PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : غم رفتن یار



panda12
12th June 2010, 01:19 PM
نوگلم چنديست تنها بي خبر
رفته اي بي چشم هاي من سفر
بي تو من در خلوت خود بارها
ميشمارم لحظه ها را تا سحر
ياد آن دوران گرم و روح بخش
ني دهد روخ مرا حالي دگر
روزگاري شاد دارد اي دريغ
آنكه ميگيرد ز چشمانت ثمر
تازنين ، من خسته ام ديگر مده
وعده بر اما ، ولي ، شايد ، اگر
ميروم حرفي بزن ، كاري بكن
تازنينا با توام ، سنگي مگر !؟
منكه بيمار غمم پس از چه رو ؟
ميزني اين خسته را زخمي دگر
جست و جويم ميكني در بين جمع ؟‌
زير پا افتاده ام ، اينجا نگر !
يا به قلب خسته من بازگرد
يا بيا قلب مرا با خود ببر

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد