PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دموكراسي و تروريسم



Isengard
16th May 2010, 09:11 PM
دموكراسي و تروريسم
نويسنده: ولی الله میلادی گرجی
منبع: اندیشکده روابط بین الملل
------------------------------------


مقدمه :

حوادث 11 سپتامبر را میتوان پایان دوره گذار سیاست خارجی آمریکا دانست. این حادثه با خلق دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه را برای بهره برداری آمریکا از سیاستهای خود از نظام بین الملل با توجه به مفهوم تروریسم فراهم کرد. رابطه حوادث تروریستی 11 سپتامبر به خاورمیانه باعث افزایش اهمیت خاورمیانه در معاملات استراتژیک آمریکا و زمینه تغییر وضع موجود در خاورمیانه شد و بعد از 11 سپتامیر آمریکا به این نتیجه رسید که دموکراتیزاسیون در خاورمیانه باعث جلوگیری از رشد تروریسم شد. و ارزشهای دموکراتیک فضای کمتر را برای تروریسم به وجود می آورد. قبل از 11 سپتامبر در ادبیات مربوط به روابط بین الملل بحثی در مورد رابطه نظام سیاسی داخلی و ثبات و امنیت بین المللی وجود داشت. اما پس از 11 سپتامبر نظریه صلح دموکراتیک یک بار دیگر مطرح شد که دموکراسی ما به ندرت با یکدیگر می جنگند و از نظام استبدادی بسیار صلح طلب تر هستند اما منتقدین معتقدند که دموکراتیک سازی می تواند به بی نظمی منطقه ای منجر شود و حوادث 11 سپتامبر هم طرفداران نظریه دموکراتیک و هم منتقدین خشونت طلب آنها را مورد چالش قرار داد بنابراین با توجه به مطرح شدن نظریه صلح دموکراتیک پس از 11 سپتامبر، آیا رابطه ای بین دموکراسی و تروریسم وجوددارد؟ آیا علت اصلی تروریسم فقدان دموکراسی است؟ آیا رابطه ای بین رژیم سیاسی و تروریسم وجود دارد؟ که ما در این نوشتار درصدد پاسخ به این سوالات هستیم.

محیط مناسب دموکراتیزه کردن خاورمیانه پس از 11 سپتامبر:

الزامات پس از جنگ سرد موجب شد که سیاست خارجی آمریکا به طور بنیادین دگرگون شود و خاورمیانه مرکز نقل سیاستهای آمریکا قرار گیرد. قرن بیستم آمریکا سیاست خود را در خاورمیانه محوریت را به تداوم ساختارهای سنتی و بومی منطقه در راستای حفظ توازن قدرت و تثبیت داخلی کشورهای منطقه قرار داد. اما در قرن 21 و حوادث 11 سپتامبر یک دگرگونی کیفی در نگرش آمریکا به خاورمیانه هستیم. امروزه محافظه کاران لیبرال در طلب خاورمیانه ای هستند که در کمتر از یک دهه آینده بسیار متفاوت با آخرین دهه قرن بیستم می باشد. امروزه تصمیم گیرندگان حاکم در ساختار سیاست خارجی به عنوان واقع گرایان تهاجمی خواهان اشاعه ارزش ها و ساختارهایی خاص هستند و سیاست سه نفوذ ارزش های کمونیسم دوره جنگ سرد به سیاست اشاعه ارزش­های دموکراتیک در قالب دگرگون های ساختاری تبدیل شده است. امروزه استراتژیک آمریکا در طلب خاورمیانه ای است که در ستیز با سنت های غیر پویا، بازار محور و دموکراتیک باشد اینکه چرا چنین تحولی در سیاست خاورمیانه ای آمریکا پدید آمده
است. می توان به دو عامل ذکر کرد.

1ـ محیط عینی:

توزیع قدرت در سیستم بین المللی طوری است که با توجه به توانایی های ملی بازیگران شاهد ظهور نظام تک قطبی مبتنی بر تفوق آمریکا هستیم. و به لحاظ چگونگی توزیع قدرت در سطح بین المللی است که آمریکا از فضای لازم برای دنباله روی از سیاست تهاجمی در گستره ؟؟؟؟ برخوردار است. و آمریکا با توجه به عدم وجود نیروی موازنه گر درصدد انباشت قدرت است. امروزه ساختار نظام بین الملل به گونه ای است که این فرصت را در اختیار آمریکا قرار داده است که به توسعه حوزه نفوذ خود بپردازد و بدون وجود قدرت توازن گر منافع ملی خود را دنبال کند. به این ترتیب شرایط بین المللی سیاست خاورمیانه ای آمریکا را ممکن ساخته است و ساختار همیشه نقش تعیین کننده در امکان پذیر نمودن سیاست را ایفا می کند.

2 ـ محیط روانی:

امروزه تصمیم گیرندگان حاکم بر سیاست خارجی آمریکا درصدد پیاده کردن تفکرات لیبرال های سنت ستیز و برخلاف تفکرات محافظه کاران سنتی هستند. امروزه محیط روانی که سیاستمداران حاکم بر آمریکا در بستر آن به طراحی سیاست دموکراتیزه کردن پرداخته اند متأثر از نظرات متفکرانی است که معتقدند نسبیت فرهنگی بی معنا است و بعضی از ارزشها و ساختارها برتر از ارزش ها و ساختارهاست. از نظر اینان وظیفه آمریکاست که به عنوان خیر برین به جنگ ؟؟؟؟ برود. از نقطه نظر این متفکرین رژیم هایی اقتدارگرا تمامیت خواه هستند و علیه آنها از زور و قدرت استفاده کرد. و دموکراسی از نظریان یک ارزش جهانی است که باید در تمام دنیا پیاده شود. و اشاعه دموکراسی را یک ضرورت و یک وظیفه اخلاقی می دانند.(1) بنابراین محیط عینی و روانی مناسب سیاست دموکراتیزه کردن خاورمیانه را امکان پذیر نمود. و این سیاست یک ارجعیت برای تصمیم گیرندگان آمریکایی است چرا که قدرت آمریکا آن را ممکن ساخته است. از طرفی در چارچوب این اعتقاد است که برای تحقق خیربرین که در بستر دموکراسی و ارزشهای غربی شکل می گیرد، توسل به زور مشروع است. امروزه آمریکا در جهت تثبیت هژمونی منطقه­ای و جهانی خود و اینکه بتواند موقعیت خود را بعد از سقوط کمونیسم نهادینه کند، دموکراتیزه کردن خاورمیانه یک ضرورت میداند.(2) پس از نظر آمریکائیان یک خاورمیانه دموکراتیک به دلیل شرایط بین المللی و الزامات روانی سیاستمداران آمریکائی، مطلوب­ترین و کم هزینه ترین فضا را برای تأمین منافع این کشور فراهم می­کند.

چشم انداز تئوریک دموکراسی:

منظور آمریکا از دموکراسی در خاورمیانه متفاوت از اروپا است. دموکراسی دارای دو جنبه روشی و آرمانی است. بعد روشی آن معطوف به مشروعیت رای دادن و رقابت بین نخبگان برای کسب قدرت سیاسی است. این قرائت از دموکراسی واقع گرا و در شکل محدود آن است. اما شرایط عینی نشان از عدم آمادگی لازم برای وجود افراد دموکراتیک دارد، چرا که تمایلات الیگارشی در تمامی لایه های جامعه رسوخ دارد ؟؟؟؟ خاورمیانه به دلیل وجود الیگارشی نمی توان با جستجوی آگاهانه به دموکراسی دست یافت. این نوع دموکراسی که مبتنی بر محوریت رقابت است،آمریکا درصدد تئوریزه کردن آن است. و ترویج دموکراسی در این شکل در خاورمیانه فرصت را نصیب آمریکا می­کند که امکان کنترل فرایند دموکراتیزه شدن و تعیین سرعت تحقیق آن را در اختیار بگیرد. این مسأله نشان دهنده آن است که نیاز برای یک درک واقع گرایانه تر از بالقوه بودن دموکراتیک براساس دکترین بوش بوده است. (3) هدف آمریکا از این نوع دموکراسی حفظ و در صورت لزوم جایگزین کردن رهبران متحد بودن به وجود آوردن فرصت برای رشد بنیادگرایی بسترساز تروریسم می باشد. در این صورت رهبران دوست آمریکا حتی در صورت از دست دادن قدرت مخالفتی با فرایند دموکراتیزه کردن نخواهند کرد، چرا که همچنان در زمره نخبگان باقی خواهند ماند. اما جانبه آرمانی دموکراسی به این معناست که به عنوان یک ارزش در شکل دادن به روابط اجتماعی معیار و مأخذ قرار گیرد و ارزشهای دموکراتیک مدام جامعه گردد. دموکراسی در این تعریف گسترده و معطوف است به اینکه در کنار رویه­ها و روشهای دموکراتیک باید شرایط لازم برای تصمیم گیری دموکراتیک هم باشد. و دکترین بوش که با محوریت قرار دادن ترویج دموکراسی در خاورمیانه شکل گرفت، با توجه به این واقعیت تدوین گردید که به لحاظ ویژگیهای متمایز فرهنگی و سیاسی، بسیاری از کشورهای منطقه فاقد ظرفیت لازم برای پذیرش دموکراسی به عنوان آرمان هستند. دموکراسی در بعد آرمانی آن در خاورمیانه به دلیل واقعیات حاکم فرهنگی و ماهیت سنت­ها در تعارض با فرهنگ سیاسی دموکراتیک است.(4) بنابراین آمریکائیان با وقوف بر عدم وجود فضای مستعد فرهنگی این نوع دموکراسی را در جهت تضعیف منافع خود می یابند. بنابراین آمریکا برای ایجاد فضای مساعد برای مبارزه با تروریسم در راستای تأمین منافع ملی لازم می بیند که دموکراسی در شکل واقع گرایانه ؟؟؟؟؟؟ آن یا در شکل حداقلی آن در خاورمیانه ترویج یابد. اما بسیاری بر اعتقادند که این امر بدون اجبار دنبال شود. اما رهنامه بوش بر ترویج دموکراسی با قدرت نظامی تاکید دارد. از نظر آمریکائی ها در بطن ایده دموکراسی هر چند به شکل محدود آن می توان با تروریسم که سلاح ضعیف در برابر بازیگر برتر است، مبارزه کرد. (5) در واقع اینان از طریق ابزارها و ساختارهای دموکراتیک با پدیده تروریسم مقابله کنند.






پي نوشت

1 ـ حسین دهشیار، دموکراسی علیه تروریسم، روزنامه شرق، 24/4/83.
2- Robert jervis, Understanding the Bush doctriner Poltical Secience Quarter, Vol, 1187, 2003.
3 ـ حسین دهشیار، هابزهای لیبرال در سیاست خارجی آمریکا و ترویج دموکراسی در خاورمیانه، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، بهار 84،
4- Michael Faut, Democracy Promtion as a World Valuer the Washington Quarterly, vol 28, Winter 2004, 5.
5- Ibid.

Isengard
16th May 2010, 09:12 PM
دموکراسی به مثابه مبارزه با تروریسم: (آیا دموکراسی تروریسم را کاهش می دهد؟)

دیدگاه سیاستمداران آمریکا بعد از 11 سپتامبر بر این امر مبتنی است که توسعه دموکراسی باعث افزایش امنیت می شود و از پیدایش تروریسم جلوگیری می کند و اساس امنیت در خاورمیانه توسعه دموکراسی است. بنابراین بحث جدید در مورد رابطه بین دموکراسی و امنیت حول دو ساله است. آیا فقدان دموکراسی علت اصلی تروریسم است یا اینکه دموکراسی توانایی دولتها را برای مقابله موثر با تروریست­ها را محوری می سازد. و آیا بین تروریسم و نوع رژیم رابطه وجود دارد. در این مورد انور ابراهیم معاون سابق نخست وزیر ملزی اظهار می دارد که بن لادن و پیروان او محصول نامیدی هستند. آنها اهل کشورهایی هستند که در آنجا مبارزات سیاسی صلح آمیز بی معنا است و در بسیاری از کشورهای اسلامی مخالفت سیاسی غیرقانونی است. (6) ویژگی های عاملین 11 سپتامبر نظر به انور ابراهیم را تایید می کند. آنها محصول تنفر شدید از حکومت های خود و سلطه آمریکا هستند. بن لادن به دلیل تنفر شدید از آمریکا و شیوه های مستبدانه خاندان آل مسعود تروریسم را انتخاب کرده و گرایشات ضدآمریکایی افرادی مثل بن لادن را در جهان پدید می آورد در حکومتهای اقتدارگرای خاورمیانه رشد می کنند. (7)اگر فقدان دموکراسی علت پیدایش تروریسم است. آیا دموکراسی باعث جلوگیری و از بین رفتن خطر تروریسم می­شود؟ برخی از طرفداران دموکراسی در جهان اسلام امید دارند که با دموکراسی بیشتر و حمایت بیشتر از دموکراسی می توان جلوی انحراف محرومیتهای عمومی را گرفت و احتمال توسل جشن جوانان آسیب پذیر و ناراضی به خشونت و ترور را کاهش داد. پیتسوان وزیر امور خارجه سابق تایلند به عنوان مسلمان و از رهبران دموکراسی خواهی در جنوب شرقی آسیا اعتقاد دارد که دموکراسی از طریق افزایش موقعیت هماهنگی بین قومی در جوامع چند فرهنگی باعث کاهش خطر تروریسم می شود. (8) از آنجا كه نو محافظه كاران آمريكا بنياد گرايي اسلامي يا راديكاليسم اسلامي را در منطقه خاورميانه باعث رشد تروريسم مي‌دانند قرآن را تعمديدي بر امنيت خود مي‌دانند و بايد با آن مبارزه كرد. اما درمورد اينكه منشاء بنيادگرايي اسلامي يا راديكاليسم اسلامي كجاست و 2 آيا اين امر محصول رشد تروريسم است. بحث‌هاي وجود دارد. هر چند در مورد بنيادگرايي اسلامي و اسلام گرايان راديكال تمايز وجود دارد كه به دنبال يازدهم سپتامبر اهميت يافته‌اند. بنيادگرايان اسلامي از روي انگيزه‌هاي مذهبي عمل مي‌كنند و در صدد احياي نوعي از اعمال مذهبي متصور و اصيل‌ترند و اسلام گرايان راديكال نظير اسامه‌بن لادن بر ضرو رت توسل به خشونت براي تحقق اهداف سياسي‌شان تاكيد دارند. اوليويه روئا در كتاب خود اسلام جهاني شده در مورد اسلام راديكال يا جهادگرايان بحث استادانه‌اي از را مطرح كرد. به اعتقاد او دينداري خالص اسلامي همواره در فرهنگ ملي يا محلي ريشه دارد و در شرايطي كه آموزه ديني جهانشمول را مجموع عادات، آداب و رسوم و عوامل محلي ديگر جرج و تعديل مي‌كنند و مورد حمايت صاحبان قدرت سياسي محلي قرار مي‌گيرند.
اين نوع دينداري ريشه پديده تروريسم نيست. و اسلام‌گرايي و شاخه راديكال آن محصول چيزي است كه اوليويه روئا آن را سرزمين زدايي اسلام مي‌نامد يعني آحاد جوانان مسلمان ريشه‌هاي فرهنگي خود را دست داده و از جامعه كشورهاي غير اسلامي رها شده‌اند و اين مساله روشن مي‌كند كه چرا سر منشاء بسياري از اسلام گرايان راديكال غرب است ونه منطقه خاورميانه (9) لادن و رؤيا برومند مورخ چنين بحثي را مطرح كرده‌اند. آنان استدلال مي‌كنند كه شماري از اسلام گرايي راديكال درواقع ايده‌هاي اسلامي نيستند بلكه ريشه‌هاي آن غربي است. اگر به افكار متفكران سياسي پيشرو كه ايدئولوژي القاعده را نظير حسن البنا و سيد قطب رهبر اخوان المسلمين شكل دادند آموزه منحصر به فرد التقاطي خواهيم يافت كه ايده‌هاي اسلامي را با ايده‌هاي غربي كه از راست و چپ افراطي اروپاي قرن بيستم به عاريت گرفته، در هم آميخته‌اند. (10) فوكوياما استدلال مي‌كند كه چالش‌ اسلام گرايان امر بديع نيست و چرخش سريع مدرنيته هميشه با افراط گرايي همراه ‌بوده است و همچنان كه در نسل‌هاي قبل هم جوانان به ايدئولوژي آثارشيسم و بلئوسيم مي‌گرويدند. علاوه بر اين اسلام‌گرايي افراطي همان قدر پديده مذهبي است ، محصول مدرنيته و جهاني شدن است و به صرف ممانعت از مسافرت مسلمانان به اكناف جهان و انقطاع آنها از فرهنگ‌شان از شدت وحدت اسلام‌گرايي افراطي كاسته نخواهد شد. از نظر او نظريه‌هاي ساده انگارانه‌اي كه مشكل تروريسم را با مذهب يا فرهنگ منتسب مي‌كنند ، نه تنها نادرست‌اند بلكه اوضاع را وخيم‌تر مي‌سازند (11) بنابراين با تغيير وضعيت خاورميانه از طريق صدور دموكراسي غربي به كشورهاي نظير مصر و عربستان مساله تروريسم حل نخواهد شد. چرا كه مهاجمان يازدهم سپتامبر درجوامع مدرن و دموكراتيك زندگي مي‌كردند و در اثر فقدان دموكراسي در جوامع محل تولد خود و يا نياكان‌شان از خود بيگانه نشده‌اند. و بنابراين مساله تروريسم كه مشكل مهم‌تر اروپاست صرف نظر از آنكه در جهان اسلام مي‌گذرد همچنان ادامه دارد.
و مشكل دموكراسي به اعتقاد فوكوياما همچنان درداخل اروپاست. كشورها اروپائي نظير هلند يا بريتانيا بايد سياست‌هاي چند فرهنگي خودكه نتيجه منفي دارند ، تغيير دهند يعني سياست‌هايي متضمن افراط گرايي است. و همچنين بايد در تعاريف خود از هويت ملي بازنگري كنندتا شمار بيش‌تري از مردم غير اروپائي را در بر گيرد.(12) چرا كه چنين سياست‌هائي خود محصول افراط گرايي اسلامي بود و سبب بمب‌گذاران مادريد، لندن و مهاجمان يازدهم سپتامبر همگي در اروپا بودند و اين خود نشانگر آن است كه ريشه اصلي افراط‌گرايي اسلامي معاصر نه در خاو رميانه بلكه اروپاي غربي نهفته است. در مورد اینکه حکومت­های دموکراتیک استعداد کمتری برای تروریسم می­دهد یا بین نوع رژیم (دیکتاتوری یا دموکراسی) و تروریسم رابطه­ای وجود دارد. باید گفت که طبق گزارش سالیانه دپارتمان دولتی (نمونه های تروریسم جهانی) بین سال­های 2000 و 2003 بیشتر حوادث تروریستی در کشورهای آزاد یا دموکراتیک رخ داده است. طبق این گزارش در بین این سالها 203 مورد حمله­های تروریستی در هند رخ داده است و چین به عنوان پر جمعیت ترین کشور دیکتاتوری حملات تروریستی در بین این سالها خیلی کمتر از هند بوده است و شواهد مستندتر هم رابطه بین نوع رژیم و تروریسم هم نشانی می دهد که در دهه 70 و 80 بیشتر گروه های تروریستی در کشورهای دموکراتیک پدید آمده و حتی دموکراسی های اسرائیل و ترکیه گروه­های تروریستی خودش را به وجود آورد. بنابراین هیچ دلیل نیرومند تجربی بری رابطه میان دموکراسی یا هر نوع حکومت دیگری و تروریسم وجود ندارد. جسیکا استرن در مطالعه قابل تعیین اش در این مورد استدلال می کند که دموکراتیزاسیون لزوماً بهترین راه مبارزه با افراط گرایی نیست زیرا گذار به دموکراسی این طور شناخته شده است که دوران آسیب پذیر خاصی را موجب میشود که دولت ها را کاملاً درگیر میکند. و تروریسم از سرچشمه های دیگری خبر شکل حکومت نشأت می گیرد.
(13) دلیلی وجود ندارد که جهان عرب دموکراتیک نه به خاطر دموکراتیک تر بودنش تروریستهای کمتری را پرورش دهد. بنابراین مورد آمریکا اسرائیل و هند نشان می دهد که وجود حکومتهای دموکراتیک باعث مصونیت از تروریسم فراملی نمی شود. توماس هامر دیکسون معتقد است که کشورهای غربی به خاطر پیچیدگی پیشرفت و همبستگی شان و تمایل شان به تمرکز بر زیر ساختهای حیاتی در محدوده جغرافیایی کوچکی در مقابل تروریسم آسیب پذیر هستند. (14) علاوه بر این 11 سپتامبر نشان داده که دموکراتیک سازی احتمالاً باعث تضعیف توانایی حکومتهای دموکراتیک جدید مثل اندونزی ، فیلیپین برای مهار تروریسم تهدید می گردند و در مقابل تروریسم بسیار آسیب پذیر هستند. معمولاً روند دموکراتیک سازی را علت ناتوانی اندونزی در تکرار تجربه مالزی و سنگاپور در سرکوب تروریست ها می­دانند. (15) به نظر می رسد تروریسم ریشه در عواملی مشخص تراز شکل حکومت دارد. و اگر خاورمیانه به دموکراسی هم است پیدا کند به آمریکا در سیاست های مهم گذشته مانند محدود کردن تروریسم ، روند صلح ، حفظ امنیت و تضمین ثبات همکاری نخواهند کرد. همانطوری که انتخابات اخیر در جهان عرب نشان داد و ورود دموکراسی به انجام دولت های جدید اسلامی را بر سر کار آورد که در مقایسه با دولت­های خودکامه موجود، تمایل کمتری به همکاری با آمریکا دارند و تمایلی به اهداف سیاست خارجی در منطقه ندارند. مشکل دموکراسی در جهان عرب این است که آمریکا دولت هایی را که با دموکراسی برای اعراب بر سر کار خواهد آورد نمی­پسندد. اگر فرض کنیم دولتهای دموکراتیک بیش از رژیم های موجود دیدگاههای مردم را نمایندگی می کنند. در این صورت روند دموکراتیزاسیون در جهان عرب دولت هایی با سیاست خارجی ضدآمریکایی ایجاد خواهد کرد طبق نظرسنجی موسسه بین المللی زاگمبي در سال 2003 برخی کشورهای عربی شد، اکثریت قابل توجهی گرایش بسیار مخالف و تا حدی مخالف با آمریکا دارند.
(16) بنابراین ایجاد دمکراسی و مدرنیزه کردن در خاورمیانه، راه حل مشکل تروریسم نیست. بلکه باعث بدتر شدن وضع در کوتاه مدت می شود. رادیکالیسم اسلامی، خود محصول مدرنیزه شدن و ناشی از بحران بی هویتی است که در جامعه در حال انتقال انجام می شود. و این امر که تروریست های 11 سپتامبر همگی در اروپای دمکراتیک رادیکال شده و با همه اعتقادات دمکراسی آشنا بودند بنابراین دمکراسی بیشتر به معنی بیگانگی، رادیکالیسم و متأسفانه تروریسم بیشتر است. (17)

نتیجه گیری:

حوادث 11 سپتامبر دموکراتیزاسیون در خاورمیانه را به امنیت ملی آمریکا پیوند و رهبران آمریکا به این باور رسیدند که دموکراسی در جهان اسلام امنیت آمریکا را بالا می برد. و بر این اعتقادند که برای تثبیت هژمونی آمریکا چه در سطح جهانی و منطقه­ای تحقق دموکراسی در منطقه خاورمیانه ضرورت دارد. اما در این نوشتار به این استنباط امیدیم که این فرض اشتباه است که دموکراسی تروریسم را کاهش دهد. چرا که براساس آمار و شواهد اکثر حملات تروریستی در کشورهای دموکراتیک مانند هند رخ داد که این مسأله چشم انداز فقدان دموکراسی و تروریسم را به چالش می کنند. و تروریسم ریشه در عوامل مشخص تر از شکل حکومت دارد و ریشه تروریسم پیچیده تر از آن است که تحقق دموکراسی تروریسم را کاهش داد. مراکز منطقه خاورمیانه به دموکراسی هم دست پیدا کنند. دولت های اسلامی بر سر کار خواهند آمد که تمایلی به همکاری در حل و فصل منطقه ندارند. و مساله تروريسم را حل نخواهد كرد و اين در كوتاه مدت اوضاع را وخيم مي‌كند و تروريست‌هاي يازدهم سپتامبر در جوامع غربي خود را بيگانه يافتند و در اثر فقدان دموكراسي در جوامع خود بيگانه نشده‌اند. روی کار آمدن دولت اقتدارگرای شیعه در عراق یا حماس در فلسطین نمونه آن می باشد. این مسأله در واقع ایده دمکراتیزاسیون در جهان را به چالش کشاند. و به نظر می رسد دمکراتیزاسیون مبارزه موجود تروریستها علیه آمریکا را پایان نخواهد داد. بنابراین مسایل و چالش­های دموکراسی بعد از 11 سپتامبر، از نظریه صلح دموکراتیک را به چالش کشاند. و دموکراتیک سازی احتمالاً باعث تضعیف حکومت های دموکراتیک برای مهار تهدید تروریسم می شود. و سیاست دموکراتیک سازی در خاورمیانه در کوتاه مدت می تواند به احساسات ضدآمریکایی در منطقه افزایش دهد.


پي نوشت

6 ـ آمیتا و آچاریا، امنیت و مطالعات امنیتی پس از 11 سپتامبر، ترجمه نادر پوزآخوندی، گزارش پژوهشی پژوهشکده مطالعات راهبردی، سال 83.
7 ـ همان منبع.
8- Shaha Aliriza and Leail Hamad, Atime to Holp Mideast Democrats, international Herald Iribunc, 20-21 Tober 2001, p6.
9- olivier Roy، globalized Islam: the search for a new ummah، newyork: columbia university press، zoo4.pp20-25
10- ladan and Roya Boroumand، terror Islam ، and democaracy، sournal of demo Caeacy، Vd13، no2، 2oo2 p6-10
11- فرانسيس فوكوياما، امريكا بر سر تقاطع، دموكراسي، قدرت و جريان نو محافظه كاري، ترجمه مجتبي اميري وحيد، نشر، تهران، سال 86، ص 113-112
12- همان منبع، ص 28-27
13- گرگوری گاوس، آیا دموکراسی می­تواند تروریسم را متوقف بکند؟ www, Movablettype 206, 2006,
14- Thomas Homer – Dixon, the Rise of Complex Terrorism, foreign pdicy, January 2002.
15 ـ آمیتا و آچاریا، همان منبع.
16 ـ گرگوری گاوس، همان منبع.
17 ـ فوکویاما، همان منبع، ص 114

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد