PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاوره مذهبي



kamanabroo
9th November 2008, 01:50 AM
اينجا مي تونيم هر گونه مشاوره مذهبي داشته باشيم


منتظر نظرات و مشاوره ها و حتي سوالات دوستان هستيم;)


باتشكر@};-

Admin
9th November 2008, 05:16 AM
با تشکر از شما دوست خوبم kamanabroo (http://www.njavan.ir/forum/member.php?u=1610) ..!

امیدوارم که مباحث جالب و مفیدی رو در این بخش از شما شاهد باشیم.

نظر من اینه که یه سری مطالب در مورد مذهب در این بخش ارائه بشه و همزمان با اون اگه کسی سوالی داشت در این بخش بپرسه .!

البته این نظر شخصی من بود.
موفق باشید

kamanabroo
11th November 2008, 11:42 PM
من حاضرم مشاوره مذهبي خوب داشته باشم منتظرم



خوب من فكر مي كنم يكي از بزرگترين معضلاتي كه يك جوون پيش رو داره افكارشه

كه واقعا گاهي تمام زندگيشو فلج ميكنه و درهم مي ريزه

آيا راهي هست براي كنترل اين افكار ؟

يا شما ترجيح مي دهيد كه فرار كنيد و بيخيالي رو تجربه كنين؟

شايدم دوست داري غرق در افكار تون بشين و از واقعيات دور باشين؟

خوب هر كدوم از اين انتخابها يه علت خاص مي تونه داشته باشه كه نتيجه شرايط روحي و

رواني ماست

بهترين راه مبارزه با اين معظل كه براي 99 در صد جوونا پيش مياد كنترل افكاره نه هيچ راه ديگه!!!!!!!!!!!!!!!!!

اما چه جوري ؟:-?
از خودتون مي پرسم؟ 8->

Admin
12th November 2008, 03:00 AM
بهترين راه مبارزه با اين معظل كه براي 99 در صد جوونا پيش مياد كنترل افكاره نه هيچ راه ديگه!!!!!!!!!!!!!!!!!

اما چه جوري ؟:-?
از خودتون مي پرسم؟ 8->

خب در رابطه با کنترل افکار من فکر می کنم برای یک فرد اون هم از نسل جوان کار ساده ای نباشه که بتونه افکار کنجکاوش رو کنترل کنه ..!

اما ممکن هست ..!
هر انسانی در دوره ها و بازه های زمانی مختلفی ممکنه اعتقاداتی داشته باشه که این اعتقادات در هر دوره درونشون تغییراتی حاصل بشه ..!
این تغییرات حاصل تفکرات یک فرد در یک دوره از زندگی می تونه باشه ..!

برای همین در صورت کنترل تفکرات هر جوان تغییرات اعتقادی هم در اون جوان مسلمآ باید رخ بده .... برای دستیابی به این مهم من نظر شخصی خودم رو می گم و ممکنه اصلآ درست نباشه:

برای کنترل افکار یک فرد میتونه در قدم اول:

1. استفاده از مشاوران در جهت کنترل افکار خود و پاسخ گوئی به سوالات بی جواب ذهنی خود
2. استفاده از اصول منطق ( البته گاهآ برخی از مسائل ممکنه با منطق فردی جور در نیاد)
3. استفاده از تجربیات دیگران و نظرات اونها
4. دوری از جوامع خطر ساز و دغدغه ساز برای افکار یک جوان ( در صورتی که در مقابله با افکار مخالف خود مسلح نیستید و تجربه ی کافی ندارید ، بهترین راه دوری از تفکرات ضد تفکرات خودتون هست)
5. مطالعه ی بیشتر در مورد اعتقادات و تفکرات شخصی خود و سعی در اثبات دوباره ی اونها
6. مراجعه به منابع متعدد قابل استنتاج علمی و فرهنگی

kamanabroo
13th November 2008, 12:02 AM
برای کنترل افکار یک فرد میتونه در قدم اول:

1. استفاده از مشاوران در جهت کنترل افکار خود و پاسخ گوئی به سوالات بی جواب ذهنی خود

از برادر خوبمون آقا مصطفي ممنونم كه به صورت كلي چند راه حل رو در اختيار ما گذاشتند.
من مي خوام از گزينه يك شروع كنم و بگم كه براي پاسخ دادن به سوالات بي جواب ذهني يه كار مفيد مي شه كرد و شرطش اينه كه بايد اول ساعتي يا ساعاتي رو براي خودمون خلوت كنيم .
حتما شده كه با خودتون فكر كنيد كه واي 8-|چقدر تو ذهنم فكراي جور وا جور هست ولي وقتي ازت بپرسن به چي فكر ميكني فقط دو يا سه تا شو مي توني بگي و علت اين امر همون سر در گمي افكار و بي نتيجه موندن اوناست.
توي اون ساعت خلوتي كه براي خودت فراهم كردي مي شه اين كار رو كرد:
--» يه كاغذ و قلم بردار و اولين چيزي كه به ذهنت مياد و ذهنت به اون مشغوله بنويس و براش شما ره بزار
--» و همينطور به نوبت هر چيز ديگه اي كه تو ذهنت مياد و مي بيني مشغوليت داري بنويس و براش شماره بزار مثلا:
1.چه جوري پول در بيارم
2. حرفاي فاميل اذيتم مي كنه
3. با كي ازدواج كنم
4. برنامه ريزي براي كارو ...
5. درسام رو هم موندن ...
6. من الا و بلا فلاني رو مي خوام
7. بايد فرار كنم و الا ...
8.با اين وقت كم چه جوري از پسش بر بيام
البته من مي خواستم چند مثال بزنم كه به همه جور فكري بخوره ( اگه موفق نبودم عفو كنيد)
--» خوب وقتي احساس كردين هر چي توي ذهنتون بوده بيرون ريختين و همه رو رو كاغذ نوشتين حالا از شماره يك شروع كنين و براش يه راه حل منطقي و درست پيدا كنين و اگه مي بينين بعضي از اون افكار، غير منطقي هستن به خودتون بگين كه اين حرف درستي نيست و سعي كنين اون رو تغيير داده يا فراموش كنين.
درنهايت با اين كار كم هزينه و با وقتي اندك شما مي تونين خودتون رو از پريشاني افكار خلاص كنين و ديگه مي دونين
چند سوال دارين
چند تا مشكل اساسي
چه وقتي براي هر كدوم مناسبه
كدوما بي جواب موندن
و....

اينطور شما به راحتي مي تونين افكار خودتون رو در دست بگيرين و به فكر چاره باشين
( اگر نقصي مي بينيد يا اشتباهي حتما بگين ممنون ميشم).

Admin
13th November 2008, 03:04 AM
به نظر من راه کار خیلی خیلی خوبی بود ..!

البته در قدم اول به نظر من ..!

و در قدم دوم من نظرم اینه که برای بررسی تمامی اهدافی که روی کاغذ نوشته شد از این گزینه ها افراد می تونن کمک بگیرن..!


1. استفاده از مشاوران در جهت کنترل افکار خود و پاسخ گوئی به سوالات بی جواب ذهنی خود
2. استفاده از اصول منطق ( البته گاهآ برخی از مسائل ممکنه با منطق فردی جور در نیاد)
3. استفاده از تجربیات دیگران و نظرات اونها
4. دوری از جوامع خطر ساز و دغدغه ساز برای افکار یک جوان ( در صورتی که در مقابله با افکار مخالف خود مسلح نیستید و تجربه ی کافی ندارید ، بهترین راه دوری از تفکرات ضد تفکرات خودتون هست)
5. مطالعه ی بیشتر در مورد اعتقادات و تفکرات شخصی خود و سعی در اثبات دوباره ی اونها
6. مراجعه به منابع متعدد قابل استنتاج علمی و فرهنگی

به این دلیل که به هر حال هر کسی ممکنه در محاسبات ذهنی خودش دچار مشکلاتی بشه و یا باید بی خیال اون مشکلات بشیم و روی همه بی دلیل خط بکشیم و یا باید اون مشکلات رو با روشی حل کنیم...!

در این مرحله من این گزینه ها رو پیشنهاد می کنم.

موفق باشید

kamanabroo
13th November 2008, 12:33 PM
درسته موافقم
يك نكته اي كه فكر مي كنم بايد مورد توجه قرار بگيره اينه كه ما بايد با خودمون كنار بياييم به اين معنا كه وقتي مي بينيم يه فكري داره برامون مشكلات درست مي كنه ، به خودمون يه نه بزرگ بگيم كه نه ديگه اين فكر رو نمي كنم
چون اگه از طرفي بخواهيم به نيازهاي رواني به صورت غلط پاسخ بديم نه تنها نياز برآورده نميشه كه حريص تر هم ميشه
به عنوان مثال
وقتي در تنهايي هامون به روابط جنسي فكر كنيم قاعدتا ذهن ما دچار بن بستهايي مي شه كه راه حلي براش نيست و مي دونيم كه اوني كه ميخواهيم نميشه كه واقع بشه و لذا همين جا بايد به خودمون بگيم نه ديگه نبايد به اين امور فكر كرد. در همين جا اگه با خودمون كنار نيومديم و از طرفي گفتيم من مشكل دارم و از طرفي هم حاضر نشيم اين نه رو بگيم خودمون رو علاف كرديم.

diamonds55
13th November 2008, 02:16 PM
یکی از بزرگترین مشکلات ما جوانان ایرانی همین بحث دوست گرامی ما هست ما باید یاد بگیریم که در کجا های زندگی مون از این واژه و گفتن کلمه نـــــــــه استفاده کنیم کاری که اغلب انجامش نمیدیم من در اینجا چندین مورد آنرا برای شما آموزش میدهم .

برخي اوقـات براي شما پيش آمده كه در مـقابل خـواسته ديگران،برخلاف ميل باطي جواب مثبت داده و درخواسـت او را قبول كرده ايد.ممكن است جواب منفي دادن سخت به نظر برسد ولي چند راه مفيد را براي رهاي شـما ازاين مـوقيعت خـاطر نشان ميكنيم. بياد داشته باشـيد كه اگر بـخواهـيـــد كسي را از سر خود باز كنيد ممـكن است مجبور به گفتن "دروغ مصلحتي" شويد. دروغهايي كه ظريف و بدون ضـرر هـستند و صدمه اي را به طرف مقابل وارد نمي كنند. گاهي اوقات نيز بايد رودربايستي را كنار گذاشت و با صراحت جواب منفـي داد چون در غير اينصورت ممكن است از كار خود پشيمان و مدتها به دليل عواقـب آن دچار مشكل و دردسرشويد. سعي كنيد قدرت "نه" گفتن را در خود تقويت نمايـيد الـبـتـه طـوري كـه باعث كدورت نشود.

گاهی اوقات برایمان اتفاق می افتد که می خواهیم به عزیزی نه بگوییم، اما نمی توانیم، به چند دلیل:
اول اینکه او ناراحت می شود.
دوم اینکه احساس ناراحتی به ما دست می دهد که چرا او را ناراحت کردیم
و سوم اینکه دیگر او به ما احساس خوشایندی ندارد.

حال وظیفه ما نسبت به اینگونه مسائل چیست؟
یا باید به او جواب مثبت بدهیم و اینگونه خودمان را قربانی دستورات دیگران کنیم و یا با بی اعتنایی به گفته های او، جواب منفی داده و خودمان را از شر قربانی شدن در مقابل دیگران خلاص کنیم.
واقعیت قضیه این است که ما فکر می کنیم وقتی دیگران به ما نه می گویند، بگونه ای ما را تحقیر کرده و به ما اهمیتی نمی دهند، در صورتی که اگر واقع بینانه بیاندیشیم و خودمان را جای دیگران قرار دهیم متوجه خواهیم شد که نه گفتن دیگران و یا خودمان به این معنا نیست که دیگران به ما بی اعتنایند و یا ما نسبت به دیگران اهمیتی قائل نیستیم، بلکه این برخورد به این معناست که دیگران در موقعیتی هستند که کاری که ما از آنها توقع انجام آنرا داریم، نمی توانند انجام دهند.

بنا براین بهترین روش برخورد این است، هنگامیکه به دیگران نه می گوییم دلیل نه گفتن خود را بیان کنیم تا بعدها از سوء تفاهم ها جلوگیری شود. در اینجا با ذکر مثالی به روشنتر کردن بحث این پست می پردازم:

مثلا شما فرض کنید پدری دارید که او بسیار از شما توقعات بی جا دارد و می خواهد هر چه او به شما گفت، شما بدون برو برگرد گفته اش را بپذیرید و آنرا بدون چون و چرا انجام دهید. و شما هم در موقعیتی هستید که نمی توانید آنها را انجام دهید مثلا درس دارید یا باید در امتحان سختی حاضر شوید.

خوب اینجا دو راه برای شما وجود دارد: یا اینکه با برخورد قاطعانه به پدر خود نه بگویید و او را شماتت کنید که شما را درک نمی کند. و با او برخورد تند داشته باشید که علاوه بر خرابی ارتباط خود با او دچار تنش عصبی هم خواهید شد.

اما همیشه بدانید که راه حل دیگری هم وجود دارد و در اینجا هم راه حل دیگری وجود دارد و آن اینکه خیلی مؤدبانه برایش توضیح دهید که وقت شما تنگ است و نیاز به تلاشهایی دارید که اگر به او جواب مثبت بدهید در آینده دچار مشکل خواهید شد.

اما با مسئله ای که وجود دارد این است که ممکن است با همه توضیحات شما او همچنان بر گفته خود بماند و نظرش را تغییر ندهد. در اینگونه مواقع بون آنکه اعصاب خود را به هم بریزید، بدون توجه به عقاید او کار خود را انجام بدهید و از زندگی خود لذت ببرید. اما یادتان باشد که آرامش خود را حفظ کنید و هرگز کاری انجام ندهید که ارتباط شما را دچار آسیب کند.
به امید اینکه صلح و آرامش تمام زندگی ما را در برگیرد.

- چه راههایی ، گفتن كلمه « نه »را آسانتر می‌سازد؟
....
اولین كاری كه باید انجام داد، تشخیص احساسات دست و پاگیر یا باورهایی است كه در سر شما وجود دارند. برای مثال اگر دوستتان می‌خواهد اتومبیل شما را برای رفتن به سفر قرض كند، با گفتن كلمه نه، چه نتایج منفی را پیش بینی می‌كنید؟ آیا می‌ترسید به كارفرمای خود پاسخ منفی بدهید، آیا از بركنارشدن از كارتان در هراسید؟ اگر به استاد خود پاسخ منفی بدهید، آیا انتظار دارید نمره پایین را در آن درس كسب كنید؟
پس شما در ابتدا انتظار فاجعه آمیزی از«نه گفتن» تشخیص داده‌اید و در گام بعدی آن انتظارات را با واقع نگری بیشتری بیان می‌كنید.برای مثال ممكن است به خودتان بگوئید اگر پاسخ منفی بدهم چه بسا دوستم از این كه اتومبیل را به او قرض ندادم از من ناراحت بشود، ولی دوست شما به خاطر این گونه مسایل ناراحت نیست او احتمالا به خاطر آن كه كلمه «نه» را به صراحت به كار


برده‌اید، احترام بیشتری برایتان قائل خواهد شد.
ممكن است كارفرمای شما از این كه حاضر به اضافه كار نشدم خوشحال نباشد؛‌ اما وقتی در آن روز، اضافه‌كاری برای من مایه دردسر بود، امتناع امری موجه بوده است. وقتی با كاری كه مایل به انجامش نیستید، موافقت می كنید، احتمالا از خودتان ناراحت می‌شوید. همچنین ممكن است از دیگری برنجد و یا از او خشمگین شوید در این گونه موارد كلمه « نه »به صورت غیركلامی ،سكوت ، فكر كردن راجع به مسائل دیگر به هنگام حضور در جمع، ظاهر می‌گردد. خود را نادیده انگاشتن سبب تحمیل رفتارهای ناخواسته‌ای است كه دیگران از ما می‌خواهند و این امر سبب می‌شود آنها نسبت به ابراز درخواست‌های غیر منطقی خود تشویق شوند. پس از آنكه باورها و اعتقادات خود را به شیو ه‌ای منطقی تر مرتب كردید، برای گفتن كلمه « نه » آمادگی پیدا می‌كنید و از این امر احساس خوبی به شما دست می‌دهد.
قدم بعدی، گفتن كلمه « نه »، به شیو ه‌ای مستقیم به طرف مقابل است، به گونه‌ای كه قاطعیت در صدا و رفتار شما موج بزند. مطمئن شوید پیام‌های غیر كلامی هم سنگ كلمات هستند. آیا ارتباط چشمی برقرار می كنید؟ آیا لحن كلام شما خالی از پوزش و عذر خواهی است؟
بخاطر آنكه از سنین كودكی اجتماع شما را به تسلیم شدن و مطیع بودن وادار كرده است، گفتن كلمه « نه »در دفعات نخست، بدون شرم كار بسیار دشوار خواهد بود.
برای آسانتر ساختن این مرحله، در موقعیت‌هایی كه خطر پایین دارند، گفتن پاسخ های منفی را آغاز كنید. به خصوص زمانی كه، كاملا مطمئن هستید كه حق گفتن كلمه « نه » را دارید. با این تمرین اطمینان به خود را بنا خواهید كرد ونیز توانایی گفتن كلمه نه را در موقعیت‌های مشكل‌تر بدست خواهید آورد. و بالاخره در مواقعی كه از درون به خود مطمئن نیستید این تمرین سبب بروز اطمینان می‌شود.
به طور معمول، گفتن نه به برخی افراد آسانتر از دیگران است احتمالا این افراد برای شما، ‌دوستان نزدیك، ‌غریبه‌ها و خانواده هستند. وقوع یك موقعیت را پیش بینی كنید و تمرین كنید كه در آن موقعیت چه خواهید گفت. گفتن كلمه نه را به طریقی مستقیم و صریح تمرین نمایید. نسبت به كلیه رفتارهای خود و لحن كلامتان به هنگام گفتن جمله منفی آگاه باشید .
در موقعیت‌های مشكل‌تری كه نسبت به ماهیت و چگونگی پاسخ خود مطمئن نیستید، با گفتن این جمله به دیگران: «می‌توانم درباره‌اش فكر كنم»مقداری زمان در اختیار خود بگیرید. سپس احساسات خود را بررسی كنید چه عقاید و انتظارات نامعقولی شما را به گفتن «نه » ‌وا می دارد.
وقتی كلمه «نه » را بكار بردید و طرف مقابل همچنان برخواسته‌اش اصرار ورزید و اولین كلمه نه شما را نشنیده گرفت. شما باید بر مخالفت خود پافشاری كنید. آیا از آن دسته افرادی هستید كه به آسانی تسلیم می‌شوید؟ یا آمادگی عصبانی شدن را دارند؟ شما احتمالا باید توجه آنها را بطور مؤثری جلب كنید و به آنها بگویید، اما من مخالفت كرده‌ام و واقعا منظورم مخالفت است.به رغم اینگونه پیام‌ها چون بسیاری ازما با سازگاری و انعطا ف‌پذیری بزرگ شده‌ایم، ‌به خاطر دیگران از خواسته‌های خود می‌گذریم.تشخیص این نكته مهم است كه در این جا رفتار خود خواهانه سالم وجود دارد. شما حق دارید كه «نه »‌ را به كار ببرید و از این كار احساس خوبی داشته باشید.هر قدر به احساس شخصی و خواسته‌های خود توجه كنید. از گفتن « بله »‌به دیگران احساس رضایت‌مندی بیشتری خواهید كرد

kamanabroo
20th November 2008, 07:13 PM
سلام
يه نكته خيلي مهم از روايات معصومين مي خواستم درباره افكار بگم و اون اينكه :

مراقب افكار خود باشيد كه افكار شما رفتار شما مي شود
مراقب رفتار خود باشيد كه رفتار شما عادت شما مي شود
مراقب عادات خود باشيد كه عادات شما شخصيت شما مي شود

kamanabroo
2nd December 2008, 12:50 PM
براى حضور قلب در نماز، باید از راه‏هاى زیر استفاده كنیم:

1. دقت در انجام مقدمات نماز، مانند وضوى با معنویت و انجام مستحباتى چون اذان، اقامه و... .
شخصى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله درخواست كرد كه راهى به او بنمایاند تا حضور قلب بیشترى در نماز پیدا كند و حضرت او را به شاداب گرفتن وضو فرمان داد. بنابراین، وضوى شاداب و با آداب كامل، براى حضور قلب انسان در نماز مؤثر است.
2. گزینش مكان مناسب براى نماز و دورى از جاهاى شلوغ و پر سر و صدا و پرهیز از هر چیزى كه موجب انحراف توجه از خداوند شود.
3. گزینش وقت مناسب و در صورت امكان، خواندن نماز در اول وقت.
4. نماز خواندن در مسجد و باجماعت (به ویژه در جماعاتى كه بعد معنوى بیشترى دارند).
5. خواندن نماز با طمأنینه و دقت در مفاهیم و معانى آن.
6. نگاه به مهر، در حال قیام، نگاه به پایین پا، در ركوع و نگاه به دامن خود در هنگام تشهد.
7. تخلیه دل از حب دنیا و امور دنیوى و آن را مالامال از عشق خدا ساختن؛ زیرا ذهن انسان همواره متوجه چیزى است كه به آن عشق مى‏ورزد؛ همانند عاشقى كه آنى از فكر معشوق خود بیرون نمى‏رود. این كه ما در نمازهایمان همواره به فكر مسائل دیگر هستیم، به خاطر تعلق شدید نفس به دنیا و حب آن است؛ اما آن كه عاشق حق شد، در هر حال و در هر كارى، به یاد خدا خواهد بود؛ به طورى كه گویى همیشه در نماز است.
8. توجه به این كه مبدأ و منتهاى انسان، خداوند است و آن چه در این بین است، براى امتحان آدمى و ابزارى در جهت رشد و كمال اوست.
9. ضبط قوه خیال؛ پرنده لجام گسیخته خیال، چكاوكى است كه هر آن بر شاخسارى مى‏نشیند. ازاین‏رو، همیشه افكار انسان به این طرف و آن طرف متوجه است و قرار و آرام ندارد؛ اما اگر آدمى با دقت و هوشیارى در كنترل آن بكوشد، پس از چند صباحى، رام و مطیع شده، به هر سو كه اراده كند، متوجه مى‏گردد. بنابراین، انسان باید در نماز، از اول با قاطعیت بنا را بر این بگذارد كه تمام توجه خود را به سوى پروردگار معطوف دارد و هر گاه پرنده خیال از چنگ او گریخت، بى‏درنگ آن را به همان جهت برگرداند. اگر چندین مرتبه و در ایام متوالى، چنین كند، كم‏كم ذهنش عادت خواهد كرد.
10. توجه به عظمت و هیبت پروردگار و نیاز خود.
اگر آدمى بداند با چه وجود بزرگى روبه‏رو است كه خود در مقابل او هیچ، بلكه عین احتیاج و نیاز است، با تمام وجود خاضع خواهد گردید.
یكى از اولیاى خدا در توصیه‏اى در این باره چنین مى‏گوید:
در مرحله اول، مدتى قبل از شروع نماز، حداقل 15 دقیقه به حساب‏رسى و تخلیه درون بپردازید و به صورت ارادى، عوامل پریشانى خاطر را تعدیل بخشید؛ مثلاً اگر كار ناشایستى (مثل فریاد زدن بیهوده) انجام داده‏اید، از كرده خود اظهار ندامت كنید؛ منظور این است كه آن چه در باطن شما رسوب كرده و با نماز برانگیخته مى‏شود، با اختیار خود شما، مورد ارزش‏یابى و حساب‏رسى قرار گیرد و براى موارد مشابه، تصمیم بگیرید كه رفتار خود را كنترل كنید؛ پس منظور از این مرحله، این است كه خود را براى نماز مهیا سازید.
در مرحله دوّم، همان طور كه در ابتداى سخن، ذكر شد، شرایط را فراهم كنید و در طول مدت نماز، ابتدا همان اذكار نماز را در درون حاضر كنید و بعد الفاظ را ادا كنید. امام خمینى(ره) این عمل را این گونه تشبیه مى‏كند: نمازگزار [باید] اذكار نماز را به درون خود تلقین كند؛ مثل این كه طفلى در درون او هست و اذكار را به او عرضه مى‏كند.
11- تفکر در مرگ و قبر و قیامت و مطالعه ی کتب در این زمینه مانند منازل الآخرة/ محدث قمی و معاد و سرای دیگر / شهید دستغیب


براى مطالعه بیشتر به كتاب‏هاى زیر مراجعه كنید:
1. حضور قلب در نماز، على‏اصغر عزیزى تهرانى‏
2. حضور قلب در نماز، محمد بدیعى‏
3. اسرار نماز، محسن قرائتى.
4. علل و درمان حواس‏پرتى در نماز، على‏اصغر عزیزى تهرانى.
5. صلوة الخاشعین شهید دستغیب

kamanabroo
4th December 2008, 11:32 PM
در این مقاله قصد داریم با نگاهی اجمالی ، فلسفه و اهداف ازدواج را به زبانی دیگر مورد بررسی قرار دهیم :

ازدواج همه ابعاد وجودی انسان را به محك فرا می خواند . تا قبل از ازدواج عوامل آزماینده خصوصیات حقیقی افراد ، بسیار كم است اما به هنگام ازدواج به یكباره صحنه تغییر می كند . آنقدر عوامل آزماینده در این مرحله زیاد است كه كمتر بعدی از ابعاد وجودی انسان خارج از آزمایش قرار می گیرد .

ازدواج بهره گیری از تمتع جنسی ، دوری از تنهایی و … نیز هست اما در پس پرده و در اعماق آن ، یك مرحله مهمی برای رشد یافتن انسان است ، آن قدر كه ازدواج می تواند انسان را رشد دهد . كمتر مسئله ای این خاصیت را دارد .
ازدواج به خاطر مشكلات و مسائلی كه دارد می تواند توانائی های انسان را محك بزند و انسان به واسطه همین مشكلات و مسائل ، تمرین تواناتر شدن را انجام می دهد ، برخی از افراد كه از مشكلات هراس دارند به این نكته توجه نمی كنند كه بایستی وارد میدان مشكلات شد تا كه آبدیده شد .
ترس از مشكلات ازدواج نباید ما را از ازدواج دور كند ، مگر به خاطر مشكلات تحصیل ، از تحصیل دوری می كنیم ، مگر بخاطر مشكلات كار كردن ، كار را رها می كنیم .

تعریف های متفاوتی كه از ازدواج می شود بستگی به نوع دیدی است كه نسبت به ازدواج وجود دارد . بعنوان مثال فرض كنید كه در یك باشگاه بدنسازی هستید ، انواع وزنه ها ، دمبل ها ، بارفیكس ها ، دستگا ههای مختلف ورزشی و … وجود دارند كه هر كدامشان برای یك عضو بدن و تقویت آن و كل مجموعه برای بدنسازی و تقویت كل بدن خاصیت و كاربرد دارد ، حال كسی كه با اشتیاق و میل و رغبت و علاقه به ورزش بدنسازی به آن باشگاه رفته باشد هر چه موارد تمرین و ورزش و دستگاه ها و ابزار آلات بیشتر باشد ، خوشحال تر است چرا كه می داند بهتر می تواند تمرین كند و رشد كند و با انجام چند تمرین ممكن است خسته شود اما بی حوصله نمی شود . اما اگر كسی دیگر با اجبار یا اكراه و از سربی حوصلگی به همان باشگاه رفته باشد و مشتاقانه قصد ورزش و تمرین را نداشته باشد با اولین تمرین وزنه ها ، نه تنها خسته می شود كه بی حوصله هم می شود و ناراحتی خود را به روشهای مختلف ابراز می كند .
تفاوت این دو فرد چیست ؟
تفاوت واضح است یكی برای تمرین و رشد كردن آمده و دیگری با اجبار یا اكراه وارد زمین باشگاه شده است . زندگی و ازدواج نیز همین طور است . برای كسانی كه بخواهند در ابعاد مختلف رشد كنند ، از این زمین و میدان گاه جای بهتری پیدا نمی شود و موارد تمرین و رشد بسیار زیاد است ، اما برای كسی كه حال و حوصله ی تمرین كردن و قوی شدن و رشد كردن را ندارد ، ازدواج گرچه آغازی شیرین دارد ، اما ادامه ی خسته كننده ای را خواهد داشت .

ازدواج یك منشور چند پهلو است ، هر طرف آن ، بیانگر بعدی از ابعاد زندگی است ، یك طرف آن شور و شوق و لذت ، یك طرف آن محبت و صمیمیت ، یك طرف دیگر تلاش و زحمت ، طرف دیگر آرامش و سكونت و … اما وقتی كل مجموعه را با هم دیدید و همه ابعاد را در نظر داشتید ، خواهید دید كه ازدواج ، یك مجموعه ی رشد دهنده برای شخصیت انسان و یك مجموعه انسان ساز است .
همین تفاوت نگاه ها به ازدواج است كه تعریف انسانها از ازدواج را متفاوت می كند . بنابراین سعی كنید از همین ابتدای كار دید و نگرشتان را نسبت به ازدواج تصحیح و تكمیل كنید .

گرد آوری: داوودی
منبع : برگرفته از كتاب " یك انتخاب مناسب " نویسنده : محمود یزدانی

maryami
12th December 2008, 08:55 PM
با سلام
چند سوال داشتم درباره واقعه غدیر خم اگه بتونید به این سوالا جواب بدید ممنون میشم
_پیامبر در خطبه غدیر از کدام از معصومین نام برده اند؟
_عمامه سیاه رنگی که پیامبر به عنوان تاج بر سر علی (ع) در واقعه غدیر خم گذاشتند چه نام دارد؟
_مولی در سخن معروف پیامبر در واقعه غدیر خم به چه معناست؟
_واقعه غدیر خم چند روز طول کشید؟
_بنا به نقل از مورخین در واقعه غدیر خم چند نفر حضور داشتند؟

kamanabroo
13th December 2008, 07:21 PM
با سلام
چند سوال داشتم درباره واقعه غدیر خم اگه بتونید به این سوالا جواب بدید ممنون میشم
_پیامبر در خطبه غدیر از کدام از معصومین نام برده اند؟
_عمامه سیاه رنگی که پیامبر به عنوان تاج بر سر علی (ع) در واقعه غدیر خم گذاشتند چه نام دارد؟
_مولی در سخن معروف پیامبر در واقعه غدیر خم به چه معناست؟
_واقعه غدیر خم چند روز طول کشید؟
_بنا به نقل از مورخین در واقعه غدیر خم چند نفر حضور داشتند؟


با سلام و تشكر از سوال خيلي خوب و بجاتون .
جواب سوالاتتون رو از كتاب الغدير علامه اميني استخراج كردم.
نام عمامه پيامبر
در كنز العمال از علماء روايتي نقل شده است : « عممني رسول الله يوم غدير خم بعمامه فسدلها خلفي»
يعني « رسول خدا ص عمامه اي به سرم گذاشت و يك سر آنرا به پشت من انداخت» و سپس فرمود: «ان الله امرني يوم بدر وحنين بملائكه يعتمون هذه العمه» يعني همانا خدا مرا در جنگ بدر و حنين توسط فرشتگاني كه اين عمامه را برسر داشتند ياري نمود.
و فرمود « ان العمامه حاجزة بين الكفر والايمان» عمامه مانع و مرزي است بين كفر و ايمان.
حلبي در كتاب سيره مي گويد: پيامبر عمامه اي داشت كه سحاب ناميده مي شد و آنرا به علي ع پوشانيد و گاهي علي ع آنرا مي پوشيد و بر پيامبر وارد مي شد. و پيامبر ص مي فرمود « اتاكم عليٌ في السحاب » يعني علي ع در عمامه [اي كه پيامبر به ايشان هديه داده بود ] پيش شما آمد.
دراين كار پيامبر اشاره اي است به اين كه كسي كه با اين عمامه تاج گذاري شده است براي مقامي مانند مقام پيامبر مهيا شده است و چز اين كه او مبلغ دين پيامبر بوده و پس از وي چانشين او است معناي ديگري ندارد.

kamanabroo
13th December 2008, 07:23 PM
معناي « مولي »
علماي لغت براي واژه « مولي » از طرفي معناي « آزادكننده برده » و از طرف ديگر معاني « امير و سلطان» را از معاني واژه « ولي » شمرده‌اند و از طرف سوم اجماع هم دارند كه « ولي و مولي » به يك معنا هستند و هر يك از اين دو معنا از معناي « اولويت به امر » جدا نيستند زيرا اولويت امير براي ايجاد نظم در جامعه و اجراي شيوه هاي تربيت افراد و جلوگيري از تجاوز به يكديگر به مردم، بلا اختلاف است.
با اين كه معاني مولي به 27 معنا مي‌رسد هيچكدام از آنها در حديث غدير مراد نيست مگر در صورتي كه با معناي «اولويت به امر» سازگار باشد. آن معاني از اين قرار است:


رب، پرودگار

عمو

عمو زاده

فرزند پسر

پسر خواهر

آزادكننده برده

برده آزادشده

بنده

مالك

پيرو

نعمت گيرنده

شريك

هم قسم

همراه

همسايه

مهمان

داماد

نزديك

ولي نعمت

هم پيمان

ولي

سزاوارتر به امور

سيد به معناي غير مالك و آزادكننده برده

محب

ياور

تصرف كننده امور

متولي امور

هيچكدام از اين معاني بدون وجود قرينه مراد نيست كه دليل آن در جاي خودش (الغدير علامه اميني) ذكر شده كه از آوردن آن ها به دليل اطاله كلام خودداري مي‌كنيم.
تنها معنايي كه قرائن بر آن دلالت مي كند «سزاوار‌تر به امور» مي‌باشد كه به طور خلاصه به سه قرينه از هجده قرينه آن اشاره مي‌كنيم:


در آغاز حديث غدير كه پيامبر خدا مي‌فرمايد: « ألست أولي بكم من أنفسكم ... » يعني « آيا من سزاوارتربه شما از خودتان نيستم [آيا بر شما ولايت مطلقه ندارم] » و سپس اين سخن را كه « فمن كنت مولاه فعليّ مولاه » بر سخن ابتدايي خويش متفرع مي‌كند دليل بر اين است كه معناي مولي همان معنايي است كه در كلام اول آماده است يعني ولايت مطلقه‌ي علي ع بر مردم. اين معنا را بسياري از علماي اهل سنت و شيعه نقل كرده‌اند.

اين سخن پيامبر است: « يا ايها الناس بم تشهدون؟ قالوا نشهد أن لا اله الا الله ثم قال ثم مه؟ قالوا و أن محمد عبده و رسوله قال فمن وليكم؟ قالوا الله و رسوله مولانا» يعني «اي مردم به چه چيزي شهادت مي‌دهيد گفتند: شهادت مي‌دهيم هيچ خدايي جز خداي يگانه نيست، پيامبر فرمود: پس از آن به چه شهادت مي‌دهيد؟ گفتند: به اين كه محمد بنده و فرستاده او است، سپس پيامبر فرمود: ولي شما كيست؟ گفتند: خدا و رسولش مولاي ما هستند.» كه بعد از اين سخن، پيامبر دست بر بازوي علي زد و آن را بلند كرده و فرمود: « من يكن الله و رسوله مولاه فإنّ هذا مولاه ... » يعني هر كس خدا و پيامبرش مولاي اوست پس اين علي مولاي اوست ... .

اين شيوه قرار گرفتن كلمه‌ي مولا در سياق شهادت به توحيد و رسالت معنايش چيزي جز امامتِ ملازم با اولويت بر جان مردم نمي باشد. همان گونه كه پيامبر ص نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر هستند. « النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم‌ » احزاب /6.


كلام پيامبر بعد از بيان ولايت علي ع كه « هنّئوني هنّئوني إنّ الله تعالي خصّني بالنبوّه و خصّ أهل‌ بيتي بالإمامه » يعني « تبريك بگوييد به من، تبريك بگوييد به من، همانا خداوند متعال مرا به پيامبري و اهل بيت مرا به امامت برگزيد.»

اين عبارت به روشني بيانگر اين است كه امامت، مختص اهل بيت است كه در رأس آنان أمير مؤمنان علي بن ابي طالب قرار دارند.

kamanabroo
13th December 2008, 07:24 PM
نام تنها امام در خطبه غدير
درخطبه غدير از حضرت بقيه الله الاعظم نام برده مي شود :
« ...الا ان الامام المهدي منا ، الا انه الظاهر علي الاديان ....» يعني آگاه باشيد كه همانا امام مهدي ع از ماست وبدانيد او غالب بر اديان است و...» و در ادامه اين خطبه حدود 17 صفت از صفات امام مهدي ع را بيان مي كند.

تعداد افراد در روز غدير
درروز تابستاني بسيار گرمي بود كه بعد جمع شدن مردم و خواندن نماز جماعت ظهر منبري از جهاز شتران ساختند و پيامبر ص شروع به خواندن خطبه غدير كردند و.... كه تعداد مردم در آن روز را تواريخ، بيش از يكصد هزار نفر اعلام كرده اند.

kamanabroo
24th February 2009, 10:43 PM
سوال : آیا با توبه کل گناه ها بخشیده میشود.

پاسخ : با سلام.خداوند بندگانش را دوست دارد و میخواهد سعادتمند و عاقبت به خیر شوند لذا برای آنان راه بازگشت گذاشته و دری از درهای رحمتش به نام توبه را به سوی آنان گشوده است یکی از دامهای شیطان این است که بنده ی گنهکار را از رحمت خدا ناامید کند لذا یاس از دامهای شیطان و خود گناهی بزرگ است .

بله با توبه ی نصوح (حقیقی) و اصلاح و جبران آن و انجام اعمال صالح خداوند گناهان انسان را می بخشد البته اگر گناه حق الناس باشد باید ادا شود و اگر حق الله است باید قضا شود.

اگر انسان حقیقتا پشیمان شود و گناهان گذشته را جبران كند مثلا حق الناس را بپردازد و اگر واجبات را ترك كرده،قضایش را انجام دهد مثل كسی می شود كه گناه نكرده )التائب من الذنب كمن لا ذنب له ) . آمرزش الهی به حدی است که در این صورت حتی به جای گناهان حسنه در نامه ی اعمال او نوشته میشود«اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات. فرقان/70 ».

هر كس توبه كند و ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد خداوند گناهانش را تبدیل به نیكی میكند و خداوند بخشنده و مهربان است. هیچ کس نباید از رحمت خدا مأیوس باشد .

لیکن توبه و ندامت باید حقیقی باشد نه صرف لقلقه ی زبان و توبه ی حقیقی علامت دارد در نهج البلاغه آمده است: «كسى در حضور على(ع) مى‏گفت: «استغفرالله»

حضرت فرمود: آیا مى‏دانى «استغفار» چیست؟
استغفار نامى است كه بر شش معنا اطلاق مى‏شود ؛
1- پشیمانى از گذشته،
2- عزم بر ترك و بازگشت از آن براى همیشه،
3- اداى حقوق دیگران، تا خدا را پاك ملاقات كنى و بر (ذمه) تو بدهكارى نباشد (حق الناس، خمس، زكات و...) ؛
4- هر فریضه كه ضایع كرده‏اى، ادا كنى (مثل نماز، روزه و نذر واجب و...) ؛
5- گوشتى كه از حرام) خوردن مال مردم)بر بدن تو رویده، با حزن و اندوه آب كنى تا پوستت به استخوان بچسبد و گوشت تازه میان آنها بروید. ممكن است كسى از راه درآمد، حرام به عیش و نوش و تن‏پرورى بپردازد و یا بر اثر هر لذت حرامى، چاق و فربه گردد. در این صورت حزن و اندوه گناهان گذشته باید به گونه‏اى بر وجود او آتش زند كه خواب و قرار را از وى بستاند. البته این حال براى هر توبه كننده‏اى حاصل نمى‏شود و این در واقع مرتبه‏اى از مراتب كمال توبه و استغفار است؛
6- سختى طاعت را بر بدنت بچشانى ؛ چنان كه شیرینى گناه را به آن چشاندى. طاعت حق و طوق بندگى مولا، سختى‏ها و محدویت‏هایى دارد ؛ زیرا یك سلسله اوامر و نواهى هست كه بر نفس اماره ناخوشایند است. در مقابل انجام گناه بر وفق مراد نفس اماره همسو با راحتى جسم است.

پس همانگونه كه نفس بر وفق مراد خود و بدن بر حسب طبعش، در راحتى و آسایش به سر مى‏برد و لذت گناه را مى‏چشید، باید سختى طاعت و مشقت پذیرش قید و بندهاى الهى و دینى را نیز بچشد. وقتى تمام این شرایط تحقق یافت آن گاه بگویى: «استغفرالله»، (نهج البلاغه، كلمه 417) . موفق باشید.

kamanabroo
24th February 2009, 10:45 PM
سوال :چرا سلام نماز ها در انتهای نماز قرار داده شده است و فلسفه آن در چیست؟ ممنون


پاسخ : در روایات آمده که تکبیره الاحرام، افتتاح نماز و سلام اختتام نماز است.("سفینة البحار"، واژه سلم)
در بین عرب ها رسم است که در هنگام خداحافظی سلام می کنند. علی القاعده، فلسفه آن همین است.
با آرزوی توفیق.

kamanabroo
24th February 2009, 10:46 PM
سوال : چه سوره ای را دایما بخوانبم تا از شز شیطان ایمن باشیم؟؟

پاسخ : در مورد معوّذیتن آمده که خواندن آنها برای ایمنی از شر شیاطین خوب است.("تفسیر البرهان"، ذیل سوره فلق)
البته توجه دارید که نه چنین است که با خواندن این سوره دیگر هیچ وسوسه ای ما را به گناه نمی خواند. انسان به غیر از شیطان بیرونی با نفس اماره نیز درگیر است، و بسیاری از گناهان نه به فرمان شیطان معروف، بلکه به وسوسه های همین نفس انجام می گیرد.
ما در هر حال نیاز به مراقبه از خود داریم.

kamanabroo
24th February 2009, 10:47 PM
سوال : چند سوره و چند آیه در مورد حجاب در قرآن امده است چند نمونه نام ببریید؟

پاسخ : مسأله حجاب در سه جای قرآن مطرح شده است. یکی در سوره احزاب آیه 32 و 33 که البته صریح در حجاب به معنای مرسوم نیست، و فرمانی کلی در باره رعایت عفت به زنان پیغمبر می دهد.
دوم سوره احزاب آیه 59 است که سخن از پوشش سر و گردن دارد.
سوم در سوره مبارکه نور آیه 31 که به رعایت حجاب، محدوده حجاب و کسانی که رعایت حجاب در پیش آنها لازم نیست اشاره کرده است.

AvAstiN
11th March 2009, 09:24 PM
من دوست دارم در مورد شيطان پرستي در دنيا و در ايران و نشانه هاي گروه هاشون بدونم . ( آخه هر چي مي خواي بخري يه ماركي چيزي روش داره . نمي خوام نا خواسته عضو يه گروه بشم )

اگه ممكنه در زمينه مظاهر صهيونيست در سينماي هاليوود هم راهنمايي كنيد .

ممنون

kamanabroo
13th March 2009, 02:01 AM
من دوست دارم در مورد شيطان پرستي در دنيا و در ايران و نشانه هاي گروه هاشون بدونم . ( آخه هر چي مي خواي بخري يه ماركي چيزي روش داره . نمي خوام نا خواسته عضو يه گروه بشم )

اگه ممكنه در زمينه مظاهر صهيونيست در سينماي هاليوود هم راهنمايي كنيد .

ممنون

در مورد شيطان پرستي و نشانه ها چند مقاله و مطلب گذاشتم كه لينكشو براتون مي ذارم:

جامعه شناسي شيطان پرستان (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?goto=newpost&t=13748)

نماد هاي شيطان پرستي (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?goto=newpost&t=13749)

شيطان پرستي در ايران (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?goto=newpost&t=13750)

داستان جالب درباره حاج آقا و شيطان پرست ها (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?goto=newpost&t=13751)

در مورد سينما و هاليوود چند مطلب و معرفي سايت براي بازديد:

هاليوود و صهيونيزم (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?goto=newpost&t=13753)

سينما و صهيونيزم (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?goto=newpost&t=13754)

----------
درباره سينماي جهان و هاليوود (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=408)

mahsaj00n
27th October 2011, 02:46 PM
سلام خداقوت مسئله ای هست که مدتی فکرمو مشغول کرده میگن وقتی انسان خوابه کسی رو میبینه در حقیقت روح طرف میاد پیشش این قبول اما وقتی ما خوابه کسی رو میبینیم که وقتی ما خواب هستیم اون بیداره تکلیف چی میشه اگه روحش بخاد بره توی خواب کسی که طرف باید همون جا بیفته چون روح ازبدنش خارج شده . میشه کمکم کنید جواب سوالم رو بگیرم و ممنونم موفق باشید

salma1
29th January 2012, 03:20 PM
سلام بازی کردن پاستور بدون شرط و کاملا خانوادگی و دوستانه مثل بازی حکم حرام است یا کراحت دارد؟

AriaMehrGirl
1st August 2012, 12:31 AM
سلام دوستان
یک فردی هست که خدا رو قبول داره ولی شیطان پرست هست
از من خواسته هدایتش کنم گفته شاید هدایت بشم
به نظره شما این فرد رو چه طوری میشه هدایت کرد؟
از کجا باید شروع کنم؟
لطفا راهنماییم کنید
با تشکر

بحث
10th September 2012, 11:57 AM
اينجا مي تونيم هر گونه مشاوره مذهبي داشته باشيم


منتظر نظرات و مشاوره ها و حتي سوالات دوستان هستيم;)

باتشكر@};- سلام میخواستم چند تا کتاب جالب دینی معرفی کنین ممنون

نارون1
21st September 2012, 12:15 AM
سلام

خسته نباشید.......

اگه جایی که قبله هست ، یه تابلو ، یا مجسمه یا امثال این چیزا باشه .......نماز درست نیست ؟؟

kamanabroo
6th January 2013, 08:59 PM
سلام

خسته نباشید.......

اگه جایی که قبله هست ، یه تابلو ، یا مجسمه یا امثال این چیزا باشه .......نماز درست نیست ؟؟

سلام
ممنونم شما هم خسته نباشید

نماز صحیح است.

وجود این اشیائی که گفتید فقط موجب میشه که کراهت داشته باشه در اونجا خونده بشه. و با برداشتن اون اشیاء کراهت هم برداشته میشه.

کلا شرایطی که روبروی انسان نقشی از انسان یا حیوان یا مجسمه و آتش و قبر ...باشه موجب کراهت میشه اما نماز صحیحه.

kamanabroo
6th January 2013, 09:00 PM
سلام میخواستم چند تا کتاب جالب دینی معرفی کنین ممنون

سلام.
اگه میشه موضوعاتی که در نظر دارید رو بفرمایید تا معرفی کنیم.

kamanabroo
6th January 2013, 09:04 PM
سلام دوستان
یک فردی هست که خدا رو قبول داره ولی شیطان پرست هست
از من خواسته هدایتش کنم گفته شاید هدایت بشم
به نظره شما این فرد رو چه طوری میشه هدایت کرد؟
از کجا باید شروع کنم؟
لطفا راهنماییم کنید
با تشکر

سلام
خوب کسی که شیطان پرست میشه یعنی خدا (خدای یگانه) رو قبول نداره!

اما الان که می فرمایید قبول داره معناش اینه که هنوز کاملا شیطان پرست نشده.

فکر میکنم برای این شخص اگر از اصول دین اسلام شروع کنید خیلی خوبه. یعنی با استدلالهای عقلی اصول دین رو براش بگید تا از نظر مبانی اعتقادی ذهن و روحش شکل بگیره.

بعد هم روی جزئیات یواش یواش کار کنید.

اصول دین : توحید عدل نبوت امامت معاد (قیامت)

- - - به روز رسانی شده - - -


سلام دوستان
یک فردی هست که خدا رو قبول داره ولی شیطان پرست هست
از من خواسته هدایتش کنم گفته شاید هدایت بشم
به نظره شما این فرد رو چه طوری میشه هدایت کرد؟
از کجا باید شروع کنم؟
لطفا راهنماییم کنید
با تشکر

سلام
خوب کسی که شیطان پرست میشه یعنی خدا (خدای یگانه) رو قبول نداره!

اما الان که می فرمایید قبول داره معناش اینه که هنوز کاملا شیطان پرست نشده.

فکر میکنم برای این شخص اگر از اصول دین اسلام شروع کنید خیلی خوبه. یعنی با استدلالهای عقلی اصول دین رو براش بگید تا از نظر مبانی اعتقادی ذهن و روحش شکل بگیره.

بعد هم روی جزئیات یواش یواش کار کنید.

اصول دین : توحید عدل نبوت امامت معاد (قیامت)

kamanabroo
6th January 2013, 09:11 PM
سلام خداقوت مسئله ای هست که مدتی فکرمو مشغول کرده میگن وقتی انسان خوابه کسی رو میبینه در حقیقت روح طرف میاد پیشش این قبول اما وقتی ما خوابه کسی رو میبینیم که وقتی ما خواب هستیم اون بیداره تکلیف چی میشه اگه روحش بخاد بره توی خواب کسی که طرف باید همون جا بیفته چون روح ازبدنش خارج شده . میشه کمکم کنید جواب سوالم رو بگیرم و ممنونم موفق باشید

سلام
ممنونم خداوند شما رو هم قوت عنایت فرماید

اینکه ما در خواب اشخاص رو می بینیم تا جایی که بنده اطلاع دارم

روح ما میره در یک عالم مثالین ( عالمی شبیه سازی شده) و در اونجا با ارواح دیگران که (شبیه سازی شده اند) در ارتباطه. و این شبیه سازی قدرت روح رو می رسونه که آنچه که در درونش هست رو بصورت مجازی تصور می کنه و منقش می کنه.

در مواردی هم این عالم مجازی و شبیه سازی شده با واقع خیلی مرتبط هست.
مثل وقتی که ما در خواب شخصی رو می بینیم و اون شخص در بیداری به یاد ما هست در همون لحظات! این خاصیت روح و ارتباطات قوی روح هست که این امواج رو میگیره..

در مواردی هم یک اتفاق واقعی رو در خواب می بینیم که نشان از واقع داره و اون عالم شبیه سازی شده توسط ارواح در بیرون هم محقق میشه.

معمار حانیه
13th December 2014, 11:57 PM
یادمه یک زمانی انقدر با خدا بودم وایمان داشتم که همه بهم میگفتن حاج خانوم. هه

اما الان 19 سالمه. اعتراف میکنم یکی خیلی دوست داشتم. شب وروزم شده بود اون.. سر نمازم دعا برای قسمت من شدنش.
دعا دعا دعا. قران. حتی رفتم حرم امام رضا گفتم یا امام رضا بهم بدش. من زیاد حاجت خواستم ودادی اینم میخوام. اگر بهم بدی ایمانم قوی تر میشه

اما بر عکس شد. خدا بدتر ازم گرفتش. الان 4 ماه نماز نمیخونم. از ته دلم خدا رو دوست دارم. اما مث کسی هست که با دوستش لج میکنه. با خدا لج کزدم

مگه چی خواستم ازش ؟؟ چرا بهم ندادش؟ چرا شد مال یکی دیگه؟؟

حالا شده یک عقده ونفرت از ادما.

یک مشکل بزرگترم اینه. با خدا قهر کردم. . نعوذبالله میزنه سرم کفرم میگم.
خیلی بهم ریخته وداغونم. احساس میکنم خدا نیست که نگام کنه وبگه دختر من پشتتم. احساس میکنم روش ازم برگردونده

خیلی بار ها گناه کردم .توبه کردم. اما بازم ب هر دلیلی شکستم توبه رو.

اون دختر با ایمان زیاد . حالا یک همچین ادمی شده.

خودم از حال خودم بیزارم. خیلی وقتا میگم دختر تو که با نماز ارامش میگیری چرا نمیخونی؟ بعد به خودم میگم ول کن. شاید نخوندی خدا کمکت کرد.

هزچند میدونم خدا نیازی به خونذن نماز ما نداره . همه چیز برای ماست.

تورخدا کمکم کنید. میترسم از روزی که بی ایمان ترین بشم.

setayesh shb
14th December 2014, 12:05 AM
یادمه یک زمانی انقدر با خدا بودم وایمان داشتم که همه بهم میگفتن حاج خانوم. هه

اما الان 19 سالمه. اعتراف میکنم یکی خیلی دوست داشتم. شب وروزم شده بود اون.. سر نمازم دعا برای قسمت من شدنش.
دعا دعا دعا. قران. حتی رفتم حرم امام رضا گفتم یا امام رضا بهم بدش. من زیاد حاجت خواستم ودادی اینم میخوام. اگر بهم بدی ایمانم قوی تر میشه

اما بر عکس شد. خدا بدتر ازم گرفتش. الان 4 ماه نماز نمیخونم. از ته دلم خدا رو دوست دارم. اما مث کسی هست که با دوستش لج میکنه. با خدا لج کزدم

مگه چی خواستم ازش ؟؟ چرا بهم ندادش؟ چرا شد مال یکی دیگه؟؟

حالا شده یک عقده ونفرت از ادما.

یک مشکل بزرگترم اینه. با خدا قهر کردم. . نعوذبالله میزنه سرم کفرم میگم.
خیلی بهم ریخته وداغونم. احساس میکنم خدا نیست که نگام کنه وبگه دختر من پشتتم. احساس میکنم روش ازم برگردونده

خیلی بار ها گناه کردم .توبه کردم. اما بازم ب هر دلیلی شکستم توبه رو.

اون دختر با ایمان زیاد . حالا یک همچین ادمی شده.

خودم از حال خودم بیزارم. خیلی وقتا میگم دختر تو که با نماز ارامش میگیری چرا نمیخونی؟ بعد به خودم میگم ول کن. شاید نخوندی خدا کمکت کرد.

هزچند میدونم خدا نیازی به خونذن نماز ما نداره . همه چیز برای ماست.

تورخدا کمکم کنید. میترسم از روزی که بی ایمان ترین بشم.


سلام حانیه گلم
خوبی؟؟
راستش حرف دل من بود و وقتی این حرفاتو دیدم احساس کردم خود منی[cheshmak]
گاهی قسمتون نیست نمیدونم اسمشو قسمت بزارم یا تقدیر یا هر چیز دیگه ای دلیل اینکه این اتفاق هم میفته رو نمیدونم قبلنا بهش میگفتم حکمت خدا ولی الان اسمشو گزاشتم شانس بدم
احتمالا من آدم درستی نباشم برای کمک کردن در این رابطه چون خودمم بهش گرفتارم
فقط میتونم بگم کاش میشد که برگردیم به همون حالت ایمان اولیمون و همه چیزو از صفر شروع کنیم.این چیزیه که واقعا دلم میخواد و میبینم که تو هم نگرانشی ولی...

mamadshumakher
14th December 2014, 06:58 AM
سلام.
این موضوعی که مطرح کردی حرف شما نیست حرف خیلی ها هست.بیشتر از اونچه که فکر کنید.

کارمندی که نماز میخونه و دعا میکنه ارتقا بگیره ااما نمیگیره نمازش ترک میشه

فردی که بچه دار نمیشه نمازش ترک میشه

فردی که انتقالی اجباری بهش میدن نمازش ترک میشه

وووو...

حانیه خانم این حرفی که میخوام بزنم مستقیما با شما نیستم منظورم کلی هست

قبل از اینکه از خدا به خاطر 4رکعت نماز خوندن و حجاب و واجب و مستحب رعایت کردن چیزی بخوایم بیایم فکر کنیم ببینیم واقعا به خاطر این مسائل باید خودمونو با ایمان خطاب کنیم؟

اگر نه پس نباید از خدا انتظار داشته باشیم و پیشش خجالت زده باشیم.

اگر اره پس یه فرد با ایمان در تمام امور توکلش به خدا هست پس نباید به خاطر از دست دادن چیزی غم و غصه به ادم زور بگه...

و مورد دیگه

در تمام اسلام به همسر داری و دوست داشتن همسر سفارش شده و چیزی به نام عشق قبل از ازدواج نداریم.

بهتره روی انتخاب همسر هیچ عشقی دخیل نباشه فقط فکر و ملاک هایمنطقی و سختگیرانه دخیل باشه و تمام عشق و محبت باشه برای بعد از ازدواج تا معنای واقعی زندگی رو بفهمی...

همین که انسان تمام دعا و راز و نیاز و عشقش بشه رسیدن به یک انسان دیگه این خودش یکم به نظر من از هدف اسلام دور شدن هست...

و اینکه به خاطر 4رکعت نماز ادم از خدا چیزی بخواد یعنی منت گذاشتن...

پس بهتره دیدمون رو نسبت به عبادت عوض کنیم و قبل از عبادت بهتره شناخت بهتری نسبت به دینمون داشته باشیم و بدونیم که خداوند اختیار خیلی از امور رو به خودمون داده و درصد کمی از امور هستند که وقوعشون در اختیار ما نیست.

parsa_1988
14th December 2014, 11:40 AM
سلام____________________امیدوارم حالتون خوبشه

نمیخوام نصیحت کنم واسه همین توصیه میکنم داستان شیر و خرگوش که خیلیم معروفه رو از اول تا اخرش بخونین

به نظرم شاید راهش صداقته ___________فقط با خودتون صادق باشین

سهل شیری دان که صف ها بشکند [golrooz][golrooz]شیر انست که خود را بشکند

ابراهیم خواص گوید داروی دل5چیزاست:
قران خواندن واندرو نگاه کردن وشکم تهی داشتن وقیام شب وتضرع به وقت سحرگاه وبا نیکان نشستن

ازبایزید پرسیدند قدم اول(دقت کنین این فقط قدم اوله)معرفت چیست؟

بایزید گفت: سی سال بود تا من میگفتم"
خدایا چنین کن و چنان ده"
چون به قدم اول معرفت رسیدم " گفتم:
الهی...

تو مرا باش " هرچه خواهی کن.

معمار حانیه
14th December 2014, 11:57 AM
سلام حانیه گلم
خوبی؟؟
راستش حرف دل من بود و وقتی این حرفاتو دیدم احساس کردم خود منی[cheshmak]
گاهی قسمتون نیست نمیدونم اسمشو قسمت بزارم یا تقدیر یا هر چیز دیگه ای دلیل اینکه این اتفاق هم میفته رو نمیدونم قبلنا بهش میگفتم حکمت خدا ولی الان اسمشو گزاشتم شانس بدم
احتمالا من آدم درستی نباشم برای کمک کردن در این رابطه چون خودمم بهش گرفتارم
فقط میتونم بگم کاش میشد که برگردیم به همون حالت ایمان اولیمون و همه چیزو از صفر شروع کنیم.این چیزیه که واقعا دلم میخواد و میبینم که تو هم نگرانشی ولی...

درست میگی عزیزم. اما نمیشه برگشت . چون واقعا بعضی وقتا تو عدات خدا شک میکنی. یکی خیلی غمگین. یکی خسلی شاد. یکی خیلی پولدار یکی خیلی فقیر. نمیدونم من که دارم بدتر از بین میرم

معمار حانیه
14th December 2014, 12:02 PM
سلام.
این موضوعی که مطرح کردی حرف شما نیست حرف خیلی ها هست.بیشتر از اونچه که فکر کنید.

کارمندی که نماز میخونه و دعا میکنه ارتقا بگیره ااما نمیگیره نمازش ترک میشه

فردی که بچه دار نمیشه نمازش ترک میشه

فردی که انتقالی اجباری بهش میدن نمازش ترک میشه

وووو...

حانیه خانم این حرفی که میخوام بزنم مستقیما با شما نیستم منظورم کلی هست

قبل از اینکه از خدا به خاطر 4رکعت نماز خوندن و حجاب و واجب و مستحب رعایت کردن چیزی بخوایم بیایم فکر کنیم ببینیم واقعا به خاطر این مسائل باید خودمونو با ایمان خطاب کنیم؟

اگر نه پس نباید از خدا انتظار داشته باشیم و پیشش خجالت زده باشیم.

اگر اره پس یه فرد با ایمان در تمام امور توکلش به خدا هست پس نباید به خاطر از دست دادن چیزی غم و غصه به ادم زور بگه...

و مورد دیگه

در تمام اسلام به همسر داری و دوست داشتن همسر سفارش شده و چیزی به نام عشق قبل از ازدواج نداریم.

بهتره روی انتخاب همسر هیچ عشقی دخیل نباشه فقط فکر و ملاک هایمنطقی و سختگیرانه دخیل باشه و تمام عشق و محبت باشه برای بعد از ازدواج تا معنای واقعی زندگی رو بفهمی...

همین که انسان تمام دعا و راز و نیاز و عشقش بشه رسیدن به یک انسان دیگه این خودش یکم به نظر من از هدف اسلام دور شدن هست...

و اینکه به خاطر 4رکعت نماز ادم از خدا چیزی بخواد یعنی منت گذاشتن...

پس بهتره دیدمون رو نسبت به عبادت عوض کنیم و قبل از عبادت بهتره شناخت بهتری نسبت به دینمون داشته باشیم و بدونیم که خداوند اختیار خیلی از امور رو به خودمون داده و درصد کمی از امور هستند که وقوعشون در اختیار ما نیست.


مرسی از مشارکتتون. اما میدونی اقا محمد. من زمانی که اهل نماز وحجاب و.. بودم بی منت بود. وبدون خواسته بود. دوست داشتم. خوندم. برای خودم. بعد از شالهای بعدش یهو یکی پرید تو قلبم. .. پس بی انصافی اگر بگیم. ازاول خوندیم تا به خواستمون برسیم. حالا من هیچی/// اما برادرم چی . از بچگی اهل نماز وحاج اقا بازی بود. الان 30 سالشه. هنوز دختر مورد علاقه ش بدست نیاورده. . سراغ هرکی میره. به قول شما از عشق نیست. اما متاسفانه . الکی بهانه هایی میارن. مثل سن و.. خب ما از عشق پیش بریم. اون چی؟؟

معمار حانیه
14th December 2014, 12:03 PM
سلام____________________امیدوارم حالتون خوبشه

نمیخوام نصیحت کنم واسه همین توصیه میکنم داستان شیر و خرگوش که خیلیم معروفه رو از اول تا اخرش بخونین

به نظرم شاید راهش صداقته ___________فقط با خودتون صادق باشین

سهل شیری دان که صف ها بشکند [golrooz][golrooz]شیر انست که خود را بشکند

ابراهیم خواص گوید داروی دل5چیزاست:
قران خواندن واندرو نگاه کردن وشکم تهی داشتن وقیام شب وتضرع به وقت سحرگاه وبا نیکان نشستن

ازبایزید پرسیدند قدم اول(دقت کنین این فقط قدم اوله)معرفت چیست؟

بایزید گفت: سی سال بود تا من میگفتم"
خدایا چنین کن و چنان ده"
چون به قدم اول معرفت رسیدم " گفتم:
الهی...

تو مرا باش " هرچه خواهی کن.



عزیز جان زیر دیپلم. بفرما بگو. من ادبیاتم زیاد خوب نیست.. نفهمیدم[nishkhand]

وحید 0319
14th December 2014, 03:10 PM
یادمه یک زمانی انقدر با خدا بودم وایمان داشتم که همه بهم میگفتن حاج خانوم. هه

اما الان 19 سالمه. اعتراف میکنم یکی خیلی دوست داشتم. شب وروزم شده بود اون.. سر نمازم دعا برای قسمت من شدنش.
دعا دعا دعا. قران. حتی رفتم حرم امام رضا گفتم یا امام رضا بهم بدش. من زیاد حاجت خواستم ودادی اینم میخوام. اگر بهم بدی ایمانم قوی تر میشه

اما بر عکس شد. خدا بدتر ازم گرفتش. الان 4 ماه نماز نمیخونم. از ته دلم خدا رو دوست دارم. اما مث کسی هست که با دوستش لج میکنه. با خدا لج کزدم

مگه چی خواستم ازش ؟؟ چرا بهم ندادش؟ چرا شد مال یکی دیگه؟؟

حالا شده یک عقده ونفرت از ادما.

یک مشکل بزرگترم اینه. با خدا قهر کردم. . نعوذبالله میزنه سرم کفرم میگم.
خیلی بهم ریخته وداغونم. احساس میکنم خدا نیست که نگام کنه وبگه دختر من پشتتم. احساس میکنم روش ازم برگردونده

خیلی بار ها گناه کردم .توبه کردم. اما بازم ب هر دلیلی شکستم توبه رو.

اون دختر با ایمان زیاد . حالا یک همچین ادمی شده.

خودم از حال خودم بیزارم. خیلی وقتا میگم دختر تو که با نماز ارامش میگیری چرا نمیخونی؟ بعد به خودم میگم ول کن. شاید نخوندی خدا کمکت کرد.

هزچند میدونم خدا نیازی به خونذن نماز ما نداره . همه چیز برای ماست.

تورخدا کمکم کنید. میترسم از روزی که بی ایمان ترین بشم.



سلام به آبجی خانم

فقط یک چیزی میتونم بگم اینم اینکه تجربه سختیه

ولی مطمین باش بعدا خداوند انقدر بهت لطف و محبت میکنه که این موضوع میشه برات یه مشیت

یعنی میگی ای کاش به درگاه خدا شکوه نمیکردم

خدا هممونو دوست داره

هرچی پیش میاد خیر بدونین حتی این موضوع هارو

[golrooz]

حسین متقی
15th December 2014, 12:45 AM
...

معمار حانیه
15th December 2014, 12:46 AM
سلام به آبجی خانم

فقط یک چیزی میتونم بگم اینم اینکه تجربه سختیه

ولی مطمین باش بعدا خداوند انقدر بهت لطف و محبت میکنه که این موضوع میشه برات یه مشیت

یعنی میگی ای کاش به درگاه خدا شکوه نمیکردم

خدا هممونو دوست داره

هرچی پیش میاد خیر بدونین حتی این موضوع هارو

[golrooz]
سلام داداش.. بعضی قتا=== وقتا میگم . کاش دلم یک طرفه عاشق نبود. میگم کاش اونی که دوستش دارم نمیشد خواستگار خواهرم.. این بدتر ادم زجز میده.

حسین متقی
15th December 2014, 12:48 AM
یادمه یک زمانی انقدر با خدا بودم وایمان داشتم که همه بهم میگفتن حاج خانوم. هه




حاج خانوم این چه حرفیه
مطمئن باش 3-4 ماه دیگه یادت میره - نه کل ماجرا ولی خب- - - یادت میره
فکر کن ببین خدا خیر تورو بهتر میبینه یا خودت
خدا بهتر میتونه واست تصمیم بگیره یا خودت
شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه
این مشکل که حل میشه
نه اینکه از بیرون به قضیه نگاه کنم
همه ما جوونیم تو این سایت - من خودم 20 سالمه
میدونیم چی میگی ولی حتما این اتفاق واست بهتر بوده
دیدت رو وسیع تر کن
من همیشه دعام این بوده هر اتفاقی که برام بهتره واسم اتفاق بیفته
نه اون چیزی که دلم میخواد
خدا بهتر میدونه - گدشته و اینده - خلقت و ابتدا و انتها و زندگی و همه چیز دست اونه
وقتی افتادن یه برگ رو زمین دست خداست
وقتی فلج شدن یه سلول از میلیاردها سلول در بدن که باعث سرطان بشه یا نشه دست خداست
وقتی تک تک اتم ها و جادبه و دافعه و سرعت و حرکت و نیرو هاشون و خیلی چیزای دیگه که نمیدونیم دست خداست
چطوری میتونه رابطه ی دهن و جسممون - روحمون - فکرمون - ذاتمون دست خدا نباشه
خدا رو همه چیز کنترل داره الکی و بی حساب کتاب نیست - اختیار داریم
ولی اختیار داریم دعا کنیم
اختیار داریم انتخاب کنیم
انتخاب کنیم که خدا بهتر میدونه

معمار حانیه
15th December 2014, 12:48 AM
حاج خانوم این چه حرفیه
مطمئن باش 3-4 ماه دیگه یادت میره - نه کل ماجرا ولی خب- - - یادت میره
فکر کن ببین خدا خیر تورو بهتر میبینه یا خودت
خدا بهتر میتونه واست تصمیم بگیره یا خودت
شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه
این مشکل که حل میشه
نه اینکه از بیرون به قضیه نگاه کنم
همه ما جوونیم تو این سایت - من خودم 20 سالمه
میدونیم چی میگی ولی حتما این اتفاق واست بهتر بوده
دیدت رو وسیع تر کن
من همیشه دعام این بوده هر اتفاقی که برام بهتره واسم اتفاق بیفته
نه اون چیزی که دلم میخواد
خدا بهتر میدونه - گدشته و اینده - خلقت و ابتدا و انته


بله درست میگید... اما بازم میگم. کاش ... وکاش های دیگر.. ..

حسین متقی
15th December 2014, 12:50 AM
امام رضا (ع) فرمودند: هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‏ شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت‏ها و بلاها.

همین الان بالای سایت دیدم


باشه قلول. یعنی خدا خواسته من چند سال عاشق باشم تو قلبم. بد یهو یک خبری بشنوم. که داغونم کنه؟؟ یهو تموم ارزو هام بهم بریزه؟ یهو شبام اشک بشه؟؟ نفرت از خواهرم پیدا کنم؟ یعنی اینا خدا خواسته


عاشق دل شکسته عاشق تره

یه دل داریم جای یه عشق داره

دلی که نشکسته باشه که دل نیست

اگه دل کندن سخت بود که فرهاد دل میکند نه کوه

معمار حانیه
15th December 2014, 12:54 AM
حاج خانوم این چه حرفیه
مطمئن باش 3-4 ماه دیگه یادت میره - نه کل ماجرا ولی خب- - - یادت میره
فکر کن ببین خدا خیر تورو بهتر میبینه یا خودت
خدا بهتر میتونه واست تصمیم بگیره یا خودت
شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه
این مشکل که حل میشه
نه اینکه از بیرون به قضیه نگاه کنم
همه ما جوونیم تو این سایت - من خودم 20 سالمه
میدونیم چی میگی ولی حتما این اتفاق واست بهتر بوده
دیدت رو وسیع تر کن
من همیشه دعام این بوده هر اتفاقی که برام بهتره واسم اتفاق بیفته
نه اون چیزی که دلم میخواد
خدا بهتر میدونه - گدشته و اینده - خلقت و ابتدا و انتها و زندگی و همه چیز دست اونه
وقتی افتادن یه برگ رو زمین دست خداست
وقتی فلج شدن یه سلول از میلیاردها سلول در بدن که باعث سرطان بشه یا نشه دست خداست
وقتی تک تک اتم ها و جادبه و دافعه و سرعت و حرکت و نیرو هاشون و خیلی چیزای دیگه که نمیدونیم دست خداست
چطوری میتونه رابطه ی دهن و جسممون - روحمون - فکرمون - ذاتمون دست خدا نباشه
خدا رو همه چیز کنترل داره الکی و بی حساب کتاب نیست - اختیار داریم
ولی اختیار داریم دعا کنیم
اختیار داریم انتخاب کنیم
انتخاب کنیم که خدا بهتر میدونه


باشه قلول. یعنی خدا خواسته من چند سال عاشق باشم تو قلبم. بد یهو یک خبری بشنوم. که داغونم کنه؟؟ یهو تموم ارزو هام بهم بریزه؟ یهو شبام اشک بشه؟؟ نفرت از خواهرم پیدا کنم؟ یعنی اینا خدا خواسته

حسین متقی
15th December 2014, 01:50 AM
باشه قلول. یعنی خدا خواسته من چند سال عاشق باشم تو قلبم. بد یهو یک خبری بشنوم. که داغونم کنه؟؟ یهو تموم ارزو هام بهم بریزه؟ یهو شبام اشک بشه؟؟ نفرت از خواهرم پیدا کنم؟ یعنی اینا خدا خواسته

یعنی دل شکسته تر از ما نیست؟ اون هم اربعین؟؟؟
دل شکسته تر از ما نیست؟ اون هم محرم و صفر؟
کدوم دل شکسته ارزش اشک داره - دل ما یا دل فاطمه(س)
دل ما یا دل امام سجاد(ع) - دل ما یا دل حسین(ع)؟
ما چندتا عزیز از دست دادیم - اونا چندتا-چجوری ؟ سر چی؟

سونای
15th December 2014, 09:38 AM
سلام حانی

در مورد اون اتفاق دلم میخواد بگم نظری ندارم! چون جای شما نیستم و نمیتونم درک کنم...اما نمیزاری خب

http://www.njavan.com/forum/images/Eloquent/misc/quote_icon.png نوشته اصلی توسط [B]حسین متقی http://www.njavan.com/forum/images/Eloquent/buttons/viewpost-left.png (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?p=619508#post619508)
حاج خانوم این چه حرفیه
شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه


درک کردی این جمله رو ؟ اشکم در اومد خوندمشا....ببین چقدر عزیزی برا خدا .. دقیقا اینو بارها و بارها بخون تا درکش کنی کامل! شما هم اینطور فکر کن ...سخته خب دوسش داشتی اما به این فکر کن قرار عشقی بالاتر ازینو داشته باشی پس منتظر باش خدا اونی رو که لایقته بهت برسونه... قبلا یه تاپیکی زده بودی اگه اشتباه نکنم همون باشه... خب حانی این عشق خالص نبود برات لایق نبود برات خدا ازت دورش کرد الان باید ممنونه خدا باشی که نرفتی توو زندگی و اینو متوجه نشدی.. پس بیخیالش

حتما با یه مشاور خبره هم صحبت کن تا قشنگ خالی شی و نسبت به خواهرت هم بدبین نشی... [cheshmak]

باور کن باور کن باور کن وقتی ازدواج کردی میخندی به این چیزا.. و بقول رامایانا میگی به جهندم [bamazegi] من خیلیا رو دیدم میگفتن حتی خودمو میکشم اینطور اونطور الان ازدواجم کردن خداروشکر خوش و خرمن[nishkhand] و میگن خداروشکر که به اون نرسیدم

پس سخت نگیر حانی مدام به این فکر کن که خدا دوسِت داشته شدید و اینطور خواسته الان متوجه شی و تموم شه .... راضی باش به رضاش[shaad] اتفاقا قدردان هم باش

اینو باز میزارم که بخونی و روش فکر کنی [shaad]

شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه

[golrooz]

سونای
15th December 2014, 10:10 AM
اما برا اینکه نمازت دوباره نماز شه ...( البته من مشاوره مذهبی نمیدما..در حدش نیستم... )

به نظر من جدا کن این قضایا رو..

اینکه به اون شخص نرسیدی جای خود ( یه گوشه از ذهنت بذار تا بعد به اون درجه از ارامش فکری برسی که متوجه شی و قبول کنی صلاحت بوده..مـــطـــــمـــــئـــ ــن باش به امید خدا به این میرسی)

و خدا و محبتش بهت هم جای خود ...

حتی اگر هم بر فرض محال خدا نداد و حتی اگر تنبیه شدی باز بنظرم سعی کن لج نکنی!

من خودم سال دوازده ماه اگر حس تنهایی کنم ..یازده ! ماهش رو میگم خدا هست..و دلم قرصه..[shaad] اونقدر اعتماد به نفسم میزنه بالا جو[nishkhand] که میگم خدا منو از همه بیشتر دوس داره[khanderiz] [sootzadan] اما یماه هست توو سال که اتفاقا خیلی هم ماه پر فضیلتی هست
اما (متاسفانه و صد هزار بار متاسفانه ) توو اون ماه همه ی لحظاتش حس میکنم خدا دوسم نداره..حس میکننم خدا دورم انداخته... و انواع و اقسام صدا تو گوشم میپیچه و اون دور انداخته شدن و پس زدن همیشه جلو چشممه ... بخاطر همین ها خیلی عذاب میکشم... شاید باورت نشه به حدی که میگم وقتی خدا منو نخواد دیگه چی دارم/؟ و اون ماه همیشه از شرمندگیی سرم پایینه! و بسیار تو خودم هستم.. به حدی که وقتی خیلی این زمزمه ها تو گوشم زیاد میشه چراغا رو خاموش میکننم میرم زیر میزی گوشه اتاق و جایی[sokoot][gooshnakardan]

اما........... این صداها رو دعوا میکنم[asabani][daava][nishkhand] میگم هر چی هست بین منو خداست..منو نمیخواد؟! من میخوامش ! به شماها ( صداها و شیطونه) هــــــــــیـــــــــــــ ـچ ربطی نداره... ( البته میدونم اینم اشتباست که میگم خدا منو نمیخواد ولی خب دیگه متاسفانه اون ماه به طرز وحشتناکی دچار این افکار میشم[negaran])
به خدا فکر میکنم و هیچی نمیگم! نه اعتراضی نه چیزی ! فقط بغض و فقط گریه! نماز میخوام بخونم همش تو ذهنم میاد خدا که دوس نداره پیشش باشی و ..چرا میخوای بخونی !؟ اما با اینحال میخونم[B] ( چون یه استادی میگفتن نزارین هیچی این اتصال رو قطع کنه ..در پناه خدا )

مث بچه ای که مامانش باهاش قهر میکنه..اما بچه طاقت نداره مدام منت کشی میکنه و میره مامانش رو بغل میکنه اما باز مامانش بی محلی میکنه تا بچه متوجه اشتباش بشه...
مث اون بچه احساس بی پناهی میکنم[negaran]

تو هم همینطور همه ی این صداهایی که بهت میگن در حقت کم لطفی شده و میگن با خدا لج کنی رو به شدت دعوا کن[cheshmak][daava]

به عشقت به خدا فکر کن... به اون وقتایی که میگفتن بهت حاج خانوم...

ببین حانی خدا میدونسته یه مدت شاید لج کنی یه مدت نماز نخونی یمدت ازش دلگیر شی و .... اما باز انقد دوسِت داشته که بگه اینا عیبی نداره و با این حال چیزی رو که برات کم بوده ازت دور کرده تا بهترین نصیبت بشه...حتی به این قیمت که ازش دلگیر شدی ...

اینو بنا به حکمتی بهت نداد...اما هزار چی داری که ارزششون خیلی بیشتره.. سلامت و صحت خودت و خونوادت..دوتا نی نی گل توو خونوادت و ...و....و....

پس فکر کن... میبینی چقدر بازم تشنه ای که خدارو ستایش کنی و هیچ لذتی بالاتر از سجده های نمازت و درد دلت با خدا نیست...میبینی بازم چقدر تشنه ای تا رو سجادت برا خدا اونقدر حرف بزنی که خوابت ببره .... میبینی چقدر تشنه ای بازم بگی خداوند ستایش کسی که اورا میستاید میشنود...[shaad]حاج خانوم خدا ستایش هات رو دید و بهترین رو برات رقم زد... ازش ممنون باش[cheshmak]

البته خب سخته اما ظرفیتش رو داری[esteghbal]


اینم بارها بخون [cheshmak]خیلی جواب میده[shaad]




بارالها…

از كوي تو بيرون نشود

پاي خيالم

نكند فرق به حالم ....

چه براني،

چه بخواني…

چه به اوجم برساني

چه به خاكم بكشاني…

نه من آنم كه برنجم

نه تو آني كه براني..

نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم

نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي

در اگر باز نگردد…

نروم باز به جايي

پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي

كس به غير از تو نخواهم

چه بخواهي چه نخواهي

باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی

الهي...

mamadshumakher
15th December 2014, 10:13 AM
سلام حانی

در مورد اون اتفاق دلم میخواد بگم نظری ندارم! چون جای شما نیستم و نمیتونم درک کنم...اما نمیزاری خب

http://www.njavan.com/forum/images/Eloquent/misc/quote_icon.png نوشته اصلی توسط [B]حسین متقی http://www.njavan.com/forum/images/Eloquent/buttons/viewpost-left.png (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?p=619508#post619508)
حاج خانوم این چه حرفیه
شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه


درک کردی این جمله رو ؟ اشکم در اومد خوندمشا....ببین چقدر عزیزی برا خدا .. دقیقا اینو بارها و بارها بخون تا درکش کنی کامل! شما هم اینطور فکر کن ...سخته خب دوسش داشتی اما به این فکر کن قرار عشقی بالاتر ازینو داشته باشی پس منتظر باش خدا اونی رو که لایقته بهت برسونه... قبلا یه تاپیکی زده بودی اگه اشتباه نکنم همون باشه... خب حانی این عشق خالص نبود برات لایق نبود برات خدا ازت دورش کرد الان باید ممنونه خدا باشی که نرفتی توو زندگی و اینو متوجه نشدی.. پس بیخیالش

حتما با یه مشاور خبره هم صحبت کن تا قشنگ خالی شی و نسبت به خواهرت هم بدبین نشی... [cheshmak]

باور کن باور کن باور کن وقتی ازدواج کردی میخندی به این چیزا.. و بقول رامایانا میگی به جهندم [bamazegi] من خیلیا رو دیدم میگفتن حتی خودمو میکشم اینطور اونطور الان ازدواجم کردن خداروشکر خوش و خرمن[nishkhand] و میگن خداروشکر که به اون نرسیدم

پس سخت نگیر حانی مدام به این فکر کن که خدا دوسِت داشته شدید و اینطور خواسته الان متوجه شی و تموم شه .... راضی باش به رضاش[shaad] اتفاقا قدردان هم باش

اینو باز میزارم که بخونی و روش فکر کنی [shaad]

شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه

[golrooz]

سلام.
من مخالفم.
مخالف اینکه امید الکی بدیم.یعنی اگر خدایی نکرده زبونم لال بعدا در زندگی زناشویی مشکلی پیش بیاد باز باید بحث دین و قهر و لج و خدا وسط بیاد؟


اما به این فکر کن قرار عشقی بالاتر ازینو داشته باشی پس منتظر باش خدا اونی رو که لایقته بهت برسونه

امیدوارم همینطور بشه.اما اگر اینطور نشه چی؟ باز خدا بدهکار میشه؟

این همه دختر های خوب و پاکدامن اسیر همسر های معتاد و کثیف شدن و به خاطر مسائل مختلف مجبور به تحمل زندگی با اونها شدند چی بگن؟خدا خواسته؟
برن خودشونو بکشن؟

یا این همه ادمی که به طور ناگهانی زندگیشون متلاشی شد به خاطر حمله داعش....
اینا حق زندگی و شادی و عشق نداشتن؟دلشون نمیخواست شاد باشن؟به عشقشون برسن؟

چون شیعه بودن باید زمین دهن باز کنه و داعش رو قورت بده و هیچ اسیبی به هیچ شیعه نمازخون پاک روزه بگیر نرسه؟

من پیشنهاد میکنم این دید های تک بعدی رو بزاریم کنار
ما هیچ علمی نداریم فقط کافیه بدونیم در روز چند نوع بلا و مصیبت احتمال داره سرمون بیاد؟که سر خیلیا اومده ...ایا اینکه سالم هستیم جای شکر نداره؟
و اینکه اگر خدایی نکرده بلا و مصیبتی وارد شد بهتر نیست بیشتر به خدا پناه ببریم و توکلمونو قوی تر کنیم ؟تا اینکه ازش دور بشیم؟

باشه نماز نخون.اصلا دعا هم نکن.اصلا دیگه تفکرات دینی رو بزار کنار.
ولی اینو در نظر بگیر.ما انسانیم.تنها موجوذی که روی زمین قدرت تفکر داره.خودمون میتونیم خودمونو بدبخت کنیم.خودمون میتونیم خودمونو خوشبخت کنیم.

پس هر مشکلی که پیش بیاد فقط باید اصولی باهاش برخورد کنیم.فردی که قطع نخاء میشه زندگیش تموم شد؟نه.
فردی که یکی از اعضای خانوادشو از دست میده زندگیش فنا شد؟نه

باید تحمل کنیم.چون این مسائل برای این دنیا هست.مرگ خوشی.عشق طلاق.بچه پدر مادر خرید بیکاری گریه خنده صدمه....
و درست اینجاست که تفکرات دینی باعث میشه نسبت به یک انسان بی دین بهتر دوام بیاری و محکم به مسیرت تو زندگی ادامه بدی.

همین الان ممکنه فردی که بعد از مدتها بیکاری کاری پیدا کرده باشه به خاطر یه تصادف مسخره دستشو از دست بده و در نتیجه شغلشو...
خب تمام شد؟نه.
سرمایه هر فردی روح اون فرد هست.و هیچ تضمینی نیست که داراییهات برات بمونه غیر از روحت.چون جاویدان هست.
اعضای خانواده,پول,خانه,ماشین,شغل, شق,بچه,سلامتی, واقعا به کدومشون اعتبار میدی که تا اخر عمر برات میمونن؟در یک لحظه ممکنه این ها نابود بشن

ولی تنها چیزی که برات میمونه روحته

کافیه روحتو بزرگ کنی و در لحظه زندگی کنی و هدف بزرگی داشته باشی که اونم انسانیت هست.اینجوری زخم هات خیلی زودتر درمان میشن و عمق تفکرت بزرگتر میشه.

مثلا اونوقت میگی:

عاشق فردی شده بودم ولی نشد بهم برسیم.جالبه قسمت خواهرم شد.ولی خب زندگی جریان داره.بازم خدایا شکرت.همین.



هرکسی از دید خودش بزرگترین مشکلات رو داره.ولی از نظر من دقیقا وقتی از مشکلاتمون زیاد حرف میزنیم یعنی در اون زمینه ضعف داریم و باید تقویت بشیم.

سونای
15th December 2014, 10:58 AM
سلام.





من مخالفم.
مخالف اینکه امید الکی بدیم.یعنی اگر خدایی نکرده زبونم لال بعدا در زندگی زناشویی مشکلی پیش بیاد باز باید بحث دین و قهر و لج و خدا وسط بیاد؟




امیدوارم همینطور بشه.اما اگر اینطور نشه چی؟ باز خدا بدهکار میشه؟


این همه دختر های خوب و پاکدامن اسیر همسر های معتاد و کثیف شدن و به خاطر مسائل مختلف مجبور به تحمل زندگی با اونها شدند چی بگن؟خدا خواسته؟
برن خودشونو بکشن؟

یا این همه ادمی که به طور ناگهانی زندگیشون متلاشی شد به خاطر حمله داعش....
اینا حق زندگی و شادی و عشق نداشتن؟دلشون نمیخواست شاد باشن؟به عشقشون برسن؟

چون شیعه بودن باید زمین دهن باز کنه و داعش رو قورت بده و هیچ اسیبی به هیچ شیعه نمازخون پاک روزه بگیر نرسه؟

من پیشنهاد میکنم این دید های تک بعدی رو بزاریم کنار
ما هیچ علمی نداریم فقط کافیه بدونیم در روز چند نوع بلا و مصیبت احتمال داره سرمون بیاد؟که سر خیلیا اومده ...ایا اینکه سالم هستیم جای شکر نداره؟
و اینکه اگر خدایی نکرده بلا و مصیبتی وارد شد بهتر نیست بیشتر به خدا پناه ببریم و توکلمونو قوی تر کنیم ؟تا اینکه ازش دور بشیم؟

باشه نماز نخون.اصلا دعا هم نکن.اصلا دیگه تفکرات دینی رو بزار کنار.
ولی اینو در نظر بگیر.ما انسانیم.تنها موجوذی که روی زمین قدرت تفکر داره.خودمون میتونیم خودمونو بدبخت کنیم.خودمون میتونیم خودمونو خوشبخت کنیم.

پس هر مشکلی که پیش بیاد فقط باید اصولی باهاش برخورد کنیم.فردی که قطع نخاء میشه زندگیش تموم شد؟نه.
فردی که یکی از اعضای خانوادشو از دست میده زندگیش فنا شد؟نه

باید تحمل کنیم.چون این مسائل برای این دنیا هست.مرگ خوشی.عشق طلاق.بچه پدر مادر خرید بیکاری گریه خنده صدمه....
و درست اینجاست که تفکرات دینی باعث میشه نسبت به یک انسان بی دین بهتر دوام بیاری و محکم به مسیرت تو زندگی ادامه بدی.

همین الان ممکنه فردی که بعد از مدتها بیکاری کاری پیدا کرده باشه به خاطر یه تصادف مسخره دستشو از دست بده و در نتیجه شغلشو...
خب تمام شد؟نه.
سرمایه هر فردی روح اون فرد هست.و هیچ تضمینی نیست که داراییهات برات بمونه غیر از روحت.چون جاویدان هست.
اعضای خانواده,پول,خانه,ماشین,شغل, شق,بچه,سلامتی, واقعا به کدومشون اعتبار میدی که تا اخر عمر برات میمونن؟در یک لحظه ممکنه این ها نابود بشن

ولی تنها چیزی که برات میمونه روحته

کافیه روحتو بزرگ کنی و در لحظه زندگی کنی و هدف بزرگی داشته باشی که اونم انسانیت هست.اینجوری زخم هات خیلی زودتر درمان میشن و عمق تفکرت بزرگتر میشه.

مثلا اونوقت میگی:

عاشق فردی شده بودم ولی نشد بهم برسیم.جالبه قسمت خواهرم شد.ولی خب زندگی جریان داره.بازم خدایا شکرت.همین.



هرکسی از دید خودش بزرگترین مشکلات رو داره.ولی از نظر من دقیقا وقتی از مشکلاتمون زیاد حرف میزنیم یعنی در اون زمینه ضعف داریم و باید تقویت بشیم.






سلام خوبی؟


چرا نباید به لطف و بزرگی خدا امید داشت؟[cheshmak] البته من درک میکنم منظورت چی هستا و قبول دارم... داری از امتحان شدن حرف میزنی.... همونی که بالا نوشتم ظرفیت..[cheshmak]یچیزو داریم میگیم اما جنبه های مختلفشو ...

میشه امید هم داشت ..مگه نه اینکه خدا ارحم و الراحمینه! بنظر من باید مدام امید داشت... که خدا بهترین رو نصیب ادم میکنه... و این بهترین همونطور هم که اقا حسین و شما گفتین دانشش پیش خداست

بنظرم درست نیست از الان به این فکر کنیم شاید بدتر ( از نظر ما ) نصیبمون بشه...

باید به این فکر کرد که خدا بهترین رو میده.. از طرفی در هر شرایطی راضی به رضای خدا بود و در هر شرایطی که دچار سختی شدیم بگیم صلاح بوده بهترین بوده و بهترین قراره نصیب شه..

اره قبول دارم اونا برا جنایات داعش به عشقشون نرسیدن..اما اونا هم به بهتر از عشق زمینی رسیدن[cheshmak] گفتنه اینا البته اسونه... برا همینه پاداش اونا نصیب من نمیشه ..


اگر قبول کنیم بهترین همیشه در انتظارمونه ..ظرفیتمون بالا میره ! و هیچوقت خدا بدهکار نمیشه... باید عشق خدا رو در وجودمون تقویت کنیم و اینکه هر لحظه تو هر شرایط توان دیدن بهترینها و لطف خدا رو داشته باشیم[cheshmak]

[golrooz]

masoume.a.92
15th December 2014, 01:00 PM
سلام حانیه جون
دوستان انقدر حرفای خوب و قابل تفکر زدن که "اگر" شما بخوای از مشکلی که "خودت " برای خودت درست کردی رها بشی قطعا همونا کافیه پس من دیگه برات تکرار مکررات نمیکنم.
ببین منم با حرف یکی از دوستان موافقم که اگر یک مشکل رو زیاد ببینید و مطرح کنید یعنی مطمئنا در اون زمینه ضعف دارید
حرفای اعتقادی و روانشناسی و اجتماعی که بچه ها زدن همه رو قبول دارم.
من رواشناس نیستم ولی براساس تجربه بهت یک راه حل میدم
من فکر میکنم در خیلی موضوعاته ریز باید نگاهتو عوض کنی
ببین یک موقع هست مشکلت هرچی هم بزرگ باشه به خودت باید بقبولونی ( فعل امری مفرد آینده از مصدر قَبَلَ [nishkhand]) که خودت باید حلش کنی.
اعتقادات و کمک خواستن از خدا و ائمه که نزدیکترینها به خدا هستند جای خودش (باید باشه و ترک نشه. چون صددرصد یک جای کارت وابسته به اعتقادات میشه... بخصوص تو که قبلا مقید تر بودی...) ولی باید بگردی تقصیراتی که خودت توی این مشکل داشتی رو پیدا کنی.
مثلا خام بودی
پسرها رو نمیشناختی [nishkhand]
اصن برا چی عاشق شدی
حالا ک داشتی عاشق میشدی چرا چشم بسته عاشقه یک آدم بیشعور شدی!
چرا حالا که عاشق شدی دیگه بدی هاشو نادید گرفتی
چرا دنبال نکات منفی اش نبودی تا باعث بشه قبل از اینکه این بلا بیاد سرت ازش دل بکنی
اگه عاشق شدی تا حدی که انقدر این جدایی اذیتت کرده اشکال از کجا بوده؟
آیا خدا رو از یاد برده بودی؟!
اگز ازتباط داشتی باهاش ینی گناهی رو مرتکب میشدی خدا نهی اش کرده بود؟!
و
و
و
هزاران تقصیره دیگه که اگر بگردی پیدا میکنی...

ببین حالا که پیدا کردی باید دیدتو از این جهت که خدا سرت این بلا رو آورده عوض کنی
باید به تقصیرات خودت نگاه کنیو و مثل یک آدم قوی بگی خودم کردم پس خودش به عهده اش میگیرم. اگر حالا تموم شده پس خودم کاری میکنم که برای همیشه از ذهنم پاک بشه. چون اون آدم بی ارزش تر از اونه که حالا که رفته من بازم بخوام بهش فکر کنم.


و حالا بگردی دنبال کمک هایی که خدا کردی و شاید تا حالا ندیدی
مثلا: اون موقع که داشتی علاقمند میشدی یارها عذاب وجدان داشتی
یا شک داشتی
یا مثلا یک جاهایی بدی های طرف رو دیدی ولی باز نفست غالب شد و نادیده گرفتی
یا بارها به این فکر کردی که نکنه اشتباه باشه یا گناه باشه کارم
یا حتی گه گداری پیش خودت عذاب وجدان داشتی که اگر بهشون اهمیت میدادی زودتر از اینا ماجرا تموم میشد
یا یکی دوبار دعواتون شد و تا سرحده کات پیش رفتین
و
و
و
یا درآخر که اون باطنه خودشو رو کرد و بهت خیانت کرد
و تو ازش جدا شدی
من مثال زدم. خودت بگرد پیدا کن امثال اینها رو. اینها همون امداد های خدا هستند که اگر بهشون اهمیت میدادی شاید اینطوری نمیشد
حالا بیا طرز نگاهت به قضیه رو تکمیل کنیم.

تا وقتی با خدا قهر کنی حل نمیشه مشکلت
بگو اشتباه از خودم بود. خدا خواست کمکم کنه ولی من نتونستم به خودم کمک کنم. حالا یک تاوانی دادم یا دارم میدم ولی بالاخره شکر خدا تموم شد.
اگر باهاش ازدواج میکردی و با چهار پنج تا بچه (طرح افزایش فرزندان بصورت تصاعدی! [nishkhand]) تازه میفهمیدی شوهرت خیانت کاره به مراتب وضعت بدتر بود. اینو بعد از ازدواج درک خواهی کرد!
حالا بیا کم کم با مشغول کردنه خودت به چیز های مختلف (کار. درس. تحقیقو...) و بازگشت به عبادات فراموشش کن.
پیش هیچکس مشکلتو نگو. اتفاقی که افتاد رو...
روانشناسا میگن بگین که خالی بشین. ولی من زیاد گفتنه یک مشکل رو قبول ندارم. هرچی بیشتر ب دیگران بگی بیشتر خودتو افکارتو درگیرش میکنی و اون مشکل رو بزرگ تر میکنی.
یکبار پیش یک دوست گفتی خالی شدی تمام.
دیگه انقدر راه برو بگو خدا رو شکر من مشکلی ندارم که خودت باورت شه.. سالمم. جوونم. راه برام بازه. آینده ای روشن دارم. و.و.و.
بخدا جواب میده.
احساس خوشبختی مگه چیه؟
همین دنبال اتفاقات خوب کویچک توی زندگی بودن... همین ک سالمی جوونی. سنی نداری. امید به خدا. به آینده...


ما جواب گرفتیم. امتحان کن. [cheshmak]

mamadshumakher
15th December 2014, 06:44 PM
سلام خوبی؟


چرا نباید به لطف و بزرگی خدا امید داشت؟[cheshmak] البته من درک میکنم منظورت چی هستا و قبول دارم... داری از امتحان شدن حرف میزنی.... همونی که بالا نوشتم ظرفیت..[cheshmak]یچیزو داریم میگیم اما جنبه های مختلفشو ...

میشه امید هم داشت ..مگه نه اینکه خدا ارحم و الراحمینه! بنظر من باید مدام امید داشت... که خدا بهترین رو نصیب ادم میکنه... و این بهترین همونطور هم که اقا حسین و شما گفتین دانشش پیش خداست

بنظرم درست نیست از الان به این فکر کنیم شاید بدتر ( از نظر ما ) نصیبمون بشه...

باید به این فکر کرد که خدا بهترین رو میده.. از طرفی در هر شرایطی راضی به رضای خدا بود و در هر شرایطی که دچار سختی شدیم بگیم صلاح بوده بهترین بوده و بهترین قراره نصیب شه..

اره قبول دارم اونا برا جنایات داعش به عشقشون نرسیدن..اما اونا هم به بهتر از عشق زمینی رسیدن[cheshmak] گفتنه اینا البته اسونه... برا همینه پاداش اونا نصیب من نمیشه ..


اگر قبول کنیم بهترین همیشه در انتظارمونه ..ظرفیتمون بالا میره ! و هیچوقت خدا بدهکار نمیشه... باید عشق خدا رو در وجودمون تقویت کنیم و اینکه هر لحظه تو هر شرایط توان دیدن بهترینها و لطف خدا رو داشته باشیم[cheshmak]

[golrooz]

باید امید داشت.قبول.اما نه اون امیدی که خودمون دوست داریم.
فرض میکنیم من از دختری خوشم اومد اما به هر دری زدم نتونستم بهش برسم.حالا یکی بیاد بهم بگه نگران نباش با خدا هم قهر نکن.منتظر باش که دختری که مناسب تو هست سر راهت سبز خواهد شد....
چرا؟
چرا دل خوش کنیم به واقعه ای که خودمون دوست داریم رخ بده ؟

من اعتقاد دارم خدا خیلی خیلی خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو بکنیم به دادمون میرسه چیزی که واقعا روزانه چند نوعش واسم پیش میاد.ممکنه بعضی وقایع 1ثانیه جلو یا عقب بشه تا زندگیمون بهم بریزه...


باید به این فکر کرد که خدا بهترین رو میده.. از طرفی در هر شرایطی راضی به رضای خدا بود و در هر شرایطی که دچار سختی شدیم بگیم صلاح بوده بهترین بوده و بهترین قراره نصیب شه..

من شخصا با این طرز تفکر مخالفم.مجال توضیح نیست حالا اگه بحث ادامه پیدا کرد شرکت میکنم شاید عاقل شدم.

اما نظر من اینه که خدا قولی نداده هر چی به صلاحمونه برامون رخ بده.اگر اینجوری بود دیگه اختیاری وجود نداشت.

این ما انسان ها هستیم که با کم فکری و نداشتن هدف مشترک انسانیت روی زندگی همدیگه تاثیر بد میزاریم.

و همین ها میشن اعمال ما که در قیامت باید براشون پاسخ گو باشیم.

چرا خانواده ای که پول ندارند و کودک 5سالشون ارزو میکنه که یبار اونو به رستوران ببرن, بشینن به خودشون بگن خدا اینجور خواست؟
مجموعه عواملی باعث شده این خانواده وضع مالی خوبی نداشته باشند.
چرا حانیه خانم به فرد مورد علاقش نرسید؟
مجموعه عوامل بسیاری باعث شدند این اتفاق رخ بده.عوامل بسیار گسترده هست . تعداد کمیش دست خودمونه.
و عامل پدید اورنده این عوامل اشتباهات انسانی هست.
7 میلیارد انسانیم.پس میتونه 7میلیارد طرز تفکر مختلف درباره یک موضوع و در نتیجه 7میلیارد واقعه مختلف درباره یک موضوع رخ بده...

پس نتیجه میگیریم که ما به عنوان انسان اول از همه باید بتونیم انسان باشیم تا روی زندگی 7میلیارد دیگه تاثیر منفی نزاریم.
و مهمتر ازون اینکه مشکلاتی که برامون پیش میاد رو قبول کنیم چون حاصل اشتباهات 7 میلیارد انسان دیگه هست.و تا جایی که میتونیم به فکر تصحیحش باشیم.

اینجوری خیلی بهتر میشه با مشکلات کنار اومد

طلیعه طلا
15th December 2014, 07:56 PM
یادمه یک زمانی انقدر با خدا بودم وایمان داشتم که همه بهم میگفتن حاج خانوم. هه

اما الان 19 سالمه. اعتراف میکنم یکی خیلی دوست داشتم. شب وروزم شده بود اون.. سر نمازم دعا برای قسمت من شدنش.
دعا دعا دعا. قران. حتی رفتم حرم امام رضا گفتم یا امام رضا بهم بدش. من زیاد حاجت خواستم ودادی اینم میخوام. اگر بهم بدی ایمانم قوی تر میشه

اما بر عکس شد. خدا بدتر ازم گرفتش. الان 4 ماه نماز نمیخونم. از ته دلم خدا رو دوست دارم. اما مث کسی هست که با دوستش لج میکنه. با خدا لج کزدم

مگه چی خواستم ازش ؟؟ چرا بهم ندادش؟ چرا شد مال یکی دیگه؟؟

حالا شده یک عقده ونفرت از ادما.

یک مشکل بزرگترم اینه. با خدا قهر کردم. . نعوذبالله میزنه سرم کفرم میگم.
خیلی بهم ریخته وداغونم. احساس میکنم خدا نیست که نگام کنه وبگه دختر من پشتتم. احساس میکنم روش ازم برگردونده

خیلی بار ها گناه کردم .توبه کردم. اما بازم ب هر دلیلی شکستم توبه رو.

اون دختر با ایمان زیاد . حالا یک همچین ادمی شده.

خودم از حال خودم بیزارم. خیلی وقتا میگم دختر تو که با نماز ارامش میگیری چرا نمیخونی؟ بعد به خودم میگم ول کن. شاید نخوندی خدا کمکت کرد.

هزچند میدونم خدا نیازی به خونذن نماز ما نداره . همه چیز برای ماست.

تورخدا کمکم کنید. میترسم از روزی که بی ایمان ترین بشم.



سلام خانم گل

عزیز جان شما مولفه های خوبی رو دارا هستی ... سن ... شرایط معنوی ای که تجربه کردی و قراره مراتب بالاترش رو ایشالا تجربه کنی ... حسن ظنی که دیگران در مورد شما دارن و ...

حانیه جان ؟ اگه فقط صرفا شرایطت رو در نظر بگیریم ، تو موقعیت سختی قرار گرفتی ، کسی رو که از نظر ذهنی انتخابش کردی رو قراره هفته ای چند روز ببینیش و ...
ولی وقتی به پشتوانه ای که داری فکر میکنیم میشه گفت ممکنه مدتی فکرت رو مشغول کنه ولی گذشت زمان و اراده و مساعدت خودت برای رویایی و حل مشکل میتونه باعث بشه از این گذر به راحتی و به سلامت عبور کنی

لطفا زوم نکن روی عبارت خاصی از مطالب و توصیه های خوب دوستان به عنوان سوال مجدد . من مطئنم دختر قوی ای هستی . خودت باید بگردی بببینی با توجه به ویژ گی هایی که داری چطوری می تونی از پس این موضوع بربیایی . ( فهرست کن موراد قوتت رو و تجربیاتی رو که از این شرایط به دست آوردی . با توجه به این موارد راه های رسیدن به آرامشت به دست میاد .اون ها رو اولویت بندی و با توجه به مهم بودن شون اجرایی شون کن ... میدونم حواست هست که از دست من نوعی کاری برنمیاد ، پس یا علی بگو و اقدام کن )


یادمون باشه :
اولین چیزی که از ارتباط با خدا میتونیم دریافت کنیم آرامشه ... پس بهتره هر چه سریعتر و زیباتر این سیم رو وصل کنیم
این عبارت رو از ذهن مون خارج کنیم که می تونیم با کارهامون با خدا معامله کنیم .خدا به اعمال ما نیازی نداره ... ما اون ها رو برای تکامل خودمون انجام میدیم .

عبدالله91
15th December 2014, 08:22 PM
سلام

چند خط بنده بااجازه بنویسم خواهش میکنم با تامل بخونین

محل کارم بخاطر قیافه ام همکارا فکر میکردند با افرادی بزرگ بوده ام که همه مثبت به عبارتی بچه سوسول و ... بوده ام. یکی در جمعمون بهم گف تو که تحصیل کرده و .. هستی با بقیه نگو نخند و شوخی نکن و... تو محصل و... بودی اینا سواد درستی ندارن شوخی هایی میکنن که ... چنین حرفهایی رد و بدل شد تا بحث به اینجا کشید که از افرادی که باهاشون بوده ام مجبور شدم بگم:
«من با افراد سوسول بزرگ نشده ام. با هر نوع آدمی بوده ام زندگی و کار کرده ام باهاشون. حتی با قاتل و شرور و ارازل و اوباش بوده ام. یه قاتلی در بینمون بود که تو شهر خودشون یکی رو کشته بود و در آخر تبرئه شده بود بخاطر ترس از خونواده مقتول فرار کرده بود اومده بود شهر ما... در بین آدمایی بوده ام که وقتی دعوا میشد ساتوری که در دستشون بود گردن فیل رو می زد و ماموران نیروی انتظامی جرات درگیری باهاشون رو نداشت ماموران اطلاعاتی وارد دعوای اینا میشد و اینارو جم میکرد. جلو چشم خودم با اسلحه یارو رو میزد و مینداخت تو بیمارستان و...
در حالیکه در شهر شما چنین آدمایی هنوز ندیده ام.من این راهی که توش هستم رو بهش با تموم وجودم رسیده ام.زندگی که خدا توش نباشه اندازه سرسوزنی ارزش ندارد.»



یکی از همکاران حرف بسیار جالبی بهم زد. گف آقای فلانی اگه چند سال پیش اینجا اومده بودی مردان لات و سبیل کلفت زیاد بودن.مخصوصا در کوچه ای که ما زندگی میکردیم. در اون منطقه دو تا مدرسه دخترانه زده شد. اونایی که ادعای مردانگی و لوتی گری و... داشتند سبیل و ریش خود رو تراشیدند و خانم باز شدند.بهش تو میگی مثه بچه ها رفتار میکنند ...


آره جوانان قدیمی ما وقتی به زنان و دختران مردم می رسیدند غیرت داشتند سر ناموس(چه خودی و چه دیگری) مگه کسی میتونس به ناموس دیگری چپ نگاه کند؟ با مرام و معرفتشون سازگار نبود.

اما الان وقتی طرف میخواد ادعای مردانگی کند تعداد دخترانی که باهاشون بوده انواع کارهارو کرده میشمارد.مثه لاشخورها از انواع کثیف کاریشون میگن دیگه فکر نمیکنند که این دخترا از زمین نروییده اند و بی خونواده نیستن درواقع به زنان و دختران و خواهران همدیگه چپ نگاه کرده اند و الان به عنوان مردانگی ازش نام میبرند. الان مردها بوی لجن می دهند و دختران دنبال چنین لجن هایی افتاده اند.


دنیا دارد از کمبود مرد رنج می برد. به دنبال مردان حقیقی باشید نه نرهای که فقط چهارچوب مردانگی دارند. هر نری مرد نیست.

پسری که به دختری علاقمند میشه بعد با دیدن خواهرش میره دنبال خواهر اون به دختره میگه میرم دنبال خواهرت اگه مثه تو نبود میام سراغ تو چنین پسری مایۀ ننگ جامعه هست. به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره. آفت هست.

عبدالله91
15th December 2014, 08:36 PM
الان 4 ماه نماز نمیخونم. از ته دلم خدا رو دوست دارم. اما مث کسی هست که با دوستش لج میکنه. با خدا لج کزدم

مگه چی خواستم ازش ؟؟ چرا بهم ندادش؟ چرا شد مال یکی دیگه؟؟

حالا شده یک عقده ونفرت از ادما.

یک مشکل بزرگترم اینه. با خدا قهر کردم. . نعوذبالله میزنه سرم کفرم میگم.
خیلی بهم ریخته وداغونم. احساس میکنم خدا نیست که نگام کنه وبگه دختر من پشتتم. احساس میکنم روش ازم برگردونده

خیلی بار ها گناه کردم .توبه کردم. اما بازم ب هر دلیلی شکستم توبه رو.


وقتی نافرمانی خدارو کردی در جمع نگو. بذار در خلوتت بمونه.

یک فرد امین رو پیدا کن که حرفاتو بهش بزنی تا راه رو جلو پات بذاره. حتی به این فرد امین هم حق نداری عملت رو فاش کنی. سربسته میگی. ینی نمیگی نماز و... رو ترک کرده ام.

خدا به هیچ عنوان دوس ندارد عملت رو به دیگری بگی. فاش نکن عملی را که مرتکب شدی. بخشش خیلی سخت میشه چون خدا به تو خیلی بها میده. چون بزرگی زشتی عمل اولا در نگاه خودت کوچیک میشه ثانیا در بین دیگران قبح عمل از بین میره.

یه جوانی نزد پیامبر اومد عرض کرد گناه خیلی بزرگی مرتکب شده ام آیا خدا میبخشد؟ پیامبر فرمودند آری میبخشد. بعد جوان گف گناهم خیلی بزرگه پیامبر فرمود میبخشد . جوان هی ادامه داد پیامبر فرمودند میبخشد...
جوان عملش رو به زبان آورد پیامبر به شدت ناراحت شد فرمود دور شو ...

چون جوان حق نداشت عمل رو به زبان بیاورد. همین به زبان آوردن باعث شد که رانده بشه. گریان رفت به کوه اونقد گریست که وحی اومد به پیامبر که فلانی بخشیده شد.

اجازه نداریم عملی را که بین خود و خدایمان هست رو به زبان بیاوریم و برای دیگری فاش کنیم.

خدا چندین بار صدایت کرده که حانیه من از من دور نشو درحالیکه شما اومدین رابطۀ عاشقانۀ خود و خدایتان رو که شما ترک کردین رو اینجا مطرح کردین.
خدا عاشق تک تک بنده هاش هست. شرط عشق نیس کفر گفتن و ترک حرف با خدارو اینجا برا دیگران بگی.

"مهدی"
15th December 2014, 09:35 PM
پاک شد

معمار حانیه
15th December 2014, 11:12 PM
سلام حانی

در مورد اون اتفاق دلم میخواد بگم نظری ندارم! چون جای شما نیستم و نمیتونم درک کنم...اما نمیزاری خب

http://www.njavan.com/forum/images/Eloquent/misc/quote_icon.png نوشته اصلی توسط [B]حسین متقی http://www.njavan.com/forum/images/Eloquent/buttons/viewpost-left.png (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?p=619508#post619508)
حاج خانوم این چه حرفیه
شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه


درک کردی این جمله رو ؟ اشکم در اومد خوندمشا....ببین چقدر عزیزی برا خدا .. دقیقا اینو بارها و بارها بخون تا درکش کنی کامل! شما هم اینطور فکر کن ...سخته خب دوسش داشتی اما به این فکر کن قرار عشقی بالاتر ازینو داشته باشی پس منتظر باش خدا اونی رو که لایقته بهت برسونه... قبلا یه تاپیکی زده بودی اگه اشتباه نکنم همون باشه... خب حانی این عشق خالص نبود برات لایق نبود برات خدا ازت دورش کرد الان باید ممنونه خدا باشی که نرفتی توو زندگی و اینو متوجه نشدی.. پس بیخیالش

حتما با یه مشاور خبره هم صحبت کن تا قشنگ خالی شی و نسبت به خواهرت هم بدبین نشی... [cheshmak]

باور کن باور کن باور کن وقتی ازدواج کردی میخندی به این چیزا.. و بقول رامایانا میگی به جهندم [bamazegi] من خیلیا رو دیدم میگفتن حتی خودمو میکشم اینطور اونطور الان ازدواجم کردن خداروشکر خوش و خرمن[nishkhand] و میگن خداروشکر که به اون نرسیدم

پس سخت نگیر حانی مدام به این فکر کن که خدا دوسِت داشته شدید و اینطور خواسته الان متوجه شی و تموم شه .... راضی باش به رضاش[shaad] اتفاقا قدردان هم باش

اینو باز میزارم که بخونی و روش فکر کنی [shaad]

شاید حکمتی بوده خدا دلش نیومده کسی که بهش میگن حاج خانوم دچار مشکل بزرگ بشه

[golrooz]

سلام عزیزم. بله شما درست میگید. اما فک نکنم من انقدر ها هم با همون حاج خانومی مونده باشم [nishkhand]
اره شاید. ... واقعا نمیدونم سونایی

معمار حانیه
15th December 2014, 11:24 PM
سلام حانیه جون
دوستان انقدر حرفای خوب و قابل تفکر زدن که "اگر" شما بخوای از مشکلی که "خودت " برای خودت درست کردی رها بشی قطعا همونا کافیه پس من دیگه برات تکرار مکررات نمیکنم.
ببین منم با حرف یکی از دوستان موافقم که اگر یک مشکل رو زیاد ببینید و مطرح کنید یعنی مطمئنا در اون زمینه ضعف دارید
حرفای اعتقادی و روانشناسی و اجتماعی که بچه ها زدن همه رو قبول دارم.
من رواشناس نیستم ولی براساس تجربه بهت یک راه حل میدم
من فکر میکنم در خیلی موضوعاته ریز باید نگاهتو عوض کنی
ببین یک موقع هست مشکلت هرچی هم بزرگ باشه به خودت باید بقبولونی ( فعل امری مفرد آینده از مصدر قَبَلَ [nishkhand]) که خودت باید حلش کنی.
اعتقادات و کمک خواستن از خدا و ائمه که نزدیکترینها به خدا هستند جای خودش (باید باشه و ترک نشه. چون صددرصد یک جای کارت وابسته به اعتقادات میشه... بخصوص تو که قبلا مقید تر بودی...) ولی باید بگردی تقصیراتی که خودت توی این مشکل داشتی رو پیدا کنی.
مثلا خام بودی
پسرها رو نمیشناختی [nishkhand]
اصن برا چی عاشق شدی
حالا ک داشتی عاشق میشدی چرا چشم بسته عاشقه یک آدم بیشعور شدی!
چرا حالا که عاشق شدی دیگه بدی هاشو نادید گرفتی
چرا دنبال نکات منفی اش نبودی تا باعث بشه قبل از اینکه این بلا بیاد سرت ازش دل بکنی
اگه عاشق شدی تا حدی که انقدر این جدایی اذیتت کرده اشکال از کجا بوده؟
آیا خدا رو از یاد برده بودی؟!
اگز ازتباط داشتی باهاش ینی گناهی رو مرتکب میشدی خدا نهی اش کرده بود؟!
و
و
و
هزاران تقصیره دیگه که اگر بگردی پیدا میکنی...

ببین حالا که پیدا کردی باید دیدتو از این جهت که خدا سرت این بلا رو آورده عوض کنی
باید به تقصیرات خودت نگاه کنیو و مثل یک آدم قوی بگی خودم کردم پس خودش به عهده اش میگیرم. اگر حالا تموم شده پس خودم کاری میکنم که برای همیشه از ذهنم پاک بشه. چون اون آدم بی ارزش تر از اونه که حالا که رفته من بازم بخوام بهش فکر کنم.


و حالا بگردی دنبال کمک هایی که خدا کردی و شاید تا حالا ندیدی
مثلا: اون موقع که داشتی علاقمند میشدی یارها عذاب وجدان داشتی
یا شک داشتی
یا مثلا یک جاهایی بدی های طرف رو دیدی ولی باز نفست غالب شد و نادیده گرفتی
یا بارها به این فکر کردی که نکنه اشتباه باشه یا گناه باشه کارم
یا حتی گه گداری پیش خودت عذاب وجدان داشتی که اگر بهشون اهمیت میدادی زودتر از اینا ماجرا تموم میشد
یا یکی دوبار دعواتون شد و تا سرحده کات پیش رفتین
و
و
و
یا درآخر که اون باطنه خودشو رو کرد و بهت خیانت کرد
و تو ازش جدا شدی
من مثال زدم. خودت بگرد پیدا کن امثال اینها رو. اینها همون امداد های خدا هستند که اگر بهشون اهمیت میدادی شاید اینطوری نمیشد
حالا بیا طرز نگاهت به قضیه رو تکمیل کنیم.

تا وقتی با خدا قهر کنی حل نمیشه مشکلت
بگو اشتباه از خودم بود. خدا خواست کمکم کنه ولی من نتونستم به خودم کمک کنم. حالا یک تاوانی دادم یا دارم میدم ولی بالاخره شکر خدا تموم شد.
اگر باهاش ازدواج میکردی و با چهار پنج تا بچه (طرح افزایش فرزندان بصورت تصاعدی! [nishkhand]) تازه میفهمیدی شوهرت خیانت کاره به مراتب وضعت بدتر بود. اینو بعد از ازدواج درک خواهی کرد!
حالا بیا کم کم با مشغول کردنه خودت به چیز های مختلف (کار. درس. تحقیقو...) و بازگشت به عبادات فراموشش کن.
پیش هیچکس مشکلتو نگو. اتفاقی که افتاد رو...
روانشناسا میگن بگین که خالی بشین. ولی من زیاد گفتنه یک مشکل رو قبول ندارم. هرچی بیشتر ب دیگران بگی بیشتر خودتو افکارتو درگیرش میکنی و اون مشکل رو بزرگ تر میکنی.
یکبار پیش یک دوست گفتی خالی شدی تمام.
دیگه انقدر راه برو بگو خدا رو شکر من مشکلی ندارم که خودت باورت شه.. سالمم. جوونم. راه برام بازه. آینده ای روشن دارم. و.و.و.
بخدا جواب میده.
احساس خوشبختی مگه چیه؟
همین دنبال اتفاقات خوب کویچک توی زندگی بودن... همین ک سالمی جوونی. سنی نداری. امید به خدا. به آینده...


ما جواب گرفتیم. امتحان کن. [cheshmak]


سلام ممنونم عزیزم. اما متاسفانه همه به یک دیدی حرف من پنداشتند که انگار منخدایی نکرده دوست پسرم بوده.

من با خانواده ام حرف زده بود. بعد که من داشتم به همسری باهاش فک میکردم عوض شد همه چی...

اره شما درست میگی..

معمار حانیه
15th December 2014, 11:32 PM
وقتی نافرمانی خدارو کردی در جمع نگو. بذار در خلوتت بمونه.

یک فرد امین رو پیدا کن که حرفاتو بهش بزنی تا راه رو جلو پات بذاره. حتی به این فرد امین هم حق نداری عملت رو فاش کنی. سربسته میگی. ینی نمیگی نماز و... رو ترک کرده ام.

خدا به هیچ عنوان دوس ندارد عملت رو به دیگری بگی. فاش نکن عملی را که مرتکب شدی. بخشش خیلی سخت میشه چون خدا به تو خیلی بها میده. چون بزرگی زشتی عمل اولا در نگاه خودت کوچیک میشه ثانیا در بین دیگران قبح عمل از بین میره.

یه جوانی نزد پیامبر اومد عرض کرد گناه خیلی بزرگی مرتکب شده ام آیا خدا میبخشد؟ پیامبر فرمودند آری میبخشد. بعد جوان گف گناهم خیلی بزرگه پیامبر فرمود میبخشد . جوان هی ادامه داد پیامبر فرمودند میبخشد...
جوان عملش رو به زبان آورد پیامبر به شدت ناراحت شد فرمود دور شو ...

چون جوان حق نداشت عمل رو به زبان بیاورد. همین به زبان آوردن باعث شد که رانده بشه. گریان رفت به کوه اونقد گریست که وحی اومد به پیامبر که فلانی بخشیده شد.

اجازه نداریم عملی را که بین خود و خدایمان هست رو به زبان بیاوریم و برای دیگری فاش کنیم.

خدا چندین بار صدایت کرده که حانیه من از من دور نشو درحالیکه شما اومدین رابطۀ عاشقانۀ خود و خدایتان رو که شما ترک کردین رو اینجا مطرح کردین.
خدا عاشق تک تک بنده هاش هست. شرط عشق نیس کفر گفتن و ترک حرف با خدارو اینجا برا دیگران بگی.



اشتباهی پیش اومده. من کفر نکردم. لال یبشم کفر کنم. میگم بعضی وقتا انقدر عصبی میشم. شیطون میاد که بزاره زیانم.

فقط ازش دلگیر میشم که چرا هواسش بهم نیست؟؟ بعدم انقدرم کافر نشدم. ...

من فقط راهنمایی خواستم. که اروم تر شم. اما انگار...

بله درست میگید ادم باید حرفی نزنه پیش هیچکس. چون هیچکس جای خودم آدم نیست. ببینه منظورش چیه از دردی که داره.

معمار حانیه
15th December 2014, 11:38 PM
یک چیز میگم وتموم میکنم حرفامو.

من نمازم خوندم از دیروز بازم خوندم

اما یک سوال سایتی که مثل دوست هستن. اگر یکی مشکلی براش پیش بیاد. حالا به هر دلیلی نباید دوستاش دستش بگیرن وبه راه درست برش گردونن؟

نباید اگر یک جایی مشکلی براش پیش اومد کمکش کنن؟
خود مراجع دینی میگن هرجا مشکلی برات پیش اومد. وخواستی از خدا دور بشی به کسایی بگو

که کمکت کنن. راه درست دوباره نشونت. بدن.

آقا من یک مدت دچار دری شدم. فک نکنم عاشقی گناه بزرگی باشه/؟

فک نکنم انقدر حرفم بد بوده که بعضی ها با تندی با من رفتار کردن.

ببخشید. دیگه قول میدم. اگر در باتلاق بیفتم از هیچکس کمک نخوام.
.

موفق باشید. مرسی از دوستامن که کمک کردند باحرفاشون.

یا حق

عبدالله91
15th December 2014, 11:49 PM
یک چیز میگم وتموم میکنم حرفامو.

من نمازم خوندم از دیروز بازم خوندم

اما یک سوال سایتی که مثل دوست هستن. اگر یکی مشکلی براش پیش بیاد. حالا به هر دلیلی نباید دوستاش دستش بگیرن وبه راه درست برش گردونن؟

نباید اگر یک جایی مشکلی براش پیش اومد کمکش کنن؟
خود مراجع دینی میگن هرجا مشکلی برات پیش اومد. وخواستی از خدا دور بشی به کسایی بگو

که کمکت کنن. راه درست دوباره نشونت. بدن.

آقا من یک مدت دچار دری شدم. فک نکنم عاشقی گناه بزرگی باشه/؟

فک نکنم انقدر حرفم بد بوده که بعضی ها با تندی با من رفتار کردن.

ببخشید. دیگه قول میدم. اگر در باتلاق بیفتم از هیچکس کمک نخوام.
.

موفق باشید. مرسی از دوستامن که کمک کردند باحرفاشون.

یا حق

سلام
کسی نگفته عاشق شدی گناه کردی. اشتباه در گفتن ترک نماز و... بود.
مشاوره گرفتن خیلی خوبه.
اما فردی که بهت مشورت میده باید دارای شرایط و صفاتی باشه.
خدا میفرماید.حجتش فرموده اون شرایط و صفات رو.
شما شاید از برخورد بنده رنجیده باشین اما ان شاالله یه روزی پی ببرین که دلسوزی و همدردی بوده و بهترین راه کمکت همین بوده.
فردی رو پیدا کن که راه بلد باشد تا تو رو از چاله درنیاورد و به چاه بیندازد.
بنده خیر و صلاحت رو خواسته ام.تند نوشتم چون لازم بود تند باشه.
دعایمون کن .

عبدالله91
16th December 2014, 12:04 AM
یک چیز میگم وتموم میکنم حرفامو.

من نمازم خوندم از دیروز بازم خوندم

اما یک سوال سایتی که مثل دوست هستن. اگر یکی مشکلی براش پیش بیاد. حالا به هر دلیلی نباید دوستاش دستش بگیرن وبه راه درست برش گردونن؟

نباید اگر یک جایی مشکلی براش پیش اومد کمکش کنن؟
خود مراجع دینی میگن هرجا مشکلی برات پیش اومد. وخواستی از خدا دور بشی به کسایی بگو

که کمکت کنن. راه درست دوباره نشونت. بدن.

آقا من یک مدت دچار دری شدم. فک نکنم عاشقی گناه بزرگی باشه/؟

فک نکنم انقدر حرفم بد بوده که بعضی ها با تندی با من رفتار کردن.

ببخشید. دیگه قول میدم. اگر در باتلاق بیفتم از هیچکس کمک نخوام.
.

موفق باشید. مرسی از دوستامن که کمک کردند باحرفاشون.

یا حق

یه نکته مهم
شما الان درگیر عواطفی هستین که در فکر و روح شما اثر گذاشته برخی خرفها برای شما یقینن مضر هس.
شما به مسکن چند روزه نیاز ندارین. به درمان نیاز دارین.
برخی حرفهای دوستانه حکم دوستی خاله خرسه هس.برا همین به فرد کاربلد و کارشناس خبره رجوع کن نه جایی که روحت رو درگیرتر کنی یا مسکن چند روزه تزریق کنی.
به فکر یه عمر زندگیت باش نه الان و چند روز.
امیدوارم راه سعادتت رو پیدا کنی.
خدا راهی را که یقینن به نفع ماست رو از ما نمیگیره یقین بدون.بلکه اگه راهی یا کسی مارو حتی یه قدم جلو ببره رو به ما میده.
ان شاالله زندگیت خدایی و آروم و شاد بشه

معمار حانیه
16th December 2014, 12:05 AM
سلام
کسی نگفته عاشق شدی گناه کردی. اشتباه در گفتن ترک نماز و... بود.
مشاوره گرفتن خیلی خوبه.
اما فردی که بهت مشورت میده باید دارای شرایط و صفاتی باشه.
خدا میفرماید.حجتش فرموده اون شرایط و صفات رو.
شما شاید از برخورد بنده رنجیده باشین اما ان شاالله یه روزی پی ببرین که دلسوزی و همدردی بوده و بهترین راه کمکت همین بوده.
فردی رو پیدا کن که راه بلد باشد تا تو رو از چاله درنیاورد و به چاه بیندازد.
بنده خیر و صلاحت رو خواسته ام.تند نوشتم چون لازم بود تند باشه.
دعایمون کن .

هه. ادم تو اینجور وقتا یا مادرش هم رازش یا خواهرش. منی که هیچکس ندارم. چ کنم.

محتاجیم به دعا.

عبدالله91
16th December 2014, 12:11 AM
هه. ادم تو اینجور وقتا یا مادرش هم رازش یا خواهرش. منی که هیچکس ندارم. چ کنم. محتاجیم به دعا.فکر میکنی درکت نمیکنیم؟لز قضا درکت میکنیم. این مشکل ما ایرانی هاست. باید والدینت دردت رو بفهمن. اطلاعات روانشناسی و یا مراجعه به روانشناس برا شناخت و تربیت فرزند در بین والدین ایرانی خیلی کمه.یه کاربلد پیدا کن.یکی که با تموم وجود اولا درکت کنه ثانیا راه و چاه بشناسه.

معمار حانیه
16th December 2014, 12:21 AM
فکر میکنی درکت نمیکنیم؟لز قضا درکت میکنیم. این مشکل ما ایرانی هاست. باید والدینت دردت رو بفهمن. اطلاعات روانشناسی و یا مراجعه به روانشناس برا شناخت و تربیت فرزند در بین والدین ایرانی خیلی کمه.یه کاربلد پیدا کن.یکی که با تموم وجود اولا درکت کنه ثانیا راه و چاه بشناسه.



بیخیال.
دیگه واسم هیچی مهم نیست. همون نماز میخونم. شاید از ته دلم نباشه. اما بلاخره مث سابق میشم.

برام فقط خودم وخدا مهمیم. . کسی که در حقم بدی کرد. مهم ینست. خدا در حقش بدی میکنه.

البته اگر عدالت خدا راست باشه. باید وقتی دل بنده بشکنه اونم به نا حق. دل اون یک جوری بشکنه. که مرگ ارزوش بشه.

کاش برادرم پیشم بود. زنده بود. اونوقت شاید هیچکس به خودش اجازه نمیداد. با من اینکار کنه. اونوقت شاید من نمیومدم واینجا حرفم بزنم. بعدش به نا حق سیلی بخورم.

عبدالله91
16th December 2014, 12:34 AM
بیخیال.
دیگه واسم هیچی مهم نیست. همون نماز میخونم. شاید از ته دلم نباشه. اما بلاخره مث سابق میشم.

برام فقط خودم وخدا مهمیم. . کسی که در حقم بدی کرد. مهم ینست. خدا در حقش بدی میکنه.

البته اگر عدالت خدا راست باشه. باید وقتی دل بنده بشکنه اونم به نا حق. دل اون یک جوری بشکنه. که مرگ ارزوش بشه.

کاش برادرم پیشم بود. زنده بود. اونوقت شاید هیچکس به خودش اجازه نمیداد. با من اینکار کنه. اونوقت شاید من نمیومدم واینجا حرفم بزنم. بعدش به نا حق سیلی بخورم.
هنوز راه زیادی در پیش دارین. ان شاالله سربلند در این مسیر باشین.

ان شاالله روزی پی ببرین که دلسوزی و راه نشان دادن بوده یا سیلی.

یقین بدون تنها غم رو نداری. در لحظاتت افرادی که غم دلت رو شنیدن باهات شریک هستن حتی در نیمه شب که تو در خوابی.

محکم زندگیت رو بچسب. متزلزل نشو. اینجا جاش نیس حانیه خانم که بیشتر از این نوشته بشه.

معمار حانیه
16th December 2014, 12:37 AM
باشه. من سکوت میکنم. ختم جلسه. دادگاه شکست من اعلام کرد.

بیخیال شید. بیخیال شدم.

فراموشم کنید.

اصلا اگر تونستید هر مطلبی که من زدم. حذف کنید.
تا دلم بدتر اتیش نگیره.

یا حق

عبدالله91
16th December 2014, 12:44 AM
باشه. من سکوت میکنم. ختم جلسه. دادگاه شکست من اعلام کرد.

بیخیال شید. بیخیال شدم.

فراموشم کنید.

اصلا اگر تونستید هر مطلبی که من زدم. حذف کنید.
تا دلم بدتر اتیش نگیره.

یا حق
بنده نگفتم شما سکوت کنید.
منشظورم خودم بودم که بیشتر نمیتونم حرف بزنم.
بنده چه کاره ام که بگم سکوت کن؟
بد برداشت نشود.

معمار حانیه
16th December 2014, 12:46 AM
بنده نگفتم شما سکوت کنید.
منشظورم خودم بودم که بیشتر نمیتونم حرف بزنم.
بنده چه کاره ام که بگم سکوت کن؟
بد برداشت نشود.


داداش بیخیال. من این روزها حال خوبی ندارم.

من خیلی بهم ریخته ام. توروخدا همتون من ببخشید

masoume.a.92
29th December 2014, 01:03 PM
سلام ممنونم عزیزم. اما متاسفانه همه به یک دیدی حرف من پنداشتند که انگار منخدایی نکرده دوست پسرم بوده.

من با خانواده ام حرف زده بود. بعد که من داشتم به همسری باهاش فک میکردم عوض شد همه چی...

اره شما درست میگی..

نه دختر خوب.
من این فکرو نکردم. شما تقصیرت بسیار بسیار کم بوده.
کاملا مشخصه، تازه منم میدونم قضیه چی بوده... یادت رفت؟ برام گفته بودی. میدونم دوست پسرت نبوده...
من اونایی که نام بردم مثال بود. در مثال هم مناقشه نیست. [cheshmak]
مثال زدم که خودت تقصیراتتو پیدا کنی.
این قضیه از این بُعد کمکت میکنه که فراموشش کنی و دوباره وضعیت روحیتو از نو بسازی...
تلاشتو بکن.
موفق باشی. [golrooz]

معمار حانیه
30th December 2014, 12:21 AM
نه دختر خوب.
من این فکرو نکردم. شما تقصیرت بسیار بسیار کم بوده.
کاملا مشخصه، تازه منم میدونم قضیه چی بوده... یادت رفت؟ برام گفته بودی. میدونم دوست پسرت نبوده...
من اونایی که نام بردم مثال بود. در مثال هم مناقشه نیست. [cheshmak]
مثال زدم که خودت تقصیراتتو پیدا کنی.
این قضیه از این بُعد کمکت میکنه که فراموشش کنی و دوباره وضعیت روحیتو از نو بسازی...
تلاشتو بکن.
موفق باشی. [golrooz]


مرسی از لطفت. بله. انشا الله که بتونم به عمق حرفا پی ببرم

Messiah
30th December 2014, 12:55 AM
یادمه یک زمانی انقدر با خدا بودم وایمان داشتم که همه بهم میگفتن حاج خانوم. هه

اما الان 19 سالمه. اعتراف میکنم...



سلام

اول اجازه ميخوام يه لبخند بزنم به ماجراي شما و اتفاقات پيش روتون :)

من از بقيه دوستان تعجب ميكنم كه اينقدر ماجرارو ميان گسترده ميكنن نميدونم اول از همه دل نداشتن يا عاشق نشدن يا از همون اول بزرگ بودن و دوران ١٧ يا ١٥ تا ٢٠ يا حتي ٢٥ سالگي رو نگذروندن نميدونم نميتونم اين دوستان رو بفهمم

بانو ابندا بايد بگم كه كاملا طبيعيه شما علاقه مند شديد ( حالا يا درست يا اشتباه ) دل بستيد به يكي كه الان حضور فيزيكيش نيست پيشتون و ما هم قضاوتي در اين باره نداريم :)
به قول شاعر
دل است ديگر ، به لقمه اي عشق نمك گير ميشود ؛

اما سخن اصلي من

شما با خداي خودتون باشيد فقط عب نداره :) گذر زمان درست ميكنه همه چيز رو

يادم مياد به قبل هاي خودم كه بخاطر موضوعي و تحقيقات درباره خدا و دين حتي مرتد شدم و از اسلام و قبول نداشتم ائمه رو قبول نداشتم به جايي رسيدم خدارو هم انكار كردم
گذر زمان منو برد سمت خودش ، درباره شمام همينه گذر زمان همه چيزو درست ميكنه

قطعا براي همه ماها اتفاقاتي افتاده كه همه ما گفتيم اخيييش خوب شد خدا اون موقع دعامو مستجاب نكرد يا خوب شد اين اتفاق برام افتاد من اون موقع فكر ميكردم بد ميشه

و به قديما ميخنديم

من هيچ گونه نظري درباره دلدادگي شما ندارم ولي فقط ميگم خدا باشه تو دلتون خودش درست ميكنه همه چيزو :) شمام اروم باشين و گذر زمان رو دريابين كه خيلي چيزارو به ادم نشون ميده و براي ادم اسون ميكنه تحملشون رو

يا علي ( ع )

معمار حانیه
30th December 2014, 01:16 AM
سلام

اول اجازه ميخوام يه لبخند بزنم به ماجراي شما و اتفاقات پيش روتون :)

من از بقيه دوستان تعجب ميكنم كه اينقدر ماجرارو ميان گسترده ميكنن نميدونم اول از همه دل نداشتن يا عاشق نشدن يا از همون اول بزرگ بودن و دوران ١٧ يا ١٥ تا ٢٠ يا حتي ٢٥ سالگي رو نگذروندن نميدونم نميتونم اين دوستان رو بفهمم

بانو ابندا بايد بگم كه كاملا طبيعيه شما علاقه مند شديد ( حالا يا درست يا اشتباه ) دل بستيد به يكي كه الان حضور فيزيكيش نيست پيشتون و ما هم قضاوتي در اين باره نداريم :)
به قول شاعر
دل است ديگر ، به لقمه اي عشق نمك گير ميشود ؛

اما سخن اصلي من

شما با خداي خودتون باشيد فقط عب نداره :) گذر زمان درست ميكنه همه چيز رو

يادم مياد به قبل هاي خودم كه بخاطر موضوعي و تحقيقات درباره خدا و دين حتي مرتد شدم و از اسلام و قبول نداشتم ائمه رو قبول نداشتم به جايي رسيدم خدارو هم انكار كردم
گذر زمان منو برد سمت خودش ، درباره شمام همينه گذر زمان همه چيزو درست ميكنه

قطعا براي همه ماها اتفاقاتي افتاده كه همه ما گفتيم اخيييش خوب شد خدا اون موقع دعامو مستجاب نكرد يا خوب شد اين اتفاق برام افتاد من اون موقع فكر ميكردم بد ميشه

و به قديما ميخنديم

من هيچ گونه نظري درباره دلدادگي شما ندارم ولي فقط ميگم خدا باشه تو دلتون خودش درست ميكنه همه چيزو :) شمام اروم باشين و گذر زمان رو دريابين كه خيلي چيزارو به ادم نشون ميده و براي ادم اسون ميكنه تحملشون رو

يا علي ( ع )



ممنون وومتشکرم از نظرتون.

مرسی که از تجربه خودتون در اختیار من گذاشتید. انشا الله که همینجور باشه.

من خدایم را صدا میزنم بلکه او مرا با تمام خطاهایم ببخشد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد