ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مکارم الاخلاق



Victor007
21st January 2010, 11:54 AM
چکيده


مقاله ي پيش رو پژوهشي است پيرامون روايت معروف (شناخته شده) مکارم اخلاق که در نقل معروف با عبارت «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» آورده شده است.
در اين پژوهش در سه بخش: سند، مفردات و دلالت مباحث مربوط به اين روايت مورد کاوش قرار گرفته است.
در بخش اول، به سند اين روايت در روايات شيعه و اهل سنت پرداخته شده و نقل هاي گوناگون آن و ساير مباحث سندي بررسي شده است.
بخش دوم، به بيان مفردات (فقه اللغه) و وجوه ادبي و احتمالات هر فراز از روايت اختصاص دارد.
در بخش سوم، به دلالت روايت و ديگر روايات همانند پرداخته شده است. در اين بخش، رابطه ي بعثت با مکارم اخلاق، معناي تتميم مکارم اخلاق و مصاديق مکارم اخلاق بيان شده است.
اين پژوهش با تبيين معنا و برخي از مصاديق مکارم اخلاق، اين مکارم را از امتيازات اخلاق اسلامي در مقايسه با ديگر مکاتب اخلاقي بر مي شمارد.
واژه هاي کليدي: مکارم الاخلاق، انما بعثت، بمکارم الاخلاق، بعثت، لاتمم، محاسن الاخلاق، صالح الاخلاق، بعثني.

مقدمه


روايت تتميم مکارم اخلاق- انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق- نقل شده از پيامبر(ص) يکي از روايات معروفي (2) است که در بسياري از کتب روايي و غيره روايي- معمولا- هر جا از بعثت و اخلاق سخن به ميان آمده، آورده شده و در مقالات و سخنراني ها نيز از آن ياد مي شود.
با اين اوصاف، تا کنون پژوهشي مستوفي و همه جانبه درباره ي اين روايت از جهت سند و دلالت انجام نشده يا دست کم نگارنده آن را نيافته است.
در اين پژوهش، به بيان روايت تتميم مکارم اخلاق و روايات مشابه از سه جهت سند، مفردات و دلالت مي پردازيم.

سند


الف: روايت تتميم مکارم اخلاق در مصادر خاصه (شيعه )


روايت «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، هر چند شناخته شده است و از آن به روايت معروفه ياد مي شود، (3) هيچ يک از کتاب هاي چهارگانه (کتب اربعه) روايي شيعه آن را نقل نکرده اند.
از ميان علماي اماميه (شيعه ي دوازده امامي) قديمي ترين کتابي که روايت تتميم را نقل کرده است مجمع البيان، در تفسير قرآن کريم، نگاشته ي امين الاسلام ابوعلي فضل بن طبرسي (در گذشته به سال 548 هـ .ق) است. وي در ذيل آيه ي «و انک لعلي خلق عظيم» (4) مي نويسد:
و قيل: سمي خلقه عظيما لاجتماع مکارم الاخلاق فيه، و يعضده ما روي عنه قال: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
و گفته شده: خلق پيامبر عظيم ناميده شد به سبب گرد آمدن مکارم اخلاق در آن حضرت، و اين معني را تأييد مي کند آن چه از حضرت روايت شده است که فرمود: جز اين نيست فرستاده شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم. (5)
فرزند شيخ طبرسي، ابونصر حسن بن فضل طبرسي نيز در مقدمه ي کتاب مکارم الاخلاق (6) خود اين روايت را بدون ذکر سند بيان کرده است.
در تفسير نورالثقلين نيز اين روايت با لفظ «روي» از مجمع البيان نقل شده است. (7) علامه مجلسي اين روايت را نيز از صاحب مجمع البيان نقل کرده است. (8) وي در دو جاي ديگر نيز با لفظ «روي» اين روايت را بدون آن که از کتابي نقل کند، آورده است. (9) در جاي ديگري هم با تعبير «قوله (ص)» روايت را ذکر کرده است، بدون آن که از کتابي نام ببرد يا سندي ذکر نمايد. (10) محدث نوري نيز در مستدرک الوسائل اين روايت را از مجمع البيان نقل کرده است. (11) صاحب تفسير شريف الميزان هم اين روايت را بدون آن که به مصدري ارجاع دهد با تعبير روايت معروفه آورده است. (12)
به اين ترتيب، بسياري از دانشمندان [شيعه] که اين روايت را در بيان کتاب هاي خود آورده اند، يا به مصدري ارجاع نداده اند و يا به مجمع البيان ارجاع داده اند.
بر اين اساس، احتمال قوي آن است که مصدر اصلي اين روايت در اماميه (شيعه ي دوازده امامي) کتاب مجمع البيان باشد و مرحوم طبرسي آن را از اهل سنت اخذ کرده باشد؛ چنانچه شيوه ي او در تمام تفسير چنين بوده است. و اقوال عامه (اهل سنت) را در کنار اقوال اماميه نقل مي کرده است.

ب. روايت تتميم مکارم اخلاق در مصادر عامه (اهل سنت)


اهل سنت اين روايت را مسنداً (13) و مرسلاً (14) از پيامبر(ص) نقل کرده اند.
قديمي ترين مصدري که از اهل سنت روايت تتميم را نقل کرده (15) سنن کبري از احمدبن حسين بن علي بيهقي (در گذشته به سال 458 هـ .ق) از صحاح سته است.
وي اين روايت را مسنداً از ابي هريره، از رسول خدا روايت کرده است. (16)
پيش از بيهقي، امام مالک بن انس (در گذشته به سال 179 هـ.ق) اين روايت را با نقلي متفاوت، «بعثت لاتمم حسن الاخلاق»، ذکر کرده است. (17) همچنين امام احمدبن حنبل (در گذشته به سال 241 هـ .ق) آن را با لفظ «انما بعثت لاتمم صالح الاخلاق» (18) و نيز بخاري (در گذشته به سال 256 هـ.ق) در الادب المفرد آن را به لفظ «انما بعثت لاتمم صالحي الاخلاق» آورده است. (19)
روايت تتميم، با نقل معروف: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، علاوه بر آنچه از بيهقي گذشت، در ديگر کتب روايي اهل سنت نيز نقل شده است. (20)
از پيشينه اي که بيان شد اين احتمال قوت بيشتري مي يابد که روايت تتميم در شيعه اصل معتبري ندارد و آن را ابتدا مرحوم طبرسي در مجمع البيان مرسلاً نقل کرده است. (21) و ديگر علماي شيعه از وي اخذ کرده اند. نقل مرحوم طبرسي نيز به احتمال قوي مأخوذ از اهل سنت بوده است. اما اهل سنت آن را مسنداً در صحاح خود ذکر کرده اند.
نتيجه آن که اين روايت مورد پذيرش روايان و محدثان اهل سنت قرار گرفته است، و محدثان و ديگر علماي خاصه(شيعه) آن را تلقي به قبول کرده و برخي از آن به روايت معروفه ياد کرده اند.

ج. نقل هاي همانند روايت تتميم مکارم اخلاق


دسته اي ديگر از روايات وجود دارد که از بعثت پيامبر(ص) و مکارم الاخلاق سخن مي گويد، ولي از «تتميم (لاتمم)» يا «تمام» در آن ياد نشده است.
اولين مصدر در اين طايفه از روايات فقه الرضا است که بنابر قولي به علي بن بابويه (در گذشته به سال 329 هـ .ق) (پدر شيخ صدوق) منسوب است، وي چنين مي گويد:
و نروي عن النبي(ص) انه قال: بعثت بمکارم الاخلاق؛ (22)
و از پيامبر اکرم(ص) روايت مي کنيم که او فرمود: به مکارم اخلاق مبعوث شدم. شيخ طوسي عليه السلام در امالي، با اندکي تفاوت، از امام موسي کاظم از امام محمد باقر عليه السلام از پدرانش، از علي (ع) نقل کرده است که فرمود: شنيدم از پيامبر(ص) مي فرمود: «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها»23 يعني: «به مکارم اخلاق و نيکويي هاي آن مبعوث شدم».
باز در امالي شيخ طوسي، با کمي تغيير در عبارت و نزديک به معناي مذکور، از امام رضا(ع)، از پدرانش عليهم السلام، از علي بن ابي طالب(ع) ، روايت کرده است که پيامبر خدا(ص) فرمود: «عليکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثني بها...» (24)؛ يعني: «بر شما باد به مکارم الاخلاق، پس به درستي که خداوند مرا به آن مبعوث کرده است».
علامه مجلسي در بحارالانوار (25) و محدث نوري در مستدرک الوسائل (26) و ديگران نيز اين دو روايت را از شيخ طوسي نقل کرده اند. (27)
در اين دسته از روايات، پذيرش روايت کتاب فقه الرضا به پذيرش تمام روايات اين کتاب بستگي دارد. برخي از علما و فقها روايات آن را پذيرفته اند، ولي عده اي نيز روايات آن را نپذيرفته اند. (28)
اما دو روايت مذکور از امالي شيخ طوسي، هر چند مستند است، در سلسله ي راويان هر دو روايت، شخصي به نام ابوالمفضل محمدبن عبدالله بن مطلب شيباني وجود دارد که جمعي از دانشمندان علم رجال او را تضعيف کرده اند. (29)
در کتب روايي اهل سنت، اين دسته از روايات وجود ندارد و آن چه نقل شده به لفظ «تتميم» يا «تمام» و يا «کمال» است که پيش از اين گذشت.

د: نتيجه


رويات تتميم با توضيحي که گذشت از اهل سنت نقل شده، و محدثا شيعه همچون علامه مجلسي و محدث نوري و ... و نيز ساير دانشمندان اماميه آن را پذيرفته اند.
شايد بتوان گفت: روايت تتميم در کنار دسته ي دوم از روايات- که بدون لفظ «تتميم»، يا «تمام» تنها به مکارم اخلاق و بعثت تصريح دارد، و از طريق شيعه نقل شده است- در رديف اخبار «مستفيض»(30) است و جملگي دلالت دارند که بين بعثت پيامبر(ص) و مکارم اخلاق رابطه وجود دارد.
در اين ميان، دسته ي سومي از روايات نيز هست که مصاديق مکارم اخلاق را بيان کرده است، که در همين مقاله به آن خواهيم پرداخت.
مجموع روايات ياد شده اين مطلب را ثابت مي کند که مکارم اخلاق در فرهنگ اسلامي جايگاهي بس عظيم دارد.


پی نوشت ها :

1. پژوهشگر گروه اخلاق دفتر تبليغات اسلامي اصفهان.
2. از به کار بردن اصطلاح روايت مشهوره دوري شد، زيرا روايت مشهوره روايتي است که در نزد اصحاب ائمه مشهور باشد، و اين روايت در نزد محدثان و دانشمندان متأخر از آنان مشهور است. در اين باره ر.ک: محقق خويي، اجود التقريرات، ج2، ص 159.
3. طباطبايي، محمدحسين الميزان، ج19، ص 377
4. قلم/ 4.
5. طبرسي، مجمع البيان، ج9و10، ص 500.
6. حسن بن فضل طبرسي، مکارم الاخلاق، ص 8.
7. حويزي، نورالثقلين، ج5، ص 392.
8. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج16، ص 209.
9. همان، ج 67، ص 372.
10. همان، ج 68، ص 373.
11. محدث نوري، مستدرک الوسائل، ج11، ص 192.
12. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ج19، ص 377.
13. مسند نقل روايت همراه با ذکر سند آن، يعني نام راوياني است که آن روايت را نسل در نسل نقل کرده اند. ر.ک: دراسارت في علم الدرايه (تلخيص مقياس الهدايه علامه مامقاني)، تحقيق و تلخيص: علي اکبر غفاري، ص 36.
14. مرسل نقل روايت بدون ذکر سند آن، يعني بدون ذکر نام راوياني است که آن روايت را نقل کرده اند. ر.ک: همان، ص 60.
15. صحاح سته، به شش کتاب از کتاب هاي روايي اهل سنت گفته مي شود که روايات آنها نزد اهل سنت معتبر است و معروف ترين آنها صحيح بخاري و صحيح مسلم است.
16. بيهقي، احمدبن حسين بن علي، سنن کبري، ج10، ص 192.
17. مالک بن انس، موطا، ج2، ص 904.
18- احمدبن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 381
19. محمدبن اسماعيل، الادب المنفرد، ص 67.
20. مانند: محمدبن سلامه، مسند الشهاب، ج2، صص 193، 192و191؛ متقي هندي، کنز العمال، ج3، ص 16، و ج11، ص 420؛ محمدبن اسماعيل عجلوني، کشف الخفاء، ج1، ص 287.
21. طبرسي، مجمع البيان، ج9و10، ص 500.
21. علي بن بابويه، فقه الرضا(ع)، تحقيق: موسسه آل البيت، ص 325.
22. طوسي، محمدبن حسن، امالي، ص 596.
23. همان، ص 477.
24. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج16، ص 287، و ج66، ص 375.
25. محدث نوري، مستدرک الوسائل، ج11، ص 191.
26. طباطبايي، محمدحسين، الميزان (ج6، ص 307) روايت «بعث بمکارم الاخلاق و محاسنها» را از تهذيب شيخ طوسي نقل کرده است که ظاهراً اشتباه قلمي است و به جاي امالي، تهذيب شيخ نوشته شده است.
27. در اين باره ر.ک: فقه الرضا(ع)، تمهيد، تحقيق: موسسه آل البيت.
28. در اين باره ر.ک: رجال نجاشي، ص 396؛ تفرشي، نقدالرجال، ج4، ص 253؛ آيه الله خويي- رحمه الله عليه- معجم رجال الحديث، ج17، ص 260.
29. خبر مستفيض خبري است که راويان زيادي آن را نقل کرده ولي به تواتر نرسيده باشد. در اين باره ر.ک: در اسارت في علم الدرايه (تلخيص مقياس الهدايه علامه مامقاني) تحقيق و تلخيص: علي اکبر غفاري، صص 23و 24.
منبع: پایگاه نور
نويسنده: حجه الاسلام و المسلمين اصغر هادي

Victor007
21st January 2010, 12:07 PM
مفردات


در بخش نخستين دو دسته از روايات را يادآور شديم که به «مکارم اخلاق» و «بعثت پيامبر(ص)» در کنار يکديگر تصريح داشتند.
اکنون به تبيين مفردات نقل معروف روايت تتميم- انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق- مي پردازيم:

الف: «انما»


«انما» براي حصر است. (1 )حصر اقسامي دارد. به برخي از اقسام آن اشاره مي شود تا معناي حصر در اين روايت تبين گردد.
حصر (قصر) يا حقيقي است يا اضافي، در حصر حقيقي، چيزي به چيزي اختصاص مي يابد که در حقيقت به چيز ديگري اختصاص ندارد. مثلاً هنگامي که مي گوييم «معبود ديگري جز الله نيست»، در حقيقت و نفس الامر چنين است و واقعاً معبود ديگري جز الله نيست و معبود منحصر در الله- جل جلاله- است.
اما در حصر اضافي چنين اختصاصي وجود ندارد. بلکه حصر، اضافي و نسبي است و فقط اختصاص در برخي از چيزها مورد نظر است. مثلاً چون گفته شود: «زيد منحصراً و فقط ايستاده است»، مراد ما آن است که زيد ايستاده است و نشسته نيست، يعني انحصار فقط به قعود و نشستن اختصاص يافته است. بنابراين ممکن است زيد شاعر يا کاتب و ... باشد. پس معناي آن اين نيست که زيد هيچ صفت ديگري جز ايستادن ندارد.
هر يک از دو قسم حصر (قصر) حقيقي و اضافي به دو بخش حصر موصوف بر صفت و حصر صفت بر موصوف تقسيم مي شود. در حصر موصوف برصفت، موصوف به اين صفت اختصاص دارد و به صفت ديگري متصف نمي شود، ولي ممکن است اين صفت براي موصوف ديگري نيز باشد. در حصر صفت بر موصوف، صفت به اين موصوف اختصاص دارد و در موصوف ديگري وجود ندارد، ولي ممکن است براي اين موصوف صفات ديگري وجود داشته باشد.
حصر موصوف بر صفت از نوع حقيقي، مانند: «زيد جز نويسنده نيست». در اين مثال، موصوف منحصر به يک صفت (نويسندگي) است، هر چند در مثال، حصر حقيقي آن ممکن نيست. حصر صفت بر موصوف، مانند: «در خانه کسي جز زيد نيست». در اين مثال، صفت (بودن در خانه) منحصر به زيد است. (2)
در حديث «انما بعثت» اگر حصر، حصر موصوف بر صفت باشد معني چنين مي شود: «براي تمام کردن مکارم اخلاق کسي جز من مبعوث نشد» در اين صورت، حصر، حقيقي است، يعني از ميان همه ي پيامبران- صلوات الله عليهم اجمعين- تنها من براي تتميم مکارم اخلاق فرستاده شدم و لاغير. ديگر پيامبران تنها براي مکارم اخلاق فرستاده شده اند، نه تتميم آن.
اين معني اگر چه صحيح است، با ظاهر روايت سازگاري ندارد، زيرا اگر حصر، حصر موصوف بر صفت بود به وسيله ي «انا» تأکيد مي شد و گفته مي شد «انما بعثت انا لاتمم مکارم الاخلاق» يا «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق انا لاغير».
اگر حصر صفت بر موصوف باشد معني چنين مي شود: «من مبعوث نشدم مگر براي تمام کردن مکارم اخلاق». اين معني با ظاهر روايت سازگاري است، اما اين که اين حصر حقيقي است يا اضافي بستگي به معناي روايت، به ويژه معناي تتميم مکارم اخلاق دارد که آيا مي تواند به عنوان تنها علت و هدف براي بعثت پيامبر(ص) معرفي شود. در صفحات بعد - بخش دلالت - به بيان اين مطلب خواهيم پرداخت.

ب: « بعثت»


«بعثت» از ريشه ي «ب ع ث» است و يکي از معاني آن ارسال (فرستادن) است. در صحاح جوهري (ج1،ص 273) گويد: «بعثه والبعثه بمعي ارسله» و در لسان العرب (ج2، صص 116و117) گويد: «بعثه يبعثه بعثا: ارسله وحده». سپس گويد: «والبعث في کلام العرب علي الوجهين: احدهما الارسال کقوله تعالي: «ثم بعثنا من بعد هم موسي» معناه ارسلنا....».
در ديگر کتب لغت نيز به اين معنا تصريح شده است. بنابراين معناي «بعثت» «ارسلت» (فرستاده شدم) است و معاني ديگر «بعث»، مانند «احياء» (زنده کردن) و «اثاره» (برانگيختن مردگان)، با معناي روايت سازگاري ندارد.

ج: « لاتمم»


در اين کلمه، لام حرف جاره است و «اتمم» صيغه ي سيزدهم مضارع باب تفعيل است.
در لسان العرب (ج12، ص 67) آورده است: «تم الشيء يتم تماً و تماماً ... وأتمه غيره و تممه و استتمه بمعني، و تممه الله تتمياً و تتمه و تمام الشيء و تمامته و تتمته: ما تم به». سپس (ج12، ص 67) گويد: «و تتمه کل شيء: مايکونن تمام غايته کقولک هذه الدراهم تمام هذه المائه و تتمه هذه المائه».
بنابراين، تتميم(مصدر لاتمم) به معناي تمام است.
بر اين اساس، نقل هايي که به جاي «تتميم» (لا تمم) لفظ «تمام» آورده شده به يک معنا است؛ يعني «تتميم» به معناي «تمام» است.
« تمام» و «کمال» قريب المعني هستند. فرق آن دو اين است که «تمام»، پايان يک چيز است به اندازه اي که نياز به چيزي خارج از آن نباشد (در مقابل ناقص که به چيزي خارج از آن نياز باشد)، ولي کمال يک چيز به دست آمدن آن چه است که غرض از آن چيز بوده است.
به عبارت ديگر، در «تمام» اثر شيء وقتي ظاهر مي شود که تمام اجزا کنار يکديگر قرار گيرند و هر چيزي به تنهايي اثر مطلوب را ندارد، مثلاً توصيف روزه به تمام در کلام خداي تعالي «ثم اتموا الصيام الي الليل» (3) به اين معني است که اگر اجزاي آن در کنار يکديگر در آن وقت خاص جمع شوند روزه تمام مي گردد و اثر مورد نظر را دارا خواهد بود، و اگر در قسمتي از آن وقت خاص کنار يکديگر قرار گيرند اثر مورد نظر را نخواهد داشت. اما در «کمال» اثري که مترتب بر شيء است متوقف بر به دست آمدن همه ي اجزاي آن نيست. به اين معني که هر جزئي به تنهايي اثر خاص خود را دارد و در مجموع آثار اجزاء، اثر مطلوب حاصل مي شود. مثلاً در فرموده ي خداوند تبارک و تعالي: «والوالدات يرضعن اولادهن حولين کاملين» (4) حصول غرض مطلوب از شير دادن با دو سال حاصل مي شود، اگر چه هر جزئي از آن براي طفل اثر خاص خود را دارد. (5)
«لام» در «لاتمم» حرف جر است و براي آن چند احتمال است:
احتمال اول: لام تعليل باشد. در اين صورت، معناي روايت چنين خواهد بود: جز اين نيست من مبعوث شدم به اين علت که مکارم اخلاق را تمام کنم.
احتمال دوم: لام صيروره (عاقبت و مآل) باشد. در اين صورت، معناي روايت چنين است: جز اين نيست من مبعوث شدم تا آن که در عاقبت مکارم اخلاق را تمام گردانم. (6)
هر دو معني مذکور براي «لام» احتمال دارد، ولي معناي تعليل ظاهرتر است و در اذهان بيشتر اين معني تداعي مي کند.

د: «مکارم الاخلاق»


ترکيب اين دو جمله، در اصل «اخلاق المکارم» بوده است، سپس از حالت صفت و موصوف به حالت مضاف و مضاف اليه در آمده است. چنان که گفته مي شود: «زيبا کلام» که در اصل « کلام زيبا» بوده است.
مکارم جمع «مکرمه» - به ضم راء- است و اسم از کرم است و ضد آن سفساف (کوچک و هرچيز پست) است. (7)
لغت «مکارم»، هم خانواده ي «کريم» و «کرامت» است. از اين رو، معناي بزرگواري و کرامت در آن گنجانده شده است. بر اين اساس، «مکارم اخلاق» يعني اخلاقي بزرگوارانه که کرامت نفس را به دنبال دارد.
اخلاق جمع خلق است. در مفردات راغب گويد: خَلق و خُلق در اصل يکي هستند، ولي خلق -به فتح خاء- به هيئات و شکل ها و صورت هايي که با چشم درک مي شوند، اختصاص دارد، و خُلق - به ضم خاء- به قوا و خوي هايي که به بصيرت (ضمير و درون انسان) درک مي شود اختصاص دارد. (8)
علامه مجلسي گويد: «خلق- به ضم خاء- بر ملکات و صفاتي که در نفس انساني رسوخ دارد اطلاق مي گردد؛ خوب باشد يا زشت، و حسن خلق غالباً بر آن چه موجب نيکويي معاشرت و اختلاط زيبا با مردم است اطلاق مي گردد». (9)
در نهايه گويد: « خلق- به ضم لام و سکون آن- يعني دين و طبع و سجيت (خوي)، و حقيقت آن اين است که چنانچه خلق- به فتح خاء- به صورت ظاهري انسان و اوصاف و معاني آن گفته مي شود، خلق- به ضم خاء- به صورت باطني انسان و اوصاف و معاني که به آن اختصاص دارد، اطلاق مي شود». (10)

نکته ها



حال، با توجه به آن چه گذشت، معناي تفصيلي «مکارم الاخلاق» را با استفاده از برخي روايات بررسي مي کنيم.
«مکارم» معنايي نزديک «به فتوت دارد». در تاج العروس گويد: « فتوت (جوانمردي)... همان کرم و سخاء است. اين معناي لغوي است، و در عرف اهل تحقيق آن است که مردم را بر خويشتن در دنيا و آخرت مقدم دارد، و صاحب فتوت را فتي گويند... و از آن در شريعت به مکارم اخلاق تعبير مي شود». (11)
بر اين اساس، مکارم اخلاق آن دسته از صفات والا و بلند اخلاقي است که بزرگوارانه باشد و موجب کرامت نفس انساني گردد، و از طرفي، جوانمرد باشد و در آن نوعي مردانگي و ايثار و از خودگذشتگي باشد.
صفاتي که در آن از خودگذشتگي وجود دارد همواره با تمايلات نفساني در تعارض است. مثلاً شخص سخاوتمند و بخشنده اي که حاضر است خود را در سختي قرار دهد و بخشي از اموال خود را به ديگران ببخشد، داراي روح بلند و کرامت و بزرگواري نفس است. به چنين صفات اخلاقي، مکارم اخلاق گفته مي شود.
از امام صادق(ع) منقول است: «و عليکم بمکارم الاخلاق فانها رفعه ...»؛ يعني: «بر شما باد به مکارم اخلاق که آن بلندي و رفعت است.» (12)
و از پيامبر(ص) روايت شده است: «همانا خداوند بندگاني از مردم را براي حوايج آنان آفريد، و در معروف (آن چه به خوبي شناخته شده) رغبت مي کنند و بخشش را مجد و بزرگواري مي شمارند و خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد.» (13)
از اين رو، مکارم اخلاق به آن دسته از صفات اخلاقي گفته مي شود که خداوند متعال آنها را دوست دارد. تمام صفات اخلاقي چنين نيستند.
- نکته ي ديگر در «مکارم اخلاق» آن است که با «محاسن اخلاق» تفاوت دارد. «محاسن اخلاقي» آن دسته از صفات اخلاقي است که از آنها به نيکويي ياد مي شود، اما ممکن است مجد و بزرگواري و جوانمردي در آن نباشد، بلکه انسان گاهي به خاطر آن که بتواند خود را ميان مردم مطرح سازد يا آسايش خود را فراهم نمايد يا به هدف غير والاي ديگري نايل شود، خود را به آن متصف مي کند. از اين رو، همواره با تمايلات نفساني سازگاري دارد، ولي از طرفي مي تواند مقدمه اي بر نايل شدن به مکارم اخلاق باشد.
در اين باره از امير المومنين علي (ع) روايت شده: «احسن الاخلاق ما حملک علي المکارم»؛ يعني «نيکوترين اخلاق آن است که تو را به مکارم اخلاق وا دارد.» (14)
و نيز آن حضرت در سفارش خود به فرزندش امام حسن(ع) گويد: « اي پسرکم! بهره خود را از ادب قطعي کن. ادب راهنماي مرد است به مکارم اخلاق.» (15)
در اين باره از اميرالمومنين علي(ع) منقول است که فرمود: «ذللوا اخلاقکم بالمحاسن وقودها الي المکارم» (16)؛ يعني: «اخلاق خود را با نيکي ها (محاسن) رام کنيد و به سوي مکارم بکشانيد.»
- نکته ي ديگر در مکارم اخلاق اين است که راه نجاح و ظفر است.
از امير المومنين علي(ع) منقول است: «اگر ما اميد بهشت نداشتيم و از آتش نمي ترسيديم و پاداش و کيفري نبود، هر آينه براي ما سزوار بود که مکارم اخلاق را درخواست کنيم، زيرا مکارم اخلاق از چيزهايي است که بر راه نجاح و دست يابي به مقصود دلالت مي کند.» (17)
- نکته ي ديگر در مکارم اخلاق اين است که با حرام و گناه جمع نمي شود.
در اين باره باز از مولاي متقيان منقول است که فرمود: «من احب المکارم اجتنب المحارم» (18) يعني: «هرکس مکارم را دوست دارد از محارم (گناهان) خودداري کند.» در مقابل، محاسن اخلاقي ممکن است گاهي با انگيزه هاي غير الهي و با هدف دست يابي به تمايلات نفساني انجام شود و از اين جهت با گناه قابل جمع است.
نتيجه آن که مکارم اخلاق والاترين خوي ها و سجيت هايي است که انسان مي تواند به آنها متصف شود، و اخلاق نيکو (محاسن اخلاق) مي تواند مقدمه اي براي آن باشد.
بر اساس آن چه گذشت مي توان گفت که مکارم اخلاق به آن دسته از صفات دروني اطلاق مي گردد که داراي همه يا برخي از عناصر (19) زير باشد:
1- مجد و بزرگواري (با توجه به معناي کرم)؛
2- کرامت نفس (با توجه به معناي کرامت)؛
3- جوانمردي (باتوجه به اين که کرم به معناي فتوت است)؛
4- ايثار و از خودگذشتگي (با توجه به معناي فتوت)؛
5- تعارض با تمايلات نفساني (باتوجه به معناي فتوت و ايثار)؛
6- دليل و راه نجاح و پيروزي (باتوجه به روايات)؛
7- جمع نشدن با گناه(باتوجه به روايات)؛
8- همواره خداوند چنين صفاتي را دوست دارد (باتوجه به روايات).
با آن چه در اين بخش ذکر شد، از تبيين مفردات ساير روايات بي نياز مي گرديم.


پی نوشت ها :

1. «انما» آنچه را بعد از او ذکر مي شود اثبات مي کند و آنچه را بعد از او ذکر نمي شود نفي مي کند. در اين باره ر.ک: تفتازاني، مختصر المعاني، ص 83.
2.در اين اره ر.ک: تفتازاني، مختصر المعاني، صص 78و79.
3. بقره/ 187.
4. بقره/233.
5. در اين باره ر.ک: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 441؛ الميزان، ج2، ص 48وج5، ص 179؛ ابوهلال عسکري؛ معجم فروق اللغويه، صص 14و458.
6. در اين باره ر.ک: ابن هشام، مغني اللبيب، باب اول، حرف اللام.
7. در اين باره ر.ک: جوهري، صحاح، ج5، ص 2020؛ ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص 155و ج12، صص 511و512؛ طريحي، مجمع البحرين، ج4، ص 35.
8. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 158.
9. بحارالانوار، ج68، ص 373.
10. ابن اثير، نهايه، ج2، ص 70.
11. محمدمرتضي زيبدي، تاج العروس، ج10، ص 276.
12. شيخ صدوق، امالي، ص 441؛ بحارالانوار، ج75، ص 53.
13. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج74، ص 156.
14. آمدي، غرر الحکم و دررالکلم، ص 3299؛ علي بن محمد ليثي واسطي، عيون الحکم والمواعظ، ص 124 به عبارت « افضل الاخلاق....».
15. ديلمي، اعلام الدين في صفات المومنين، ص 84.
16. ابي الفضل علي طبرسي، مشکاه الانوار في غررالاخبار، تحقيق: مهدي هوشمند، ص 317؛ ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 251، مترجم: احمد جنتي.
17. نوري، مستدرک الوسائل، ج2، ص 156.
18. شيخ مفيد، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، ج1، ص 299.
19. مقصود از عناصر مجموعه ويژگي هايي است که به وسيله ي آنها مي توانيم مکارم اخلاق را از ديگر صفات اخلاقي باز شناسيم.

منبع:پایگاه نور

Victor007
21st January 2010, 12:09 PM
دلالت

با توجه به آن چه در بخش مفردات تبيين شد، اکنون به بيان دلالت روايت تتميم مي پردازيم.

الف) رابطه بعثت با مکارم اخلاق


با توجه به معناي «لام» در «لاتمم» مي توان رابطه ي بعثت با مکارم اخلاق را در دو وجه بيان کرد:
وجه اول: اگر در «لاتمم» لام تعليل باشد، معناي روايت چنين مي شود: «من مبعوث نشدم جز به اين علت که مکارم اخلاق را تمام کنم.» در اين معني تنها علت بعثت پيامبر(ص) تتميم مکارم اخلاق است. از آن جا که علل بعثت پيامبر به تتميم مکارم اخلاق منحصر نمي شود، بلکه علت هاي ديگري همچون اتمام حجت و قطع عذرجويي و ... نيز مي تواند به عنوان علت هاي بعثت مطرح باشد، اين حصر، حصر حقيقي نيست، بلکه حصر اضافي است.
وجه دوم: اگر «لام» در «لاتمم» به معناي صيروره (عاقبت و مآل) باشد، معني چنين مي شود: « من مبعوث نشدم جز اين که در عاقبت مکارم اخلاق را تمام کنم.»
در اين معني، تنها عاقبت و مآل (هدف و سرانجام) مورد نظر براي بعثت، تتميم مکارم اخلاق است. در اين صورت نيز حصر اضافي است، زيرا مي توان براي بعثت پيامبر(ص) غير از تتميم مکارم اخلاق اهداف ديگري در نظر گرفت. بنابراين معني چنين مي شود: «من مبعوث نشدم جز به اين هدف که از ميان اخلاقيات مکارم اخلاق را تمام و تتميم کنم»، و حصر در اخلاقيات ملحوظ شود.
ناگفته نماند در هر وجه، اگر بتوان تنها علت بعثت پيامبر را در تتميم مکارم اخلاق خلاصه کرد يا تنها هدف، عاقبت و مآل بعثت را تتميم مکارم اخلاق دانست مي توان ادعا کرد حصر حقيقي است، و رابطه ي بعثت با مکارم اخلاق معناي روشن تر و دقيق تري پيدا مي کند. تحقيق در اين باره نياز به فرصت بيشتري دارد که در حوصله ي اين نوشتار نيست.
نتيجه اين که بر اساس اين روايت شريف بين بعثت پيامبر و تتميم مکارم اخلاق رابطه وجود دارد. اين رابطه، اهميت مکارم اخلاق را مي رساند، زيرا به عنوان تنها علت يا هدف بعثت پيامبر(ص) در اخلاقيات، مورد نظر بوده است. (1)

ب) تتميم مکارم اخلاق


احتمال اول: تتميم مکارم اخلاق در مقايسه با امت هاي گذشته
در امت هاي گذشته نيز مکارم اخلاق مطرح بوده است، اما تتميم مکارم اخلاق اختصاص به امت مرحومه دارد، زيرا پيامبر خاتم، افضل انبيا و رسولان و داراي بالاترين مقام است، و امت وي هم در پي آن حضرت از بالاترين مقام که امت هاي ديگر از آن بي بهره بوده اند- به اندازه ي استعداد خود بهره مند مي شوند.
مناوي (در گذشته به سال 1331 هـ .ق) در کتاب فيض القدير شرح الجامع الصغير گويد:
« انما بعثت» اي ارسلت. « لاتمم» اي لاجل ان اکمل «صالح» و في روايه بدله مکارم «الاخلاق» بعد ماکانت ناقصه و اجمعها بعد التفرقه. قال الحکيم انبأنا به ان الرسل قد مضت و لم تتم هذه الاخلاق فبعث باتمام مابقي عليهم و قال بعضهم اشار الي ان الانبياء(ص) قبله بعثوا بمکارم الخلاق و بقيت بقيه فبعث المصطفي(ص) بما کان معهم بتمامها... .
و قال العارف ابن عربي (2) «معني الحديث انه لما قسمت الاخلاق الي مکارم و الي سفساف و ظهرت مکارم الاخلاق کلها في شرائع الرسل و تبيين سفسافها من مکارمه عندهم و ما في العالم الا اخلاق الله و کلها مکارم فما ثم سفساف اخلاق فبعث نبينا(ص) بالکلمه الجامعه الي الناس کافه و اوتي جوامع الکلم و کل شيء يقدمه علي شرع خاص فأخبر- عليه الصلاه و السلام- انه بعث ليتم صالح الاخلاق فصار للکل مکارم الاخلاق فما ترک في العلم سفساف اخلاق جمله واحده لمن عرف مقصد الشرع فأبان لنا مصارفه لهذا المسمي سفسافاً من نحو حرص و شره و حسد و بخل و کل صفه مذمومه فأعطانا لها مصارف اذا اجريناها عليها عادت مکارم الاخلاق و زال عنها اسم الذم فکانت محموده فتمم الله به مکارم الاخلاق فلا ضد لها کما انه لا ضد للحق لکن منا من عرف المصارف و منا من جهلها.» (3)
« انما بعثت» يعني فرستاده شدم. «لاتمم»، يعني به خاطر آن که کامل کنم «صالح» و در روايتي به جاي صالح مکارم است «اخلاق»، - يعني اخلاق را- پس از آن که ناقص بود، و پس از آن که متفرق و پراکنده بود جمع نمودم. حکيم گويد: با اين روايت به ما آگاهي داد که پيامبران الهي در گذشتند در حالي که اخلاق (مکارم اخلاق) هنوز به خط پاياني نرسيده بود. پس پيامبر(ص) فرستاده شد تا باقي مانده ي اخلاق را بر مردم به اتمام رساند، بعضي ديگر گفته اند: در روايت اشاره دارد پيامبران پيشين [نيز] به مکارم اخلاق فرستاده شدند، و [ليکن] بخشي باقي ماند پس خداوند پيامبر(ص) را برانگيخت تا هم آن چه را ساير پيامبران الهي آوردند، بياورد و هم آن چه را آنان نياورده بودند به اتمام رساند... .
ابن عربي عارف گويد: معناي حديث اين است که چون اخلاق به مکارم و رذايل تقسيم شد و همه ي مکارم اخلاق در شرايع پيامبران آشکار گرديد و رذايل اخلاقي از مکارم نزد آنان جدا شد و اين که نيست در عالم جز اخلاق خدا و همه ي اخلاقيات الهي از مکارم به شمار مي آيند، پس ديگر چيزي به نام اخلاق رذيله معني ندارد، تا اين که خداوند پيامبر(ص) ما را با کلمه ي جامعه به سوي همه ي مردم فرستاد و با او جوامع کلم و هر آن چه که او را بر شريعت خاص پيشي اندازد، داده شد. سپس پيامبر(ص) خبر داد که او مبعوث شده تا اخلاق صالح را به اتمام رساند. پس مبعوث شدن پيامبر(ص) به رسالتش براي همه ي مکارم اخلاقي است، و براي آن که مقصود و مقصد شرع را مي شناسد آن حضرت حتي يک رذيلت اخلاقي را در بيان علمي اش وانگذاشت، پس شرع براي ما چاره هايي براي آن چه رذايل ناميده شده - همچون آز، حرص شديد، حسد، بخل و هر صفت ناپسندي- بيان کرد، پس براي [درمان] صفات مذموم چاره هايي به ما داده شده که اگر [ آن ها را] بر اين صفات مذموم جاري سازيم مکارم اخلاق باز گردد و ناپسندي آن برداشته و پسنديده شود. بنابراين خداوند به واسطه ي او مکارم اخلاق را تمام کرد. پس ضدي براي مکارم اخلاق نيست؛ چنان که ضدي براي حق نيست، لکن برخي از چاره ها را مي شناسد و برخي از چاره ها را نمي شناسد.
احتمال دوم: تتميم مکارم اخلاق در هر يک از انسان ها
هر انساني بالفطره داراي برخي از مکارم اخلاق است که آن ها را خلقي مي نامند. گروهي ديگر از صفات اخلاقي را اکتسابي مي نامند. مکارم اخلاق در هر فرد با تفکر و پيروي از دستورهاي الهي و رياضيات شرعيه تتميم مي گردد.
از برخي از روايات چنين برداشت مي شود که صفات اخلاقي و از جمله مکارم اخلاق به دو دسته خلقي و اکتسابي تقسيم مي شود. (4)
در متن مذکور از «مناوي» فراز «لاتمم» به معناي «لاجل ان اکمل» است و تمام را به کمال تفسير کرده است، اما با نظر به معناي «تمام» و فرق آن با «کمال» مي توان گفت: هنگامي اثر مکارم اخلاق در امت مرحومه ظاهر مي گردد که تمام گردد و بدون تتميم اثر مورد نظر را ندارد. در امت هاي گذشته، همين مقدار ناقص بدون تتميم، هدف انبياء بوده است. همچنين- با توجه به احتمال دوم- هر انساني به طور اکتسابي داراي برخي از مکارم اخلاق است که اثر مطلوب و مورد نظر بعثت با تتميم مکارم اخلاق بالفطره حاصل مي شود، و آن صفات (مکارم اخلاق بالفطره) بدون تتميم اثر مطلوب را ندارد.

ج) دلالت ساير روايات



در برخي از نقل هاي اهل سنت به جاي «لاتمم مکارم الاخلاق» عبارت «لا تمم حسن الاخلاق» يا «لا تمم صالح الاخلاق» يا «صالحي الاخلاق» ظاهراً همان معناي «لاتمم مکارم الاخلاق» را دارد، زيرا اخلاق صالحان که والاترين اخلاق است همان مکارم الاخلاق است.
«حسن الاخلاق» يا «محاسن الاخلاق» نيز با نقل مشهور «لاتمم مکارم الاخلاق» تنافي ندارد، زيرا مکارم الاخلاق نيز در «حسن الاخلاق» و «محاسن الاخلاق» مندرج است و مي تواند به عنوان تنها علت يا هدف از بعثت مطرح باشد. به عبارت ديگر، «مکارم اخلاق» به «حسن اخلاق و محاسن اخلاق» متصف مي شود و در آن داخل مي گردد و ذکر حسن يا محاسن اخلاق ما را از ذکر مکارم اخلاق بي نياز مي کند، زيرا والاترين صفات- مکارم اخلاق- که تنها هدف انبيا(ع) است در محاسن اخلاق جاي دارد، و تمام محاسن اخلاق به تمام مکارم اخلاق ختم مي شود. اين مطلب با دقت در معناي عام محاسن اخلاق و معناي خاص مکارم اخلاق به دست مي آيد.
اکنون به بررسي دلالت گروهي از روايات مي پردازيم که لفظ «تتميم» يا «تمام» در آنها نيامده است. اين دسته از روايات با عبارات ذيل نقل شده است:
« بعثت بمکارم الاخلاق»، «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» «عليکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثني بها».
در اين دسته از روايات از حصر «انما» و «لام» جاره و تتميم (لاتمم يا تمام خبري نيست، و از جهت سياق با روايت معروفه (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) و همانند آن متفاوت است.
اگر باء جاره (در متعلق فعل بعث) سببيت باشد، هم معناي «لام» جاره در نقل مشهور (لاتمم) خواهد بود با اين تفاوت که فعل تتميم در آن ذکر نشده است. در اين صورت نيز معني روايت آن است که مکارم اخلاق علت و سبب بعثت است که في الجمله با روايت معروف مطابق خواهد بود.
درست است که تتميم مکارم سبب و علت بعثت است (بنابر نقل معروف)، اما ديگر مکارم اخلاق (ناقص) که تتميم آن مورد نظر بوده است نيز سبب و علت بعثت مي باشد و بدون آنها تتميم معني ندارد.
اگر «باء» معيت باشد، معناي اين دسته از روايات با روايات تتميم متفاوت مي گردد. در اين صورت، معناي روايت اول چنين خواهد بود «من مبعوث شدم به همراه مکارم اخلاق»، در اين معنا، پيامبر(ص) خبر مي دهد من در حالي به پيامبري مبعوث شدم که مکارم اخلاق را دارا بودم، و خداوند از اين جهت مرا براي پيامبري برگزيد که به مکارم اخلاق متصف بودم.
رويات دوم، محاسن اخلاق (محاسنها) در کنار مکارم اخلاق اضافه شده است، زيرا محاسن اخلاق مقدمه ي رسيدن به مکارم اخلاق است.
در روايت سوم (عليکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثني بها)، پيامبر(ص) امت را به مکارم اخلاق ترغيب مي کند، زيرا به اين دليل که داراي مکارم اخلاق بود به پيامبري برانگيخته شد.
تأييد اين که «باء» در «بعثني بمکارم الاخلاق» يا «بعثني بها» به معناي معيت است تصريح اهل لغت از جمله در لسان العرب (ج2، ص 116) مي باشد که گفته است: «بعث به: ارسله مع غيره» و «باء» را به «مع» معني کرده است.

د) مصاديق مکارم اخلاق



در بخش مفردات در تبيين مکارم اخلاق به عناصري که آن را از ساير اخلاقيات از جمله محاسن اخلاق جدا مي سازد، اشاره شد، اين عناصر عبارت بودند از : مجد و بزرگواري، کرامت نفس، جوانمردي، ايثار و از خودگذشتگي، تعارض با تمايلات نفساني، دليل و راه نجاح و پيروزي، جمع نشدن با گناه و اين که همواره خداي تعالي آن را دوست دارد.
اکنون به بيان مصداق هايي از مکارم اخلاق که در روايات ذکر شده است، مي پردازيم: از امام صادق(ع) روايت شده که آن حضرت فرمود: «همانا خداي تبارک و تعالي رسول الله(ص) را به مکارم اخلاق اختصاص داد، شما [نيز] خود را آزمايش کنيد اگر مکارم اخلاق در شما بود، سپاس خداي را کنيد، و در زيادتي آن به سوي خداوند راغب باشيد.» سپس حضرت ده [صفت] را به [عنوان] مکارم اخلاق برشمرد: يقين، قناعت، صبر، شکر، بردباري، حسن خلق، بخشش، غيرت، شجاعت و مردانگي. (5)
از رسول خدا(ص) نقل شده است که به علي(ع) فرمود: «يا علي! سه چيز در دنيا و آخرت از مکارم اخلاق است: اين که از کسي که به تو ستم کرده درگذري، و به کسي که از تو جدا شد بپيوندي، و درباره ي کسي که نسبت به تو ناداني کرد حلم بروزي.» (6)
در روايت ديگري از امام صادق(ع) منقول است که آن حضرت فرمود: «مکارم ده تاست، اگر تواني آنها در تو باشد چنين بکن. به درستي که آنها در مرد است و در فرزندش نيست، و در فرزند است و در پدرش نيست، و در بنده است و در آزاد نيست.» گفته شد: آنها چيست؟ فرمود: «براستي از آن چه در دست مردم است نااميد شود، راست گويي زبان، اداي امانت، صله ي رحم، گرامي داشتن ميهمان، اطعام درخواست کننده، تلافي نيکي ها، دوري از آزار همسايه، دوري از آزار رفيق و همراه، و سر مکارم حيا است.» (7)
در روايت ديگري از امام صادق(ع) آمده است: « .... مکارم اخلاق عبارت است از ورع(دوري از گناه)، قناعت، صبر، شکر، بردباري، حيا، بخشش، شجاعت، غيرت، نيکي و احسان، راستگويي و اداي امانت.» (8)
در اين باب روايات بسيار ديگري وجود دارد که به خاطر دوري از اطاله ي کلام از ذکر آن خودداري مي کنيم.(9)
يادآور مي شود مکارم اخلاق ذکر شده در روايات به عنوان مصداق است و اختصاص به آنها ندارد، و مي تواند موارد ديگري به آن افزود.
در اين جا به تبيين چند نکته مي پردازيم:
نکته اول: در تعدادي از مصاديق ياد شده، مي توان تمام يا برخي از عناصر و مولفه هاي هشتگانه ي مکارم اخلاق را جستجو کرد، همچون بخشش و صله ي رحم، اما در تعدادي ديگر، يافتن اين عناصر به آساني ممکن نيست، مثل يقين.
نکته ي دوم: از مصاديق ياد شده مي توان حدس زد که عناصري که به عنوان مولفه هاي مکارم اخلاق بيان شد قابل تنقيح، تعديل و افزايش است و اختصاص به عناصر هشتگانه ذکر شده ندارد.
نکته ي سوم: برخي از صفات اخلاقي هم مي تواند از مکارم اخلاق باشد و هم از محاسن اخلاق (با توجه به تفاوتي که ميان مکارم اخلاق و محاسن اخلاق بيان کرديم). مثلاً حسن خلق (معاشرت نيکو با مردم) (10) اگر در آن از خودگذشتگي و ايثار و مردانگي باشد از مکارم است، اما اگر به خاطر جلب توجه مردم و انگيزه هاي ديگري که کرامت نفس را به دنبال ندارد، باشد از مکارم اخلاق نيست، بلکه از محاسن اخلاق است، زيرا تبيين دقيق صفات اخلاقي به شناخت مباني، غايات و قواعد اخلاقي بستگي دارد.

نتيجه


از آن چه گذشت مي توان دريافت اگرچه برخي از روايات در باب مکارم اخلاق سنداً قابل مناقشه است، از مجموع روايات آن در ابواب گوناگون مي توانيم به جايگاه بس عظيم مکارم اخلاق در اخلاق اسلامي پي ببريم.
عنايت ويژه پيامبر(ص) و ائمه ي هدي(ع) و ساير متون ديني به مکارم اخلاق و همچنين معرفي آن به عنوان هدف و غايت بعثت و نيز عناصري که مشخصه و شناسه ي مکارم اخلاق اند و آن را از ديگر اخلاقيات، از جمله اخلاق حسنه، امتياز مي دهد، بر اين مطلب دلالت دارد که در نهايت، اخلاق مورد نظر و مطلوب دين مبين، «مکارم اخلاق» است که آن را از ديگر مکاتب اخلاقي کاملا جدا و ممتاز مي کند، و رمز و مرز جدايي اخلاق اسلامي از ديگر مکاتب اخلاقي مي باشد؛ و شايد دقت در مفهوم مکارم اخلاق و مصاديق آن بتواند نقطه ي آغازيني در کشف نظام اخلاقي (11) اسلام باشد؛ نظام اخلاقي اي که تدوين آن همت بلند اخلاق پژوهان مسلمان را مي طلبد و نيازمند پژوهشي ژرف و گسترده است.


منابع
1- قرآن مجيد.
2- آمدي، غرر الحکم و دررالکم، چاپ سوم، تهران: دانشگاه تهران، 1360 هـ .ش.
3- ابن اثير، نهايه، چاپ چهارم، قم: موسسه ي اسماعيليان، 1364 هـ .ش.
4- ابن منظور، لسان العرب، قم: نشر ادب حوزه، 1405 هـ .ق
5- احمدبن حنبل، مسند احمد، بيروت: دار صادر، بي تا.
6- انصاري، ابن هشام، مغني اللبيب، تهران: المکتبه العلميه الاسلاميه، 1291 هـ .ق.
7- بخاري، محمدبن اسماعيل، الادب المفرد، چاپ سوم، بيروت: موسسه الکتب الثقافيه، 1409 هـ .ق.
8- تفتازاني، مختصر المعاني، قم: انتشارات مصطفوي، بي تا.
9- تفرشي، نقدالرجال، چاپ اول، قم: موسسه آل البيت، 1418 هـ .ق.
10- جمعي از نويسندگا، کتابشناخت اخلاق اسلامي، چاپ اول، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385 هـ ش.
11- جوهري، صحاح اللغه، چاپ چهارم، بيروت: دارالعلم للملايين، 1407 هـ ق.
12- حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، بيروت: دارالمعرفه، 1406 هـ ق.
13- حراني، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه: احمد جنتي، چاپ اول، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، 6313 هـ ش.
14. حويزي، نورالثقلين، قم: موسسه اسماعيليان، 1412 هـ ق.
15. خويي (آيه الله)، سيدابوالقاسم، اجود التقريرات، چاپ دوم، قم: موسسه مطبوعات ديني، 1410 هـ ق.
16- ديلمي، اعلام الدين في صفات المومنين، چاپ اول، قم: موسسه آل البيت، بي تا.
17- راغب اصفهاني، مفردات غريب القرآن، چاپ اول، قم: دفتر نشر کتاب، 1404 هـ ق.
18- زبيدي، محمدمرتضي، تاج العروس، بيروت: منشورات المکتبه الحياه، بي تا.
19- شيخ صدوق، امالي، چاپ اول، قم: موسسه بعثت، 1417 هـ ق.
20- شيخ مفيد، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم: دارالمفيد، بي تا.
21- شيخ مفيد، صفات الشيعه، تهران: نشر عابدي، بي تا.
22- طباطبايي، محمدحسين، الميزان، چاپ چهارم، قم: انتشارات جامعه ي مدرسين، 1414 هـ ق.
23- طبراني، معجم الاوسط، بي جا، دارالحرمين، 1415 هـ ق.
24- طبرسي، ابي الفضل علي، مشکاه الانوار في غرر الاخبار، تحقيق: مهدي هوشمند، چاپ اول، قم: دارالحديث، بي تا.
25- طبرسي، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بي جا، منشورات الشريف الرضي، 1392 هـ ق.
26- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1374 هـ ش.
27- طريحي، مجمع البحرين، چاپ دوم، بي جا، الثقافه الاسلاميه، 1408 هـ ق.
28- طوسي، محمدبن حسن، امالي، چاپ اول، قم: دار الثقافه، 1414 هـ ق.
29- عجلوني، محمدبن اسماعيل، کشف الخفاء، چاپ دوم، بيروت: دارالکتب العلميه، 1408 هـ ق.
30- عسکري، ابوهلال، معجم فروق اللغويه، چاپ اول، قم: جامعه مدرسين، 1412 هـ ق.
31- علي بن بابويه فقه الرضا، چاپ اول، مشهد: کنگره جهاني امام رضا(ع)، 1406 هـ ق.
32- فلسفي، گفتار فلسفي، اخلاق، تهران: هيئت نشر معارف اسلامي، بي تا.
33- کليني، کافي، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1388 هـ ق.
34- ليثي واسطي، علي بن محمد، عيون الحکم والمواعظ، چاپ اول، قم: دارالحديث، 1376 هـ ش.
35- مالک بن انس، موطا، چاپ اول، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1406 هـ ق.
36- مامقاني(علامه)، دراسات في علم الدرايه (تلخيص مقباس الهدايه)، تحقيق و تلخيص: علي اکبر غفاري، چاپ اول، بي جا، جامعه الامام الصادق(ع) ، 1369 هـ ش.
37- متقي هندي، کنز العمال، بيروت: موسسه رساله، 1409 هـ ق.
38- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت: الوفاء، بي تا.
39- محمدبن سلامه، مسند الشهاب، چاپ اول، بيروت : موسسه رساله، 1405 هـ ق.
40- محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه-عربي- قم: دارالحديث، 1375 هـ ش.
41-محمدي ري شهري، محمد، معجم رجال الحديث، چاپ پنجم، بي جا، الثقافه الاسلاميه، 1413 هـ ق.
42- مناوي، محمد عبدالرؤف، فيض القدير شرح الجامع الصغير، چاپ اول، بيروت: دارالکتب الاسلاميه، 1415 هـ ق.
43- نجاشي، رجال نجاشي، چاپ پنجم، قم: موسسه ي آل البيت، 1416 هـ ق.
44- نوري، مستدرک الوسائل، چاپ دوم، قم: موسسه آل البيت، 1408 هـ ق.
پی نوشت ها :

1. مقصود از معناي تعليل و عاقبت (هدف) معناي مراد در کتب نحوي است. در اين باره به معاني لام جاره در کتب نحو، از جمله مغني اللبيب، مراجعه شود.
2. مصدر کلام ابن عربي يافت نشد.
3. محمدعبدالرووف مناوي، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج2، ص 726.
4. اسحاق بن عمار عن الامام الصادق(ع): «ان الخلق منيحه يمنحها الله خلقه، فمنه سجيه و منه نيه. فقلت: فآيتهما افضل؟ فقال: صاحب السجيه هو مجبول لا يستطيع غيره و صاحب النيه يصبر علي الطاعه تصبرا فهو افضلهما»؛ اسحاق بن عمار از امام صادق(ع): «خلق و خوي بخششي است که خداوند به آفريدگانش عطا مي فرمايد. برخي از آنها غريزي است و برخي به نيت و قصد است- با تصميم و تمرين به دست مي آيد - عرض کردم: کدام يک از اين دو بهتر است؟ فرمود: کسي که خوي غريزي دارد بر آن سرشته شده و جز آن نتواند کند و صاحب خوي نيت (اکتسابي) بر طاعت صبوري مي ورزد، پس اين برترين اين دو است» (بحارالانوار، ج68، ص 377).../ نيز از امام صادق(ع) منقول است: «همانا خداوند پيامبرانش را به مکارم اخلاق اختصاص داد، پس خويشتن را بيازماييد؛ اگر آنها را در خود يافتيد سپاس خداي را به جا آوريد و بدانيد همانا آن از خير است، و اگر در شما نبود از خداوند درخواست کنيد...» (بحارالانوار ج67، صص 370 و 371 در اين باره ر.ک.: بيان علامه مجلسي در ذيل روايت.
5. شيخ صدوق، صفات الشيعه، صص 47و48؛ بحارالانوار، ج67، ص 371، ح 18، به نقل از: کافي، ج2، ص 56 با کمي تفاوت.
6. ابونصر حسن بن فضل طبرسي، مکارم الاخلاق، ص 435.
7. کليي، کافي، ج2، ص 55و56، ح1.
8. همان، ح 3.
9. ر.ک: بحارالانوار، ج67، صص 367-375؛ ميزان الحکمه، ج1، صص 803-805.
10.بحارالانوار، ج68، ص 373.
11. درباره ي عدم تدوين نظام اخلاق ديني از سوي اسلام شناسان ر.ک: جمعي از نويسندگان، کتابشناخت اخلاق اسلامي، صص 54-57.

منبع:پایگاه نور

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد