PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله آیا كامپیوترها می‌توانند فكر كنند؟



Admin
29th October 2008, 06:54 AM
آیا كامپیوترها می‌توانند فكر كنند؟


وقتی به نتایج و عملكرد كامپیوترها نگاه می‌كنیم و این مسئله را هم در نظر می‌گیریم كه رایانه‌های آینده بسیار پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر از رایانه‌های امروزی خواهند بود، به نظر می‌رسد نتوان هیچ تفاوتی بین مغز انسان با كامپیوترها قائل شد. ربات‌های آدم‌نمای امروزی راه می‌روند و درب اتاق را می‌گشایند و حتی حركات نمایشی انجام می‌دهند.

بسیاری از ساخته‌هایی كه نوآوری محسوب می‌شوند، مشابهی درطبیعت یا ساخته‌های قبلی بشر دارند. مثلاً موشك فضایی كه قرن بیستم را در دهه‌هایی به نام آنْ می‌شناختند، گرچه از فناوری جدیدی برخوردار است چندان هم نوآوری به نظر نمی‌رسد و به راحتی می‌توان آنرا با هواپیما مقایسه كنیم. هواپیما نیز خود اقتباسی از پرنده‌هاست. در این میان رایانه‌ها به نظر می‌رسد از روی كاركرد مغز انسان و قدرت محاسبه‌گری آن ساخته شده باشند. پس طبیعی است اگر سؤال كنیم كه آیا رایانه‌ها در سایر جهات نیز شبیه انسان عمل می‌كنند و مثلاً بپرسیم كه آیا كامپیوترها می‌توانند فكر كنند؟ آیا فرقی بین ادراك موجودات زنده با داد و ستد اطلاعات توسط رایانه‌ها و مغزهای الكترونیك وجود دارد؟ و آیا عملكرد كامپیوترها حاكی از این است كه مغز انسان صرفاً یك ماشین پیچیده است؟
وقتی به نتایج و عملكرد كامپیوترها نگاه می‌كنیم و این مسئله را هم در نظر می‌گیریم كه رایانه‌های آینده بسیار پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر از رایانه‌های امروزی خواهند بود، به نظر می‌رسد نتوان هیچ تفاوتی بین مغز انسان با كامپیوترها قائل شد. ربات‌های آدم‌نمای امروزی راه می‌روند و درب اتاق را می‌گشایند و حتی حركات نمایشی انجام می‌دهند. هرچند كه حركات اینگونه ماشین‌ها هنوز با حركات انسانی فاصله بسیاری دارد؛ اما چه‌بسا در سال‌ها و دهه‌های آینده ربات‌هایی ساخته شوند كه راه رفتن و حركاتشان دیگر هیچ فرقی با انسان‌ها نداشته باشد.
به هرحال باید این را نیز درنظر داشت كه تكنولوژی رایانه‌ها، یك علم بسیار جوان است و رشد آن بسیار فوق العاده می‌باشد، پس چه دلیلی وجود دارد تا این تصور به ذهنمان نیاید كه شاید در آینده‌ای نه چندان دور و چه بسا تا چند سال آینده، پیشرفت تكنولوژی رایانه‌ای و ربات‌ها به جایی برسد كه ربات‌ها كاملاً مثل یك انسان عمل كنند؛ حرف بزنند و در كارخانه‌ها كار كنند و در جنگ‌ها به جای سربازان شركت كنند و یا به عنوان پیش‌خدمت كارهای خانه را انجام دهند. اگر چنین اتفاقی كه البته در فیلم‌های تخیلی بارها به تصویر كشیده شده رخ دهد و چنین ماشین‌هایی ساخته شوند، آیا این مطلب ثابت نمی‌شوند كه مغز و ذهن انسان چیزی جز یك ماشین محاسبه پیچیده نیست؟!(۱)
البته نباید از جهت دیگر مطلب غافل بود. تحقیقات جدید خصوصاً پس از تصمیم دانشمندان برای نوشتن برنامه‌هایی رایانه‌ای كه حركت و سخن گفتن انسان را تقلید كند، نشان داد كه كاركرد ذهن انسان و نیز حیوانات بسیار پیچیده‌تر از آن است كه تصور می‌شد. حجم اطلاعات اندوخته شده در حافظه‌ی حتی یك كودك به قدری زیاد است كه حتی قوی‌ترین و بزرگترین رایانه‌های امروزی نیز حجم كافی برای ذخیره آنرا ندارند. اطلاعاتی كه برای راه رفتن لازم است در مقابل اطلاعاتی كه انسان برای سخن گفتن به كار می‌برد بسیار ناچیز است و دانشمندان راهی طولانی برای نوشتن برنامه‌ای رایانه‌ای در پیش دارند كه كار صحبت كردن را انجام دهد. در واقع ابداع رایانه‌ها و ربات‌ها و تصمیم بر تقلید از حركات معمول انسان، ابعاد پیچیدگی و عظمت و شگفت‌انگیزی خلقت انسان و سایر موجودات زنده را بسیار ملموس‌تر و آشكارتر ساخت.
اما سختی كار یا طولانی شدن آن ارتباطی به فلسفه ندارد. فیلسوفان می‌توانند فرض كنند كه چنین امری تحقق یافته و ماشین‌های انسان‌نمایی ساخته شده است كه كاملاً حركات انسان‌ها را انجام می‌دهد بدون اینكه هیچ تفاوتی با راه رفتن و صحبت كردن و خندیدن یك انسان معمولی داشته باشد.(۲) ماشین‌ها نوعی تأمل و تدبیر از خود نشان می‌دهند كه اگر در انسان یا حیوان ظاهر شود علامت هوش شمرده می‌شود. كامپیوترهای شطرنج‌باز مدام از قهرمانان شطرنج جهان می‌برند. سؤال این است كه آیا می‌توان گفت كه چنین ماشینی دارای ذهنی انسانی است؟ بین ذهن انسان با مغز الكترونیكی رایانه‌ها چه فرقی است؟ آیا رایانه‌ها هم می‌توانند بیاندیشند و فكر كنند؟ چگونه می‌توان بین انسان‌ها و ربات‌ها فرق گذاشت؟ و به بیان دیگر، از دید یك ناظر خارجی، چه تفاوتی بین حركات و اعمال انسان‌ها و ربات‌های انسان‌نما وجود دارد؟ یك ربات نیز راه می‌رود، حرف می‌زند و به هر چیزی_ بنابر فرض_ همان عكس‌العملی را نشان می‌دهد كه انسان‌ها دارند و مگر ما بر اساس همین مشاهداتمان از انسان‌ها نیست كه آنها را موجوداتی عاقل می‌دانیم. پس چرا باید اصرار كنیم كه انسان و ربات دو چیز متفاوت‌اند؟
این مبحث در فلسفه سابقه‌ای طولانی دارد و همین سوالات، به شكل‌های مختلف ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته و خصوصاً در فلسفه غرب موجب پیدایش نظرات مختلفی شده است و در حالیكه گروهی از فلاسفه و اندیشمندان از اصالت حیات (vitalism) طرفداری می‌كنند و معتقدند كه حیات و ماده حوزه‌های جداگانه‌ای هستند كه اصول مختلف و كاملاً متضادی بر آنها حاكم است كه به هیچ وجه نمی‌توان آنها را به یكدیگر تشبیه نمود، برخی دیگر طرفدار ماشین‌وارانگاری (مكانیسم) در زیست‌شناسی می‌باشند. این نظریه دوم را نخستین بار دكارت فرانسوی علناٌ مطرح نمود. از منظر وی، موجودات زنده از جمله حیوانات عالی‌تر، همانا ماشین‌های پیچیده‌ای‌اند كه به نحو خودكار و ناخودآگاه فعالیت می‌نمایند. (البته دكارت در انسان، یك جوهر اضافی یعنی ذهنی مجرد قائل بود كه غیر از بدن است اما پس از وی، این ذهن نیز حذف گردید).
دكارت بدن و موجودات زنده را بر اساس یافته‌های فیزیكی تفسیر می‌كرد، اما با پیشرفت علم شیمی افرادی نظیر وهلر (wohler)، شوآن (schwann) و دیگران بر اهمیت كنش‌های شیمایی در متابولیسم سلولی تأكید كردند و در نتیجه این اعتقاد شكل گرفت كه همه جنبه‌های حیات و ذهن (آگاهی) قابل تبیین بر قوانین فیزیك و شیمی هستند.
این خلاصه‌ای بود از دیدگاه اندیشمندان غربی پیرامون این سوالات. اما حكما و فلاسفه‌ی اسلامی چه پاسخی برای اینگونه پرسش‌ها دارند؟ آیا اساساً می‌توان در چارچوب فلسفه اسلامی پاسخی مناسب و در خور به این پرسش‌های جدید یافت؟
●علم بی‌واسطه به خود
اگر تنها به سایر انسان‌ها نظر می‌كردیم و اعمال و رفتار و صحبت كردن ایشان را می‌دیدیم و سپس با یك ربات انسان‌نما مواجه می‌شدیم كه آن نیز همان اعمال و رفتارها را تكرار می‌كرد، نمی‌توانستیم و حق نداشتیم فرقی بین انسان و ربات‌ها بگذاریم؛ زیرا فرض این است كه آنها نیز عیناً همان نوع رفتاری را انجام می‌دهند كه انسان‌ها انجام می‌دهند.
اما این پایان ماجرا نیست. زیرا ما یك امتیاز ویژه داریم و آن آشنایی با یك نمونه منحصر به فرد است كه می‌توان اطلاعات بسیار مفید و دقیقی را از آن گرفت و در تحلیل فلسفی خود به عنوان معیار و ملاك به كار برد. این نمونه استثنائی كسی جز شخص خودمان نیست. ما خودمان را می‌شناسیم و با آنچه در اندرونمان می‌گذرد آشنائیم و به آن آگاهی و علمی مستقیم و بدون واسطه داریم و اگر راهی برای جواب گفتن به سوالاتمان باشد، آن تحلیل همین نمونه منحصر به فرد و استثنائی است، شاید به تفاوت واقعی انسان و ربات‌های مصنوعی پی بریم. پس لازم نیست برای یافتن پاسخ راه طولانی را طی كنیم؛ فقط كافی است به سراغ درون خود رویم تا با تحلیل آنچه در وجدان خود می‌یابیم به حقیقت امر پی بریم.
●معنای علم و آگاهی
اولین چیزی كه با مراجعه به درونم می‌یابم، علم و آگاهی است. معنای علم و آگاهی را هركس می‌فهمد و در واقع فهمیدن چیزی جز علم داشتن به آن چیز نیست و اگر كسی ادعا كند یا فكر كند معنای علم را نمی‌داند، به این معناست كه علم دارد كه معنای علم را نمی‌داند! و با سخن و فكر خود جواب خود را می‌یابد.(۳)
●علم به خود
در میان دانش‌های مختلفی نیز، پیش از همه علم و آگاهی خودم به خودم است كه خودنمایی می‌كند. من می‌دانم كه هستم و در هیچ حالتی نیز این علم و آگاهی را نمی‌توانم از كف بدهم. این علم به قدری قطعی است كه حتی نمی‌توان در آن شك كرد؛ زیرا حتی در حال شك، باز در اینكه هستیم و شك داریم، هیچ تردیدی نمی‌توانیم داشته باشیم.
ما افتخار آشنایی با خودمان را مدیون آگاهی از اعمال و رفتارمان نیستیم، بلكه حتی اگر بالفرض در وضعیتی باشیم كه هیچ عمل و عكس‌العملی نیز از ما سر نزند، باز از خود و اینكه خود را می‌شناسیم غافل نخواهیم بود. می‌توان برای بهتر ترسیم شدن مطلب، شخصی را تصور كرد كه از ابتدای عمر در هوا معلق بوده است، به طوریكه بدنش با هیچ چیزی تماس ندارد تا احساسی در او ایجاد شود. سایر حواس او نیز هیچ دریافتی را به مغزش مخابره نمی‌كند و دما نیز در معتدل‌ترین حالت است و تغییری در دمای بدن این شخص ابداً رخ نمی‌دهد تا احساسی را برانگیزد. آیا چنین شخصی كه هیچ احساسی در او رخ نمی‌دهد، چنانچه قوه تفكرش فعال باشد، از خود و وجودش مطلع و آگاه است؟ حكمای اسلامی معتقدند كه آری، حتی در چنین فرضی نیز انسان از خود، یعنی همان كه از آن به «من» تعبیر می‌كنیم، آگاه است و وجود داشتن خویش را درك می‌كند.(۴)
در واقع استثنایی بودن این نمونه هم دقیقاً به همین دلیل است كه ما از خود و وجودمان بدون هیچ واسطه‌ای، حتی اراده و فكر خویش آگاهیم و هیچ چیزی پرده و حجاب میان خود و خودمان نیست. یعنی در حالیكه به شعور و آگاهی دیگران، به واسطه‌ی مشاهده‌ی رفتار و اعمالشان پی می‌بریم، به علم و آگاهی خودمان، و كیفیت و شكل آن مستقیماً آگاه هستیم.(۵)
البته علم‌های بی‌واسطه ما، منحصر به علم ما به خودمان نیست. ما به حالات درونی و باطنی خود نیز مستقیماً علم داریم؛ وقتی خوشحالیم، خوشحالی خود را بی‌واسطه درك می‌كنیم و اینگونه نیست كه تصویری از خوشحالی در ذهن ما نقش ببندد و سپس بگوئیم خوشحالیم. تفاوت خوشحالی واقعی و تصویر خوشحالی را در جایی كه خوشحالی دیگری را می‌بینیم بهتر درمی‌یابیم. اگر از امتحانی، دوست بغل‌دستی‌مان نمره‌ی خوبی آورده باشد و برعكس نمره‌ی خودمان رضایت‌بخش نباشد، گرچه از دیدن خوشحالی دوستمان، مفهوم خوشحالی در ذهنمان نقش می‌بندد؛ ولی این مسئله اصلاً ما را خوشحال نمی‌كند. برعكس به دلیل نمره‌ی پائین خود ناراحتیم و این بار ناراحتی است كه مستقیماً دركش می‌كنیم و اگر ناگهان متوجه شویم كه اشتباهی در جمع‌بندی نمراتمان صورت گرفته و نمره‌ی ما بسیار بیشتر از آن است كه اعلام شده، آن وقت است كه مزه‌ی خوشحالی را می‌چشیم. در مورد سایر امور و حالات درونی، نظیر غم، ترس، حسادت و شرم نیز همین مطلب صادق است.(۶)
علاوه بر این موارد، علم ما به تصاویر ذهنیمان نیز علمی بی‌واسطه است. وقتی كه به درختان باغ می‌نگریم، صورتی از آن به وسیله‌ی قوه‌ی بینایی به ذهن مخابره می‌شود و ما از آن آگاه می‌شویم و لذا علم ما به درختان به واسطه این صورت ذهنی است؛ اما علم به خود این صورت ذهن چطور؟
آیا این علم نیز به واسطه صورت ذهنی دیگری است؟ خیر، زیرا اگر صورت ذهنی خود را به واسطه چیز دیگری درمی‌یافتیم، خود آن واسطه نیز لاجرم به واسطه‌ی دیگری نیاز داشت و همین طور سوال تكرار می‌شد، بدون اینكه به نقطه مشخصی برسیم.

منبع: http://www.maghaleh.net

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد