MR_Jentelman
24th June 2010, 10:31 PM
چكيده
همانند هر بازار ديگر، بازار دانش نيز به بازاري اطلاق ميشود كه در آن نوعي معامله صورت گيرد، با اين تفاوت كه جنس مورد معامله در اين بازار، از جنس دانش است. به عبارت ديگر بازار دانش، بازاري است كه در آن خريد و فروش دانش صورت ميپذيرد. بازار دانش مي تواند درون سازمان يا خارج از سازمان شكل گرفته و در آن مبادلات دانش تسهيل شود. مديران هوشمند سازمانها دريافتهاند كه هر قدر بازارهاي دانش (و بخصوص بازارهاي دانش درون سازماني) گرمتر شوند، مديريت دانش در سازمان نيز تسهيل شده وتوليدات دانش در سازمان فزوني خواهد يافت. به عبارت بهتر تلقي كردن مديريت دانش به عنوان تلاشي براي ارتقاي كارآمدي بازار دانش، تفكري راهگشا خواهد بود. در اين مقاله با رويكردي جامع بازارهاي دانش مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و در انتها يك مدل مفهومي براي بازارهاي دانش ارائه خواهد شد.
مقدمه
در سازمانها، بازاري واقعي و اصيل براي دانش وجود دارد و مشابه بازارهاي كالا و خدمات، در بازار دانش نيز خريداران و فروشندگاني فعاليت دارند كه در حال كشمكش دائمي براي رسيدن به توافق هستند. بازار دانش، دلالاني نيز دارد تا خريداران و عرضه كنندگان را به هم برساند و حتي كارآفريناني كه از اين بازار براي ايجاد نوعي قدرت داخلي استفاده ميكنند. درك وجود بازارهايي فعال در زمينه دانش امري بسيار مهم براي موفقيت مديريت دانش در سازمانهاست.
علت رونق بازار دانش اين است كه حاضران در آن معتقدند از اين معاملات و مبادلات در هر صورت سودي عايدشان خواهد شد. به زبان اقتصادي، آنها انتظار دارند كه اين معاملات برايشان «نفع» آور باشد. هيچكسي به معاملات يكطرفه در بازار اعتقادي ندارد، حتي در طول زندگي، براساس نظريه مبادلات در دروس جامعه شناسي، نوعي تبادل در معاملات جامعه وجود دارد. اين مسئله كه كالاي مورد داد و ستد غيرملموس است، از شدت تاثير نيروهاي بازار دانش نميكاهد. طرحهاي دانشي كه پوياييهاي بازار (و صد البته طبيعت انسان) را مد نظر قرار نميدهند، محكوم به شكست هستند. لازم به ذكر است «انسانها هيچگاه حاضر به از دست دادن داراييهاي ارزشمند خود (از جمله دانش) نيستند، مگر آنكه "ما به ازايي" در براي آنها دريافت كنند». اين موضوع مهمي است كه در بازارهاي دانش ميبايست مورد توجه جدي قرار گيرد. براي كاركرد مطلوب اين بازارها توجه به سه نكته لازم است. اول اينكه بازار نيروهايي دارد. در درجه دوم ميبايستي بفهميم كه اين نيروها چگونه عمل ميكنند و در مرحله سوم نيز افزايش كارآيي بازار ميبايستي مورد توجه قرار گيرد.
نظام هر بازاري را نهفته در متن و تحت تاثير واقعيتهاي سياسي و اجتماعي به شمار آورند. ارزش كالاي مورد معامله، بستگي شديدي به محيط و شرايط معامله دارد. از اين رو است كه ميگويند. بازار «خالص» يا در واقع بازاري كه تنها برحسب تعاريف اقتصادي بتوان آن را درك كرد، وجود خارجي ندارد.
اعتقاد بر اين است كه براي درك كامل بازارهاي دانش ميبايستي واقعيتهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي را مد نظر قرار داد. اگر واقعيات سياسي سازمان به ترقي محتكران دانش منجر شود، خريداران بالقوه دانش منابع كافي نخواهند داشت تا به واسطه آن وسوسه تسهيم يا اشتراك دانش را در خود بيابند و مبادلات دانش به كمترين ميزان خود خواهد رسيد. اگر در فرهنگ سازماني شما اعتراف به اينكه نميتوانيد مشكلي را به تنهايي حل كنيد نشانه ضعف و بيكفايتي تلقي شود، هزينه اجتماعي «خريداري» دانش در سازمان شما بسيار بالا خواهد بود. در اين حالت هم بازار دانش به طور مطلوب عمل نخواهد كرد.
نقش آفرينان بازارهاي دانش
در اين بخش به شناسايي بازيگران اصلي بازارهاي دانش ميپردازيم ، خريداران، عرضه كنندگان و دلالاني كه نقش فعالي در تحقق معاملات و تبادلات دانش ايفا ميكنند. ميتوان طي يك روز هر سه نقش و حتي در يك زمان بيش از يكي از آنها را بازي كرد. معمولاً طي يك گفت و گو نيز ميتوان هم عرضه كننده، هم خريدار و هم دلال دانش بود. خريداران يا جستجوگران دانش، معمولاً بايد مشكلات پيچيدهاي را حل كنند كه پاسخهايي ساده ندارند. در واقع جويندگان دانش به دنبال بصيرتها، داوريها و درك مفاهيم ميگردند. خريداران، دانش را به دليل ارزش خاصي كه براي آنان دارد، دنبال ميكنند. خلاصه آنكه به وسيله دانش موفقيتي را به دست ميآورند كه بدون دانش برايشان دست نيافتني است.
جستجوگري دانش، بخش مهم و اعظم فعاليتهاي بسياري از مديران را تشكيل ميدهد. براساس تحقيقي غير رسمي كه به تازگي به وسيله «آرين وارد» در شركت هوافضايي هيوز انجام شد، 15 تا 20 درصد از كار مديران، صرف جستجو براي كسب دانش و پاسخ به درخواست آن ميشود.
فروشندگان دانش در سازمانها، افرادي با سابقه در بازار داخلي هستند كه حداقل در يك زمينه كاري از تخصصي ويژه برخوردارند. آنان ممكن است دانش خود را به ازاي مبلغي تحت عنوان حقوق يا موارد غير مادي ديگر كه شرح آن خواهد آمد، به صورت جزئي و يا كلي بفروشند . اگر چه در بسياري مواقع همه متقاضي يا خريدار دانش هستند، ولي همه آنها لزوماً فروشنده دانش نيستند. بعضيها داراي تخصص و مهارتند، ولي نميتوانند دانش نهفته خود را در چارچوبي مشخص ساماندهي كنند. دانش عدهاي نيز آنقدر تخصصي، شخصي و يا از نظر ارزشي محدود است كه نميتوان آن را در بازار دانش عرضه كرد.
عدهاي از دانشگران نيز خود را وارد بازار دانش نميكنند. از نظر آنان، احتكار دانش سودآورتر از تسهيم آن است. متاسفانه اين اعتقاد در بسياري از سازمانها منطقي به نظر ميرسد. اگر دانش را قدرت بدانيم، طبعاً صاحبان دانش را قدرتمند خواهيم دانست و اگر ديگران نيز به آن دانش دست پيدا كنند، قدرت بيگمان تحليل خواهد رفت. اين امر، واقعيتي در سياست شناسي دانش است و مديران طراح برنامههاي دانش بايد اين امر را در نظر بگيرند. يكي از دشواريهاي مديريت دانش، القاي اين طرز تفكر است كه عرضه دانش بيش از احتكار آن ارزش دارد.
دلالان دانش كه «دربانها»، «مرزبانها» يا «واسطهها» نيز ناميده ميشوند، بين خريداران و عرضه كنندگان دانش ارتباط برقرار ميكنند، با توجه به تحقيقات انجام شده، حدود 10 درصد از مديران صنايع به «مرزباني» اشتغال داشتهاند و در واقع «واسطههاي بالقوه دانش» بودهاند. آنان علاقه مندند كه بدانند در سازمانشان چه كسي، چه كاري را انجام ميدهد. و ميخواهند بدانند براي كسب دانش، به ويژه در خارج از حوزه اداري يا اختيارات خود، به چه كسي بايد مراجعه كنند.
كتابداران نيز غالباً نقش دلالان پنهان دانش را بازي ميكنند. آنها به لحاظ ويژگي شخصي و يا مسئوليت كاري خود به عنوان راهنمايان اطلاعات، به برقراري ارتباط رو در رو ميان افراد و متون ميپردازند. مثلاً وقتي شخصي با فناوري بالا از كتابداران يك سازمان بخواهد كه در مورد تحقيق در زمينه نسل جديد پردازنده هاي سريع به وي كمك كند، كتابدار ممكن است از او بپرسد:«آيا ميداني شخص ديگري نيز در اين مورد از من سوالاتي كرده است؟»
شركتها غالباً اهميت كتابداران را به عنوان «واسطههاي دانش» درك نميكنند. حتي جايگاه و دريافتي آنان معمولاً نشانگر ارزش واقعي آنها براي مديران شركت نيستند. در واقع، دلالان دانش در اكثر مواقع دست كم گرفته ميشوند. هر چند كه در بازار دانش نقش مهمي بر عهده دارند. برخي واسطههاي غير رسمي دانش، در واقع كارآفرينان دانش بوده و به ويژه به متخصصاني در امر شناخت افراد دانشگر و چگونگي استفاده از دانش تبديل ميشوند. آنها مهارتهاي ياد شده را نه با پول كه به ازاي كسب توجه و شهرت آينده، مبادله ميكنند و در نهايت كسب و كار داخلي دانش را راهاندازي ميكنند.
سيستم قيمتگذاري در بازارهاي دانش
همه بازارها، سامانهاي براي قيمتها دارند تا به وسيله آن، مبادلات جاري با كارايي انجام شده و ضبط شوند. سامانه قيمت در بازار دانش چيست؟ افراد و سازمانهاي ديگر از چه نوع پولي براي مبادله دانش استفاده ميكنند؟ شرايط لازم براي بازار چيست؟ در اين بخش به پاسخ اين پرسشها ميپردازيم.
شركتها، وجه دانشي را كه از بيرون سازمان خريداري ميكنند، معمولاً به طور نقدي پرداخت مي كنند. ولي در سازمانها معمولاً از پول به عنوان وسيله مبادلات استفاده نميشود، ولي به اصطلاح نظريه مبادلات، «وسايلي» قراردادي براي تحرك بخشيدن به بازار دانش وجود دارد. همانگونه كه ذكر شد عرضه كنندگان نيز مانند خريداران با اين اعتقاد كه انجام معامله براي آنان سودمند است، به مبادله دانش ميپردازند. به اين ترتيب براي فروش دانش خود انتظار«ما به ازايي» را دارند.
حداقل سه اصل در اين مورد وجود دارد كه به ترتيب اولويت ارزش عبارتند از: مقابله به مثل، شهرت و خيرخواهي. در اينجا هر يك از اين اصول را به اختصار توضيح داده و سپس اهميت حياتي «اعتماد» را كه بدون آن هيچ بازاري رونق نخواهد داشت، بررسي خواهيم كرد.
در خصوص «مقابله به مثل» بايد گفت فروشنده دانش، هنگامي از صرف وقت و تلاش براي فروش دانش خود دريغ نميورزد كه بداند در صورت نياز به دانش خريداران، آنان نيز فروشندگان خوب و مطلوبي خواهند بود.
زمان، انرژي و دانش همه افراد محدود است. حتي امروزه اين منابع براي بسياري از مردم بسيار كميابند. ما معمولاً اين منابع را خرج نميكنيم مگر آنكه مطمئن باشيم به ازاي آنها چيزي ارزشمند به دست ميآوريم. از اين رو، مقابله به مثل، فاكتور مهمي در سيستم قيمتگذاري بازارهاي دانش به شمار ميرود.
عامل دوم در بحث قيمتگذاري «شهرت» است فروشنده يا عرضه كننده دانش كسي است كه ميخواهد ديگران او را به عنوان دانشگري بشناسند كه داراي مهارتهايي ارزشمند است و دانش خود را در اختيار ديگران قرار ميدهد. شهرت شايد غيرملموس به نظر برسد ولي نتايج ملموسي به بار ميآورد. داشتن سابقه در امر انتقال دانش، مقابله به مثل فعالي را بين طرفين ايجاد ميكند.
در واقع داشتن شهرت به عنوان فروشنده دانش، شما را به خريداري خوب و موثر نيز تبديل ميكند. در ضمن، شناخته شدن به عنوان منبع دانش ارزشمند، ميتواند به مزيتهاي شغلي مانند امنيت شغلي، ارتقا و ديگر امكانات پرجاذبه براي يك متخصص در شركت منجر شود. فروشنده دانش گر چه به ازاي دانشي كه در اختيار ديگران ميگذارد، مستقيماً پولي دريافت نميكند اما امكان دارد با تسهيم دانش، حقوق و سود بيشتري نصيبش شود. در شركتهاي مشاورهاي، امتيازات مشاوران معمولاً به نمايش انتقال دانش آنان بستگي دارد.
عامل سوم در سيستم قيمتگذاري بازارهاي دانش «نوع دوستي» است. دانشگر ممكن است انساني خير باشد و براي خدماتي كه عرضه ميكند، چيزي بيش از يك تشكر نخواهد. اين امكان نيز وجود دارد كه متخصصي پرشور در هر فرصتي كه به دست ميآورد، سعي در انتقال دانش خود به ديگران كند. چنين افرادي كم و بيش وجود دارند. بسياري از دانشگران، تنها براي «موفقيت شركت» و يا ارضاي انگيزش دروني خود درباره كمك به ديگران، دانش خود را عرضه مي كنند. انگيزه عرضه دانش در آنان، ناشي از عشق به رشته علمي و درجاتي از نوع دوستي است. آموزش و تدريس، نوعي انتقال دانش بر پايه نوع دوستي است. نوع دوستي در دانش امري واقعي، ضروري و قابل تشويق و گسترش است. در سازمانهايي كه افراد خوب و درستكار را استخدام كرده و با آنها به خوبي رفتار ميكنند خيرخواهي رونق مييابد. البته به هيچ وجه منطقي نيست كه رواج موضوع مهمي مثل تسهيم دانش را فقط به نيت پاك آدمها واگذار كنيم _
اعتماد در بازارهاي دانش
اعتماد ميتواند بر ديگر عواملي كه تاثير مثبتي بر رونق بازار دانش دارند، سايه بيندازد. از اين رو اعتماد ميبايستي از طريق راههاي زير گسترش يابد تا بازار دانش در سازمان رونق بگيرد.
-1 اعتماد بايد مشهود باشد: اعضاي سازمان ميبايستي ببينند كه با تسهيم دانش، كسب اعتبار ميكنند. آنان بايد موضوع مقابله به مثل را مستقيماً بيازمايند و شواهدي ملموس در اثبات اين گونه ادعاها عرضه شود.
-2 اعتماد بايد در همه جا احساس شود. اگر بياعتمادي بر قسمتي از بازار دانش حاكم باشد، اين بازار كم اثر و نامتقارن خواهد شد.
-3 قابليت اعتماد بايد از بالا به پايين سازمان جريان يابد. معمولاً مديران ارشد، هنجارها و ارزشهاي شركت را تعيين مي كنند. اگر مديران بالا قابل اعتماد باشند، حس اعتماد به سمت پايين نفوذ ميكند و سراسر شركت را در برميگيرد. اگر از دانش ديگران، مزورانه براي اهداف شخصي استفاده شود، بياعتمادي در شركت افزايش خواهد يافت. اعتماد يكي از شرايط لازم براي تبادل دانش است و خود ميتواند حاصل مبادله دانش باشد.
بازار دانش،بدون هيچگونه قرارداد مكتوب يا وجود مرجعي براي رسيدگيهاي قانوني، به شدت وابسته به اعتبار است، نه به پول. اعتبار به معني «باورداشتن» يا «اعتماد داشتن» است و اعتماد متقابل، در بطن معاملات و مبادلات دانش قرار دارد.
همه ما، نسبت به كيفيت دانشي كه رو در رو از دوستان خود و يا افراد معروف به دست ميآوريم، بيش از دانشي كه از طريق ابزارها به دست ما ميرسند، اعتماد داريم.
نشانههاي رسمي و غير رسمي بازار دانش
موقعيت و مقام يكي از پيامهاي رسمي رايج براي نشان دادن مكان يا شخصي است كه ميبايستي داراي دانشي ارزشمند باشد. به عنوان مثال، براي كسب اطلاعاتي در مورد طراحي تحقيقي، بهتر است به مدير پروژه مراجعه كنيم، و اگر مي خواهيم ببينيم در بازار چه ميگذرد، مدير بخش بازاريابي شايد بهترين پاسخ را براي ما داشته باشد. البته اين روش منطقي كسب پاسخ براي سوالهاي علمي، هميشه نتايج مطلوبي ندارد.
تحصيلات نيز يكي از نشانههاي رسمي بازار بوده و ممكن است مفيد باشد. اگر كسي در زمينه مورد نظر ما داراي مدرك دكترا باشد، قاعدتاً بايد به او مراجعه كنيم، او متخصص موضوعي خاص است و اعتبار نامهاي براي اثبات تخصص خود دارد. شايد او به راحتي بفهمد ما چه ميخواهيم ولي اين امكان هم وجود دارد كه او پس از دفاع از پايان نامه خود در چند سال گذشته، مطلب جديدي در مورد موضوع مورد نظر ما مطالعه نكرده باشد. دانش او شايد آن قدر نظري باشد كه نتوان آن را براي كارهاي اجرايي به كار برد. از اينها گذشته، شايد او مايل به انتقال دانش خود به ما نباشد.
به طور كل بايد گفت موقعيت و آموزش از نشانههاي رسمي بازار دانش به شمار ميروند، در حالي كه «شبكههاي غيررسمي» و «گروههاي كاري» از نشانههاي غيررسمي بازار دانش به شمار ميروند.
بهترين بازار دانش، شايد به وسيله شبكههاي غير رسمي يا فاقد نظامي مشخص كه در اثر فعاليتها و اقدامات روزمره سازمان به صورتي خودجوش شكل گرفته و به طور دائم نشانههايي را از خود عبور ميدهند، ايجاد شود. در اين شبكهها، همه از يكديگر ميپرسند كه چه كسي، چه كسي را ميشناسد و چه كسي، چه چيزي ميداند و قبل از اين، چه كسي دانشي مفيد و قابل اعتماد عرضه كرده است.
شبكههاي نامنظم، داراي مزايا و معايب مربوط به بينظمي هستند. از آنجا كه اين شبكه ها با برخورد رودر روي اشخاص و ارتباط كلامي آنها كار ميكنند، اعتمادي به وجود ميآورند كه به عنوان نيروي محركه اصلي مبادلات موفقيت آميز دانش، عمل ميكند.
در واقع اين شكل مبادله دانش به غيبت و شايعه پراكني بيشتر شباهت دارد تا مبادله دانش. اكثر شايعه پراكنيهاي سازماني، نوعي انتقال دانش در مورد رويههاي داخلي است. «جميز مارچ» محقق برجسته علوم سازماني، ادغان داشته كه شايعه و خبرپراكني در كارگاه، كه گاهي نوعي اتلاف وقت تلقي ميشود، راهي براي به هنگام شدن شبكه دانش سازماني است. مشكل اصلي اين شبكهها اين است كه به علت بينظمي و مدون و مكتوب نبودن، به طور دائم در اختيار اشخاص نيازمند به آنها قرار نميگيرد. ارزش شبكهها به اين است كه امكان گفتو گو و برقراري رابطه با ديگران را فراهم سازند، چرا كه در غير اين صورت هيچ ارزشي نخواهند داشت.
"گروههاي كاري" از ديگر نشانههاي غير رسمي بازار دانش است. گاهي اوقات، همكاراني كه دانستنيهاي مكمل يكديگر را دارند، گروه و دستهاي واحد را تشكيل ميدهند. اين گروههاي خودجوش كه «گروههاي كاري» ناميده ميشوند، بر مبناي هدفها، علائق و كارهاي مشترك با هم ارتباط برقرار ميكنند. ارتباطات آنها اگر با گذشت زمان كارآمدي خود را ثابت كند، گروه كاري چارچوب و نظمي مشخص براي فعاليتهاي خود به وجود ميآورد و اعضاي گروه براي آن نامي انتخاب كرده و سامانهاي كامل براي مبادلات خود به وجود ميآورند.
مديران، ميبايستي اين تشكلها را سرمايههاي شركت تلقي كرده و راههايي را براي نگهداري از آنها بيابند. تلاش براي اجراي مو به موي اصول مهندسي مجدد و تاكيد برافزايش كارايي، باعث تضعيف بعضي از شبكهها و گروههاي غير رسمي دانش شده است. بعضي شركتها، آزادي لازم براي فعاليت گروههاي كاري با كيفيت مطلوب را از آنها سلب كردهاند. بعيد نيست كه سازماني كه باز مهندسي شده است، كار بعضي دلالان دانش را براي شركت ضروري تلقي نكند و به رغم اينكه دلالان ياد شده شبكههاي ارتباطي دانش را منسجم نگه مي دارند، آنان را از دور خارج سازد. با تمركز بر كميتها، كار قابل سنجش و كم ارزش تلقي كردن گفت و گوها، «باز مهندسي» ميتواند از شكلگيري گروههاي خودجوش و جريان گفت وگوهايي جلوگيري كند كه زمينه ساز تحقق و انجام اكثر كارهاي مربوط به دانش در شركت هستند.
كاستيهاي بازار
در بازارهاي خوب و كارآمد، خريداران و فروشندگان خيلي سريع يكديگر را پيدا كرده و مبادلات را انجام ميدهند. همچنين نظام قيمتگذاري روشن، زمينه پذيرش سريع ارزش كالاي مورد نظر را با كمترين اصطكاك و ناراحتي به وجود مي آورد. در اين بازارها، خريداران و فروشندگان، اطلاعات كم و بيش يكساني را درباره ارزش پول مورد استفاده براي مبادلات،كسب ميكنند. در عمل، بازارهاي كارآمد، بيشترين منافع را با كمترين هزينه ايجاد ميكنند.
اما بازارهاي دانش در اكثر سازمانها به طور محسوسي ناكارآمد هستند. شناسايي فروشنده مورد نظر مشكل بوده و دسترسي به او (حتي پس شناسايي) كاري مشكلتر است. همچنين، قضاوت در مورد كيفيت دانش قبل از «خريد» آن بسيار دشوار بوده و ارزش دانش و احتمال دريافت ما به ازاي آن، نا معلوم است. عوامل بسياري در نابساماني بازارهاي دانش دخالت دارند. در اين بخش به توضيح پارهاي از اين عوامل خواهيم پرداخت.
-1 ناكافي بودن اطلاعات: به ياد داشته باشيد كه ميل و رغبت به مديريت دانش زماني فزوني ميگيرد كه شركتها متوجه شوند از موقعيت دانش موجود در سازمان خود بياطلاع هستند. فقدان نقشهها ، نبود اطلاعات واضح و آشكار درباره ساختار قيمتگذاري و نگراني در مورد بازدهي مادي تسهيم دانش نيز از ديگر دلايل ناكارايي بازار دانش هستند.
-2 عدم تقارن دانش: گاهي در واحدي از سازمان، دانش فراواني در زمينهاي خاص وجود دارد در حالي كه در واحدي ديگر و در همان زمينه، نياز به آن دانش است. اين عدم تقارن يكي ديگر از موارد نابساماني بازارهاي دانش است. زيرا ممكن است عدم تقارن شديد مانع از رسيدن دانش به جايي ميشود كه در آن ميبايستي به شكلي مورد استفاده قرار گيرد.
-3 محلي بودن دانش: معمولا افراد مايلند دانش را از همسايگان سازماني خود دريافت كنند. بازار دانش، معمولاً بر پايه صداقت بنا شده و خريداران در اكثر مواقع به كساني كه ميشناسند، اعتماد ميكنند. ملاقاتهاي رو در رو، معمولاً بهترين راه دريافت دانش است. همانطور كه ذكر شد، اطلاعات قابل اعتماد در مورد منابع دانش دور از دسترس، در اختيار ما نيستند. اكثر افراد به جاي به جان خريدن سختيها و نامعلوميها براي يافتن كس يا كساني كه در سازمان بيشترين اطلاعات و دانش را در مورد موضوع مورد نظرشان در اختيار آنها قرار دهند، به دانش همكاري مراجعه مي كنند كه در دفتر مجاورشان كار ميكند. اين موضوع با عنوان «محلي بودن دانش» شناخته ميشود. «محلي و منطقهاي بودن» يكي ديگر از عوامل نابساماني بازار دانش است. اين ويژگي باعث ميشود كه افراد به جاي جستجوي دانش بهينه، كارها را با هر چه دم دستشان قرار ميگيرد راه بيندازند. فاصله، همواره مانع از انجام مبادلات لازم ميان خريداران و فروشندگان ميشود.
همانند هر بازار ديگر، بازار دانش نيز به بازاري اطلاق ميشود كه در آن نوعي معامله صورت گيرد، با اين تفاوت كه جنس مورد معامله در اين بازار، از جنس دانش است. به عبارت ديگر بازار دانش، بازاري است كه در آن خريد و فروش دانش صورت ميپذيرد. بازار دانش مي تواند درون سازمان يا خارج از سازمان شكل گرفته و در آن مبادلات دانش تسهيل شود. مديران هوشمند سازمانها دريافتهاند كه هر قدر بازارهاي دانش (و بخصوص بازارهاي دانش درون سازماني) گرمتر شوند، مديريت دانش در سازمان نيز تسهيل شده وتوليدات دانش در سازمان فزوني خواهد يافت. به عبارت بهتر تلقي كردن مديريت دانش به عنوان تلاشي براي ارتقاي كارآمدي بازار دانش، تفكري راهگشا خواهد بود. در اين مقاله با رويكردي جامع بازارهاي دانش مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و در انتها يك مدل مفهومي براي بازارهاي دانش ارائه خواهد شد.
مقدمه
در سازمانها، بازاري واقعي و اصيل براي دانش وجود دارد و مشابه بازارهاي كالا و خدمات، در بازار دانش نيز خريداران و فروشندگاني فعاليت دارند كه در حال كشمكش دائمي براي رسيدن به توافق هستند. بازار دانش، دلالاني نيز دارد تا خريداران و عرضه كنندگان را به هم برساند و حتي كارآفريناني كه از اين بازار براي ايجاد نوعي قدرت داخلي استفاده ميكنند. درك وجود بازارهايي فعال در زمينه دانش امري بسيار مهم براي موفقيت مديريت دانش در سازمانهاست.
علت رونق بازار دانش اين است كه حاضران در آن معتقدند از اين معاملات و مبادلات در هر صورت سودي عايدشان خواهد شد. به زبان اقتصادي، آنها انتظار دارند كه اين معاملات برايشان «نفع» آور باشد. هيچكسي به معاملات يكطرفه در بازار اعتقادي ندارد، حتي در طول زندگي، براساس نظريه مبادلات در دروس جامعه شناسي، نوعي تبادل در معاملات جامعه وجود دارد. اين مسئله كه كالاي مورد داد و ستد غيرملموس است، از شدت تاثير نيروهاي بازار دانش نميكاهد. طرحهاي دانشي كه پوياييهاي بازار (و صد البته طبيعت انسان) را مد نظر قرار نميدهند، محكوم به شكست هستند. لازم به ذكر است «انسانها هيچگاه حاضر به از دست دادن داراييهاي ارزشمند خود (از جمله دانش) نيستند، مگر آنكه "ما به ازايي" در براي آنها دريافت كنند». اين موضوع مهمي است كه در بازارهاي دانش ميبايست مورد توجه جدي قرار گيرد. براي كاركرد مطلوب اين بازارها توجه به سه نكته لازم است. اول اينكه بازار نيروهايي دارد. در درجه دوم ميبايستي بفهميم كه اين نيروها چگونه عمل ميكنند و در مرحله سوم نيز افزايش كارآيي بازار ميبايستي مورد توجه قرار گيرد.
نظام هر بازاري را نهفته در متن و تحت تاثير واقعيتهاي سياسي و اجتماعي به شمار آورند. ارزش كالاي مورد معامله، بستگي شديدي به محيط و شرايط معامله دارد. از اين رو است كه ميگويند. بازار «خالص» يا در واقع بازاري كه تنها برحسب تعاريف اقتصادي بتوان آن را درك كرد، وجود خارجي ندارد.
اعتقاد بر اين است كه براي درك كامل بازارهاي دانش ميبايستي واقعيتهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي را مد نظر قرار داد. اگر واقعيات سياسي سازمان به ترقي محتكران دانش منجر شود، خريداران بالقوه دانش منابع كافي نخواهند داشت تا به واسطه آن وسوسه تسهيم يا اشتراك دانش را در خود بيابند و مبادلات دانش به كمترين ميزان خود خواهد رسيد. اگر در فرهنگ سازماني شما اعتراف به اينكه نميتوانيد مشكلي را به تنهايي حل كنيد نشانه ضعف و بيكفايتي تلقي شود، هزينه اجتماعي «خريداري» دانش در سازمان شما بسيار بالا خواهد بود. در اين حالت هم بازار دانش به طور مطلوب عمل نخواهد كرد.
نقش آفرينان بازارهاي دانش
در اين بخش به شناسايي بازيگران اصلي بازارهاي دانش ميپردازيم ، خريداران، عرضه كنندگان و دلالاني كه نقش فعالي در تحقق معاملات و تبادلات دانش ايفا ميكنند. ميتوان طي يك روز هر سه نقش و حتي در يك زمان بيش از يكي از آنها را بازي كرد. معمولاً طي يك گفت و گو نيز ميتوان هم عرضه كننده، هم خريدار و هم دلال دانش بود. خريداران يا جستجوگران دانش، معمولاً بايد مشكلات پيچيدهاي را حل كنند كه پاسخهايي ساده ندارند. در واقع جويندگان دانش به دنبال بصيرتها، داوريها و درك مفاهيم ميگردند. خريداران، دانش را به دليل ارزش خاصي كه براي آنان دارد، دنبال ميكنند. خلاصه آنكه به وسيله دانش موفقيتي را به دست ميآورند كه بدون دانش برايشان دست نيافتني است.
جستجوگري دانش، بخش مهم و اعظم فعاليتهاي بسياري از مديران را تشكيل ميدهد. براساس تحقيقي غير رسمي كه به تازگي به وسيله «آرين وارد» در شركت هوافضايي هيوز انجام شد، 15 تا 20 درصد از كار مديران، صرف جستجو براي كسب دانش و پاسخ به درخواست آن ميشود.
فروشندگان دانش در سازمانها، افرادي با سابقه در بازار داخلي هستند كه حداقل در يك زمينه كاري از تخصصي ويژه برخوردارند. آنان ممكن است دانش خود را به ازاي مبلغي تحت عنوان حقوق يا موارد غير مادي ديگر كه شرح آن خواهد آمد، به صورت جزئي و يا كلي بفروشند . اگر چه در بسياري مواقع همه متقاضي يا خريدار دانش هستند، ولي همه آنها لزوماً فروشنده دانش نيستند. بعضيها داراي تخصص و مهارتند، ولي نميتوانند دانش نهفته خود را در چارچوبي مشخص ساماندهي كنند. دانش عدهاي نيز آنقدر تخصصي، شخصي و يا از نظر ارزشي محدود است كه نميتوان آن را در بازار دانش عرضه كرد.
عدهاي از دانشگران نيز خود را وارد بازار دانش نميكنند. از نظر آنان، احتكار دانش سودآورتر از تسهيم آن است. متاسفانه اين اعتقاد در بسياري از سازمانها منطقي به نظر ميرسد. اگر دانش را قدرت بدانيم، طبعاً صاحبان دانش را قدرتمند خواهيم دانست و اگر ديگران نيز به آن دانش دست پيدا كنند، قدرت بيگمان تحليل خواهد رفت. اين امر، واقعيتي در سياست شناسي دانش است و مديران طراح برنامههاي دانش بايد اين امر را در نظر بگيرند. يكي از دشواريهاي مديريت دانش، القاي اين طرز تفكر است كه عرضه دانش بيش از احتكار آن ارزش دارد.
دلالان دانش كه «دربانها»، «مرزبانها» يا «واسطهها» نيز ناميده ميشوند، بين خريداران و عرضه كنندگان دانش ارتباط برقرار ميكنند، با توجه به تحقيقات انجام شده، حدود 10 درصد از مديران صنايع به «مرزباني» اشتغال داشتهاند و در واقع «واسطههاي بالقوه دانش» بودهاند. آنان علاقه مندند كه بدانند در سازمانشان چه كسي، چه كاري را انجام ميدهد. و ميخواهند بدانند براي كسب دانش، به ويژه در خارج از حوزه اداري يا اختيارات خود، به چه كسي بايد مراجعه كنند.
كتابداران نيز غالباً نقش دلالان پنهان دانش را بازي ميكنند. آنها به لحاظ ويژگي شخصي و يا مسئوليت كاري خود به عنوان راهنمايان اطلاعات، به برقراري ارتباط رو در رو ميان افراد و متون ميپردازند. مثلاً وقتي شخصي با فناوري بالا از كتابداران يك سازمان بخواهد كه در مورد تحقيق در زمينه نسل جديد پردازنده هاي سريع به وي كمك كند، كتابدار ممكن است از او بپرسد:«آيا ميداني شخص ديگري نيز در اين مورد از من سوالاتي كرده است؟»
شركتها غالباً اهميت كتابداران را به عنوان «واسطههاي دانش» درك نميكنند. حتي جايگاه و دريافتي آنان معمولاً نشانگر ارزش واقعي آنها براي مديران شركت نيستند. در واقع، دلالان دانش در اكثر مواقع دست كم گرفته ميشوند. هر چند كه در بازار دانش نقش مهمي بر عهده دارند. برخي واسطههاي غير رسمي دانش، در واقع كارآفرينان دانش بوده و به ويژه به متخصصاني در امر شناخت افراد دانشگر و چگونگي استفاده از دانش تبديل ميشوند. آنها مهارتهاي ياد شده را نه با پول كه به ازاي كسب توجه و شهرت آينده، مبادله ميكنند و در نهايت كسب و كار داخلي دانش را راهاندازي ميكنند.
سيستم قيمتگذاري در بازارهاي دانش
همه بازارها، سامانهاي براي قيمتها دارند تا به وسيله آن، مبادلات جاري با كارايي انجام شده و ضبط شوند. سامانه قيمت در بازار دانش چيست؟ افراد و سازمانهاي ديگر از چه نوع پولي براي مبادله دانش استفاده ميكنند؟ شرايط لازم براي بازار چيست؟ در اين بخش به پاسخ اين پرسشها ميپردازيم.
شركتها، وجه دانشي را كه از بيرون سازمان خريداري ميكنند، معمولاً به طور نقدي پرداخت مي كنند. ولي در سازمانها معمولاً از پول به عنوان وسيله مبادلات استفاده نميشود، ولي به اصطلاح نظريه مبادلات، «وسايلي» قراردادي براي تحرك بخشيدن به بازار دانش وجود دارد. همانگونه كه ذكر شد عرضه كنندگان نيز مانند خريداران با اين اعتقاد كه انجام معامله براي آنان سودمند است، به مبادله دانش ميپردازند. به اين ترتيب براي فروش دانش خود انتظار«ما به ازايي» را دارند.
حداقل سه اصل در اين مورد وجود دارد كه به ترتيب اولويت ارزش عبارتند از: مقابله به مثل، شهرت و خيرخواهي. در اينجا هر يك از اين اصول را به اختصار توضيح داده و سپس اهميت حياتي «اعتماد» را كه بدون آن هيچ بازاري رونق نخواهد داشت، بررسي خواهيم كرد.
در خصوص «مقابله به مثل» بايد گفت فروشنده دانش، هنگامي از صرف وقت و تلاش براي فروش دانش خود دريغ نميورزد كه بداند در صورت نياز به دانش خريداران، آنان نيز فروشندگان خوب و مطلوبي خواهند بود.
زمان، انرژي و دانش همه افراد محدود است. حتي امروزه اين منابع براي بسياري از مردم بسيار كميابند. ما معمولاً اين منابع را خرج نميكنيم مگر آنكه مطمئن باشيم به ازاي آنها چيزي ارزشمند به دست ميآوريم. از اين رو، مقابله به مثل، فاكتور مهمي در سيستم قيمتگذاري بازارهاي دانش به شمار ميرود.
عامل دوم در بحث قيمتگذاري «شهرت» است فروشنده يا عرضه كننده دانش كسي است كه ميخواهد ديگران او را به عنوان دانشگري بشناسند كه داراي مهارتهايي ارزشمند است و دانش خود را در اختيار ديگران قرار ميدهد. شهرت شايد غيرملموس به نظر برسد ولي نتايج ملموسي به بار ميآورد. داشتن سابقه در امر انتقال دانش، مقابله به مثل فعالي را بين طرفين ايجاد ميكند.
در واقع داشتن شهرت به عنوان فروشنده دانش، شما را به خريداري خوب و موثر نيز تبديل ميكند. در ضمن، شناخته شدن به عنوان منبع دانش ارزشمند، ميتواند به مزيتهاي شغلي مانند امنيت شغلي، ارتقا و ديگر امكانات پرجاذبه براي يك متخصص در شركت منجر شود. فروشنده دانش گر چه به ازاي دانشي كه در اختيار ديگران ميگذارد، مستقيماً پولي دريافت نميكند اما امكان دارد با تسهيم دانش، حقوق و سود بيشتري نصيبش شود. در شركتهاي مشاورهاي، امتيازات مشاوران معمولاً به نمايش انتقال دانش آنان بستگي دارد.
عامل سوم در سيستم قيمتگذاري بازارهاي دانش «نوع دوستي» است. دانشگر ممكن است انساني خير باشد و براي خدماتي كه عرضه ميكند، چيزي بيش از يك تشكر نخواهد. اين امكان نيز وجود دارد كه متخصصي پرشور در هر فرصتي كه به دست ميآورد، سعي در انتقال دانش خود به ديگران كند. چنين افرادي كم و بيش وجود دارند. بسياري از دانشگران، تنها براي «موفقيت شركت» و يا ارضاي انگيزش دروني خود درباره كمك به ديگران، دانش خود را عرضه مي كنند. انگيزه عرضه دانش در آنان، ناشي از عشق به رشته علمي و درجاتي از نوع دوستي است. آموزش و تدريس، نوعي انتقال دانش بر پايه نوع دوستي است. نوع دوستي در دانش امري واقعي، ضروري و قابل تشويق و گسترش است. در سازمانهايي كه افراد خوب و درستكار را استخدام كرده و با آنها به خوبي رفتار ميكنند خيرخواهي رونق مييابد. البته به هيچ وجه منطقي نيست كه رواج موضوع مهمي مثل تسهيم دانش را فقط به نيت پاك آدمها واگذار كنيم _
اعتماد در بازارهاي دانش
اعتماد ميتواند بر ديگر عواملي كه تاثير مثبتي بر رونق بازار دانش دارند، سايه بيندازد. از اين رو اعتماد ميبايستي از طريق راههاي زير گسترش يابد تا بازار دانش در سازمان رونق بگيرد.
-1 اعتماد بايد مشهود باشد: اعضاي سازمان ميبايستي ببينند كه با تسهيم دانش، كسب اعتبار ميكنند. آنان بايد موضوع مقابله به مثل را مستقيماً بيازمايند و شواهدي ملموس در اثبات اين گونه ادعاها عرضه شود.
-2 اعتماد بايد در همه جا احساس شود. اگر بياعتمادي بر قسمتي از بازار دانش حاكم باشد، اين بازار كم اثر و نامتقارن خواهد شد.
-3 قابليت اعتماد بايد از بالا به پايين سازمان جريان يابد. معمولاً مديران ارشد، هنجارها و ارزشهاي شركت را تعيين مي كنند. اگر مديران بالا قابل اعتماد باشند، حس اعتماد به سمت پايين نفوذ ميكند و سراسر شركت را در برميگيرد. اگر از دانش ديگران، مزورانه براي اهداف شخصي استفاده شود، بياعتمادي در شركت افزايش خواهد يافت. اعتماد يكي از شرايط لازم براي تبادل دانش است و خود ميتواند حاصل مبادله دانش باشد.
بازار دانش،بدون هيچگونه قرارداد مكتوب يا وجود مرجعي براي رسيدگيهاي قانوني، به شدت وابسته به اعتبار است، نه به پول. اعتبار به معني «باورداشتن» يا «اعتماد داشتن» است و اعتماد متقابل، در بطن معاملات و مبادلات دانش قرار دارد.
همه ما، نسبت به كيفيت دانشي كه رو در رو از دوستان خود و يا افراد معروف به دست ميآوريم، بيش از دانشي كه از طريق ابزارها به دست ما ميرسند، اعتماد داريم.
نشانههاي رسمي و غير رسمي بازار دانش
موقعيت و مقام يكي از پيامهاي رسمي رايج براي نشان دادن مكان يا شخصي است كه ميبايستي داراي دانشي ارزشمند باشد. به عنوان مثال، براي كسب اطلاعاتي در مورد طراحي تحقيقي، بهتر است به مدير پروژه مراجعه كنيم، و اگر مي خواهيم ببينيم در بازار چه ميگذرد، مدير بخش بازاريابي شايد بهترين پاسخ را براي ما داشته باشد. البته اين روش منطقي كسب پاسخ براي سوالهاي علمي، هميشه نتايج مطلوبي ندارد.
تحصيلات نيز يكي از نشانههاي رسمي بازار بوده و ممكن است مفيد باشد. اگر كسي در زمينه مورد نظر ما داراي مدرك دكترا باشد، قاعدتاً بايد به او مراجعه كنيم، او متخصص موضوعي خاص است و اعتبار نامهاي براي اثبات تخصص خود دارد. شايد او به راحتي بفهمد ما چه ميخواهيم ولي اين امكان هم وجود دارد كه او پس از دفاع از پايان نامه خود در چند سال گذشته، مطلب جديدي در مورد موضوع مورد نظر ما مطالعه نكرده باشد. دانش او شايد آن قدر نظري باشد كه نتوان آن را براي كارهاي اجرايي به كار برد. از اينها گذشته، شايد او مايل به انتقال دانش خود به ما نباشد.
به طور كل بايد گفت موقعيت و آموزش از نشانههاي رسمي بازار دانش به شمار ميروند، در حالي كه «شبكههاي غيررسمي» و «گروههاي كاري» از نشانههاي غيررسمي بازار دانش به شمار ميروند.
بهترين بازار دانش، شايد به وسيله شبكههاي غير رسمي يا فاقد نظامي مشخص كه در اثر فعاليتها و اقدامات روزمره سازمان به صورتي خودجوش شكل گرفته و به طور دائم نشانههايي را از خود عبور ميدهند، ايجاد شود. در اين شبكهها، همه از يكديگر ميپرسند كه چه كسي، چه كسي را ميشناسد و چه كسي، چه چيزي ميداند و قبل از اين، چه كسي دانشي مفيد و قابل اعتماد عرضه كرده است.
شبكههاي نامنظم، داراي مزايا و معايب مربوط به بينظمي هستند. از آنجا كه اين شبكه ها با برخورد رودر روي اشخاص و ارتباط كلامي آنها كار ميكنند، اعتمادي به وجود ميآورند كه به عنوان نيروي محركه اصلي مبادلات موفقيت آميز دانش، عمل ميكند.
در واقع اين شكل مبادله دانش به غيبت و شايعه پراكني بيشتر شباهت دارد تا مبادله دانش. اكثر شايعه پراكنيهاي سازماني، نوعي انتقال دانش در مورد رويههاي داخلي است. «جميز مارچ» محقق برجسته علوم سازماني، ادغان داشته كه شايعه و خبرپراكني در كارگاه، كه گاهي نوعي اتلاف وقت تلقي ميشود، راهي براي به هنگام شدن شبكه دانش سازماني است. مشكل اصلي اين شبكهها اين است كه به علت بينظمي و مدون و مكتوب نبودن، به طور دائم در اختيار اشخاص نيازمند به آنها قرار نميگيرد. ارزش شبكهها به اين است كه امكان گفتو گو و برقراري رابطه با ديگران را فراهم سازند، چرا كه در غير اين صورت هيچ ارزشي نخواهند داشت.
"گروههاي كاري" از ديگر نشانههاي غير رسمي بازار دانش است. گاهي اوقات، همكاراني كه دانستنيهاي مكمل يكديگر را دارند، گروه و دستهاي واحد را تشكيل ميدهند. اين گروههاي خودجوش كه «گروههاي كاري» ناميده ميشوند، بر مبناي هدفها، علائق و كارهاي مشترك با هم ارتباط برقرار ميكنند. ارتباطات آنها اگر با گذشت زمان كارآمدي خود را ثابت كند، گروه كاري چارچوب و نظمي مشخص براي فعاليتهاي خود به وجود ميآورد و اعضاي گروه براي آن نامي انتخاب كرده و سامانهاي كامل براي مبادلات خود به وجود ميآورند.
مديران، ميبايستي اين تشكلها را سرمايههاي شركت تلقي كرده و راههايي را براي نگهداري از آنها بيابند. تلاش براي اجراي مو به موي اصول مهندسي مجدد و تاكيد برافزايش كارايي، باعث تضعيف بعضي از شبكهها و گروههاي غير رسمي دانش شده است. بعضي شركتها، آزادي لازم براي فعاليت گروههاي كاري با كيفيت مطلوب را از آنها سلب كردهاند. بعيد نيست كه سازماني كه باز مهندسي شده است، كار بعضي دلالان دانش را براي شركت ضروري تلقي نكند و به رغم اينكه دلالان ياد شده شبكههاي ارتباطي دانش را منسجم نگه مي دارند، آنان را از دور خارج سازد. با تمركز بر كميتها، كار قابل سنجش و كم ارزش تلقي كردن گفت و گوها، «باز مهندسي» ميتواند از شكلگيري گروههاي خودجوش و جريان گفت وگوهايي جلوگيري كند كه زمينه ساز تحقق و انجام اكثر كارهاي مربوط به دانش در شركت هستند.
كاستيهاي بازار
در بازارهاي خوب و كارآمد، خريداران و فروشندگان خيلي سريع يكديگر را پيدا كرده و مبادلات را انجام ميدهند. همچنين نظام قيمتگذاري روشن، زمينه پذيرش سريع ارزش كالاي مورد نظر را با كمترين اصطكاك و ناراحتي به وجود مي آورد. در اين بازارها، خريداران و فروشندگان، اطلاعات كم و بيش يكساني را درباره ارزش پول مورد استفاده براي مبادلات،كسب ميكنند. در عمل، بازارهاي كارآمد، بيشترين منافع را با كمترين هزينه ايجاد ميكنند.
اما بازارهاي دانش در اكثر سازمانها به طور محسوسي ناكارآمد هستند. شناسايي فروشنده مورد نظر مشكل بوده و دسترسي به او (حتي پس شناسايي) كاري مشكلتر است. همچنين، قضاوت در مورد كيفيت دانش قبل از «خريد» آن بسيار دشوار بوده و ارزش دانش و احتمال دريافت ما به ازاي آن، نا معلوم است. عوامل بسياري در نابساماني بازارهاي دانش دخالت دارند. در اين بخش به توضيح پارهاي از اين عوامل خواهيم پرداخت.
-1 ناكافي بودن اطلاعات: به ياد داشته باشيد كه ميل و رغبت به مديريت دانش زماني فزوني ميگيرد كه شركتها متوجه شوند از موقعيت دانش موجود در سازمان خود بياطلاع هستند. فقدان نقشهها ، نبود اطلاعات واضح و آشكار درباره ساختار قيمتگذاري و نگراني در مورد بازدهي مادي تسهيم دانش نيز از ديگر دلايل ناكارايي بازار دانش هستند.
-2 عدم تقارن دانش: گاهي در واحدي از سازمان، دانش فراواني در زمينهاي خاص وجود دارد در حالي كه در واحدي ديگر و در همان زمينه، نياز به آن دانش است. اين عدم تقارن يكي ديگر از موارد نابساماني بازارهاي دانش است. زيرا ممكن است عدم تقارن شديد مانع از رسيدن دانش به جايي ميشود كه در آن ميبايستي به شكلي مورد استفاده قرار گيرد.
-3 محلي بودن دانش: معمولا افراد مايلند دانش را از همسايگان سازماني خود دريافت كنند. بازار دانش، معمولاً بر پايه صداقت بنا شده و خريداران در اكثر مواقع به كساني كه ميشناسند، اعتماد ميكنند. ملاقاتهاي رو در رو، معمولاً بهترين راه دريافت دانش است. همانطور كه ذكر شد، اطلاعات قابل اعتماد در مورد منابع دانش دور از دسترس، در اختيار ما نيستند. اكثر افراد به جاي به جان خريدن سختيها و نامعلوميها براي يافتن كس يا كساني كه در سازمان بيشترين اطلاعات و دانش را در مورد موضوع مورد نظرشان در اختيار آنها قرار دهند، به دانش همكاري مراجعه مي كنند كه در دفتر مجاورشان كار ميكند. اين موضوع با عنوان «محلي بودن دانش» شناخته ميشود. «محلي و منطقهاي بودن» يكي ديگر از عوامل نابساماني بازار دانش است. اين ويژگي باعث ميشود كه افراد به جاي جستجوي دانش بهينه، كارها را با هر چه دم دستشان قرار ميگيرد راه بيندازند. فاصله، همواره مانع از انجام مبادلات لازم ميان خريداران و فروشندگان ميشود.