزودیک و پرداخت مناسبی دارد. چند قصه و داستان شناخته شده به شکل باور پذیری در یکدیگر پیوند خوردهاند. نمایشنامه به شیوه قصهگویی با گفتار راوی شروع میشود و هر بخش داستان با تحلیل و راویت او به پایان میرسد و دوباره قصه جدید شروع میشود. انتخاب داستانهای متعدد این ویژگی را دارد که هر اپیزود خود روایتگر یک رویداد مستقل است. البته داستان اصلی درباره دو همسایه است که با رشد درخت سیب در مقابل خانه رابطه آنها دچار تغییر میشود.
نمایشنامه این ویژگی را دارد که تابع یک ساختار منسجم است و از مقدمه تا نتیجهگیری اثر پرداخت منطقی و مناسبی دارد. روایتهای نمایش از داستان حسن کچل که یک قصه آشنا و ایرانی است شروع میشود و در بخش پایانی داستان ویلهلم تل روایت میشود. عبور از قصههای آشنا و شخصیتهای ایرانی و رسیدن به داستان پایانی یک چیدمان مناسب در ساختار نمایشنامه است. مخاطبان در هر دوره تاریخی برداشت و دانش همان محدوده زمانی را دارند. داستان سفید برفی و ویلهلم تل شاید برای کودکان و نوجوانان چند دهه پیش آشنا باشد اما در دوره معاصر با انبوه داستان و فیلم و انیمیشنهای مختلف این داستانهای معروف و آشنا نیاز به معرفی و یا روایت مجدد دارد. در یک اثر ادبی که از قصهها و داستانهای دیگر وام میگیرد همیشه باید ساختار مستقل ایجاد شود. یعنی اینکه نوشته ادبی و اثر هنری وابسته به کار دیگری نباشد و بتواند مستقل ارائه شده و مخاطب آن را درک کند.
نمایشنامه قصه سیبی که پرواز کرد با دقت و توجه به این مهم اثری مستقل است. شخصیتها در نمایشنامه به خوبی پرداخت شدهاند و رابطه اشخاص منطقی و باورپذیر است. یکی از نکات مثبت نمایشنامه توجه به شخصیتهای متعدد اثر است که به خوبی پرداخت شدهاند. شخصیت در این نمایش در ما به ازای انسانی کاربرد دارد. همه شخصیتها جنبه انسانی دارند و نویسنده با تاکید بر این ویژگی اثر خود را شکل داده است. داستان نمایش این امکان را داشت که برخی شخصیتها فراتر از جنبه انسانی خلق شوند تا فانتزی اثر با جنبههای زیباییشناسانه شکل بگیرد. شاید زنده بودن درخت سیب و حرف زدن این موجود غیر انسانی میتوانست به این جنبه نمایش کمک کند. اما نویسنده صرفا به جنبههای انسانی شخصیت توجه داشته است. حتی آینه سخنگو در داستان تبدیل به سایه یک انسان شده تا تاکید نویسنده بر همین ویژگی خاص شکل بگیرد.
یکی از نکاتی که در نمایشنامه میتوانست به آن توجه شود نقش و حضور راوی یا همان قصهگو است. استفاده از قصهگو به عنوان پیوند دهنده بخشهای نمایش یک تمهید آشنا و تکراری است. عبور از این شیوه و پیدا کردن یک حلقه ارتباطی نو منجر به خلاقیت جدیدی در اثر میشد. بچههای همسایه که در پایان نمایش در روایت قصهگو حل میشوند میتوانست شخصیتهای پیش برنده اثر باشند که روایت نمایش را شکل میدادند.
بخشهای اصلی قصه و داستانهایی که روایت میشود به خوبی انتخاب شدهاند. نمایشنامه این ویژگی را دارد که با استفاده از چند داستان خود به نمایشنامهای متفاوت تبدیل شده است. ساختار قابل قبول نمایشنامه، دیالوگ نویسی موجز و روان، شخصیت پردازی مناسب و توجه به یک مضمون انسانی و نمادین که با زبان نمایشی و قابل فهم به مخاطب انتقال مییابد از نکات مثبت نمایشنامه است. یکی از عناصر مهم در موفقیت نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" توجه به نمایشنامه و اهمیت جدی آن در شکلدهی نمایش است.
کارگردانی
نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" در کارگردانی از چند جنبه قابل ارزیابی است. طرح و ایده کارگردانی و بازیگری و عناصری چون طرح صحنه، نور و موسیقی که به شکل هماهنگ در نمایش کاربرد دارند. موسیقی در نمایش با دو ترکیب زنده و پلی بک پخش میشود. در ابتدای نمایش و اولین قصه که همان روایت حسن کچل است موسیقی زنده ایرانی اجرا میشود. موسیقی زنده در نمایش این خاصیت را دارد که فضای زنده و باور پذیری را ایجاد میکند. خواندن گروهی اشعار با ریتم و آهنگ ایرانی علاوه بر فضای زنده و ملموس حرکت و تصاویر هماهنگ و زیبایی را در صحنه ایجاد میکند. در بخشهای پایانی نمایش موسیقی پلی بک جانشین اجرای زنده گروه نوازندگان میشود. این ایده باعث شده علاوه بر تنوع موسیقی نمایش امکانات و فضای اجرای موسیقی گسترش یابد.
در طراحی صحنه و لباس از همه امکانات و عوامل صحنه به خوبی استفاده شده است. صحنههای مختلف نمایش با تعویض حداقل دکور ایجاد میشود. صحنه مقابل خانه همسایهها و درخت سیب به عنوان بخش اصلی با ترکیب و چیدمان قابل قبول شکل میگیرد. اما یکی از معضلات همیشگی نمایش یعنی تغییر صحنه مکرر در نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" باز هم اتفاق میافتد. در تعویض چند صحنه نمایش با تغییر دکور برای لحظاتی تماشاگر دچار خلاء میشود. بخصوص در بخشهایی چون پایان قصه حسن کچل که ارتباط بسیار خوبی بین تماشاگر و نمایش ایجاد میشود. شاید این امر به دلیل فقدان امکانات فنی اتفاق میافتد ولی توجه به این مهم میتواند سهم زیادی در ار تباط تماشاگر داشته باشد. اگر تغییر صحنه و دکور به عنوان عمل نمایش در صحنه اتفاق بیفتد مخاطب این تغییر را به عنوان بخشی از اجرای نمایش میپذیرد.
اما یکی از ویژگیهای بسیار خوب نمایش کار هماهنگ و باور پذیر گروه بازیگران نمایش است. بازیگران به درستی در صحنه هدایت شدهاند. در صحنههای مختلف نمایش هر یک از بازیگران به تناسب نقش خود در نمایش به عنوان بازیگر محور حضور دارند. در این صحنهها بازیگران به بهترین شکل کار خود را انجام میدهند و در صحنههای بعد به عنوان بازیگر فرعی به کار سایرین در صحنه کمک میکنند. احسان مهدی در نقش حسنی بازی جذاب و زیبایی دارد. اما همین بازیگر در صحنه لال بازی به عنوان یکی از بازیگران فرعی سعی میکند در خدمت نمایش باشد. کار هر یک از بازیگران نمایش در جای خود قابل بحث و تقدیر است. هوتن شکیبا و پیمان قاسم زاده و محمود صامت شخصیتهای جذابی را خلق کردهاند. چنانچه اشاره شد از عناصر و امکانات صحنه به درستی استفاده شده و طراحی حرکات بازیگران نشان از تجربه و توجه کارگردان دارد. یکی از نکاتی که که در اجرای نمایش میتوانست به شکل دیگری اتفاق بیفتد حضور راوی یا قصه گو است. در اجرای نمایش صدای کودکانه راوی پخش میشود. اگر این بازیگر در صحنه حضور مییافت میتوانست تاثیر بیشتری در کلیت نمایش و باور مخاطب داشته باشد.
نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" در کارنامه کاری مجتبی مهدی اثری موفق است. تجربیات خوب این هنرمند تئاتر کودک و نوجوان و گروه نمایشی در اجرای نمایش به ظهور رسیده است. تئاتر کودک و نوجوان بیشتر از هر ژانر دیگر هنرهای نمایشی نیاز به توجه به اصول و فنون حرفه ای این رشته دارد. معروف است که از استانیسلاوسکی سوال میشود که تفاوت تئاتر کودک با نمایش ویژه بزرگسالان چیست و او در جواب میگوید تفاوت مهم این است که تئاتر کودک باید بهتر باشد. نمایش قصه سیبی که پرواز کرد برای رسیدن به این تئاتر بهتر شکل گرفته است.
ایران تئاتر
نگاهی به نمایش ”قصه سیبی که پرواز کرد” نوشته و کار ”مجتبی مهدی”
http://theater.ir/data/uploads/news/img/tb/30115_Y_sib17Jul10113459am.jpg (http://theater.ir/data/uploads/news/img/30115_Y_sib17Jul10113459am.jpg)
شهرام کرمی: اجرای نمایشی که در آن یک تجربه تئاتری منجر به درک مشترک تماشاگران و بازیگران میشود این ویژگی را دارد که تجارب جدیدی را برای دو طرف ایجاد میکند. در تئاتر حرفهای شیوه و تجربه عوامل اجرایی در مواجه تماشاگر با نمایش منجر به شکلگیری یک ارتباط منطقی میشود.
وقتی عوامل هنری از تجربه و شناخت خود به عناصر مشخص و روش آگاهانهای میرسند حاصل کار درک هنری و لذت ناشی از آن خواهد بود.
مجتبی مهدی یکی از فعالان جدی تئاتر کودک و نوجوان است که در دو دهه اخیر نمایشهای مختلفی را برای این گروه سنی اجرا کرده است. تجربه این هنرمند در تئاتر کودک و نوجوان و اجرای نمایشهای متعدد باعث شده که در نمایش جدید او عناصر مشخص و تجربه شدهای کاربرد داشته باشد. سیب و نقش این میوه که مفهومی نمادین در کلیت نمایش دارد پیش از این در نمایش قصه سیبی که نصف شد استفاده شده است. در نمایش جدید مجتبی مهدی به عنوان نویسنده و کارگردان قصه و داستانهای مختلف و شناخته شده ایرانی و خارجی درباره میوه سیب را مبنای شکلدهی نمایش خود قرار داده است. روایت قصه حسن کچل و داستان سفید برفی و ملک جمشید و پادشاه اجاق کور و ویلهلم تل هر کدام براساس وقایع و رویدادهایی است که سیب در آن نقش اساسی دارد. ترکیب این چند داستان منجر به شکل دهی نمایش قصه سیبی که پرواز کرد شده است. سیب به عنوان یک نشانه، مفهومی رمز آمیز در نمایش دارد. انتخاب این میوه به عنوان نماد مهربانی و دوستی در بخشهای مختلف نمایش و روایتهای آن شکل گرفته است. در پایان نمایش، سیب سرخ تقسیم میشود تا دوستی بین آدمها شکل بگیرد. در کلیت نمایش این مفهوم نمادین به خوبی معرفی میشود و مخاطب به درک مدنظر نویسنده از مفهوم سیب میرسد.
نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" با ساختاری اپیزودیک که محور وقایع همه بخشها سیب است چند قصه مختلف را روایت میکند. برای تحلیل و ارزیابی نمایش لازم است نمایشنامه و کارگردانی نمایش جداگانه تجزیه و تحلیل شود.
نمایشنامه
در یادداشت کوتاه نویسنده و کارگردان در بروشور نمایش به چند نکته اشاره شده که میتواند ویژگی نمایشنامه باشد. مفهوم صلح و دوستی و محبت که مضمون رویداهای نمایش است. نمایشنامه "قصه سیبی که پرواز کرد" با ظرافت و به خوبی پرداخت شده و ساختار اپیزودیک و پرداخت مناسبی دارد. چند قصه و داستان شناخته شده به شکل باور پذیری در یکدیگر پیوند خوردهاند. نمایشنامه به شیوه قصهگویی با گفتار راوی شروع میشود و هر بخش داستان با تحلیل و راویت او به پایان میرسد و دوباره قصه جدید شروع میشود. انتخاب داستانهای متعدد این ویژگی را دارد که هر اپیزود خود روایتگر یک رویداد مستقل است. البته داستان اصلی درباره دو همسایه است که با رشد درخت سیب در مقابل خانه رابطه آنها دچار تغییر میشود.
نمایشنامه این ویژگی را دارد که تابع یک ساختار منسجم است و از مقدمه تا نتیجهگیری اثر پرداخت منطقی و مناسبی دارد. روایتهای نمایش از داستان حسن کچل که یک قصه آشنا و ایرانی است شروع میشود و در بخش پایانی داستان ویلهلم تل روایت میشود. عبور از قصههای آشنا و شخصیتهای ایرانی و رسیدن به داستان پایانی یک چیدمان مناسب در ساختار نمایشنامه است. مخاطبان در هر دوره تاریخی برداشت و دانش همان محدوده زمانی را دارند. داستان سفید برفی و ویلهلم تل شاید برای کودکان و نوجوانان چند دهه پیش آشنا باشد اما در دوره معاصر با انبوه داستان و فیلم و انیمیشنهای مختلف این داستانهای معروف و آشنا نیاز به معرفی و یا روایت مجدد دارد. در یک اثر ادبی که از قصهها و داستانهای دیگر وام میگیرد همیشه باید ساختار مستقل ایجاد شود. یعنی اینکه نوشته ادبی و اثر هنری وابسته به کار دیگری نباشد و بتواند مستقل ارائه شده و مخاطب آن را درک کند.
نمایشنامه قصه سیبی که پرواز کرد با دقت و توجه به این مهم اثری مستقل است. شخصیتها در نمایشنامه به خوبی پرداخت شدهاند و رابطه اشخاص منطقی و باورپذیر است. یکی از نکات مثبت نمایشنامه توجه به شخصیتهای متعدد اثر است که به خوبی پرداخت شدهاند. شخصیت در این نمایش در ما به ازای انسانی کاربرد دارد. همه شخصیتها جنبه انسانی دارند و نویسنده با تاکید بر این ویژگی اثر خود را شکل داده است. داستان نمایش این امکان را داشت که برخی شخصیتها فراتر از جنبه انسانی خلق شوند تا فانتزی اثر با جنبههای زیباییشناسانه شکل بگیرد. شاید زنده بودن درخت سیب و حرف زدن این موجود غیر انسانی میتوانست به این جنبه نمایش کمک کند. اما نویسنده صرفا به جنبههای انسانی شخصیت توجه داشته است. حتی آینه سخنگو در داستان تبدیل به سایه یک انسان شده تا تاکید نویسنده بر همین ویژگی خاص شکل بگیرد.
یکی از نکاتی که در نمایشنامه میتوانست به آن توجه شود نقش و حضور راوی یا همان قصهگو است. استفاده از قصهگو به عنوان پیوند دهنده بخشهای نمایش یک تمهید آشنا و تکراری است. عبور از این شیوه و پیدا کردن یک حلقه ارتباطی نو منجر به خلاقیت جدیدی در اثر میشد. بچههای همسایه که در پایان نمایش در روایت قصهگو حل میشوند میتوانست شخصیتهای پیش برنده اثر باشند که روایت نمایش را شکل میدادند.
بخشهای اصلی قصه و داستانهایی که روایت میشود به خوبی انتخاب شدهاند. نمایشنامه این ویژگی را دارد که با استفاده از چند داستان خود به نمایشنامهای متفاوت تبدیل شده است. ساختار قابل قبول نمایشنامه، دیالوگ نویسی موجز و روان، شخصیت پردازی مناسب و توجه به یک مضمون انسانی و نمادین که با زبان نمایشی و قابل فهم به مخاطب انتقال مییابد از نکات مثبت نمایشنامه است. یکی از عناصر مهم در موفقیت نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" توجه به نمایشنامه و اهمیت جدی آن در شکلدهی نمایش است.
کارگردانی
نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" در کارگردانی از چند جنبه قابل ارزیابی است. طرح و ایده کارگردانی و بازیگری و عناصری چون طرح صحنه، نور و موسیقی که به شکل هماهنگ در نمایش کاربرد دارند. موسیقی در نمایش با دو ترکیب زنده و پلی بک پخش میشود. در ابتدای نمایش و اولین قصه که همان روایت حسن کچل است موسیقی زنده ایرانی اجرا میشود. موسیقی زنده در نمایش این خاصیت را دارد که فضای زنده و باور پذیری را ایجاد میکند. خواندن گروهی اشعار با ریتم و آهنگ ایرانی علاوه بر فضای زنده و ملموس حرکت و تصاویر هماهنگ و زیبایی را در صحنه ایجاد میکند. در بخشهای پایانی نمایش موسیقی پلی بک جانشین اجرای زنده گروه نوازندگان میشود. این ایده باعث شده علاوه بر تنوع موسیقی نمایش امکانات و فضای اجرای موسیقی گسترش یابد.
در طراحی صحنه و لباس از همه امکانات و عوامل صحنه به خوبی استفاده شده است. صحنههای مختلف نمایش با تعویض حداقل دکور ایجاد میشود. صحنه مقابل خانه همسایهها و درخت سیب به عنوان بخش اصلی با ترکیب و چیدمان قابل قبول شکل میگیرد. اما یکی از معضلات همیشگی نمایش یعنی تغییر صحنه مکرر در نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" باز هم اتفاق میافتد. در تعویض چند صحنه نمایش با تغییر دکور برای لحظاتی تماشاگر دچار خلاء میشود. بخصوص در بخشهایی چون پایان قصه حسن کچل که ارتباط بسیار خوبی بین تماشاگر و نمایش ایجاد میشود. شاید این امر به دلیل فقدان امکانات فنی اتفاق میافتد ولی توجه به این مهم میتواند سهم زیادی در ار تباط تماشاگر داشته باشد. اگر تغییر صحنه و دکور به عنوان عمل نمایش در صحنه اتفاق بیفتد مخاطب این تغییر را به عنوان بخشی از اجرای نمایش میپذیرد.
اما یکی از ویژگیهای بسیار خوب نمایش کار هماهنگ و باور پذیر گروه بازیگران نمایش است. بازیگران به درستی در صحنه هدایت شدهاند. در صحنههای مختلف نمایش هر یک از بازیگران به تناسب نقش خود در نمایش به عنوان بازیگر محور حضور دارند. در این صحنهها بازیگران به بهترین شکل کار خود را انجام میدهند و در صحنههای بعد به عنوان بازیگر فرعی به کار سایرین در صحنه کمک میکنند. احسان مهدی در نقش حسنی بازی جذاب و زیبایی دارد. اما همین بازیگر در صحنه لال بازی به عنوان یکی از بازیگران فرعی سعی میکند در خدمت نمایش باشد. کار هر یک از بازیگران نمایش در جای خود قابل بحث و تقدیر است. هوتن شکیبا و پیمان قاسم زاده و محمود صامت شخصیتهای جذابی را خلق کردهاند. چنانچه اشاره شد از عناصر و امکانات صحنه به درستی استفاده شده و طراحی حرکات بازیگران نشان از تجربه و توجه کارگردان دارد. یکی از نکاتی که که در اجرای نمایش میتوانست به شکل دیگری اتفاق بیفتد حضور راوی یا قصه گو است. در اجرای نمایش صدای کودکانه راوی پخش میشود. اگر این بازیگر در صحنه حضور مییافت میتوانست تاثیر بیشتری در کلیت نمایش و باور مخاطب داشته باشد.
نمایش "قصه سیبی که پرواز کرد" در کارنامه کاری مجتبی مهدی اثری موفق است. تجربیات خوب این هنرمند تئاتر کودک و نوجوان و گروه نمایشی در اجرای نمایش به ظهور رسیده است. تئاتر کودک و نوجوان بیشتر از هر ژانر دیگر هنرهای نمایشی نیاز به توجه به اصول و فنون حرفه ای این رشته دارد. معروف است که از استانیسلاوسکی سوال میشود که تفاوت تئاتر کودک با نمایش ویژه بزرگسالان چیست و او در جواب میگوید تفاوت مهم این است که تئاتر کودک باید بهتر باشد. نمایش قصه سیبی که پرواز کرد برای رسیدن به این تئاتر بهتر شکل گرفته است.
ایران تئاتر