فرشته
9th February 2010, 05:34 PM
مديريت IT يكي از بالاترين و حساسترين مناصب شغلي در دنياي فناوري را به خود اختصاص دادهاست. مسئوليت سنگين، نياز به داشتن اطلاعات عمومي خوب در اكثر رستههاي مربوط به IT، لزوم تجربه كافي در برخورد با نيروي انساني متخصص، داشتن روحيه كاري مرتبط با يك پست مديريتي و بسياري از پيشنيازهاي ديگر، در زمره ويژگيهاي يك مديرIT به حساب ميآيند، اما از آنجايي كه هر شغلي در جاي خود ممكن است دچار نوسانات اجرايي يا نقصان كارايي شود، ممكن است مدير IT نيز بنا به دلايلي، در راه انجامدادن وظيفه خود از بهرهوري مطلوب بازبماند. در اين نوشتار كوتاه قصد داريم چند نمونه از چالشهاي فراروي اين جايگاه مديريتي را بررسي نماييم.
مديريت IT يكي از بالاترين و حساسترين مناصب شغلي در دنياي فناوري را به خود اختصاص دادهاست. مسئوليت سنگين، نياز به داشتن اطلاعات عمومي خوب در اكثر رستههاي مربوط به IT، لزوم تجربه كافي در برخورد با نيروي انساني متخصص، داشتن روحيه كاري مرتبط با يك پست مديريتي و بسياري از پيشنيازهاي ديگر، در زمره ويژگيهاي يك مديرIT به حساب ميآيند، اما از آنجايي كه هر شغلي در جاي خود ممكن است دچار نوسانات اجرايي يا نقصان كارايي شود، ممكن است مدير IT نيز بنا به دلايلي، در راه انجامدادن وظيفه خود از بهرهوري مطلوب بازبماند. در اين نوشتار كوتاه قصد داريم چند نمونه از چالشهاي فراروي اين جايگاه مديريتي را بررسي نماييم.
هر شغل مديريتي با توجه به نيازهاي ذاتي خود به ارتباط مناسب ميان آن شغل و ردههاي بالا و پايينتر از خود نياز دارد، اما شايد بتوان مديريت IT را از اين لحاظ داراي ويژگي خاصي دانست. روابط يك مدير IT با مديران هم سطح يا مافوق خود مسئلهاي است كه ميتواند به دليل برداشت مختلف آنها از مسائل گوناگون، در مقاطع زماني بلندمدت تحت تأثيرات منفي قرار بگيرد. يعني با توجه به نوپا بودن صنعت IT نسبت به ساير علوم مرتبط با فعاليت اكثر سازمانها و شركتها، بسياري از مديران دپارتمانها و قسمتهاي ديگر آنان ضمن اينكه به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با فناوري و سيستمهاي اطلاعاتي يا تجهيزات مربوط به آن سروكار دارند، از لحاظ نوع نگرش يا شيوه استفاده از آن، با مدير IT آن سازمان داراي نوعي تفاوت ديدگاه ميباشند؛ بهخصوص در مورد پروژههاي نرمافزاري!
حتماً تاكنون شنيدهايد كه مثلاً سرنوشت فلان پروژهIT به دليل عدم توانايي نرمافزار در برآورده نمودن نيازهاي استفادهكنندگان، به شكست انجاميده است.
اما زماني كه به مراحل و شيوه انجام گرفتن پروژه نگريسته ميشود، مشخص ميشود كه دلايل اين شكست نه به واسطه سوء مديريت يا عدم كفايت آنان است و نه به خاطر عدم توانايي مجريان پروژه در برآورده ساختن اهداف پروژه، بلكه در بسياري موارد ميتوان اينگونه نتايج نامطلوب را در سوء تفاهم يا نوعي اختلافنظر عمده يافت كه به شكلي در مراحل اوليه پروژه به دليل نبود نمونه قابل آزمون و اجرايي آن، در لابهلاي انبوه مسائل، مستتر شده است.
شايد در اينگونه موارد در بسياري از جلساتي كه قبل از آغاز يك پروژه بين مديران سازمان و مديريت IT برگزار ميشود و طي آن مباحثي چون زمان انجام گرفتن پروژه، تخصيص بودجه و نيروي انساني موردنياز پروژه بررسي ميشود، يك مسئله مهم كمتر مورد توجه مديران مذكور قرار ميگيرد و آن، تلاش در جهت رسيدن به هدف و درك و تفاهم مشترك است. در اين صورت، پروژه مذكور طي مهلت زماني موردنظر، بودجه از قبل پيشبيني شده و تعداد نفرات لازم و كافي پايان مييابد، اما به دلايلي كه ذكر شده، خروجي پروژه و نتيجه كار، براي استفادهكنندگان يا مشتريان آن قابلقبول نيست. بنابراين واضح است كه ساير اهداف و فاكتورهاي به اصطلاح محققشده پروژه مثل بودجه، زمان، مديريت منابع و امثال آن نيز زير سؤال ميرود.
بهترين راهكاري كه در اينگونه موارد توصيه ميشود، بررسي همه جانبه اهداف، امكانات و سرويسهاي نهايي (Front End) محصول پروژه از ابتداي آغاز پروژه است. ميتوان گفت كه حتي مطرح شدن اينگونه مسائل در جلسات هماهنگي و همفكري مديران سازمان با مديريت IT مقدم بر ساير مسائلي است كه معمولاً جزء حياتيترين فاكتورهاي پروژه به حساب ميآيند، اما در واقع از درجه اهميت پايينتري برخوردارند.
آنچه امروزه تحت عنوان تحليل پروژه بر مبناي زبان كاربران و استفادهكنندگان يا همان تحليل مفهومي
(Conceptual) مطرح ميشود، ميتواند منبع و آغاز مناسبي براي نيل به اين مقصود باشد. هرگاه همه دستاندركاران يك پروژه IT، اعم از مجريان و مشتريان آن، بتوانند به يك زبان مشترك براي برقراري ارتباط دست يابند، ميتوان به برداشت يكسان و عدم اختلافنظر آنها در محصول نهايي پروژه اميد بيشتري داشت. برقراري ارتباط فكري مناسب در تمام مراحل اجراي پروژه، مهمترين وظيفه يك مدير IT است كه اغلب اوقات به دليل مشغله فني پروژه، فراموش ميشود.
مديريت IT يكي از بالاترين و حساسترين مناصب شغلي در دنياي فناوري را به خود اختصاص دادهاست. مسئوليت سنگين، نياز به داشتن اطلاعات عمومي خوب در اكثر رستههاي مربوط به IT، لزوم تجربه كافي در برخورد با نيروي انساني متخصص، داشتن روحيه كاري مرتبط با يك پست مديريتي و بسياري از پيشنيازهاي ديگر، در زمره ويژگيهاي يك مديرIT به حساب ميآيند، اما از آنجايي كه هر شغلي در جاي خود ممكن است دچار نوسانات اجرايي يا نقصان كارايي شود، ممكن است مدير IT نيز بنا به دلايلي، در راه انجامدادن وظيفه خود از بهرهوري مطلوب بازبماند. در اين نوشتار كوتاه قصد داريم چند نمونه از چالشهاي فراروي اين جايگاه مديريتي را بررسي نماييم.
هر شغل مديريتي با توجه به نيازهاي ذاتي خود به ارتباط مناسب ميان آن شغل و ردههاي بالا و پايينتر از خود نياز دارد، اما شايد بتوان مديريت IT را از اين لحاظ داراي ويژگي خاصي دانست. روابط يك مدير IT با مديران هم سطح يا مافوق خود مسئلهاي است كه ميتواند به دليل برداشت مختلف آنها از مسائل گوناگون، در مقاطع زماني بلندمدت تحت تأثيرات منفي قرار بگيرد. يعني با توجه به نوپا بودن صنعت IT نسبت به ساير علوم مرتبط با فعاليت اكثر سازمانها و شركتها، بسياري از مديران دپارتمانها و قسمتهاي ديگر آنان ضمن اينكه به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با فناوري و سيستمهاي اطلاعاتي يا تجهيزات مربوط به آن سروكار دارند، از لحاظ نوع نگرش يا شيوه استفاده از آن، با مدير IT آن سازمان داراي نوعي تفاوت ديدگاه ميباشند؛ بهخصوص در مورد پروژههاي نرمافزاري!
حتماً تاكنون شنيدهايد كه مثلاً سرنوشت فلان پروژهIT به دليل عدم توانايي نرمافزار در برآورده نمودن نيازهاي استفادهكنندگان، به شكست انجاميده است.
اما زماني كه به مراحل و شيوه انجام گرفتن پروژه نگريسته ميشود، مشخص ميشود كه دلايل اين شكست نه به واسطه سوء مديريت يا عدم كفايت آنان است و نه به خاطر عدم توانايي مجريان پروژه در برآورده ساختن اهداف پروژه، بلكه در بسياري موارد ميتوان اينگونه نتايج نامطلوب را در سوء تفاهم يا نوعي اختلافنظر عمده يافت كه به شكلي در مراحل اوليه پروژه به دليل نبود نمونه قابل آزمون و اجرايي آن، در لابهلاي انبوه مسائل، مستتر شده است.
شايد در اينگونه موارد در بسياري از جلساتي كه قبل از آغاز يك پروژه بين مديران سازمان و مديريت IT برگزار ميشود و طي آن مباحثي چون زمان انجام گرفتن پروژه، تخصيص بودجه و نيروي انساني موردنياز پروژه بررسي ميشود، يك مسئله مهم كمتر مورد توجه مديران مذكور قرار ميگيرد و آن، تلاش در جهت رسيدن به هدف و درك و تفاهم مشترك است. در اين صورت، پروژه مذكور طي مهلت زماني موردنظر، بودجه از قبل پيشبيني شده و تعداد نفرات لازم و كافي پايان مييابد، اما به دلايلي كه ذكر شده، خروجي پروژه و نتيجه كار، براي استفادهكنندگان يا مشتريان آن قابلقبول نيست. بنابراين واضح است كه ساير اهداف و فاكتورهاي به اصطلاح محققشده پروژه مثل بودجه، زمان، مديريت منابع و امثال آن نيز زير سؤال ميرود.
بهترين راهكاري كه در اينگونه موارد توصيه ميشود، بررسي همه جانبه اهداف، امكانات و سرويسهاي نهايي (Front End) محصول پروژه از ابتداي آغاز پروژه است. ميتوان گفت كه حتي مطرح شدن اينگونه مسائل در جلسات هماهنگي و همفكري مديران سازمان با مديريت IT مقدم بر ساير مسائلي است كه معمولاً جزء حياتيترين فاكتورهاي پروژه به حساب ميآيند، اما در واقع از درجه اهميت پايينتري برخوردارند.
آنچه امروزه تحت عنوان تحليل پروژه بر مبناي زبان كاربران و استفادهكنندگان يا همان تحليل مفهومي
(Conceptual) مطرح ميشود، ميتواند منبع و آغاز مناسبي براي نيل به اين مقصود باشد. هرگاه همه دستاندركاران يك پروژه IT، اعم از مجريان و مشتريان آن، بتوانند به يك زبان مشترك براي برقراري ارتباط دست يابند، ميتوان به برداشت يكسان و عدم اختلافنظر آنها در محصول نهايي پروژه اميد بيشتري داشت. برقراري ارتباط فكري مناسب در تمام مراحل اجراي پروژه، مهمترين وظيفه يك مدير IT است كه اغلب اوقات به دليل مشغله فني پروژه، فراموش ميشود.