PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : با فروغ نجوا كردم



touraj atef
25th April 2010, 02:47 PM
رفته بودم سوي او, تا گويم با فروغ
ز ين همه كژ انديشي ,مردمان بي فروغ
رهسپار سرايش گشتم تا او را دهم آگاهي
كه در خانه سعدي گشوده اند, باغي و آوائي
باغ آنها تهي از گل سرو و سبزي و چنار
كاغذي و رنگين و با تصوير و ادعا وداد و هوار
نهاده اند نام اين كاغذين باغ را " دريچه اي به باغ شعر ايراني "
ليك نديده ام در آن نه دريچه اي و نه بوستان و نه نغمه و ترانه و شعر ايراني
گفته اند در اين باغ قصه هاي شاعران ايران است
ليك گويم پس چرا بي فروغ ايران است؟
بهانه آمده و باز حكايت شدهمان تكراري ها, مصلحت ,سياست و جريان و توجيه ها
ليك من گفته ام كه باغ شعر ايراني, چه جاي ميزباني اين تزويرو ريا وطفيلي ها
اما بي پاسخي جواب من شد
واين گونه بود كه ظهير الدوله ميزبان من شد
ديدمش باز خفته در ميان باغچه
سبز گشته دستهايش, با ارديبهشت غنچه
با دريچه اي كه توان ديد اجتماع مردمان خوشبخت
نه چون دريچه باغ شعر ايراني همره سياست ودر غيبت شاعرشوم بخت
آري,چون كه به باغ و محفل بانو فروغ آمدم
به واقعي به دريچه باغ شعر ايراني, پر فروغ آمدم
ظهير الدوله در ميان سرو و سبزه و گل و فروغ و ايرج و قمرو رهي
زيبا و دلگشا چون باغ حافظ و باغچه عطار و گلستان خانه سعدي
نشستم و گريستم بر سر بالين بانو
فغان ها كردم و شكوه و فرياد,هيهات بانو
شده ام بي زار از نديدن فروغي چون تو
در غرقه هاي تاريكي روزگارما, مگر چند فروغ داريم چون تو
ناگهان دستهايش را بر گونه ام حس كردم
نوازشي بود واقعي , به تمامي باور كردم
از ياد بردم شعبده بازي خانه شيخ اجل
خاطره, دريچه ,باغ, شعر ايراني گوئي نبود ز ازل
صدايش را شنيدم من با همان فروغ نجوا
كه مياسود مرا با كلام ونوازشهاي فر وغ ندا
" بگذار تا به طعنه بگويند مردمان "
"در گوش هم حكايت عشق مدام ما"
" هر گز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق"
" ثبت است بر جريده عالم دوام ما "
تورج عاطف/ ارديبهشت 1389/www.lonelyseaman.wordpress.com

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد