مهاجر
22nd April 2010, 11:07 PM
آقای من،یابن الحسن
از آن روزی که الفبای عشق را به ما آموختند تا کنون دل هوای تو را دارد و در کنج سینه گویی ذکری و شوق آتشینی است که شعله اش وجودم را گرما می بخشد.
آقا چه گویم،کجا روم،چه کنم مولا که دل را به کوی تو رسانم و از پس سینه پر دردت به عرش اعلی برسم و به خدا عرض کنم :این سبب المتصل بین العرض و السماء.
آقا جان،جان همه عالم به فدای اشک پای سجاده ات،میدانم که بی وفاها را یادت هست،ای غریب جفا کن پرست...
از آن روزی که الفبای عشق را به ما آموختند تا کنون دل هوای تو را دارد و در کنج سینه گویی ذکری و شوق آتشینی است که شعله اش وجودم را گرما می بخشد.
آقا چه گویم،کجا روم،چه کنم مولا که دل را به کوی تو رسانم و از پس سینه پر دردت به عرش اعلی برسم و به خدا عرض کنم :این سبب المتصل بین العرض و السماء.
آقا جان،جان همه عالم به فدای اشک پای سجاده ات،میدانم که بی وفاها را یادت هست،ای غریب جفا کن پرست...