PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهادت امام حسن عسگری علیه السلام



آبجی
22nd February 2010, 11:57 PM
بار دیگر شد ز کینه زنده غم های مدینه

چون بقیع ، سامرا از کین خراب است قلب شیعه در این ماتم کباب است
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند .در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزی برای پدرم ( که وزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - يعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . يکی از ايشان نحرير خادمبود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسيحی و يهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را برای آن مي کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند ... . اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری علیه السلام رفت و آمد بسيار مي کردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام تکرار مي شد .

آبجی
22nd February 2010, 11:59 PM
پرتوى از خورشيد سامرّا

http://img.tebyan.net/big/1386/12/13033512415224315625221220515120412110832136.jpg
اشاره
گاهى آدمى با ديدن يك حقيقت، آن چنان شيفته و شيدا مى‏شود كه ناگزير از راه و رسم و باورهاى قبلى خويش دست مى‏كشد و به آن حقيقتى كه قلبش را تسخير كرده، دل و جان مى‏سپارد.
به عبارت ديگر، حلول آنى يك حقيقت، تأثير شگرف در جسم و جان آدمى مى‏گذارد و تا مرحله انقلاب «قلبى» و «درونى»، او را به پيش مى‏برد. و اين، خواه ناخواه، تحوّل عظيمى در زندگى فردى و اجتماعى انسان ايجاد مى‏كند.
شايسته است براى سنجش حدّ و مرز اين دگرگونى، به نكات زير توجّه كنيم:
1. تغييردهنده و تسخير كننده اصلى قلب‏هاى مردم، خداست. بدون اذن و اراده پروردگار، هيچ دلى شكافته نمى‏شود و هيچ قلبى رنگ حقيقت به خود نمى‏گيرد.
2. ممكن است اولياءاللّه و بعضى از بندگان صالح خدا نيز با «رياضت روحى و معنوى» و «ساختن درون خويش»، به مقام والاى «تسخيركنندگى» دست يازند؛ اما اين دگرگون‏سازى آنها، نه ذاتى و حقيقى، كه عرضى و اعتبارى است. آنان هرچه به خدا نزديك‏تر شوند، رفتار، كردار، نفوذ كلام و سيماى نورانى‏شان، موجب تغيير و انقلاب عميق‏تر و ماندگارتر مى‏شود.
بر همين اساس، مى‏توان گفت: امامان معصوم عليهم‏السلام تحوّل سازان و تسخيركنندگانى هستند كه به اذن الهى، بيشترين و ماندگارترين تأثير روحى و فكرى را در ديگران ايجاد مى‏كنند.
3. نكته ديگر اينكه، به صورت واقعى افرادى قدرت تغيير، تسخير و دگرگون‏سازى روح و روان و تصرّف وجود ديگران را دارند كه خود، بر اثر جذبه «ايمان» و درك عميق «وحدانيّت»، متغيّر شده و چشم دل‏شان به جمال زيباى «حقيقت» روشن شده باشد.
حال با اين نگاه، به سراغ امام حسن عسكرى عليه‏السلام مى‏رويم و از اين منظر، به نظاره تسخيرها، هدايت‏ها و ميزان نفوذ و تصرّف دل و جان ديگران توسط حضرتش مى‏نشينيم.

********
طاغوت‏هاى معاصر امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، در مدّت زندگى آن امام همام، از هيچ گونه ظلم و جفا دريغ نكردند و هريك، به نوعى به آزار و اذيّت آن حضرت پرداختند. در اين ميان، معتمد عبّاسى، گوى سبقت را از همگنان خويش ربوده بود. او پيوسته با آن وارسته روزگار، بدرفتارى مى‏كرد و در حقّش ستم روا مى‏داشت. او براى زجر و آزار بيشتر امام حسن عسكرى عليه‏السلام بدترين، شرورترين و پليدترين ياران خويش را مأمور و نگهبان آن حضرت قرار مى‏داد. امام عليه‏السلام در همان زندان‏ها نيز، به تبليغ و هدايت فريب‏خوردگان مى‏پرداخت و با خَلْق جلوه‏هاى عملى، عبادى و عرفانى خويش، راهبرى و تربيت آنان را به عهده داشت.

1. دگرگونى زندان‏بانان

صالح بن وصيف از كسانى است كه مسئوليت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسكرى عليه‏السلام را عهده‏دار بود. او بدترين كارها را نسبت به آن امام همام روا داشته و بدترين افراد را براى آزار و اذيّت آن حضرت به كار گماشته و چه رنج‏ها و آزارها كه بر آن امام وارد نساخت! در همين راستا آورده‏اند كه:
روزى جمعى از درباريان عبّاسى، نزد وى آمده و درباره نتايج شكنجه‏هاى روحى و جسمى امام حسن عسكرى عليه‏السلام به گفت و گو نشستند. وقتى دانستند كه حربه‏هايشان در مورد حضرت كارساز نبوده، خطاب به صالح بن وصيف گفتند:
ـ بر حسن بن على سخت گرفته، او را در تنگناى شديدترى قرار بده!
صالح كه بارها امام را آزموده و براى عذاب آن حضرت، از انواع و اقسام شكنجه‏هاى روحى و جسمى بهره برده بود؛ به خشم آمد و با عصبانيت گفت:
ـ مى‏گوييد چه كنم؟ دو نفر از شرورترين افراد را به عنوان نگهبانان مخصوص، نزد او فرستادم؛ متأسّفانه آنها چنان تحت تأثير رفتار و كردار او قرار گرفتند كه اينك، پيوسته به عبادت، نماز و روزه اشتغال دارند. اگر باور نداريد، منتظر بمانيد و از زبان خودشان بشنويد.
آنگاه دستور داد تا آن دو نفر را حاضر كنند. وقتى آمدند، درباريان عبّاسى از آنان پرسيدند:
ـ واى بر شما! كارتان با اين مرد (امام حسن عسكرى عليه‏السلام ) به كجا كشيد؟
آنها با اينكه لبه تيغ ستم را به جان خويش احساس مى‏نمودند، زبان از حقيقت فرونبسته، حقيقت را چنين بازگو كردند:
ـ چه مى‏گوييد در مورد مردى كه روزها روزه مى‏گيرد و شب‏ها تا پايان شب، مشغول عبادت و مناجات است؟ او به غير از عبادت، به چيزى اشتغال ندارد و به هيچ عنوان با ما هم سخن نمى‏شود. هرگاه چهره او را مى‏ديديم، از هيبتش به لرزه مى‏افتاديم و آن‏چنان تحوّل و دگرگونى در جسم و جانمان ايجاد مى‏شد كه گذشته خويش را كاملاً فراموش مى‏كرديم و گويا مالك جان خويش نبوده و هيچ اراده و قدرتى از خود نداريم.
درباريان عبّاسى با شنيدن سخنان ندامت‏انگيز شروران اردوگاه، لب فروبستند و با سرافكندگى، مجلس را ترك نمودند.1
2. على بن جرين

او نيز از ديگر زندان‏بانانى است كه مدّت‏ها وظيفه شكنجه و نگهبانى از امام حسن عسكرى عليه‏السلام را به عهده داشت. هرچندگاهى، فرعون عبّاسى او را نزد خود فرا مى‏خواند و از حالات امام حسن عسكرى عليه‏السلام پرس و جو مى‏كرد. او نيز متناسب با پرسش‏هاى خليفه پاسخ مى‏داد.
طولى نكشيد كه على بن جرين نيز تحت تأثير عبادات و سجده‏هاى آن بنده خائف خدا قرار گرفت و دل سنگى‏اش متحوّل و دگرگون شد. به همين جهت در بيشتر گزارش‏هاى خود، از بيان حقيقت دم فرو نبسته است. او در حضور معتمّد عبّاسى، چنين به مقام والاى امام عسكرى عليه‏السلام اعتراف كرده است:
ـ انّه يَصُومُ النّهارَ وَ يُصَلِّى اللَّيلَ؛ همانا او همواره روزها، روزه‏دار است و شب‏ها را با نماز و عبادت سپرى مى‏كند.2*
3. وحشت خليفه

يكى از زندان‏بانان خشن و سنگدل امام حسن عسكرى عليه‏السلام شخصى به نام «نحرير بن عبيداللّه» بود. او آن امام بزرگوار را بسيار مورد اذيّت و آزار قرار داده و همواره تلاش مى‏كرد تا عرصه را بر آن حضرت تنگ و دشوار سازد. آوازه شكنجه‏هاى او بالا گرفته و حتى به گوش همسرش نيز رسيده بود. همسر او كه از وجدان سالم برخوردار بود، به انتقاد از شوهرش پرداخت و او را از عاقبت شوم كارش برحذر داشت. روزى پرخاش كنان، خطاب به شوهرش گفت:
ـ اى مرد! از خدا بترس، مگر نمى‏دانى چه شخصيّت عالى‏قدرى را زندانى كرده‏اى؟
آنگاه لب به حقايق گشود و گوشه‏هايى از سيماى عبادى، اخلاقى و عرفانى آن امام همام را براى وى بازگو كرد.
نحرير نه تنها سخنان همسرش به گوشش فرو نرفت كه با خشم و لجاجت، فرياد برآورد:
ـ حال كه چنين مى‏گويى، از خليفه اجازه مى‏گيرم و حسن بن على را در ميان شيران درّنده مى‏اندازم تا همه از شرّش خلاص شوند.
وى نزد خليفه رفته و با جلب موافقت او، امام حسن عسكرى عليه‏السلام را به باغ وحشى كه در كنار زندان بود، انتقال داد. طولى نكشيد كه حضرت را در قفس شيران درّنده و گرسنه انداخت. هنوز زمانى نگذشته بود كه خليفه و اطرافيانش با شادمانى براى تماشاى تكّه تكّه شدن بدن پيشواى يازدهم، در پيرامون آن محل اجتماع كردند تا به قول خودشان لحظاتى را به شادى و تفريح بگذرانند.
گردن‏ها افراشته شد. نگاه‏ها به داخل قفس‏هاى شيران حريص و گرسنه دوخته شد. در آن لحظات وحشت‏زا و هراس آور، با كمال بُهت و حيرت، ديدند كه امام حسن عسكرى عليه‏السلام در بين درّندگان ايستاده و با آرامش خاطر، مشغول نماز و عبادت است و شيران درّنده با احترام عجيب، در اطرافش ايستاده‏اند و گويا از آن برگزيده خدا مراقبت مى‏كنند.
ديدن اين منظره شگفت، چنان آتشى در جسم و جان تماشاگران ايجاد كرد و آسمان دل و ديده آنها را بارانى و فضاى وجودشان را درهم ريخت كه به ناچار لب فرو بستند و سر به زير افكندند. در اين ميان، معتمد عبّاسى نيز وحشت‏زده از امام حسن عسكرى عليه‏السلام تقاضا كرد تا برايش دعا كند.
آنگاه در حالى كه از شور و شوق حضّار، به خود فرورفته بود، دستور داد فوراً امام را از قفس شيران درّنده خارج كنند تا مبادا بر تعداد ارادتمندانش افزوده شود.3
http://img.tebyan.net/big/1386/12/1043760210943822381782331089624315939241.jpg
عامل اصلى تحوّل

راستى! سرمنشأ ايجاد اين تحوّلات كجاست و رمز و رموز اين «حماسه آفرينى» در چيست؟
اين سؤال، پاسخ‏هاى زيادى مى‏تواند داشته باشد؛ از مهم‏ترين آنها «خداترسى» و «خدا محورى» كسى است كه مى‏خواهد در روح و روان ديگران دگرگونى ايجاد كند. امام حسن عسكرى عليه‏السلام لحظه‏اى از مقام لايزال كردگار غافل نمى‏شد و جسم و روحش با ديدن مناظر قدرت الهى به لرزه مى‏افتاد. نمونه زير، شاهكارى است از خداترسى و بندگى آن بزرگوار كه در صفحه تاريخ به ثبت رسيده است.
يكى از هم عصران آن حضرت مى‏گويد:
روزى حسن بن على عليه‏السلام را كه در سنّ كودكى بود، مشاهده كردم. او در كنار عدّه‏اى از كودكان ديگر كه مشغول بازى بودند، ايستاده بود و داشت گريه مى‏كرد. فكر كردم كه علّت گريه‏اش نداشتن اسباب‏بازى است. به همين جهت، ناراحت شدم و به او گفتم:
ـ ناراحت نباش! من برايت اسباب‏بازى مى‏خرم.
چهره، درهم نمود و با اندوه و افسردگى فرمود:
«يا قَليلَ الْعَقْلِ! ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا؛ اى كم‏عقل! ما براى بازى آفريده نشده‏ايم.
با تعجّب پرسيدم:
ـ پس براى چه خلق شده‏ايم؟
ـ براى دانش و پرستش.
ـ از كجا اين را مى‏گويى؟
ـ از آنجا كه خداوند مى‏فرمايد: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ»4؛ آيا گمان مى‏كنيد كه شما را بيهوده (و براى بازى) آفريده‏ايم و شما به سوى ما بازگشت نمى‏كنيد؟
از پاسخ صريح و منطقى آن حضرت، شگفت‏زده شدم و به انديشه فرو رفتم. بار ديگر به سيماى نورانى‏اش چشم دوختم. از چهره تابناكش آن حالت دگرگونى و انقلابى كه در درونش ايجاد شده بود، قابل تشخيص بود. لحظه‏اى به فكر فرو رفتم و سپس با لحن آرام و دلسوزانه گفتم:
ـ شما با آنكه هنوز كودك هستى و گناهى انجام نداده‏اى؛ چرا اين‏گونه منقلبى و از خدا مى‏ترسى؟
ـ مادرم را ديدم كه مى‏خواست هيزم‏هاى بزرگ را روشن كند؛ روشن نمى‏شد. مقدارى هيزم كوچك فراهم كرده و آتش را شعله‏ور ساخت. حال، من از اين مى‏ترسم كه با اين هيزم‏هاى كوچك (گناه) به دوزخ بروم!
«مادرم...، هيزم...، آتش...، دوزخ و...» واژه‏هايى بود كه مرا به فكر فرو برد. بغضى در گلويم ايجاد شده بود. بيشتر از آينده خودم ترسيده بودم. از آن كودك دانشور و خائف از عذاب قيامت، خواهش كردم تا موعظه و نصيحتم نمايد!
فرزند خردسال خاندان عترت، اشعار زيبايى قرائت كرد كه حاكى از بى‏وفايى و ناپايدارى خوشى‏هاى دنيا و استمرار گناهان آن بود. شعرى كه هنوز هم من را در پنجه اسارت خويش دارد:
«دنيا را مى‏بينم كه گويا پاچه‏هايش را بالازده و با سرعت در حال دويدن است.
دنيا براى هيچ جاندارى باقى نخواهد ماند و به كسى وفا نخواهد نمود.
گويا مرگ و حوادث ناگوار، سوار بر اسبى تيزرو براى گرفتن جان آدمى مى‏دود.
پس اى دلباخته دنيا! لحظه‏اى درنگ كن و براى سفرِ بى‏بازگشت آخرت، توشه‏اى برگير.»5
بر شيعيان و رهپويان امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، زيبنده است كه «خدا محورى» را در تمام فراز و نشيب‏هاى زندگى فردى و اجتماعى خويش مدّ نظر داشته باشند و با رفتار پسنديده خويش، باعث افتخار و سربلندى خاندان عترت عليهم‏السلام باشند.
در فراز يكى از وصاياى ارزشمند امام حسن عسكرى عليه‏السلام اين مطلب چنين انعكاس يافته است:
«... اتَّقُوا اللّه و كُونُوا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا شَيْناً؛ (شما شيعيان) پرهيزكار باشيد و از عذاب الهى بترسيد و زينت ما باشيد نه مايه ننگ ما.»6
در فرجام اين گفتار، شايسته است كه دست نياز به سوى كردگار بى‏نياز بلند كرده، استمداد بجوييم تا به ما نيز قلبى خاشع و چشمى گريان عنايت فرمايد.
اَللّهمَّ غَيِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِك.

پى‏نوشت‏ها:

1. بحارالانوار، ج 50، ص 308 و 309.
2. همان، ص 313 و 314.
* همچنين براى على بن اوتاش (اوتامش، نارمش) ـ يكى ديگر از زندان‏بانان ـ تحوّل عميق و ماندگارى ايجاد شده است. (همان، ص 307.)
3. همان، ص 309؛ الارشاد، شيخ مفيد، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق، ج 2، ص 334 و 335.
4. مؤمنون / 115.
5. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن عسكرى(ع)، سيد على‏حسينى، ص 22، به نقل از: احقاق الحق، ج 12، ص 473
6. تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانى، جامعه مدرّسين، قم، 1404 ق، ص 487 و 488؛ بحارالانوار، ج 75، ص 372.
منبع:
سيد ميثم سنگچاركى، مجله كوثر، شماره 60

آبجی
23rd February 2010, 12:02 AM
امام چگونه به شهادت رسید؟



‏معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى‏» ، مى‏نویسد:
بسیارى از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسكرى-علیه السلام-بر اثر مسمومیت‏به شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. (1)
«كفعمى‏»، دانشمند معروف شیعه، مى‏گوید:
او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم‏» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى-علیه السلام-در اثر مسمومیت‏به درجه شهادت رسید. (3)
یكى از نشانه‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحركها و تلاشهاى فوق العاده‏اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالكى‏» ، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان‏» ، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبت‏به امام یاد كردیم) مى‏نویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آن‏شگفت زده شدیم و فكر نمى‏كردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى‏دهد به او گزارش كنند، نیز عده‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه‏ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه یامت‏بود!
و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسكرى‏علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه كرده‏اند، چرا؟ چون‏توده‏هاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏سركوب نظام همیشه در خود نهان مى‏داشتند، آنروز عنان عواطف‏خروشان خویش را از كف دادند. آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالوده‏هاى دین و نشر ارزشهاى‏توحید چه رنجها كه متحمّل نشدند. چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمتها كه ندریدند و حقوق‏وقرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند.
براستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه‏وپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مى‏بندد در حالى كه‏هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم‏كرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت ‏را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین‏علیه السلام را ویران‏كرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله آن‏حضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. ( این مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پاره‏اى از كرامتهاى امام، به امامت‏آن حضرت ایمان آورد ).
همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امام‏را بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مى‏كوشید امام را دربند كند لیكن آن‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا آنكه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏كوشیدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانى‏اش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه: "ابو هاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوندعمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى‏عطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت‏قرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.
آرى امام عسكرى‏علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى‏وسختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به‏مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟ زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏ و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى‏داشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى‏اش مى‏باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد و ثوق‏خویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّه‏اى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه ‏روز همراه باشند.(5)
http://img.tebyan.net/big/1386/12/229136741572251422458361842261239421561.jpg
علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنین رفتار شگفت آورى‏پیدا كرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده‏ها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكش‏وزیر جنازه‏اش گریه كن. دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى‏دانستند كه ائمه اهل بیت‏علیهم السلام‏همواره از احترام بسیار توده‏هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مى‏شود.
و اینك ‏این امام یازدهم است كه مى‏خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مى‏كوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پى‏ببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمه‏علیهم السلام نیز به هنگام احساس‏خطر بر جانشین خود او را پنهان مى‏كردند تا وقتى كه خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى‏دانند كه مهدى ‏دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از این‏احادیث نمى‏دانستند، نا معقول مى‏نماید. از همین روست كه مى‏بینیم‏آنان پیوسته و با هر وسیله‏اى مى‏كوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهیهات. به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام‏تدابیرى استثنایى مى‏اندیشد. پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مى‏بندد، معتمد دستور مى‏دهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى‏دانست‏ خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج‏سال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان‏شیعه با وى بیعت كرده‏ اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)
پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمیهاوعلویها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: این‏حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمان‏امیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشكان بر بالین اوحضور داشته‏اند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند.(7) این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به میان‏آید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم به‏كشتن امام بوده است.بدینسان امام عسكرى‏علیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشان‏بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند.
آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزارپدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان‏است. درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسیدوروزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان‏ و پیروان او تا روز رستاخیز.

آخرین وصیت:‏

آفتاب امامت غروب مى‏كرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كه‏این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبرا پرتو افشانى كند. ازاین رو امام حسن عسكرى ‏علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد: نخست: تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم ‏امام منتظر (عج). دوم: تحكیم شالوده‏ هاى مرجعیت دینى.
الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد كه ازپیامبر وتمام ائمه‏علیهم السلام صادر شده امّا تأكید امام عسكرى بر این امر تأثیررساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یاران‏خویش مشخص كرد. همچنین روایتهاى فراوانى در این باره وارد شده كه‏به ذكر یكى از آنها اكتفا مى‏ورزیم.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت كرده است كه: بر امام حسن‏عسكرى وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آن‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى‏نخواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمین دور مى‏شودوباران فرو مى‏بارد وبركات زمین برون مى‏آیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه كیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّه‏اى روى دوش گرفته‏بود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى‏گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر كرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهایش نمى‏بود، این‏كودكم را به تو نشان نمى‏دادم. او همنام و هم كنیه رسول خدا و كسى است‏كه زمین را از عدل و داد پر مى‏كند پس از آنكه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حكایت او در این امّت همچون حكایت خضر و همانندداستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى كند كه هیچ‏كس از هلاكت در آن رهایى نیابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد به‏امامتش استوار كرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش‏همراهى نموده باشد".(8)
ب - مرجعیت خردمندانه دینى‏ براى این امامت كه امتداد رسالت الهى است باید كیان و موجودیت‏اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این كیان شیعیان مخلص وفداكارند.
از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تابتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏ جوئیها توانا باشند. این نظام در رهبرى‏مرجعیت تبلور مى‏یابد. بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از این رو در دوران امام‏عسكرى‏ علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندان‏شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا ونوّاب و سفیران امام معصوم‏علیه السلام‏هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا كرد وروایتهاى فراوانى از امام‏عسكرى‏علیه السلام در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى‏علیه السلام از جدّ خویش امام‏صادق‏علیه السلام روایت كرده است و در آن آمده: "آن كه از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس‏خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از اوتقلید كنند". از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیت‏علیهم السلام امور امّت‏را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشكلّى كه با آنهابر خورد مى‏كردند، نامه مى‏نگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مى‏نوشت‏و نامه‏ ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مى‏كرد. این نامه‏ها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسكرى‏علیه السلام شهرت‏ خاصّى كسب كردند.
-------------------------------------------------------------------------------
1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص 367.
2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 162.
3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.
4) حیاة الامام العسكرى، ص‏254، به نقل از مهج الدعوات، ص‏274.
5) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص‏383.
6) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد ص‏383.
7) همان مأخذ، ص‏268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
8) حیاة الامام العسكرى، ص‏263.

منبع:

سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، ص656

آبجی
23rd February 2010, 12:03 AM
مبارزات امام حسن عسكرى عليه السلام



پيشوايان معصوم مظهر زيباى ارزشهاى متعالى انسان و تجلى آيات قرآنى در حيات اجتماعى و سياسى خويشند. صفات متضاد در اقيانوس وجودشان به هم پيوند خورده و منظره دل‏انگيزى از انسان كامل را فرا روى عاشقان فضيلتها و پاكيها قرار داده است.
شبانگاهان ميعاد نيايشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستى است و روزها ميدان جهاد و اميد بخشيدن به آينده و نهراسيدن از شبهاى ديجور ظلم و ستم. درياى فضيلت آنان مجموعه‏اى از بيم و اميد، ولايت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردبارى، عبادت و جهاد و زهد و مسووليت پذيرى در مسائل مهم اجتماعى است. همه اينها در سايه لطف الهى تحقق مى‏يابد كه همواره جامعه را از وجود آنان بهره‏مند ساخته است. امام عسكرى (ع) ستاره درخشانى از منظومه نور و عصمت است. وقتى بر سجاده‏اش قامت نماز مى‏بندد، از همه دنيا مى‏برد، عابدان را به حسرت وا مى‏دارد و انسانهاى دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگى رهنمون مى‏شود. صالح ابن وصيف، زندانبان حضرت، بدين امر اعتراف كرده است.
او در پاسخ به كسانى كه او را به سخت‏گيرى بيشتر فرا مى‏خواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترين افراد را بر وى مى‏گمارم، ولى پس از چندى جذبه‏اش آنان را به نماز و روزه وا مى‏دارد. امام (ع) در صحنه‏هاى اجتماعى - سياسى نيز براى حق‏باوران و عدالت‏جويان الگويى جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهى شيعيان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هريك در اين نوشتار جداگانه مورد بررسى قرار مى‏گيرد، بخشى از اقدامهاى آن امام راستين در عرصه‏هاى فراز و نشيب اجتماع و سياست است.
امام عسكرى (ع) و زندانهاى طاغوت

هرچند حضور اجبارى امام حسن (ع) در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكرى را برايش به ارمغان آورد، نوعى زندان شمرده مى‏شود; اما طاغوتيان به اين مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهاى مخوف افكندند. بى‏ترديد اين زندانها نتيجه رويارويى آن بزرگوار به چهار خليفه عباسى (المستعين بالله، المعتز بالله، المهتدى بالله، المعتمد بالله) بود; مبارزاتى كه نگاهى گذرا بدان سودمند مى‏نمايد: 1- مرحوم كلينى مى‏نويسد: امام عسكرى (ع) را نزد على بن «نارمش‏» زندانى كردند. او ناصبى بود و بر آل ابى طالب سخت مى‏گرفت. درباريان به وى سفارش كردند كه بر حضرت سخت‏بگيرد; ولى هنوز يك روز از زندانى شدن امام نگذشته بود كه ابن نارمش تحول يافت و چنان شد كه از هيبت و عظمت امام چشم از زمين برنمى‏داشت. چندى بعد، المستعين، خليفه عباسى، تصميم گرفت‏حضرت را به قتل برساند. او به سعيد دربان دستور داد امام (ع) را سمت كوفه برده، در راه نابود سازد. اين خبر ميان شيعيان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامه‏اى حضرت را از اين تصميم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنين نوشت: من از خدا خواستم اين طاغوت را تا سه روز ديگر از ميان بردارد. دعاى امام به اجابت رسيد و روز سوم تركها المستعين را از خلافت‏بركنار كردند. 2- ابى هاشم جعفرى مى‏گويد: من همراه امام عسكرى (ع) در زندان مهتدى بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، اين طاغوت مى‏خواهد امشب مرا به قتل برساند; ولى در اين شب، عمرش پايان مى‏يابد. او فرزندى ندارد; ولى خداوند به من فرزندى عنايت‏خواهد كرد. خليفه، بامداد، به وسيله‏ى تركان به قتل رسيد، ناآگاهان با معتمد بيعت كردند و ما سالم مانديم. 3- وقتى «معتمد»، خليفه عباسى، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان على بن حزين فرستاد، پيوسته از حال وى مى‏پرسيد و على بن حزين پاسخ مى‏داد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت مى‏گذراند. معتمد روزى تصميم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. على بن حزين پيام معتمد را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت از زندان بيرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نيز به وى بپيوندد. على بن حزين گفت: منتظر نمانيد، تنها فرمان آزادى شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگير شديم و مى‏دانى كه اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ اين پيام سبب شد معتمد با آزادى جعفر نيز موافقت كند. صميرى مى‏گويد امام در حال بيرون رفتن اين آيه را تلاوت فرمود: (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون)(صف، 61: 8) اراده مى‏كنند نور الهى را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل مى‏كند، هرچند كافران را ناخوشايند باشد. سالهاى زندان بر امام بسيار سخت مى‏گذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسيار وحشت‏زا بود. در يكى از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصيحت كرد و ضمن يادآورى شخصيت الهى حضرت، او را از بدرفتارى باز داشت. مرد گفت: تصميم دارم وى را ميان درندگان بيفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را ميان درندگان افكند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بى‏هيچ آزارى پيرامونش حلقه زدند.

منبع:
ماهنامه كوثر شماره 28

آبجی
23rd February 2010, 12:03 AM
معجزات وكرامات امام عسكرى(ع)



خداى تعالى پيامبران و اوصياى ايشان (ع) را با معجزاتى كه ديگر افراد بشر از آوردن نظير آنها عاجزند، يارى كرده است تا گواه راستين بر درستى خير و هدايتى باشد كه از طرف خدا براى مردم آورده‏اند، كه اگر اين يارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مى‏شدند و كسى گفته‏هاى آنان را تصديق نمى‏كرد. از جمله امدادهاى الهى آن است كه آنچه در باطن مردم مى‏گذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را كه در آينده اتفاق مى‏افتاد از همه آنها آگاه مى‏فرمود، خداى تعالى اين عنايت را به ائمة هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود كه ما به برخى از موارد مهمى كه از آن حضرت رسيده است اشاره مى‏كنيم:
1- حسن نصيبى نقل كرده، مى‏گويد: در دلم گذشت كه آيا عرق جنب پاك است، يا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسكرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسيدم و در آن جا اقامت كردم چون سفيده صبح دميد امام (ع) از منزل بيرون شد، ديد من خوابيده‏ام، مرا بيدار كرد و فرمود:
«اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاك است و اگر از حرام باشد، نه.»1
2- اسماعيل بن محمد عباسى روايت كرده، مى‏گويد: از حاجتى كه داشتم خدمت ابو محمد (ع) شكايت كردم و قسم ياد كردم كه نه يك درهم و نه بيشتر، هيچ مبلغى نزد من نيست، امام رو به من كرد و فرمود:
«آيا به دروغ سوگند مى‏خورى، در حالى كه دويست دينار در زير زمين پنهان كرده‏اى؟ البته اين حرف را بدان جهت نمى‏گويم كه چيزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش كرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به اين مرد بده».
غلام، صد دينار به من داد، سپس رو به من كرد و فرمود:
«تو آن پولهايى را كه دفن كرده‏اى با وجود نياز شديدى كه دارى از دست خواهى داد.»
اسماعيل مى‏گويد: بعدها احتياج پيدا كردم هر چه جستم نيافتم پيگيرى كردم ديدم پسرم جاى آنها را يافته و آنها را دزديده و فرار كرده است .2
3- محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزيز و يزيد بن عيسى شكايت كرد، امام عليه السلام در پاسخ وى نوشت:
«اما عبدالعزيز را من كفايت كردم و اما يزيد، در برابر خداى عزوجل تو با او بايد بايستيد».
چند روزى بيش نگذشت كه عبدالعزيز هلاك شد و اما يزيد، كه محمد بن حجر را به قتل رساند كه در پيشگاه خدا (براى رسيدگى به حسابشان) بايد حاضر شوند!3
4- از ابوهاشم نقل كرده‏اند،كه گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگينى كنده و زنجير شكايت كردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همين طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد. 4
5- ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده و نوشته است:
«هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد.»5
6- ابوهاشم، اين مرد موثق و امين مى‏گويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود:
«بهشت دروازه‏اى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.»
من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مى‏سازم، امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مى‏آيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»6
7- محمد بن حمزه دورى، نقل كرده است، مى‏گويد: خدمت امام ابو محمد (ع) نامه‏اى نوشتم و از آن حضرت تقاضا كردم دعا كنند تا ثروتمند شود. زيرا كه در سختى زندگى به سر مى‏بردم و مى‏ترسيم كه كارم به رسوايى كشد، امام (ع) در پاسخ من نوشت:
«مژده باد تو را كه از طرف خداى متعال بى‏نيازى برايت مقدر شده است، پسر عموميت، يحيى بن حمزه از دنيا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثى ندارد و بزودى آن مبلغ به دست تو خواهد رسيد، پس شكر خدإ؛ّّه را به جاى آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهيز.»
همان طور كه امام (ع) فرموده بود پس از چند روز خير مرگ پسر عمويم رسيد و آن مبلغ عايد من شد و تنگدستى من برطرف گرديد. حق خدا را دادم و به برادران دينى كمك كردم و پس از آن به اعتدال عمل كردم در صورتى كه قبلاً ولخرجى مى‏كردم‏ 7!
8- محمد بن حسن بن ميمون مى‏گويد: طىّ نامه‏اى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (ع) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (ع) نفرموده است:
«تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».
جواب نامه من چنين آمد:
«همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مى‏شود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مى‏كند؛ و بسيارى از گناهان را مى‏بخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مى‏افتد...»8
9- ابو جعفر هاشمى مى‏گويد: من با گروهى در زندان بوديم كه ابو محمد (ع) نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (ع) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مى‏گفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (ع) نگاهى به ما كرد و فرمود:
«اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مى‏دادم و چيزهايى مى‏آموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.»
امام (ع) با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مى‏گوييد براى خليفه مى‏نويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مى‏خواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.9
10- احمد بن محمد نقل كرده، مى‏گويد: به خدمت امام ابو محمد (ع) - موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود - نامه‏اى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مى‏كرد و مى‏گفت: به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت:
«عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مى‏شود...»10 و همين طور شد.
11- ابوهاشم نقل كرده است، مى‏گويد: فهنكى از امام ابو محمد (ع) پرسيد: چرا در ميراث هر مرد دو سهم و هر زنى يك سهم مى‏برد؟ امام (ع) در پاسخ وى نوشت:
«به خاطر اين كه زن جهاد ندارد و نفقه و ديه و غرامت بر او تعلق نمى‏گيرد.»
ابو هاشم مى‏گويد: در دلم گذشت كه اين مسأله از جمله مسائلى بود كه ابن ابى العوجاء از امام صادق (ع) سؤال كرده و آن حضرت نيز نظير همين پاسخ را داد. امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى اين همان سؤال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما هم يكى است، زيرا كه معناى مسأله يكى و آنچه براى اولين ما گذشته بر آخرين فرد ما نيز همان مى‏گذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهى برابريم، البته رسول خدا و اميرالمؤمنين - صلوات اللّه عليهما از فضيلت مخصوص به خود بر خوردارند».11


12- ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: يكى از شعيان به محضر امام ابو محمد (ع) نامه‏اى نوشت و در آن نامه درخواست دعا كرده بود، امام (ع) در پاسخ وى اين دعا را نوشت:
«يا اسمع السامعين، و يا أبصر المبصرين، و يا أنظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا أرحم الراحمين، و يا أحكم الحاكمين، صل على محمد و آل محمد، و أوسع لى فى رزقى و مدلى فى عمرى، و امنن على برحمتك، و اجعلنى ممن تنتصربه لدينك ولا تستبدل بى غيرى.»
اى شنواترين شنوندگان، و اى بيناترين بينندگان، و اى نگاه كننده‏ترين نگاه كنندگان، و اى آن كه از همه حسابگران زودتر به حساب مى‏رسى، و اى حاكمترين حاكمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزى من گشايش بخش و بر عمرم بيفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله كسانى قرار ده كه به وسيله آنها دينت را يارى مى‏كنى و به جاى من كسى ديگر را قرار مده!
ابوهاشم مى‏گويد: با خود گفتم: بار خدايا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى، تو در حزب و در زمره او هستى به شرط آن كه به خدا ايمان داشته باشى و پيامبر او را تصديق نمايى» 12.
13- شاهوية بن عبدربه روايت كرده است، مى‏گويد: برادرم صالح زندانى بود، خدمت مولايم ابو محمد (ع) نامه‏اى نوشتم و چند مسأله پرسيدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود:
«برادرت صالح، همان روزى كه نامه‏ام به دست تو مى‏رسد، از زندان خلاص مى‏شود، و تو مى‏خواستى راجع به او بپرسى، فراموش كردى!»
پاسخ امام رسيد، در همان بين كه داشتم نامه را مى‏خواندم، ناگاه بعضى از مردم آمدند، بشارت دادند كه برادرم آزاد شده و طولى نكشيد كه برادرم آمد او را ديدم و نامه را براى او نيز خواندم.13
14- ابوهاشم نقل كرده، مى‏گويد: در دلم گذشت كه آيا قرآن مخلوق است يا نه؟
امام (ع)، نگاهى به من كرد و فرمود:
«اى ابوهاشم خداوند آفريدگار همه چيز است و جز او همه چيز مخلوق است».14
15- ابو هاشم روايت كرده، مى‏گويد: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفياب شدم و مى‏خواستم، نگينى درخواست كنم تا انگشترى براى تبرك از آن بسازم، نشستم و يادم رفت كه براى چه آمده بودم وقتى كه خواست خدا حافظى كنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت كرد و لبخندى زد، فرمود:
«تو نگينى مى‏خواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگين بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا كند.»
ابو هاشم مى‏گويد: من تعجب كردم، عرض كردم: مولاى من براستى كه تو ولى خدايى و آن امامى هستى كه من دين خدا را به لطف و اطاعت او به دست آورده‏ام. آنگاه فرمود:
«اى ابوهاشم! خداوند تو را بيامرزد.»15
16- ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: از ابو محمد (ع) شنيدم كه مى‏فرمود:
«خداوند روز قيامت چنان گذشت و عفومى‏كند كه بر قلب كسى خطور نكرده تا آن جا كه مشركان مى‏گويند: به خدا سوگند كه ما مشرك نبوده‏ايم!»
(ابوهاشم مى‏گويد:) من با خود گفتم: يكى از شيعيان اهل مكه براى من نقل كرد كه رسول خدا (ص) آيه مباركه (ان الله يغفر الذنوب جيعاً) يعنى خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد را تلاوت كرد و مردى پرسيد: يا رسول الله! حتى كسى را كه مشرك است؟! من اين را در قلبم گذراندم و با خودم مى‏گفتم كه ناگهان امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
«ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذالك لمن يشاء»16
يعنى همانا خداوند از گناه كسى كه به او شرك آورده نمى‏گذرد و جز آن هر كه را بخواهد مى‏آمرزد. (و فرمود:) «او بد حرفى زده و بد روايت كرده است »17
مورخان رويدادهاى زيادى از علم امام ابو محمد (ع) درباره آنچه در دل اشخاص مى‏گذشت و راجع به اطلاع از امور غيبى و جريانات و پيشامدها، نقل كرده‏اند كه تمام اينها نشانه‏هاى قاطع بر امامت آن بزرگوار است زيرا كه كسى غير از امام چنين اطلاعاتى ندارد و از اين قبيل مسائل آگاه نيست، شايان ذكر است كه بيشتر اين رويدادها را ابوهاشم نقل كرده كه مورد اعتماد اسلام و از علماى برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد (ع) بوده و بسيارى از معجزات ايشان را مشاهده كرده و مى‏گويد: هيچ روزى به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد (ع) وارد نشدم مگر اين كه برهان و دليلى درباره امامت ايشان را ديدم .18
________________________________________
1- مرآة الزمان: 6/ورق 192 عكسبردارى شده در كتابخانه امام اميرالمؤمنين به شماره 2765.
2- نور الابصار: 153.
3- مناقب آل ابى طالب: 433/4.
4- اعلام الورى: 153.
5- الشاقب فى المناقب: 241 از محمد بن على گرگانى، محفوظ به شماره (357) كتابخانه امام اميرالمؤمنين.
6- نورالابصار: 152.
7- نور الابصار: 152، الدر النظيم، در مناقب ائمه.
8- مناقب آل ابى طالب: 435/4.
9- الدر النظيم، در مناقب ائمه از كتب عكس بردارى شده كتابخانه اميرالمؤمنين به شمار 2879.
10- اعلام الورى: 375.
11- مناقب: 437/4 ، اعلام الورى: 374.
12- اعلام الورى: 374.
13- مناقب: 438/4.
14- مناقب: 436/4.
15- اعلام الورى: 375، مناقب: 437/4.
16- سوره نساء 116.
17- الدر النظيم.
18- اعلام الورى: 375.

منبع:
تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى (ع)، ص 62 - 70.

آبجی
23rd February 2010, 12:04 AM
امام حسن عسكري (ع) از نگاه استاد مطهري (ره)



وجود مقدس امام حسن عسكرى عليه السلام از ائمه‏اى هستند[كه تحت فشار بسيار بودند]چون هر چه كه دوران ائمه[به دوره امام عصر عليه السلام]نزديكتر مى‏شد كار بر آنها سخت‏تر مى‏گرديد.ايشان در سامرا بودند كه در آن وقت مركز خلافت‏بود.از زمان‏«معتصم‏»مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد. مدتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت.علتش هم اين بود كه لشكريان معتصم خيلى به مردم ظلم مى‏كردند و مردم شكايت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضى‏اش كردند و او براى اينكه سپاهيان از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد.
امام عسكرى و امام هادى عليهما السلام اجبارا در سامرا به سر مى‏بردند، در محلى كه به نام‏«العسكر»يا«العسكرى‏» ناميده مى‏شد، يعنى محلى كه محل سپاهيان و در واقع پادگان بود، يعنى خانه‏اى كه در آن زندگى مى‏كردند برايشان انتخاب شده بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر. ايشان در بيست و هشت‏سالگى از دنيا رفتند(پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنيا رفتند)و دوره‏امامتشان فقط شش سال طول كشيد.
علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مى‏دانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مى‏كند.

به نص تواريخ، تمام اين مدت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند،اگر هم احيانا رفت و آمدهايى مى‏شد يا گاهى حضرت را مى‏خواستند،تحت نظر بودند،وضع عجيبى بود.
مى‏دانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلت‏خاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مى‏كند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مى‏كرد تحت تاثير آن سيما قرار مى‏گرفت قبل از اينكه سخن بگويند و او از علم ايشان چيزى بفهمد. وقتى كه سخن مى‏گفتند درياى مواجى شروع مى‏كرد به سخن گفتن، ديگر تكليفش روشن است.
در بسيارى از حكايات و روايات اين قضيه كاملا مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اينكه ايشان را سخت تحت تعقيب داشتند و گاهى به زندان مى‏بردند وقتى كه با حضرت روبرو مى‏شدند وضع عجيبى داشتند، نمى‏توانستند در مقابل ايشان خضوع نكنند، كه در اين زمينه داستانى را محدث قمى در كتاب الانوار البهيه از احمد بن عبيد الله بن خاقان، پسر وزير المعتمد على الله، و او از پدرش نقل مى‏كند در حالى كه خودش هم حضور داشته است. داستان فوق العاده عجيبى است كه وقت گفتنش را عجالتا ندارم.
علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مى‏دانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مى‏كند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائيل مى‏كرد كه چون شنيده بود كسى از بنى اسرائيل متولد مى‏شود كه زوال ملك فرعون و فرعونيها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائيل را مى‏كشت و فقط دخترها را زنده نگه مى‏داشت و زنهايى را مامور كرده بود بروند در خانه‏هاى بنى اسرائيل و ببينند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگيرند،عين اين كار را دستگاه خلافت‏با امام عسكرى عليه السلام انجام مى‏داد.چه خوب مى‏گويد مولوى:

حمله بردى سوى در بندان غيب تا ببندى راه بر مردان غيب
اين احمق فكر نمى‏كرد كه اگر اين خبر راست است مگر تو مى‏توانى جلوى امر الهى را بگيرى؟!هر چند وقت‏يك بار مى‏فرستادند به خانه حضرت به تفتيش، مخصوصا وقتى كه امام از دنيا رفت، چون گاهى مى‏شنيدند كه حضرت مهدى متولد شده‏اند. راجع به ولادت ايشان هم داستان را همه شنيده‏ايد كه خداى متعال ولادت اين وجود مقدس را مخفى كرد و در حين ولادت كمتر كسى متوجه شد. ايشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنيا رفتند.در دوران كودكى، شيعيان خاص از هر جا كه مى‏آمدند حضرت ايشان را به آنها ارائه مى‏دادند. ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما اين خبر بالاخره پيچيده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى متولد شده است و او را مخفى مى‏كنند.
گاهى مى‏فرستادند به خانه حضرت كه اين بچه را به خيال خود پيدا كنند و بكشند و از بين ببرند، ولى كارى كه خدا مى‏خواهد مگر بنده مى‏تواند بر ضد آن عمل كند؟!يعنى وقتى قضاى حتمى الهى در يك جا باشد ديگر بشر نمى‏تواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات حضرت و نيز مقارن با وفات حضرت، مامورين ريختند خانه امام را تفتيش كامل كردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زنها، كنيز و غير كنيز را تحت نظر بگيرند، ببينند آيا زن حامله‏اى وجود دارد يا نه؟ يكى از كنيزان را احتمال دادند كه حامله باشد.او را بردند تا يك سال نگاه داشتند، بعد فهميدند كه اشتباه كرده‏اند و چنين قضيه‏اى نبوده است.
وجود مقدس امام عسكرى مادرى دارد به نام‏«حديث‏»كه به لقب‏«جده‏»معروف است.
چون جده حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه)بودند ايشان را«جده‏»مى‏گفته‏اند. زنهاى ديگرى هم در تاريخ هستند كه به اعتبار اينكه شهرتشان به اعتبار نوه‏شان است اينها را«جده‏»مى‏گويند، از جمله جده شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام‏«جده‏»داريم. زنى كه شهرتش به نام نوه‏اش باشد قهرا به نام‏«جده‏»معروف مى‏شود. اين زن بزرگوار به نام‏«جده‏»معروف شد.ولى تنها جده بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصيتى دارد كه نوشته‏اند(مرحوم محدث قمى رضوان الله عليه هم در الانوار البهية مى‏نويسد)بعد از امام عسكرى مفزع الشيعه بود يعنى ملجا شيعه اين زن بزرگوار بود.
قهرا در آن وقت-چون امام عسكرى بيست و هشت‏ساله بوده‏اند كه از دنيا رفته‏اند،على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب كنيم-زنى بين پنجاه و شصت‏بوده است.اينقدر زن‏با جلالت و با كمالى بوده است كه شيعه هر مشكلى برايش پيش مى‏آمد به اين زن عرضه مى‏داشت.
مى‏دانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلت‏خاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مى‏كند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مى‏كرد تحت تاثير آن سيما قرار مى‏گرفت

مردى مى‏گويد به خدمت عمه امام عسكرى حكيمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ايشان صحبت كردم راجع به عقايد و اعتقادات مساله امامت و غيره. ايشان عقايد خود را گفت تا رسيد به امام عسكرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى است.گفتم حال كه ايشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشيم به چه كسى رجوع كنيم؟ فت‏به جده رجوع كنيد.گفتم:عجب!آقا از دنيا رفت و به يك زن وصيت كرد؟!فرمود: امام عسكرى همان كار را كرد كه حسين بن على كرد.حضرت امام حسين وصى واقعى‏اش و وصى او در باطن على بن الحسين بود ولى مگر بسيارى از وصاياى خودش را در ظاهر به خواهرش زينب سلام الله عليها نكرد؟عين اين كار را حسن بن على العسكرى كرد. وصى او در باطن اين فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمى‏شد بگويد وصى من اوست. در ظاهر وصى خودش را اين زن با جلالت قرار داده است.
باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله...
پروردگارا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده.
پروردگارا ما را قدر دان پيغمبر اكرم قرار بده، ما را قدر دان اهل بيت اطهار قرار بده، انوار محبت و معرفت‏خودت در دلهاى ما بتابان، انوار معرفت و محبت پيغمبر و آل پيغمبر در دلهاى ما قرار بده. اموات ما مشمول عنايت و رحمت و مغفرت خودت بفرما.
پى‏نوشت:

1- [به معنى حسن منظر].

منبع:
مرتضى مطهرى، مجموعه آثا، ر جلد ، 18 صفحه 147

آبجی
23rd February 2010, 12:04 AM
امام عسکری(علیه السلام) و تحکیم مرجعیت





آقای من! همیشه‏ این امكان براى من نیست كه خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه‏ كسى را بپذیرم و فرمان چه كسى را اطاعت كنم؟...
این کلامی است که احمد بن اسحاق خطاب به مولای خویش امام عسکری (علیه السلام) بیان می کند و چه بسا حرف دل امروز تک تک شیعیان باشد. واقعا ما که در دوران غیبت امام زمانمان هستیم، باید چه کنیم و تکلیفمان چیست؟
مسلم است که شیعیان باید از نظام استوار اجتماعى برخوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏جوئیها توانا باشند. این نظام، در رهبرى‏ مرجعیّت تبلور مى‏یابد؛ بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏ واُمَناى وى بر حلال و حرام، جمع می شوند. از این رو بود که در دوران امام‏عسكرى‏(علیه السلام)، شالوده نظام مرجعیّت تحكیم یافت و نقش دانشمندان‏ شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا، نوّاب و سفیران امام معصوم‏(علیه السلام‏) هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا كرد.
روایتهاى فراوانى از امام‏عسكرى(‏علیه السلام) در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى‏(علیه السلام) از جدّ خویش، امام ‏صادق‏(علیه السلام) روایت كرده اند و در آن آمده است:
آن كسی از فقیهان که خویشتندار می باشد و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس‏ خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار است، پس بر عموم (مردم) است كه از او تقلید كنند.
از همین رو دانشمندان هدایت یافته به نور اهل بیت‏(علیهم السلام)، امور امّت ‏را در دوران امام یازدهم عهده دار شدند و به ایشان درباره مسائل مشكلى كه با آنها بر خورد مى‏كردند، نامه مى‏نگاشتند و آن حضرت نیز پاسخهایی به آنها مى‏نوشت‏ و نامه‏ها را به امضا و توقیع خویش مهر مى‏نمود. این نامه‏ها در نزد علما به تواقیع معروف شد و برخى از آنها شهرت ‏خاصّى كسب كردند.
به عنوان نمونه، عثمان بن سعید عَمرى، یكى از ستونهاى نظام مرجعیّت دردوران امام حسن عسكرى(علیه السلام) است و ائمه نیز به جایگاه او اشاره كرده‏اند. او درنزد شیعیان مقامى والا داشت و امام هادى(علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) پیروان خود را بدو ارجاع‏ مى‏داد. چنانكه احمد بن اسحاق قمى گوید:
پس از وفات امام هادی (علیه السلام) روزی بر امام عسکری(‏علیه السلام) وارد شدم و پرسیدم: سرورم! همیشه‏ این امكان براى من نیست كه خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه‏ كسى را بپذیرم و فرمان چه كسى را اطاعت كنم؟ آن حضرت به من‏ فرمود: این ابو عمرو، مردى مورد وثوق و امین است و در زندگى و مرگ مورد اعتماد من است. آنچه به شما گفت، از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما رساند، از جانب من رسانده است.(1)
عثمان بن سعید در کنار برخی از افراد دیگر(2)، از وكلا و نوّاب امام و كسانى بودند كه ‏اركان نظام مرجعیّت در میان امّت، بدانها استحكام یافت. نظام ‏مرجعیّت به منزله شیوه‏اى در حركت سیاسى و راهى استوار براى دعوت به‏ خدا و سازماندهى مكتبى براى جامعه، قلمداد مى‏شود. همچنین این نظام، ‏مى‏تواند به وقت بازگشت حكومت به دست اهل آن، نظامى سیاسى‏ براى امّت باشد. این نظام به دور از غوغاى طایفه گرایى وعشیرت‏زدگى است؛ همچنانكه با روح حزب گرایى و گروه گرایى نیز فاصله دارد. شیعیان همواره در زیر سایه این تشكّل مكتبى، از دوران ائمه‏اطهار(علیهم السلام)، زندگى كرده و از تواناییهاى آن برخوردار بوده است؛ اگر چه برخی عوامل، گاه موجب توقف آن مى‏شده واجازه نمى‏داده ‏است كه این نظام، در برخى ابعاد به سوى تكامل مورد نظر خود شتاب‏ گیرد.
بنابر این، یکی از خصوصیات عصر امام حسن عسكرى‏(علیه السلام)، تحكیم نظام رهبرى مرجعیّت در میان شیعیان است که هم اکنون و در عصر غیبت امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن (علیه السلام) نیز به عنوان یک از بنیانهای اصلی نظام رهبرى شیعه به حساب می آید.

منبع:

زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، آیت الله محمد تقی مدرسی، با اندكی تلخیص

آبجی
23rd February 2010, 12:05 AM
معرفي فرهنگ جامع سخنان امام حسن عسكرى(ع)



درآمد

معجم نگارى و تدوين موسوعه و مجموعه‏اى از كلمات هريك از پيشوايان معصوم عليهم‏السلام ، كارى است ضرورى و سودمند و گامى ابتدايى در معرّفى فرهنگ و معارف اهل‏بيت عليهم‏السلام به شيفتگان اين خاندان.
آنچه تاكنون گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم عليه‏السلام عرضه كرده (فرهنگ سخنان امام حسن، امام حسين و امام جواد عليهم‏السلام )، گامى ستودنى و درخور تقدير است. يكى از آثار در دست نشر اين مركز، كه در شرف طبع است و ترجمه آن نيز همزمان صورت گرفته و عرضه خواهد شد، فرهنگ سخنان امام حسن عسكرى عليه‏السلام است كه در حجمى نزديك به سيصد صفحه، در قطع وزيرى مى‏باشد.

آشنايى با بخش‏ها

رواياتى كه در اين مجلّد از موسوعه از منابع مختلف گرد آمده، از اين قرار است:
فصل اوّل: در عقايد.
فصل دوم: در احكام.
فصل سوم: در اخلاق.
فصل چهارم: در ادعيه و زيارات.
«فصل اوّل» كه به مباحث اعتقادى اختصاص دارد، مبسوط‏ترين فصل اين كتاب است كه بيش از نيمى از حجم آن را به خود اختصاص داده است و شامل 186 حديث از امام حسن عسكرى عليه‏السلام در موضوعات مختلف اعتقادى است.
تقسيم‏بندى احاديث اين فصل، براساس اصول اعتقادى است. مثلاً در بحث از توحيد، موضوعاتى چون: اسم اعظم خدا، رؤيت خدا و معناى شرك ديده مى‏شود. در بحث نبوت، مباحثى چون: خبرهاى غيبى پيامبر، تغيير قبله، قرآن، تأويل و تفسير، تفسير آيات متعدّدى از قرآن و حروف مقطّعه. و در موضوع امامت، محورهايى چون: علائم و خصايص امامت، حجّت در روى زمين، اهل‏بيت عليهم‏السلام ، ايّام ولادت امامان معصوم، امامت ائمه، امامت حضرت مهدى عليه‏السلام ، تولّد، غيبت، ظهور و حكومت جهانى آن حضرت، كرامات و پيشگويى‏هاى امام عسكرى عليه‏السلام ، علم آن حضرت به طبّ، لغات و زبان‏هاى مختلف و تكلّم با حيوانات، شيعه و اصحاب آن حضرت، مذاهب مختلفه، توقيعات آن حضرت و... ديده مى‏شود. و در پايان، احاديثى هم در زمينه معاد آمده است.
«فصل دوم» كه عنوان احكام شرعى را به خود اختصاص داده است، شامل 71 حديث در ابواب مختلف فقهى است كه به ترتيب كتاب‏هاى فقه و ابواب آن، تنظيم شده است. احاديث اين فصل در موضوعاتى از اين قبيل است: طهارت، وضو، غسل ميّت، دفن، نماز، قنوت، نمازهاى مستحبّى در ايّام مختلف، روزه و قضاى آن، خمس، زكات، حجّ، امر به معروف و نهى از منكر، تقيّه، بيع و ربا، فروش زمين، خانه، حيوان و...، وقف، اجاره، ضمان، دين، نكاح، ارث، حدود، شهادات و كفّاره.
«فصل سوم» كتاب، درباره سخنان اخلاقى آن حضرت است. عناوينى همچون: مواعظ، دوستى، اقبال و ادبار دل، عفو، توريه، مراء و جدال و مزاح، نحوست ايّام، اهل معروف، حسن ظنّ، امانت‏دارى، جود، حيا، شكر، تفكّر، غضب و... در اين بخش ديده مى‏شود. بخش پايانى همين فصل، با عنوان «كلمات قصار»، جملات كوتاه حكمت‏آميزى دارد كه معمولاً براى هركدام عنوان خاص گذاشته شده تا براى استفاده كننده از اين كتاب، راهگشاتر باشد. تعداد احاديث اين فصل، 65 حديث است.
و بالأخره «فصل چهارم»، ادعيه و زياراتى است كه از آن حضرت نقل شده است. مثل دعاى حضرت در صبحگاهان، تسبيح خاصّ وى، صلوات‏هاى ويژه امام عسكرى بر پيامبرخدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وس م و تك تك امامان معصوم عليهم‏السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام ، حرز و دعاى خاص آن حضرت و نيز بيانات وى درباره زيارت امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و زيارت قبر خود آن حضرت در سامرّا كه امان براى اهل سنّت و شيعه است.
روايات اين فصل، جمعاً 10 حديث است كه برخى كوتاه و برخى بلند و مفصّل است.
مجموعه احاديث گردآمده در اين كتاب حدود 340 روايت است كه با توجه به شرايط مجموعه احاديث گردآمده در اين كتاب حدود 340 روايت است كه با توجه به شرايط دشوار سياسى زمان آن حضرت، در خور تأمّل است.
دشوار سياسى زمان آن حضرت و اينكه وى تحت نظر حكومت و مأموران و در يك شهر نظامى و منطقه مربوط به «لشكر» زندگى مى‏كرد و ارتباط با او به آسانى عملى نبود، اين حجم از روايات، در خور تأمّل و نشان مظلوميت امام است.
در بخش عمده‏اى از روايات، آنچه مشهور است، پاسخگويى حضرت عسكرى عليه‏السلام به مكاتباتى است كه درباره مسائل اعتقادى، اخلاقى، احكام شرعى و سؤالهاى فردى صورت گرفته و نامه‏ها از ناحيه آن امام به صورت توقيع و مكتوب خارج شده و توسط نمايندگانى كه ميان مردم داشته است، به دست افراد مى‏رسيده است كه با عنوان «نظام وكلايى» و «شيوه مكاتبه» در تحليل حوادث سياسى و سيره آن حضرت، قابل بررسى و توجّه است.
آنچه در اين «موسوعه» نيز ديده مى‏شود، همچون مجلّدات ديگر اين موسوعه‏ها، آن است كه احاديث نقل شده در بخشى از موارد، بخصوص در زمينه تاريخى و حوادث، حديث خالص نيست؛ به اين معنى كه گاهى ماجرايى نقل مى‏شود كه نسبتاً طولانى است و در لابه لاى حوادث، جمله و جملاتى هم از آن حضرت ذكر شده است. اين شيوه و سياست در تدوين، موجب اندكى پرحجم‏تر شدن كتاب، نسبت به روايات خالصى است كه در آن آمده است.
در پايان اين معرّفى گذرا از اين فرهنگ، به عنوان تبرّك، يكى از احاديث اخلاقى آن را براى شما نقل مى‏كنيم:
«اِنّ لِلسّخاء مقداراً فانْ زادَ عليه فَهُوَ سَرْفٌ، و اِنّ لِلحزم مقداراً فانْ زادَ عليه فهو جُبْنٌ، و لِلاقتصاد مقداراً فانْ زادَ عليه فهو بُخْلٌ و لِلشّجاعَةِ مقداراً فانْ زادَ عليه فهو تهوّرٌ1؛ سخاوت و بخشندگى اندازه‏اى دارد، اگر از آن بيشتر شود، اسراف است. حزم و دورانديشى نيز حدّى دارد، اگر بيش از آن شود، ترس است. ميانه روى در خرج هم اندازه‏اى دارد، اگر افراط شود، بُخل است. شجاعت نيز اندازه‏اى دارد، اگر آن از بيشتر شود، تهوّر و بى‏باكى است.»
------------------------------------------------------------------
1. بحارالانوار، ج 78، ص 377.

منبع:
جواد محدّثى، مجله كوثر، شماره 60

آبجی
23rd February 2010, 12:06 AM
كتاب‏شناسى امام حسن عسكرى عليه السلام



از آنجا كه امر «پژوهش» نيازمند «منابع» مى‏باشد، در اين نوشتار سعى شده كتاب‏هاى مربوط به زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، فهرست‏وار، به پيشگاه خوانند و محقّقان گرامى تقديم گردد.*
1. آخرين خورشيد پيدا؛ نگرش كوتاه بر زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران، 1375، رقعى، 96 ص.
2. آشنايى با معصومين؛ معصوم سيزدهم امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، مهدى آيت اللهى، تهران، جهان‏آرا، 1370، خشتى، 24 ص.
3. آشنايى با معصومين؛ معصوم سيزدهم حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، مهدى آيت اللهى، (به زبان تاجيكى)، قم، انصاريان، 1375، وزيرى، 28 ص.
4. آفتاب در زندان، سعيد آل رسول، تهران، بنياد بعثت، 1375، رقعى، 36 ص.
5. امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، كاظم ارفع، تهران، فيض كاشانى، 1379، رقعى، 48 ص.
6. امام حسن عسكرى عليه‏السلام (امام يازدهم)، عباس قديانى، تهران، فردا به، 1378، رقعى، 28 ص.
7. الامام الحادى عشر الامام الحسن بن على العسكرى عليه‏السلام ، گروهى از نويسندگان، ترجمه محمد عبدالمنعم خاقانى، قم، مؤسّسه در راه حق، 1370، رقعى،38ص.
8. الامام الحادى عشر الحسن العسكرى عليه‏السلام ، شيخ محمد حسن قبيسى عاملى، بيروت، 1403 ق. وزيرى، 82 ص.
9. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام (مصوّر)، سيد مهدى آيت اللهى، ترجمه كمال السّيد، قم، انصاريان، 1374، وزيرى، 22 ص.
10. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام (مصوّر)، ميرابوالفتح دعوتى، بيروت، الدّارالاسلاميّه، 1410 ق، وزيرى، 21 ص.
11. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، على محمد على دُخَيِّل، بيروت، دارالتّوجيه الاسلامى، 1394 ق، رقعى، 84 ص.
12. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، گروهى از نويسندگان، مؤسّسة الامام الحسين عليه‏السلام ، 1413 ق، رقعى، 21 ص.
13. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، گروه نويسندگان، تهران، مؤسّسة البلاغ، 1410 ق، جيبى، 71 ص.
14. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، عبدالودود امين، كويت، دارالتّوجيه الاسلامى، 1400 ق.
15. الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام من المهد الى اللحد، سيد محمد كاظم حائرى قزوينى، قم، كتابفروشى بصيرتى، 1413 ق، وزيرى، 342 ص.
16. الامام العسكرى عليه‏السلام ، گروه نويسندگان، بيروت، دارالزّهراء، 1413 ق.
17. الامام العسكرى عليه‏السلام ، شيخ محمد رضا حكيمى حائرى، مؤسّسة الأعلمى، 1412 ق، وزيرى، 223 ص.
18. الامام العسكرى عليه‏السلام ، قدوة و اسوة، سيد محمدتقى مدرّسى، تهران، رابطة الاخوة الاسلامية، 1404 ق، رقعى، 82 ص.
19. اعلام الهداية، الامام الحسن بن على العسكرى عليه‏السلام ، مجمع جهانى اهل‏بيت، قم، مركز چاپ و نشر مجمع جهانى اهل‏بيت، 1422 ق؛ وزيرى، 242 ص.
20. با خورشيد سامرّا؛ تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، محمدجواد طبسى حائرى، ترجمه عباس جلالى، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، 1379، وزيرى، 344 ص.
21. برگزيدگان؛ حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، عبداللّه طاهر خانى، تهران، بنياد بعثت، 1373، رقعى، 131 ص.
22. تاريخ سامرّا، ذبيح اللّه محلاّتى، ج 3، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1388 ق، وزيرى، 034/1 ص.
23. تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، باقرشريف قرشى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا عليه‏السلام ، 1371، وزيرى، 357 ص.
24. ترجمه جلد دوازدهم بحارالانوار، زندگانى حضرت امام محمدتقى و امام على‏النّقى و امام حسن عسكرى عليهم‏السلام ، محمدباقر مجلسى، ترجمه موسى خسروى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1379 ق، وزيرى، 308 ص.* 1
25. تحليلى از زندگى و زمان امام عسكرى عليه‏السلام ، گروهى از نويسندگان، قم، مؤسّسه احياء و نشر ميراث اسلامى، 1357، 149 ص.
26. تفسير فاتحة‏الكتاب، از امام حسن عسكرى عليه‏السلام و پژوهشى پيرامون آن، عبدالحسين امينى، ترجمه قدرت‏اللّه حسينى شاهمرادى، تهران، حديث، 1376، وزيرى، 72 ص.
27. التفسير المنسوب الى الامام ابى‏محمد الحسن بن على العسكرى عليه‏السلام ، سيد محمد باقر موحد ابطحى، قم، مدرسة‏الامام المهدى عليه‏السلام ، وزيرى، 1409 ق.
28. چهل حديث سيره عسكريّين، امام على‏النقى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام ، سيد حسين زينالى تيلى، قم، نشر معروف، 1378، جيبى، 80 ص.
29. چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، عبداللّه صالحى نجف آبادى، قم، مهدى‏يار، 1381، رقعى، 136 ص.
30. جزاء اعداء الامام العسكرى عليه‏السلام فى‏الدّنيا، سيد هاشم ناجى موسوى جزائرى، قم، چاپخانه دانش، 1419 ق، وزيرى، 127 ص.
31. حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام دن قيرخ حديث، يازان قورولو، ترجمه حسين سرخابلى، تهران، بنياد بعثت، 1371، رقعى، 17 ص.
32. حياة الامام العسكرى عليه‏السلام ، محمدجواد طبسى، قم، بوستان كتاب، 1382، وزيرى، 391 ص.
33. دعاى عاشقان، شيخ عباس قمى، به اهتمام حسين نورائى، تهران، هيراد بشارت، 1380، جيبى، 64 ص.
34. داستان زندگى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، اميرمهدى مراد حاصل، تهران، كانون انتشارات پيام نور، 1378، رقعى، 32ص.
35. داستانهايى از امام هادى و امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، قاسم ميرخلف‏زاده، قم، مهدى‏يار، 1380، رقعى، 184 ص.
36. در آستانه غيبت؛ زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، محمد دشتى و مهدى صادقى، تهران، فيض كاشانى، 1377، وزيرى، 308 ص.
37. ديدار شيرين؛ گزيده‏اى از زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، مسلم ناصرى، تهران، پيام آزادى، 1381، رقعى، 96 ص.
38. ذكرى مولد الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، گروهى از نويسندگان، نجف، مطبعة الغرى، 1386 ق، رقعى، 36 ص.
39. راز بزرگ؛ مهدى رحيمى، تهران، بنياد بعثت، 1375، خشتى، 24 ص.
40. زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، منصور كريميان، تهران، اشرفى، 1379، رقعى، 40 ص.
41. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، گروهى از علماى لبنان، ترجمه حميد رضا كفّاش، تهران، عابد، 1379، رقعى، 64 ص.
42. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام رضا استادى، قم، دفتر نشر برگزيده، 1380، رقعى، 40 ص.
43. زندگى و سيماى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، محمدتقى مدرّسى، ترجمه محمد صادق شريعت، تهران، انصارالحسين عليه‏السلام ، 1372، وزيرى، 91 ص.
44. زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم، نسل جوان، 1356، رقعى، 140 ص.
45. زندگانى عسكريّين و تاريخچه سامرّا، ابوالقاسم سحاب، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1375 ق، 113 ص.
46. زندگانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، باقرشريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى، قم، انتشارات جامعه مدرّسين، 1374، وزيرى، 284 ص.
47. سخنان گهربار امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، منصور كريميان، تهران، اشرفى، 1380، جيبى، 28 ص.
48. ستارگان درخشان؛ سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1381، جيبى، 238 ص.
49. سيماى سامرّا؛ سيناى سه موسى، محمد صحّتى سردرودى، تهران، 1374، 176 ص.
50. سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، جيبى، 236 ص.
51. شهر بى‏حصار؛ داستان زندگى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، رضا شيرازى، تهران، پيام آزادى، 1374، 119 ص.
52. غريب تنها؛ زندگى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، مهدى شمس الدّين، قم، نورنگار، 1377، پالتويى، 48 ص.
53. عجائب و معجزات شگفت‏انگيزى از امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، قم، گل ياس، 1379، رقعى، 130 ص.
54. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، على حسينى قمى، قم، نبوغ، 1381، رقعى، 72 ص.
55. مجلس عروسى حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، عبدالحسين معين قمى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1369، رقعى، 98 ص.
56. مسند الامام العسكرى ابو محمد الحسن بن على عليهماالسلام ، عزيزاللّه عُطاردى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا عليه‏السلام ، 1410 ق، وزيرى، 371 ص.
57. منهاج التّحرّك عند الامام العسكرى عليه‏السلام ، عبدالكريم آل نجف، تهران، 1402 ق، وزيرى، 135 ص.
58. وفات الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، شيخ حسن بن شيخ محمد عصفورى درازى بحرانى، نجف، مطبعة‏الحيدريه، 1372 ق، رقعى، 56 ص.
59. ولادة الامام الحسن العسكرى عليه‏السلام ، سيد محمدحسين طالقانى، نجف، مطبعة‏الحيدريه، 1378 ق، رقعى، 44 ص.
60. نگاهى بر زندگى امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، محمد محمدى اشتهاردى، تهران، نشر مطهّر، 1374، 144 ص.
پى‏نوشت:
* ـ در اين مقاله فقط براى سال‏هاى قمرى، علامت (ق) نهاده شده است.
1. شايان توجّه اينكه: زندگانى امام عسكرى(ع) در جلد 50 بحارالانوار مؤسسة الوفاء بيروت نيز آمده است.

منبع:

على‏كرجى، مجله كوثر، شماره 60

آبجی
23rd February 2010, 12:07 AM
زیارت امام حسن عسكرى علیه السلام



این زیارت را با صدای استاد فرهمند از اینجا (http://snd.tebyan.net/1386/12/20080316143020328.wma)بشنوید
شیخ به سند معتبر از آن حضرت روایت كرده كه فرمود قبر من در سُرّ مَن راءى امان است از براى اهل دو جانب از بلاها و عذاب خدا مجلسى اوّل اهل دو جانب را به شیعه و سنّى معنى كرده و فرموده كه بركت آن حضرت دوست و دشمن را احاطه فرموده است چنانكه قبر كاظمین علیه السلام سبب امان بغداد شد الخ و سیّد بن طاوس فرموده چون خواستى زیارت كنى حضرت عسكرى علیه السلام را بجا آور جمیع آنچه را كه در زیارت پدرش حضرت هادى علیه السلام
بجا مى آوردى پس بایست نزد ضریح آن حضرت و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ
سلام بر تو اى مولا و سرور من
یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی الْهادِىَ الْمُهْتَدِىَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
اى ابا محمد حسن بن على هادى راه یافته و رحمت خدا و بركاتش نیز بر تو باد
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَوْلِیآئِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو اى ولى و نماینده خدا و فرزند اولیاء او سلام بر تو اى حجت خدا
وَابْنَ حُجَجِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَصْفِیآئِهِ اَلسَّلامُ
و فرزند حجتهاى خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و زاده برگزیدگانش سلام
عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَابْنَ خُلَفآئِهِ وَاَبا خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ
بر تو اى جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او سلام بر تو اى فرزند
خاتَمِ النَّبِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا
خاتم پیمبران سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اى
بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ
فرزند امیر مؤ منان سلام بر تو اى فرزند بانوى زنان جهانیان سلام
عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْهادینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْوْصِیآءِ
بر تو اى فرزند امامان راهنما سلام بر تو اى فرزند اوصیاى
الرّاشِدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عِصْمَةَ الْمُتَّقینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اِمامَ
با رشد و هدایت سلام بر تو اى نگهبان پرهیزكاران سلام بر تو اى پیشواى
الْفآئِزینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا فَرَجَ
رستگاران سلام بر تو اى پایه و ركن اهل ایمان سلام بر تو اى گشایش ده
الْمَلْهُوفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ اَلسَّلامُ
اندوهناكان سلام بر تو اى وارث پیمبران برگزیده سلام
عَلَیْكَ یا خازِنَ عِلْمِ وَصِىِّ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الدّاعى
بر تو اى خزینه دار علم وصى رسول خدا سلام بر تو اى دعوت كننده
بِحُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاطِقُ بِكِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا
به حكم خدا سلام بر تو اى گویاى به كتاب خدا (قرآن ) سلام بر تو اى
حُجَّةَ الْحُجَجِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا هادِىَ الاُْمَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ
حجت حجتهاى الهى سلام بر تو اى راهنماى ملتها سلام بر تو اى واسطه
النِّعَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْبَةَ الْعِلْمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا سَفینَةَ الْحِلْمِ
و سرپرست نعمتها سلام بر تو اى گنجینه دانش سلام بر تو اى كشتى حلم و بردبارى
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الظّاهِرَةِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ وَالثّابِتَةِ
سلام بر تو اى پدر امام منتظر آنكس كه حجت و نشانه اش براى شخص خردمند آشكار و
فِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ وَالْمُغَیَّبِ عَنْ
معرفتش به یقین ثابت و مسلم است آنكه در پرده است از دیده ستمكاران و آن غایب و پنهان از
دَوْلَةِ الْفاسِقینَ وَالْمُعیدِ رَبُّنا بِهِ الاِْسْلامَ جَدیداً بَعْدَ الاِْنْطِماسِ
حكومت و دولت اهل فسق و عصیان و آنكس كه پروردگار ما بوسیله اش دین اسلام را بصورت تازه و نوى باز گرداند پس از فرسودگى
وَالْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الاِْنْدِراسِ اَشْهَدُ یامَوْلاىَ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصّلوةَ
و قرآن را تر و تازه باز آرد پس از كهنگى گواهى دهم اى سرور من كه براستى تو برپاداشتى نماز را
وَآتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَدَعَوْتَ اِلى
و پرداختى زكات را و امر كردى به معروف و نهى كردى از منكر (كار زشت ) و دعوت كردى
سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى
مردم را به راه پروردگارت به فرزانگى و پند نیك و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص تا
اَتیكَ الْیَقینُ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ یَتَقَبَّلَ زِیارَتى
مرگت فرا رسید از خدا خواهم بدان منزلت و مقامى كه شما در نزد او دارید كه بپذیرد زیارتى را كه من
لَكُمْ وَیَشْكُرَ سَعْیى اِلَیْكُمْ وَیَسْتَجیبَ دُعائى بِكُمْ وَیَجْعَلَنى مِنْ
از شما كردم و قدردانى كند از سعى و كوششم براى رسیدن به درگاه شماو اجابت كند دعایم را بوسیله شما و قرارم دهد
اَنْصارِ الْحَقِّ وَاَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَمَوالیهِ وَمُحِبّیهِ وَالسَّلامُ عَلَیْكَ
از یاوران حق و پیروان و همراهان و دوستان و دوست دارانش و سلام بر تو
وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ پس ببوس ضریحش را و بگذار طرف راست صورت خود را بر
و رحمت خدا و بركاتش
آن پس طرف چپ را گذار و بگو: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ
خدایا درود فرست بر آقاى ما محمد و خاندانش
وَصَلِّ عَلى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادى اِلى دینِكَ وَالدّاعى اِلى
و درود فرست بر حسن بن على آن راهنماى بسوى دین تو و دعوت كننده بسوى
سَبیلِكَ عَلَمِ الْهُدى وَمَنارِ التُّقى وَمَعْدِنِ الْحِجى وَماْوَى النُّهى
راه تو پرچم هدایت و مشعل تقوى و كان عقل و جایگاه فرزانگى و خرد
وَغَیْثِ الْوَرى وَسَحابِ الْحِكْمَةِ وَبَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِ
و باران رحمت مردم و ابر (ریزان ) حكمت و دریاى پند و وعظ و وارث امامان
وَالشَّهیدِ عَلىَ الاُْمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَالْفاضِلِ الْمُقَرَّبِ
و گواه بر امت ، آن معصوم از گناه و پاكیزه و فاضل مقرب درگاه
وَالْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذى وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتابِ وَاَ لْهَمْتَهُ فَصْلَ
و پاك از پلیدى ، آن كس كه علم كتاب خود (قرآن ) را به او ارث دادى و طریقه جدا كردن بین حق و باطل
الْخِطابِ وَنَصَبْتَهُ عَلَماً لاَِهْلِ قِبْلَتِكَ وَقَرَنْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ
و داورى آن را به او الهام فرمودى و او را پرچم و نشانه اهل قبله خود قرار دادى مقرون ساختى فرمانبردارى او را به فرمانبردارى خود
وَفَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلى جَمیعِ خَلیقَتِكَ اَللّهُمَّ فَكَما اَنابَ بِحُسْنِ
و واجب كردى دوستیش را بر همه آفریدگانت خدایا چنانچه او دل بست با
الاِْخْلاصِ فى تَوْحیدِكَ وَاَرْدى مَنْ خاضَ فى تَشْبیهِكَ وَحامى
اخلاصى پاك درتوحید تو و محكوم كرد كسى را كه در اندیشه تشبیه تو (به مخلوق ) فرو رفته بود و حمایت كرد
عَنْ اَهْلِ الاْیمانِ بِكَ فَصَلِّ یا رَبِّ عَلَیْهِ صَلوةً یَلْحَقُ بِها مَحَلَّ
از ایمان دارندگان به تو پس درود فرست پروردگارا بر او درودى كه او را به جایگاه
الْخاشِعینَ وَیَعْلُو فِى الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَبَلِّغْهُ مِنّا
خشوع كنندگان و فروتنان درگاهت رساند و برساند او را بدرجه جدش خاتم پیمبران و برسان به او از جانب من
تَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةً
تحیت و سلامى و بده به ما از نزد خویش در دوستیش برترى و احسان و آمرزش
وَرِضْواناً اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ وَمَنٍّ جَسیمٍ پس نماز زیارت بجا آور و چون
و خشنودى خود را كه براستى تو داراى فضلى بزرگ و نعمتى گرانمایه هستى
فارغ شدى بگو: یا دآئِمُ یا دَیْمُومُ یا حَىُّ یا قَیُّومُ یا كاشِفَ الْكَرْبِ
اى همیشگى و اى پاینده و اى زنده اى همیشه پابرجا اى برطرف كن گرفتارى
وَالْهَمِّ وَیا فارِجَ الْغَمِّ وَیا باعِثَ الرُّسُلِ وَیا صادِقَ الْوَعْدِ وَیا حَىُّ
و اندوه و اى زداینده غم و غصه اى برانگیزنده رسولان و اى راست وعده و اى زنده اى كه
لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحَبیبِكَ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ عَلِی ابْنِ عَمِّهِ
معبودى جز تو نیست توسل جویم بدرگاه تو بوسیله حبیبت محمد و وصیّش على عموزاده
وَصِهْرِهِ عَلَى ابْنَتِهِ الَّذى خَتَمْتَ بِهِمَا الشَّرایِعَ وَفَتَحْتَ بِهِمَا
و شوهر دخترش آن دو بزرگوارى كه پایان دادى به آن دو مذاهب را و گشودى به آن دو
التَّاْویلَ وَالطَّلایِعَ فَصَلِّ عَلَیْهِما صَلوةً یَشْهَدُ بِهَا الاَْوَّلُونَ
تاءویل و رازهاى سربسته قرآن را پس درود فرست بر آن دو درودى كه گواهى دهند بدان پیشینیان
وَالاْخِرُونَ وَیَنْجُوبِهَا الاَْوْلِیآءُ وَالصّالِحُونَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفاطِمَةَ
و پسینیان و نجات یابند به آن دوستان تو و شایستگان درگاهت و توسل جویم بدرگاهت بوسیله فاطمه
الزَّهْرآءِ والِدَةِ الاَْئِمَّةِ الْمَهْدِیّینَ وَسَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ الْمُشَفَّعَةِ
زهراء مادر امامان راه یافته و بانوى زنان جهانیان آنكه شفاعتش
فى شیعَةِاَوْلادِهَا الطَّیِّبینَ فَصَلِّ عَلَیْها صَلوةً دآئِمَةً اَبَدَ الاْبِدینَ
پذیرفته است درباره شیعیان فرزندان پاكش درود فرست بر او درودى همیشگى و جاویدان و تا برپا است
وَدَهْرَ الدّاهِرینَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِالْحَسَنِ الرَّضِىِّ الطّاهِرِالزَّكِىِّ
روزگار و توسل جویم بدرگاهت بوسیله حسن مجتبى آن امام پاك پاكیزه
وَالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْمَرْضِىِّ الْبَرِّ التَّقِىِّ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
و حسین مظلوم آن امام پسندیده و نیكوكار با تقوى دو آقاى جوانان اهل بهشت
الاِْمامَیْنِ الْخَیِّرَیْنِ الطَّیِّبَیْنِ التَّقِیَّیْنِ النَّقِیَّیْنِ الطّاهِرَیْنِ الشَّهیدَیْنِ
آن دو امام برگزیده پاكیزه با تقواى بى عیب و پاك و آن دو شهید
الْمَظْلُومَیْنِ الْمَقْتُولَیْنِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَما غَرَبَتْ
مظلوم كشته (راه حق ) پس درود فرست بر آن دو تا هرگاه كه (جهانى برپا است و) سر زند و غروب كند خورشیدى
صَلوةً مُتَوالِیَةً مُتَتالِیَةً وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
درودى پشت سر هم و پى درپى و توسل جویم بدرگاهت به على بن الحسین
سَیِّدِالْعابِدینَ الْمَحْجُوبِ مِنْ خَوْفِ الظّالِمینَ وَبِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی
آقاى عبادت كنندگان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن على
الْباقِرِ الطّاهِرِ النُّورِ الزّاهِرِ الاِْمامَیْنِ السَّیِّدَیْنِ مِفْتاحَىِ الْبَرَكاتِ
باقر آن امام پاك و آن روشنى تابناك آن دو امام بزرگ كلید هر بركت
وَمِصْباحَىِ الظُّلُماتِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما سَرى لَیْلٌ وَما اَضآءَ نَهارٌ
و چراغ هر تاریكى و ظلمت درود فرست بر آنها تا بگذرد شبى و بتابد روزى
صَلوةً تَغْدُو وَتَرُوحُ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عَنِ
درودى در بامداد و پسین و توسل جویم بدرگاهت بوسیله جعفر بن محمد آن راستگوى از طرف
اللَّهِ وَالنّاطِقِ فى عِلْمِ اللَّهِ وَبِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْعَبْدِ الصّالِحِ فى نَفْسِهِ
خدا و گویاى دانش خدا و به موسى بن جعفر آن بنده اى كه خودبخود شایسته و صالح بود
وَالْوَصِىِّ النّاصِحِ الاِْمامَیْنِ الْهادِیَیْنِ الْمَهْدِیَّیْنِ الْوافِیَیْنِ الْكافِیَیْنِ
و آن وصى خیرخواه كه هر دوى آنها دو امام راهنماى راه یافته و وافى و كافى بودند
منبع:
مفاتیح الجنان

آبجی
23rd February 2010, 12:08 AM
« خورشید بی غروب »



امام حسن عسکری (علیه السلام) روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری، هنگام نماز صبح به شهادت رسیدند. ابن بابویه و دیگران گفته‌اند که معتمد عباسی آن بزرگوار را با زهر شهید نمود.
ابوسهل می‌گوید: "در محضر امام عسکری (علیه السلام) بودم که امام به خادم خود فرمود تا مقداری آب بجوشاند. پس از آنکه آماده شد، مادر حضرت حجت (عج) آن را برای امام (علیه السلام) آورد، همینکه خواست ظرف را به دست آن حضرت بدهد و حضرت بیاشامد، دست مبارکش لرزید و ظرف به دندانهای پیشین ایشان برخورد کرد. امام ظرف را بر زمین گذاشت و به خادم خود فرمود: "داخل این اتاق می‌شوی و کودکی را به حال سجده می‌بینی، او را نزد من بیاور."
ابوسهل می‌گوید که خادم گفت: "من وارد اتاق شدم؛ ناگاه چشمم به کودکی افتاد که سر به سجده نهاده بود و انگشت اشاره خود را به سوی آسمان بلند کرده بود. به آن بزرگوار، سلام کردم و آن حضرت پاسخ مرا داد و نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز، عرض کردم که امام عسکری (علیه السلام) می‌فرماید شما نزد او بروید. در همین هنگام مادر بزرگوارش آمد و دستش را گرفت و نزد پدر برد.
ابوسهل می‌گوید چون آن کودک به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید و سلام کرد، بر چهره‌ اش نگاه کردم، دیدم که رنگ چهره مبارکش روشنایی و تلالو دارد و موی سرش به هم پیچیده و مجعد و ما بین دندانهایش گشاده است. همینکه امام عسکری (علیه السلام) نگاهش به فرزندش افتاد، گریست و فرمود: "ای سید خاندان خود، مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش می‌روم." آن آقازاده ظرف آب را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه امام (علیه السلام) فرمود: "پسرم!، بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین و تویی پسر و جانشین من و منم پدر تو، و تویی محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) و پدر توست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است. این عهدی است به من از پدرم و پدرهای طاهرین ...
و در همان هنگام بود که حضرت امام عسکری (علیه السلام) به شهادت رسید.

منبع:
كتاب الغیبه، شیخ طوسی (ره) »

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد