PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مديريت کيفيت چيست؟



engeneer_19
26th April 2010, 10:11 PM
مديريت کيفيت چيست؟



بر طبق يکي از نگرشها مديريت کيفيت يعني نظارت بر فرآيند ساخت و توليد محصول براي ايجاد اطمينان از مطابقت محصول با آنچه مورد نظر طراح يا مشتري بوده است. اين نظارت از مرحله دريافت و سفارش مواد اوليه تا خدمات پس از فروش را شامل مي‌شود. بدين ترتيب طيف وسيعي از فعاليت ها را شامل مي‌گردد: قابليت دسترسي، راحتي حمل و نقل، مصرف کم انرژِي، سهولت آموزش و بکارگيري محصول و همچنين تعمير و نگهداري و بازيافت را مي توان از عوامل کيفيت برشمرد.







تاريخچه :



بحث کيفيت و قدمت آن برمي‌گردد به حدود صد و يا شايد هزاران سال پيش يعني از زماني که تجارت به جايي رسده بود که تجار سعي بر اين داشتند که مازاد محصول خود را به نوعي تغيير دهند که هم سفارش بيشتري دريافت کنند و هم چيزي به عنوان مازاد باقي نماند. کيفيت تمرکزي خاص بر روي سلامت محصول دارد نه نوع آن.



هزاران سال قبل از ميلاد در مصر باستان کتابي وجود داشت به نام «کتاب مرگ» که مي‌شود آن را به عنوان اولين مدرک سيستم کيفيت بر روي زمين نام نهاد. در اين کتاب شرح کاملي از روند آماده سازي اجساد براي حيات پس از مرگ وجود دارد. کشف مقبره هاي فراعنه نمايانگر اين مطلب بود که اين روندها بسيار سخت گيرانه پيگيري مي‌شده و سالم ماندن موميايي ها ثابت مي‌کند که اثر بخشي اين سيستم تا چه حد در تضمين کيفيت عمل انجام شده موثر بوده است.



در حدود قرن يازدهم حک کردن عيار بر روي محصولات نقره و طلا باب شد تا حداقل درصد وجود هر کدام از فلزات گرانبها در محصول براي مشتري معلوم گردد.



پس از قرون وسطي کيفيت محصولات بستگي شديدي به مهارت صنعت گران داشت به طوري که تجار با داشتن صنعت گران ماهر مي‌توانستند تمام بازار را در مورد محصول خود در دست گيرند.



اما انقلاب صنعتي اين امکان را به خود صنعت گران داد تا بتوانند با کمک ابزار و ماشين آلات مختلف به کيفيت مورد نظر خود دسترسي پيدا کنند. در همين زمان بود که کارخانه هايي با تعداد بسيار زياد کارگر و ماشين هاي مدرن راه افتادند و اينجا بود که براي کنترل اين جمعيت زياد و کنترل ماشين آلات ترکيب جديدي از سيستم مديريت پديدار شد. ترکيبي شامل کارگران، سرکارگران، سرپرستان و مديران. ترکيبي که زنجيروار به يکديگر مرتبط بوده و نقص در يکي از ارکان آن نقص در کل سيستم را موجب مي‌شده.



و در نهايت سازمان دهنده نهايي و پايه گذار امروزي بحث فراگير سيستم کنترل کيفيت جنگ جهاني اول و پس از آن جنگ جهاني دوم بود که کارخانجات را مجبور مي‌کردند طبق درخواست ها و استانداردهاي ارتش محصولات خود را تهيه، آماده و ارسال نمايند.



و اما امروز در جهاني هستيم که افرادي چون تاگوچي، ايشي‌گاوا، شين‌گو و کراس‌بي توسعه دهندگان و بنيان گذاران صنعت نوين سيستم مديريت کيفيت مي‌باشند.



سيستمي که نداشتن آن در آينده‌اي نه چندان دور باعث از دور خارج شدن از صحنه رقابت در بازار کار و تجارت خواهد شد.







کيفيت از ديدگاه هاي گوناگون:
· کيفيت يعني مطابقت با مشخصات و نيازمندي ها
· کيفيت يعني رضايت مشتري
· کيفيت يعني به وجدآوردن مشتري
· کيفيت يعني مناسب بودن براي منظور
· کيفيت يعني مشتري برگردد اما محصول برنگردد
· کيفيت يعني قابليت نگهداري و تعمير
· کيفيت يعني قابليت اعتماد و دوام محصول
· کيفيت يعني تحويل به موقع
· کيفيت يعني بي نقص بودن





اصول مديريت کيفيت :



مديريت سازمان با منش رهبري باعث مي گردد کارکنان مقاصد و اهداف سازماني را درک نموده و براي دستيابي به آنها از انگيزه کافي برخوردار شوند.



اصل اول: تمرکز بر مشتري (Customer Focus)



هر سازماني به مشتريان خود وابسته است و بايد نيازهاي حال و آينده آنان را درک نمايد و نيازمندي هاي مشتريان خود را برآورده نمايد. علاوه بر اين سازمان ها بايد براي عبور از انتظارات مشتريان خود برنامه ريزي و تلاش نمايند.



تمرکز بر مشتري و درک نيازهاي حال و آينده او باعث پاسخگويي منعطف و سريع سازمان به فرصت هاي بازار و در نتيجه افزايش سود سهام و سهم بازار براي سازمان خواهد شد.



رضايت مشتريان با افزايش اثربخشي بکارگيري منابع سازمان، افزايش يافته و بهبود وفاداري مشتري به سازمان باعث ماندگاري در تجارت مي گردد.



? بکارگيري اصل تمرکز بر مشتري عموما باعث مي گردد که سازمان:



ـ براي درک نيازها و انتظارات مشتريان تحقيقات لازم را صورت دهد.



از ارتباط اهداف سازماني با نيازها و انتظارات مشتريان اطمينان حاصل نمايد.



ـ ارتباطات درون سازماني را در راستاي نيازها و انتظارات مشتريان هدايت نمايد.



ـ رضايت مشتريان را اندازه گيري نموده و بر مبناي نتايج حاصل از آن اقدام نمايد.



ـ ارتباطات با مشتريان را به صورت سيستمي مديريت نمايد.



ـ از وجود توازن بين رضايتمندي مشتريان و ساير ذينفعان سازمان (نظير مالکين، کارکنان، سرمايه گذاران، انجمن ها و مجامع محلي) اطمينان حاصل نمايد.



اصل دوم: رهبري در مديريت (Leadership)



مدير سازمان که از منش رهبري برخوردار است بايد مقاصد و جهت گيري يکنواختي را در سازمان ايجاد نمايد و محيط داخلي سازمان را به گونه اي ايجاد و نگهداري نمايند که کارکنان بتوانند در دستيابي به اهداف سازماني کاملا مشارکت نمايند.



مديريت سازمان با منش رهبري باعث مي گردد کارکنان مقاصد و اهداف سازماني را درک نموده و براي دستيابي به آنها از انگيزه کافي برخوردار شوند. علاوه بر اين با بکاربستن منش رهبري فعاليت هاي سازمان ارزيابي شده و در مسيري يکسان، منظم گرديده و استقرار مي يابد و در نتيجه فقدان ارتباط بين سطوح مختلف سازمان به حداقل خود خواهد رسيد.



? بکارگيري اصل رهبري در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ نيازهاي تمامي ذينفعان سازمان شامل مشتريان، مالکين،‌کارکنان،‌ تامين کنندگان، سرمايه گذاران، انجمن هاو مجامع محلي در نظر گرفته شود.



ـ اهداف چالش برانگيز با زمانبندي مشخص تنظيم گردد.



ـ ارزش هاي مشترک، مدل هاي اخلاقي و جوانمردي در تمامي سطوح سازمان ايجاد شده و تقويت گردد.



ـ اعتماد ايجاد گرديده و ترس از ميان برود.



ـ کارکنان با منابع مورد نياز،‌ برخوردار از آموزش و آزادي عمل با داشتن مسووليت و پاسخگويي فعاليت نمايند.



ـ کارکنان براي نقش و سهم خود اميدوار و دلگرم گرديده و آنرا تشخيص دهند.



اصل سوم: مشارکت کارکنان (Involvement of people )



کارکنان جوهره سازمان بوده و مشارکت آنها باعث خواهد گرديد تا توانايي هايشان مزيت سازمان محسوب گردد. ايجاد انگيزه،‌ تعهد و مشارکت کارکنان نسبت به سازمان، نوآوري و خلاقيت در پيشبرد اهداف سازمان را به ارمغان خواهد آورد.



ايجاد مسووليت پاسخگويي کارکنان در رابطه با عملکردشان و همچنين ايجاد اشتياق در مشارکت و همکاري ايشان زمينه ساز بهبود مستمر در سازمان خواهد بود.



? بکارگيري اصل مشارکت کارکنان در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ کارکنان اهميت همکاري و نقش خود را در سازمان درک کنند.



ـ کارکنان محدوديت هاي عملکردشان را شناسايي کنند.



ـ کارکنان مالکيت مسايل را پذيرفته و مسووليت حل آنها را عهده دار شوند.



ـ کارکنان عملکرد خود را در راستاي مقاصد و اهداف شخصي ارزيابي نمايند.



ـ کارکنان فعالانه فرصت هاي افزايش صلاحيت،‌ دانش و تجربه خود را جستجو نمايند.



ـ کارکنان آزادانه دانش و تجربيات خود را به اشتراک گذارند.



ـ کارکنان آشکارا در خصوص مسايل و عواقب آن بحث کنند.



اصل چهارم: رويکرد فرايندي (Process approach)



نتايج مورد نظر در سازمان هنگامي که فعاليت ها و منابع مرتبط به صورت فرايندي مديريت مي شوند،‌ با اثربخشي بيشتر حاصل مي گردند. رويکرد فرايندي باعث هزينه کمتر و چرخه زماني کوتاهتر در استفاده از منابع بوده و نتايج بهبود يافته،‌ سازگار و قابل پيش بيني را براي سازمان به ارمغان خواهد آورد. همچنين رويکرد فرايندي بر فرصت هاي بهبود متمرکز خواهد گرديد و آنها را اولويت بندي مي نمايد.



? بکارگيري اصل رويکرد فرايندي در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ فعاليت هاي ضروري به منظور دستيابي به نتايج مورد نظر به صورت سيستمي تعريف شوند.



ـ مسووليت و پاسخگويي براي مديريت فعاليت هاي کليدي به صورت شفاف ايجاد گردد.



ـ قابليت فعاليت هاي کليدي اندازه گيري و تجزيه و تحليل گردد.



ـ فصول مشترک فعاليت هاي کليدي در تعامل با بخش هاي سازمان شناسايي گردد.



ـ بر عواملي نظير منابع،‌ روش ها و مواد که فعاليت هاي کليدي سازمان را بهبود خواهند بخشيد، تمرکز گردد.



ـ ريسک ها، پيامدها و اثرات فعاليت هاي مشتريان،‌ تامين کنندگان و ساير ذينفعان ارزيابي گردد.



اصل پنجم: رويکرد سيستمي به مديريت (System approach to management)



شناسايي،‌ درک و مديريت فرايند هاي مرتبط به هم بعنوان يک سيستم، کارآيي و اثربخشي سازمان را در دستيابي به اهداف خود بهبود مي بخشد.



مديريت سيستمي با يکپارچه و مرتب نمودن فرايندها بعنوان بهترين روش دستيابي به نتايج مورد نظر، سازمان را از قابليت تمرکز تلاش بر روي فرايندهاي کليدي برخوردار مي سازد و در ذينفعان سازمان اعتماد سازي به سازگاري، کارآمدي و اثربخشي سازمان را ايجاد نموده و توسعه مي بخشد.



? بکارگيري اصل رويکرد سيستمي به مديريت در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ يک سيستم براي دستيابي به اهداف سازماني در بهترين حالت کارآمدي و اثربخشي آن پايه ريزي گردد.



ـ بستگي دو طرفه بين فرايندهاي سيستم درک گردد.



ـ نقش ها و مسووليت هاي مورد نياز براي دستيابي به اهداف مشترک بهتر درک گرديده و از اين بابت موانع بين بخشي کاهش يابد.



ـ قابليت هاي سازماني درک شده و قيود منابع قبل از عمل ايجاد گردد.



ـ تعريف و هدف گذاري براي اينکه فعاليت هاي ويژه در يک سيستم چگونه بايد عمل نمايند.



ـ سيستم بر پايه اندازه گيري ها و ارزيابي هايش به صورت مستمر بهبود يابد.



اصل ششم: بهبود مستمر (Continual improvement)



بهبود مستمر عملکرد سراسري سازمان بايد يک هدف پايدار براي آن سازمان باشد. در اين حالت قابليت سازماني بهبود يافته، مزيت عملکردي هر سازمان خواهد گرديد و همترازي فعاليت هاي بهبود در تمامي سطوح سازمان به منظور تصميم گيري راهبردي ايجاد خواهد گرديد و در نهايت با اصل قراردادن بهبود مستمر در سازمان انعطاف براي واکنش در برابر فرصت ها پديد خواهد آمد.



? بکارگيري اصل بهبود مستمر در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ يک رويکرد جامع و سازگار در تمام سازمان براي بهبود مستمر عملکرد بکارگرفته شود.



ـ منابع انساني آشنا به روش ها و ابزار بهبود مستمر تامين گردد.



ـ بهبود مستمر در محصولات، فرايندها و سيستم ها يک هدف مشترک براي يکايک کارکنان سازمان تعريف گردد.



ـ مقاصدي براي هدايت و اقداماتي براي ردگيري بهبود مستمر ايجاد گردد.



ـ بهبود هاي صورت گرفته، تشخيص داده شده و تصديق گردند.



اصل هفتم: تصميم گيري بر مبناي واقعيت ها (Factual approach to decision making)



در هر سازمان تصميمات موثر بر مبناي تجزيه و تحليل داده ها و و توليد اطلاعات ميسر است. تصميمات آگاهانه، افزايش توانايي براي اثبات اثربخشي تصميمات گذشته بر مبناي مراجع و سوابق واقعي و همچنين افزايش توانايي براي بازنگري، به چالش کشيدن و تغيير عقايد و تصميمات از جمله مزاياي بکارگيري اصل تصميم گيري بر مبناي واقعيت ها است.



? بکارگيري اصل تصميم گيري بر مبناي واقعيت ها در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ از کفايت و دقت داده ها و اطلاعات اطمينان حاصل گردد.



ـ داده ها براي کساني که به آنها نياز دارند در دسترس باشد.



ـ داده ها و اطلاعات با استفاده از روش هاي معتبر تجزيه و تحليل شوند.



ـ تصميم گيري و اقدامات اجرايي بر مبناي تجزيه و تحليل واقعي در کنار تجارب و بصيرت صورت پذيرد.



اصل هشتم: ارتباط سودمند و دوطرفه با تامين کنندگان (Mutually beneficial supplier relationships )



سازمان و تامين کنندگان آن به يکديگر وابسته هستند و رابطه سودمند و دو طرفه، توانايي هر دو را براي ايجاد ارزش افزايش مي دهد. افزايش توانايي ايجاد ارزش براي هر دو طرف در نتيجه انعطاف و سرعت در پاسخگويي به تغييرات بازار يا نيازها و انتظارت مشتريان ايجاد مي گردد و باعث بهينه نمودن هزينه ها و منابع خواهد گرديد.



? بکارگيري اصل ارتباط سودمند و دوطرفه با تامين کنندگان در سازمان عموما باعث مي گردد که:



ـ ارتباطي متوازن بين ملاحظات کوتاه مدت و بلند مدت ايجاد گردد.



ـ تخصص ها و منابع بين يکديگر به اشتراک گذاشته شود.



ـ تامين کنندگان کليدي شناسايي و انتخاب گردند.



ـ ارتباطات شفاف و آشکار بر قرارگردد.



ـ اطلاعات و طرح هاي آينده به اشتراک گذاشته شود.



ـ تشريک مساعي در توسعه و بهبود فعاليت ها صورت گيرد.



ـ تامين کنندگان براي تشخيص بهبودها و موفقيت ها تشويق شده و دلگرم گردند.
منبع:کانون دانش(بانک مقالات)



www.knowclub.com (http://www.knowclub.com/)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد