ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاكيد بر وضعيت زن مسلمان



Admin
7th February 2010, 11:15 PM
تاكيد بر وضعيت زن مسلمان




هويت زنانه



فريبا علاسوند


به نظر مي‌رسد موضوع هويت جنسي دنباله يك پيوستار كلي در رابطه با بحث هويت است. اين بحث مي‌تواند با بحث فلسفي و وجود شناسي سوژه مرتبط باشد كه داراي سنت فلسفي است كه در شرق و غرب نگاه روشني نسبت به مسئله سوژه و فاعل شناسايي وجود داشته و در دوران مدرن اين نگرش شاهد تحولاتي بوده كه طبيعتا نگرش فلسفي و تغييرگراي پست مدرني در اين موضوع بسيار موثر بوده است. در سنت فلسفي پيشين درباره سوژه (كه معروف به سنت فلسفي كانتي و دكارتي است)، انسان موجودي است كه توانايي شناخت دارد و به جهان معنا مي دهد و مي‌تواند مناسبت خود را با جهان در يك حركت فعال‌تر ترتيب بدهد، اثر بگذارد كنش‌گرا باشد.

انسان لوح سفيدي نيست كه همواره پيرامونش در او تاثير بگذارد. تحولاتي كه در اواخر دوران مدرن و پس از آن اتفاق افتاد به بحث سوژه لطمه وارد كرد. مثل تحولاتي كه برخي از آنها علمي بود و برخي اجتماعي. اولين ضربه‌اي كه بر پيكره مفهوم سوژه وارد شد، تحولي بود كه توسط ماركسيسم ايجاد شد. اين تفكر شخصيت و هويت انسان را نتيجه روابط انسان‌ها بر مبناي چرخه كار – توليد مي‌دانست.

ضربه ديگر را مكتب فرويد زد، بدين نحو كه او با آميختن مباحث زيست‌شناسي و روان‌شناسي تا حدي، بحث سوژه و به تبع آن هويت انسان را وارد مرحله جديدي كرد. مهم‌ترين اقدام او، چند پاره كردن حريم خصوصي انسان يا شخصيت دروني انسان بود. او انسان را به ساحت Id, super ego,ego تقسيم كرد و باعث شد كه انسان‌ها خود را به عنوان حقيقت يك پارچه نشناسند و احساس اقاليم ناشناخته‌اي در وجودشان كنند كه بايد آرام آرام بر آن ساحت‌ها تسلط پيدا كنند. اين بحث به طور مشخص در هويت جنسي و بعد جنسيتي متمركز شد لذا از اين نظر بسيار قابل توجه بود.

تغييرات ديگري در دوره مدرن به وجود آمد، مثل ظهور گروهي از دانشمندان ساختارگرا و سپس پساساختارگرا كه مي‌توان آنها را در برخي نتايج مشترك دانست. بر مبناي ساختارگرايي اين انسان نيست كه اطراف خود را مي‌سازد و نظم پيشين طبيعي وجود ندارد كه انسان در اين نظم قرار بگيرد و خود را با اين نظم طبيعي همراه كند بلكه ساختارها هستند كه انسان را مي‌سازند. از ساختار‌ها تعبيرات مختلفي وجود دارد كه اصطلاحا به آن ساختارهاي انضباطي گفته مي‌شود. اين ساختارها مثل نهاد زبان هستند. آنها معتقدند اين نهاد وجود دارد و انسان در نهاد زبان متولد مي‌شود.

برداشت و شناسايي كه از خود پيدا مي‌كند تابع چيزي است كه از او مي‌گويند و شناسايي كه ديگران به او مي‌دهند. طبيعتا در بين اين تفكرات، بعضي نگاهي افراطي دارند مثل «فوكو» كه معتقد است ساختارها، شخصيت تحميلي به انسان مي دهند و انسان، قبل از ورود به ساختارها، شخصيتي ندارد و انسان در برابر ساختاري كه دنياي مدرن براي او تعريف مي‌كند، هيچ گونه قدرت گزينش‌گري از خود ندارد و هويت انسان در مواجهه با ساختاري كه نظام سلطه از ساحت‌هاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي، آموزشي براي او تعريف مي‌كند شكل مي‌گيرد. البته در اين رابطه اختلاف نظرهاي مختلفي وجود دارد اما نكته مهم اين كه انساني كه آمده تا جهان را بشناسد و جهان در اختيار قدرت شناخت او قرار بگيرد، در اين تفكر تبديل به موجودي مي‌شود كه ساختارها شخصيت او را شكل مي‌دهند. جنسيت با هر معنايي، چه مرادف با جنس، چه اعم از جنس، و چه مخالف آن، يكي از مفاهيم محوري در تشخيص هويت شخصي هر فرد است. هر كودك شناخت اجمالي از جنس يا جنسيت خود پيدا مي‌كند ولو اين كه تفسير علمي از آن نداشته باشد. حال يا خودش به اين درك مي‌رسد يا به وسيله تعبيراتي كه ديگران از جنس يا جنسيت او به كار مي‌گيرند، به اين امر واقف مي‌شود اين مفاهيم در مواجهات او با ديگران مؤثر است. مطلب ديگر اين كه هويت يا احساس هويت امري تقابلي است يعني انسان‌ها زماني از هويت خود بحث مي‌كنند كه غير و نقش متقابلي در كار باشد و نقش‌هاي جنسي هم جزء بارزترين نقش‌ها هستند و اين يكي ديگر از دلايل ارتباط هويت با هويت جنسي است.

البته ما مسئله هويت را از مسئله نقش تفكيك مي‌كنيم، يعني در مفهوم شناختي، هويت برابر با نقش جنسيتي يا جنسي نيست. اين دو واژه مرزهاي معيني دارند كه اين دو را از هم جدا مي‌كند، اما اين سخن در همه گرايش‌ها مقبول نيست مثلا در نگرش‌هاي پسامدرن و فمينيستي، «نقش» عامل مهم پيدايش هويت است. با مقدمه‌اي كه ذكر شد تعريف اين واژه‌ها ضروري است. كلمه هويت، متضمن معناي شناسايي است. بنابراين در تعريف هويت جنسي به عواملي كه در اين شناسايي به ما كمك مي‌كنند بر خواهيم خورد. يكي از تعاريف هويت جنسي عبارت است از آگاهي انسان از طبيعت زيست‌شناختي و پذيرفتن اين طبيعت براي خود.

من در به كاربردن هويت جنسي تعمد دارم چرا كه كساني كه تعبير هويت جنسيتي را به كار مي‌بردند هم، از به كار بردن آن تعمد داشتند يعني جنسيت و افكار جامعه است كه هويت زناني را مي‌سازد و چيزي به معناي جنس زيست شناختي يا وجود ندارد و يا چندان معتبر و چشمگير نيست. منظور ما از به كار بردن هويت جنسي اين است كه طبيعت، در ويژگي‌هاي زيست‌شناختي و حتي برخي از ويژگي‌هاي روان‌شناختي در تعريف هويت جنسي زنان موثر است، طبق ديدگاه فلسفي، ما معتقديم بين روح و جنس ارتباطي وجود دارد كه نمي توان آنها را از هم تفكيك كرد. پس اگر زماني مي‌گوييم انسان از نظر طبيعي چنين يا چنان است، منظور فقط ويژگي‌هاي فيزيولوژيك نيست چرا كه بخشي از مختصات جسماني انسان، به روح برنامه‌هاي رفتاري ذهنيت انسان سرايت پيدا خواهد كرد. در نتيجه اگر گاهي كلمه طبيعي را به كار مي‌برم، ناظر به هر دو بخش است. اين آگاهي در 18 ماهگي در انسان شكل مي‌گيرد و در 3 سالگي اغلب انسان‌ها، كه در شرايط طبيعي رشد كرده‌ باشند شناخت پايداري از زنانگي و مردانگي خود دارند. مسئله نقش‌هاي جنسيتي هم از اصطلاحاتي است كه در منابع به آن برمي‌خوريم. اهداف، انتظارات و اعمالي كه در فرهنگ جوامع مختلف به عنوان اهداف زنانه يا مردانه وجود دارد، نقش‌هاي جنسيتي مي‌گويند.

هويت جنسيتي مي‌تواند مبنايي براي پذيرش نقش‌هاي جنسيتي قرار گيرد. فمينيسم با ايجاد نظريه تفكيك بين جنس و جنسيت درصدد ايجاد مانعي بر سر راه ملازمه بين هويت جنسي و نقش جنسيتي است.

واژه ديگر، قشربندي جنسيتي است كه منظور از آن توزيع نابرابر امكانات و منابع ارزشمندي است كه در جامعه وجود دارد. به طور مثال قدرت‌ اقتصادي، مديريت‌هاي سياسي و حتي مسئله وجهه يا آبرو و حيثيت اجتماعي كه اگر در جامعه مكانيزم‌هاي مختلف به شكل نابرابر توزيع شود، در نتيجه قشربندي جنسيتي به وجود مي‌آيد. اين واژه در مطالعات اجتماعي زياد كاربرد دارد. اگر سلسه مراتب مديريت شكل گرفت، به طور طبيعي افراد در اين وضعيت موقعيت‌هاي مختلف پيدا مي‌كنند و اگر امكانات بر اين اساس توزيع شود، اين قشربندي به وجود خواهد آمد.

يكي از مسايل مهم در اين شرايط، تفكيك زندگي خصوصي و عمومي است مثلا در نوشته‌هاي فمينيستي كه نقش‌هاي خانگي به طور مداوم تحقير و تنقيص مي‌شوند و در مقابل نقش‌هاي اجتماعي براي زنان، بيشتر تكريم مي‌شوند، خود اين امر به آن قشربندي كمك مي‌رساند. البته روشن است كه هر چه نگرش آدمي ماده‌محورتر و لذت‌گرايانه‌تر باشد و بين انسان و تعالي روحي كمتر رابطه‌اي ببيند و از سوي ديگر به انتظارات مختلف از زنان و مردان را معقول نداند، بيشتر از هر وقت ديگر از سلسله مراتب گريزان است حتي اگر اين سلسله مراتب در خانواده باشد. منظورم اين است اين اصطلاح خود داراي مباني اعتقادي و فكري معيني است كه بومي كردن و ديني كردن آن نياز به مباحث بيشتري دارد.

واژه ديگر، الگوي انطباقي يا الگوي دو جنسي است كه به شرايطي اشاره دارد كه بيشتر در دهه‌هاي اخير به وجود آمده. اين الگو نه الگوي سنتي است و نه الگوي راديكال، در اين الگو، انسان‌ها رفتارهاي 2 جنس را در نقش‌هاي جنسيتي از خود نشان مي‌دهند. در اين الگو از مرزهاي مربوط به جنسيت عبور مي‌شود و برخي جامعه‌شناسان معتقدند كه از دهه 70 به اين سمت اين قضيه شدت يافته است به اين نحو كه زنان و مردان برداشت اغراق‌آميز از زنانگي و مردانگي خود ندارند و اين مسئله را كه مي‌توان از مرزهاي زنانه يا مردانه عبور كرد، پذيرفته‌اند. فمينيست‌ها اين الگو را يكي از بهترين الگوها مي‌دانند يا حداقل از عبارتشان چنين منظوري فهميده مي‌شود و اين الگو را در قالب آموزش به عنوان نقش‌هاي جنسيتي به خصوص در بحث هويت جنسي ارائه مي‌دهند. بنابراين بحث هويت به نوعي با علوم مختلف در ارتباط است.

بحث هويت جنسي يكي از موضوعات مورد توجه جامعه‌شناختي است. مطالعات جنسيت به صورت آكادميك در حوزه مطالعات جامعه‌شناسي رخ داده و امروزه جامعه‌شناسي زنان داراي متون و منابع درسي است. زيست‌شناسي هم به عنوان يك علم به اين بحث توجه دارد اما تا قبل از دهه نود، حوزه بحث زيست‌شناختي از هويت جنسي محدود بود. بعد از آنكه اسكن مغزي امكان‌پذير شد و ارتباط متقابل فعاليت مغزي با هورمون‌هاي جنسي كشف شد زيست‌شناسي با بحث هويت جنسي ارتباط تنگاتنگي پيدا كرد و بايد منتظر اين بود كه علم زيست‌شناسي، بسيار بيشتر از قبل درباره هويت جنسي بحث كند تا10 سال پيش مغز را فيزيولوژي مي‌دانستند اما امروز نمي‌توانند به صراحت بگويند كه مغز با همه جهات كاركردي خود هيچ رابطه‌اي با جنس و جنسيت ندارد. روان‌شناسي هم به شدت با اين بحث درگير است. خصوصا بعد از پيدايش مكتب روانكاوي فرويد.

در حوزه فلسفه به صورت جسته و گريخته عباراتي وجود دارد كه گرچه مبهم و مجمل است اما در بحث‌هاي كلي موضوعاتي وجود دارد كه مي تواند بخشي از مقدمات بحث ما قرار بگيرد. يكي از اين مباحث، بحث تفكيك روح و جسم و چگونگي ارتباط متقابل آنها است. از اين ديدگاه مي‌توان راهي يافت كه به وسيله آن بتوان در بحث آموزش و پرورش، اخلاق و نقش‌هاي جنسي به ساختاري براي تقويت و تصحيح نقش‌هاي جنسيتي دست يافت. در قرآن هم آياتي وجود دارد كه به اين بحث مي‌پردازد. آياتي در قرآن هست كه با خط‌كشي‌هايي، نقش‌هاي جنسيتي را مرزبندي كرده است. ادبيات قرآن گاهي ادبيات انسان‌شناسانه است، يعني از زن يا مرد تعريف ارائه مي‌دهد، گاه اين ادبيات مربوط به مفاهيم و دستورالعمل‌هاي ارزشي است. مثلا در آيه «فالصالحات قانتات...» به بحث نقش‌هاي جنسيتي اشاره دارد.

رواياتي هم كه به ارزشمندي نقش‌هاي مختلف پرداخته است مي‌تواند براي بررسي‌هاي ما در باب مطالعات جنسيتي مرتبط باشد. امر زنانه و مردانه به طور جدي در حوزه تفكرات ديني قابل توجه است. با توجه به مباحث مطرح شده، بيان نظريات و ديدگاه‌هاي مختلف در اين موضوع نيز ضروري است. فمينيست‌ها با جدا كردن جنس از نقش‌هاي جنسيتي مسئله را به سمت بحث‌هاي جامعه شناختي كشاندند. اين مسئله براي جريان‌هاي فمينيستي فوايد متعددي داشت.

همشهري 9/3/86

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد