PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حاکم آسان گیر وزن زیبا



jack 6
10th March 2010, 01:36 PM
در روزگاری دور در شهری حاکمی بود که برای مجازاتها احکامی بسیار راحت وضع می کرد چنانکه برخی از مردم خشنود و برخی از این اقدام حاکم بشدت ناراضی بودند.

برخی از این احکام چنین بود که مثلا روزی دختر و پسر جوانی را پیش وی آوردند به دلیل روابط نامشروع و از حاکم خواستند که حدی (مجازاتی) برای آنان مشخص نماید پس حاکم بفرمود که حدی برآنان جاری نیست! پس همگان تعجب کردند و دلیل از وی پرسیدند وی گفت روابط نامشروع زمانی حد دارد که امکان برقراری روابط مشروع باشد پس این دو که امکانش را نداشتند خدا از نزدن حد برآنان راضیست منم که راضی هستم خود آن دو نیز که راضی هستند پس ... لق ناراضی!!!

و روزی نیز مردی را پیش وی آوردند به جرم تجاوز به خر! پس حاکم پرسید آیا خر خود به این تجاوز شکایتی کرده؟
همگان متعجب گفتنند نه چرا که خر زبان آدمی نمی فهمد دوباره حاکم پرسید آیا این شخص به تجاوز به این خر اعتراف کرده ؟
همگان گفتند نه !
حاکم عصبانی پرسید پس چگونه از این اتفاق مطلع شدید.؟
گفتند شخصی از سوراخ طویله مرد را در حال این عمل دیده !
پس حاکم دستور داد مرد و خرش را آزاد کرده و آن شخص شهادت دهنده را شلاق زنند.
وقتی دلیل این عمل پرسیدند
گفت :شلاقش زنید تا دیگر سرش را درهر سوراخی نبرد!اینچنین بود که روزی جمعی پیش وی شکایت کردند که با این احکام شما فسق و فجور زیاد گردد.
حاکم گفت آیا قبل ازمن در این شهر فسق و فجور زیاد بود یا کم؟
آنها جواب دادند کم و زیادش بر ما معلوم نیست حاکم گفت اگر معلوم نیست چگونه چنین ادعایی دارید؟!

روزی نیز زن بسیار زیبایی را پیش وی آوردند به جرم فاحشه گری و از حاکم خواستند که وی را به اشد مجازات برساند.
حاکم گفت آزاد کنید این زن را ای نابخردان! چرا که خداوند در دنیا برخی را به زیبایی مانند ماه می آفریند و برخی را مانند خورشید! پس آنان که مثل ماهند گاهی غایبند و گاهی حاضر و تمام نور و زیبایی خود را ازهمگان دریغ می کنند ولی آنها که چون خورشیدند (مثل این زن) در اختیار همه هستند و گرمایشان به همه رسد ولی مانند خورشید برخی تحمل دیدن آنها را ندارند!
دراین حال جمعی از مردم ازاین حکم عصبانی گشتند و به وی حمله بردند و او را عزل نمودند و شخصی دیگر جای او گذاردند تا او و آن زن را محاکمه نماید.
پس حاکم جدید به حاکم قدیم گفت: ای برادر! فراموش نکن که در هر حکمی باید تحمل مردم را نیز درنظر گیری سپس حکم داد که حاکم قدیم و آن زن را فردا اعدام کنند.
اما شب هنگام زندان بان که لطف حاکم قدیم به وی رسیده بود او و آن زن را فراری بداد و آن دو از آن شهر گریختند.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد