PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ميرزا حسن خان وثوق الدوله



آبجی
23rd February 2010, 04:02 PM
ميرزا حسن خان وثوق الدوله

1247 هجری شمسی
تاریخ تولد
بهمن ماه 1329 شمسی

تاریخ درگذشت

تهران

توضيحات - آرامگاه

http://www.yadeyar.ir/image/voaoogh.jpg

منزل شخصی وثوق الدوله در محوطه بازار تهران


بیوگرافی و زندگینامه
میرزا ابراهیم خان معتمد السلطنه چهار فرزند داشت که یکی از آن ها میرزا عبدا.. خان معتمد السلطنه «عرضه» آن را نیافتند که خود را به جایی برسانند ولی پسر ارشدش وثوق الدوله (حسن) و برادری که یک سال از او کهتر بود یعنی قوام السلطنه (احمد) چنانچه گفتیم وارد رده اول سیاستمداران وابسته ایران شدند. وثوق الدوله دوبار و قوام السلطنه چهار بار به نخست وزیری ایران رسیدند .
هر دوی آن ها در کریاس سلاطین قاجار و سپس یکی از آن ها در خدمت محمد رضا پهلوی در مقام نخست وزیر سر فرود آوردند. میرزا حسن خان وثوق الدوله 81 سال عمر کرد.
برادرش 85 سال هر دو مردمی ثروتمند بودند. سفته بازی با زمین های شرق تهران را وثوق الدوله شروع کرد. قوام خیابانی و پارکی به نام خود داشت وملاک بزرگ لاهیجان صاحب کشتزارهای چای بود. زندگی آن ها با دوران رونق کار سرمایه داری مستعمراتی غرب به ویژه انگلیس و ایالات متحده مقارن بود .
هنگامی که میدانداری جهانی در دست این دولت ها افتاده بود و لذا این چاکران حتی زمانی که مشت درشت افکار عمومی آن ها را از عرصه سیاست می راند از گردش «فرنگستان» و معاملات پر سود و گوشه آرام کتابخانه و تعظیم و تکریم اطرافیان و احیاناٌ تجدید فراش برخوردار بودند. تا زمانی که ارباب بار دیگر آن ها را به خدمت فراخواند.
در تاریخ دیپلماسی کم اتفاق می افتد که دو برادر از یک بطن در کشور بزرگی مانند ایران یکی در کنف حمایت انگلستان و قاجار و دیگری در کنف حمایت آمریکا و پهلوی نقشی چنین عظیم و چنین انباشته از درونمایه شوم استعماری در کشور ایفا کرده باشند. و لذا در واقع گزینش آن ها به عنوان مستوره کالای استعماری کاری از روی هوس و به عبث نیست و آن ها با چهره و عنوان و کاریر سیاسی و کار حیاتی خود کاملاٌ عصری را منعکس می کنند.
میرزا حسن خان وثوق الدوله در بهمن ماه 1329 شمسی در سن 81-82 سالگی در شهر تهران بی سرو صدا در گذشت. خود او زمانی به مستوفی الممالک که او را سبب رشوه ستانی از بیگانگان و بی پروایی در مال اندوزی نصیحت وار ملامت کرده بود . پیغام فرستاد:
«ابوی مالی در زندگی گرد نیاورد. ولی پدر سرکار آقا(مستوفی) و پدران آقایان مشیرالدوله وموتمن الملک هر کدام ثروت های کلانی از راه دزدی و اختلاس بهم زدند و برای شما به ارث گذاشتند. لذا شما امکان یافتید بلند نظر و بی نیاز شوید و سرکار آقا در مجلس شوری فرمودید: «من نه آجیل می دهم و نه آجیل میستانم» . حالا بنده قدری ثروت اندوزی می کنم و برای بازماندگانم باقی می گذارم آن وقت آن ها هم مانند شما با وقار و چشم و دل سیر خواهند شد و نصیحتی را که شما به من می کنید بدیگران خواهند کرد.
از سندیت و وثوق این سخنان منتسب به وثوق اطلاع دقیقی نداریم ولی از وجنان روایت چنین بر می آید که باید درست باشد. وثوق الدوله مردی گستاخ بود و همکاران و همریشان خود را نیک می شناخت و لذا به آن ها اجازه فضولی تحت عنوان موعظه نمی داد. و نیز گویا تنها فرزند ذکور وثوق الدوله سبیلی مستوفی وار نهاده و رفتاری درویشانه دارد ولی وثوق از طریق چهار دختر خود با خانواده های امینی و اعلم و مصدق و خواجه نوری وصلت کرده است.
انگلیسی ها در ایام قدرت روسیه تزاری در سال های 1907 و 1909 دوبار در صدد تقسیم ایران با رقیب بر آمدند تا مرزهای هندوستان را امن و دسترس خود را به منابع نفت تضمین نمایند. حالا می شد تمام ایران را بی هراس از رقیب بلعید. امپراطوری هرگز تصور نمی کرد که هرج و مرج بلشویکی قادر باشد نظامی ایجاد کند، قادر باشد او را از قفقاز براند، احزاب و گروه های ضد انقلابی را به گریز وادارد.
وثوق ا لدوله مانند نوری سعید پاشا آن چهره ای بود که باید سیاست دشوار تحت الحمایه سازی ایران را اجرا کند. این کار در عراق بسیار آسان بود و در ایران بسیار دشوار. در ایران پس از انقلاب مشروطیت سطح آگاهی ملی به شکل جالبی بالا بود.
امپراطوری خردمند انگلیس نه فقط این را ندید که انقلاب بلشویکی به رهبری لنین قادر است دولت مقتدری به وجود آورد. این را هم ندید که با مردم ایران که سخت پایبند استقلال میهن خود هستند از این بازی ها نمی توان کرد. چرا وثوق الدوله این نقش را پذیرفت؟ حرص لیره؟ اعتقاد به قدر قدرت بودن لندن؟ هردو؟ به هرجهت کور خوانده و دست به خودکشی سیاسی زد.
برای تبدیل ایران به « تحت الحمایه» باید قراردادی بسته شود. وثوق الدوله در ایام جنگ جهانی 1915 تشکیل واحد نظامی انگلیسی تفنگداران جنوب ایران S.P.R (این حروف ابتدای واژه های South Persian Riflers است که در ا یران به پلیس جنوب معروف شد. شبکه جاسوسی آلمان قیصری و ژرمانوفیل های جنوب از احساسات ملی عشایر ما برای مبارزه رویارو با این نیروی مداخله گر استفاده کردند. و این از مواردی است که تضادهای امپریالیستی کارنبرد خلقی را تسهیل می کند.) تحت فرماندهی ژنرال سرپرسی سایکس را تهنیت گفته بود و نشان داده بود که وی برای تایید اقدامات غیر وجیه به حد کافی وقیح است. چنین کسی می توانست قرارداد 1919 با انگلیس را بدون دغدغه وجدان امضاء کند.
وثوق الدوله وقتی به نخست وزیری رسید قرارداد اسارت بار امضاء کرد واین عمل او در حکم افروختن فتیله یک توپ نیرومند بود. ایران بلافاصله منفجر شد. قیام های مسلحانه در شمال( خراسان، مازندران، گیلان، آذربایجان) و در جنوب( عشایرتنگستان و بهارلو) گسترش یافت. ( میتوان حدس زد که آژانس عمال آلمان ها و ترک ها برای بسط احساسات ضد انگلیسی زمینه مساعد یافته بودند. دو جاسوس آلمانی یعنی واسموس و گتینگ یک شبکه 300 نفری در ایران داشتند و با استفاده از نفرت ملی علیه امپراطوری انگلیس وتزاریسم توانسته بودند از فعالیت ملیون استفاده کنند و ژرمانوفیلی را اشاعه دهند.) در تهران احزاب وگروه های ملی در مجلس و مطبوعات و خارج از آن سخت وارد میدان عمل شدند. شیخ محمد خیابانی رهبر خیزش تبریز آشکارا گفت:
« ما علیه وثوق الدوله قیام کرده ایم ». نویسندگان و شاعران به نام دوران موجی عظیم از احساس ملی براه انداختند. اشعار وطنی فراوانی سروده شد. اشعاری در هجو و خوار ساختن شخص وثوق الدوله به میان آمد که در آن از رکاکت پرهیزی نبود. از نمونه های اشعار فوق میتوان این بیت معروف را یاد کرد:
ای وثوق الدوله ایران ملک بابایت نبود یا خراج دختر هر شب به یکجایت نبود
وثوق الدوله با همه بیشرمی خود تاب چنین انفجار سراسری را نداشت و تعادل درونی خود را از دست داد. وی با همه پوست کلفتی که آن را از شرایط اولیه سیاستمداری در ایران می شمرند استعفا کرد و نزد خود تعجب می کرد که این واژه اک ناچیز « استقلال» چیست که این ابلهان عقب مانده شرقی را از قبول حمایت امپراطوری زرین غرب محروم می کند.
در تاریخ معاصر ایران چهار واکنش خلقی مانند ترکش اتمی، مبتکران خیانت را به عقب نشینی واداشت .
1 ـ واکنش علیه قرارداد رژی تنباکو به فتوای میرزای شیرازی
2 ـ واکنش علیه قرارداد 1919 و حکومت وثوق الدوله
3 ـ واکنش علیه قوام در 30 تیر 1331
4 ـ واکنش علیه محمد رضا پهلوی در جریان انقلاب اخیر
این واکنش ها بدون استثناء به پیروزی خلق و سرنگونی دشمنانش منجر شد. در این واکنش ها مردم هم متحد و هم کوبنده عمل کردند. و این نکته بسیاری چیزها را در مورد ملت ما نشان می دهد و ثابت می کند که نیروی متحد و متعرض خلق نیروی شکست ناپذیری است. در واکنش وسیع و هماهنگ علیه قرارداد 1919 باید نقش «حزب دمکرات» را که در آن ایام در مجلس نفوذ فراوان داشت و فعالیت افرادی مانند مستوفی الممالک – سلیمان میرزا – د کتر مصدق – ملک الشعرای بهار و غیره را از نظر دور نداشت.
باری به هر انداز به این پیروزی خلقی مایه ننگ و سرشکستگی ابدی وثوق الدوله شد برای مردم ایران افتخار به بار آورد. وثوق الدوله دانست که بی پروا «آجیل گرفتن» و در قبالش میهن را به حراج گذاشتن کار ساده ای نیست . او شاید پی برد که از دیپلماسی ارباب انگلیسی چیزی قوی تر به نام جنبش مردم وجود دارد.(وثوق الدوله از حوادث نتیجه گرفت که او بدشانس است. قطعه فصیح معروف او درباره حادثه شکستن چرخ اتوموبیلش در نتیجه تصادف با شاخ گاوی که در جاده افتاده بود با همه زیبایی تفکر خرافی او را نشان می دهد.
چون بد آید هر چه آید بد شود یک بلا ده گردد و ده صد شود
آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ فلسفه باطل شود، منطق دروغ
پهلوانی را بگرداند خسی چیره گردد پشه ای بر کرکسی
کور گردد چشم عقل کنجکاو بشکند گردونه ای را شاخ گاو
نه انگلیس ها و نه رضا شاه بعد ها جرات نکردند سیاستمدار شکست خورده را وارد صحنه کنند. او ابتدا کمی در حاشیه سیاست باقی ماند و سپس در 56 سالگی بالمره «خدمت» را ترک گفت و خانه نشین شد.
در این فاصله مدتی به اروپا سفر کرد. ولی امپریالیسم خادم وفادار خود را از یاد نبرد. در سال 1314 هجری شمسی موقعی که وثوق الدوله 62 ساله بود بنا به توصیه اربابان انگلیسی و توافق رضا شاه وی رئیس «فرهنگستان» نو بنیاد ایران گردید و مدتی کوتاه دراین سمت ماند و سپس آن را ترک گفت و دوباره به اروپا رفت. ایرانیان درآن ایام مرد را از راه اشعار عشقی و عارف و برخی اسناد تاریخی کمابیش می شناختند ولی در قبال شغل فرهنگی او واکنشی نکردند. در همین ایام برخی اشعار او در مجلات ادبی چاپ شد که ازآن جمله چکامه شکواییه ایست که ابیاتی را از آن نقل خواهیم کرد. پیداست که همه این تمهیدات برای آن بود که آب تطهیر بر روی وثوق الدوله بریزند و به او پاداشی دهند.
اما قرارداد 1919 چنان قرارداد اسارت باری بود که نه تنها در کشور بلکه در جهان انگیزه واکنش دولت ها شد. روسیه شوروی انقلابی در 28 اوت 1919 اعلامیه ای صادر کرد و در اعلامیه تصریح نمود که وی قرارداد را «به رسمیت نمی شناسد». حریفان امپریالیستی انگلیس یعنی فرانسه وآمریکا نیز که از اشت های جهانخواری رقیب به خشم آمده بودند از این قرارداد به طغیان آمدند. بلافاصله پس از جنگ اول آمریکا قصد داشت به سراغ منابع نفت «جهان قدیم» برود ولی انگلیس ها سر انجام حریف ثروتمند و قلدر را به قبول سیاست «عزلت گزینی» Isolationisme واداشتند و بر اساس اصل «مونرو» و «آمریکا مال آمریکاییان است» او را به نیمکره غربی بازگرداندند.
در خود کشور واکنش به طور اساسی مسلحانه بود. جنبش آذربایجان- گیلان- مازندران- خراسان- اصفهان- کرمان-آباده- شیراز- نیریز- ایلات تنگستان و بهارلو را فرا گرفت. جنبش سیاسی که تهران مرکز فوران آن بود نیز در سراسر کشور اشاعه یافت . علل زیادی در پایه این «نه» غرنده و خشمناک مردم ایران وجود دارد که خود در خورد تحلیل تاریخ جداگانه ایست.
به موجب قرارداد 1919 انگلیس می بایست دولت وثوق الدوله را با پرداخت ماهانه 225 هزار لیره اداره کند. این کشور استعماری که خود «سیتی» مرکز مالی جهان را به وجود آورده، مایل بود امور مالی خاور زمین را نیز تحت نظارت خویش گیرد، لذا یک «بانک شرق» موافق قرارداد در تهران دائر می ساخت. حتی قبل از تصویب قرارداد، دولت انگلستان آریتاج سمیث را برای اداره امور مالی ایران اعزام داشت.
موافق قرارداد 1919 ارتش ایران کلاٌ تحت نظارت مستشاران انگلیسی قرار می گرفت. این کار پس از کودتای 28 مرداد 1332 بالاخره به دستور آمریکا به دست محمد رضا پهلوی انجام شد. میلسپو در کتاب خود به نام «آمریکائیان در ایران» با تاکید «ناسیونالیسم» ایرانی را به باد مسخره می گیرد و به قیمومت غرب بر این کشور معتقد است. این طرز تفکر برای همه امپریالیست ها نمونه وار است .
موافق قرارداد 1919 انگلستان عوارض گمرکی کالاهای خود را فوق العاده تنزل د اد و برعکس بر عوارض گمرکی کالاهای وارده از روسیه افزود. هدف «دک کردن» روسیه از صحنه بازرگانی کشور ما بود. انگلستان می پنداشت که روسیه قد راست نخواهد کرد و وی قادر است با رقیب خطرناک سابق خوداینک موافق هوس خود رفتار کند.
موافق قرارداد می بایست یک رشته راه آهن های استراتژیک و بازرگانی تحت اداره انگلستان در ایران دائر شود. قرار بود «کمپانی نفت شمال» آغاز کار نماید و منابع شمال از دست رقبای آمریکایی یا روسی خارج گردد. آمریکا که به تسلط شرکت «استاندارداویل» و«سینکراویل» به نفت شمال ذیعلاقه بود طبیعت این طماعی بی حد حری را که می خواست هم نفت جنوب وهم نفت شمال ایران را داشته باشد نمی پسندید.
وثوق الدوله برای سرکوب پایداری مردم دست به بگیر و ببند و تبعید زد. از آن جمله شاعر ملی عشقی زندانی شد. ولی در پاسخ او گفتند: « چندان زندانهایت را پر می کنیم که دیگر در آن جایی باقی نماند».
برای انگلوفیل های جاه طلب و بی وجدانی امثال وثوق الدوله – تقی زاده – سیدضیائ- رضاخان – همه این ها چه اشکالی داشت. آن ها ارزشی برای کلاه نمدی های ایران قائل نبودند. با این حال همین مردم «فارن آفیس» را به زانو در آوردند.
وثوق الدوله به سایه گریخت و در این اواخر به سفته بازی زمین های موات پرداخت. از خود اربابان به تصاویر آن ها به روی سکه ها پناه برد و سیاست وصلت با «هزارخانواده» را دنبال کرد. او دیگر به «گربه مرده» سیاسی بدل شده بود.
جاه طلبی جناب ایشان به حدی بود که در زمان نخست وزیری برادرش احمد قوام در 1321 (دوران جنگ جهانی دوم) باز دلش خواست مقامی داشته باشد و سفارت امریکا را از برادرش متوقع بود. برادرش که این «ریسک» سیاسی را برای خود صلاح نمی دانست طی نامه ای «بچه گول زنگ» او را به قبول سفارت ترکیه تشویق میک ند که بعد از راه ترکیه به آمریکا برود و آن هم سر نمی گیرد.
وقتی به رفتار برادرش می نگریم که تا بالای 80 سالگی همین روش ها را داشته معلوم می شود چیزی که برای اخوان گرامی مطرح نبود پند آموزی از تاریخ است. در نظر آن ها «سیاست» یعنی همین کارها. سیاست در ایران وابسته یعنی نوکری با تدبیر بودن و مدبر یعنی حیله گر و عوام فریب و بی وجدان.
هدف سیاست کسب قدرت، هدف کسب قدرت، تحصیل ثروت، هدف تحصیل ثروت، برخورداری از عیش و نوش و اطاعت و احترام است لا غیر. این است زندگی. شاید در خطاب به این جانوران سیاسی است که
در همان ایام که وثوق الدوله خود را تماماٌ به آغوش انگلستان می فکند برادرش با آمریکا مغازله می کرد. در سابق نیز گفتیم که آمریکا خواستار نفت ایران بود و پس از انقلاب اکتبر و قطع رابطه قاجارها با دربار تزارها، احمد شاه در صدد بر آمد که امریکا را تکیه گاه سازد. احمد شاه محتاطانه از نزدیکی به آلمان پرهیز داشت زیرا نمی خواست با دشمن محارب انگلستان وارد زد و بند شود ولی وقتی امریکا از راه شوستر و بعدها میلسپو کوشید تا دربار ایران را جلب کند وی در این نزدیکی ضرری ندید. سیاستمداران نزدیک به احمد شاه مانند مستوفی الممالک، موتمن الملک، مشیرالدوله، مصدق السلطنه، قوام السلطنه و غیره نیز پس از یاس از اثر بخشی سیاست تکیه به آلمان دخالت دادن امریکا را در امور ایران به فال نیک می گرفتند و استدلال می کردند که این کشور از ایران دور است و خطری برای تمامیت کشور ندارد و در سایه ثروت و قدرت صنعتی وی ، ایران می تواند در قبال همسایگان بایستد. این «رویای طلایی» دربار و حامیانش به جایی نرسید. انگلستان دربند و بست جهانی قدرت خود را در نیمکره شرقی مستقر ساخت. شوستر و میلسپو از ایران رفتند. این واقعیت که اتحاد شوروی نیز با باز شدن پای امپریالیسم درنده و نیرومندی که در کنار انگلستان به خاورمیانه مخالف بود، شکست تلاش های دولت ویلسون را تسریع کرد و قوام که «داو» سیاسی خود را در جایی ناسنجیده هشته بود، بیش از برادرش در دوران رضا خان در محاق افتاد.




منبع :

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد