PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خطبه امام سجاد(ع) در شام



تاری
28th January 2010, 09:45 AM
پس از ورود کاروان اسرا به شام،حضرت على بن الحسین علیه السلام از یزید درخواست نمود كه در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، یزید رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسید یزید یكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسین علیهما السلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین كرد.
امام سجاد علیه السلام از یزید خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعده‏اى كه به امام علیه السلام داده بود پشیمان شد و قبول نكرد .
معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى‏خواهد، بگوید.
یزید گفت: شما قابلیتهاى این خاندان را نمى‏دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏برند، از آن مى‏ترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبانگیر ما گردد (1) .
به همین جهت یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر رود.
یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینكه من و خاندان ابوسفیان را رسوا كرده باشد!
به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند كرد؟ !
یزید گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشته‏اند.
بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت كرد كه امام به منبر رود.
آنگاه حضرت سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه‏اى ایراد كرد كه همه مردم گریستند و بیقرار شدند.فرمود:
«ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انبأته بحسبی و نسبی.
ایها الناس! انا ابن مكة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدى، انا ابن خیر من انتعل و احتفى، انا ابن خیر من طاف وسعى، انا ابن خیر من حج ولبى، انا ابن خیر من حمل على البراق فی الهواء، انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئیل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسین او ادنى، انا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اوحى الیه الجلیل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علی المرتضى، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.
انا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یكفر بالله طرفة عین، انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البكائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین، انا ابن المؤید بجبرئیل، المنصور بمیكائیل.
انا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناكثین و القاسطین و المجاهد اعداءه الناصبین، و افخر من مشى من قریش اجمعین، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین و مبید المشركین، و سهم من مرامى الله على المنافقین، و لسان حكمة العابدین و ناصر دین الله و ولى امر الله و بستان حكمة الله و عیبة علمه، سمح، سخی، بهى، بهلول، زكی، ابطحی، رضی، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزیمة و اشدهم شكیمة، اسد باسل، یطحنهم فی الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الاعنة طحن الرحى، و یذرؤهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز و كبش العراق، مكی مدنی خیفی عقبی بدری احدی شجری مهاجری .
من العرب سیدها، و من الوغى لیثها، وارث المشعرین و ابو السبطین: الحسن و الحسین، ذاك جدی علی بن ابى طالب.
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برترى داد به اینكه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المؤمنین على علیه السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد (2) .
(با این معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى‏شناسانم.
اى مردم! من فرزند مكه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترین حج كنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم كه در یك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر كرد، من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیكترین جایگاه‏مقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند كسى هستم كه بینى گردنكشان را به خاك مالید تا به كلمه توحید اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى‏رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت كرد، و در بدر و حنین با كافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشركان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت كنندگان و افتخار گریه كنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئیل او را تأیید و میكائیل او را یارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناكثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین كسى هستم از مؤمنین كه دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده‏اى در ایمان و شكننده كمر متجاوزان و از میان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و یارى كننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیكوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشكلات، شكیبا، دائما روزه‏دار، پاكیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود .
او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب كفر را از هم پاشید.
او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شیرى شجاع كه وقتى نیزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، كه در همه این صحنه‏ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسین.
آرى او، همان او (كه این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.
ثم قال: انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سیدة النساء.
فلم یزل یقول: انا انا، حتى ضج الناس بالبكاء و النحیب، و خشی یزید ان یكون فتنة فأمر المؤذن فقطع الكلام، فلما قال المؤذن: الله اكبر الله اكبر، قال علی: لا شی‏ء اكبر من الله، فلما قال المؤذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال علی بن الحسین: شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی، فلما قال المؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى یزید فقال: محمد هذا جدی ام جدك یا یزید؟ فان زعمت انه جدك فقد كذبت و كفرت و ان زعمت انه جدی فلم قتلت عترته؟
آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد كه شیون مردم به گریه بلند شد! یزید بیمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلكه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساكت كند! !
مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همین كه گفت: الله اكبر، امام سجاد علیه السلام فرمود : چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.
و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یكتائى خدا گواهى مى‏دهد.
و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام علیه السلام به جانب یزید روى كرد و فرمود: این محمد كه نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى؟ !
سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد (5) .
در نقل دیگرى آمده است كه: چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق این محمد كه لحظه‏اى درنگ كن، آنگاه روى به یزید كرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى‏دانند كه دروغ مى‏گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟ ! این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاك زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را كشت و ما را مانند رومیان اسیر كرد؟ ! آنگاه فرمود : اى یزید! این جنایت را مرتكب شدى و باز مى‏گویى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله‏مى‏ایستى؟ ! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
پس یزید فریاد زد كه مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند (6)
و در نقل دیگرى آمده است كه امام سجاد علیه السلام فرمود:
انا ابن الحسین القتیل بكربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن خدیجة الكبرى، انا ابن سدرة المنتهى، انا ابن شجرة طوبى، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بكى علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء (7) .
من فرزند حسین شهید كربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه كبرایم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شیون كردند.

پى‏نوشت‏ها:
1.نفس المهموم،شیخ عباس قمی،ص450
2.در این خطبه آمده كه هفت عامل برترى به اهل بیت داده شده، ولى شش خصلت بیشتر ذكر نگردیده است.در نقل كامل بهائى آمده است كه خصلت هفتم: «و المهدی الذی یقتل الدجال»«و مهدى كه دجال را مى‏كشد، از ماست» . (نفس المهموم 450)
3.از شجره رسالت و در بیعت شجره شركت كرد، و از مكه به مدینه هجرت نمود.
4.ممكن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد زیرا مشعر به موضعى گفته مى‏شود كه داراى درخت زیادى باشد، بنابر این مراد «وارث دو بهشت است» ، و در آیه مباركه آمده است«و لمن خاف مقام ربه جنتان»
و ممكن است مراد از مشعر، مزدلفه باشد و آن جایى است كه حاجیان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه در آنجا وقوف مى‏كنند و این موقف از جمله مكانهاى حرم است، و در این صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.
5.بحار الانوار 45/137؛ الاحتجاج 2/132 به اختصار نقل كرده است.
6.نفس المهموم .451
7.نفس المهموم .451
منبع كتاب: قصه كربلا، ص 506

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد