PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : 2در مسیر سرنوشت...شخصیت های سری میراث کین



Geek
18th January 2010, 04:31 PM
قرار بود در پست دوم معرفی ستون ها و نگهبان های ستون های نازگات باشد اما به دلایل اینکه توضیحات مربوطه همراه با عکس بود و لینک عکس ها خرابه و از طرفی شخص بنده با دایل اپ اینجا در خدمتم خبری از مقدمه نیست و بی مقدمه سراغ شخصیت ها میریم ....http://www2.bazinama.com/message/images/smilies/Yahoo%20New/4.gif

=================
Kain
Scion Of Balance
http://images1.wikia.nocookie.net/LegacyOfKain/images/f/fb/Kain.jpg

سمت:نگهبان توازن،امپراطور نازگات
سمبل ستون:http://www.nosgoth.net/Defiance/images/Balance.jpg


کین اشراف زاده ای بود که در شهر کورهاگن متولد شد.او دوران کودکی خود را کاملا غافل از سرنوشت والای خود طی کرد.(منظور از سرنوشت کین این است که از بدو تولدش به عنوان نگهبان توازن انتخاب شده بود).

در بازی اول کین سی ساله به دلایلی که برای خود او نیز نا معلوم بود توسط عده ای راهزن در بیرون از میخانه ای کشته شد .در دنیای زیرین کین با مورتانیوس اشنا شد(همون ساحر!) و پیشنهادی از طرف مورتانیوس به او شد تا بتواند انتقام مرگ خود را بگیرد.کین عجولانه و صرف نظر از انگیزه ی ساحر قبول کرد ."هیچ چیز رایگان نیست....حتی انتقام!"بهای انتقام کین بازگشت او به عنوان یک خون اشام بود..

کین پس از بازگشت یه سرعت قاتلان خود را یافت و پس از ملاقات با انان فهمید انان هیچ یک دلیل به قتل رساندن کین را ه یاد نمیاورند پس کین به زندگی انان خاتمه داد و سفر خود را به سمت "ستون های نه گانه" به امید پیدا کردن کارفرمایان راهزنان شروع کرد.در انجا کین با آریل اشنا شد.اریل به کین گفت رهایی از نفرین خون اشامی بسیار سخت است و تنها راه رسیدن به ان باز سازی دوباره ی ستون های نه گانه است که برای ان ابتدا باید از سد نگهبانان فاسد ستون ها بگذرد.پس کین سفر خود را اغاز کرد.اولین هدف او نوپراتور نگهبان ذهن بود.

کین به شمال نازگات رفت(از طریق جاده چالوس :دی) وتوانست به قلعه ی نوپراتور برسد و در انجا توانست با نگهبان ذهن روبرو شود.هر چند کین در انجا فهمید کشتن نوپراتور ان طور که تصور میکرد راحت نیست زیرا مانع بزرگی را در راه داشت "مالک نگهبان ستیز" که به عنوان محافط دیگر نگهبانان عمل میکرد در انجا بود و از انجایی که کار محافظت از نگهبانان به عهده ی او بود به کین اجازه نمیداد که از انجا عبور کند.پس از انکه کین با دشواری تمام نوپراتور را به قتل رساند و از طرفی از دست مالک گریخت نزد اریل بازگشت و تمامی قضایای مربوط به مالک را به او گفت و اریل به کین پیشنهاد داد نزد پیشگوی نازگات برود شاید او راه کشتن مالک را بداند.
http://images2.wikia.nocookie.net/LegacyOfKain/images/thumb/3/36/KAIN_IN_THE_UNDERWORLD.jpg/180px-KAIN_IN_THE_UNDERWORLD.jpg
کین در زمان انسان بودنش

کین به نزد پیشگو رفت و در مورد راه شکست دادن از او پرسید و پیشگو کین را پیش خون اشامی باستانی و قدرتمند به نام ورادور فرستاد پس از ان کین راهی که پیشگو به او نشان داده بود دنبال کرد و در نهایت به قلعع ی باشکوهی رسید.خون اشام پیر به کین هشدار که از دخالت در کار انسان ها بپرهیزد ولی پیشنهاد کرد که به او کمک کند.ورادور 500 سال قبل مالک را شکست داده بود بنابراین حلقه ای به کین داد تا در زمان نیاز او را احضار نماید.کین از این حلقه در قلعه ی دار ادن زمانی که با بین و دژول(دو تا دیگه از نگهبانا) و مالک مواجه شده بود استفاده کرد و در نهایت در انجا مالک به وسیله ی ورادور و دو نگهبان دیگر بوسیله ی شمشیر کین از پای در امدند.

سپس کین به کلیسای اورنوس رفت تا بتواند شمشیر افسانه ای سول ریور را بدست اورد.او ازیموس نگهبان بعد را در انجا به قتل رساند .سپس کین به ویلندورف رفت تا بتواند به نفع سپاه شاه اونامار علیه ارتش نمسیس(یکی از پادشهان خوشنام نازگات به نام ویلیام عادل که بعد ها در اثر کهولت سن دیوانه شده و به ظلم روی اورده).بجنگد هر چند حضور کین در انجا فایده ای نداشت و در نهایت شاه اوتامار به کشته شده .بعد از مرگ فرمانده ی سپاه کین از میدان جنگ به وسیله ی ماشین کوچک زمانی که در دست داشت فرار کرد پس از متوجه شد که دستگاه او را به 50 سال پیش برده است زمانی که ویلیام عادل(که بعد ها همان نمسیس میشود)هنوز جوانی کم سن و سال است.کین خودش را به ویلیام عادل میرساند و برای نجات اینده ی نازگات کمر به قتل او میبندد.که این کار یکی از بزرگترین اشتباهات کین در دوره زندگی اش بوده است.

پس از بازگشتن به زمان خود کین متوجه میشود که تمامی(سفر کین به گذشته) اینها نقشه ی موبیوس نگهبان زمان بوده تا بتواند با کشته شدن ویلیام عادل به دست یک خون اشام مردم را علیه خون اشامان بشوراند.مردم در حالی که از فقدان ویلیام عادل رنج میبردند از خادم وفادار او موبیوس در زمان نبود او اطاعت میکردند.انان تبدیل به سربازان مزدوری برای موبیوس شده بودند تا با عزم راسخ خود نازگات را از شر خون اشام های نا مقدس نجات دهند.کین درست موقعی به زمان حال میرسد که مردم در حال تماشای مراسم اعدام اخرین خون اشام نازگات (کسی که جان کین را نجات داده بود)ورادور بودند.در نهایت او وقتی دید که چگونه مورد خیانت واقع شده است با موبیوس به نبرد پرداخت و سر از تن موبیوس جدا کرد.


زمانی که کین به معبد ستون های نه گانه باز میگردد تا سر موبیوس را به اریل تحویل دهد متوجه میشود که افرادی قبل از او به انجا امده اند کین میفهمد که انان کسانی جز اناکرات(نگهبان حالت) و مورتانیوس(نگهبان مرگ همون ساحری که کین رو زنده کرد)نیستند و در حال مکالمه ای پنهانی هستند.در انجا کین متوجه شد که مورتانیوس کین را به قتل و سپس او را به عنوان خون اشام زنده کرده و این کار را به خاطر نجات نازگات انجام داده است.اما اناکرات مخالف تصمیم مورتانیوس بود و می گفت او خواهان قربانی کردن نگهبانان است و با مورتانیوس نبرد کرد که در نهایت کشته شد.هفت نگهبان از نه تا دیگر وجود خارجی نداشتند.کین خود را به مورتانیوس نشان داد او را دید و قبل از شروع نبردشان حقایقی را که برای کین گنگ بود را اشکار کرد. مورتانیوس به کین گفت که او(مورتانیوس) اخرین نگهبان نیست و نگهبان دیگری وجود دارد که کین هنوز با او ملاقات نکرده است.

کین مورتانیوس را شکست داد و سپس با پیکری تیره مواجه شد که از جسد مورتانیوس خارج شد.او کین را به خاطر این که اجازه داد دیگران از او استفاده کنند به باد تمسخر گرفت و سپس با او به نبرد پرداخت و پیکر تیره را شکست داد اما در اخر با معمایی غیر قابل حل تنها ماند.ناگهان واقیعت بر سر کین فرود امد و او متوجه شد که در حقیقت خود او اخرین نگهبان است.

در اخر سرنوشت نازگات بدست کین افتاد.او میتوانست صلح و ارامش را با قربانی کردن خود برای ستون توازن به نازگات باز گرداند و یا از قربانی کردن خود صرف نظر کرده و پایان کار ستونهای نازگات را رقم بزند. او میدانست که حالا قوی ترین موجود در ان سرزمین اوست.همچنین میدانست که اخرین خون اشام در ان سرزمین است.در نهایت کین که هیچ احساس دلسوزی نسبت به انسانها نداشت از قربانی کردن خود سرباز زد و تصمیم به احیای نژاد خود(خون اشام)نمود.

بدین ترتیب ستونهای نازگات فروریختند و کین به عنوان پادشاه حکومت خود در نازگات را آغاز نمود.

http://images2.wikia.nocookie.net/LegacyOfKain/images/f/fa/Kainbo2.jpg
کین در دوره ی خون اشامی و جوانی

مدتی پس از انکه کین از قربانی کردن خود برای احیا کردن ستون ها سرباز زد(تقریبا 100 سال یا یک قرن) خود را اماده ی ان کرد تا ارتشی متشکل از خون اشامان بوجود بیاورد تا بتواند بر تمام سرزمین نازگات حاکم باشد.با نکه کین تصمیم بر احیای نسل خود داشت اما هنوز دلایل ان را نمیدانست پس وظیفه ی پرورش و فرماندهی خون اشامان تازه متولد را به ورادور(که به طور غیرمنتظره ای در ان زمان زنده بود) سپرد.پس از مدتی ارتش کین از مقر فرماندهی او(معبد ستون ها)به سمت جنوب راه افتادند و مناطق فری پورت و پروونس به تصرف خود در اوردند.اما پیروزی های کین ادامه دار نبود.!
200 سال پس از تصمیم(منظور از تصمیم همون قربانی نکردن خودش در ازای صلح هست)سپاه کین در جنگی که در منطقه ی مریدین علیه سارافان ها(شوالیه های قسم خورده ای که علیه خون اشام ها میجنگیدند.)به فرماندهی سارافان لرد(در واقع هیلدن لرد یا هاشاگیگ(هیلدن ها نژادی پلید و قدیمی در نازگات بودن که از سرزمین نازگات به دنیای دیگه ای تبعید شده بودند ولی یکی از اونا که همون هاشاگیگ بوده تو نازگات بود)) روی داد شکست خورد. سپاه کین در مقابل نیروی جادویی سارافان ها شکست خوردند و خود کین در مبارزه با فرمانده ی دشمن به شدت اسیب دید و تقریبا باور داشت که همانجا مرگش فرا رسیده است.هرچند کین در نهایت نجات یافت.

پس از گذشت دوسده (دقیقا صد سال قبل از تولد دوباره ی رازیل به عنوان خون اشام) کین از خوابی که برای ترمیم جراحات جنگ خود کرده بود بیدار شد.او در مریدین بود و خون اشامی به نام اوما در حال نگه داری از وی بود.او به کین توضیح داد که دلیل بودن کین در مریدین و بلایایی که بر سر خون اشامان امده است تماما دستورات فرمانده ی سارافان هاست. اوما و فرقه ی کابال امیدوار بودند بتوانند با کمک کین سارافان ها را نابود کنند.کین مشتاق بود تا بتواند انتقام خود را از سارافان لرد بگیرد اما تماس کوتاه او با مرگ تمامی قابلیت ها و قدرت های او را فنا کرده بود.و از طرفی حافظه ی او متلاشی شده بود و سول ریور شمشیر افسانه ای کین در دست سارافان لرد بود.
اوما کمک کرد تا کین نیروی خود را به طور تقریبی باز یابد سپس به کمک او فاوستوس را به قتل رساند.روزی کین به طور اتفاقی در کلیسایی با ورادور ملاقات کرد.کین که با سبکباری با فرقه ی کابال متحد شده بود به ظاهر نصیحت ورادور را که در مورد متحد ماندن با کابال بود را به ظاهر پذیرفت اما در اصل او قصد داشت سرنوشت خویش را دنبال نماید.در این میان خبر دستگیر شدن اوما به گوش او رسید. او به سرعت محل به سمت مقر اسقف مریدین ترک کرد و در انجا مارکوس را به قتل رساند و سپس اوما را از قلعه ی سارافان ها نجات داد.

زمانی که کین اوما را به کلیسا برگرداند اوما با ورادور و کین در مورد سنگ اتصال صحبت کرد.او گفت که سنگ اتصال را در قلعه ی سارافان ها دیده است.کین متوجه شد که میتواند با استفاده از نیروی سنگ اتصال از ضربات سول ریور مصون بماند.کین به قلعه ی سارافان ها بازگشت تا ان را بدزد اما ابتدا باید از سد سباستین عبور میکرد.سباستین قبل از مرگش در مورد چیزی به نام دستگاه با کین سخن گفت.کین نزد شخصی به نام ساحره رفت تا در مورد دستگاه چیزی دریابد.مشاهده گر دقیقا زمانی کین را به سمت دستگاه تلپورت کرد که سارافان لرد به طور ناگهانی در انجا ظاهر شد و خانه و خود مشاهده گر را در اتش سوزاند.

نابود کردن دستگاه به طور موقت برای کین در اولویت قرار داشت.او با جانور ملاقات کرد و نصایح او را شنید.سپس به محبس ابدی رفت و خون موجودی به نام سازنده را نوشید.همچنین کین با یکی از فرماندهان سپاه خود به نام مگنوس مواجه شد. کین با ستفاده از خون سازنده توده(قلب تپنده ی دستگاه) را زهرالود کرد زمانی که کین دستگاه را نابود کرد جانور به حالت اصلی خود بازگشت.حالت اصلی جانور خون اشام باستانی بالداری به نام یانوس ادرون بود.کین و یانوس در مدتی در مورد هیلدن ها و سارافان لرد و نقش کین در ورود دوباره ی او به نازگات صحبت کردند.زمانی که کین از قربانی کردن خود سرباز زد تصمیم او باعث شکاف بسیار بزرگی در دنیا ایجاد شود (چون با تصمیم کین تمام ستون ها نابود شدند)انقدر کافی که یکی از هیلدن ها که همان سارافان لرد بود ار بعد شیاطین به نازگات پا بگذارد.

یانوس و کین با یک دیگر به کلیسا باز گشتند و نقشه ای کشیدند تا بتوانند با استفاده از ان دروازه ی هیلدن ها را ببندند و سارافان لرد را نابود کنند.با وجود مخالفت کین اوما انان را تا اسکله همراهی کرد.کین به اوما شک داشت و در ان زمان شک کین درست از اب در امد.اوما سنگ اتصال را از کین دزدیده بود.زیرا فکر میکرد زمانی که کی سارافان لرد را بکشد به او و فرقه ی کابال خیانت میکند و انان را میکشد تا به حاکم بی چون و چرا نازگات تبدیل شود.کین اوما ار تهدید کرد اما او از انجا به وسیله ی تلپورت فرار کرد زمانی که کین اوما را یافت به شدت زخمی و در حال مرگ بود با وجود اینکه عصبانیت کین نسبت به او کم شده بود ولی میدانست اوما دیگر به او اعتماد ندارد بنابراین بی توجه به خواهش های او از کین برای کمک اوما را کشت.وقتی اوما جان خود را از دست داد کین از این کار احساس پشیمانی کرد زیرا او قصد داشت اوما را ملکه ی خود کند.

کین به سمت هیلدن سیتی راه افتاد .در این میان یانوس و ورادور نیز با او همراه شده بودند زمانی که یانوس در حال نابود کردن سپر جادویی شهر بود ورادور و کین بر سر مرگ اوما مجادله میکردند که ناگهان سارافان لرد پدیدار گشت و ورادور را زخمی کرد.بنابراین کین مجبور شد به تنهایی به دروازه ی هیلدن ها برود.

کین با سارافان لرد در بالای دروازه ی هیلدن ها مبارزه کرد و در این میان از سنگ اتصال برای محافظت از خود در برابر ضربات سول ریور استفتده میکرد اما در بن بست قرار داشت برای نابود کردن دروازه ی هیلدن ها کین نیاز داشت تا سنگ اتصال را به انجا پرتاب میکرد اما از دست دادن سنگ به معنای از بین رفتن محافظت بود .با این وجود کین سعی کرد خود را متقاعد کند پرتاب کردن سنگ به منزله ی مرگ سارافان لرد است و سنگ را پرتاب کرد.

ناگهان به طور اتفاقی سول ریور از دستان سارافان لرد رها شد و در همان زمان یانوس مداخله کرد و انقدر توانست حواس او را پرت کند تا کین به سول ریور برسد .سارافان لرد یانوس ادرون را به داخل دروازه هیلدن ها(که در حال بسته شدن بود) انداخت و او را به قتل رساند و به سمت کین برگشت. ساختمانی که داروازه هیلدن ها زیر ان بود در حال فرو کش کردن بود ولی کین در همین حال سارافان لرد را با استفاده از سول ریور کشت. زمانی که داشت دروازه ی در حال نابود شدن را ترک میکرد در فکر اینده بود.او حالا امده بود تا امپراتوری خود را بنا کند.

http://images1.wikia.nocookie.net/LegacyOfKain/images/4/4b/Kain-evo.jpg
کین بالغ بر تخت امپراطوری

کین سالها بر دنیایی که خون اشام ها ان را احاطه کرده بودند حکومت کرد.او 6 تن از بهترین فرماندهان سارافان ها را از مقبره خود بیرون اورد تا به او خدمت کنند (و البته حافظه ی انان را پاک نمود).تمامی قلمرو ها به تصرف کین در امده بودند و 6 فرزند ارشد کین باعث بوجود امدن خون اشام های زیادی شدند.تمامی سرزمین نازگات در احاطه ی ارتش کین بود اما ستون های نازگات که فرو ریخته بودند همچنان در حال پوسیدن بودند.انسان های کمی که در نازگات باقی مانده بودند تنها به وسیله ی سرگرمی خون اشام ها تبدیل شده بودند.

به عنوان امپراطور نازگات تخت کین در قسمتی قرار داشت که ستون توازن مخروب شده در ان قرار داشت.طی هزاران سالی که گذشته بود ظاهر کین متحمل تغییرات زیادی شده بود.سال ها تکامل خون اشامی بدن قبلی او به بدن فوق عضله ای جدیدی تبدیل کرده بود.او حلقه ای که ورادور زمانی به او هدیه کرده بود را به عنوان گوش واره در گوش چپش می انداخت و از طرفی هنوز زخمی را که دوران انسانیتش را پایان داده بود در بدن داشت.کین در نازگات به عنوان خدا پرستیده میشد و عده کمی در نازگات حتی به فکرشان خطور میکرد که او زمانی انسان بوده است.

روزی رازیل (فرزند ارشد کین)به نزد کین امد.او بال در اورده بود که در تکامل از کین پیشی گرفته بود.کین با او برخورد بدی کرد و دستور اعدام او را داد(در ظاهر به خاطر حسادت)رازیل از جهنمی که کین او را به او تبعید کرده بود به عنوان روح ربا(کسی که ارواح سرگردان رو از روی زمین جمع کرده و به دنیای دیگر میفرستد)بیرون امد و منتظر فرصتی شد تا کین را به خاطر کشتنش ان هم در حالی که خدمت های بسیاری به او کرده بود مجازات کند.انها دوبار با هم مواجه شدند در بار دوم انها ادر قلعه ی موبیوس بودند و کین رازیل را با استفاده از دستگاهای موبیوس به گذشته فرستاد.

کین به دنبال رازیل به گذشته رفت و در ستون های نازگات منتظر شد تا رازیل او را بیابد.رازیل دقیقا موقعی که کین در حال تماشای به قتل رسیدن اریل بود سر رسید.کین برای رازیل توضیح داد دقیقا در زمانی که اریل کشته شد و نوپراتور دیوانه شد او به دنیا امد و دقیقا در ان زمان که به دنیا امده بود جزو نگهبانان به حساب می امد.بنابراین دیوانگی نگهبان ذهن بر ذهن او نیز تاثیر گذاشته است.رازیل زمانی که این حرفها را از کین شنید خشمش نسبت به او کاسته شد.


در برخورد های مختلفی که رازیل و کین با هم داشتند کین دریافت که برای تغییر سرنوشت از پیش تعیین شده اش نیاز به همکاری رازیل دارد و در مقابل او نیز به رازیل کمک خواهد کرد تا به سرنوشت واقعی خود برسد.کین به دنبال گزینه ی سومی بود(منظور از گزینه ی سوم انجایی هستش که کین مجبور بود خودش رو بکشه و نازگات نجات بده یا خودشو نکشه و نازگات نابود کنه)تا واقعا نازگات را به مانند روز اول خود نماید.انتخاب هایی که در ان زمان به او داده شده بود(کشتن یا نکشتن خود)هیچ تغییری در وضع فعلی نازگات ایجاد نمیکرد.او اینده را که در ان خود را قربانی میکرد را با استفاده از قدرت موبیوس دیده بود.او به دنبال گزینه ی سومی بود ولی این کار خطرناک بود ممکن بود با این کار باعث تغیر تاریخ کل نازگات شود.و از طرفی رازیل شخص سرسختی بود .....اعدام او برای کین ضروری بود.

بار دیگر کین و رازیل در کلیسایی با یک دیگر برخورد داشتند اما در این برخورد چیزی فرق میکرد.وقتی کین شمشیرش را در بدن رازیل فرو کرد رازیل شروع به محو شدن کرد ودر حال کشیده شدن در شمشیر بود.اما چیزی درست پیش نمیرفت با این کار فکرهای تازه ای به سر کین خطور کردند او میدانست امکان دارد با کشتن رازیل خط مشی نازگات را تغییر دهد و این کار او امکان ازاد کردن هیلدن ها(دشمنان ابدی خون اشام ها) و از طرفی زنده شدن دوباره ی یانوس ادرون(که باید مرده میماند) میشود و از طرفی کین در گذشته با هیلدن ها برخورد داشته و میدانت انان چقدر خطرناک هستند.

به دنبال ان رازیل که در حال از بین رفتن بود به دنیای ارواح رفت تا از دست سول ریور در امان باشد.در همان زمان کین (که توی اون موقع در 500 سال قبل از حوادث بازی اول سر میکرد)سول ریور به دست به دنبال رازیل میگشت و سعی داشت بفهمد او به کجا فرار کرده است.وقتی از پیدا کردن او نا امید شد به قلعه سارافان ها رفت تا از موبیوس جواب سوال های خود را بگیرد.او نگهبان زمان را پیدا کرد ولی موبیوس با استفاده از عصای خود او را ناتوان کرده بود و در حال دست انداختن کین بود که که پیش گویی های فریبناک باعث شده بود که کین باور کند که او فرزند توازن(نگهبان توازن)است و این را یاداوری کرد که همان پیش گویی ها باعث شده بودند تا کین نسبت به طبیعت اصلی رازیل کور شود.

موبیوس کین تحقیر شده را با شمشیرش تنها گذاشت و کین تا زمانی که موبیوس از انجا نمیرفت قادر به حرکت نبود.اما کین او را تعقیب کرد و در برج شمالی قلعه او را گیر انداخت و این بار او را شکست داد او موبیوس را مجبور به حرف زدن کرد و در نهایت موبیوس به او گفت که در قسمت غربی جایی که ستون ها قرار دارند جایی وجود دارد که برای کین جالب است همچنین موبیوس به کین گفت که رازیل با انکه با اختیار است اما باید کین را به قتل برساند و بسیار بیشتر از انچه که کین تصورش را میکند خطرناک است.کین موبیوس را رها کرده و به سمت ستون ها راه میافتد و در انجا قلعه ی خون اشام ها که موبیوس از ان سخن گفته بود را یافت.ان قلعه در دریاچه ای پوشیده از مه قرار داشت.

کین به داخل قلعه رفت.او با خود فکر میکرد دلیل موبیوس از نشان دادن قلعه به او کمکی بوده تا بتواند خود را به عنوان نگهبان توازن بشناسد.او کوره هایی را در قلعه میدید.همچنین دیوارهایی را در انجا یافت که روی انها پیش گوی هایی انجام شده بود اولی دیواری بود که روی ان دو قهرمان از نژاد های مختلف در حال جنگ بودند یکی از انها خون اشام باستانی بود(خون اشام های باستانی بالدار بودند) و دیگری هیلدن و پیش گویی دیگری وجود داشت که داستان دو انسان(موبیوس و مورتانیوس) را روایت میکرد که علیه خون اشامان باستانی شورش میکنند. کین به مرکز قلعه رفت و در انجا دری مهر و موم شده یافت .وقتی وارد اتاق شد با پیش گوی باستانی ها موجه شد(در حقیقت همون الهه ی قدیم... خالق نازگات).پیش گو به کین گفت رازیل به دوره زمانی دیگری رفته است به 500 سال بعد تا یانوس ادرون را دوباره زنده کند.مسلما رازیل هشدار کین را در مورده مرده ماندن یانوس نشنیده گرفته بود.پیش گو کین را به دوره که رازیل در ان قرار داشت انتقال داد و به کین هشدار داد رازیل به کین به چشم دشمن نگاه میکند حتی اگر کین او را دشمن خود نداند.

کین به کلیسا ی جامع رفت و رازیل را در انجا یافت. رازیل که به تازگی روح تورل(همون هاشاگیگ) را بلعیده بود ظاهرش تحت تاثیر او به هیلدن ها متشابه شده بود و از طرفی کشف کرده بود که قلب تاریکی (که برای زنده کردن یانوس ادرون به ان نیاز داشت)درون بدن کین قرار داشته و دارد.مورتانیوس که به اشتباه خود در مورد شورش علیه باستانی ها پی برده بود و فهمیده بود ستون های نازگات را به اشخاصی بدتر از باستانی ها سپرده است از قلب تاریکی برای زنده کردن کین به عنوان خون اشام استفاده کرده بود و قصد داشت با این کار نژاد خون اشام های باستانی را دوباره بر پا کند تا بتوانند هیلدن ها را نابود کنند و ستون ها را دوباره رو تسلیم خون اشامان باستانی کنند تا صلح به نازگات باز گردد.مورتانیوس باور داشت کین میتواند تعادل را به نازگات باز گرداند.

کین و رازیل با هم به جنگ پرداختند.و زمانی که رازیل از کین در مورد قلب تاریکی پرسید او گفت که حتی نمیدانسته که کجاست زیرا هیچ وقت دنبالش نگشته است.کین دوباره سعی کرد به رازیل بفهماند که او خودمختار است تا هر کاری که میخواهد انجام دهد در حالی که همه ی افراد دیگر به علاوه ی کین به چرخ سرنوشت دوخته شده اند.رازیل قانع نشد و دوباره به سمت کین حمله ور شد.این بار رازیل پیروز میدان بود اما موقعی که قصد داشت کار را تمام کند کین دست او را گرفت و در این حال سول ریور از کین(که ان را در دست داشت)به عنوان رابط استفاده کرد و سعی بر مکیدن روح رازیل در خود داشت.رازیل در حال محو شدن بود با اخرین قدرت و نفس های خود چنگال های خود را درون سینه ی کین فرو کرد و قلب تاریکی را از ان بیرون کشید و کین را به دروازه ای (منظور پورتال هست)پرتاب کرد به نظر می امد کین به هر کجا که رفته بود بی شک مرده بود.

در سپس رازیل به سمت جسد یانوس رفت تا اورا زنده کند در همین منوال کین در بعد شیاطین به هوش امد.(بعد شیاطین مکانی هستش که هیلدن ها سالها پیش به انجا تبعید شده بودن.)طبیعت کین به عنوان نگهبان توازن به او اجازه میداد تا حتی بدون قلب تاریکی زنده بماند.کین با شیاطین بسیاری در انجا جنگید و طبیعتا پیروز شد و سپس به راحتی از انجا خارج شد.زمانی که از بعد شیاطین خارج شد احساس میکرد که چیزی او را وادار میکند تا به قلعه ی خون اشام ها بازگردد.

زمانی که کین به دمگاه روح وارد شد(یکی از اتاق های قلعه) از این که میدید موبیوس انجاست و در حال صحبت کردن با الهه ی قدیم(که ناپدید بود)است پوزخندی زد.زمانی که موبیوس به الهه ی قدیم گفت که کین مرده است کین با نشان دادن خود او را وحشت زده کرد.موبیوس با دیدن کین سعی کرد با عصای خود کین را ناتوان کند اما این بار نتوانست زیرا قلب تاریکی دیگر در بدن کین نبود.کین بدن موبیوس را با سول ریور سوراخ کرد. و زمانی که موبیوس در حال مرگ به او گفت الهه ی قدیم-کسی که بر زندگی و مرگ غلبه دارد-یک بار او را به زندگی برگردانداه است(زمانی که کین سالها پیش او را کشته بود) و بار دیگر نیز خواهد کرد ناراحت نشد.

موبیوس به دنیای ارواح رفت و به عنوان یک روح شروع به درخواست از الهه ی قدیم کرد تا اورا دوباره زنده کند اما زمانی که جمله ی خود را کامل کرد رازیل که بدون هیچ توجیهی پشت سر او ایستاده بود تیغه ی خیال(شمشیری که به دست رازیل نصب شده تیغه ی خیال نام داره)به بدن او وارد کرد در نهایت تصمیم خود را گرفت تا به کین به عنوان دست راست او کمک کند.پس با استفاده از جسد موبیوس به دنیای ماده رفت .کین که در همان زمان در حال بررسی جسد و وسائل موبیوس بود با تکان خوردن موبیوس شوکه شد و با دیدن زنده شدن دوباره ی موبیوس با سول ریور به سمت او حمله کرد.

زمانی که موبیوس در مقابل چشمان وحشت زده ی کین تغییر شکل داد و به رازیل تبدیل شد کین متوجه اشتباه خود شد.هر چند رازیل به کین اجازه نداد تا شمشیر خود را عقب بکشد و شمشیر درون بدن رازیل رفت و رازیل دست خود را به سینه ی کین فشرد در حالی که تیغه ی خیال داخل بدن کین محو میشد و تمامی زخمهای فیزیکی کین را درمان میکرد(حتی زخمی که در بازی اول به وسیله ی اون کشته و به خون اشام تبدیل شده بود)رازیل در حال محو شدن بود .روح او به داخل سول ریور کشیده میشد.کین حالا میتوانست سرنوشت خود را خودش رقم بزند.رازیل اخرین جملات خود را به او گفت"من-دشمنت نیستم-من نابودگر تو نیستم-من همانند قبل دست راست تو هستم...شمشیرت!"

کین حالا با در دست داشتن سول ریور واقعی میتوانست الهه ی قدیم را ببیند.الهه ی قدیم چهار تن از خدمتکارانش را به سمت کین فرستاد.اما چهار خدمتکار ضعیف برای سول ریور چیزی نبودند.پس از ان کین به بالای اسپیریت فورج رفت ....الهه ی قدیم با خشم قسم خورد که روزی روح لعین کین ازان او خواهد شد و کین با مسخرگی گفت که منتظر ان روز میماند.

قسمت اخر سری میراث کین(دیفاینس)در حالی تمام میشود که کین به ستون های نابود شده ی نازگات زل زده ...او در نهایت به کمک رازیل میتوانست اینده ای که خودش میخواست را برای نازگات رقم بزند.
http://www.nosgoth.net/Defiance/images/kain-full.jpg

ملاحظات!


به طور کامل مشخص نیست که کین در نهایت به عنوان نگهبان تعادل چه اینده ای را برای نازگات رقم میزند و از طرفی رازیل هم به عنوان نجات گر نازگات و هم به عنوان نابودگر به او کمک میکرد در حالی که کین هیچ کدام از این صفات را به دوش نمیکشید.در قسمت دوم سول ریور کین با رازیل در مورد احیا کردن ستون های نازگات موافقت داشت او حتی گفت که ارزو دارد ستون ها را انطور که میخواهد احیا کند.واین گفته ی کین دقیقا بر طبق پیش گویی های خون اشام های باستانی است که روزی یکی از خون اشام ها قصد بازسازی ستون های خراب شده بر اساس میل خود را دارا خواهد بود.احتمالا کین در صدد خواهد امد تا الهه ی قدیم نازگات را بکشد اما از انجایی که خون اشام های باستانی او را می پرستیدند این واقعه را پیش گویی نکردند.اما نکته ای که قابل ذکر است این است که ایا کین در نهایت به اراده ی ازادی که خودش میخواست رسید...ایا کین از چرخ اجباری سرنوشت جدا شد؟جواب این سوال تا انتهای بازی داده نشد!شاید قسمت دیگری از این سری در راه باشد(خوشحال نشید بابا الکی یه چی گفتم قسمت دیگه ام کجا بود..http://www2.bazinama.com/message/images/smilies/Yahoo%20New/4.gif)


__________________

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد