diamonds55
13th November 2008, 02:22 AM
شكست ایده نومحافظهكاری، معرفی سناتوری سیاهپوست، جریانسازی رسانهای، نبود تهدیدهای تروریستی همزمان با بحران مالی آمریكا كه مردم این كشور را از بوش و جمهوریخواهان متنفر ساخت، زمینه ورود فردی را به كاخ سفید فراهم كرد كه به نظر ادامه دهنده سیاست سلطهجویی دیرینه آمریكا است.
"باراك اوبامای" ۴۷ ساله پس از دو سال رقابت نفسگیر و صرف میلیاردها دلار هزینه سرسامآور عاقبت روز سهشنبه چهارم نوامبر (۱۴ آبان) توانست "جان مككین" رقیب جمهوریخواه خود را از میدان به در كند و به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهوری آمریكا انتخاب شود.
اما صرفنظر از تمام جوانب انتخابات آمریكا و برگزیده شدن اوبامای سیاهپوست كه اصالتی كنیایی دارد و تمركز جریانهای رسانهای برای پیروزی وی در كنار خودداری بنلادن از صدور تهدید ترویستی علیه آمریكا و افول اقتصادی این كشور، این سوال خواه ناخواه در ذهن خطور میكند كه با شعارها و وعدههای انتخاباتی وی، از این پس سیاست سلطهطلبی آمریكا را چه كسی دنبال خواهد كرد.
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا بررسی كرد كه آیا میتوان انتظار تغییر سیاسی را از كسی داشت كه همه برای پیروزی وی بسیج شده بودند؟ یا این كه علت این پیروزی چه بود؟
● شكست ایدههای نومحافظهكاری
"جرج بوش" رئیس جمهوری آمریكا با همراهی تیمی از نومحافظهكاران كاخ سفید طی دو دوره چهار ساله دو جنگ تمام عیار را در افغانستان و عراق به راه انداخت و بدین ترتیب خواست نام آمریكا را به عنوان یكهتاز ایجاد كننده نظم نوین جهانی حفظ كند.
در این میان میلیاردها دلار مالیات مردم آمریكا صرف جنگافروزیهای جمهوریخواهان نومحافظهكارانی شد كه داعیه برقراری دموكراسی در كشورهای دیگر را داشتند و بدین ترتیب پس از هشت سال جنگ افروزی بوش جمهوریخواه، لابی قدرتطلبی و سلطه جویی در آمریكا كه به طور معمول از عقبه صهیونیستی برخوردار است بر آن شد تا برای جلوگیری از اضمحلال سیطره آمریكا فردی را به جای بوش به جامعه جهانی معرفی كند تا ضمن حفظ وجه جهانی این كشور در داخل آمریكا نیز از محبوبیتی كمنظیر برخوردار شود.
هشت سال یكه تازی جمهوریخواهان در آمریكا و خاورمیانه زمانی بس كافی بود برای از بین بردن وجهه مظهر جهان تك قطبی و بنابراین لابی قدرت در ایالات متحده تصمیم گرفت تا بازیگر آن را به سادگی و به گونهای كه هیچ كس كوچكترین تردیدی در صداقت آن نداشته باشد، با سیاهپوستی درد آشنا و متعلق به طبقه متوسط جامعه تعویض كند.
بدین ترتیب دو سال قبل فردی پا به عرصه رقابتهای مقدماتی انتخاب رئیس جمهوری آمریكا گذارد كه تا پیش از آن وی را تنها در ایالت ایلینویز و شاید در تعداد انگشت شماری از ایالتهای آمریكا میشناختند؛ باراك اوباما.
● سناتور سیاهپوستی اهل ایلینویز
بی شك دوران بردهداری و در ادامه آن نژادپرستی كه هماكنون نیز شاهد آن هستیم، یكی از سیاهترین بخشهای تاریخ نه چندان پشتوانهدار ایالت متحده است.
اوبامای سیاهپوست بهترین گزینه برای مهار این بدبینی داخلی و خارجی نسبت به سیاستهای نژادپرستانه آمریكا بود. انتخاب سناتور سیاهپوست ایالت ایلینویز این ذهنیت را برای هركس تداعی میكند كه دوران برتری سفید بر سیاه در آمریكا به پایان رسیده و عصر ضدنژاد پرستی در راه است.
میتوان گفت اندیشه ریاست جمهوری یك سیاهپوست امری نبود كه از دوسال قبل با ظاهر شدن باراك اوباما در رقابتهای مقدماتی به ذهن پشت پرده سلطهجویی خطور كرده باشد.
چهار سال قبل نیز فردی به نام "ال شارپتون" كه یك كشیش سیاهپوست بود وارد رقابتهای حزب دموكرات شد ولی این كشیش سیاهپوست به هیچ وجه شباهتی به یك رئیس جمهور نداشت و با آن گویش عامیانه خود تنها میتوانست چهره جمعی از دوستداران خود را متبسم كند و بدین ترتیب سناتور دموكرات "جان كری" به رقابتهای نهایی راه یافت و به دلیل سیاهپوست نبودن نتوانست بوش را مغلوب خود سازد.
● همراهی رسانهای و تلاش برای مطرح شدن اوباما
غول رسانهای آمریكا و زیرمجموعههای آن به اندازهای حسابشده و با برنامه عمل میكند كه گویی كه جریانسازی افكار عمومی امری آسان برای آن به شمار میرود.
اگر در زمان داغ شدن بازار انتخابات به رسانههای آمریكایی و غربی نگاهی گذار داشته باشیم متوجه این موضوع میشویم كه تمامی آنان به نوعی باراك اوباما را منجی سیاستهای آمریكا و جهان معرفی میكنند.
نكته جالب توجه این است كه نفوذ رسانهای اوباما به گونهای بود كه در اكثر رسانههای دنیا كه سخنی از انتخابات آمریكا در آن مطرح میشد، سناتور ایلینویز با ترفندی كمنظیر محبوبتر از مككین به تصویر كشیده میشد.
بدین ترتیب میتوان گفت كه اوباما از معدود روسای جمهوری آمریكاست كه میبایست سهم بزرگی از پیروزی خود را مدیون رسانههای آمریكایی و زیرمجموعههای آنها باشد.
وی با شعار خروج نیروهای آمریكا از عراق و پایان جنگ طلبی بوش توانست سهم زیادی از آرای رای دهندگان مردد آمریكایی را از آن خود سازد.
البته نظریه گفتگو با تمام كشورها ازجمله سوریه، كوبا، ونزوئلا، كرهشمالی و ایران نیز در این میان سهم بسزایی داشت.
● بحران مالی
همزمان شدن بحران مالی جهانی كه سرمنشا آن نظام سرمایهداری آمریكا بود با رقابتهای ریاست جمهوری آمریكا سوال برانگیز است.
برخی از كارشناسان اقتصادی بحران مالی آمریكا را به ۱۱ سپتامبر اقتصادی این كشور تشبیه كردند.
این نكته نیز نباید از نظر دور بماند كه از یك دهه قبل كارشناسان و تحلیلگران اقتصادی بروز چنین بحرانی را در نظام به شدت سرمایه داری ایالات متحده پیشبینی كرده بودند.
اثبات ناكارآمدی بوش در حل این بحران باعث شد تا مردم آمریكا و جهان بدبینی شدیدی نسبت به جمهوریخواهان پیدا كنند و بنابراین خود بخود به سوی دموكراتی سیاهپوست جذب شوند كه با شعار تغییر توانست به صورتی زیركانه و حساب شده در اذهان عمومی جای بگیرد.
● از تهدیدهای بنلادن خبری نشد
یكی از مسایلی كه میتوانست ضمانت پیروزی از پیش برنامهریزی شده رسانهای، سیاسی و تبلیغاتی اوباما را برهم بزند، پیام تهدیدی بود كه از سوی "اسامه بنلادن" رئیس شبكه القاعده علیه آمریكا مطرح میشد. این ترفند در دور پیش به پیروزی بوش و ادامه سلطه نومحافظهكاران در دستگاه سیاستگذاری آمریكا ختم شده بود.
اما در طول انتخابات شاهد بودیم كه نهتنها از این تهدید خبر نشد بلكه تلاش جریان رسانهای به گونهای دور نگهداشتن افكار رایدهندگان آمریكایی از مسئلهای بود كه برایشان در درجه امنیت ملی قرار دارد.
● انتخاب اوباما و حفظ سلطهجویی آمریكا
باید گفت ممكن است اوباما در ظاهر سیاستهایی متفاوت نسبت به نومحافظهكاران جنگطلبی چون بوش داشته باشد اما در باطن توسط همان لابی قدرتی به ریاست جمهوری ایالات متحده رسید كه حاضر نیست حتی یك لحظه سلطهجویی واشنگتن را فدای مصالح و منافع انسانی كند كه باراك اوباما به ظاهر طرفدار آن است. بنابراین نباید انتظار داشت كه اوبامای خواهان "تغییرات"، تغییری در سیاستهای كلی آمریكا از جمله سیاست سلطهجویی این كشور ایجاد كند و میتوان در شرایط خوشبینانه منتظر تغییراتی در شیوه اجرای سیاستهای ایالات متحده رخ دهد.
"باراك اوبامای" ۴۷ ساله پس از دو سال رقابت نفسگیر و صرف میلیاردها دلار هزینه سرسامآور عاقبت روز سهشنبه چهارم نوامبر (۱۴ آبان) توانست "جان مككین" رقیب جمهوریخواه خود را از میدان به در كند و به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهوری آمریكا انتخاب شود.
اما صرفنظر از تمام جوانب انتخابات آمریكا و برگزیده شدن اوبامای سیاهپوست كه اصالتی كنیایی دارد و تمركز جریانهای رسانهای برای پیروزی وی در كنار خودداری بنلادن از صدور تهدید ترویستی علیه آمریكا و افول اقتصادی این كشور، این سوال خواه ناخواه در ذهن خطور میكند كه با شعارها و وعدههای انتخاباتی وی، از این پس سیاست سلطهطلبی آمریكا را چه كسی دنبال خواهد كرد.
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا بررسی كرد كه آیا میتوان انتظار تغییر سیاسی را از كسی داشت كه همه برای پیروزی وی بسیج شده بودند؟ یا این كه علت این پیروزی چه بود؟
● شكست ایدههای نومحافظهكاری
"جرج بوش" رئیس جمهوری آمریكا با همراهی تیمی از نومحافظهكاران كاخ سفید طی دو دوره چهار ساله دو جنگ تمام عیار را در افغانستان و عراق به راه انداخت و بدین ترتیب خواست نام آمریكا را به عنوان یكهتاز ایجاد كننده نظم نوین جهانی حفظ كند.
در این میان میلیاردها دلار مالیات مردم آمریكا صرف جنگافروزیهای جمهوریخواهان نومحافظهكارانی شد كه داعیه برقراری دموكراسی در كشورهای دیگر را داشتند و بدین ترتیب پس از هشت سال جنگ افروزی بوش جمهوریخواه، لابی قدرتطلبی و سلطه جویی در آمریكا كه به طور معمول از عقبه صهیونیستی برخوردار است بر آن شد تا برای جلوگیری از اضمحلال سیطره آمریكا فردی را به جای بوش به جامعه جهانی معرفی كند تا ضمن حفظ وجه جهانی این كشور در داخل آمریكا نیز از محبوبیتی كمنظیر برخوردار شود.
هشت سال یكه تازی جمهوریخواهان در آمریكا و خاورمیانه زمانی بس كافی بود برای از بین بردن وجهه مظهر جهان تك قطبی و بنابراین لابی قدرت در ایالات متحده تصمیم گرفت تا بازیگر آن را به سادگی و به گونهای كه هیچ كس كوچكترین تردیدی در صداقت آن نداشته باشد، با سیاهپوستی درد آشنا و متعلق به طبقه متوسط جامعه تعویض كند.
بدین ترتیب دو سال قبل فردی پا به عرصه رقابتهای مقدماتی انتخاب رئیس جمهوری آمریكا گذارد كه تا پیش از آن وی را تنها در ایالت ایلینویز و شاید در تعداد انگشت شماری از ایالتهای آمریكا میشناختند؛ باراك اوباما.
● سناتور سیاهپوستی اهل ایلینویز
بی شك دوران بردهداری و در ادامه آن نژادپرستی كه هماكنون نیز شاهد آن هستیم، یكی از سیاهترین بخشهای تاریخ نه چندان پشتوانهدار ایالت متحده است.
اوبامای سیاهپوست بهترین گزینه برای مهار این بدبینی داخلی و خارجی نسبت به سیاستهای نژادپرستانه آمریكا بود. انتخاب سناتور سیاهپوست ایالت ایلینویز این ذهنیت را برای هركس تداعی میكند كه دوران برتری سفید بر سیاه در آمریكا به پایان رسیده و عصر ضدنژاد پرستی در راه است.
میتوان گفت اندیشه ریاست جمهوری یك سیاهپوست امری نبود كه از دوسال قبل با ظاهر شدن باراك اوباما در رقابتهای مقدماتی به ذهن پشت پرده سلطهجویی خطور كرده باشد.
چهار سال قبل نیز فردی به نام "ال شارپتون" كه یك كشیش سیاهپوست بود وارد رقابتهای حزب دموكرات شد ولی این كشیش سیاهپوست به هیچ وجه شباهتی به یك رئیس جمهور نداشت و با آن گویش عامیانه خود تنها میتوانست چهره جمعی از دوستداران خود را متبسم كند و بدین ترتیب سناتور دموكرات "جان كری" به رقابتهای نهایی راه یافت و به دلیل سیاهپوست نبودن نتوانست بوش را مغلوب خود سازد.
● همراهی رسانهای و تلاش برای مطرح شدن اوباما
غول رسانهای آمریكا و زیرمجموعههای آن به اندازهای حسابشده و با برنامه عمل میكند كه گویی كه جریانسازی افكار عمومی امری آسان برای آن به شمار میرود.
اگر در زمان داغ شدن بازار انتخابات به رسانههای آمریكایی و غربی نگاهی گذار داشته باشیم متوجه این موضوع میشویم كه تمامی آنان به نوعی باراك اوباما را منجی سیاستهای آمریكا و جهان معرفی میكنند.
نكته جالب توجه این است كه نفوذ رسانهای اوباما به گونهای بود كه در اكثر رسانههای دنیا كه سخنی از انتخابات آمریكا در آن مطرح میشد، سناتور ایلینویز با ترفندی كمنظیر محبوبتر از مككین به تصویر كشیده میشد.
بدین ترتیب میتوان گفت كه اوباما از معدود روسای جمهوری آمریكاست كه میبایست سهم بزرگی از پیروزی خود را مدیون رسانههای آمریكایی و زیرمجموعههای آنها باشد.
وی با شعار خروج نیروهای آمریكا از عراق و پایان جنگ طلبی بوش توانست سهم زیادی از آرای رای دهندگان مردد آمریكایی را از آن خود سازد.
البته نظریه گفتگو با تمام كشورها ازجمله سوریه، كوبا، ونزوئلا، كرهشمالی و ایران نیز در این میان سهم بسزایی داشت.
● بحران مالی
همزمان شدن بحران مالی جهانی كه سرمنشا آن نظام سرمایهداری آمریكا بود با رقابتهای ریاست جمهوری آمریكا سوال برانگیز است.
برخی از كارشناسان اقتصادی بحران مالی آمریكا را به ۱۱ سپتامبر اقتصادی این كشور تشبیه كردند.
این نكته نیز نباید از نظر دور بماند كه از یك دهه قبل كارشناسان و تحلیلگران اقتصادی بروز چنین بحرانی را در نظام به شدت سرمایه داری ایالات متحده پیشبینی كرده بودند.
اثبات ناكارآمدی بوش در حل این بحران باعث شد تا مردم آمریكا و جهان بدبینی شدیدی نسبت به جمهوریخواهان پیدا كنند و بنابراین خود بخود به سوی دموكراتی سیاهپوست جذب شوند كه با شعار تغییر توانست به صورتی زیركانه و حساب شده در اذهان عمومی جای بگیرد.
● از تهدیدهای بنلادن خبری نشد
یكی از مسایلی كه میتوانست ضمانت پیروزی از پیش برنامهریزی شده رسانهای، سیاسی و تبلیغاتی اوباما را برهم بزند، پیام تهدیدی بود كه از سوی "اسامه بنلادن" رئیس شبكه القاعده علیه آمریكا مطرح میشد. این ترفند در دور پیش به پیروزی بوش و ادامه سلطه نومحافظهكاران در دستگاه سیاستگذاری آمریكا ختم شده بود.
اما در طول انتخابات شاهد بودیم كه نهتنها از این تهدید خبر نشد بلكه تلاش جریان رسانهای به گونهای دور نگهداشتن افكار رایدهندگان آمریكایی از مسئلهای بود كه برایشان در درجه امنیت ملی قرار دارد.
● انتخاب اوباما و حفظ سلطهجویی آمریكا
باید گفت ممكن است اوباما در ظاهر سیاستهایی متفاوت نسبت به نومحافظهكاران جنگطلبی چون بوش داشته باشد اما در باطن توسط همان لابی قدرتی به ریاست جمهوری ایالات متحده رسید كه حاضر نیست حتی یك لحظه سلطهجویی واشنگتن را فدای مصالح و منافع انسانی كند كه باراك اوباما به ظاهر طرفدار آن است. بنابراین نباید انتظار داشت كه اوبامای خواهان "تغییرات"، تغییری در سیاستهای كلی آمریكا از جمله سیاست سلطهجویی این كشور ایجاد كند و میتوان در شرایط خوشبینانه منتظر تغییراتی در شیوه اجرای سیاستهای ایالات متحده رخ دهد.