PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیین نگارش



LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 09:36 AM
آئین نگارش







:فصل یکم: ویژگى هاى نوشته خوب
:فصل دوم :راهکارهاى درست نویسى
فصل سوم :راهکارهاى شیوا نویسى
فصل چهارم :بیشتر بدانیم



زیبایى خواهى، حقیقت جویى و نوآورى، از جمله گرایش هاى فطرى آدمى است. رغبت و علاقه انسان به گفتار و نوشتار درست و شیوا نیز سرچشمه در همان میل نهفته دارد. سخن و نوشته هدفمند، شیوا، روان و رسا، تأثیرى اعجاز گونه بر جان شنونده دارد ، او را مدهوش و سرمست مى سازد و مرواریددرخشان حقیقت را بر ساحل فهم و ادراک او مى نشاند.



http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/5/5f/edit.gif
رعایت درستى و شیوایى در گویش و نگارش جز از راه آشنایى با آداب و شیوه هاى صحیح نگارش امکان پذیر نخواهد شد.

:فصل یکم: ویژگى هاى نوشته خوب

1. ویژگى هاى نوشته خوب ازنظر پیام
2. ویژگى هاى نوشته خوب از نظرآیین نگارش

:فصل دوم :راهکارهاى درست نویسى

1. درست نویسى دستورى
2. درست نویسى کلمات
3.رعایت قوانین نشانه گذاری
فصل سوم :راهکارهاى شیوا نویسى

1. روانى و زلالى
2. رسایى وگویایى
3. خوش آهنگی
4. تنوّع و رنگارنگى
5. هدفمندى
6. دلنشینى وشیرینى
7. تازگى وطراوت
8. سرشارى و پربارى

فصل چهارم :بیشتر بدانیم

1. گام هاى نگارش
2. روش پژوهش
3. مقاله نویسى
4. ترجمه
5. پایان نامه
6. نامه نگارى
7. خلاصه نویسى
8. ویرایش

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 09:37 AM
. ویژگى هاى نوشته خوب از نظرپیام

1. تناسب با مقتضیات زمان

نوشته خوب باید با نیازهاى روزگار خود همراه باشد. گذشته از اصول ثابت اعتقادى و برخى احکام عملى که در هر روزگارى پابرجا و استوارند، دیگر اصول و فروع را باید به تناسب مقتضیات زمان دریافت کند و به خواننده انتقال دهد.

2. هماهنگى با نیاز مخاطب

نوشته خوب پیش از شکل یابى و استوار شدن، مخاطب خود را ارزیابى مى کند. برخى از نیازهاى مخاطب فطرى اند، یعنى پاسخ گویى به آن ها تعهد است. در نوشته خوب، خواننده باید پاسخ نیازهاى فطرى خود را بیابد، خواه علمى باشد و خواه احساسى، تفریحى، و .... از این رو، پیش از دست بردن به قلم، باید بدانیم:

ـ براى چه کسانى مى نویسیم.

ـ آنهاچه نیازهاى فطرى ودرونی دارند.

ـ راه پاسخگویى به آن نیازها چیست.

ـ آن راه را چگونه با قالب و زبان گفتار خود هماهنگ کنیم.

ویژگى هاى نوشته خوب از نظرآیین نگارش

1. درست نویسى

2. شیوا نویسى

نوشته خوب باید هم بر پایه قواعد شناخته شده ادبى استوار باشد و هم زیباو شیوا جلوه کند. درستى سخن در دانش هاى دستور زبان،لغت، بافت شناسى نوشته، و ساخت شناسى آن ارزیابى مى شود. به همین جهت یک نوشته درست با معیارهاى این چهار دانش مطابقت دارد.

براى شیوانویسى (فصیح و بلیغ نویسى) راهکارهایی وجود دارد که در دانش هاى معانى، بیان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86)، بدیع (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9)، و سبک شناسى مورد مطالعه قرار مى گیرند. آموختن قواعد درست نویسى، براى نویسنده شدن «کافى» نیست، امّا مسلّماً «لازم» است.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 09:55 AM
:فصل دوم :راهکارهاى درست نویسى







درست نویسی دستوری
درست نویسى واژگان

گرته بردارى
اصول گزینش واژه

درستى
اصالت
صیقل یافتگى
تناسب با سبک و مخاطب
خوش آهنگى
توانمندى


رعایت قواعد نشانه گذاری



درست نویسی دستوری

رجوع شود به:دستور زبان فارسی (پست بعدی )

درست نویسى واژگان

از دیگر پایه هاى درست نویسى، رعایت اصول واژه گزینى است.

گرته بردارى

یکى از آفات واژه گزینى در زبان امروز «گرته بردارى» است. گرته بردارى یعنى تقلید محض از یک زبان بیگانه در گزینش واژه ها; تقلیدى که با فرهنگ و فضاى زبان ما سازگارى نداشته باشد. این آفت پس از استوارى نظام مشروطه نمودار شد و آرام آرام در همه اجزاى فرهنگ و اندیشه ما رسوخ کرد. سیل ترجمه های غیر اصولی بهنشر این آفت کمک کرد و سرانجام زبانى را به نسل امروز تحویل داد که هر گوشه اش از گرته بردارى هاى نا بجا نشان دارد.

برخى از این موارد در ساخت جملهنیز دخالت دارند و از این جهت در بخش«گرته بردارى ساختارى» جاى مى گیرند،که چند نمونه از آنهارا نیز در همین جا آورده ایم:

دوش گرفتن a showerto take
او مى رود که...(فعل آینده) to ... is goingHe
کسى را فهمیدن one understandto
وقت کمى روى درسم گذاشتم. . on my lessonI spent a little time
یک لطفى کردن favorto do a
گرفتنِ تا کسى a taxito catch
کسى را روى فُرم نگه داشتن on form onetoo keep
روى چیزى متمرکز شدن ... onto consentrate
دیر یا زود (به معنى بالاخره) sooner or later
اصول گزینش واژه

هر واژه، ترجمه ی وجودى ذهنى است; و تناسب میان آن دو بر پایه رابطه هایى استوار است. امّا پس از این مرحله، یعنى برگرداندن آن وجود ذهنى به یک واژه، مرحله اى مهم تر فرا مى رسد که عبارت است از «گزینش بهترین ترجمه و درست ترین و زیباترین واژه». در این مرحله است که نویسنده خود را با چند واژه براى یک مفهوم روبه رو مى بیند، در حالى که تنها یکى از این واژه ها دقیق تر، اصیل، زیباتر، و استوارتر است. نویسنده خوب کسى است که این بهترین را بیابد.

در گزینش بهترین واژه، رعایت این اصول ضرورت دارد:
درستى

معیارِ درستى، واژه نامه هاى معتبر، ذوق ادبى، و کاربردهاى بهنجار است. در این میان، گویش مردم کوچه و بازار یا فلان شاعر و نویسنده، به تنهایى هرگز اعتبار ندارد. به ویژه باید توجه کرد که اگر نویسنده یا شاعرى بزرگ واژه اى نادرست را به کار برده باشد، معیار درستىِ آن واژه نخواهد بود.

اصالت

کلمه باید با زبان رسمی هماهنگ و با اصول آن سازگار باشد.
صیقل یافتگى

واژه باید آن قدر تراشیده شود و ظریف گردد که کاملا در ظرفِ معنى جاگیرد;یعنی لفظ و معنی کاملا هماهنگی داشته باشند.
تناسب با سبک و مخاطب

واژه نه باید فنى و خاص باشد و نه عامیانه; مگر آن که سَبک چنین اقتضا کند. باید حدّ اعتدال رعایت شودتا مخاطب با واژه هاى نوشته به راحتى ارتباط برقرار کند. همین جا اشاره می کنیم که یکى از آفات گویندگى و نویسندگى «به کارگیرى واژه هاى خاص و اصطلاحى» است.

خوش آهنگى

کلمات یک متن باید به گونه اى کنار هم قرار گیرند که آهنگى نرم و لطیف در جمله جارى باشد.

توانمندى

در هر زبان، واژه هایى محدود وجود دارند. اما این محدودیت هرگز باعث نمى شود که نویسنده در به کارگیرى آن ها احساس محدودیت کند. هرچند واژه ها محدودند، نیروى آنها نامحدود است.
خوب است در این جا از گفتار استادمهرداد اوستایاد کنیم:

«بى تردید، زبان پارسى از نظر استعداد ترکیبى، یکى از مستعدترین زبان هاى عالم است. از این روى، شاید آن را بتوان به جریان زندگى در وجود یک جنگل کوهستانى تشبیه کرد که ... شاخسارهاى جوان هر درختش از هوایى پر از تَرى و سرشار از تازگى، پیوسته جوانه مى زند و ریشه اش از منابع پایان ناپذیر زمین نیرو مى گیرد; و به جاى هر درخت که فرو افتد چندین نهال سر بر مى کشد تا خود را به خورشید رساند.»

رعایت قواعد نشانه گذاری


نشانه هاى نگارشى

1. نام و شکل علامت: نقطه (.)
وظیفه : درنگ کامل
موارد کاربرد:
یک . در پایان جمله هاى کامل خبرى یا انشایى.
دو . پس از پایان یافتن پی نوشت هاى ارجاعى یا تفصیلى.
سه . پس از نشانه هاى اختصارى.مثال:دکتر.ر
چهار . پس از شماره ردیف رقمى یا حرفى.مثال:1.
نکته: در میان جمله هاى مرکّب، هرگز نباید نقطه را به عنوان نشانه مکث کامل قرار داد.

2. نام و شکل علامت: بند، ویرگول، کاما (،)
وظیفه: درنگ کوتاه
موارد کاربرد:
یک. میان جمله هاى پایه و پیرو.
دو. قبل و بعد از بدل، اگر بدل در میان جمله باشد.
سه. بین همه واحدهاى هم اِسناد:
مثال:در همه چیز به پدرش همانند بود: سخن گفتنش، سکوتش، راه پیمودنش، ...
چهار. براى ساده سازى فهم جمله.
پنج. بین بخش هاى مختلفِ نشانى اشخاص و اماکن; و میان اجزاى پس از نام مأخذ در نشانى مآخذ:
«بهاءالدّین خرّمشاهى: «حافظ نامه»، ج1، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى،1366، ص 52.»
شش. بعد از فعل وصفى.

3. نام و شکل علامت: نقطه بند، نقطه ویرگول، (;)
وظیفه : درنگ متوسّط
موارد کاربرد:
یک . جدا کردن بخش هاى مستقلّ یک جمله طولانى.
دو . پس از مناداى ادامه دار:
مثال:«اى خدا; اى یار محرومان!»

4. نام و شکل علامت: دو نقطه، نشان تفسیر(:)
وظیفه : توضیح و تفسیر
موارد کاربرد:
یک . قبل از نقل قول مستقیم.
دو. میان نام نویسنده و مأخذ در پی نوشت ارجاعى.
سه. میان کلمه و معنى آن در پانوشت.

5. نام و شکل علامت: نشانه پرسش، پرسش نما (؟)
وظیفه : پرسش
موارد کاربرد:
یک . در پایان جمله هاى پرسشى.
دو . براى نشان دادن تردید:
مثال:«سیّد جمال الدّین حسینى در اسدآبادِ همدان (افغانستان؟) زاده شد.»

6.نام و شکل علامت: نشان عاطفه، علامت خطاب، نشانه تعجّب (!)
وظیفه : نمایاندن عاطفه
موارد کاربرد:
یک . در پایان جمله هاى عاطفى براى نمایاندن عواطفى مثل دعا، نفرین، آرزو، تحسین، تعجب، و تأسف.
دو . پس از منادا، هنگامى که ندا در همان جا پایان پذیرد:
«بنشین محمد!»

7. نام و شکل علامت: دو کمان، پرانتز، کمانک ( )
وظیفه : توضیح
موارد کاربرد:
یک . بیان سال ولادت و وفات:
مثال: علاّمه مجلسى (1037 ـ 1111)
دو . آوردن معادل یک کلمه یا اصطلاح در درون متن.
سه . نشان دادن طرز تلفّظ کلمه و آوانگارى، به ویژه در کتب لغت:
مثال: «سنا (سَ نا): روشنایى»

8. نام و شکل علامت: قلاّب، دو قلاّب، کروشه(][)
وظیفه : افزایش
موارد کاربرد:
یک . افزایش کلمه یا عبارتى به متن اصلى:
مثال:«آیا آن کس که زشتى کردارش براى او آراسته شده و آن را زیبا مى بیند مانند مؤمن نیکوکار است؟»
دو . ذکر دستورهاى اجرایى در فیلمنامه یا نمایشنامه:
مثال:«على در حالى که لبخند مى زند: ...»

9. نام و شکل علامت: خط فاصله، نیمخط، پیوست نما، تیره ( ـ )
وظیفه : پیوند
موارد کاربرد:
یک . قبل و بعد از جمله معترضه.
دو. پیش از نقل قول مستقیم در مکالمه یا داستان.
سه. جدا کردن ارقام از یکدیگر.

10. نام و شکل علامت: سه نقطه، نشانه تعلیق (...)
وظیفه : تعلیق
موارد کاربرد:
یک . به جاى یک یا چند کلمه حذف شده.

نکته: اگر این علامت در پایان جمله باشد، نقطه اصلى آخر جمله نباید فراموش شود.

دو . به جاى بخش هایى از متن در خلاصه نویسى.

سه . نشان دادن مکث در نمایشنامه، فیلنامه، و داستان.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 09:58 AM
جمله




فعل




اسم




ضمیر




صفت




قید




حرف

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 10:01 AM
جمله
اقسام جمله از لحاظ ارکان
اقسام جمله از لحاظ پیام
اقسام جمله از لحاظ نظم
اقسام جمله از لحاظ فعل
اقسام جمله هاى داراى فعل
جمله معترضه
حذف ارکان یا اجزاى جمله



جمله

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/0/0f/jomleh.JPG جمله مجموعه اى است به هم پیوسته از کلمات که پیامى را بیان مى کند. جمله داراى اجزاءو ارکان است . ارکان جمله آن قسمتهایی هستند که اگر حذف شوند،ساختمان جمله از هم میپاشد. اجزاى جمله آنها هستند که حذفشان به ساختمان جمله آسیبى نمى رساند.

اقسام جمله از لحاظ ارکان


1. نهاد(مسندالیه یا فاعل) + فعل خاص: محمد آمد.
2. نهاد+ مفعول + فعل خاص :محمد کتاب را آورد.
3. نهاد + مسند + فعل ربطی: محمد با هوش است.

هر یک از این سه هسته، معمولا اجزایى مى پذیرند از قبیل متمم، قید، بدل، و مضاف الیه.

اقسام جمله از لحاظ پیام


1. خبرى: جمله اى که به یکى از صورت هاى اِخبارى یا التزامى و مثبت یا منفى، درباره تحقق کار یا حالتى سخن مى گوید : هوا گرم است.

2. پرسشى: جمله اى که به وسیله آن، ظاهراً یا حقیقتاً درباره امرى پرسش شود : حال شما چطور است؟

3. امرى: جمله اى که به وسیله آن، راجع به تحقّق کار یا حالى درخواستى صورت پذیرد :عصبانی نشوید.

وجه امرى شامل هر دو صورت امر و نهى (مصطلح در عربى) است. در جمله هاى امرى خطابى، معمولا نهاد حذف مى شود.

4. عاطفى: جمله اى که با آن، یکى از عواطف و احساسات انسانى بیان شود، از قبیل تحسین، تعجّب، آرزو، و افسوس . شما چقدر خوش ذوق هستید.


اقسام جمله از لحاظ نظم


1 . جمله مستقیم: جمله اى که ارکان یا اجزاى آن، در جاى خود قرار دارند:

مریم دیروز مارا به خانه خود دعوت کرد.
2. جمله غیر مستقیم: جمله اى که نظم دستورى یک یا چند رکن یا جزء آن به هم خورده است:

«مکّه پر است از کوه هاى سنگى کوچک و بزرگ.»

نکته : کاربرد جمله غیر مستقیم معمولا براى تنوع بخشیدن به نوشته است. البته از آن جا که چنین جمله اى، نوشته را به زبان محاوره نزدیک مى کند، باید در کاربرد آن به سبک و حال و هواى اثر توجه داشت. از نمونه هاى خوب کاربرد چنین جمله هایى، آثار «جلال آل احمد» است.

اقسام جمله از لحاظ فعل


1. جمله فعلى = جمله اى که داراى فعل تام است . ماه تابید.

2. جمله اِسنادى = جمله اى که داراى فعل ربطى است.امین با هوش است.

3. جمله بى فعل = جمله اى که فعل ندارد.

حذف جمله حتماً باید با قرینه لفظى یا معنوى، و یا ساختارى باشد .

اقسام جمله هاى داراى فعل


1. جمله ساده = جمله اى که داراى یک فعل است .امین خوابید.

2. جمله مرکب = جمله اى که داراى بیش از یک فعل است .همین که به خانه رسیدم، مهمانان آمدند.

اقسام جمله مرکب

1. ترکیب شده از جمله هاى کامل:

«و مى دانستیم که با نخستین چراغ، شادى ها همه باز خواهند گشت و ما بازخواهیم خندید.»

2. ترکیب شده از جمله هاى ناقص و کامل:

جمله ناقص آن است که به تنهایى داراى معنایى روشن و کامل نیست و معمولا به شکل جمله پیرو به کار مى رود. در این حال، جمله کامل را جمله پایه مى نامند.به درماندگان یاری کن تا خدا مدد کارت باشد.

جمله پایه مقصود اصلى نویسنده را بیان مى کند، در حالى که جمله پیرو به جمله پایه وابسته است و معمولا مفهومى از قبیل علّت، شرط، نتیجه، زمان، و مکان را به آن مى افزاید. جمله پیرو همواره ناقص است و معمولا با حرف ربط مى آید. جمله پیرو گاه پیش و گاه پس از جمله پایه قرار مى گیرد.

جمله معترضه


جمله معترضه جمله اى است که حذف آن به مفهوم اصلى جمله آسیب نرساند.این گونه جمله معمولا مفهومى از قبیل دعا، نفرین، آرزو.

یا توضیح را به مفهوم اصلى جمله مى افزاید. جمله معترضه گاه پس از حرف ربط مى آید و گاه به طور مستقل میان دو خطّ تیره قرار مى گیرد:
استادم- که روانش شاد باد-در عرفان بی نظیر بود.

حذف ارکان یا اجزاى جمله


حذف باید به یکى از سه قرینه زیر صورت پذیرد:

1. قرینه ساختارى (= عرف زبانى): «به چپ، چپ!»، «برپا!».

2. قرینه لفظى:

«یک طرفم دریاست و طرف دیگرم، دشت بى انتها (است).»

3. قرینه معنوى:

« ـ چه کسى در بستر پیامبر به استقبال خطر رفت؟

ـ على (رفت)!»

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:40 PM
افعال خاص

فعل ماضى

انواع فعل ماضى

فعل مضارع

انواع فعل مضارع

فعل مستقبل
فعل اَمر
لازم
متعدّى
دو وجهى
معلوم
مجهول

افعال غیر خاص

فعل معین
فعل ربطى




فعل کلمه یا کلماتی است که یکى از معانى زیر را در زمان گذشته، حال، یا آینده نشان مى دهد:

ـ انجام دادن کارى (حمید نامه نوشت.)
ـ انجام پذیرفتن کارى ( غذا پخته شد.)
ـ رخ دادن حالتى (هوا روشن شد.)
ـ پذیرفتن حالتى (هوا روشن است.)
ـانجام دستور یا امرى ( نامه را بنویس.)

• مفاهیمى که در هر فعل وجود دارند، از این قرارند: معنا ـ زمان ـ شخص ـ تعداد.

افعال خاص


فعل خاص فعلى است که صرف مى گردد، یعنى به شش ساخت زیر تبدیل مى شود:

اوّل شخص مفرد، دوّم شخص مفرد، سوّم شخص مفرد.

اوّل شخص جمع، دوّم شخص جمع، سوّم شخص جمع.

قسمت هاى اصلى فعل: بُن + شِناسه.

بن جزء ثابتى است که مفهوم اصلى فعل را نشان مى دهد. هر فعلى داراى بُن است. شناسه جزء متغیّرى است که شخص و تعداد فعل را نمایان مى کند. گاه پیش مى آید که فعل داراى شناسه نباشد. مثال:

شنیدم، شنیدى، شنید ـ شنیدیم، شنیدید، شنیدند.

در این مثال، شنید بُن است و اجزاى دیگر، شناسه اند.

بُن، خود، دو گونه است: بُن ماضى، بُن مضارع.

بُن ماضى در فعل هاى ماضى و مستقبل، و برخى از اسم ها و صفت ها حضور دارد. مثال: آمدى، خواهد آمد، آمدن

بن مضارع در فعل هاى مضارع و اَمر، و برخى از اسم ها و صفت ها وجود دارد.

مثال: می رود، رو، روش.

از بُن مى توان ساخت هاى گوناگون اسمى یا صفتى پدید آورد.این مثال ها را ببینید:

ساخت هاى اسمى یا صفتى از بن ماضى: خریدار، خورده، آفریدگار، دویدن، دیدبان، ساختمان، برآورد، درآمد، سررسید، زد و خورد، گفت و گو

ساخت هاى اسمى یا صفتى از بن مضارع: دونده، دانا، آموزگار، خواهان، آشوبگر، پذیرش، اندیشه، سازمان، خوراک، اندیشناک، کشاکش، سوز و گداز، پندار


مصدر اسمى است که از میان چهار مفهوم فعل، فقط معنا را دارد و از سه مفهوم دیگر (زمان، شخص، تعداد) بى نصیب است. ساخت مصدر چنین است: بن ماضى + ـَ ن. مثال: برخاستن.


معمولا فعل را به این چهار گونه اصلى تقسیم مى کنند: ماضى، مضارع، مستقبل، اَمر.

فعل ماضى

نشان مى دهد که آغاز انجام معناى فعل در زمان گذشته است.

انواع فعل ماضى


- مطلق یا ساده : (نوشتم – نوشتی – نوشت – نوشتیم – نوشتید – نوشتند)
- استمرارى :( می نوشتم – می نوشتی – می نوشت – می نوشتیم – می نوشتید- می نوشتند)
- نقلى : (نوشته ام – نوشته ای – نوشته است – نوشته ایم – نوشته اید –نوشته اند)
- نقلى مستمر: (می نوشته ام- می نوشته ای- می نوشته است – می نوشته ایم – می نوشته اید – می نوشته اند)
- بعید (نوشته بودم- نوشته بودی – نوشته بود- نوشته بودیم – نوشته بودید- نوشته بودند)
- التزامى :( نوشته باشم – نوشته باشی – نوشته باشد- نوشته باشیم- شنوشته باشید- -شنوشته باشند)
-ابعد:(نوشته بوده ام – نوشته بوده ای – نوشته بوده است – نوشته بوده ایم – نوشته بوده اید – نوشته بوده اند)
-ملموس:( داشتم می نوشتم – داشتی می نوشتی – داشت می نوشت –داشتیم می نوشتیم – داشتید می نوشتید –داشتند می نوشتند)
فعل مضارع

نشان مى دهد که آغاز تحقّق معناى فعل، در زمان حال یا آینده است.

انواع فعل مضارع


- ساده:( روم – روی – رود – رویم – روید – روند )
- اِخبارى :( می روم – می روی – می رود – می رویم – می روید – می روند )
- التزامى :( بروم – بروی – یرود – برویم – یروید – یروند )
- ملموس :(دارم می یروم – داری میروی – دارد می رود – داریم می رویم – دارید می رویم – دارند می روند)

فعل مستقبل

نشان مى دهد که آغاز تحقّق معناى فعل، در زمان آینده خواهد بود.
- (خواهم نوشت – خواهی نوشت – خواهد نوشت – خواهیم نوشت – خواهید نوشت – خواهند نوشت )

فعل اَمر

فعلی است که با آن انجام دادن کاری یاپذیرفتن حالتی را طلب می کنیم.
green: (بنویس )تقسیم بندى فعل از لحاظ ساختمان:

1. ساده: «مولاى ما در میان این جمع چون شمعى مى تابد.»

2. پیشوندى (پیشوند + قسمت اصلى): «سال ها دم فرو بستم.»

3. مرکّب (اسم + قسمت اصلى): «سرانجام، نیمه دیگر رفتارش را نشان مى دهد.»

4. پیشوندى مرکّب (اسم + پیشوند + قسمت اصلى): «انسان حقیقی سرانجام از مبارزه با نفس پیروز سر برمى آورد.»

5. گروه فعلى (ترکیبى از حرف اضافه و اسم و قسمت اصلى): «در راه خدا هرگز از پا ننشین!»


تقسیم بندى فعل از لحاظ نیاز به مفعول:
لازم

فعلی که به مفعول نیاز ندارد: «از دکتر اجازه گرفتم و باز راهى میدان نبرد شدم.»

متعدّى

فعلی که به مفعول نیاز دارد: «او دندانهایش را مسواک می کرد.»

دو وجهى

فعلی که گاه به صورت لازم و گاه متعدّى به کار مى رود: «اى دل! اگر مى شکنى بیصدا بشکن.» (وجه لازم)

«هرگز دلى را نشکن.» (وجه متعدّى)

معلوم

فعل معلوم فعلى است که نهادش فاعلِ آن باشد یعنی فاعل آن معلوم است.
( شاگردان آمدند.)
مجهول

فعل مجهول فعلى است که نهاد در حقیقت مفعولِ آن باشد. این فعل همیشه متعدی است.

ساخت فعل مجهول: بن ماضى از فعل متعدّى + هاى غیر ملفوظ + فعل معین از مصدرِ «شدن» متناسب با هَر فعل و ساختِ آن. مثال: خورد + ه + خواهد شد= خورده خواهد شد.

نکته نگارشى: فعل مجهول تنها در جایى به کار مى رود که نویسنده به هر دلیل بخواهد فاعل را پنهان سازد. یا فاعل معلوم نباشد.
-(در بسته شد.)

افعال غیر خاص

افعالی هستند که معنای کاملی ندارند و معنای آنها با آوردنکلمه ای دیگر کامل می شود.

فعل معین

فعلى است که خود داراى معناى خاصّى نیست و تنها به ما کمک مى کند که ساخت هاى گوناگون افعال را به کار بریم.

فعل هاى معین پرکاربرد از این مصدرها هستند: اَستن، بودن، شدن، گردیدن، گشتن، خواستن، شایستن، بایستن، داشتن.

نکته: وظیفه چهار فعل معین مهم تر از این قرار است:
از مصدر خواستن: ساخت فعل مستقبل.
از مصدر بودن: ساخت فعل هاى بعید و التزامى.
از مصدر اَستن: ساخت فعل نقلى.
از مصدر شدن: ساخت فعل مجهول.

فعل ربطى

فعلى است که داراى فاعل نیست، بلکه تنها میان مسنَدٌالیه (نهاد) و مسنَد رابطه برقرار مى کند:
«مدینه، آشفته و سرگشته شد.»

فعل هاى ربطى از این مصدرهایند: استن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن.

نکته: بعضى از فعل ها مى توانند گاه خاص، گاه معین، و گاه ربطى باشند. مثل فعل :است

ـ خاص: یاد تو همواره با ما است (= وجود دارد.)
ـ معین: یاد تو در هر جا شوری برپا کرده است.
ـ ربطى: یاد تو همواره زنده است.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:40 PM
انواع اسم

اسم مشتق
اسم جامد
اسم خاص
اسم عام
اسم ساده
اسم مرکّب
اسم نکره
اسم معرفه
اسم مفرد
اسم جمع
اسم ذات
اسم معنی
اسم مصدر

نقش هاى اسم

نهاد
. مُسند
مفعول
. مُتَمِّم (مفعول با واسطه)
قید
. بَدَل
. مضافٌ الیه
منادا
وصفی




انواع اسم

اسم کلمه اى است که معنى مستقل دارد; زمان خاصّى را نشان نمى دهد; براى نامیدن موجودات به کار مى رود.
گروه اسمى = اسم + وابسته.

گروه اسمى دو گونه است:
موصوف + صفت
مضاف + مضافٌ الیه.

اسم مشتق

اسمى است که در ساخت آن، بن فعل وجود داشته باشد.
. مثال :( بن مضارع +ش= آرامش)
«من به برکت این پیام خداوند، آرامش یافتم.»

اسم جامد

اسمی است که در ساختمانش بن فعل نباشد.
مثال:گلاب/کتاب/رخسار

اسم خاص

اسمی که بر فرد یاافرادی خاص و معین دلالت میکند.
مثال:مدیترانه/خزر

اسم عام

اسمی که شامل همه گروه همجنس باشد.
مثال:دریا

اسم ساده

اسمى است که داراى بیش از یک جزء معنادار نباشد.
مثال:قلم/ کتاب

اسم مرکّب

اسمى است که در عین برخوردارى از مفهوم واحد، داراى بیش از یک جزء باشد،
مثال: روزگار، روزنامه، قلمدان، گریه

اسم نکره

اسمى است که نزد مخاطب، بر فردى نامعیّن از یک جنس دلالت کند.
مثال:مردی کتاب می خواند.

اسم معرفه

اسمی است که نزد مخاطب نشانگر فرد یا مفهومی معیّن از یک جنس باشد.
مثال:پیامبر قرآن تلاوت می فرمود.
معمولا اسم نکره علامت ندارد و آن را از معنى باید شناخت.

اسم مفرد

اسمی است که بر یک موجود یا مفهوم دلالت کند.
مثال:درس/کتاب

اسم جمع

اسمی است که هم بر بیش از یک موجود دلالت کند و هم داراى نشانه جمع (ها ـ ان) باشد.
مثال:دروس/کتابها

گاهی اسم جمع اسمى است که بر واحدى دلالت دارد که آن واحد بیش از یک فرد یا شىء را شامل مى شود. اسم جمع داراى نشانه جمع نیست.
مثال: رمه، لشکر، مردم
اسم جمع مى تواند جمع بسته شود.

اسم ذات

اسمی که بطور مستقل مفهومی خارج از ذهن داشته باشد و قابل لمس باشد.
مثال :خانه/ میز

اسم معنی

اسمی که به طور مستقل در خارج از ذهن وجود ندارد و وجود آن وابسته به مفهوم دیگریست.
مثال:ادب/هوش

اسم مصدر

اسمى است که حاصل و نتیجه معناى مصدر را نشان مى دهد، بى آن که خود داراى علامت مصدر باشد.
مثال:دانش/ستایش

حاصل مصدر همان اسم مصدر است، منتها ساختى خاص از آن، یعنى: اسم یا صفت + ى; همچون: شادى (نتیجه شاد بودن)، مَردى (نتیجه مَرد بودن).

دیگر ساخت هاى مشهور اسم مصدر از این قرارند:

1. بن مضارع + ـِ ش: دانش.
2. بن مضارع + هاى غیر ملفوظ: گریه.
3. بن ماضى + آر: گفتار.
4. بن مضارع + آن: حنابندان.
5. اسم + آن: چراغان.
6. بن مضارع: دو.
7. بن ماضى + و + بن مضارع: گفتگو.

نقش هاى اسم


نقشِ اسم یعنى وظیفه اى که اسم در جمله بر عهده دارد. این وظیفه در دانش نحو (Syntax) بررسى مى شود، در مقابل دانش صرف یا تکواژشناسى (Morphology) که صرفاً نوع کلمه را بررسى مى کند.
نقش هاى گوناگون اسم از این قرارند:

نهاد

اسمى که فعل به آن نسبت داده مى شود:
الف. کننده کار (فاعل):محمد آمد.
ب. پذیرنده کار (نایب فاعل): ماه دیده شد.
ج. داراى صفت یا حالتى (مسندٌالیه) :علی با هوش است.

. مُسند

اسمى که با فعل ربطى به نهاد نسبت داده مى شود.
مثال :خراسان استان است.

مفعول

اسمى که فعل بر آن واقع شود:
مثال :سعید را دیدم.
تنها افعال متعدّى، مفعول مى پذیرند. مفعول معمولا پیش از حرف نشانه را مى آید.

. مُتَمِّم (مفعول با واسطه)

اسمى که به وسیله حرف اضافه، معنى فعل را در جمله تکمیل کند.
مثال :علی تکالیفش را در کلاس با خودکار در دفترش نوشت.

هم فعل متعدّى چنین مفعولى را مى پذیرد و هم فعل لازم.

وجوه معانىِ فعل که با متمّم تکمیل مى شوند، از این قبیلند: زمان، مکان، غرض و منظور، ابزار، و چگونگى وقوع فعل.

حروف اضافه مشهور : از،به، با، در، براى، بر.

قید

اسم یا گروه اسمى که بدون واسطه حرف اضافه، راجع به فعل و گاه غیرِ فعل توضیح دهد:

مثال :"در همان دقایق اول یکدیگر را شناختیم."

قید ممکن است مانند مثال شامل حرف اضافه و متمم باشد.

. بَدَل

اسمى که پیش یا پس از اسم دیگر مى آید تا آن را بهتر بشناساند، مثلا لقب، مقام، یا پیشه اش را بیان کند:
مثال:«پدرم ...به پشتوانه ابوطالب، بزرگِ سرزمینِ بَطحا، در برابر طوفان قامت راست مى کرد.»

کلمه اى که بدل آن را مى شناساند، مبدَلٌ منه نام دارد. مبدَلٌ منه مُرادِ اصلى است، گر چه گاه پس از بدل قرار مى گیرد.

. مضافٌ الیه

اسمى که به اسم دیگر مى پیوندد تا مفهومى از این قبیل را به آن بیفزاید:

ملکیّت (کتابِ حسین)، تشبیه (کتاب گل)، استعاره (کتابِ جدایى)، اختصاص (کتابِ درس)، توضیح (کتابِ مکاسب)، بیان جنس (کتابِ زر)، فرزندى (محمّدِ زکریّا).

اسمى که پیش از مضافٌ الیه قرار دارد، مضاف نامیده مى شود که خود مى تواند نقش هایى بپذیرد.
گاه نیز مضافٌ الیه پیش از مضاف مى آید که آن را اضافه مَقلوب مى نامند; مثل: کوهپایه (= پایه کوه)، دریا کنار (= کنارِ دریا)اسمی که در جمله مورد خطاب قرار گیرد.
مثال:"برادر! خوش آمدی."

وصفی

اسمی که در جمله به مفهوم و در نقش صفت بیاید.
مثال:"سنگینترین دل ، دل اوست."

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:41 PM
ضمیر

ضمیر شخصى

ضمیر شخصى منفصل
ضمیر شخصى متّصل

ضمیر مشترک
ضمیر اشاره
ضمیر پرسشى
ضمیر مبهم
ضمیر تعجّبى
ضمیرشمارشی
ضمیر ملکی





ضمیر


ضمیر کلمه اى است که به جاى اسم مى نشیند و نقشهای مختلف آنرا می پذیرد. مرجع ضمیر همان اسمى است که ضمیر جانشینِ آن شده است. البتّه گاه ضمیر مرجع ندارد، یعنى خود به حالت اسم بروز مى کند . مرجع معمولا قبل از ضمیر، و گاه پس از آن مى آید.

ضمیر داراى هشت گونه است: شخصى، مشترک، اشاره، پرسشى، مبهم، تعجّبى ،شمارشی،ملکی(اختصاصی)

ضمیر شخصى


ضمیرى که جانشین شخص مى شود، خواه گوینده، خواه شنونده، و خواه دیگرى.
این ضمیر، خود، دو گونه دارد: گسسته (منفصل) و پیوسته (متّصل).

ضمیر شخصى منفصل

ضمیری است که تنها به کار مى رود و معنی مستقل دارد: من، تو، او، ما، شما، ایشان.
ضمیر شخصى متّصل

ضمیری است که به کلمه دیگر مى پیوندد و معنی مستقل ندارد: م، ت، ش، مان، تان، شان. این ضمیر معمولا به اسم و گاه به فعل و حرف مى پیوندد .

ضمیر مشترک

ضمیرى که همواره یک صورت دارد و میان شش ساخت مشترک است: خود، خویش، خویشتن.
جز در زبان محاوره، این ضمیر جمع بسته نمى شود.

همان صفت هایى که در این چهار دسته جاى دادیم، اگر داراى موصوف نباشند، ضمیر محسوب مى شوند.

ضمیر اشاره

ضمیریست که مرجع آن به اشاره معلوم شود:آن/ این و ترکیباتش مثل اینان/ آنها
- (کتاب را بگیر و آنرا بخوان.)

ضمیر پرسشى

واژه های پرسشی اگر به تنهایی در جمله بیایند .(بدون همراهی اسم): که/ چه/کدام/کی/ کجا/چگونه/چند/چقدر
- (تا یار که خواهد و میلش به که باشد.)

ضمیر مبهم


واژه هایی که بر شخص یا مقدار مبهمی دلالت می کنند.چند/همه/هیچ/یکی/هرکه/کمی/دیگری
- ( چند مى گردى به دور خویشتن؟)

ضمیر تعجّبى

واژه هایی که مفهوم تعجب و شگفتی را برساند :به/ چقدر/ وه...
- (وه که چگونه مى رزمند شیرمردان مبارز!)

ضمیرشمارشی

صفت شمارشی که بدون همراهی اسم بیاید.
- (حمید به کلاس چهارم میرود.)

ضمیر ملکی

واژه مرکب "ازآن" است که معنی "مال"/"متعلق به" را میدهد.
- (من زان خودم هرآنچه هستم، هستم. )

نکته: ضمیر نیز همانند اسم در جمله داراى نقش است.

برخى از ضمیرها همه نقش هاى اسم و برخى دیگر بعضى از نقش هاى اسم را مى پذیرند.
ََ

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:42 PM
صفت
انواع صفت از نظر مفهوم

صفت بیانى

صفت بیانی ساده
صفت فاعلی
صفت مفعولی
صفت نسبی
صفت لیاقت

صفت شمارشى

صفت شمارشى ساده
صفت شمارشى ترتیبى

صفت اشاره
صفت پرسشى
صفت مبهم
صفت تعجّبى

انواع صفت از نظر ساخت

ساده
مرکّب
گروه وصفى






صفت


صفت کلمه یا گروهی از کلمات است که قبل یا بعد از اسم مى آید ،و آن را با ویژگى یا مفهومى همراه مى کند و درباره آن توضیح می دهد.

صفت هاى پیشین، پیش از اسم مى آیند و صفت هاى پسین، پس از اسم. هر گاه صفت به جاى اسم بنشیند، کارکرد اسم را پیدا مى کند:

مثال:«آیا هنوز ریزش باران بر گونه هایت، تو را شاداب مى کند؟»

اسمى که پیش یا پس از صفت قرار مى گیرد و صفت، ویژگى آن را بیان مى کند، موصوف نام دارد.

انواع صفت از نظر مفهوم


صفت بیانى


صفت بیانى ویژگى اسم را از نظر چگونگی و خصوصیات نشان مى دهد و انواع آن عبارتند از: ساده، فاعلى، مفعولى، نسبى، لیاقت

صفت بیانی ساده

صفت بیانى ساده تنها بر چگونگى موصوف دلالت مى کند:
هوای خوب/ اتاق گرم

صفت فاعلی

صفت فاعلى نشان مى دهد که موصوف کننده کارى است; و ساخت هایى دارد از این قبیل:

ـ بن مضارع + ـَ نده: گوینده/گیرنده

ـ بن مضارع + آن: دعاگویان / گریان. این ساخت را صفت حالیّه نیز مى نامند، زیرا بر گذرا بودنِ وصف دلالت مى کند.

ـ بن مضارع + آ: شنوا / دانا. این ساخت برابر است با صفت مشبّهه در عربى و معمولا پایدارىِ وصف را مى رساند.

ـ بن ماضى + آر: خواستار/ خریدار.

ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گار: آفریدگار/ پرهیزگار/ یادگار.

ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گر: رُفتگر/ توانگر.

-اسم یا بن فعل یا ساخت امر+کار:ستمکار / طلبکار

صفت مفعولی


صفت مفعولى نشان مى دهد که موصوفْ مفعول است. ساخت این صفت چنین است:
بن ماضى + هاى غیر ملفوظ + شده :گرفته شده/نوشته شده.

صفت نسبی

صفت نسبى موصوف خود را به عناصرى مثل مکان نسبت مى دهد. تابعیّت ها و بسیارى از نام هاى خانوادگى به همین گونه بیان مى شوند: رضایى، ایرانى.

ساخت صفت نسبى معمولا چنین است:
- اسم + ى یا ین یا ینه یا هاى غیر ملفوظ یا آنه: زرهى، سیمین، زرینه، بهاره، مردانه.
- اسم عربى + آنى: روحانى، ربّانى.

توجه:در تشخیص اقسام صفت، نباید تنها به ساخت نظر داشت، بلکه معنى را نیز باید در نظر گرفت; زیرا برخى از ساخت ها مشترکند. مثلا گرفتار با آن که ساخت صفت فاعلى دارد، از لحاظ معنا صفت مفعولى است.

صفت لیاقت

صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساند.
-مصدر +ی: خوردنی/ پوشیدنی.

درجه هاى صفت بیانى:
1. صفت مطلق : بدون سنجش با دیگری ، حالت و چگونگی موصوف را بیان می کند.مثل:خوب / بزرگ.

2. صفت برتر (= تفضیلى):این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از موصوف یا موصوف هاى مورد سنجش ـ و نه همه موصوف هاى دایره بحث ـ برتر است. نشانه این صفت، تر است که پس از صفت می آید.مثل:خوبتر / بزرگتر.

3 .صفت برترین (= عالى): این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از همه موصوف هاى دایره بحث برتر است. نشانه این صفت ترین است که بعد از صفت مى آید.مثل: خوبترین /بزرگترین.

صفت شمارشى


صفت شمارشى صفتى است که شماره و تعداد موصوف را نشان می دهد. این صفت دوگونه دارد: ساده، ترتیبى

صفت شمارشى ساده

تنها تعداد موصوف را بیان مى کند: یک/.....بیست....

صفت شمارشى ترتیبى

: ترتیب و جایگاه قرار گرفتن موصوف را نشان مى دهد و ساخت آن چنین است:
صفت ساده + ـُ م یا ـُ مین: اولین / ششمین
این صفت معمولا پیش از موصوف و گاه پس از آن مى آید


صفت اشاره


صفت اشاره صفتى است که موصوف را مورد اشاره قرار مى دهد: این، آن، همین، همان، چنین، چنان، این قدر، این گونه.
این صفت نیز باید همانند دیگر صفات همراه با موصوف بیاید تا صفت نام گیرد. در این مورد، اگر کلمات مزبور با موصوف همراه نشوند، ضمیر اشاره اند. این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد.
"این گل را از آن باغ چیدم."

صفت پرسشى

صفت پرسشى صفتى است که سؤالى را درباره موصوف خود مطرح می کند
چه، کدام، چگونه، چند، چندمین.
این صفت معمولا پیش از موصوف مى آید.
اهواز چگونه شهری است؟

صفت مبهم

صفت مبهم صفتى است که یک ویژگى موصوف را به طور نامعیّن نشان مى دهد: چند، بعضى، فلانى، هر، همه، دیگر، هیچ ،هر همه ، دیگر.
این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد.
"حمید امروز چندین کتاب خرید."

صفت تعجّبى

صفت تعجّبى صفتى است که نشانگر شگفتى گوینده درباره موصوف است: چه، چگونه، چقدر. این صفت پیش از موصوف مى آید.
"چه گل زیبایی!"

انواع صفت از نظر ساخت


ساده

صفتى که قابل تقسیم به «جزءهاى معنى دار» یا «جزءهاى معنى دار و معنى ساز» نباشد.
بزرگ / کوچک / خوب.

مرکّب

صفتى که از چند جزء معنى دار یا چند جزء معنى دار و معنى ساز ترکیب شده باشد.
مثل: سنگدل، ششم، (شش + ـُ م) / بخرد (بـ + خرد)/ خوبروی"(خوب+روی)

برخى از پسوندهاى سازنده صفت مرکّب از این قرارند: سان، آسا، گونه، گون، فام، دیس، وَش، سار، مان، سیر، بار، وار.

گروه وصفى

صفتى که از یک هسته و یک یا چند وابسته ساخته شده باشد.
مثل: نان به نرخ روزخور/ خوش آب و رنگ/ از جان گذشته.

نکته هایى در باره کاربرد صفت:

1. معمولا میان موصوف و صفت کسره مى آید. امّا گاه این کسره حذف مى شود: پدرْبزرگ، آدمْ آهنى.

2. صفت پسین گاه پیش از موصوف مى آید: پیرْمرد، زیبا گل.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:43 PM
ساختمان قید

ساده
مرکّب

اقسام قید از لحاظ نقش

مختص
مشترک

اقسام قید از لحاظ معنى و کارکرد



قید کلمه اى است که معمولا فعل و گاه کلمات دیگر را به مفهومى مقیّد مى سازد و به این ترتیب، در باره آن توضیح مى دهد.

قید، بر خلاف انواع دیگر کلمه، از طرفى نوع است و از طرفى نقش. آن جا که به جایگاه صرفى کلمه نظر داریم، آن را از نوع قید مى نامیم و آن جا که به جایگاه نحوى مى نگریم، آن را داراى نقش قید مى دانیم.

قید داراى ساخت یا ساخت هاى ویژه نیست. البتّه مى توان گفت که واژه هاى عربى تنوین دار معمولا در زبان ما قید هستند:

«اگر ما مطلقاً مطابق فضیلت رفتار کنیم، اجباراً دستور عقل را به کار برده ایم.»

نکته نگارشى: در نوشته هاى امروز، بهتر است تا جایى که مى توانیم، از کاربرد قیدهاى تنوین دار خوددارى کنیم. البته برخلاف پندار برخى، استفاده از قیدهاى عربى تنوین دار نادرست نیست. آنچه نادرست است، افزودنِ تنوین به واژه هاى فارسى است.

ساختمان قید


ساده

قیدی که یک واژ بیشتر نیست و نمی توان آنرا به جزء های معنی داری تقسیم کرد.
پیرمرد ،آهسته به راه افتاد.(آهسته)

مرکّب

داراى چند جزء معنى دار یا ترکیبى از اجزاى معنى دار ومعنى ساز که همراه با هم یک مفهوم دارند.
هرروز به کتابخانه میروم. (هرروز)

اقسام قید از لحاظ نقش


مختص

قیدى که همواره نقش قیدى دارد و نقش دیگری را نمی پذیرد: البتّه، خوشبختانه، هرگز.
اوهرگز دروغ نمی گوید.(هرگز)

مشترک

بعضی از اسمها یا صفتها یا کلمات دیگر گاهی در جمله نقش قیدی می پذیرند: خوب، تند، صبح.
احمد شب به خانه برگشت.(شب اسم است که نقش قید زمان دارد.)

اقسام قید از لحاظ معنى و کارکرد


1. زمان: امروز، در آن هنگام....

2. مکان: این جا، آنجا....

3. مقدار: یک کیلو، بسیار، کم ،زیاد...

4. حالت: آهسته، گریان،نالان....

5. نفى: هرگز،اصلا، هیچ، نه...

6. استثنا: مگر، جز، وگرنه، غیر....

7. تأکید: آرى، بى گمان، بلکه، راستى، ناچار، هرآینه، بى چون و چرا....

8.کیفیت: خوب، به آرامی....

9. استفهام: براى چه، آیا، چون، کى، چرا، چطور، چگونه....

10.تاسف:افسوس ، متاسفانه....

11.تعجب: چه عجب، عجبا...

12.شک و تردید:شاید...

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:44 PM
انواع حرف از نظر کارکرد

حرف ربط

ساده
مرکّب

حرف اضافه

ساده
مرکّب

حرف نشانه





حرف کلمه اى است که معنى جداگانه اى ندارد، بلکه مفهومى را در پیوند با کلمات دیگر پدید مى آورد.

انواع حرف از نظر کارکرد


حرف ربط

میان کلمات یا گروه کلمات پیوند ایجاد مى کند.
علی و محمد را در مدرسه دیدم.( علی – محمد: مفعول، و حرف ربط)

ساده

از یک تکواژ ساخته شده اند و قابل تجزیه نیستند.
و، اگر، تا، پس، زیرا، که، مگر، نیز، ولى، یا، چون، نه، هم.

مرکّب

مجموعه ای از دو یا چند واژ هستند.
آن گاه، ازاین رو، اگرچه، بااین که، بلکه، بنابراین، تاجایى که، هرچند،همان که، چنانچه.

حرف اضافه


میان کلمات یا گروه کلمات وابستگى برقرار مى سازد.این حروف معمولا کلمه یا گروهی از کلمات را به فعل نسبت می دهد.
با اتوبوس از خانه به مدرسه رفتم.

ساده

از یک تکواژ ساخته شده است.
از، با، بر، براى، به، بى، تا، جز، در، چون.

مرکّب

مجموعه از دو یا چند واژ است.
از براىِ، غیر از، علاوه بر، راجع به، درباره، از روى، همانندِ.

حرف نشانه

نشان مى دهد که کلمه داراى چه نقشى در جمله است.

مثل:الف در خدایا (نقش منادا)
علی را دیدم.( را نشانه مفعول)
برخى از حروف گاه حرف ربطند و گاه حرف اضافه.
به این مثالها توجه کنید:

ـ تا: این حرف اگر نشان دهنده دلیل چیزى یا کارى باشد، حرف ربط است.
مثال: «پیامبر مشتاق و بیتاب به خانه آمد تا اوّلین فرزند فاطمه را ببیند.»

و اگر پایان چیزى یا کارى را نشان دهد، حرف اضافه است.

ـ چون: این حرف اگر دلیل یا شرط را نشان دهد، حرف ربط است: «غروب من چون درست بنگرى، طلوع من است.»

و اگر براى مثال آورى باشد، حرف اضافه است: «انسان هایى چون على هرگز تکرار نمى شوند.»~~

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:45 PM
روانى و زلالى

پیوند لفظ و معنى
درست نویسى املایى
تنظیم پاراگراف

رسایى وگویایى
خوش آهنگی
تنوع و رنگارنگی
دلنشینی و شیرینی
تازگى وطراوت
سرشارى و پربارى




روانى و زلالى


تفکّر نوعى گفتگوى پنهانى است که به یارى کلمات در ذهن صورت مى پذیرد. از این جهت ،هر چه دامنه دانش لغات نویسنده اى گسترده تر باشد، تسلط او بر بیان افکار خویش بیشتر است. حتّى دو کلمه را نمى توان یافت که مفهومى کاملا یکسان داشته باشند. همواره اختلافى ناچیز میان دو واژه مترادف وجود دارد که در گزینش واژه مطلوب تر دخیل است. نویسنده باید در این اختلاف ها دقت کندو کلمه اى را انتخاب کند که قالبِ منظورش باشد.

روانى و زلالى یک نوشته بستگی به نکات زیر دارد:
1. به کار گرفتن کلمه هاى مأنوس و روان.
2. استفاده از جمله هاى کوتاه و ساده
3. پرهیز از پیچیدگى کلام.
4. به کار نبردن جمله هاى معترضه جز به هنگام ضرورت.
5. به کار نگرفتن اصطلاح ها و تعبیرهاى گنگ و ابهام آور.
6. پرهیز از «ناهنجارى» (= ضعف تألیف).
7. دورى از «دراز نویسى خسته کننده» (= اطناب ممل).
8. دوری از «کوتاه نویسى آسیب زننده» (= ایجاز مخل).

«اِطناب ممل» هنگامى پدید مى آید که نویسنده با استفاده از کلمه هاى مترادف در کنار یکدیگر و نیز آوردن توضیح هاى مکرر و زائد، خواننده را خسته کند.
«ایجاز مخل» یعنى نویسنده براى رساندن پیام خود، آن اندازه که لازم است از کلمات استفاده نکند و خواننده را در انتظار توضیح کافى بگذارد.

پیوند لفظ و معنى


لفظ و معنى دو روى یک سکه اند و نمى توان آن ها را از هم جدا کرد.

لفظ و معنى را به تیغ از یکدگر نتوان برید ***** کیست «صائب» تا کند جانان و جان از هم جدا؟

کسى که جهان را تیره و تار مى بیند، با زبانى آن را وصف مى کند که رنگ بدبینى و غبار اندوه دارد.

برای مثال:
از میان همه تعابیر ممکن در بیان «باز گذاشتن در اتاق»، «صادق هدایت» این را برگزیده است: «دیدم عمویم رفته و لاى در اتاق را مثل دهن مُرده باز گذاشته بود.» این زبان بد بینانه وتاریک با موضوع کتاب «بوف کور» و نیز نگرش هدایت کاملا سازگار است.

درست نویسى املایى


از گرفتارى هاى رایج میان دانش آموزان تسلط نداشتن بر دانش املا است. همان قدر که «درست نویسى املایى» به یک نوشته اعتبار میدهد، «غلط نویسى املایى» نشان دهنده ی بى دقتى و سهل انگارى نویسنده است.
در این جا نمونه ای کوتاه از املاى برخى واژه هاى مشابه را مى آوریم:

آجل: آینده عاجل: شتابنده

آمِر: امر کننده عامِر: آباد کننده

اِثم: گناه اِسم: نام

اَرض:زمین عَرض:پهنا

اَسیر:گرفتار عَصیر:شیره اَثیر: گلوله آتش، هواو فلک عَسیر: دشوار

اَلَم: درد عَلَم: پرچم

اَلیم: دردناک عَلیم: دانا

اَمل:آرزو عَمل:کار

اِنتساب:نسبت داشتن اِنتصاب:گماشتن

اِنتفاء:نابود شدن اِنتفاع:نفع بردن

بِحار:دریاها بَهار:اولین فصل سال

بَحر:دریا بَهر:حرف اضافه (براى)

تألّم:دردناکى تعلّم:یاد گرفتن


تنظیم پاراگراف


"بند"یا پاراگراف کوچک ترین واحد ساختمان یک نوشته است. بند، تنها مجموعه اى از جمله ها نیست، بلکه در حقیقت، مجموعه اى است از افکار و مطالبى که نویسنده در ذهن دارد. بند، انشاى مختصرى است که نویسنده اندک اندک آن را گسترش مى دهد تا به صورت نوشته کلى درآید. کوتاهى یا بلندى هر بند، تابع اندیشه ها و روش نویسنده در گسترش آن هاست. معمولا هر قدر موضوع نگارش پیچیده باشد، بندها طولانى تر مى شوند.

اصولا باید هر بند را با عبارتى آغاز کرد که به انتقال اندیشه از بند قبلى به بند بعدى کمک کند. در تنظیم بندها، دو عامل بسیار مؤثرند: یکى داشتن رعایت نظم و ترتیب در تفکّر و استدلال; و دیگرى مراعات صورت ظاهرى نوشته. هنگامى که اگرخواننده به انبوهى از جمله هاى پیاپى نگاه کندسر در گم مى شود. اما اگر همین نوشته را به بندهایى تقسیم کنیم، فهم مطلب را برایش آسان تر مى شود.

در هر پاراگراف، عبارت ها و اندیشه هاى طرح شده در آن عبارت ها باید داراى نظم و آراستگى خاص باشند، به شکلی که از نظم آن ها بتوان به اهمیت و جایگاه هر کدام پى برد. همین نظم و آراستگى است که جذابیت مطلب را افزایش مى دهد و سبب مى شود که پیام به روشنى و آسانى در دسترس خواننده قرار گیرد.

هر پاراگراف باید تمام و کامل باشد، یعنى اندیشه اصلى پاراگراف در آن به خوبى آورده شود. هر پاراگراف یک «هسته» دارد که با جمله اى بنیادین بیان مى شود. این «جمله بنیادین» معمولا در آغاز و گاه در میان یا پایان پاراگراف مى آید. بقیه پاراگراف، در حقیقت، گسترش و تکمیل همین «جمله بنیادین» است. بدین ترتیب، جمله هاى پاراگراف باید همگى بر محور «هسته» بچرخند .

تعداد پاراگراف هاى یک نوشته به حجم مطالب بستگى دارد. در این پاراگراف ها تنها مواردى آورده می شوند که مضمون واحدىداشته باشند نباید . هر نکته باید در جای خود قرار گیرد تا زنجیره کلام بى نظم و گسسته جلوه نکند.

میان پاراگراف ها نیز باید پیوستگى کامل باشد تا خواننده همگام با نویسنده پیش رود .

معمولا در آغاز هر پاراگراف، کلمه یا عبارتى مى آید که مضمون آن را به خواننده بفهماند و او را آماده ی این انتقال کند.

رسایى وگویایى

رسایى وگویایى یک نوشته، هنگامى حاصل مى شود که بتوانیم معنا را خوب بپروریم. راه هاى پرورش معانى در زبان فارسى، متفاوت وگستره اند:
توصیف
تشبیه
استعاره
کنایه

خوش آهنگی

کلمات یک متن باید به گونه اى کنار هم قرار گیرند که صداى خواننده بى اختیار آهنگین شود . البته نوع نوشته و موضوع و سبک آن در گزینش این آهنگ بسیار نقش دارد. مثلاً براى نوشته هاى عارفانه و عاشقانه، باید آهنگى نرم و لطیف در جمله جارى باشد; و براى نوشته هاى حماسى باید از آهنگى هیجان انگیز و شور آفرین استفاده کرد.

تنوع و رنگارنگی

تنوع در نحوه طرح موضوع از راههای گوناگون،مثل:
ـ آوردن مثلها و حکایت ها
ـ استفاده از «طنز».
ـ آمیختن خبر و انشا و طلب و استفهام.
ـ به کار گرفتن صنایع ادبى.
ـو ....
دلنشینی و شیرینی


براى ایجاد دلنشینى و شیرینى در یک اثر، نویسندگان راه های گوناگونى دارند. رایج ترین راه استفاده از فنبدیع در نوشته هاست.
در این روش ،صنایعی به نویسنده آموخته مى شود که با آن ها مى توان کلام را آراست و دلنشین ساخت. در استفاده از این صنایع باید به 2 نکته توجه کرد:
این که زیادتر از اندازه در اثر به کار گرفته نشوند، دیگر آن که طبیعى و هنرمندانه به کار گرفته شوند، به گونه اى که خواننده ، نوشته را تصنعى و تکلف آمیز نبیند.

تازگى وطراوت

نویسنده توانا همواره سعی می کند که از سبکهای امروزى، واژه هاى نو، تعبیرهاى تازه، ساختار مناسب استفاده کند.
هنگامى که رنگ و بوى طراوت و تازگى در یک نوشته باشد،خواننده از بعضی از عیوب آن چشم پوشى مى کند.
ََ
سرشارى و پربارى

نوشته خوب باید خواننده خویش را در یک جریان مستمر فرهنگى پیش برد و در این زمینه نویسنده وظیفه دارد که عناصر مختلف را به تناسب در اثر خود، استفاده کند.
بهره گیرى از آیات وروایات
قرآن مجید که سرچشمه هدایت ونور است، از لحاظ فصاحت الفاظ و بلاغت معانى کتابى بى مانند است.استفاده از این آیات نورانی هم به زیباسازى نوشته کمک مى کند و هم آن را پربار و سرشار از معانى بلند مى سازد.

استفاده از آیات و روایات و دیگر شواهد براى پربار ساختن نوشته، دو گونه دارد: تلمیح و اقتباس.
تلمیح آن است که در ضمن کلام، اشاره اى لطیف و ظریف به آن آیه یا ... شود، اما عین آن آورده نشود.

اقتباس آن است که عین آیه یا عبارت مورد نظر یا قسمتى از آن را که از مطلب ما حکایت مى کند،بیاوریم.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 12:46 PM
1.گام هاى نگارش
2.روش پژوهش
3.مقاله نویسى
4.ترجمه
5. پایان نامه
6.نامه نگارى
7.خلاصه نویسى
8..ویرایش

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:30 PM
براى نگارش چه باید کرد؟

رعایت مراحل نگارش
پرسش هاى مهم پیش از نگارش





بسیارى از مشتاقان نویسندگى مى پرسند: از کجا باید شروع کرد؟ آیا هر کسى مى تواند نویسنده شود؟...

می توان گفت که براى نویسنده شدن باید هم ذوقى نهفته داشت; هم آن را کشف کرد; هم با تمرین و کوشش این ذوق را پرورش داد

براى نگارش چه باید کرد؟




خواندن و اندیشیدن: هر نویسنده اى باید هر روز صفحه اى به صفحات خوانده خود بیفزاید و روزهاى این رویّه را با پشتکار ادامه دهد. این که چه بخوانیم، تابع آن است که بیشتر به کدام موضوعات علاقه داریم. امّا فراموش نکنید که یک چیز براى همه نویسندگان ضرورت دارد: خواندن آثارى که شاهکارهای ادبی محسوب می شوند. در این میان، نقش «شعر نو» و دیگر آثار امروزى، در کنار آثار کهن، فراموش نشود; حتّى اگر به دلایلی در مورد پیدایش و عوارض هنر امروز، سئوالات جدّى داشته باشید.




نوشتن و نوشتن و نوشتن: فراموش نکنید که اگر نویسنده حتّى یک روز از قلم زدن دست کشد، ذوف هنرى خود را به اندازه همان یک روز دچار افسردگى مى کند. نکته مهم این است که هرگز صرفاً منتظر سفارش کار نگارشى نباشیم. بخشى از زندگى هنرمند باید وقف گرایش هاى هنرى اش شود، حتّى اگر در لحظه، کسى مشتاق و خریدار اثرش نباشد.


رعایت مراحل نگارش


(1) تفکّر.

(2) تهیّه طرح: طرح چهار چوبى است براى یک نوشته که در آن، چشم انداز آینده نویسنده روشن مى شود.

(3) گردآورى و دسته بندى اطّلاعات.

(4) تهیّه سیاهه آزمایشى: در سیاهه آزمایشى، مطالب به ترتیب زمان تهیّه مى شوند و به حسب دسترسى به منابع، بر کاغذ مى آیند; بى آن که درباره تقدّم و تأخّر یا کلّیّات و جزئیّات آن ها تصمیم گرفته شود.

(5) تهیّه سیاهه نهایى: در سیاهه نهایى، پس از تأمّل و بازنگرى کافى، هم در ترتیب مطالب تجدید نظر مى شود و هم برخى از مطالب غیر لازم حذف مى گردند.

(6) تهیّه پیش نویس: در این مرحله، سیاهه نهایى قلمى مى شود، یعنى تبدیل به یک نوشته منسجم می شودو قواعد خاصّ نگارش و ویرایش در آن، اعمال مى گردد.

(7) نقد و نظر و بازبینى: نویسنده خوب همواره از شتاب مى پرهیزد. یکى از اصول پیشرفت در نویسندگى، همین است که نویسنده مرتّباً خود را مَحَک زند و پس از تهیّه پیش نویس، آن را به دقّت بازبینى کند و نقائص کار خود را پیدا کندو در صورت نیاز، با اهل نظر به مشورت بپردازد.

(8) ویرایش: اگر نویسنده اى توان ویرایش دارد، مى تواند ویراستار اثر خود باشد. امّا معمولا بهتر است که حتّى نویسندگان توانا، آثار خود را به قلم ویراستار دیگرى بسپارند; ویراستارى که توانایی خود را در این زمینه به اثبات رسانده باشد.


پرسش هاى مهم پیش از نگارش


نویسنده باید پیش از دست به قلم بردن، به این چهار پرسش اساسى پاسخ دهد و به تناسب پاسخى که براى آن ها مى یابد، کار خود را آغاز کند:

1. چه مى نویسیم (؟): در این مرحله باید موضوع را به خوبى بشناسیم و قلمرو آن را معلوم کنیم.
2. چرا مى نویسیم (؟): آیا در پى اثبات مدّعایى هستیم یا وصف رویدادى یا گزارش تجربه اى؟ این، در زبان نگارش و شیوه داخل شدن به بحث و نتیجه ی آن کاملا اثر مى گذارد.
3. براى که مى نویسیم (؟): مخاطب خود را، خواه حاضر و خواه غایب، خوب بشناسیم و مقتضیّات روحى او را بفهمیم و آن گاه دست به قلم ببریم.
4. در چه وضعیّتى مى نویسیم (؟): وضعیّت ما و روزگار ما چه اقتضا مى کند; براى انجام کار خویش چه اندازه مهلت داریم; اثر ما در چه محیطى به دست مخاطب مى رسد؟

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:52 PM
روش پژوهش

شیوه های تحقیق
. شیوه دسترسى به مآخذ
یادداشت بردارى




روش پژوهش

هر نویسنده اى زمانی به تحقیق و پژوهش نیاز پیدا میکند. بسیارى از نوشته هاى علمى و تحلیلى و گزارشى و جز آن ها نیازمند پژوهشند.
شیوه های تحقیق


1. مشاهده: پژوهشگر، مراکز وموارد تحقیق را حضوراً مورد بررسى قرار مى دهد.

2. تحقیق عمومى: مصاحبه + ارائه پرسشنامه.

3. تحقیق کتابخانه اى: پژوهشگر، با مطالعه مآخذ و منابع به تحقیق مى پردازد. در باره این شیوه، قدرى سخن مى گوییم.

. شیوه دسترسى به مآخذ


1. در کتابخانه هاى معتبر، خواه به شیوه دستى و خواه به روش رایانه اى (=کامپیوترى)، معمولا مشخّصات کتاب به سه طریق ثبت مى شود:

ـ به نام پدیدآورنده : مؤلّف، مترجم، ... .


ـ به نام خود کتاب یا مأخذ تحقیق.

ـ بر حسب موضوعِ مأخذ.

این اطّلاعات به صورت الفبایى تنظیم مى شوند و چنانچه پژوهشگر یکى از آن ها را بداند، مى تواند با بررسى اطّلاعات مزبور به زمینه ها و مآخذ دیگر مرتبط با دامنه تحقیق خود نیز دست یابد، گر چه پیشتر در مورد آن ها آگاهى نیافته باشد. این کار، پژوهش را آسان تر و کوتاه تر مى سازد.

2. همچنین، برخى از کتابخانه هاى معتبر فهرست کتاب ها و نشریّه ها و رساله هاى موجود خود را به طورمرتّب فراهم مى آورند و در مجموعه اى پیش روى مراجعه کنندگان مى گذارند. پژوهشگرانى که مى خواهند فرصت بیشتر براى بررسى مآخذ داشته باشند، خوب است از این فهرست هاکمک بگیرند.

3. یکى از منابع غنى مطالعاتى، به ویژه براى دانشجویان، رساله یا پایان نامه هاى تحصیلى مراکز آموزشى و تحقیقاتى است. پژوهشگران باید حتماً به این منابع نیز مراجعه کنند تا هم زمینه ها و مآخذ مرتبط با دامنه پژوهش خود را بیابند و هم از انجام کارهاى تکرارى در اَمان بمانند.

4. از دیگر روش هاى پرکاربرد در مأخذیابى این است که «فهرست مآخذ» کتب و مقالات مورد مطالعه را بازبینى کنیم و مآخذ مرتبط با کار تحقیقى خود را از میان آن ها بیابیم.

یادداشت بردارى


پژوهشگر حتماً باید به هنگام مطالعه یادداشت بردارى کند. براى این کار، روش هاى گوناگونى وجود دارند. مثلا مى توان به هنگام مطالعه یک مأخذ روى برگه اى مکان نکات مهمّ و مورد استفاده را یادداشت کرد و پس از تکمیل مطالعه آن مأخذ آن نکات را روى برگه (= فیش) هایى یادداشت نمود. این برگه ها معمولا به صورت چاپى و داراى این اطّلاعاتند که خوب است با دقّت تکمیل شوند:

موضوع کلّى با شماره، موضوع خاص با شماره، مأخذ، نام برگه نویس، شیوه برگه نگارى، تعداد برگه، و تاریخ برگه نویسى.

در برگه ها باید به قدر امکان، مطالب را جامع و در عین حال مختصر نوشت. نیز بکوشید جز در موارد ضروری، عین مطالب مأخذ را نیاورید، بلکه قلم خودرا در بازگردان مطالب به کار گیرید تا نوشته تان بى روح و خشک و ـ از آن مهم تر ـ ناهماهنگ جلوه نکند; چرا که مآخذ گوناگون فضاها و سبک هاى متفاوت دارند.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:53 PM
مقاله نویسى

مقاله چیست؟
شرایط مقاله نویسى
. مراحل نگارش مقاله
حجم و گستره مقاله
سطح نگارش مقاله





مقاله نویسى


آشنایى با فنّ مقاله نویسى یکى از ضرورت هاى نویسندگى است. به ویژه پس از مشروطیّت، این گونه از نگارش در زبان فارسى گسترش یافت و امروز یکى از پایه هاى نوشتن به شمار مى رود. تقریباً هر نویسنده اى، گاه به سفارش و گاه بابرای خود به مقاله نویسى رو مى آورد، مخصوصاً که امروز اساس کار مطبوعات، مقاله نگارى است.

مقاله چیست؟


دائرة المعارف بریتانیکا نوشته است:

«مقاله انشایى است که حجمى متوسّط دارد و در مورد موضوعى معیّن بحث مى کند. نویسنده باید حدود موضوع را رعایت کند و با رسایى و روشنى آن را توضیح دهد.»

در بیان کوتاه، مقاله نوشته اى است که درباره موضوعى خاص با حجمى متوسّط نوشته مى شود. مقاله معمولا در روزنامه و گاهنامه، و گاه در کتاب جاى مى گیرد. به مجموعه گفتارهاى صوفیان در مجالس خود نیز مقاله مى گفته اند، همانند مقالات شمس تبریزى.
در جهان امروز، مقاله عرصه اى گسترده دارد و موضوعات گوناگون را در بر مى گیرد.
شرایط مقاله نویسى


1. احاطه به موضوع مقاله.

2. صداقت و حسن نیّت که شرط قلم زدن است.

3. در نظر گرفتن مصلحت هاى جامعه، و نه منافع فرد یا گروه خاص.

4. گشودن گرهى از گره هاى علمى، اجتماعى، و ... از طریق گزینش موضوعاتى که طرح آن ها در جامعه دردى را دوا مى کند.

. مراحل نگارش مقاله


1. یافتن موضوع: این کار، باید پس از تأمّل کافى و با اندیشه گره گشایى و خدمت صادقانه صورت پذیرد، نه به صرف تفنّن یا سفارشى را پاسخ گفتن.

2. تفکّر درباره موضوع و تنظیم طرح: در این مرحله، باید اندیشید که چه وجوهى از موضوع را باید شکافت; از کجا باید شروع کرد و به کجا ختم نمود; چه شواهدى را باید ارائه کرد; و چه دستاوردى در نظر است.
3. یادداشت بردارى از منابع: باید نکته هاى مهمّى را که بعداً در مقاله چیده مى شوند، از منابع گوناگون ـ و گاه از گنجینه ذهن خویش فراهم آورید.
ثبت نشانى دقیق منابع را هرگز فراموش نسازید، زیرا نویسنده امین کسى است که نام منابع مورد استفاده را با کمال انصاف ذکر نماید.

4. تنظیم و اصلاح یادداشت ها: در این مرحله، یادداشت هاى پراکنده کنار هم قرار مى گیرند و پیش نویس متن مقاله از چینش آن ها پدیدار مى شود. ترتیب منطقى و نظم ساختارى هرگز فراموش نشود.

5. تهیّه متن نهایى مقاله: ویرایش و بازنگرى پیش نویس و تهیّه متن پاکنویس سبب مى شود که نویسنده اطمینان یابد کارى منطبق با میزان هاى نگارشى و ویرایشى انجام داده است .
6. تعیین عنوان: خوب است در تعیین عنوان شتاب نکنیم و آن را به مرحله آخرواگذاریم; زیرا پس از احاطه یافتن به متن خویش، بهتر مى توانیم عنوانى گویا و درخور براى آن برگزینیم. عنوان باید آیینه مقاله، کوتاه، آهنگین و پرطنین، روان و شیوا باشد.


حجم و گستره مقاله


معمولا مقاله هر چه کوتاه تر ـ در عین رسایى ـ باشد، خوانندگان بیشترى را به خود جلب مى کند. با این حال، گاه موقعیت ایجاب مى کنند که مقاله حجمى زیاد بیابد. روى هم رفته، حجم یک مقاله به این عوامل بستگى دارد:

ـ موضوع مقاله: مثلا موضوعات علمى معمولا حجمى بیشتر مى طلبند.

ـ سطح مخاطب.

ـ مجموعه اى که مقاله در آن چاپ مى شود.

ـ ویژگى هاى زمانى و مکانى در تاریخ درج مقاله.

ـ توان مقاله نویس.

سطح نگارش مقاله


سطح نگارش مقاله باید دقیقاً با نیاز و فهم مخاطب هماهنگ گردد. مثلا اگر مقاله اى اقتصادى براى مخاطبان عام نوشته مى شود، هرگز نباید سرشار از اصطلاحات ویژه اقتصادى باشد. حتّى اگر نویسنده ناگزیر از طرح مباحث تحقیقى و فنّى در چنین مقاله اى است، باید آن ها را خالی از هر گونه تعبیر ویژه و خاص مطرح کند و زبان ـ و نه مطالب ـ را به سطح فهم مخاطبان خویش نزول دهد.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:55 PM
ویژگیهاى پژوهش پایان نامه اى
انتخاب عنوان پایان نامه
مرور پژوهش هاى پیشین
طرح تحقیق
برنامه زمانى
مراجعه به منابع
یادداشت بردارى
نگارش رؤوس مطالب فصل ها
ساختمان پایان نامه



ویژگیهاى پژوهش پایان نامه اى


پژوهشِ پایان نامه اى ویژگیهای گوناگونى دارد :

ـ تحلیل: مطالعه اجزاى گوناگون یک موضوع و روابط و متقابل آنها.
ـ مقایسه: بررسى ویژگى هاى موضوع هاى مقایسه شده
ـ تعریف: تعریف جامع و کامل
ـ توصف: توصف موضوع با ویژگى هاى معتبر که آن را توضیح دهد
ـ بحث: عرضه کردن جنبه هاى گوناگون موضوع
ـ فهرست.
ـ ارزشیابى: بررسى جوانب گوناگون موضوع و کوشش براى رسیدن به نتیجه
_مثال :ذکر مثال براى توضیح.
ـ تلخیص: آوردن نکات عمده موضوع مورد نظربه اختصار .
پیداست که در هر تکلیف درسى یا رساله ممکن است چند خصلت پژوهشى جمع گردند. اما به هر حال، حدود و نوع کار پژوهشى باید از پیش معلوم و مشخّص باشد.

انتخاب عنوان پایان نامه

باید از انتخاب عنوان کلی پرهیز کرد. عنوان پایان نامه باید متناسب با حدود پایان نامه باشد.
براى انتخاب عنوان پایان نامه، به این معیارها نیز باید توجه داشت:
ـ علاقه پژوهنده به آن عنوان و موضوع.
ـ زمان لازم براى فراهم آوردن اثر.
ـ دسترسى به اسباب و لوازم پژوهش.
_ اهمّیّت مطلب درفرهنگ و اجتماع.

مرور پژوهش هاى پیشین


معمولا در هر زمینه پژوهشى، آثارى از پیش فراهم شده است. مرور این آثار مى تواند ما را در نوشتن پایان نامه یارى کند. در این میان روشن مى شود که کار ما چه تفاوت هایى با کارهاى پیشین باید داشته باشد.
اگر پژوهنده اى داراى توان کافى باشد، بهتر است آثار دست اوّل را مرور کند. هرچه منابع اصیل تر و سرشارتر باشند، پایان نامه ماندنى تر مى گردد.

طرح تحقیق

رساله هاى پژوهشى معمولا در یکى از این دو دسته قرار دارند:
1. تجربى: متناسب با موضوعات علمى.
2. تحلیلى: متناسب با موضوعات فرهنگى، هنرى.

برنامه زمانى

نویسنده پایان نامه باید با از شتابزدگى پرهیز و زمانى مناسب براى تهیّه رساله خود تعیین کند. این زمان فرصتی خواهد بود براى انجام :
1. تعیین حدود موضوع ،شناسایى منابع و مراجعه به آن ها، گردآورى اطّلاعات و معلومات.
2. نگارش پیش نویس.
3. تجدیدنظر و اصلاح، تنظیم پانوشت، نگارش نمونه نهایى.

مراجعه به منابع

براى شناسایى مآخذ مى توان از این منابع استفاده کرد:

ـ مدارک کتاب شناسى: مجموعه هاى فهرست آثار، فهرست ها و برگه دان هاى کتابخانه ها.
ـ دائرة المعارف ها و سالنامه ها.
ـ نشریّات معتبر

یادداشت بردارى

بهتر است یادداشت بردارى روى برگه هاى جداگانه ویک شکل انجام پذیرد. به هر مضمون برگه جدایى اختصاص داده مى شود و هر برگه با شماره یا نشانه اى متمایز مى گردد. بدین ترتیب در طول کار، مى توان برگه ها را جابجا یا کم و زیاد کرد.
بهتر است بر هر برگه عنوان کلیدى آن ثبت شودو هویت برگه هم معین شود، از قبیل مأخذ و تاریخ. همچنین مشخص شودکه نوع استفاده از مأخذ چیست: نقل به عبارت، نقل به مضمون، تلخیص، ویرایش، یا ...؟ براى هر یک از این ها مى توان نشانه اى خاص در نظر گرفت.

در نهایت، مى توان برگه ها را شماره بندى پایانى کرد و هر یک را در جاى مناسب خودقرار داد.

نگارش رؤوس مطالب فصل ها

معمولا پایان نامه شامل این سه بخش است:
مقدّمه، متن شامل چند فصل، و نتیجه. باید پیشتر رؤوس مطالب هر فصل را نوشت تا چشم اندازى از کار پیدا شود. این کار به نگارش پیش نویس نیز بسیار کمک مى کند.

ساختمان پایان نامه

(1) صفحه عنوان: عنوان، نویسنده، گروه درسى، نام درس، نهاد علمى مربوط، مقطع و سال تحصیلى.
(2) پیشگفتار: هدف، سابقه تحقیق، روش و گستره پژوهش، سپاسگزارى.
(3) فهرست مطالب.
(4) فهرست جداول.
(5) فهرست شکل ها و تصویرها.
(6) پیکره: مدخل، متن، نتیجه و دستاورد تحقیق.
(7) کتابنامه: مآخذ اصلى و فرعى شامل کتب و مقالات مورد پژوهش.
(8) ضمایم: جداول، آزمون هاى پژوهشى، اسناد و مدارک و شواهد.
(9) فهرست راهنما: فهرست اَعلام و مفاهیم و موضوعاتى که درباره آن ها مى توان اطّلاع قابل توجّهى در رساله یافت.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:56 PM
نامه نگارى
انواع نامه

نامه خصوصى
نامه ادارى




نامه نگارى

نامه نگارى، گفتگویى است کتبى که هر کس در زندگى خود، کم یا زیاد، به آن نیازمند مى شود.

انواع نامه

نامه خصوصى

نامه خصوصى در بردارنده مطالب فردى است . نامه خصوصى، به صرف خصوصى بودن، نباید از شیوایى و رسایى بى بهره باشد.نامه خصوصى باید هم ساده باشد و صمیمى، و هم زیبا و دلنشین.
رعایت نکات زیرتوصیه مى شود:
یکم . انتخابکاغذ خوب و مرغوب، و قلم مناسب.
دوم . نوشتن روى یک برگ کاغذ و خالى گذاشتن پشت آن.
سوم . تمیز و خوانا نوشتن.
چهارم . گنجاندن مطالب کوتاه و پربار.
پنجم . کم کردن از تکلّفات و مبالغات لفظى.
ششم. رعایت اصول نشانه گذارى و شیوه خط و قواعد ساختارى نوشته، مانند حاشیه دادن و فاصله گذاشتن میان سطرها.
هفتم. آوردن نام و امضاى خود در سمت چپ انتهاى نامه.
هشتم. نوشتن نام و عنوان گیرنده در سمت راست بالاى صفحه اوّل نامه.
نهم. درج تاریخ و محلّ نگارش نامه در سمت چپ بالاى صفحه اوّل نامه.
دهم. نوشتن نام و نشانى کامل گیرنده پشت پاکت.
یازدهم. نوشتن نام و نشانى کامل خود پشت پاکت و داخل نامه، زیر آخرین صفحه.

نامه ادارى

نامه ادارى معمولا میان دو شخصیت حقوقى یا یک شخصیت حقیقى و حقوقى مبادله مى شود. دو شرط اصلى نگارش نامه ادارى، یکى رسمیّت و تبعیّت از قواعد ادارى است _ اگر چه خشک و مخالف ذوق باشد_و دیگرى جدیت.

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:56 PM
خلاصه نویسى
روشهای خلاصه نویسی
حذف نکته هاى زاید
به هم پیوستن خطوط اصلى



خلاصه نویسى

معمولا خلاصه نویسى با دو هدف انجام می شود: صرفه جویى در وقت، درک پیام هاى اصلى نوشته.به همین دلیل خلاصه نویس باید جوهرِ مطالب نوشته را استخراج کند.

روشهای خلاصه نویسی

خلاصه نویسى به یکى از این دو روش انجام مى گیرد:
1- بازنویسى یک نوشته در مقیاس کوچک تر.
2-نوشتن خطوط اصلى یک نوشته.!مراحل خلاصه نویسى
1- مطالعه نوشته و درک مفهوم و پیام هاى آن به طور کامل
2- یادداشت بردارى از خطوط اصلى نوشته

منظور از خطوط اصلى، نکاتى است که از نظر نویسنده داراى اهمیت درجه یک هستند.

حذف نکته هاى زاید


هنگام مرور یادداشت هاى خود که حاوى خطوط اصلى است، گاه پى مى بریم که بعضى از نکات در مجموع چندان اهمیت ندارند، گر چه در لحظه یادداشت بردارى مهم جلوه مى کرده اند. در این صورت، باید این نکات را حذف کنیم.

به هم پیوستن خطوط اصلى

در نوشتن متن خلاصه شده باید به این نکته ها توجه کنیم:

(1) انتخاب سبک مناسب با متن خلاصه شده. این سبک ممکن است با سبک متن اصلى یکسان نباشد.
(2) رعایت هماهنگى و یکنواختى افعال از لحاظ زمان و دیگر مختصّات.
(3) پایبندى به قواعد درست نویسى .
(4) توجّه به تناسب حجم.
(5) تصرف نکردن در پیام هاى مهم و محتواى متن اصلى.
(6) رعایت یکدستى در مجموع متن خلاصه شده، از لحاظ سطح و زبان.
(7) آوردن نام متن اصلى و مشخصات آن .

LaDy Ds DeMoNa
24th January 2010, 01:57 PM
معنی واژه ویرایش
مفهوم ویرایش
انواع ویرایش
ویژگى هاى ویراستار
روند کار ویرایش


معنی واژه ویرایش

ویرایش یا ویراستن (=To Edit ) واژه اى است بر جاى مانده از فارسى میانه که خود، ترکیبى است از دو بخش: وى (vi) + بُنِ راست (Rast). پیشوند وى براى آفرینش این معانى به کار مى رود: جدا از هم بودن، کارى را دوباره انجام دادن. بُنِ راست هم یعنى نظم و استوارى بخشیدن به چیزى یا کارى و آن را راست ساختن. با توجه به معنى دوم پیشوند «وى»، ویراستن یعنى "چیزى را دوباره نظم بخشیدن و بازآراستن".

مفهوم ویرایش

در مفهوم کلّى ـ چنان که بیشتر در کشورهاى غربى رایج است ـ ویرایش عبارت است از تعیین سیاست نشر آثار مکتوب، برقرارى رابطه با پدید آورندگان آثار، بررسى دقیق آثار ارائه شده و پذیرش آن ها پس از احراز صلاحیت، آماده ساختن آثار براى چاپ و نشر.
ولی در عمل، معمولا این وظایف عرصه هاى تخصصى یافته اند و بیشتر ویراستاران جنبه هاى خاصى از این وظیفه کلى را عهده دار مى شوند. به این ترتیب، انواعی براى ویرایش پدید آمده است.

انواع ویرایش

1. ویرایش بر اساس سیاست فرهنگی: تعیین خطوط اصلى نشر آثار فرهنگى، از لحاظ کمى و کیفى.
2. ویرایش اساسى یا پردامنه: همکارى با پدید آورنده در جریان آفرینش آن اثر.
3. ویرایش صورى یا فنى یا مکانیکى: انجام اصلاحات در متنى که به ویراستار سپرده اند. معمولا همین قسم از ویرایش، در میان ویراستاران ما معمول است.
4. ویرایش محتوایى یا ویژه: بررسى متن از لحاظ محتوایى و اصلاح موارد علمى مربوط به هر زمینه. ویراستار محتوایى، خود، در زمینه علمى مربوط داراى تخصّص است. به همین لحاظ، ویرایش محتوایى به زیر شاخه هایى مانند علمى، فنّى، ادبى، هنرى، فلسفى، و دینى تقسیم مى شود.
5. ویرایش جامع: این نوع از ویرایش، همه چهار قسمت قبلی را شامل مى شود.
معمولا در نهادهاى فرهنگى، هر یک از این وظایف به فردى معین سپرده مى شود و شخصی کار آزموده که خود در هر یک از این عرصه ها صاحب نظر و مجرب است، بر کار آن ویراستاران نظارت مى کند. چنین کسى را سرویراستار (Chief - Editor) مى نامند. گاه نیز در مجموعه هاى مفصّل پژوهشى، هر ویراستار (Editor) داراى یک یا چند ویراستیار (Assistant Editor) است که در شاخه هاى خاص او را یارى مى دهند.

ویژگى هاى ویراستار

1. آشنایى کافى با موضوع و رشته اثر مورد ویرایش (Edited).
2. آشنایى با یک زبان بیگانه، به ویژه زبان بیگانه اثر مورد ویرایش.
3. تسلّط بر ادبیّات فارسى و قواعد درست نویسى
4. برخوردارى از ذوق ادبى و هنرى و داشتن دید فرهنگى.
5. برخوردارى از دقت ونظم و حوصله.
6. تسلط بر فن ویرایش.

روند کار ویرایش

1. پذیرفتن دستنوشت پدید آورنده
ـ نوشته شدن متن روى کاغذ مناسب.
ـ وجود فاصله لازم میان سطرها و نیز حواشى کافى، براى انجام اعمال ویرایشى.
ـ تمیزى و خوانایى متن.
ـ شماره گذارى درست و مرتب بودن مواد چیده شده و واحدهاى پیش و پس از متن.
ـ در دست بودن یک نسخه دیگر از اثر که در صورت مفقود شدن متن، ویراستار دچار مشکل جدى نشود.
ـ نیازمند بودن اثر به ویرایش، و نه به بازنویسى یا اصلاحات بنیادین دیگر که بیرون از قلمرو ویرایش است.
2. اطمینان از صلاحیت خود براى ویرایش متن.
3. هماهنگى در مورد مسائل اساسى که باید مورد هماهنگى ویراستار و نویسنده قرار گیرند.
4. انجام اصلاحات ویرایشى.
5. هماهنگى دوباره با پدید آورنده.
6 . باز خوانى متن ویراسته و انجام اصلاحات نهایى.
7. هماهنگى با بخش تولید، به ویژه در مورد نشان هاى خاصّ ویرایشى (Mark up) که حروفچین و صفحه آرا باید با آن ها آشنا شوند.



منبع مطالب از پست شماره يك تا بيست سايت علمي رشد مي باشد .

MR_Jentelman
4th August 2010, 07:27 PM
چرا نوشته تان قوی نیست؟

فن نوشتن:

10گام برای قوی نوشتن http://img.tebyan.net/big/1389/05/107134221131190106658818219129452233419628.jpg


یادداشتی بر ضعف‌های نوشتن از لیندا جورج

لیندا جورج: متولد کارولینای شمالی و بالیده آهایواست. در دانشگاه‌ هاروارد با زبان عربی آشنا و جذب زیبایی این زبان و خط خوش آن شده است. به همین دلیل دو سال را در مصر و یک تابستان را در مراکش به مطالعه و ضبط تفاوت‌های لهجه‌های مختلف زبان عربی گذرانده است و پایان نامه دکترایش را در این مورد نوشته. از او کتابهای داستانی و به ویژه غیر داستانی زیادی به چاپ رسیده است.

وقتی نامه‌ای از ناشری به دستتان می‌رسد که دلیل چاپ نشدن اثرتان را اینگونه اعلام کرده: «متاسفانه نوشته شما آنقدر قوی نیست که توانایی رقابت در بازار فعلی را داشته باشد»، فکر می‌کنید معنای دقیق این جمله چیست؟ من از نویسنده‌های زیادی این سوال را کرده‌ام: «چه چیزهایی یک نوشته را قوی می‌کند؟». جواب‌های آنها کمک زیادی نمی‌کردند. اما چه گام‌هایی می‌توان برداشت تا نوشته‌تان قوی‌تر شود؟ الان بعد از 25 سال نویسندگی و چاپ بیش از 40 کتاب در حوزه داستانی و غیرداستانی برای بزرگ‌سالان، جوانان و کودکان، نوشته قوی را از ضعیف تشخیص می‌دهم و راه تقویت نوشته ضعیف را کلمه به کلمه، جمله به جمله و پاراگراف به پاراگراف می‌دانم. در اینجا 10 راه آسان برای تقویت نوشته تان ارائه می‌دهم:

ساختار جمله‌هایتان را عوض کنید

آیا همیشه از جمله‌های خبری فاعل، مفعول و فعل استفاده می‌کنید؟ پشت سر هم آمدن تعداد زیادی از این جمله‌ها به اندازه برگشت در زمان، کسل کننده خواهد بود. از ساختارهای جمله ای گوناگون استفاده کنید تا نوشته‌تان را متنوع و جذاب کند.

تعریف کنید، با استفاده از جزئیات حسی نشان دهید

با زیاد کردن توصیفات حسی، به جای گفتن آنچه رخ می‌دهد، آن را نشان دهید. با توصیف واکنشهای احساسی شخصیت نسبت به محیط اطرافش، به خواننده امکان برقراری ارتباط را با شخصیت و فضای داستان بدهید. اما به خاطر داشته باشید که توصیف همه وسایل داخل یک اتاق اگر فقط برای پر کردن اتاق آنجا هستند، خسته‌کننده می‌شود. تنها اشیایی را توصیف کنید که با آنچه برای شخصیت اتفاق می‌افتد، در ارتباط باشند.

از عبارات قیدی که با «در حالی که» شروع می‌شود، دوری کنید

چنین عباراتی کنش همزمان را می‌رساند که خواننده باید هنگام خواندن 2 عمل را در ذهن خود مجسم کند. درواقع خواننده فقط می‌تواند یک کنش را دنبال کند. اگر حتما باید کنش همزمانی را نشان دهید، با حذف این عبارات قیدی به خواننده مهلتی برای تجسم کردن بدهید.
مثال: «جان در حالی که به سمت ماشینش می‌رفت برای دخترش که سوار بر سه چرخه به سوی مردی در حال عبور از پیاده رو رکاب می‌زد، دست تکان داد».
قوی تر: «جان به سمت ماشینش قدم زد و برای دخترش که سوار بر سه چرخه اش بود، دست تکان داد. قبل از اینکه فرصت داد زدن داشته باشد، دخترش به سمت مردی در حال عبور از پیاده رو سرعت گرفت و به او زد. »
بهترین کار این است که در هر لحظه تنها یک کار را توصیف کنیم.

از زیاده گویی خودداری کنید

ما در دنیایی از زیاده گویی‌ها زندگی می‌کنیم. عبارات اضافی برای مهم جلوه دادن چیزی یا تاکید بر آن استفاده می‌شوند، اما واقعیت این است که روده درازی معنا را آبکی می‌کند.

اضافی‌ها را قیچی کنید

راز نوشتن قوی در فشرده نویسی است. حذف کلمات اضافی، نوشته را روان می‌کند و تنش و تعلیق را بالا می‌برد. اغلب ده‌ها کلمه وجود دارند که حذف آنها خللی در نوشته ایجاد نمی‌کند. بیشتر این کلمات صفت‌ها و قیدها هستند. اسم و فعل‌ها بهترین ابزار شما به عنوان یک نویسنده هستند؛ آنها نشان می‌دهند کلمات اضافی و توصیفی را که به جای نشان دادن، تعریف می‌کنند، حذف کنید.
وقتی نوشته تان را تمام کردید، همه کلمات را بررسی کنید و بینید آیا قابل حذف هستند یا نه. کار وقت گیری است، اما ارزشش را دارد چرا که با هر بار فشرده کردن نوشته، آن را تقویت می‌کنید.

لب مطلب را در آخر رو کنید

شما نکته خنده دار جک را در ابتدا یا وسط آن رو نکنید. بیشتر نویسندگان نکته داستانشان را در وسط داستان لو می‌دهند. به استفاده از کلمه «من» در مثال‌های زیر توجه کنید:
مثال: «استاد از من خواست تا مجری همایش شوم. می‌توانست از دیگر دانشجویان این تقاضا را بکند.»
قوی تر : «استاد می‌توانست از دیگر دانشجویان به عنوان مجری همایش کمک بخواهد؛ اما من را انتخاب کرد.»
با نیاوردن مهم ترین کلمه تا قبل از آخر جمله، در آن تعلیق ایجاد کنید و خواننده را تا آخرین کلمه که شگفت زده اش می‌کنید، هل دهید.

افعال مجهول را حذف کنید

به جای استفاده از فعل مجهول از فعل معلوم استفاده کنید.
مثال: «گذرگاه با ردیفی از گل‌های اطلسی معطر شده بود.»
قوی تر: «ردیفی از گل‌های اطلسی گذرگاه را معطر کرده بود.»
البته همه جملات را نمی‌توان بصورت معلوم درآورد. این گونه جملات را به حالت مجهول باقی می‌گذاریم. در حالت کلی، اگر از فعل معلوم استفاده کنید، جمله واضح تر و قوی تر می‌شود.

فعل‌های گفت‌وگوی اضافی را با کنش جایگزین کنید

در کنفرانسی با نویسنده ای آشنا شدم که افتخار می‌کرد توانسته بیش از 700 کلمه به جای «گفت» برای نقل قول پیدا کند. این کار او برایم تعجب آور بود، چرا که حتی فعل «گفت» هم معمولاً غیر ضروری است. وقتی در پاراگرافی هم کنش و هم دیالوگ از یک شخصیت سر می‌زند، فعل نشان دهنده کنش، ضرورت استفاده از فعل «گفت» را از بین می‌برد.
مثال: مامان با ابروهای درهم کشیده گفت: «همین الان بیا تو خونه پسره کله شق!»
قوی تر: «همین الان بیا تو خونه پسره کله شق.» مامان در را محکم پشت سرش بست و دست به کمر، اخم آلود و درهم ایستاد.

مراقب ترتیب زمانی داستان باشید

کنش‌ها را به همان ترتیبی که اتفاق می‌افتند، توصیف کنید. بدین ترتیب یک اتفاق 2 بار برای خواننده نمی‌افتد.
مثال: «دستمال سرش را به او داد، بعد از اینکه با آب خیسش کرد.» (متوجه 2 بار دادن دستمال شد؟)
یدقوی تر: «دستمال سرش را با آب قمقه اش خیس کرد و به او داد.»
وقتی خواننده برای تعقیب اتفاقات پس و پیش شده مدام به عقب و جلو هل داده می‌شود، خسته می‌شود. جریان اتفاقات را همیشه به سمت جلو نگه دارید. از هر چیزی که خواننده را به عقب بر می‌گرداند اجتناب کنید، این نکته شامل فلش بک‌ها نیز می‌شود.

بدانید کی باید ساکت شوید

بعضی وقتها حتی نویسندگان موفق هم نمی‌دانند که کی داستانشان را به پایان ببرند. داستان را بعد از اوج تمام کنید. مهم تر از همه، پایان داستان است که معلوم می‌کند احساس خواننده از خواندن کل داستان چه خواهد بود. با داشتن پایانی کوتاه آن را اثربخش کنید.
به خاطر بسپارید که قوی بنویسید، مختصر بنویسید و به موقع تمام کنید.




منبع :روزنامه همشهری

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد