PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دل بدهيم و قلوه بگيريم



touraj atef
11th March 2010, 10:44 PM
قصه هاي مردمان روزگار حاضر در نوع خود بسيار جالب و در بسياري از مواقع عجيب و باور نكردني است شايد يكي از عجايب اين روز گار اين است كه براي هر چيز كوچكي قصه و حديث و داستاني وجود دارد و از آن سخن مي گويند سيل روزها و مناسبتها در تمامي روزهاي سال ادامه دارد و گاهي اوقات سرگيجه اي سخت عظيم را به همگان دهد كه مثلا روز پدر و مادر و فرزند و ... را از نوع جهاني گرفته و يا به قسم محلي آن بايد اكتفا كرد و يا اين كه مجبور شويم سر كيسه را شل كرده وهر دو را بگيريم و يا اين كه مثل والنتيان و سپندار مذگان يك جنگ تمام عيار راه بياندازيم و تازه اين از نتيجه سحر است زيرا دامنه وقايع عجيب همچنين ادامه دارد و همين ديروز شنيديم كه براي هنرمندان و بزرگان متوفي هم قرار است كه بجاي آن كه نام خيابان و ميدان و كوچه و يا حتي بن بستي را نهند تصميم گرفته اند كه در ختي به نام آنان بكارند و مثلا بگويند كه آن كاج آن سوي اسماعيل فصيح است اين ارغوان اين گوشه نيكو خردمند و آن دگري صنوبرلابد پرويز مشكاتيان و... است بر گرديم و از اصل موضوع و روز هائي كه به مناسب اتفاقها و آدمها مي گذراند دور نشويم و شنيده ايم كه حالا در ادامه نام گذاري روزها نوبت به اعضاي بدن رسيده است وگفته اند كه دومين پنجشنبه از ماه مارس در هر سال را " روز كليه " ناميده اند قصه عجيبي است ؟ حالا نمي دانم كه براي ديگر اعضاي بدن هم روزهاي خاصي نيز نهاده شده و يا تنها براي كليه به زعم آقايان دكتر و قلوه به زعم عاشق دلان قرار است تنها نامي گذاشته شود اما اگر براي كليه تنها روزي نامگذاري شده است چندان هم نبايد دلگير باشيم زيرا همواره از قديم براي خوش روزگاري آدمها گفته اند كه " دل ميدهند و قلوه مي گيرند " و اگر روز دل را روز والنتيان و يا سپندار مذگان بناميم چه اشكالي دارد كه روزي هم به نام قلوه داشته باشيم ؟اما اي كاش در كنار اين روزها ي دل و قلوه اي روزهائي هم به نام ذهن و مغز هم داشتيم كه همه دانند اگر آگاهي نباشد هيچگاه نه دلي از روي حساب گرفته مي شود و نه قلوه اي از روي منطق داده مي شود كه از دير باز گفته اند
تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول
جانم بسوخت آخر در كسب اين فضايل
كه اين سوختن جان در جهت تحصيل علم عشق ورزي اشاره اي است مستقيم به سعي و تلاش در جهت عشق آگاهانه و عاري از هوا و هوس و شعارهاي روزانه ,كه همگان دانند اگر اين گونه نباشد بر دل دادن ها و قلوه گرفتن ها همان بلائي مي آيد كه بر دل و قلوه هاي جيگركي سربازارچه آمده است!!
از سوي ديگر گفته اند كه در روز جهاني " كليه " قرار است شعاري گفته شود كه آن عبارت " بيماري كليه ناشي از ديابت زماني براي اقدام " است بايد بدانيم همان طوري كه شيريني روابط عاشقانه براي آن دل و قلوه كتابهاي شعر و داستانهاي عاشقانه بسيار مفيد تشخيص داده شده است قند و مشكلات حاصل از ديابت سمي مهلك براي قلوه هاي كتابهاي پزشكي است و چه بهتر خواهد بود كه اگر شيريني و شهدي را خواهان هستيم آن را در روابط و نه در شيريني فروشي ها جستجو كنيم زيرا نخست, دوام آن جاودانه است و از سوي ديگر اين شيريني به هيچ عنوان براي قلوه ما نه تنها ضرر ندارد بلكه باعث مي شود كه حسابي در مسابقه در دادن آن و گرفتن دل معشوق سنگ تمام بگذاريم
نمي دانم چند نفري از شما درد سنگ كليه را كشيده ايد اما مي گويند هيچ چيز از درد ديگر بزرگ دل, يعني آپانديس نداشته و هردو بي نهايت دردناك و خطر ناك است و مي گويند مصرف بالاي پروتوئين ها و افزايش نمك و كمبود آشاميدن آب نقش بسيار زيادي در بوجود آمدن سنگ كليه دارند بايد گفت در اين وادي ,قلوه پزشكي بسيار شبيه قلوه عاشقانه عمل مي كند چرا ؟ دليلش ساده است وقتي كه در روابط عاطفي چون آب روان نباشيم و كمبود آب در روابطمان به گونه اي باشد كه از هر چيز كوچكي گذشت نكنيم اگر بجاي آن كه به نوازش هم بپر دازيم سعي داشته باشيم با طعنه و دعوا و ... به گونه اي گوشت تن همديگر را ببلعيم و به گونه اي مصرف پروتوئن روابط بين خودمان را بالا ببريم اگر بخواهيم به زخمهاي همديگر نمك بپاشيم و اين گونه نمك هم به قلوه دادن ها ي روزگار دور خود بيافزائيم خواهيم ديد كه اين قلوه هم چون آن قلوه پزشكي مرتبا سنگ هائي با نام ترديد و تنبيه و بي ميلي و بي عشقي ... خواهد ساخت و دردش آنقدر به آسمان مي رود كه يا بايد به دنبال دفع اين رابطه باشيم و يا دردي سخت در استمرار در اين رابطه كشيم
پس چه بجا خواهد بود كه مصرف پروتوئين روابط را كم كنيم از نمك پاشيدن بر روي آن بپرهيزيم و روابطمان را چون آب جاري كنيم و به هشدار سهراب توجه كنيم كه ممكن است زندگي ما نيز چنين شود كه سخت موجب پشيماني است
باد آمد
در بگشا
اندوه خدا آورد
خانه بروب
افشان گل
پيك آمد
پيك آمد
مژده ز" نا "آورد
آب آمد
آب آمد
از دشت خدايان نيز
گلهاي سياه آورد
ما خفته او آمد
خنده شيطان را بر لب ما آورد
مرگ آمد
....
آري از جدائي ها و مرگ سهراب گفته است ازقدر ندانستن لحظه ها ي با هم بودن كه چه سخت تاواني دارد اي كاش چنين مباد در روز كليه به ياد قلوه دادنها باشيم دل را بگيريم و قلوه دهيم شايد نام گذاري چنين عجيب در اين روز خدا نشانه اي براي انديشه دوباره به عشق ورزي ها باشد
اميد كه چنين باشد

تورج عاطف/www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.com

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد