PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بند بازي روي طناب زندگي



touraj atef
22nd March 2010, 03:25 PM
دو روز در زندگي هر ايراني برايش مي تواند منبع يافتن راهي نو باشد اولين روز براي هر كدام از ما كه مي تواند تولدي ديگر برايمان باشد درست در روز تولد است و در اين روز هست كه اگر قدري از آه و ناله هاي روز هاي تاريخو گذر صفحه هاي تقويم بگذريم و به دنبال جمله هاي مايوس كننده اي چون " جواني كجائي كه يادت بخير " و... نرويم مي توانيم تصميم بگيريم كه به گونه اي ديگر زندگي كنيم و تولدي ديگر را به واقع جشن بگيريم و به اين انديشه رويم كه هيچگاه و هيچوقت دير نيست و نخواهد بود و اما روز ديگري كه مي تواند براي همه ما نوروزي باشد دقيقا در روزهاي نوروزي است براستي نوروز مي تواند براي همه ما نوروز ديگري باشد شايد صحبت از نوروزي و نوروزي كردن زندگي تكراري و ملال آور و براي بسياري از ما تكراري و خسته كننده شده باشد شايد خيلي از ما همين دم كه اين جملات ناخدا را مي خوانيم پيش خود بگوئيم
آه باز هم تكرار شد
دلخوشي با حرف نمي شه
بابا دلت خوشه ها
مگه نمي بيني توي چه نكبتي هستيم
و...
اما دوست دارم اگر واقعا به اين مسئله اين گونه فكر مي كنيم يك ذره اي به اين داستان گوش دهيد باور كنيد ضرر ندارد
نمي دانم چند تائي از شما سيرك را دوست داريد اما از ديد من سيرك يك صحنه بسيار بزرگ دارد و آن حضور بند بازان است براي من هميشه اين همه شجاعت و تهور مايه رشك بود كه چگونه آدمهائي چنين كاري را مي كنند بدون آن كه بترسند كه از آن بالا به پايين سقوط كنند مخصوصا آن نمايش رعب آور كه چشمهاي خود را مي بندند و تور زير پاي خود را جمع مي كنند و بعد آن كار بزرگ بند بازي را انجام مي دهند نمي دانم بخاطر قانون جذب بود و يا شانس و يا هردو كه در سالهاي دور در كشور بلژيك با يكي از اين بند بازها ملاقت كردم و سوال خودم را پرسيدم وجواب عجيبي گرفتم بند باز مي گفت من اصلا به افتادن فكر نمي كنم چون افتادن يك بار اتفاق مي افتد و تمام مي شود در حاليكه من هزاران بار است كه نيافتاده ام !!
جواب عجيبي ولي كاملامنطقي بود نمي دانم توي نوروز شما هم دوست داريد مثل آن بند باز فكر كنيد و به دنبال بند بازي و نه سقوط باشيد خيلي از ما ترسها چنان بر روح و جسم ما سايه افكنده كه نمي توانيم لحظه اي بيانديشيم كه خود را رها كنيم و همه روز خود را در وحشت و غم و گوشه گيري و انزوا مي گذرانيم و يا بر عكس سعي داريم ديگران را به قصاوت بنشينيم كه تو اشتباه مي كني و بيا عاقلي كن و اين كار را بكن و آن كار را نكن براي بسياري از ما خوردن زمين به معني پايان است نمي توانيم بلند شويم چون نمي خواهيم كه بلند شويم ترسها و غمها چون بندهائي به پاهايمان پيچيده كه اجازه هر واكنشي را از ما مي گيرد و غم مهمان است و ترس حاكم و ما هم كه همواره ميزبان آن يكي وبنده اين يكي هستيم توي اينتر نت خواندم كه پرفسور سميعي بزرگ در كلينيك در انگلستان بدون جراحي بيماران سرطاني را معالجه مي كند و او معتقد است با شادماني و خنده درماني قادر به اين كار است او قرار دادي با انسيتو بزرگ سرطان دارد كه اگر بتواند بيمارانشان را 15 سال نگاه دارد روشش يك درمان جهاني مي شود و او 8 سال است كه اين كار را كرده و مي گويد مي داند كه مي تواند
نگاهي به اين حركت پرفسور سميعي مرا به ياد بند باز انداخت همان بند بازي كه مي گويد من نمي افتم به ياد دارم آن دوست بند بازام به من گفت سوالي كه از خودم آن بالا مي كنم اين نيست كه " چرا " بلكه سوالم اين است " چرا كه نه " آري اين" چرا كه نه" كليد خيلي از قفلهائي است كه بر دل و ذهن و روح خود زده ايم اين قفلهائي كه مي گويد
هرگز موفق نمي شويم
هرگز عاشق نمي شويم
هرگز اطمينان نمي كنيم
هرگز زندگي من شادمان نخواهد شد
هرگز نمي توانم به آن روزهاي خوش رسم
هرگز
هرگز
هرگز
بيائيم هرگز ها را در اين نوروز از ياد برمي بيائيم فكر كنيم كه اين هرگز مي تواند امسال تغيير كند مي تواند باعث شود دو دلي و ترس و انزوا و .. كه دردهاي بدتر از سرطان هستند را درمان سازد باور كنيد راهش آسان است كافي است يك قاشق از اكسير زير را همواره نوشيم
شادي
عشق
اميد
نوش جان
گوارا وجود
تورج عاطف/www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.com

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد