PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پیرینو و گرگ (داستان ایتالیایی با ترجمه)



moji5
21st March 2010, 01:18 PM
خلاصه اصل داستان

پیرینو پسر بچه ایه که با پدر بزرگش تو یه روستای روسی زندگی میکنه. یه روز پیرینو واسه گردش از خونه خارج میشه اما یادش میره در باغو ببنده. اردک از فرصت استفاده میکنه و برای شنا به برکه نزدیک خونه میره. اون با یه پرنده بحثش میشه:

« - ببینم تو چه جور پرنده ای هستی که نمیتونه پرواز کنه؟
- تو چه جور پرنده ای هستی که نمیتونه شنا کنه؟ »

گربه پیرینو آهسته به اونا نزدیک میشه اما با فریاد پیرینو پرنده روی درخت بلندی پرواز میکنه و اردک هم به سمت وسط برکه شنا میکنه .
پدر بزرگ غرغروی پیرینو اونو سرزنش میکنه که چرا بیرون رفته:

« نمیگی یه گرگ از جنگل میاد بیرون؟ »

بعد اونو میبره خونه و در باغ رو قفل میکنه!

بعد از مدتی یه گرگ بزرگ خاکستری از جنگل بیرون میاد. گربه میره بالای درخت، اما گرگ شروع به تعقیب اردک که از برکه بیرون اومده میکنه و اونو میبلعه.http://blogfa.com/images/smileys/07.gif
پیرینو یه طناب برمیداره و از روی دیوار بالای درخت میره. اون از پرنده میخاد که دور سر گرگ بچرخه و اونو گیج کنه. در این حین اون هم حلقه طناب رو پائین میاره و گرگ رو با طناب میگیره. گرگ سعی میکنه خودشو آزاد کنه اما حلقه تنگتر میشه و پیرینو هم طناب رو به درخت میبنده.http://blogfa.com/images/smileys/01.gif

چندتا شکارچی، که دنبال گرگ هستند، از جنگل بیرون میان و میخان به گرگ شلیک کنن، اما پیرینو نمیذاره و کمکشون میکنه تا همراه با پرنده و گربه، شادی کنان گرگ رو به یه باغ وحش ببرن. البته پدر بزرگ هم با اوناس و هنوز غر میزنه که:

« اگه پیرینو گرگو نگرفته بود چه اتفاقی میافتاد؟ چی میشد؟»

در پایان داستان راوی میگه : « اگه با دقت گوش کنید، صدای اردک رو از شکم گرگ میشنوید، چون گرگه اونو زنده قورت داده!» http://blogfa.com/images/smileys/01.gif


http://kaveh-d.persiangig.com/image/Pierino.jpg

Posso raccontarvi una storia?...allora c’era una volta…ma eheh questa no non è una storia normale, questa è una fiaba musicale e tutte le fiabe voi lo sapete hanno dei personaggi, ma qui in questa fiaba ogni personaggio è rappresentato da un diverso strumento musicale. Pensate che soddisfazione!

ميتونم براتون يه داستان تعريف كنم؟... بسيار خوب، يكي بود يكي نبود... اما هه هه این نه يه داستان معمولي نيست، اين یه قصه موزيكاله و همه قصه ها همونطور كه ميدونيد شخصيتهايي دارن، اما اينجا تو اين قصه هر شخصيت با يه ساز متفاوت نشون داده ميشه. فكرشو بكنيد چه لذتي داره!

Ora per farvi riconoscere i personaggi ogni volta che appaiono, io chiederò ai vari strumenti musicali di presentarsi a voi. State a sentire che roba eh!
Prima di tutto l’uccellino.
L’uccellino è rappresentato da un flauto.
http://kaveh-d.persiangig.com/image/flauto.jpg
Il flauto

حالا واسه شناختن شخصيتها، هر وقت كه ظاهر ميشن، من از هر ساز مختلف ميخام خودشو به شما معرفي كنه. بنابراين توجه كنيد. اول از همه پرنده كوچيك. پرنده كوچيك با يه فلوت معرفي ميشه.

L’anitra da oboe, state a sentire l’oboe.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/oboe.jpg
L’oboe

اردك با قره ني، به قره ني گوش كنيد.

Il gatto lo fa il clarinetto.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/clarinetto.jpg
Il clarinetto

گربه با كلارينت نواخته ميشه.

Il nonno molto severo è rappresentato dal fagotto.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/fagotto.jpg
Il fagotto


پدربزرگ بسيار سخت گير با قره ني بم معرفي ميشه.

Il lupo da tre corni, eccolo che viene.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/corno.jpg
Il corno


گرگ با سه شیپور، ایناهاش اینجاست.

E il Pierino, l’eroe della nostra storia. Pierino è così importante che è rappresentato da tutti gli archi dell’orchestra.


http://kaveh-d.persiangig.com/image/archi.jpg
Gli archi

و پيرينو، قهرمان داستان ما. پيرينو اونقدر مهمه كه با تمام سازهاي آرشه اي (ويولن، ويولن سل و...) اركستر نشون داده ميشه.

Poi ci sono i cacciatori che sono meno importanti di Pierino , però sono importanti anche loro. E sono rappresentati dai legni.
Pensate un po’che anche lo sparo dei fucili ha un motivo ed è suonato dai timpani.


http://kaveh-d.persiangig.com/image/timpani.jpg
I timpani

بعد شكارچيا هستن كه كمتر از پيرينو مهمند، گرچه اونا هم مهمند و با سازهای چوبی معرفي ميشن.
كمي فكر كنيد كه شليك اسلحه ها يه دليلي داره و با طبلها نواخته ميشه.

Oh, abbiamo fatto le presentazioni, ed ora immaginatevi la scena. Si entra dentro alla storia. Una casetta circondata da un grande giardino. Circondata a sua volta da una staccionata . Fuori nei prati c’è un grosso albero e un stagno non molto lontano da una foresta buia e misteriosa.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/perino01.jpg

اوه، معرفي رو انجام داديم و حالا صحنه رو تصور كنيد. ما وارد داستان ميشيم. يه كلبه با يه باغ بزرگ اطرافش (و) با نرده چوبي كشيده شده دور تا دور خودش. بيرون از چمنزار يه درخت بزرگه و يه آبگير نه خيلي دور از يه جنگل تاريك و اسرار آميز...




Una mattina di buon’ora, Pierino aprì il cancello e uscì sul prato verde che circondava la sua casa. Sul ramo di un grande albero era appollaiato un uccellino amico di Pierino. Non appena lo vide arrivare cinguettò allegramente:
“Va tutto tranquillo”.

یه روز صبح زود، پیرینو در رو باز میکنه و به علفزار سبزی که اطراف خونه اش بوده میره. روی شاخه ای از یه درخت بزرگ یه پرنده کوچیک، دوست پیرینو، نشسته بود. به محض دیدن اون با شادی جیک جیک میکنه:
" همه چیز آرومه".

http://kaveh-d.persiangig.com/image/perino01.jpg

Accanto a Pierino un anatra avanzò dondolandosi, era contenta che il ragazzo non avesse chiuso il cancello e decise di farsi una nuotatina nel profondo stagno in mezzo al prato.
Vedendo l’anatra, l' uccellino volò giù dall' albero, si posò sull’erba vicino a lei e alzò le spalle.
“ma che razza di uccello sei che non sai volare?” disse.
E l’anatra replicò:
“ ma che razza di uccello sei tu che non sai nuotare, spatasù” e si tuffò nello stagno.

کنار پیرینو یه اردک خودشو تکون میده، خوشحال بود که پسره در رو نبسته و تصمیم میگیره تو آبگیر عمیق وسط علفزار یه شنایی بکنه. (وقتی) اردکو میبینه، پرنده از درخت پائین میاد، روی سبزه ای نزدیک اون میشنه و شونه هاشو بالامیکشه و میگه:
" تو چه جور پرنده ای هستی که پرواز بلد نیست؟"
و اردک جواب میده:
" تو چه جور پرنده ای هستی که شنا بلد نیست، پوف" و تو آبگیر شیرجه زد.

Seguitarono a litigare per un bel pò, l'anitra nuotando nello stagno e l'uccellino saltellando sulla riva erbosa.
Ad un tratto qualche cosa attirò l'attenzione di Pierino, era un gatto che avanzava insidioso fra l'erba. Il gatto pensò :
"mmmh eccolo, un uccello impegnato a discutere non mi sarà difficile catturarlo e mangiarlo" e incominciò a strisciare verso di lui sulle zampe di velluto.


اونا واسه مدتی به دعواکردن ادامه دادند، اردک تو آبگیر شنا میکرد و پرنده کوچیک کنار ساحل سبز بالا پائین میپرید.
ناگهان چیزی توجه پیرینو رو جلب کرد، گربه ای بود که داشت بی سرو صدا به سمت علفزار پیشروی میکرد. گربه فکر میکرد:
"امممم ایناهاش، یه پرنده که مشغول حرف زدنه، گرفتن و خوردنش برام سخت نیست" و روی پنجه و به نرمی شروع به خزیدن به سمت اون کرد.

Attenzione! gridò Pierino e l’uccellino volò svelto sull’albero. L’anatra fece quack quack al gatto dal bel mezzo dello stagno.
Il gatto girava intorno all’albero, e intanto pensava:
"Ma vale la pena d'arrampicarsi così in alto? quando sarò lassù, l’uccello sarà già volato via."

پیرینو فریاد زد، مواظب باش! و پرنده کوچیک به سرعت روی درخت پرواز کرد. اردک از وسط آبگیر به گربه کواک کواک کرد.
گربه در حالی که فکر میکرد به اطراف درخت میره:
" ارزششو داره (از درخت) بالا برم؟ وقتی اون بالا برسم، پرنده از قبل پرواز کرده رفته."

http://kaveh-d.persiangig.com/image/pierino02.jpg

Uscì il nonno era arrabbiato perché Pierino aveva disobbedito:
"Il prato è un posto pericoloso Pierino se un lupo, un lupo dovesse sbucare dal bosco che cosa faresti?"
Pierino non prestò attenzione alle parole del nonno, i ragazzi come lui non hanno paura dei lupi.

پدر بزرگ با عصبانیت بیرون اومد چون پیرینو حرف گوش نکرده بود:
" علفزار جای خطرناکیه پیرینو، اگه یه گرگ، یه گرگ از جنگل بیرون بیاد، چیکار میخای بکنی؟"
پیرینو به حرفهای پدر بزرگ توجه نمیکرد، پسری مثل اون از گرگها ترسی نداشت...




Ma il nonno lo prese per mano chiuse il cancello e condusse Pierino verso casa.
Pierino si era appena allontanato che un grande lupo grigio sbucò dalla foresta.

In un baleno il gatto si arrampicò sull‘albero.
L'anatra starnazzò terrorizzata e stupidamente balzò sulla riva.Prese a correre con tutte le sue forze, ma un’anatra non può essere più veloce di un lupo.Il lupo si avvicinava sempre di più finché la raggiunse, ecco. L’afferrò e ne fece un sol boccone.
Poveraccio!

اما پدر بزرگ دستشو گرفت، در رو بست و پیرینو رو به سمت خونه برد. پیرینو کمی دور شده بود که یه گرگ خاکستری بزرگ از جنگل بیرون اومد.

در یه چشم به هم زدن گربه رفت بالای درخت.
اردک هراسان بال زد و به طرز احمقانه ای پرید رو ساحل. با تمام نیروش شروع کرد به دویدن، اما یه اردک نمیتونه سریعتر از یه گرگ باشه. گرگ نزدیکتر و نزدیکتر شد تا اینکه نهایتا اونو گرفت. گرفتشو یه لقمه اش کرد.
بیچاره! http://blogfa.com/images/smileys/02.gif

Ed ora ecco come stavano le cose:
Il gatto si era accucciato su un ramo.
L’ uccellino appollaiato su un altro. Non troppo vicino al gatto naturalmente eh.
Il lupo camminava intorno all’albero guardandoli con occhi ingordi.
Intanto Pierino guardava quel che stava succedendo da dietro il cancello e
senza un briciolo di paura.

و حالا (بهتون میگم) چه اتفاقهایی افتاد:
گربه روی یه شاخه دراز کشید بود.
پرنده کوچیک روی یکی دیگه نشست. طبیعتا نه خیلی نزدیک گربه.
گرگ اطراف درخت قدم میزد و حریصانه نگاشون میکرد.
در این ضمن پیرینو به اونچه پشت در اتفاق میافتاد، بدون کوچکترین ترسی نگاه میکرد.

Corse in casa, prese una corda robusta e si arrampicò sull'alto muro di pietra.
Uno dei rami dell’albero attorno al quale girava il lupo si protendeva oltre il muro.
Afferrando il ramo Pierino riuscì ad arrampicarsi, e così si ritrovò sull’albero.
poi disse all’uccelino:
"vola giù mettiti a svolazzare intorno al muso del lupo. Attenzione però non farti acchiappare!"

داخل خونه دوید، یه طناب محکم برداشت و روی سنگ بلند دیوار رفت. یکی از شاخه های درخت، نزدیک اونجائیکه گرگ قدم میزد رو به اونطرف دیوار کشید. پیرینو شاخه رو گرفت و موفق شد ازش بالا بره، و اینطوری بالای درخت رفت. بعد به پرنده کوچیک گفت:
" برو پائین اطراف پوزه گرگ پرواز کن. اما مواظب باش نگیرتت! "

L'uccellino quasi toccava il muso del lupo con le ali mentre questo aprendo la bocca spiccava salti fulminei cercando di azzannarlo. Mamma mia come l'hanno fatto inferocire!
Ragazzi, come voleva afferrarlo ma l'uccellino era più molto più furbo della belva e continuava il suo gioco.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/pierino03.jpg
پرنده کوچیک تقریبا پوزه گرگ رو با بالهاش لمس میکرد و درحالیکه اینکار دهان گرگ رو باز میکرد، سریع بالا و پائین میپرید. وای خدای من (ببین) چطور عصبانیش کردن!
بچه ها، واقعا میخواست بگیرتش اما پرنده کوچیک خیلی زرنگتر از حیون درنده بود و بازیشو ادامه میداد.

Intanto Pierino aveva fatto un bel nodo scorsoio e cautamente lo calò giù dall'albero.
Oh riuscì ad infilarlo nella coda del lupo e tirò con tutte le sue forze.
Sentendosi preso in trappola il lupo si mise a saltare furiosamente cercando di liberarsi.
Ma Pierino niente, legò l'altro capo della corda all'albero e più il lupo saltava più stringeva il nodo scorsoio.
Proprio in quel momento i cacciatori uscivano dalla foresta,seguivano le tracce del lupo e sparavano ad ogni passo.

در اینحال پیرینو (با طناب) یه دام گره زد و با احتیاط از درخت پائین فرستاد. آه اون موفق شد حلقه طناب رو به دم گرگ بندازه و با تمام قدرتش بکشه.
گرگ حس کرد تو تله افتاده و دیوانه وار شروع کردن به پریدن تا خودشو آزاد کنه، اما پیرینو اهمیتی نمیداد، سر دیگه طناب رو به درخت بست و هرچی گرگ بیشتر میپرید، گره طناب محکمتر میشد.
در همون لحظه شکارچیا از جنگل بیرون اومدند، ردپای گرگ رو دنبال میکردند و تو هر قدم شلیک میکردند.

http://kaveh-d.persiangig.com/image/pierino04.jpg
Smettetela di sparare, disse Pierino ancora seduto sull'albero.
L'uccellino e io abbiamo già catturato il lupo!
Aiutateci piuttosto a portarlo al giardino zoologico!
E allora, immaginatevi che marcia trionfale!
Pierino in testa, dietro i cacciatori che trascinavano il lupo.
Il nonno e il gatto chiudevano il corteo.
Il nonno scuoteva la testa e continuava a brontolare: '' E se Pierino non fosse riuscito a catturare il lupo, che sarebbe successo eh?''.
Sopra di loro volteggiava l'uccellino cinguettando allegramente: ''Però che tipi coraggiosi siamo Pierino ed io!Guardate che cosa siamo riusciti a catturare!''

پیرینو که هنوز روی درخت نشسته بود گفت، شلیک نکنید. پرنده کوچیک و من قبل گرگ رو گرفتیم! به جای اینکار کمک کنید ببریمش به باغ وحش!
و بدین ترتیب، رژه پیروزی رو تصور کنید! پیرینو جلو، پشت سر شکارچیا که گرگ رو میکشن. پدربزرگ و گربه هم پشت اونا. پدربزرگ سرشو تکون میده و به غرزدن ادامه میده: " اگه پیرینو موفق نمیشد گرگ رو بگیره، چه اتفاقی میفتاد، ها؟".
بالای اونا پرنده کوچیک میچرخید و با شادی جیک جیک میکرد: " در هر صورت من و پیرینو واقعا شجاع بودیم! نگاه کنید که چطور موفق شدیم (گرگ رو) بگیریم!"
http://kaveh-d.persiangig.com/image/pierino05.jpg
E se qualcuno avesse ascoltato con attenzione, avrebbe sentito l'anatra che faceva quack! quack! quack!, nella pancia del lupo che per la fretta quello scemo l'aveva inghiottita viva.

و اگه کسی با دقت گوش کنه، صدای اردک رو تو شکم گرگ که از روی عجله اونقدر احمق بوده که اون زنده بلعیده، میشنوه که میگه کواک! کواک!...

http://kaveh-d.persiangig.com/image/pierino06.jpg

با تشکر از demned.kiarash..zeynab

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد