s@ba
9th March 2010, 02:53 PM
از بهروح پدرم و گور به گور تا پيتزا مخلوط و بستني يخي؛
امروز نوعي بازگشت به دهه 40 و 50 در اركان مختلف سينماي بدنه - و از جمله انتخاب نام و عنوان فيلمها- به وجود آمده. دوباره ورق برگشته و فيلمها، گاه با نامهايي عجيب و سخيف و بنا بر حاكميت مطلق سليقه سينمادارها و تهيهكنندهها وارد بازار ميشوند.
به گزارش فارس، قديمها وقتي كودكي به دنيا ميآمد، مراسم اسمگذاري خيلي زود و با گزينههاي نه چندان گسترده قابل برگزاري بود، اما اين روزها پيدا كردن يك اسم براي يك نوزاد جزو مشكلات يك خانواده محسوب ميشود و حاصل آن اسمهاي عجيب وغريبي است كه حتي والدين هم از اداي آن ناتوانند!
اين معضل در سينما هم وجود داشته و دارد، وقتي فيلمنامهاي نوشته ميشود، حالا در هر كيفيت و سطحي، پيدا كردن يك اسم كه بتواند در سر در سينماها خودش را نشان بدهد و يا سرمايه برگرداند، قاعدتا خيلي سخت است. اين اسم ديگر يك شناسنامه نيست، بايد سرمايه برگرداند يا طوري تماشاچي را به سالن سينما بكشاند كه آب از آب تكان نخورد و تماشاچي اصلا نداند كه با چه فيلمي طرف است.
در تاريخچه سينماي ايران پر است از اسامي فيلمهايي كه اداي آنها، امروزه شبيه گفتن لطيفه و طنز است.
اين سينما در دهههايي كه يك تجارت نان و آب دار به حساب ميآمد، چه اسمهايي كه به خود نديد. روزگاري همين اسمها بودند كه سر در فرهنگ و سينماي ما را تشكيل ميدادند: تولدت مبارك، نمكنشناس، غربتيها، جوجهفكلي، ميرم بابا بخرم و هزاران هزار عنوان كه ديگر نميتوان براي نوشتن يك گزارش هم اسمي از آنها آورد.
سالها گذشت و اين سينما با تغييرات فرهنگ اسامي جديدي را تجربه كرد، آنها طعمي از وقار و زيباييشناسي هنري را با خود به همراه آوردند. اين سينما شناسنامه اصيلي پيدا كرد و دريچه ديگري به رويش باز شد و تماشاچي در كنار فيلمهاي تجاري لااقل ميتوانست نگاهي هم به فيلمهاي مورد علاقهاش بيندازد.
كم نيست فيلمهايي كه اگر داستانشان را از ياد بردهايم اما اسمهاي زيبايشان در ذهنمان باقي ماندهاند.گويي اسم يك فيلم، مثل اثر انگشت انسان، جزئي تفكيكناپذير و غيرقابل انكار است.
و اما امروز، گويي نوعي بازگشت به دهه 50 در اركان مختلف سينماي بدنه به وجود آمده است. دوباره ورق برگشته و "سينمادارسالاري "، توجه افراطي برخي حضرات تهيهكننده به "جيب مبارك " و نگراني بارزي كه نسبت به عدم برگشت سرمايه به وجود آمده، به رشد توليد فيلمهايي انجاميده كه به سليقه مطلق سينمادار-تهيهكننده عنوان گرفتهاند، به سليقه سينمادار-تهيهكننده ساخته شدهاند و به روي پرده رفتهاند و حالا، به سليقه اينان به نام "فيلم مردمي " و "سليقه مردمي " در قالب فيلم سينمايي يا ويدئويي گاه با نامهايي عجيب و سخيف روانه پرده يا شبكه نمايش خانگي ميشوند. براي توجيه چرايي اين كار هم از مردم مايه ميگذارند و ميگويند؛ "تماشاچي به اسم فيلم نگاه ميكند و سينما ميرود و كمتر به فيلمهايي از جنس دهه 60 و 70 و با نام آن فيلمها اقبال نشان ميدهد. "
بد نيست نگاهي به اسامي فيلمهايي كه در اين چند سال اخير ديدهايم و فيلمهايي كه پروانه ساخت گرفتهاند، بيندازيم تا به اين نتيجه برسيم كه سينماي دهه80 چه چيزي افزون بر سينماي دهه 70 دارد.
اين اسامي شناسنامه فيلمهايي هستند كه هنوز ساخته نشدهاند و ما چيزي از داستان آنها نميدانيم: ازدواج در وقت اضافه، يه جيب پر پول يه گواهينامه، بخشكي شانس، در شب عروسي، بعدازظهر سگي سگي، دفتر ازدواج، عشق و گلوله، پرتقال خوني، حقه باز دم دراز، جاده عاشقي، ساعت عاشقي، پسر از من، دختر از تو، ساندويج سرد، پيتزا مخلوط، بستني يخي، بازي لطيف، شال گردن، ساقيات باحالات، عروس و ملوس، چگونه ميلياردر شدم، عروس تهراني و ...
امروز نوعي بازگشت به دهه 40 و 50 در اركان مختلف سينماي بدنه - و از جمله انتخاب نام و عنوان فيلمها- به وجود آمده. دوباره ورق برگشته و فيلمها، گاه با نامهايي عجيب و سخيف و بنا بر حاكميت مطلق سليقه سينمادارها و تهيهكنندهها وارد بازار ميشوند.
به گزارش فارس، قديمها وقتي كودكي به دنيا ميآمد، مراسم اسمگذاري خيلي زود و با گزينههاي نه چندان گسترده قابل برگزاري بود، اما اين روزها پيدا كردن يك اسم براي يك نوزاد جزو مشكلات يك خانواده محسوب ميشود و حاصل آن اسمهاي عجيب وغريبي است كه حتي والدين هم از اداي آن ناتوانند!
اين معضل در سينما هم وجود داشته و دارد، وقتي فيلمنامهاي نوشته ميشود، حالا در هر كيفيت و سطحي، پيدا كردن يك اسم كه بتواند در سر در سينماها خودش را نشان بدهد و يا سرمايه برگرداند، قاعدتا خيلي سخت است. اين اسم ديگر يك شناسنامه نيست، بايد سرمايه برگرداند يا طوري تماشاچي را به سالن سينما بكشاند كه آب از آب تكان نخورد و تماشاچي اصلا نداند كه با چه فيلمي طرف است.
در تاريخچه سينماي ايران پر است از اسامي فيلمهايي كه اداي آنها، امروزه شبيه گفتن لطيفه و طنز است.
اين سينما در دهههايي كه يك تجارت نان و آب دار به حساب ميآمد، چه اسمهايي كه به خود نديد. روزگاري همين اسمها بودند كه سر در فرهنگ و سينماي ما را تشكيل ميدادند: تولدت مبارك، نمكنشناس، غربتيها، جوجهفكلي، ميرم بابا بخرم و هزاران هزار عنوان كه ديگر نميتوان براي نوشتن يك گزارش هم اسمي از آنها آورد.
سالها گذشت و اين سينما با تغييرات فرهنگ اسامي جديدي را تجربه كرد، آنها طعمي از وقار و زيباييشناسي هنري را با خود به همراه آوردند. اين سينما شناسنامه اصيلي پيدا كرد و دريچه ديگري به رويش باز شد و تماشاچي در كنار فيلمهاي تجاري لااقل ميتوانست نگاهي هم به فيلمهاي مورد علاقهاش بيندازد.
كم نيست فيلمهايي كه اگر داستانشان را از ياد بردهايم اما اسمهاي زيبايشان در ذهنمان باقي ماندهاند.گويي اسم يك فيلم، مثل اثر انگشت انسان، جزئي تفكيكناپذير و غيرقابل انكار است.
و اما امروز، گويي نوعي بازگشت به دهه 50 در اركان مختلف سينماي بدنه به وجود آمده است. دوباره ورق برگشته و "سينمادارسالاري "، توجه افراطي برخي حضرات تهيهكننده به "جيب مبارك " و نگراني بارزي كه نسبت به عدم برگشت سرمايه به وجود آمده، به رشد توليد فيلمهايي انجاميده كه به سليقه مطلق سينمادار-تهيهكننده عنوان گرفتهاند، به سليقه سينمادار-تهيهكننده ساخته شدهاند و به روي پرده رفتهاند و حالا، به سليقه اينان به نام "فيلم مردمي " و "سليقه مردمي " در قالب فيلم سينمايي يا ويدئويي گاه با نامهايي عجيب و سخيف روانه پرده يا شبكه نمايش خانگي ميشوند. براي توجيه چرايي اين كار هم از مردم مايه ميگذارند و ميگويند؛ "تماشاچي به اسم فيلم نگاه ميكند و سينما ميرود و كمتر به فيلمهايي از جنس دهه 60 و 70 و با نام آن فيلمها اقبال نشان ميدهد. "
بد نيست نگاهي به اسامي فيلمهايي كه در اين چند سال اخير ديدهايم و فيلمهايي كه پروانه ساخت گرفتهاند، بيندازيم تا به اين نتيجه برسيم كه سينماي دهه80 چه چيزي افزون بر سينماي دهه 70 دارد.
اين اسامي شناسنامه فيلمهايي هستند كه هنوز ساخته نشدهاند و ما چيزي از داستان آنها نميدانيم: ازدواج در وقت اضافه، يه جيب پر پول يه گواهينامه، بخشكي شانس، در شب عروسي، بعدازظهر سگي سگي، دفتر ازدواج، عشق و گلوله، پرتقال خوني، حقه باز دم دراز، جاده عاشقي، ساعت عاشقي، پسر از من، دختر از تو، ساندويج سرد، پيتزا مخلوط، بستني يخي، بازي لطيف، شال گردن، ساقيات باحالات، عروس و ملوس، چگونه ميلياردر شدم، عروس تهراني و ...