PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی تخت جم



چامه
9th April 2010, 01:40 PM
سلام
این داستان به آتش کشیده شدن تخت جم (جمشید ) توسط تاییس به شعر ست.
شرح حال شاعر: غلامرضا آسفی متولد 1319 در کرمانشاه و تربیت یافته در نجف آباد. وی در آذر ماه 1345 در گذشت.
حتما این شعر رو بخونید واقعا قشنگه8->

درآن شب تخت جم. همچون عروسی . غرق زیور بود
سکندر با همه شوکت. زساغر جرعه ها می زد
هزاران ماهرو هر سو.
هزاران نغمه گو هرجا
هزاران مرد جنگی فارغ از پیکار
هزاران مست و بی پروا و ناهشیار
در آن شب جشن بگرفتند. جشن فتح و پیروزی

* * *

ستون های بلند کاخ
نقوش پر شگفت هر در ودیوار
ستون های بلند ساخته از چوب سدر و عود
فضای مملو از بخار و عطر و بوی و دود
نگارین پرده های چین، چین، هر جا....
درون شمع دان های طلایی شمع ها می سوخت
چه زیبا بود آن شب کاخ جم به! به!
درون جام های می، هزاران سایه می لرزید
درون روح مستان موج می لغزید
در آن شب کاخ جم در عالمی دیگر به سر می برد.
یکی رامشگر زیبا،
به آهنگی عجب پرداخت
دگر رقاصه سیمین تنی
چون مار می پیچید....
هزاران شکل از خود ساخت
هزاران طرح نو انداخت
یکی خنییاگر دیگر
همی زد چنگ اندرچنگ
دگر آواز خوان می داد سر. آواز گیج ومنگ
بلی. آن شب بهشت آشکارا بود تخت جم
ز هر سو ناز و نور و نعمت و شوکت فرو می ریخت
در آن شب در میان جمع.
زنی آشوبگر با عشوه های دلفریب خود
توانست از سکندر هوش برباید
بلی. او بود. تاییس.
آن زن هر جایی بد کار
یکی بی آبروی روسپی کردار
فکنده از تنش پوشاک
به حالی مست و شهوت ناک
نمایان ساخته اندام زیبا را
به دستی بر گرفته جام
در دست دگر
گیسوی اسکندر
سکندر مست وسست و بیخود از خود بود
در آن حالت.
زن آشوبگر در گوش اسکندر!
سرودی خواند:
((..سکندر!....پور ژوپیتر!....
تو می دانی،
که من با جنگجویان راه پیمودم
رهی دور و دراز و جا نفرسا
رهی پست و بلند و پیچ وخم دار و توانفرسا
سکندر!...
شاه مقدونی!
تو آگاهی:
که زیر پا نهادم من
بسی دریا و کوه و دشت و صحرا را
بدان امید.
تا روزی به قلب پارس ره یابم
بدان اندیشه تا بینم
بزیر پای.. آب وخاک ایران را
کنون شادم
کنون هنگام آن باشد:
که گیرم انتقام شهر (( آتن )) را...
که در آتش بسوزانیم کاخ جم.......

* * *

چو اسکندر شنید این نغمه از تاییس
درونش پر غوغا
بیاد آورد آری داستان شهر آتن را
به یکباره: صدای همهمه بر خاست...
طنین افکند صوت جنگجویان در فضای کاخ
همه گان یک صدا گفتند:
((تاییس راست می گویید!))
سکندر مست مستان مشعلی افروخته برداشت
بدست رو سپی کردار تاییس داد
نفس ها حبس شد در سینه ها یکدم...
صدایی رعد آسا شد طنین انداز:
بسوزانید کاخ جم !
بیفروزید آتش ها
بلی تاییس آن بدکار یونانی
بدست خویش آتش زد به کاخ جم
به تنها یادگار پر بهای روزگار جم
کمک کردند به تاییس
سرداران یونایی. تبه کاران یونانی
کمک کردند
خونخواران یونانی
زدند آتش به کاخ ما
بدان شه کار معماری و حجاری و نجاری
شگفتا.
ای عجب.
اسکندر آن خونخوار مقدونی
بدین کار اکتفاننمود
به سفاکی خود افزود
هماندم داد فرمانی
که باید کشت هر چه هست از افراد ایرانی
نباید زنده ماند هیچ کس از عالی ودانی
* * *

دریغ ای روزگار تلخ
شگفت ای چرخ بازیگر
عجب ای دهر دون پرور
که کردی تخت جم در آتش بیداد خاکستر

**غلامرضا آسفی**

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد