تفسير هاي آهن ربائي

[touraj atef]

طبيعت آموزگار بشر است و هر از گاهي اگر بشر غافل وغرقه در روزمرگي ها به اين مادر دانايش بنگرد شايد خود را نيز بتواند كه بيابد اتفاقهائي كه در طبيعت و در نهاد بسياري از پديده هاي آن مي افتد مي تواند راهگشائي براي ما باشد به شرط آن كه نگاهي از زاويه اي صحيح به آن داشته باشيم به طور حتم همه ما مي دانيم كه در علم فيزيك وسيله اي به نام "آهن ربا " داريم از دير باز گفته اند كه قطبهاي مخالف همديگر را جذب كرده و غير مخالف همديگر را مي رانند و حال با توجه به اين داستان در زيستن هم بايد اين گونه باشيم ؟ بايد به دنبال تفاوتها گرديم تا جذب هم شويم ؟آيا آن مثلي انگليسي كه ميگويد سبزه از دور سبز تر است براي ما هم بايد صادق باشد ؟ شايد براي حل اين مسئله بايد نخست نگرشي به كلماتي داشته باشيم كه از آن استفاده مي كنيم بعنوان مثال مي گوئيم "قطبهاي مخالف همديگر را جذب مي كنند" با نگاهي به اين جمله مي توان بازي كلماتي را كه ذهن ما را منحرف كرده است رادر يابيم و بپرسيم آِيا نمي توان گفت كه قطبهاي مخالف سريع تر به هم ضربه مي زنند؟ و يا اين كه قطبهاي مخالف همواره بر هم خواهند كوبيد؟و يا اين كه دربين قطبهاي مخالف هيچ فضائي براي تنفس و زيستن وجود نخواهد داشت؟ و يا اين كه دامنه تمامي چيز هاي ما بين قطبهاي مخالف صفر است؟ و يا اين كه بگويند بين قطبهاي مخالف فاصله اي نيست ؟ مي بينيد مي توان فراوان تفسير كرد حال مي پرسم در روزگار با مخالفها عقيده ها و افكار و اعمالمان چه مي كنيم ؟ سابقه نشان مي دهد در برخورد با مخالفين نقطه نظر هاي خاصي از آهن ربا را داريم و اعتقاد داريم كه قطب مخالف را جذب نمي كنيم بلكه آن را مي كوبيم تا با ما يكي شود !! براستي كدام تحليل درست است كوبيدن قطب مخالف ويا جذب قطب مخالف ؟ و يا هر دوي آنها ؟ آيا جذب شدن به قطب مخالف معنايش نزديكي است و اين كه هيچ چيز مابين آنها نيست ؟آيا اين نزديكي به معني مثبت بودن رابطه است و يا كوچكتر بودن رابطه بين آنها ؟ مي بينيد تفسير سخت است اما از ديد نگارنده مي توان جواب به اين سوالها گزينه هاي مختلفي داشته باشد كه آنها ارتباط مستيقيم به نحوه نگرش ما دارند همين مسئله در مورد دفع غير هم نامها هستند مي گويند غير همنامها همديگر را دفع مي كنند اما در روزگار همواره از هم عقيده ها خوشمان مي آيد و فكر مي كنيم كه هر كس هم عقيده ما است پس به ما نزديك است پس با اين تحليل قصه آهن ربا چه مي شود ؟آيا هم عقيده بودن را نمي توان به گونه اي حكايت بلي قربان گويان در مقابل زور گوها حساب كرد ؟ مي گويند هيچ بنده اي حتي در بهترين شرايط هم اربابش را دوست ندارد آيا اين همان حكايت رانش قطبهاي هم نام آهن ربا ندارد ؟آيا هم عقيده بودنها به نوعي فاصله ايجاد نمي كند ؟ كساني كه بعنوان پدر و مادر و رئيس و يا هر عنوان ديگر به فرزندان و كارمندان و يا هركسي كه مسئوليت آن را دارند با نگاه تحكمي برخورد مي كنند و به " چشم "و " حتما " و " بلي قربان "و " نوكرتم " و " در خدمتم " اطاعت بي چون و چراي آنها راضي هستند به نوعي حكايت رانش قطبهاي هم نام آهن ربا را تداعي نمي كنند ؟و از سوي ديگر اين نگاه نمي تواند به نوعي ديگر تفسير شود و كساني كه هم عقيده هستند را چون قطبهاي هم نام دو آهن ربا مي توان حساب كرد كه بين آنها بي كران انرژي وجود دارد و هر كدام باعث مي شوند آن ديگري حركت كند ؟ اين حكايت قطبهاي هم نام را مي توان قصه ارباب و نوكري تفسير كرد و يا قصه همدلي و يا همان داستان خليل جبران تفسير كرد كه"سفره هايمان را در كنار هم پهن خواهيم كرد اما دست در سفره هاي هم نخواهيم برد" را نمي توان برداشت نمود ؟اين هم با خود ما است امروزه از مكانيزم قطبهاي غير هم نام آهن ربا براي چرخاندن موتورهاي بزرگ صنعتي استفاده مي كنند و ژنراتور و توربين ساخته و توليد انرژي مي كنند در عين حال براي پتكهاي صنعتي نيز از مكانيز م قطبهاي غير همنام آهن ربا استفاده مي شود مي بينيد آنجا هم استفاده از تفسير نيروها و روابط و استفاده از هم نامها و غير هم نامها اختياري است و اين همان درس طبيعت است كه به ما داده مي شود و اين ما هستيم كه انتخاب مي كنيم جذب يا دفع ؟ هم نام و يا غير هم نام ؟و.....انتخاب با تحليل شماست ؟
www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.com