PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عاشقانه های من.



خاله
21st May 2010, 03:32 PM
لازم نیست دنیادیده باشد
همین که تو را خوب ببیند
دنیایی را دیده است.

خاله
21st May 2010, 03:34 PM
با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند.
مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
می دانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است

خاله
21st May 2010, 05:39 PM
از هزاران زنی که فردا پیاده می‌شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.

خاله
29th May 2010, 12:30 PM
صورتی پوشیده ام تا با تو تا فردا برقصم


تا به یمن عشق زیبا تر شوم، زیبا برقصم


دستهایم را بگیری بال در بال تو باشم


دستهایم را بگیری تا ته دنیا برقصم


رای با دست تو و با چشمهای توست، حالا


دستهای مهربانت را ببر بالا برقصم


ما یكی هستیم پس نگذار تا تنها بمانم


ما یكی هستیم پس نگذار تا تنها برقصم


ساز با لحن تو مانوس است و من مانوس باتو


مست این موسیقیم حالا بخوانم یا برقصم؟!


آسمان نزدیك نزدیك است وقتی تو بخوانی


از زمین پرواز خواهم كرد با تو تا برقصم!


صورتی پوشیده ام تا پیش چشمان زلالت


مثل ماهی های نا آرام در دریا برقصم!

خاله
29th May 2010, 12:31 PM
هرگز هیچ حسرتی در دنیا

این چنین یک جا جمع نمی شود

که در این سه واژه ی کوتاه :

او دوستم ندارد.

خاله
30th May 2010, 12:26 AM
کمی آن طرف تر بنشین

که فنجان بلور

توی چشمت بیافتد

تا ندانم

به رنگ چای خیره شوم

یا چشم های تو را بنوشم

حالا

راستش را بگو

مرا بیشتر دوست داری

یا دوربینم را؟

خاله
11th June 2010, 12:28 AM
با این جهنم درون ام
کجا می توانم بروم ؟
چه کسی به فکر ابداع تو افتاد لعنتی!؟

ما یا کوفسکی

AreZoO
28th June 2010, 05:18 PM
از تو مهربان تر كيست كه درد هايم را با او در ميان بگذارم .

و زخمهاي دلم را پيش رويش بشمارم ؟

از تو آئيينه تر كيست كه هزار توي روحم را به من نشان دهد ، بي آن كه سرزنشم كند ؟

در روزهاي كه ابرها بي وقفه بالاي سرم راه مي روند ، جز تو چه كسي زير درخت بيد مي ايستد

و در باد برايك ترانه مي خواند ؟

در شبهاي كه ماه و ستارگان و آتشكده ها و فانوس ها هر يك به سوي مي گريزند ،

جز تو چه كسي شمعي در دلم روشن مي كند ؟

خوبا ، مرا به خاطر همه نامه هايي كه براي تو ننوشته ام ، ببخش !

مرا به خاطر همه آوازهاي كه براي تو نخوانده ام ، ببخش !

مرا به خاطر همه لبخند هايي كه زنداني كرده ام و از تو دريغ داشته ام ، ببخش !

من مي توانستم در يك بعد از ظهر زيبا شاخه اي گل به تو بدهم ، اما پاييز اجازه نداد

من مي توانستم كوزه هايت را پر از موج كنم ، اما طوفان از راه رسيد و موجها را با خود برد

من مي توانستم در يك صبح تازه و معطر سرم را روي شانه هايت بگذارم

و گريه كنم ، اما غرورم نگذاشت .

بهترينا ، صدايم را ببخش ! لبهايم را ببخش ! اشكهايم را ببخش !

از تو مهربانتر كيست كه سرگذشت دست هايم را برايش بنويسم و از فاصله ها گله كنم ؟

خاله
25th August 2010, 03:00 PM
شعــــر

صـغیر تـرین گنـاهی سـت

کـه به گـردن دارم.

تــو اما،

آن گناه کبیره ای

که هنوز امیدوارم

خـــدا

به من ببخشاید.

خاله
25th August 2010, 03:00 PM
و فقط

یک اتفاق ساده بودی

که یک روز در دلـم افتادی.

من ولی از هـمان روز

آنقدر بی اشتها شده ام

که ساده ترین بغض ها هم

از گلویم پایین نمی روند.

خاله
25th August 2010, 03:00 PM
دیگـر



کـدام دیــوانـه ای

حـاضـر مـی شـود

از بیـابـان دلـتنـگـی هـای گـاه بـه گـاه

یـک بغـل هـیـزم حـسـرت را

کـشـان کـشـان

تـا پـیـش پـایت بـیـاورد

و آنـقـدر دوسـتـت دارم را

کـبـریـت بـکـشـد

کـه دودش

بـه چـشـمـهـای مـهـربـان تـو

بـــرود !!!

خاله
25th August 2010, 03:02 PM
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد

گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش

آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:

در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!

خاله
30th August 2010, 08:43 PM
دلتنگ که می شوم
بی توجهی می کند !
دوستش که میدارم
فراموشم می کند ....
و رابطه از سردی اش یخ میزند !
این است ماجرای من و ...

خاله
5th September 2010, 05:48 PM
همیشه سکوتم را فریاد کردم
و فریادم را سکوت !
تو را نیز، امروز
بی صدا فریاد می کنم ...

خاله
5th September 2010, 05:49 PM
مرا هجی​ کن
بنويس​
اما ...
خط نزن !
.

خاله
7th September 2010, 01:33 AM
حالا که آمده ای

خداحافظ

ای همه شب هایی که با هم...

گریه کردیم

خاله
7th September 2010, 01:33 AM
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی...
ناگاه
انگشتهای هیس
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار غوغای چشم های من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

خاله
7th September 2010, 01:33 AM
و خداوند


پشت زیبایی " چشمانت "


پنهان شد



من


مؤمن ترین


" نشانه " پرست شدم !

خاله
7th September 2010, 01:35 AM
شنبه باران
یکشنبه جلبک
دوشنبه درنا
سه شنبه انسان...

زنده یاد حسین پناهی

خاله
7th September 2010, 01:35 AM
ساعت می گوید

....................

زود! باید برخیزی، بروی

...................

برای دلم اما، تکلیفی...

معلوم نمی کند

سیاوش كسرایی

خاله
7th September 2010, 01:36 AM
بلندتر از آسمانت،/

صدایی نیست که آرام بگوید:/

"یک لبخند/ یک دست/ یک شانه/ کافی ست برای ِ دوباره زیستن..."

خاله
7th September 2010, 01:36 AM
من نوشتم از راست
تو نوشتی از چپ
وسط سطر رسیدیم به هم.


عمران صلاحی
روحش شاد

خاله
7th September 2010, 01:36 AM
ازآن سوی باور و تردید
می آیم خسته بسته
می آیم
همرنگ درخت
در هجوم دی می پایم
تا بهار می پایم
خاموش و انتظار
سرتاپا
تا سبزترین ترانه فردا را
در چهچهه بوسه ی تو بسرایم


شفیعی کدکنی

خاله
7th September 2010, 01:37 AM
من ترا برای شعر
بر نمی گزینم
شعر،مرا برای تو
برگزیده است
در هشیاری
به سراغت نمی آیم
هر بار
از سوزش انگشتانم
در می یابم که باز
نام ترا...
می نوشته ام..

حسین منزوی

خاله
7th September 2010, 01:37 AM
نه امپراتورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام
و به جای او راه می روم
غذا می خورم
می خوابم و ...
چه اشتباه قشنگ و دل انگیزی!

خاله
7th September 2010, 01:37 AM
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم

از عشق

چیزی بگوی

هرچه باشد...

خاله
7th September 2010, 01:40 AM
قطاری که ترا برد

چه چیزی را با خود بر می گرداند؟

تعادل دنیا

گاهی فقط به مویی بند است

لکو موتیو ران تو...

کاش این را می دانست


حافظ موسوی

خاله
7th September 2010, 01:40 AM
با تکرارِ جذرُ مد،
تمرین‌ کنیم‌
بازی‌ِ مُداوم‌ زنده‌گی‌ را!
داشتن‌ُ
رها کردن‌ را...

خاله
7th September 2010, 03:57 PM
دیر آمدی

تمام شده ام دیگر

بس كه بلعیده ام اندوه نبودت را...

هنوز اما همانند حاتم ام

می بخشمت

با آنكه هزار شب بی خوابی

طلب دارم از تو!!!

خاله
7th September 2010, 03:57 PM
سیگاری آتش بزن

میان لب‌هات بگذار

تا نیمه بکش.

باقی‌ش را

من می‌سوزم!

خاله
7th September 2010, 11:11 PM
هوا بهاری و عالی‌ست ، سهم من اما . . .
و رود عاطفه جاری‌ست ، سهم من اما . . .
صدای خنده مردم که شاد و سرمستند
غمی به خاطرشان نیست ، سهم من اما . . .
چه خانه‌های بزرگی ، نما پر از شیشه
زمین پر از گل قالی‌‌ست ، سهم من اما . . .
برای غصه دنیا شراب هر وعده
کلام ثابت ساقی‌ست ، سهم من اما . . .
همیشه شادی و تفریح ، لذت دنیا
نشاط و اسکی در پیست ، سهم من اما . . .
نگاه و گردش چشمان لنز پوشیده
قشنگ و جالب و آبی‌ست ، سهم من اما . . .
برای مصرع آخر ، من اهل ایرانم
و نفت ثروت ملی است ، سهم من اما...

خاله
8th September 2010, 12:27 AM
می خواستم كه نفهمم بریده ام بی تو
سخت است باور اینكه خمیده ام بی تو
فالی گرفتم و یكبار پشت من خم شد
دیدم ، نوشته به آخر رسیده ام بی تو
رفتی و پشت سرت را نگاه ، هم یك بار . . .
بیچاره من ، كه چه زجری كشیده ام بی تو
با مار خوش خط و خال خیال هر شب هی . . .
انگشت حسرت دل را گزیده ام بی تو
محبوس می كندم خاطرات پوسیده
در قهقرای عجیبی تنیده ام بی تو
بیزارم از نفس ِ حال و روز گندیده
جبر زمانه به جانم خریده ام بی تو
افتاده ام ، ‌و دوچشمم هنوز بر راه است
هر چند روز خوشی را ندیده ام بی تو
آخر بیا و نگاهی به زخم پایم كن
از بس زمین و زمان را دویده ام بی تو
برگرد و زندگی ام را دوباره روشن كن
من صبح كاذب بی جا دمیده ام بی تو . . .

خاله
8th September 2010, 12:30 AM
آدم ها چه زود خر می شوند ...

خر ها چه دیر آدم !
.
.
.

خاله
8th September 2010, 12:38 AM
تو را نه عاشقانه
و نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه
در آغوش میکشم
عدل مگر نه آنست که هر چیزی
در جای خویش قرار بگیرد؟

خاله
8th September 2010, 12:41 AM
آرزوهایم


رنگ غروب می گیرند





ختمی ها اما


گل می دهند


دوباره...

خاله
8th September 2010, 12:47 AM
یک نفر
همیشه یک نفر نیست
یک نفر گاهی همه است
شاید حالا بتوانی بفهمی
وقتی غروب یک روز تعطیل
دلم برای تو تنگ می شود
چه دلتنگی عظیمی را
به دوش می کشم...

خاله
8th September 2010, 12:48 AM
می‌خواهم برقص‌ام
چای‌ام را هورت بکشم
با اولین پسری که دیدم دوست بشوم!
تمام فحش‌هایی را که شنیده‌ام به تصویر آینه بدهم!
به ترک دیوار هم بخندم
خوب...
حرفی هست؟!

خاله
8th September 2010, 12:49 AM
«گالانْ اوجا» می‌شدم ای‌کاش

می‌دزدیدمَ‌تْ / ترکِ اسب نشانده / دوود می‌شدیم در صحرا .

اما این‌روزها،

نانْ عجیبْ گران شده است «مارال» !

خاله
8th September 2010, 01:03 AM
سال هاست ، هُرم هیچ نگاهی آتشم نمی زند

حتی

نگاهی که رنگی از تو دارد...

می بینی !؟



شاید ، فراموشت کرده ام ؛


شاید !

خاله
8th September 2010, 01:04 AM
دل من چه خردسال است

ساده می نگرد

ساده می خندد

ساده می پوشد

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است !

ساده می افتد

ساده می شکند

و ساده می میرد

دل من تنها سخت می گرید ...!

خاله
8th September 2010, 01:08 AM
سیبی شدی بر بلند ترین شاخه درخت
سرخ
زیبا و دست نیافتنی
پس این جاذبه لعنتی كی اتفاق میافتد؟

خاله
8th September 2010, 01:18 AM
گویند:
تاریخ غیر از نام‌های سخت
چیزی نیست
و خاطرات تلخ؛
اما
تاریخ ما را عشق
هر روز شیرین‌تر روایت می‌کند
ـ با تو.

خاله
8th September 2010, 12:37 PM
فاصله
خط عابر پیاده ندارد
دست مرا
بگیر و از آن رد کن...

خاله
8th September 2010, 12:40 PM
غریبه
!
هوای دلم عجیب
برایت گرفته
!
من و اسمانی از حرف های نگفته
!
راستی
جسارت
نباشد
تو کی می آیی؟

خاله
8th September 2010, 12:41 PM
دور شدن را

از کدام قطار بی برگشت یاد گرفتی

وقتی همیشه

روی سکوی خانه بازی می کردیم

و تا خط ریل ها یک دنیا فاصله بود ...؟!!

خاله
8th September 2010, 01:06 PM
مرا با خیالت تنها نگذار

اصلا به تو نرفته است

مهربان نیست

آزارم می دهد

دلم خودت را می خواهد ...

خاله
8th September 2010, 01:10 PM
جدایی مان

هیچ یک از تشریفات آشنایمان را نداشت

فقط

تو رفتی

و من سعی کردم سنگ دل باشم

خاله
8th September 2010, 01:10 PM
چقدر سرد است

وقتی که نیستی

و می خواهمت ....

خاله
8th September 2010, 01:10 PM
دلم می‌گیرد

بعد از سکوتی

می‌شکند

باران بارید .... دیشب

و تو هیچگاه با اسب نیامدی

نه با اسب سفید

نه حتی با اسبی سیاه

خاله
8th September 2010, 09:20 PM
غبار بود یا مه
چه فرق می کند
تو
گم شدی

خاله
13th September 2010, 09:11 PM
من خوشبختم
نفس میکشم
راه میروم
سیب میخورم
دوست دارمت
من بسیار خوشبختم

*مینا*
19th November 2010, 05:37 PM
یگانه دل کوچکم را
لابه لای برگکی پیچیده و تحفه کرده بودم
بی خبر
چه ساده و بی صدا
گذشتی از کنارش

- خیال می کنم -
آن قــدر کوچکــ بود
که
ندیدی اش

ریپورتر
19th November 2010, 05:54 PM
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های اینه راهی به من بجو!

AreZoO
20th November 2010, 04:33 PM
آن چنان دل شكسته و پا شكسته
آن چنان شوريده دل
و ديوانه بودم كه
"دلم در اين دنيا
فقط هواي تو راكرده بود و بس"
ابتداي كوچه برف مي باريد
انتهاي كوچه از من جوانه روييد
از زمستان تا بهار
فقط يك ديدار فاصله بود
فقط يك ديدار !...

خاله
20th November 2010, 09:21 PM
تو که نباشی ...
میان سر به راهی و رو به راهی ...
هیچ کدام نیستم ...
آواره ام !

خاله
20th November 2010, 09:25 PM
باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد ....
به دنیا می گویم .... خداحافظ !

خاله
21st November 2010, 11:08 PM
به آرزوهای در ترافیک مانده، زنگ بزن
بگو شب دیر می آیی...

خاله
21st November 2010, 11:09 PM
من کاناپه ای پوسیده در باران ...
توسربازی دور افتاده با گلوله ای در پهلو...
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم...

خاله
21st November 2010, 11:10 PM
چه تلخ است پس از سالها جستجو ،
نیمه گمشده ات را ...
کامل بیابی !

خاله
21st November 2010, 11:13 PM
چه آسان

زاویه باز دستانت

زاویه بسته ذهنم شد!

غریبه.......

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد