ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی تروا !!!!!



باستان شناس
2nd June 2010, 06:56 PM
تروا

در صبح روز عید کریسمس سال 1829 میلادی ، در دهکده ای در کشور آلمان " هاینریش شلیمان (Heinrich Schliemann) هشت ساله ، از پدر خود هدیه ای دریافت کرد .

این هدیه ، یک کتاب داستان بود ، قصه ای از افسانه های یونان باستان که دارای نقاشی های بسیار زیبایی بود .

داستانهای شگفت انگیز این کتاب ، هاینریش را بر بال خیال به گذشته های بسیار دور می برد ، به دنیای پرماجرایی که " هومر " شاعر و اسطوره پرداز نابینای یونان باستان در قالب قصه ای شیرین سراییده بود . این قصه درباره شهر " تروا " و جنگی بود که در پای دروازه محکم و دیوارهای بلندش در گرفت .

هومر ، در داستان " ایلیاد " که مجموعه 24 قسمتی از اشعار حماسی است ،
چنین افسانه سرایی می کند :


" هکوب ، همسر پریام ، شاه تروا در انتظار فرزندی بود . پیش از انکه کودک متولد شود ، پیشگویان خبر دادند که او سرنوشت شومی خواهد داشت و سبب نابودی و ویرانی کشور تروا خواهد شد .

هکوب ، نام فرزند خود را که پسر بود ، پاریس گذاشت اما پریام دستور داد که پاریس را دور از چشم مادر بربایند و بر کوه " آیدا " بگذارند تا طعمه حیوانات وحشی شود . ولی این کودک رها شده را چوپانان یافتند و بزرگش کردند .

، پاریس در هوای مطبوع و جانبخش کوهستان آیدا رشد کرد و در ورزشهای گوناگون استاد شد ، چندان که آوازه نیرمندی و برازندگی او در همه جا پیچید و به گوش پدر و مادرش رسید ، پریام ، فرزند را به حضور طلبید و چون او را جوانی نیرومند و باهوش یافت ، برای یک ماموریت مهم به دربار منلاس ، فرمانروای " اسپارت " فرستاد .

پاریس در دربار منلاس ، " هلن " را دید که در زیبایی بی همتا بود . هلن و پاریس از دربار منلاس گریختند و به تروا رفتند . این ماجرا بر منلاس گران امد و شکایت به نزد برادر خود ، " آگاممنون " سلطان قدرتمند " مسینا " برد .

آگاممنون ، نیز نتوانست چنین توهینی را به خود و برادرش بپذیرد . پس دستور داد تا سرداران و فرماندهان سراسر یونان با لشکریان خود جمع شوند و به قصد انتقام ، راه تروا را در پیش گیرند .

بزودی سپاهی عظیم از یونانیان انتقامجو سوار بر کشتیهای جنگی به حرکت در امد ، از دریای اژه گذشت و قدم به ساحل توا ، در مدخل تنگه " داردانل " نهاد .
از ان سو جنگجویان تروا به فرماندهی " هکتور " برادر بزرگتر پاریس ، دروازه بزرگ قلعه تسخیر ناپذیر را بستند و برای دفاع آماده شدند .

در جنگ تروا ، یونانیان با سردارانی همچون " آشیل ، اولیس ، نستور و پاتروکل " قصد نابودی تروا و انتقامگیری را داشتند که ... بر خلاف انتظار انها ، در نخستین روزهای جنگ ، پاتروکل ، بدست هکتور سردار یونانیان کشته شد .
به خونخواهی پاتروکل ، آشیل قدم به میدان نهاد و هکور را به مبارزه تن به تن طلبید .
کتور از قلعه بیرون آمد ، اما خبر نداشت که آشیل رویین تن است و هیچ اسلحه ای به او کارگر نیست .

مادر آشیل چون هنگام تولد فرزندش از پیشگویان شنیده بود که این کودک در جنگ تروا کشته خواهد شد ، فرزند خود را را به سوی رود " ستو " برد و در آبهای جادویی رود شستشو داد تا هیچ اسلحه ای به او کارگر نشود . اما ، آب به پاشنه آشیل که در میان دو انگشت مادر بود نرسید و بدینسان تنها از همانجا می شد به آشیل اسیب رساند .

جنگ هکتور و آشیل از وقایع هیجان انگیز " حماسه ایلیاد " است . این نبرد تن به تن و طولانی ، سرانجام به پیروزی آشیل و کشته شدن هکتور انجامید ، آشیل به انتقام پاتروکل ، پاهای هکتور را با طناب به ارابه خود بست و در حالی که اهالی تروا شیون کنان از بالای دیوار قلعه به صحنه دلخراش می نگریستند ، پیکر بی جان هکتور را به هر سو می کشید .

کاهن معبد تروا ، راز آشیل را برای پریام و پاریس فاش کرد و گفت که او را فقط با هدف قرار دادن پاشنه پایش می توان کشت . روز بعد پاریس به خونخواهی برادر به میدان رفت و آشیل را به مبارزه طلبید .

آشیل ، مطمئن به میدان رفت و پیکار آغاز شد ، پاریس جنگ و خونریزی را به قدری ادامه داد که سرانجام فرصتی یافت و نیزه را با تمام قدرت به پاشنه آشیل کوبید و ... بدین ترتیب ان سردار بزرگ را کشت .

این جنگ سالها طول کشید . برج و باروی بسیار محکم تروا اجازه نمی داد سربازان یونانی بتواند فکر ییروزی را در سر بپروانند . کسی که نمی دانست که عاقبت این جنگ چه میشود و چگونه پایان می پذیرد . سربازان ، خسته و سرداران نا امید شده بودند .

در این مدت ، اولیس نقشه ای زیرکانه در سر می پروراند . او که فرمانوای ایتاکا بود و از رهبران جنگ تروا به شمار می رفت در خردمندی شهرت داشت .

http://medjai.anzaliblog.com/uploads/g/galaxy/4640.jpg

هومر ، شاعر و اسطوره پرداز نابینای یونان

هومر در منظومه ادیسه ، داستان سرگردانی اولیس را در بازگشت از جنگ تروا ، با بیانی شور انگیز و گیرا آورده است . نقشه اولیس این بود که با حیله ای زیرکانه ، گروهی از جنگجویان یونانیرا به درون قلعه تروا بفرستند تا آنها دروازه را بر روی سپاهیان یونانی بگشایند .

پس ، هزاران سرباز یونان دست بکار شدند و در حالی که مدافعان تروا از بالای دیوار به کار آنها می نگریستند ، رفته رفته پیکر یک اسب چوبی بسیار بزرگ در برابر نگاه مبهوت آنها شکل گرفت .

این کار که پایان یافت ، جنبش در میان لشکریان یونانی افتاد . آنها چنان نشان می دادند که دیگر از این جنگ بی حاصل خسته شده اند و آهنگ بازگشت به وطن خود دارند .

سربازان یونانی ، گروه گروه راه ساحل را در پیش گرفتند و پس از سوار شدن بر کشتی ، در افق دریا ناپدید شدند .
سرور و شادیاهالی تروا از این واقعه ، پایان نداشت .

بزودی دشتی خالی در برابر انها بود و اسبی چوبین که یونانیان به یادگار گذاشته بودند . اهالی تروا دروازه شهر را گشودند و شادی کنان ، انچه را که از لشکریان یونانی به جایمانده بود ، به غنیمت برداشتند ، از جمل اسب چوبین را به غنیمت برداشتند وان را با طناب به داخل کشیدند ، غافل از ان که سی جنگجوی یونانی به فرماندهی اولیس در داخل اسب پنهان شده اند ، ان را به شهر بردند تا تقدیم خدایان کنند .

شب هنگام ، زمانی که اهالی تروا خسته از جشن و پایکوبی به خوابی خوش رفته بودند ، جنگجویان یونانی به چابکی از داخل اسب چوبی پایین امدند و دروازه بسیار محکم شهر را بر روی دیگر جنگجویان یونانی که در دل تاریکی شب بازگشته بودند ، گشودند .

شهر تروا بدست یونانیان افتاد و پس از تاراج به اتش کشیده شد . بدینسان همانگونه که پیشگویان خبر داده بودند ، پاریس موجب نابودی وطن شد ... و قرنها ، همه گمان می کردند که جنگ تروا افسانه ای بیش نبوده که هومر ، این حماسه سرای بزرگ یونانی ، ان را به یاری اندیشه توانای خود ساخته و نظم در اورده است .


http://medjai.anzaliblog.com/uploads/g/galaxy/4641.jpg


نوشته : meraj marjani برگرفته از کتاب کاوش در گذشته تالیف هوشنگ فتحی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد