PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داریوش اسدزاده از اولین‌هایش می‌گوید



LaDy Ds DeMoNa
11th May 2010, 02:10 PM
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/59794.jpg
مردی از جهنم فرار كرد و به بهشت رفت و من برای بازگرداندن او به دم در بهشت رفتم. همان‌طور كه آنجا ایستاده و منتظر بودم متوجه شدم تماشاچیان به خنده افتادند و همهمه‌ای در سالن به پا شده. تعجب كردم...
87 سال سن كمی نیست، اما این چیزی نیست كه او را به راحتی زمینگیر كند یا باعث شود در گوشه‌ای خلوت و دنج به استراحت بنشیند. اگر تا دیروز مشغول نوشتن نمایشنامه بود و كارگردانی می‌كرد و بازی در تئاتر و سینما تمام اوقاتش را پر كرده بود امروز (هر چند كه هنوز گهگاهی در سینما و تلویزیون بازی می‌كند) مشغول نوشتن تاریخچه تئاتر این سرزمین است و آنچه در این سال‌ها خودش در این هنر تجربه كرده است. پشت سر گذاشتن و همراهی با سه نسل بی‌شك تجربه‌ها و خاطرات گفتنی زیادی در زندگی یك هنرمند می‌آفریند كه ثبت آن میراثی تاریخی و ملی نیز محسوب می‌شود. همان چیزی كه او این روزها بر آن همت گماشته است.
داریوش اسدزاده متولد 1302 كرمانشاه است. فارغ‌التحصیل دانشكده بازرگانی و دارایی است و فعالیت هنری خود را در تئاتر تهران آغاز كرد. از طرف مركز هنرهای ملی به جشنواره تئاتر پاریس اعزام و بعد از مراجعت به كارگردانی تئاتر مشغول شد. در سال ???? نیز بنا به دعوت یكی از استودیوهای فیلمبرداری عازم مینه سوتای آمریكا شد و در فیلم «در آمریكا اتفاق افتاد» به عنوان نویسنده و بازیگر فعالیت سینمایی خود را آغاز كرد. او سپس به وطن بازگشت و در سینما و تلویزیون ایران مشغول شد. بازی در 80 فیلم قبل از انقلاب و حدود 20 تا 30 فیلم و 40 سریال پس از انقلاب كارنامه كاری پرباری را برایش رقم زده است كه آن را برای خود موفقیتی می‌داند و از آن ابراز رضایت می‌كند. ریاست انجمن بازیگران سینمای ایران و 3 دوره عضویت در جمع داوران فیلم‌های ایرانی خانه سینما از دیگر فعالیت‌های اوست. هر چند اسدزاده را بیشتر در حوزه سینما و تلویزیون می‌شناسیم اما خودش بیشتر تمایل دارد راجع به تئاتر صحبت كند و می‌گوید من عاشق تئاتر بودم و هستم.

اولین‌ بارقه‌های عشق و علاقه به تئاتر كی و كجا در وجودتان زده شد؟
واقعا همین طور است كاملا درست گفتید من عاشق تئاتر شدم و تا عشق و علاقه نباشد آدمی به سراغ چیزی یا كار و هنری نمی‌رود. این عشق و علاقه به حرفه است كه آدم را به سمت آن می‌كشاند.
بارها دیده‌ام افرادی وارد حرفه‌ و هنری می‌شوند و چون به آن علاقه ندارند، دیر یا زود آن را رها می‌كنند. زمان كودكی ما تئاتر به این شكل كلاسیك امروزی نبود، بلكه تئاترهای سنتی مثل سیاه‌بازی و نمایش‌های روحوضی خیلی رونق داشت. این نمایش‌ها معمولا در مجالس شادی مثل عروسی‌ها یا دیگر مناسبت‌ها اجرا می‌شد و من از كودكی شاهد آنها بودم و از همان كودكی یك‌جور علاقه نسبت به آن در من شكل گرفت. این علاقه كودكانه آنقدر بود كه گاهی برای دیدن نمایش‌ها خودم را از مسیر پشت‌بام‌ها به پشت‌بام منزلی كه در حیاطش برنامه و نمایشی اجرا می‌شد می‌رساندم تا به تماشای برنامه‌ای بنشینم كه برایم جذاب بود و به آن علاقه‌مند شده بودم. زمانی كه با پدرم برای تماشای تئاتر می‌رفتیم این علاقه شكل جدی‌تری به خود گرفت، علاقه‌ای كه در ذهن و خاطرم ماند و با من همراه بود تا زمانی كه بزرگ شدم و توانستم راه و مسیر خودم را انتخاب كنم.


اولین تئاترهایی كه تماشا كردید؟
علاوه بر نمایش‌هایی كه در مجالس یا خیابان شاهد آن بودم، به همراه پدرم به تماشای تئاتر می‌رفتیم در مكانی كه به همین منظور شكل گرفته بود یعنی تئاتر سعادت در سرچشمه، روبه‌روی پامنار كه متعلق به آقای سعادت بود. البته آنجا هم نمایش‌های سنتی مثل سیاه بازی و... نمایش داده می‌شد فقط مكانش ثابت بود.
پدرم برای این‌كه مرا تشویق به درس خواندن كند، می‌گفت اگر درس‌هایت را خوب بخوانی شب‌ جمعه می‌برمت تئاتر. چون نمایش‌های آن سالن تنها در شب‌های جمعه اجرا می‌شد. معمولا به همراه پدر زیاد به آن سالن می‌رفتیم. آقای ذبیح، مصری و... در آن نمایش‌ها بازی می‌كردند كه برای من خیلی جالب بود.


اولین بازی در تئاتر؟
زمانی كه در هنرستان هنرپیشگی در سال 1318 مشغول به تحصیل تئاتر شدم، اولین بازی‌های غیرحرفه‌ای من شروع شد، اما بازی حرفه‌ای‌ را از سال 1321 شروع كردم با نمایشی به نام لیلی و مجنون كمدی كه آقای فكری كارگردان آن بود.


اولین‌بار كه روی صحنه رفتید چه احساسی داشتید؟
ترس، ترس زیادی داشتم. دلهره و ترس و اضطراب تا پایان اجرا و نمایش همراهم بود و رهایم نمی‌كرد. اوایل زیاد دچار این حالت می‌شدم. حتی یك‌بار یادم هست به خاطر ترس و اضطراب زیاد تمركزم را هنگام اجرا از دست دادم و نتوانستم نقشم را به پایان برسانم.
البته چنین احساسی در اوایل كار طبیعی است و برای همه پیش می‌آید. اما با اعتماد به نفس و توكل خیلی زود می‌شود به آن غلبه كرد. مسیحی‌ها وقتی می‌خواهند روی صحنه بروند صلیب می‌كشند، ولی ما به خداوند توكل می‌كنیم و با یك «الهی به امید تو» گفتن نیرو می‌گیریم و روی صحنه می‌رویم.


اولین مكانی كه در آن به اجرای نمایش مشغول شدید؟
تئاتر تهران اولین جایی بود كه در آن بازی كردم و در حقیقت اولین مكان ثابت و دائمی بود كه در ایران برای تئاتر كلاسیك ساخته شده بود.
قبل از سال 1317 گروه‌هایی در تهران بودند كه چون جا و مكان ثابتی نداشتند در جاهایی مثل پارك اتابك، سالن سیرك یا سینما سپه برنامه اجرا می‌كردند یعنی در هر مكانی دو سه شب اجرا داشتند تا این‌كه مرحوم نصر در سال 1319 اولین مكان دائمی برای تئاتر را در تهران تاسیس كرد كه من 2 سال بعد در آن تئاتر مشغول به كار شدم.
در حقیقت تئاتر تهران را خود ما تشكیل دادیم. ما جزو اولین گروه‌هایی بودیم كه در آنجا تئاتر بازی كردیم.


اولین كارگردان‌هایی كه در آن سالن تئاتر برنامه اجرا كردند و شما با آنها كار كردید، چه كسانی بودند؟
آقای معزالدیوان فكری، گرمسیری، حالتی، مرحوم دهقان، استپانیان و مرحوم دكتر نامدار از اولین كارگردان‌هایی بودند كه صحنه تئاتر ایران را در اختیار داشتند. اوایل كار، تمام نمایش‌ها چه خوب و چه بد، یك هفته بیشتر روی صحنه نمی‌ماند، چون مشتری نداشت چرا كه مردم هنوز با آن كنار نیامده بودند و شاید برایشان هنوز جا نیفتاده بود، اما كم‌كم با ایجاد یكی دو تئاتر دیگر و رواج تئاتر گاهی نمایش‌ها تا یك ماه هم روی صحنه می‌ماندند.


اولین مشوق؟
مشوقی نداشتم. هر چه بود علاقه و پشتكار خودم بود. البته بعدها كه بیشتر روی صحنه رفتم، تشویق مردم و دست‌زدن‌ها و حمایت‌هایشان، تنها و بهترین مشوق من بود.


نظر خانواده دراین‌باره چه بود؟
پدرم به شدت با این كار مخالف بود و وقتی متوجه شد مرا از خانه بیرون كرد. بعد از یك ماه با وساطت اقوام به خانه برگشتم اما پدرم همچنان با من قهر بود و تا 8 ـ 7 ماه با من حرف نمی‌زد.


مگر از ابتدای ورود شما به تئاتر در جریان نبودند؟
نه. من چون از مخالفت پدرم مطلع بودم در خفا و دور از چشم او وارد این كار شدم. یعنی بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد هنرستان هنرپیشگی شدم كه تازه تاسیس شده بود و همزمان برای خاطر‌جمعی پدر به دانشگاه هم رفتم. پدر تازه بعد از دومین یا سومین اجرای من كه یك اجرای رادیویی بود متوجه كارم شد.


پدرتان نمایش رادیویی را شنیده بود؟
نه. از طریق دوستانش متوجه شده بود. رادیو بی‌سیم تازه تاسیس شده بود و من یك شب یك نمایش رادیویی در آن اجرا كردم. فردای آن روز دوستان پدرم به او می‌گویند آقای اسدزاده پسرت چه نمایش خوبی اجرا كرد و پدر منكر شده بود زیرا باور نمی‌كرد اما به خانه كه آمد جریان را از من پرسید و وقتی جواب مثبت شنید گفت: برو بیرون! برو! برو، پسر! می‌خواهی مطرب شوی؟! خجالت نمی‌كشی؟! تو پسر یك صاحب منصب هستی. حالا رفتی برای من مطرب شدی و بیرونم كرد.
بعد از دیپلم و ادامه تحصیل در دانشگاه وارد وزارتخانه شدم و كارمند رسمی آنجا شدم ولی در كنار آن، تئاتر هم كار می‌كردم. اما خیلی سختی كشیدم و حرف و حدیث و طعنه ولعن و نصیحت زیاد شنیدم. در وزارتخانه هم پست‌های حساسی مثل ریاست امور مالی و.... داشتم به همین خاطر آنجا هم انتقاد و حرف و حدیث زیاد شنیدم. می‌گفتند قباحت دارد كه سراغ این كارهای مبتذل بروی. اما من تحمل می‌كردم و به رو نمی‌آوردم تا بعد از بازنشستگی تمام وقتم را روی تئاتر گذاشتم و به آن مشغول شدم.


اولین استادانی كه از آنها رموز و فنون تئاتر را آموختید؟
آقای نوشین، حالتی، فكری و... در هنرستان هنرپیشگی از اولین اساتید من بودند و از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتم.


اولین دستمزد؟
شبی 5 قران (ریال) اولین دستمزدی بود كه گرفتم، یعنی ماهی 15 تومان كه حقوق بسیار خوبی بود.


اولین دستمزدتان را چگونه خرج كردید؟
راستش آنقدر زیاد بود كه نمی‌توانستم آن‌را خرج كنم. واقعا پول زیادی بود و معمولا با آن چیزهایی را كه دوست داشتم برای خودم می‌خریدم مثل دوچرخه و...


اولین جایزه‌ای كه گرفتید؟
یك لوح تقدیر از جشنواره تئاتر فرانسه اولین جایزه‌ای بود كه دریافت كردم.
در سال 1335 به جشنواره تئاتر فرانسه رفتم. هنرهای ملی ایران از تئاتر تهران خواست تا كسی را برای این جشنواره معرفی كنند و آنها هم مرا معرفی كردند. در تئاتری بازی كردم كه نام آن را در خاطر ندارم اما تئاترمان مقام گرفت و من هم به خاطر بازی در آن تشویق شدم و جایزه گرفتم.


اولین تئاتری كه كارگردانی كردید؟
سال 38 ـ 37 شروع كارگردانی من در تئاتر بود. نمایشنامه‌هایی كه خودم می‌نوشتم را اجرا می‌كردم یا معمولا نمایشی را از متن‌های خارجی اقتباس و كارگردانی می‌كردم. اولین كاری كه كارگردانی كردم فیلمی بود كه جری لوئیس آن‌ را بازی می‌كرد، من متن و فیلمنامه آن‌ را گرفتم و ترجمه كردم و برای نمایش آن را آماده و ویرایش و كارگردانی كردم. اسم نویسنده را كه یك آمریكایی بود به یاد ندارم اما اسم نمایش «پرواز دخترها» بود.


اولین تئاتر خوبی كه دیدید یا در آن بازی كردید؟
«تئاتر شهر ما» به كارگردانی آقای پروفسور فرانك داویدسن آمریكایی، به نظرم یكی از بهترین كارهایی بود كه در آن بازی كردم. در آن كار با سارنگ، پرخیده، مهین دیهیم و شروان همبازی بودم و دستمزدم برای بازی در این تئاتر شبی یك تومان بود.
وقتی اجرایمان تمام شد، سفارت آمریكا مرا دعوت كرد و به من جایزه دادند، زیرا معتقد بودند من نقشم را حتی بهتر از بازیگر آمریكایی كه قبلا این نقش را بازی كرده، ایفا كرده‌ام.


اولین خاطره‌ای كه از تئاتر و بازی در آن در ذهن دارید؟
خاطره‌ام مربوط به بازی در نمایش لیلی و مجنون است كه اتفاقا خاطره تلخی هم بود. در آن نمایش من نقش مامور در جهنم را ایفا می‌كردم در حالی كه لباس قرمزرنگی پوشیده بودم و یك مشعل در دست داشتم. مردی از جهنم فرار كرد و به بهشت رفت و من برای بازگرداندن او به دم در بهشت رفتم. همان‌طور كه آنجا ایستاده و منتظر بودم متوجه شدم تماشاچیان به خنده افتادند و همهمه‌ای در سالن به پا شده. تعجب كردم، آخر قیافه میرغضبی من كه مامور در جهنم بودم خنده‌دار نبود، اما وقتی گرما و روشنایی شعله‌های آتش را مشاهده كردم و نگاهم به بالا افتاد تازه فهمیدم چه دسته‌گلی به آب دادم. شعله مشعل به سرپرده صحنه رسیده و پرده طعمه آتش شده بود. خیلی زود سرتاسر پرده آتش گرفت و مردم هراسناك و با وحشت و سروصدا به بیرون از سالن فرار كردند و صندلی‌ها واژگون شد. عوامل روی صحنه و پشت صحنه برای خاموشی آتش سطل‌های آب را دست به دست می‌كردند و خلاصه همه چیز به‌هم ریخت و نمایش تعطیل شد.
از شدت ناراحتی آن شب تا صبح خوابم نبرد و فكرم مشغول بود. فكر كردم شاید به درد این كار نمی‌خورم و باید این كار را برای همیشه رها كنم، اما عشق به تئاتر مانع عملی شدن این تصمیم شد.


اولین بازیگران منتخب شما در تئاتر؟
سارنگ، بهرامی، مصیری، بایگان، فكری، محتشم و نوشین از بازیگران خوبی بودند كه آن سال‌ها در تئاتر بازی می‌كردند و من به آنها علاقه داشتم و كارشان فوق‌العاده بود.


اولین‌بار كه سینما رفتید؟
سال 1312 برای تماشای فیلم سینمایی دختر لر به سینما رفتم.


اولین كار سینمایی؟
آغاز كار سینمایی من در سینما با فیلم اپرت بهاری در سال 1328 به كارگردانی اسماعیل كوشا بود. اپرت بهاری تركیبی از كمدی موزیكال بود و یك بخش از واریته بهاری به شمار می‌رفت. (واریته به یك فیلم چند قسمتی یا چند اپیزودی گفته می‌شود).
فیلم از 12 خرداد 1328 در سینما مایاك به نمایش درآمد، اما نه‌تنها موفق نشد كه مورد انتقاد هم قرار گرفت. واریته بهاری محصولی از پارس فیلم به تهیه‌كنندگی، كارگردانی، فیلمبرداری و تدوینگری دكتر اسماعیل كوشا و نویسندگی پرویز خطیبی بود. برخی از بازیگران آن عبارت بودند از: ژاله علو، ژاله مودب، پرویز خطیبی، عبدالحسین غفاری، عزت‌الله انتظامی، ناصر ملك‌مطیعی، خودم و چند تن دیگر.
برای اولین‌بار برای تبلیغات یك فیلم ایرانی مبلغی به میزان 800 ریال در نظر گرفته شد كه برای همین فیلم بود.


اولین نویسندگی فیلم؟
فیلمی را در آمریكا كارگردانی و نویسندگی كردم به نام «در آمریكا اتفاق افتاد» در سال 1346 كه خودم هم در آن بازی كردم به اتفاق یك بازیگر خانم ایرانی و با فیلمبرداری آقای رضا مجاوری و بازی و همكاری یك سری از بازیگران و عوامل آمریكایی.
وقتی برگشتم دیگر تئاتر را كنار گذاشتم و برای همیشه در حوزه تلویزیون و سینما مشغول شدم.


اولین سریال تلویزیونی؟
سریال سمندون اولین كاری بود كه برای تلویزیون در سال 1366 و بعد از بازگشت از آمریكا بازی كردم.


از اولین هنرهایی كه به آن علاقه‌مندید بعد از هنر تئاتر و سینما؟
به شعر و موسیقی علاقه زیادی دارم و حتی در جوانی گاهی شعر می‌گفتم و موسیقی كار می‌كردم. ساز ویولن را خیلی دوست داشتم و ویولن می‌زدم. به روزنامه‌نگاری هم علاقه داشتم و حدود سال‌های 1322 در روزنامه خاورزمین كار می‌كردم. سردبیر آن بودم ضمن این‌كه خبرنگاری هم می‌كردم و خودم هم مطلب می‌نوشتم. در واقع تنها 3 نفر بودیم كه آن روزنامه را در می‌آوردیم. البته پس از مدتی فهمیدم كه این كار سیاسی است و لذا آن را رها كردم چون هیچ علاقه‌ای به سیاست و سیاسی‌كاری نداشتم.
البته پدرم با همه این كارها مخالف بود، یعنی در واقع با هر كار غیردرسی مخالف بود و فقط می‌خواست درس بخوانم و كسی بشوم. هر كار آمدم انجام بدهم مخالفت كرد و توی ذوقم زد. همیشه هم می‌گفت: تو آخرش با این كارها مطرب می‌شوی.
خلاصه این‌ كه در عنفوان جوانی چنانكه افتد و دانی.. آدم به هر دری می‌زند و هر كاری را امتحان می‌كند تا بالاخره به آن كاری كه دوست دارد و برایش ساخته شده، برسد. من هم بعد از امتحان هنرهای متعدد وقتی وارد كار تئاتر شدم دیدم دیگر نمی‌توانم آن را رها كنم و در آن ماندگار شدم.


اولین‌بار كه شعر گفتید خاطرتان هست؟
در ایام جوانی گهگاهی شعر می‌گفتم، اما دیگر سال‌هاست كه فقط به مطالعه و قرائت آن اكتفا كردم.


اولین شاعران منتخب شما؟
همه شاعران برجسته ایرانی مثل مولانا، سعدی، حافظ و... كه البته همه‌شان برای من عزیزند و به همه آنها علاقه و ارادت دارم. برخی از شاعران معاصر مثل فریدون مشیری، احمد شاملو و... را نیز می‌پسندم و دوست دارم.


اولین كتاب‌هایی كه خواندید؟
كتاب امیرارسلان نامدار، حسین كرد شبستری، شیرویه و...، اینها كتاب‌هایی بود كه آن دوران در دسترس ما بود و می‌خواندیم.
من از دوران نوجوانی و سنین 13ـ12 سالگی مطالعه و خواندن كتاب را شروع كردم كه تا امروز همچنان ادامه دارد و همان‌طور كه می‌بینید (اشاره به كتابخانه و قفسه كتاب‌ها) در همه زمینه‌ها، تاریخی، مذهبی، شعر و ادبیات، رمان، سیاسی و... كتاب دارم و مطالعه می‌كنم.


اولین الگوی شما در زندگی؟
من در زندگی الگوی خاصی نداشتم. خلاقیت، ابتكار و عشق و علاقه خودم، تنها چیزهایی بودند كه داشتم و از آنها تبعیت می‌كردم و پیش می‌رفتم.


اولین توصیه‌تان به جوانان علاقه‌مند به تئاتر و سینما؟
اگر علاقه‌مند هستند سراغ این كار بیایند چون این كار فقط عشق می‌خواهد، نمی‌توانند روی جنبه‌های مالی و اقتصادی آن حساب كنند. اگر عاشقند پا پیش بگذارند، چرا كه عشق شعله مقدس و فروزانی است كه هرگز خاموش نمی‌شود.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد