m_salehy
16th January 2010, 10:19 AM
مباحثي در باره دين : 2 - فلسفه و كاركرد دين
كلام را با چند سؤال آغاز ميكنيم . به راستي اگر دين نبود چه اتفاقي رخ ميداد؟ آيا زندگي بدون دين ممكن نيست ؟ آيا عقل و تجربه بشر به تنهايي نمي توانست سرنوشت او را رقم بزند؟
اگرچه جوامع و تاريخ بشر بدون دين - به معناي امري كه با نهاد بشر سر و كار دارد - تجربه نشده است تا بتوان دقيق و واضح نقش نبود دين را بيان كرد، اما واقعيتي به ما ميگويد كه وجود دين تا چه اندازه ضرورت دارد و نبود آن براي بشر قابل تحقق نيست . وجود دين دائرمدار وجود انسان است . وجود انسان بدون هويت انساني ممكن نيست و جزء هويت او گرايش ذاتي اش به آداب و رسوم ديني است . به عبارتي دين پاسخ مناسب به نداي فطرت است . دين در درجه نخست چند وظيفه مهم را عهده دار است و به تبع آن كاركردهايي دارد و نقشي ميآفريند. نقش هاي اصلي دين علاوه بر آنچه گفته شد عبارتند از:
الف - آگاهي دادن
انسانها در طول زمان حيات خود براي اداره زندگي و برخورد متناسب با حوادث پيرامونشان تجربيات فراواني به دست آورده اند و به آن ادامه خواهند داد. آنچه براي حيات، دفاع و سلامتي خود نياز دارند ميآموزند و يا كشف ميكنند. با اين همه، حقايقي در عالم وجود دارد كه به تجربه نمي آيد و يا تجربه شدنشان مساوي با از دست دادن همه چيز است . آنچه براي بشر حتي از طريق حدس و گمان هم آموختني نيست وجود موجوداتي غير مادي در عالم، سرنوشت جهان، چگونگي تدبير و اداره آن، سرانجام هستي، تجديد حيات انسانها در عالمي ديگر و امثال اينهاست .
در قرآن كريم خداوند از انبيايي سخن گفته است كه براي آموختن برانگيخته شده اند: (كما أرسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون )(1) "چنان كه در ميان شما پيامبري را از خودتان فرستاديم كه براي شما آيات ما را تلاوت ميكند و شما را تهذيب مينمايد و به شما كتاب و حكمت ميآموزد، و تعليم ميدهد به شما آنچه را كه خود نمي دانسته ايد."
در اين آيه از دو تعليم سخن گفته شده است . تعليم كتاب و حكمت و تعليم چيزهايي كه بشر بدون وحي و پيامبر نمي توانست آنها را بياموزد. تجربه برخي مسلك ها و مذاهب مانند بودا نشان ميدهد كه با وجود عدم اعتقاد آنها به ماوراءالطبيعة و با وجود آن كه اعتقاد به نبوت در كار نبوده است (2) اما به دليل اعتقاد به معنويت و دين معنويت، كاركردي اخلاقي شبيه اديان توحيدي داشته است . از اين رو به نظر ميرسد انسانهاي ديندار هم در بخش اعتقادات كه مربوط به حقايقي پنهان و پيدا در عالم است و هم در بخش رفتار فردي و جمعي خود، به وسيله وحي و دستورات ديني بهتر توانسته اند به آنچه شايسته است كه مورد توجه قرار بگيرد و به آن عمل شود برسند. نحوه رفتار فردي انسانها در رابطه شان با خدا، با ديگران و حتي با محيط و طبيعت پيرامون خود، از زمره آموزشهاي ديني است . كشف حقيقت اينها به هيچ وجه براي بشر ممكن نبود. البته روابطي وجود داشته و دارد و به تدريج بهتر و بهتر هم خواهد شد; اما واقعيت اين است كه معلوم نيست آنچه بشر بدون وحي به دست آورده و يا تجربه كرده، همان است كه بايد باشد. جنبش اصلاحي انبيا نشان ميدهد كه انبيا از هر نوع رابطه اي ميان بندگان و خدايشان خشنود نبودند و استقبال نمي كردند. گاه جان خود را براي اصلاح آيين ديني از دست ميدادند. هر نوع رابطه اي ميان بنده و خدا كه از آن به عبادت تعبير ميشود پذيرفته نيست .
رابطه انسانها با يكديگر، زنان با مردان، همسايگان، همسران، فرزندان و والدين، بيگانگان، هم دينان و... گاه مبتني بر تجربه و رعايت مصالح عمومي است . دين بسا مصلحت هاي معنوي و آخرتي را نيز ملزم ميداند كه با تجربه به دست آمدني نيستند. انسانها ممكن است خيري را شر بپندارند و شري را خير به حساب آورند;(3) در حالي كه در واقع چنين نيست : (و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة ...)(4) "و كساني كه بخل ميورزند به آنچه خداوند از فضلش به آنان داده است، گمان نبرند كه آن بخل برايشان خير است، بلكه براي آنان شر است . به زودي در روز قيامت آنچه به آن بخل ورزيده اند، طوق گردنشان ميشود."
ب - داوري
دين در موضع داور نهايي براي فصل خصومت ميان انسانها نيز نقش ايفا ميكند. منفعت طلبي انسانها، گاهي موجب نزاع و درگيري ميان آنان ميشود. بهترين داور در حل چنين منازعاتي آن است كه با رعايت همه جانبه منافع انسانها به داوري بنشيند و به مصلحت دنيا و آخرتشان قضاوت كند. (... فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه ...)(5) "... پس خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگيخت و با آنان كتاب حق را فرستاد تا در ميان مردم در آنچه كه در آن اختلاف كردند حكم كند."
با توجه به دو نكته گفته شده، يادآوري اين مهم لازم است كه دين، عقل انسانها را ياري ميدهد تا به حقايق مورد نياز دست بيابد; و نيز محكي است براي سنجيدن دستاوردهاي عقل و صحت و يا نادرستي آنها. عقل به رغم همه توانايي اش در يافتن خوبي ها، گاه اسير هواهاي نفساني ميشود و تخريبگر است و خود پيشتاز فساد و خونريزي ميگردد. بسياري از جنگ ها و تخريب ها را عقل رهبري كرده است . با اين وصف بايد نيروي بازدارنده و هدايتگر ديگري در كار عقل دخالت كند.
ج - بيان مسؤوليت ها
دين ابلاغ تكاليف مردم و به عبارتي هدايت آنان را در سر لوحه كار خود قرار داده است . انسانها نسبت به هر آنچه با آن مواجه ميشوند تكاليف و مسؤوليتي دارند. اين مسؤوليت در صورتي به واقع نزديك ميشود كه از طريق وحي ابلاغ شده باشد. و نيز در اين صورت است كه اگر مورد سؤال و مؤاخذه قرار گرفتند، نمي توانند مدعي شوند كه تكاليفشان را نمي دانسته اند...: (انا أوحينا اليك كما أوحينا الي نوح والنبيين من بعده و أوحينا الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و عيسي و أيوب و يونس و هارون و سليمان و آتينا داوود زبورا و رسلا قد قصصناهم عليك من قبل و رسلا لم نقصصهم عليك و كلم الله موسي تكليما رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما)(6) "ما به تو وحي كرديم همان گونه كه به نوح و انبياي پس از او وحي كرديم ; و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي كرديم ; و به داوود زبور را داديم ; و فرستادگاني كه پيشتر داستان آنها را براي تو گفته ايم و فرستادگاني كه داستان آنها را براي تو نگفته ايم، و خداوند با موسي به گونه مخصوصي سخن گفت . فرستادگاني بشارت دهنده و هشدار دهنده ; تا پس از فرستادن آنان مردم را بر خدا حجتي نباشد، و خدا توانا و حكيم است ."
آنچه دين به انسانها ميآموزد، چه در بخش اعتقادات و چه در بخش احكام، به منظور رساندن آنان به كمال و سعادت است . دو چيزي كه جزء خواسته هاي ذاتي انسانها است و چنين سعادت و كمالي منحصر در رشد مادي و دستاوردهاي رفاهي نيست . چرا كه بسا انسان با به دست آوردن آنها احساس نكند كه به سعادت و كمال رسيده است ; و افراد زيادي را ميبينيم كه پس از رسيدن به رفاه مادي، همچنان در تلاش هستند تا به سعادت برسند. در حالي كه خداوند در دستورات ديني، چيزهايي چون عبادت و جهاد و تقوا را مايه رستگاري و سعادت معرفي كرده است : (...اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون )(7) "از خدا بترسيد; براي رسيدن به او وسيله فراهم كنيد و در راه او مجاهده كنيد، چه بسا رستگار شويد."
د - معرفت جهان
علاوه بر نكات گفته شده، دين در ذهن و دل مردم نقش و آثار ديگري را بر جاي ميگذارد. نقش و اثري را كه از فلسفه اصلي دين كمتر نيستند. دين به انسانها ميآموزد تا خود را با عالمي كه در آن زندگي ميكنند هماهنگ سازند. چرا كه بدون چنين هماهنگي ميان انسان و جهان پيرامونش، تداوم زندگي برايش دشوار ميشود و احساس پوچي و بيگانگي به او دست ميدهد.
انسانها، اگر چه در ساختن عالمي كه در آن زندگي ميكنند نقشي نداشته اند، و يا ممكن است از آغاز و انجام آن اطلاع چنداني هم نداشته باشند، اما تفسير و تحليلي كه دين براي آنان از عالم ارائه ميكند بسياري از دغدغه ها و رنج هاي زندگي را هموار ميسازد. او را به آينده و زندگي اش اميدوار ميكند. از بحران روحي نجات ميبخشد و با مشكلات و سختي ها و نا گواري ها سازگار مينمايد. از ظلمت توهمات و احساس پوچي و بي معنا بودن بيرون ميبرد و در شرايط مساعد قرار ميدهد. (و لقد أرسلنا موسي بآياتنا أن أخرج قومك من الظلمات الي النور...)(8) "و ما موسي را با آيات مان فرستاديم كه قومت را از ظلمت ها نجات بده و به سوي نور ببر."
انسان مؤمن و ديندار، خود را بنده خدا و عالم را مخلوق او ميداند. مخلوق خدايي مهربان كه چتر مهر و لطفش بر همه چيز سايه انداخته است . رابطه اي نزديك ميان خود و خدا احساس ميكند. احساس بيگانگي با عالم ندارد. رنج ها و مشكلات را خاري براي باز ماندن از رفتن نمي داند. او مشيت خدا را در همه حال و در هر چيز لمس ميكند و با چنين دريافت و احساسي بار مسؤوليت و تعهدي را بر دوش خويش حمل مينمايد. همواره درباره عالم احساس مثبت دارد، و به همه چيز به دليل مخلوق و آيه خدا بودن عشق ميورزد. و بالاخره دين پناهگاه معنوي در وضعيت هاي دشوار و سخت، و نشاط بخش و اميد دهنده در شرايط آسايش و آرامش است . نيرويي تمام ناشدني كه وقتي همه او را تنها ميگذارند، در او نشاط و شور ايجاد ميكند. دين از آن جهت كه عالمي سرشار از خير و نيكي به انسان معرفي ميكند، مؤمن را در سخت ترين حالت ها مملو از لذتي خاص مينمايد.
دين در حالت فقر با توكل، و در حالت غنا با پرهيز از خودخواهي و طغيان، انسانها را متعادل پرورش ميدهد. و چنين است كه انسان از حالت خشك و بي رمق مادي نجات مييابد و طراوت و مصونيت پيدا ميكند. (من عمل صالحا من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة )(9) "هر كس عمل صالح انجام دهد از مرد و زن در حالي كه مؤمن است، براي او حيات طيب و دلپذير فراهم ميآوريم ." متقابلا كساني كه از دين و ياد خدا گريزانند، اگر چه غرق در نعمت و رفاه باشند احساس دلتنگي و سختي دارند. (و من أعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة أعمي)(10) "هر كس از ياد من روي بگرداند، پس براي او زندگي تنگ و سخت است و روز قيامت او را كور محشور خواهيم كرد." زندگي با معنويت و به تعبير قرآن حيات طيب، زندگي به دور از پستي و رذالت و فساد است و آميخته با نشاط روحي . (يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم )(11) "اي كساني كه ايمان آورده ايد، اجابت كنيد خدا و پيامبر را وقتي كه شما را به سوي چيزي ميخواند كه به شما حيات ميبخشد."
آنچه گفته شد تنها در حيات فردي نيست بلكه شامل حيات جمعي نيز ميشود. وقتي كه آحاد مردم يك جامعه داراي تعادل روحي و با معنويت بودند، جامعه اي نيكو و مدينه فاضله خواهند ساخت . روابط اجتماعي بر آرمانهايي آسماني مبتني خواهد بود، و در چنين جامعه اي زندگي به دور از هر گونه احساس ناخوشايند، دلتنگي، نگراني و نا امني است .
دين به عنوان عامل دروني، ضمانت اجرايي قوانين اخلاقي را نيز داراست . دستورات ديني علاوه بر اين كه سفارشهاي مؤكدي بر رفتار اخلاقي انسانها دارد و خود مقررات اخلاقي فراواني را ارائه داده است، برانگيزاننده انسانها به رعايت اخلاق است . اخلاق در عين فطري بودن، از ناحيه وسوسه هاي دروني و بيروني آسيب پذير است ; با زور و غلبه نيز نمي توان آن را حفظ كرد. چه اين كه اخلاق امر داوطلبانه و خودخواسته است . چنين چيزي جز با تشويق و انگيزه دروني جامه عمل نمي پوشد، و دين اين نقش مهم را نيز بر عهده دارد.
در پايان اشاره به اين مهم خالي از فايده نيست كه دستورات ديني با خود، هنر و جامعه و تمدني مبتني بر انديشه دينداري را به ارمغان آورده است ; و ميتوان گفت كه شكوفايي بسياري از علوم مرهون دين است . اگر چه چنين ره آوردي خواست اوليه دين نيست، اما هديه بسيار بزرگي از ناحيه دين به جامعه بشري است .
پاسخ به يك سؤال
ممكن است با اين سخنان اين سؤال پيش بيايد كه : توضيح هايي كه درباره دين داده شد براي زماني است كه بشر هنوز پيشرفتي نداشته و امكانات وسيع براي او فراهم نبوده است . مشقت ها و زحمت ها و روزگاران سياهي را كه اميدي به آينده نبوده، دين تسكين ميداده است . اينك كه بشر پيشرفت كرده و همه امكانات را در اختيار دارد، صنعت به اوج خود رسيده و حتي فضا نيز در تسخير انسانهاست، راهها كوتاه شده و مسافرتها بدون هيچ رنجي انجام ميگيرد، تمام ابعاد طبيعت به صورتي مدام به تسخير بشر درمي آيد، رازهاي آن يكي پس از ديگري به سود انسان برملا ميشود و بشر به اوج رفاه رسيده است، چه نيازي به دين و آرامش بخشي آن داريم ؟
پاسخ اين است كه دين حرفه اي نيست كه با آموختن آن بتوان رنج ها را كاهش داد و نابساماني ها را از بين برد. دين احساسي قلبي است كه وجودش آثار و ثمرات پيش گفته را دارد. به علاوه با اين همه پيشرفت و رفاه، آنچه به زندگي معنا ميدهد معنويت است ; و آن از طريق دين به دست ميآيد. تنظيم روابط انساني و آرامش خاطر حقيقت هايي هستند كه نمي توان آنها را با رفاه برآورده ساخت . انسان تنها در امور مادي خلاصه نمي شود تا گفته شود اسباب و وسايل اينها فراهم است و دين، ديگر نمي تواند نقشي داشته باشد. هرچه رشد علمي و صنعتي بشر بيشتر شود، نياز به امور معنوي و اخلاقي افزونتر است . انسان ماشين توليد نيست تا تنها ابزار مادي او تأمين گردد; بلكه هويت انساني او اقتضا ميكند كه زندگي و حركتش بر اصولي استوار باشد. طبيعت انسان به گونه اي است كه معنويت آن را مهار ميكند; و هر چه امكانات مادي بيشتري به دست بياورد، اگر از معنويت دور شود، حريص تر و سيري ناپذيرتر ميشود و به موجودي بي رحم تبديل ميگردد.
پيشرفت مادي و صنعتي براي انسان حيات طيب، عدالت، انصاف، مروت و هويت انساني فراهم نمي كند. بشر امروز نيز به تجربه دريافته است كه رشد علم و صنعت، مشكلات روحي او را تأمين نمي كند. علم تنها واقع نماست، در حالي كه انسان به شايسته بودن و راه روشن نياز دارد. امكانات و اكتشافات فراوان، صاحبان آنها را قدرتي ميبخشد تا بر حريفان چيره شوند و احتمالا به زيردستان ظلم روا دارند; در حالي كه انسانها به رفتاري متعادل و منصفانه نياز دارند، و آن را معنويت و دين به وجود ميآورد.
زير نويسها :
[1] سوره بقره (2)، آيه 151) .
[2] بر فرض آن كه بودا را پيامبر الهي و دين او را آسماني تلقي نكنيم و تنها به عنوان انساني كه به معنويت دعوت كرده بشناسيم .
[3] (عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لكم); سوره بقره (2)،آيه 216 .
[4] سوره آل عمران (3)، آيه 180) .
[5] سوره بقره (2)، آيه 213 .
[6] سوره نساء (4)، آيات 163) - 165) .
[7] سوره مائده (5)، آيه 35 .
[8] سوره ابراهيم (14)، آيه 5 .
[9] سوره نحل (16)، آيه 97 .
[10] سوره طه (20)، آيه 124) .
[11] سوره انفال (8)، آيه 24 .
منبع : كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص 36 تا 44
محمد صالحي – 21/10/88
http://mahsan.parsiblog.com/ (http://mahsan.parsiblog.com/)
كلام را با چند سؤال آغاز ميكنيم . به راستي اگر دين نبود چه اتفاقي رخ ميداد؟ آيا زندگي بدون دين ممكن نيست ؟ آيا عقل و تجربه بشر به تنهايي نمي توانست سرنوشت او را رقم بزند؟
اگرچه جوامع و تاريخ بشر بدون دين - به معناي امري كه با نهاد بشر سر و كار دارد - تجربه نشده است تا بتوان دقيق و واضح نقش نبود دين را بيان كرد، اما واقعيتي به ما ميگويد كه وجود دين تا چه اندازه ضرورت دارد و نبود آن براي بشر قابل تحقق نيست . وجود دين دائرمدار وجود انسان است . وجود انسان بدون هويت انساني ممكن نيست و جزء هويت او گرايش ذاتي اش به آداب و رسوم ديني است . به عبارتي دين پاسخ مناسب به نداي فطرت است . دين در درجه نخست چند وظيفه مهم را عهده دار است و به تبع آن كاركردهايي دارد و نقشي ميآفريند. نقش هاي اصلي دين علاوه بر آنچه گفته شد عبارتند از:
الف - آگاهي دادن
انسانها در طول زمان حيات خود براي اداره زندگي و برخورد متناسب با حوادث پيرامونشان تجربيات فراواني به دست آورده اند و به آن ادامه خواهند داد. آنچه براي حيات، دفاع و سلامتي خود نياز دارند ميآموزند و يا كشف ميكنند. با اين همه، حقايقي در عالم وجود دارد كه به تجربه نمي آيد و يا تجربه شدنشان مساوي با از دست دادن همه چيز است . آنچه براي بشر حتي از طريق حدس و گمان هم آموختني نيست وجود موجوداتي غير مادي در عالم، سرنوشت جهان، چگونگي تدبير و اداره آن، سرانجام هستي، تجديد حيات انسانها در عالمي ديگر و امثال اينهاست .
در قرآن كريم خداوند از انبيايي سخن گفته است كه براي آموختن برانگيخته شده اند: (كما أرسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون )(1) "چنان كه در ميان شما پيامبري را از خودتان فرستاديم كه براي شما آيات ما را تلاوت ميكند و شما را تهذيب مينمايد و به شما كتاب و حكمت ميآموزد، و تعليم ميدهد به شما آنچه را كه خود نمي دانسته ايد."
در اين آيه از دو تعليم سخن گفته شده است . تعليم كتاب و حكمت و تعليم چيزهايي كه بشر بدون وحي و پيامبر نمي توانست آنها را بياموزد. تجربه برخي مسلك ها و مذاهب مانند بودا نشان ميدهد كه با وجود عدم اعتقاد آنها به ماوراءالطبيعة و با وجود آن كه اعتقاد به نبوت در كار نبوده است (2) اما به دليل اعتقاد به معنويت و دين معنويت، كاركردي اخلاقي شبيه اديان توحيدي داشته است . از اين رو به نظر ميرسد انسانهاي ديندار هم در بخش اعتقادات كه مربوط به حقايقي پنهان و پيدا در عالم است و هم در بخش رفتار فردي و جمعي خود، به وسيله وحي و دستورات ديني بهتر توانسته اند به آنچه شايسته است كه مورد توجه قرار بگيرد و به آن عمل شود برسند. نحوه رفتار فردي انسانها در رابطه شان با خدا، با ديگران و حتي با محيط و طبيعت پيرامون خود، از زمره آموزشهاي ديني است . كشف حقيقت اينها به هيچ وجه براي بشر ممكن نبود. البته روابطي وجود داشته و دارد و به تدريج بهتر و بهتر هم خواهد شد; اما واقعيت اين است كه معلوم نيست آنچه بشر بدون وحي به دست آورده و يا تجربه كرده، همان است كه بايد باشد. جنبش اصلاحي انبيا نشان ميدهد كه انبيا از هر نوع رابطه اي ميان بندگان و خدايشان خشنود نبودند و استقبال نمي كردند. گاه جان خود را براي اصلاح آيين ديني از دست ميدادند. هر نوع رابطه اي ميان بنده و خدا كه از آن به عبادت تعبير ميشود پذيرفته نيست .
رابطه انسانها با يكديگر، زنان با مردان، همسايگان، همسران، فرزندان و والدين، بيگانگان، هم دينان و... گاه مبتني بر تجربه و رعايت مصالح عمومي است . دين بسا مصلحت هاي معنوي و آخرتي را نيز ملزم ميداند كه با تجربه به دست آمدني نيستند. انسانها ممكن است خيري را شر بپندارند و شري را خير به حساب آورند;(3) در حالي كه در واقع چنين نيست : (و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة ...)(4) "و كساني كه بخل ميورزند به آنچه خداوند از فضلش به آنان داده است، گمان نبرند كه آن بخل برايشان خير است، بلكه براي آنان شر است . به زودي در روز قيامت آنچه به آن بخل ورزيده اند، طوق گردنشان ميشود."
ب - داوري
دين در موضع داور نهايي براي فصل خصومت ميان انسانها نيز نقش ايفا ميكند. منفعت طلبي انسانها، گاهي موجب نزاع و درگيري ميان آنان ميشود. بهترين داور در حل چنين منازعاتي آن است كه با رعايت همه جانبه منافع انسانها به داوري بنشيند و به مصلحت دنيا و آخرتشان قضاوت كند. (... فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه ...)(5) "... پس خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگيخت و با آنان كتاب حق را فرستاد تا در ميان مردم در آنچه كه در آن اختلاف كردند حكم كند."
با توجه به دو نكته گفته شده، يادآوري اين مهم لازم است كه دين، عقل انسانها را ياري ميدهد تا به حقايق مورد نياز دست بيابد; و نيز محكي است براي سنجيدن دستاوردهاي عقل و صحت و يا نادرستي آنها. عقل به رغم همه توانايي اش در يافتن خوبي ها، گاه اسير هواهاي نفساني ميشود و تخريبگر است و خود پيشتاز فساد و خونريزي ميگردد. بسياري از جنگ ها و تخريب ها را عقل رهبري كرده است . با اين وصف بايد نيروي بازدارنده و هدايتگر ديگري در كار عقل دخالت كند.
ج - بيان مسؤوليت ها
دين ابلاغ تكاليف مردم و به عبارتي هدايت آنان را در سر لوحه كار خود قرار داده است . انسانها نسبت به هر آنچه با آن مواجه ميشوند تكاليف و مسؤوليتي دارند. اين مسؤوليت در صورتي به واقع نزديك ميشود كه از طريق وحي ابلاغ شده باشد. و نيز در اين صورت است كه اگر مورد سؤال و مؤاخذه قرار گرفتند، نمي توانند مدعي شوند كه تكاليفشان را نمي دانسته اند...: (انا أوحينا اليك كما أوحينا الي نوح والنبيين من بعده و أوحينا الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و عيسي و أيوب و يونس و هارون و سليمان و آتينا داوود زبورا و رسلا قد قصصناهم عليك من قبل و رسلا لم نقصصهم عليك و كلم الله موسي تكليما رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما)(6) "ما به تو وحي كرديم همان گونه كه به نوح و انبياي پس از او وحي كرديم ; و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي كرديم ; و به داوود زبور را داديم ; و فرستادگاني كه پيشتر داستان آنها را براي تو گفته ايم و فرستادگاني كه داستان آنها را براي تو نگفته ايم، و خداوند با موسي به گونه مخصوصي سخن گفت . فرستادگاني بشارت دهنده و هشدار دهنده ; تا پس از فرستادن آنان مردم را بر خدا حجتي نباشد، و خدا توانا و حكيم است ."
آنچه دين به انسانها ميآموزد، چه در بخش اعتقادات و چه در بخش احكام، به منظور رساندن آنان به كمال و سعادت است . دو چيزي كه جزء خواسته هاي ذاتي انسانها است و چنين سعادت و كمالي منحصر در رشد مادي و دستاوردهاي رفاهي نيست . چرا كه بسا انسان با به دست آوردن آنها احساس نكند كه به سعادت و كمال رسيده است ; و افراد زيادي را ميبينيم كه پس از رسيدن به رفاه مادي، همچنان در تلاش هستند تا به سعادت برسند. در حالي كه خداوند در دستورات ديني، چيزهايي چون عبادت و جهاد و تقوا را مايه رستگاري و سعادت معرفي كرده است : (...اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون )(7) "از خدا بترسيد; براي رسيدن به او وسيله فراهم كنيد و در راه او مجاهده كنيد، چه بسا رستگار شويد."
د - معرفت جهان
علاوه بر نكات گفته شده، دين در ذهن و دل مردم نقش و آثار ديگري را بر جاي ميگذارد. نقش و اثري را كه از فلسفه اصلي دين كمتر نيستند. دين به انسانها ميآموزد تا خود را با عالمي كه در آن زندگي ميكنند هماهنگ سازند. چرا كه بدون چنين هماهنگي ميان انسان و جهان پيرامونش، تداوم زندگي برايش دشوار ميشود و احساس پوچي و بيگانگي به او دست ميدهد.
انسانها، اگر چه در ساختن عالمي كه در آن زندگي ميكنند نقشي نداشته اند، و يا ممكن است از آغاز و انجام آن اطلاع چنداني هم نداشته باشند، اما تفسير و تحليلي كه دين براي آنان از عالم ارائه ميكند بسياري از دغدغه ها و رنج هاي زندگي را هموار ميسازد. او را به آينده و زندگي اش اميدوار ميكند. از بحران روحي نجات ميبخشد و با مشكلات و سختي ها و نا گواري ها سازگار مينمايد. از ظلمت توهمات و احساس پوچي و بي معنا بودن بيرون ميبرد و در شرايط مساعد قرار ميدهد. (و لقد أرسلنا موسي بآياتنا أن أخرج قومك من الظلمات الي النور...)(8) "و ما موسي را با آيات مان فرستاديم كه قومت را از ظلمت ها نجات بده و به سوي نور ببر."
انسان مؤمن و ديندار، خود را بنده خدا و عالم را مخلوق او ميداند. مخلوق خدايي مهربان كه چتر مهر و لطفش بر همه چيز سايه انداخته است . رابطه اي نزديك ميان خود و خدا احساس ميكند. احساس بيگانگي با عالم ندارد. رنج ها و مشكلات را خاري براي باز ماندن از رفتن نمي داند. او مشيت خدا را در همه حال و در هر چيز لمس ميكند و با چنين دريافت و احساسي بار مسؤوليت و تعهدي را بر دوش خويش حمل مينمايد. همواره درباره عالم احساس مثبت دارد، و به همه چيز به دليل مخلوق و آيه خدا بودن عشق ميورزد. و بالاخره دين پناهگاه معنوي در وضعيت هاي دشوار و سخت، و نشاط بخش و اميد دهنده در شرايط آسايش و آرامش است . نيرويي تمام ناشدني كه وقتي همه او را تنها ميگذارند، در او نشاط و شور ايجاد ميكند. دين از آن جهت كه عالمي سرشار از خير و نيكي به انسان معرفي ميكند، مؤمن را در سخت ترين حالت ها مملو از لذتي خاص مينمايد.
دين در حالت فقر با توكل، و در حالت غنا با پرهيز از خودخواهي و طغيان، انسانها را متعادل پرورش ميدهد. و چنين است كه انسان از حالت خشك و بي رمق مادي نجات مييابد و طراوت و مصونيت پيدا ميكند. (من عمل صالحا من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة )(9) "هر كس عمل صالح انجام دهد از مرد و زن در حالي كه مؤمن است، براي او حيات طيب و دلپذير فراهم ميآوريم ." متقابلا كساني كه از دين و ياد خدا گريزانند، اگر چه غرق در نعمت و رفاه باشند احساس دلتنگي و سختي دارند. (و من أعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة أعمي)(10) "هر كس از ياد من روي بگرداند، پس براي او زندگي تنگ و سخت است و روز قيامت او را كور محشور خواهيم كرد." زندگي با معنويت و به تعبير قرآن حيات طيب، زندگي به دور از پستي و رذالت و فساد است و آميخته با نشاط روحي . (يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم )(11) "اي كساني كه ايمان آورده ايد، اجابت كنيد خدا و پيامبر را وقتي كه شما را به سوي چيزي ميخواند كه به شما حيات ميبخشد."
آنچه گفته شد تنها در حيات فردي نيست بلكه شامل حيات جمعي نيز ميشود. وقتي كه آحاد مردم يك جامعه داراي تعادل روحي و با معنويت بودند، جامعه اي نيكو و مدينه فاضله خواهند ساخت . روابط اجتماعي بر آرمانهايي آسماني مبتني خواهد بود، و در چنين جامعه اي زندگي به دور از هر گونه احساس ناخوشايند، دلتنگي، نگراني و نا امني است .
دين به عنوان عامل دروني، ضمانت اجرايي قوانين اخلاقي را نيز داراست . دستورات ديني علاوه بر اين كه سفارشهاي مؤكدي بر رفتار اخلاقي انسانها دارد و خود مقررات اخلاقي فراواني را ارائه داده است، برانگيزاننده انسانها به رعايت اخلاق است . اخلاق در عين فطري بودن، از ناحيه وسوسه هاي دروني و بيروني آسيب پذير است ; با زور و غلبه نيز نمي توان آن را حفظ كرد. چه اين كه اخلاق امر داوطلبانه و خودخواسته است . چنين چيزي جز با تشويق و انگيزه دروني جامه عمل نمي پوشد، و دين اين نقش مهم را نيز بر عهده دارد.
در پايان اشاره به اين مهم خالي از فايده نيست كه دستورات ديني با خود، هنر و جامعه و تمدني مبتني بر انديشه دينداري را به ارمغان آورده است ; و ميتوان گفت كه شكوفايي بسياري از علوم مرهون دين است . اگر چه چنين ره آوردي خواست اوليه دين نيست، اما هديه بسيار بزرگي از ناحيه دين به جامعه بشري است .
پاسخ به يك سؤال
ممكن است با اين سخنان اين سؤال پيش بيايد كه : توضيح هايي كه درباره دين داده شد براي زماني است كه بشر هنوز پيشرفتي نداشته و امكانات وسيع براي او فراهم نبوده است . مشقت ها و زحمت ها و روزگاران سياهي را كه اميدي به آينده نبوده، دين تسكين ميداده است . اينك كه بشر پيشرفت كرده و همه امكانات را در اختيار دارد، صنعت به اوج خود رسيده و حتي فضا نيز در تسخير انسانهاست، راهها كوتاه شده و مسافرتها بدون هيچ رنجي انجام ميگيرد، تمام ابعاد طبيعت به صورتي مدام به تسخير بشر درمي آيد، رازهاي آن يكي پس از ديگري به سود انسان برملا ميشود و بشر به اوج رفاه رسيده است، چه نيازي به دين و آرامش بخشي آن داريم ؟
پاسخ اين است كه دين حرفه اي نيست كه با آموختن آن بتوان رنج ها را كاهش داد و نابساماني ها را از بين برد. دين احساسي قلبي است كه وجودش آثار و ثمرات پيش گفته را دارد. به علاوه با اين همه پيشرفت و رفاه، آنچه به زندگي معنا ميدهد معنويت است ; و آن از طريق دين به دست ميآيد. تنظيم روابط انساني و آرامش خاطر حقيقت هايي هستند كه نمي توان آنها را با رفاه برآورده ساخت . انسان تنها در امور مادي خلاصه نمي شود تا گفته شود اسباب و وسايل اينها فراهم است و دين، ديگر نمي تواند نقشي داشته باشد. هرچه رشد علمي و صنعتي بشر بيشتر شود، نياز به امور معنوي و اخلاقي افزونتر است . انسان ماشين توليد نيست تا تنها ابزار مادي او تأمين گردد; بلكه هويت انساني او اقتضا ميكند كه زندگي و حركتش بر اصولي استوار باشد. طبيعت انسان به گونه اي است كه معنويت آن را مهار ميكند; و هر چه امكانات مادي بيشتري به دست بياورد، اگر از معنويت دور شود، حريص تر و سيري ناپذيرتر ميشود و به موجودي بي رحم تبديل ميگردد.
پيشرفت مادي و صنعتي براي انسان حيات طيب، عدالت، انصاف، مروت و هويت انساني فراهم نمي كند. بشر امروز نيز به تجربه دريافته است كه رشد علم و صنعت، مشكلات روحي او را تأمين نمي كند. علم تنها واقع نماست، در حالي كه انسان به شايسته بودن و راه روشن نياز دارد. امكانات و اكتشافات فراوان، صاحبان آنها را قدرتي ميبخشد تا بر حريفان چيره شوند و احتمالا به زيردستان ظلم روا دارند; در حالي كه انسانها به رفتاري متعادل و منصفانه نياز دارند، و آن را معنويت و دين به وجود ميآورد.
زير نويسها :
[1] سوره بقره (2)، آيه 151) .
[2] بر فرض آن كه بودا را پيامبر الهي و دين او را آسماني تلقي نكنيم و تنها به عنوان انساني كه به معنويت دعوت كرده بشناسيم .
[3] (عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لكم); سوره بقره (2)،آيه 216 .
[4] سوره آل عمران (3)، آيه 180) .
[5] سوره بقره (2)، آيه 213 .
[6] سوره نساء (4)، آيات 163) - 165) .
[7] سوره مائده (5)، آيه 35 .
[8] سوره ابراهيم (14)، آيه 5 .
[9] سوره نحل (16)، آيه 97 .
[10] سوره طه (20)، آيه 124) .
[11] سوره انفال (8)، آيه 24 .
منبع : كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص 36 تا 44
محمد صالحي – 21/10/88
http://mahsan.parsiblog.com/ (http://mahsan.parsiblog.com/)