hoora
20th April 2010, 11:12 PM
پنج شنبه 6 فروردین 1343 ، َ10:5 صبح
. . .
دیگر اینکه دیشت همان درلارک . . . این وصیت نامه را نوشتم به
عنوان امر استحبابی پیش از صبح . . .
نوشته های چاپ شده و نشده زیر نظر عیال و شمس و داریوش
گلستان و در اختیار ایشان خواهد بود . کتابهایم را نیز به این 3 نفر
می بخشم میان خودشان قسمت کنند غیر اینها دارایی آخر من یک
جسد خواهد بود ، آن هم مال نزدیکترین تالار تشریحی که می توان
در محل مرگ من یافت:
تنها قبر با امضاء . . .
یک دوست:
پارسال رفتم قبرش را ببینم خودش را ندیده بودم . دور از چشم
مأموران گشتم به دنبالش نه به قصد مرده پرستی یا باز کردن
دكاني . . . نه رفتم که جلال زندگیم را ببینم . و مگر نه اینکه سیمین
گفته بود به یاد جلال که جلال زنـدگیـم بـود . اول فکـر نمـی کـردم
در مسجـد فیـروز آبـادی پیـدایش کنـم امـا وارد کـه شـدم راست
رفتم سر قبرش .
"آخر فقط یک قبر بود که امضاء داشت . ..."
@};- *جلال آل احمد*@};-
. . .
دیگر اینکه دیشت همان درلارک . . . این وصیت نامه را نوشتم به
عنوان امر استحبابی پیش از صبح . . .
نوشته های چاپ شده و نشده زیر نظر عیال و شمس و داریوش
گلستان و در اختیار ایشان خواهد بود . کتابهایم را نیز به این 3 نفر
می بخشم میان خودشان قسمت کنند غیر اینها دارایی آخر من یک
جسد خواهد بود ، آن هم مال نزدیکترین تالار تشریحی که می توان
در محل مرگ من یافت:
تنها قبر با امضاء . . .
یک دوست:
پارسال رفتم قبرش را ببینم خودش را ندیده بودم . دور از چشم
مأموران گشتم به دنبالش نه به قصد مرده پرستی یا باز کردن
دكاني . . . نه رفتم که جلال زندگیم را ببینم . و مگر نه اینکه سیمین
گفته بود به یاد جلال که جلال زنـدگیـم بـود . اول فکـر نمـی کـردم
در مسجـد فیـروز آبـادی پیـدایش کنـم امـا وارد کـه شـدم راست
رفتم سر قبرش .
"آخر فقط یک قبر بود که امضاء داشت . ..."
@};- *جلال آل احمد*@};-