hoora
26th February 2010, 01:48 PM
آنهايى كه تصور مىكنند، آيات قرآن، متفرق و پراكنده بود و در زمان جمع قرآن پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله احتمال تحريف در آنها منتفى نبوده است، از اين نكته غافلند كه حضرت خود پس از نزول آيات جاى آنها را در درون سورهها مشخص مىفرمود .
اين امر را علاوه بر دلائل متقن تاريخى كه به اجمال در مورد پيشين بدان اشاره شده، قرآن نيز گواهى مىدهد; زيرا وقتى قرآن با صراحت مىفرمايد: «فاتوا بسورة من مثله» (34) يا «فاتوا بعشر سور مثله» (35) يا «سورة انزلناها» (36) و . . . ، به روشنى اثبات مىكند كه واژه سوره در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله هم براى آن حضرت و هم براى صحابه شناختهشده بود و تعريف مشخصى داشت; به ويژه آنكه برخى سورهها يكباره نازل گرديده بود و نظم و ترتيب آنها از همان آغاز به وسيله وحى مشخص شده بود و اين سورهها در مكتوبات متعددى در نزد برخى از صحابه موجود بود و بسيارى ديگر نيز آنها را به دقتحفظ كردهبودند; بنابراين هيچ زمينهاى براى تحريف به معناى كم و يا زياد كردن در قرآن فراهم نبود .
به تعبير مرحوم شعرانى:
حاصل كلام اينكه مىپرسيم: پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى كه قرآن نازل مىشد، آن را پنهان نگاه مىداشتيا بين مردم منتشر مىكرد؟ البته در جواب مىگويند: منتشر مىكرد . باز مىپرسيم: وقتى منتشر مىكرد، اجازه مىداد هر آيه را جزو هر سوره بخوانند يا مقيد مىفرمود؟ اگر بگويند: مردم را آزاد مىگذاشت، در اين صورت، تحريف معنا ندارد و هر آيه را در هر جا مىتوان قرائت كرد و اگر بگويند: مقيد مىفرمود; البته جمعى كثير كه آن حضرت را در تكاليف دشوار، مانند زكات و جهاد و روزه اطاعت مىكردند، در اين امر نيز متابعت داشتند و وقتى يك آيه جزو يك سوره شد و به همان هيات در ممالك پراكنده گشت، تغيير آن محال بود (37) .
۶ . اهتمام صحابه
نكته ديگرى كه به اعتقاد علامه، دليل تحريف ناپذيرى قرآن است، توجه و اهتمام بيش از حد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله به قرآن است . همان گونه كه از خلال مطالب پيشين به دست مىآيد، علاوه بر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و تاكيدهاى فراوانى كه در حفظ و نگارش و تعليم و تعلم قرآن بيان فرمود و ثوابهاى بسيارى كه براى حفظ و تعليم آن مطرح كرد، اصحاب آن حضرت نيز توجه و عنايتخاصى نسبتبه قرآن مبذول داشتند، به گونهاى كه حتى تصور اين كه ممكن است چيزى از قرآن كم يا زياد شده باشد، امرى محال مىنمايد .
اين توجه تا بدان حد بوده است كه به تعبير مرحوم علامه: آيهها و كلمات و حروف قرآن را شمردند و كيفيت اداى كلمات را ضبط كردند . مانند اين كه ابنكثير چه اندازه مد واجب را مىكشيد و كسائى كدام را با غنه ادا مىكرد و با اين قراين، معلوم مىشود كه چه اندازه در ضبط و نگهدارى قرآن از تصحيف و تحريف مىكوشيدند (38) .
7 . تاكيد بر تلاوت صحيح
تلاوت عين الفاظ قرآن از صدر اسلام تا كنون و سفارش و توصيه اكيد پيامبر صلى الله عليه و آله بر حفظ و تلاوت عين الفاظ آخرين كتاب آسمانى دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى آن است .
علامه در اينباره مىفرمايد: قرآن كلام الهى است كه به وحى الهى بر پيغمبر ما نازل گرديد; لذا ترجمه آن را قرآن نگوييم و مطالعه آن را بىتلفظ، تلاوت نخوانيم; هر چند ثواب بسيار دارد و عنايت پيغمبر صلى الله عليه و آله از آغاز بر اين بود كه عين الفاظ، بىكم و زياده، بر زبانها جارى گردد و همين را عبادت قرار داد و در هر نماز واجب فرمود به امر الهى . چنان كه اگر كسى نتواند لفظ آن را چنان كه بايد بر زبان ادا كند، حتى براى لكنت و آفت، امامت وى جايز نباشد، و اقتداى به او در جماعتباطل بود و اگر حرفى را مانند عين و حاء، چنان كه عرب ادا مىكنند، از مخارج معين، به صفات معينه، ادا نكند، قرآن نخوانده و تلاوت نكرده است و اين قاعده بر خلاف ساير كتب و مؤلفات است كه به ترجمه و مطالعه و فهم معنا، بىاداى لفظ، مقصود حاصل است . حكمتبزرگ اين دستور، نگهدارى قرآن از تحريف و تبديل است; چون كه تمام مسلمانان در اطراف و اكناف عالم به اين تقيد، نگهبان كلمات قرآنند و جاسوس يكديگر كه در آن تغييرى رخ ندهد . از اين جهت مشاهده مىكنيم كه هيچ كتابى، هر چند معروف و مشهور بود و در هر زمان متداول و متواتر، بىاختلاف و تغيير و بدون زياده و نقصان نيست و نسخ اصلى و قديم با يكديگر مخالف و در فصول و ابواب و عدد ابيات مانند يكديگر نيستند . . . ; چون آن طور كه در قرآن ملاحظه مىكنيم، اذهان اهل عالم متوجه الفاظ و كلمات و عين عبارات كتاب نبوده است [و اين تنها قرآن است كه از چنين ويژگى استثنايى و منحصر به فرد برخوردار است.] (39)
۸. ضعف ادله تحريف
يكى از دلايلى كه برخى محدثان، نظير محدث نورى را وادار ساخت تا قول به تحريف را بپذيرد، وجود پارهاى احاديث، در برخى جوامع حديثى است . علامه شعرانى - همانند بسيارى از بزرگان شيعه بر اين باور است كه:
اولا اين احاديث از برخى كتابهاى مجعول يا غير معروف حديثى نقل شدهاست (40) ;
ثانيا از نظر سند غير موثق است;
ثالثا از نظر متن و محتوا نامعتبر است;
رابعا با قرآن و عقل مخالف است;
بنابراين به هيچ وجه نبايد به چنين احاديثى استناد كرد (41) ; چنانكه اين نكته را در ترجمه " تبصرة المتعلمين" با صراحتبيان كرده و چنين فرموده است: روايتى كه بدانيم مفاد و لوازم آن، مطابق قواعد مذهب صحيح نيست، نسبت آن به ائمه عليهمالسلام نتوان داد; مانند رواياتى كه در سهو نبى صلى الله عليه و آله يا تحريف قرآن يا اين كه ماه رمضان هرگز از سى روز كمتر نمىشود، [وارد شده است . . .] ; گر چه بسيار باشد و به اسناد از ثقات نقل شده [باشد] ; اما يقينا راويان در آن سهو كردهاند; چون از خطا معصوم نبودند (42) .
ايشان در پاسخ به ميرزاى نورى در حواشى فصل الخطاب در اين زمينه چنين مرقوم فرمودهاند: ترديدى نيست كه خود آن سورهها در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله گردآورى [شد] و به نامهاى خودش [ان] مرسوم گرديده بود; به گونهاى كه چون يكى از آنان مىگفت، سوره هود يا سوره يوسف يا سوره طه، شنوندگان متوجه مىشوند چه سورهاى را اراده كرده و پس از آن كه سوره نوشته شد و معروف بود، [حتى با فرض] نبودن اين ترتيب بين سورهها در يك مصحف، زيانى ندارد; چون به طور كلى مىگوييم: همه اين احاديثى كه روايتشده، نه بركاسته شدن از قرآن دلالت دارد و نه بر متواتر نبودن قرآن موجود; بلكه آوردن سه حديث ضعيفى كه ضعفش آشكار است - و ما در جلوتر بيان داشتيم - در برابر معلوم، ارزش و اعتبارى ندارد (43) .
و در جايى ديگر مىفرمايد: حديث [تحريف] بدون سند و ضعيف است و احتمال توهم راوى در آن مىرود و ممكن است كه در آن تصرف كرده باشد و به تعبيرى نقل كرده است كه با آن، از مقصود خارج شده باشد (44) .
همچنين از آن جا كه برخى از احاديث تحريف از كتاب "سليم بن قيس" نقل شده، درباره او و كتابش مىنويسد: كتاب سليم بن قيس ساختگى است و حديثى كه فقط در آن باشد و در جاى ديگر نباشد، جدا ضعيف است . . . و يك حديث را به چند بار آوردن متعدد نمىگردد و تمامى آنچه در كتاب سليم بن قيس مىباشد، حديث واحد و ضعيف است و به چند مرتبه نقل كردن قوى نمىشود (45) .
و سرانجام اين كه در نفى حديثى مىنويسد: اين حديث نيز مرسل و ضعيف است و گويا همان حديثى است كه از كتاب سليم نقل گرديده; چون عبارتهايش به آن مىماند (46) .
مرحوم شعرانى در حواشى وافى - كه بحث تحريفناپذيرى را با تفصيل بيشترى مورد بررسى قرار داده است - به نقل از «مرآة العقول» علامه مجلسى چنين آورده است:
لايخفى ان هذا الخبر و كثيرا من الاخبار الصحيحة صريحة فى نقص القرآن و تغييره و عندى ان الاخبار فى هذا الباب متواترة معنى و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن اخبار الامامة فكيف يثبتونها بالخبر (47) .
آن گاه در پاسخ به تفكر علامه مجلسى و پيروانش چنين مىفرمايد: و الجواب انا لانثبت اصل الامامة بالخبر الوارد عن اهل البيت فانه مصادرة على المطلوب، بل باخبار اهل السنة و كما ان طرح جميع الاخبار يوجب رفع الاعتماد عن الاخبار قبول جميعا يوجب رفع الاعتماد عنالقرآن و القرآن اولى بان يعتمد عليه و اما تغيير القرآن فلايثبتبهذا الخبر; لان هذا الخبر نفسه محرف مغير و اما الاخبار المتواترة التى تدل على تحريف القرآن فلمنرها مع بذل الجهد و قد جمع بعض محدثى العصر الاخير جميع ما ورد بزعمه فى تحريف الكتاب فى كتاب سماه فصل الخطاب و تتبعنا صدره و ذيله و جميع ما فيه يرجع الى الادلة الثلالثة التى ذكرناها و اجبنا عنها بما فيه كفاية (48) .
سپس در ادامه مىافزايد: البته برخى احاديث را محدث نورى نقل كردهاست كه علامه مجلسى آنها را نياورده; از آن جمله حديثى است كه مىگويد: منافقان چيزهايى را از جانب خود به قرآن افزودند; در حالى كه اولا راوى اين سخن معلوم نيست كه چه كسى است; ثانيا حتى اگر معلوم بود هم، ما حكم به ضعف و جرح او مىكرديم; چرا كه او روايتى را نقل كرده كه با صريح قرآن مخالف است; علاوه بر اين كه او از كتاب سليم بنقيس (49) رواياتى را نقل كرده; در حالى كه كتاب وى داراى اشتباهات و مجهولاتى است كه هرگز نمىتوان و نبايد بدان اعتماد كرد; حتى برخى آن را به دليل همين اشتباهات فاحش، موضوع و جعلى مىدانند; همچنين سورهاى به نام "سورة الولاية"! را نقل كردهاست كه در كتاب بىاصل و اساسى همچون "دبستان المذاهب" آمدهاست (50) .
و سرانجام اين كه از احتجاج طبرسى اينگونه آورده است كه ميان قول خداوند در سوره نساء كه فرمود: «و ان خفتم ان لا تقسطوا فى اليتامى و اين آيه بود فانكحوا ما طاب لكم» بيش از يك سوم قرآن حذف شده است! ! يعنى در بين اين دو آيه از سوره نساء بيش از ثلث قرآن حذف شده! ! در حالى كه اولا اين روايت مرسل است; ثانيا مضمون آنها معقول و نامقبول است; چرا كه در اين صورت بايد گفتسوره نساء حدود دوهزار و پانصد آيه داشتهاست; ثالثا بيانگر آن است كه سورهها در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله تاليف نشده باشد كه اين هم خلاف نقل مسلم و تاريخ قطعى است .
عين عبارت ايشان در اين زمينه چنين است: نقل [المحدث النورى] فيها بضع اخبار ضعاف لايبلغ عقد العشرة يشتمل بعضها على امور لايقول به المجلسى رحمه الله و لا غيره من علمائنا و لايعتمد عليها قطعا . منها مرسلة الاحتجاج يتضمن ان المنافقين زادوا فى القرآن اشياء من تلقاء انفسهم و لانعرف راوى هذه الرواية و لو كان معلوما لحكمنا بضعفه لانه راويها و منها رواية سليم بن قيس فى مواضع عديدة من كتابه المعروف و هو كتاب موضوع لا يعتمد عليه و مشتمل على اغلاط و مناكير كما ثبت فى محله و منها سورة الولاية التى اوردها فى كتاب دبستان المذاهب و ليس لها اصل و مستند و منها ما روى فى كتاب الاحتجاج: ان بين قوله تعالى «و ان خفتم ان لاتقسطوا فى اليتامى» و قوله تعالى «فانكحوا ما طاب لكم من النساء» سقط اكثر من ثلث القرآن و هو رواية مرسلة و مضمونها غير معقول; اذ يلزم منه كون سورة النساء اكثر من ثلث القرآن مشتملة علىالفين و خمسمائة آية تقريبا او يلتزم بعدم كون السورة مؤلفة على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله و تكلمنا على كل واحد من هذه الاخبار فى حاشية فصل الخطاب و اظن ان المجلسى (ره) ما اراد من الاخبار المتواترة امثال تلك الروايات فانها قليلة جدا بل اراد بها ما ورد فى القراآت الشاذة و اراده بالتحريف اختلاف القرائة و الله العالم (51) .
34) بقره/23 .
35) هود/13 .
36) نور/1 .
37) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص10; نيز بنگيريد: راه سعادت، ص20 .
38) همان .
39) منهجالصادقين، 1/3- 2; نيز بنگريد: راه سعادت، ص 23- 22 .
40) وقف ميراث جاوديان، ش5، ص12 .
41) وافى، 5/233 .
42) تبصرة المتعلمين، ترجمه و شرح علامه شعرانى، 2/524و2/551 .
43) قرآن هرگز تحريف نشده، ص135 .
44) همان، ص131 .
45) همان .
46) همان، ايشان درباره سليم بن قيس و كتابش در موارد ديگرى هم همين نظر را بيان فرمودهاند . بنگريد به: وافى، چاپ سنگى، با حواشى شعرانى، 1/55 و1/99 و 3/47 و 5/233; شرح اصول كافى ملاصالح، حواشى شعرانى، 2/163 و 2/274 و 2/373 .
47) وافى، 5/232 .
48) همان، 5/233 .
49) اين كتاب با نام "اسرار آل محمد" به فارسى منتشر شدهاست .
50) شايد انتخاب عنوان طنزگونه "دبستان المذاهب" و در هم آميختن واژه فارسى به عربى، تا حدودى بر محتواى غيرواقعى آن دلالت داشتهباشد و تاسفبار اين است كه مرحوم محدث نورى، با آن همه علم و اطلاع و ايمان و تعبد، از كتابى اينچنين تهى از واقعيت مطالبى را نقل نمايد و جالب اين كه آن را دليل تحريف قرآن قلمداد كند! !
51) وافى، 5/233 .
اين امر را علاوه بر دلائل متقن تاريخى كه به اجمال در مورد پيشين بدان اشاره شده، قرآن نيز گواهى مىدهد; زيرا وقتى قرآن با صراحت مىفرمايد: «فاتوا بسورة من مثله» (34) يا «فاتوا بعشر سور مثله» (35) يا «سورة انزلناها» (36) و . . . ، به روشنى اثبات مىكند كه واژه سوره در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله هم براى آن حضرت و هم براى صحابه شناختهشده بود و تعريف مشخصى داشت; به ويژه آنكه برخى سورهها يكباره نازل گرديده بود و نظم و ترتيب آنها از همان آغاز به وسيله وحى مشخص شده بود و اين سورهها در مكتوبات متعددى در نزد برخى از صحابه موجود بود و بسيارى ديگر نيز آنها را به دقتحفظ كردهبودند; بنابراين هيچ زمينهاى براى تحريف به معناى كم و يا زياد كردن در قرآن فراهم نبود .
به تعبير مرحوم شعرانى:
حاصل كلام اينكه مىپرسيم: پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى كه قرآن نازل مىشد، آن را پنهان نگاه مىداشتيا بين مردم منتشر مىكرد؟ البته در جواب مىگويند: منتشر مىكرد . باز مىپرسيم: وقتى منتشر مىكرد، اجازه مىداد هر آيه را جزو هر سوره بخوانند يا مقيد مىفرمود؟ اگر بگويند: مردم را آزاد مىگذاشت، در اين صورت، تحريف معنا ندارد و هر آيه را در هر جا مىتوان قرائت كرد و اگر بگويند: مقيد مىفرمود; البته جمعى كثير كه آن حضرت را در تكاليف دشوار، مانند زكات و جهاد و روزه اطاعت مىكردند، در اين امر نيز متابعت داشتند و وقتى يك آيه جزو يك سوره شد و به همان هيات در ممالك پراكنده گشت، تغيير آن محال بود (37) .
۶ . اهتمام صحابه
نكته ديگرى كه به اعتقاد علامه، دليل تحريف ناپذيرى قرآن است، توجه و اهتمام بيش از حد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله به قرآن است . همان گونه كه از خلال مطالب پيشين به دست مىآيد، علاوه بر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و تاكيدهاى فراوانى كه در حفظ و نگارش و تعليم و تعلم قرآن بيان فرمود و ثوابهاى بسيارى كه براى حفظ و تعليم آن مطرح كرد، اصحاب آن حضرت نيز توجه و عنايتخاصى نسبتبه قرآن مبذول داشتند، به گونهاى كه حتى تصور اين كه ممكن است چيزى از قرآن كم يا زياد شده باشد، امرى محال مىنمايد .
اين توجه تا بدان حد بوده است كه به تعبير مرحوم علامه: آيهها و كلمات و حروف قرآن را شمردند و كيفيت اداى كلمات را ضبط كردند . مانند اين كه ابنكثير چه اندازه مد واجب را مىكشيد و كسائى كدام را با غنه ادا مىكرد و با اين قراين، معلوم مىشود كه چه اندازه در ضبط و نگهدارى قرآن از تصحيف و تحريف مىكوشيدند (38) .
7 . تاكيد بر تلاوت صحيح
تلاوت عين الفاظ قرآن از صدر اسلام تا كنون و سفارش و توصيه اكيد پيامبر صلى الله عليه و آله بر حفظ و تلاوت عين الفاظ آخرين كتاب آسمانى دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى آن است .
علامه در اينباره مىفرمايد: قرآن كلام الهى است كه به وحى الهى بر پيغمبر ما نازل گرديد; لذا ترجمه آن را قرآن نگوييم و مطالعه آن را بىتلفظ، تلاوت نخوانيم; هر چند ثواب بسيار دارد و عنايت پيغمبر صلى الله عليه و آله از آغاز بر اين بود كه عين الفاظ، بىكم و زياده، بر زبانها جارى گردد و همين را عبادت قرار داد و در هر نماز واجب فرمود به امر الهى . چنان كه اگر كسى نتواند لفظ آن را چنان كه بايد بر زبان ادا كند، حتى براى لكنت و آفت، امامت وى جايز نباشد، و اقتداى به او در جماعتباطل بود و اگر حرفى را مانند عين و حاء، چنان كه عرب ادا مىكنند، از مخارج معين، به صفات معينه، ادا نكند، قرآن نخوانده و تلاوت نكرده است و اين قاعده بر خلاف ساير كتب و مؤلفات است كه به ترجمه و مطالعه و فهم معنا، بىاداى لفظ، مقصود حاصل است . حكمتبزرگ اين دستور، نگهدارى قرآن از تحريف و تبديل است; چون كه تمام مسلمانان در اطراف و اكناف عالم به اين تقيد، نگهبان كلمات قرآنند و جاسوس يكديگر كه در آن تغييرى رخ ندهد . از اين جهت مشاهده مىكنيم كه هيچ كتابى، هر چند معروف و مشهور بود و در هر زمان متداول و متواتر، بىاختلاف و تغيير و بدون زياده و نقصان نيست و نسخ اصلى و قديم با يكديگر مخالف و در فصول و ابواب و عدد ابيات مانند يكديگر نيستند . . . ; چون آن طور كه در قرآن ملاحظه مىكنيم، اذهان اهل عالم متوجه الفاظ و كلمات و عين عبارات كتاب نبوده است [و اين تنها قرآن است كه از چنين ويژگى استثنايى و منحصر به فرد برخوردار است.] (39)
۸. ضعف ادله تحريف
يكى از دلايلى كه برخى محدثان، نظير محدث نورى را وادار ساخت تا قول به تحريف را بپذيرد، وجود پارهاى احاديث، در برخى جوامع حديثى است . علامه شعرانى - همانند بسيارى از بزرگان شيعه بر اين باور است كه:
اولا اين احاديث از برخى كتابهاى مجعول يا غير معروف حديثى نقل شدهاست (40) ;
ثانيا از نظر سند غير موثق است;
ثالثا از نظر متن و محتوا نامعتبر است;
رابعا با قرآن و عقل مخالف است;
بنابراين به هيچ وجه نبايد به چنين احاديثى استناد كرد (41) ; چنانكه اين نكته را در ترجمه " تبصرة المتعلمين" با صراحتبيان كرده و چنين فرموده است: روايتى كه بدانيم مفاد و لوازم آن، مطابق قواعد مذهب صحيح نيست، نسبت آن به ائمه عليهمالسلام نتوان داد; مانند رواياتى كه در سهو نبى صلى الله عليه و آله يا تحريف قرآن يا اين كه ماه رمضان هرگز از سى روز كمتر نمىشود، [وارد شده است . . .] ; گر چه بسيار باشد و به اسناد از ثقات نقل شده [باشد] ; اما يقينا راويان در آن سهو كردهاند; چون از خطا معصوم نبودند (42) .
ايشان در پاسخ به ميرزاى نورى در حواشى فصل الخطاب در اين زمينه چنين مرقوم فرمودهاند: ترديدى نيست كه خود آن سورهها در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله گردآورى [شد] و به نامهاى خودش [ان] مرسوم گرديده بود; به گونهاى كه چون يكى از آنان مىگفت، سوره هود يا سوره يوسف يا سوره طه، شنوندگان متوجه مىشوند چه سورهاى را اراده كرده و پس از آن كه سوره نوشته شد و معروف بود، [حتى با فرض] نبودن اين ترتيب بين سورهها در يك مصحف، زيانى ندارد; چون به طور كلى مىگوييم: همه اين احاديثى كه روايتشده، نه بركاسته شدن از قرآن دلالت دارد و نه بر متواتر نبودن قرآن موجود; بلكه آوردن سه حديث ضعيفى كه ضعفش آشكار است - و ما در جلوتر بيان داشتيم - در برابر معلوم، ارزش و اعتبارى ندارد (43) .
و در جايى ديگر مىفرمايد: حديث [تحريف] بدون سند و ضعيف است و احتمال توهم راوى در آن مىرود و ممكن است كه در آن تصرف كرده باشد و به تعبيرى نقل كرده است كه با آن، از مقصود خارج شده باشد (44) .
همچنين از آن جا كه برخى از احاديث تحريف از كتاب "سليم بن قيس" نقل شده، درباره او و كتابش مىنويسد: كتاب سليم بن قيس ساختگى است و حديثى كه فقط در آن باشد و در جاى ديگر نباشد، جدا ضعيف است . . . و يك حديث را به چند بار آوردن متعدد نمىگردد و تمامى آنچه در كتاب سليم بن قيس مىباشد، حديث واحد و ضعيف است و به چند مرتبه نقل كردن قوى نمىشود (45) .
و سرانجام اين كه در نفى حديثى مىنويسد: اين حديث نيز مرسل و ضعيف است و گويا همان حديثى است كه از كتاب سليم نقل گرديده; چون عبارتهايش به آن مىماند (46) .
مرحوم شعرانى در حواشى وافى - كه بحث تحريفناپذيرى را با تفصيل بيشترى مورد بررسى قرار داده است - به نقل از «مرآة العقول» علامه مجلسى چنين آورده است:
لايخفى ان هذا الخبر و كثيرا من الاخبار الصحيحة صريحة فى نقص القرآن و تغييره و عندى ان الاخبار فى هذا الباب متواترة معنى و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن اخبار الامامة فكيف يثبتونها بالخبر (47) .
آن گاه در پاسخ به تفكر علامه مجلسى و پيروانش چنين مىفرمايد: و الجواب انا لانثبت اصل الامامة بالخبر الوارد عن اهل البيت فانه مصادرة على المطلوب، بل باخبار اهل السنة و كما ان طرح جميع الاخبار يوجب رفع الاعتماد عن الاخبار قبول جميعا يوجب رفع الاعتماد عنالقرآن و القرآن اولى بان يعتمد عليه و اما تغيير القرآن فلايثبتبهذا الخبر; لان هذا الخبر نفسه محرف مغير و اما الاخبار المتواترة التى تدل على تحريف القرآن فلمنرها مع بذل الجهد و قد جمع بعض محدثى العصر الاخير جميع ما ورد بزعمه فى تحريف الكتاب فى كتاب سماه فصل الخطاب و تتبعنا صدره و ذيله و جميع ما فيه يرجع الى الادلة الثلالثة التى ذكرناها و اجبنا عنها بما فيه كفاية (48) .
سپس در ادامه مىافزايد: البته برخى احاديث را محدث نورى نقل كردهاست كه علامه مجلسى آنها را نياورده; از آن جمله حديثى است كه مىگويد: منافقان چيزهايى را از جانب خود به قرآن افزودند; در حالى كه اولا راوى اين سخن معلوم نيست كه چه كسى است; ثانيا حتى اگر معلوم بود هم، ما حكم به ضعف و جرح او مىكرديم; چرا كه او روايتى را نقل كرده كه با صريح قرآن مخالف است; علاوه بر اين كه او از كتاب سليم بنقيس (49) رواياتى را نقل كرده; در حالى كه كتاب وى داراى اشتباهات و مجهولاتى است كه هرگز نمىتوان و نبايد بدان اعتماد كرد; حتى برخى آن را به دليل همين اشتباهات فاحش، موضوع و جعلى مىدانند; همچنين سورهاى به نام "سورة الولاية"! را نقل كردهاست كه در كتاب بىاصل و اساسى همچون "دبستان المذاهب" آمدهاست (50) .
و سرانجام اين كه از احتجاج طبرسى اينگونه آورده است كه ميان قول خداوند در سوره نساء كه فرمود: «و ان خفتم ان لا تقسطوا فى اليتامى و اين آيه بود فانكحوا ما طاب لكم» بيش از يك سوم قرآن حذف شده است! ! يعنى در بين اين دو آيه از سوره نساء بيش از ثلث قرآن حذف شده! ! در حالى كه اولا اين روايت مرسل است; ثانيا مضمون آنها معقول و نامقبول است; چرا كه در اين صورت بايد گفتسوره نساء حدود دوهزار و پانصد آيه داشتهاست; ثالثا بيانگر آن است كه سورهها در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله تاليف نشده باشد كه اين هم خلاف نقل مسلم و تاريخ قطعى است .
عين عبارت ايشان در اين زمينه چنين است: نقل [المحدث النورى] فيها بضع اخبار ضعاف لايبلغ عقد العشرة يشتمل بعضها على امور لايقول به المجلسى رحمه الله و لا غيره من علمائنا و لايعتمد عليها قطعا . منها مرسلة الاحتجاج يتضمن ان المنافقين زادوا فى القرآن اشياء من تلقاء انفسهم و لانعرف راوى هذه الرواية و لو كان معلوما لحكمنا بضعفه لانه راويها و منها رواية سليم بن قيس فى مواضع عديدة من كتابه المعروف و هو كتاب موضوع لا يعتمد عليه و مشتمل على اغلاط و مناكير كما ثبت فى محله و منها سورة الولاية التى اوردها فى كتاب دبستان المذاهب و ليس لها اصل و مستند و منها ما روى فى كتاب الاحتجاج: ان بين قوله تعالى «و ان خفتم ان لاتقسطوا فى اليتامى» و قوله تعالى «فانكحوا ما طاب لكم من النساء» سقط اكثر من ثلث القرآن و هو رواية مرسلة و مضمونها غير معقول; اذ يلزم منه كون سورة النساء اكثر من ثلث القرآن مشتملة علىالفين و خمسمائة آية تقريبا او يلتزم بعدم كون السورة مؤلفة على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله و تكلمنا على كل واحد من هذه الاخبار فى حاشية فصل الخطاب و اظن ان المجلسى (ره) ما اراد من الاخبار المتواترة امثال تلك الروايات فانها قليلة جدا بل اراد بها ما ورد فى القراآت الشاذة و اراده بالتحريف اختلاف القرائة و الله العالم (51) .
34) بقره/23 .
35) هود/13 .
36) نور/1 .
37) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص10; نيز بنگيريد: راه سعادت، ص20 .
38) همان .
39) منهجالصادقين، 1/3- 2; نيز بنگريد: راه سعادت، ص 23- 22 .
40) وقف ميراث جاوديان، ش5، ص12 .
41) وافى، 5/233 .
42) تبصرة المتعلمين، ترجمه و شرح علامه شعرانى، 2/524و2/551 .
43) قرآن هرگز تحريف نشده، ص135 .
44) همان، ص131 .
45) همان .
46) همان، ايشان درباره سليم بن قيس و كتابش در موارد ديگرى هم همين نظر را بيان فرمودهاند . بنگريد به: وافى، چاپ سنگى، با حواشى شعرانى، 1/55 و1/99 و 3/47 و 5/233; شرح اصول كافى ملاصالح، حواشى شعرانى، 2/163 و 2/274 و 2/373 .
47) وافى، 5/232 .
48) همان، 5/233 .
49) اين كتاب با نام "اسرار آل محمد" به فارسى منتشر شدهاست .
50) شايد انتخاب عنوان طنزگونه "دبستان المذاهب" و در هم آميختن واژه فارسى به عربى، تا حدودى بر محتواى غيرواقعى آن دلالت داشتهباشد و تاسفبار اين است كه مرحوم محدث نورى، با آن همه علم و اطلاع و ايمان و تعبد، از كتابى اينچنين تهى از واقعيت مطالبى را نقل نمايد و جالب اين كه آن را دليل تحريف قرآن قلمداد كند! !
51) وافى، 5/233 .