PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زیبایی شناسی یک فرش



بانوثریا
20th April 2010, 05:40 PM
زهره کامران آزاد
یک قالی با طرح ابنیه اسلامی ، از پشم ودر ابعاد 395 ×300 سانتیمتر ؛ اما این ساده ترین بخش این نوشتار می باشد. هدف من از نوشتن این یادداشت تحلیل زیبایی شناسانه یک فرش است ، مگر می توان در پشت این چهره زیبا تصویری از درد و رنج هم دید وبه عنوان یک انسان ، یک هموطن ، چشم را فقط بر زیبایی هایش باز کرد ؟
این بار می خواهم از فریادهایی خاموش بگویم . در پناه این روشنایی های ، تاریکی ها را ببینم و اگر برای زیبایی اش لبخند می زنم برای همه تلخی هایش همه اشک بریزیم این بار نمی خواهیم بگوییم این فرش زیباست به این دلیل فلسفی ، به خاطر قانون منطقی میخواهم واگو کنم که این زیبایی حاصل زخم انگشتانی است که هر صبح تا به شب بی وقفه گره زده ودر تاریکی نور آفریده و زیبایی .



میخواهم از فرزند سایه بگویم ، از او که آفتاب را بر خود حرام کرده تا آفتابی جاوید را بیا فریند . از او که در سایه می کوشد تا پاس بدارد هنر ایران زمین را . زنده کند هویت و فرهنگ ایرانی را حدیث این زیبایی را باید از زبان کودکی شنید که صدای دفتین ، آوای هر صبح وشامش بوده است وتا رو پود قالی بازی هر روزه او .
با ید از او شنید که جز گل های قالی چیز دیگر نمی شناسد و در روز مر گی اش ترس ارباب است و دلهره فردا و دغدغه اش سفر بی شام شبش . باید از او شنید ، که یک چشمش به سقف ترک خورده تنها مأوایش است و چشم دیگرش به انتهای قالی نیمه با فته اش ، به او که حتی در روئیایش نمی تواند ببیند دست بافته اش به کجا می رود و اگر دید نیز در باورش نمی گنجد .
حتی نمی تواند گوش چشمی به آنچه می بافد داشته با شد براستی او زیبایی را چگونه می بیند ؟ آیا برای او زیبایی زیبایی در حرکت اسلیمی است یا در نان سفره اش ؟ آیا او همه زیبایی در پیچش حلرزونها و هارمونی رنگ و مرکزیت قالی می بیند یا زیبایی برای او مفهوم والا تری دارد ؟ شاید زیبایی برای او آن وقتی است که هزینه درمان مادرش را فراهم کرده .


شاید زیبایی برای او زمانی است که فرزند مسلولش بهبود یا فته و یا وقتی که دیگر طفلش از گرسنگی ناله نمی کند نمی دانم که اصلا او می داند اسلیمی با حرکتش یا گردشش اشاره به چه دارد ؟ نمی دانم می داند « تقارن شعاعی » چیست یا اینکه « اسپیرال ها » نمادی از چه هستند یا اگر بداند در مانی برای دردش هست یا نه ؟
ای کاش او هم سیر بود ای کاش او هم بی نیاز بود تا با هم از لطافت رنگها و تر کیب بندی نقش ها می گفتیم . ای کاش او هم می توانست با من بگوید وقتی نقش این گل را زد چه احساس قشنگی داشت . ای کاش می توانست از عشقش بکار بگوید و از اشتیاقش برای ادامه کار . اما وقتی با او هم کلام شدم شوری اشکهایم را چشیدم و تلخی فقر و نیاز و احتیاج را . و آنچه از یادم رفت شیرینی طرح و نقش و زیبایی بود . وقتی دردش را دیدم .
وقتی کودک بیمارش را دیدم ، وقتی که زیر سقف ترک خورده تنا اطاقش که همه زندگی اشدر آن خلاصه می شد ایستادم و یک آن از ترس فرو ریختن آن بر خود لرزیدم تنها چیزی که به یادم نماند زیبایی بود دیگر توانستم فکر کنم چرا این فرش زیباست ، به این فکر کردم آیا این فرش که بر خود نقش ابنیه داردبرای او هم سقفی خواهد شد آیا او را از گزند سرما و باران و سوز آفتاب در امان خواهد داشت . به این اندیشیدم که این رنگ زیبای آبی مرا به آسمان می برد و دریارا به یادم می آورد آیا برای او هم تداعی کننده آسمان آبی است ؟ وسعت و بی کران دریا را به یادش می آورد یا سرخی خون انگشتانش را یا شاید هم سرفه های خون آلودش را . کدام را ؟



این طرح زیبا که بیننده را به وجد می آورد و او را راهی فضای روحانی و مقدس مسجد می کند او را به چه رهنمون است ؟ به دیوار کاهگلی فرو ریخته خانه اش یا مسجدی با گلدسته ها و گنبدی ماکوتی ؟ وقتی که نشستم و فقط برای دقایقی هم پای او گره زدم آنچنان در ذهنم نیامد طنین کاشی های آبی و معماری بدیع مسجد بود .
آنچه چشمم را نگرفت همخوانی رنگها و ترکیب اسلیمی و ختایی بود . نمی دانم ! ولی هرچه کردم نتوانستم این همه زیبایی را ببینم و پس زمینه دردناک آن را به فراموشی بسپارم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد