ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اسلام و علم؛ سازگار يا ناسازگار



Victor007
13th January 2010, 09:52 AM
نظر اسلام درباره علم چيست و علمى كه اسلام بدان توصيه مى‏كند، كدام است؟


دو طبقه از طبقات مردم كوشش كرده‏اند كه دين و علم را مخالف يكديگر جلوه دهند؛ يكى طبقه متظاهر به دين، ولى جاهل كه نان ديندارى مردم را مى‏خورند و از جهالت مردم استفاده مى‏كنند. اين دسته، براى اين‏كه مردم را در جهل نگه دارند و ضمناً به نام دين، پرده روى عيب خودشان بكشند و با سلاح دين، دانشمندان را بكوبند و از صحنه رقابت خارج كنند، مردم را از علم به عنوان آن كه با دين منافى است، مى‏ترسانند؛ يكى هم طبقه تحصيل كرده و دانش آموخته، ولى پشت پا به تعهدات انسانى و اخلاقى زده كه اين طبقه نيز همين كه خواسته‏اند عذرى براى لاقيدى‏هاى خود و كارهاى خود بتراشند، به علم تكيه كرده، آن را مانع نزديك شدن به دين دانسته‏اند.
طبقه سومى هم هميشه بوده است كه از هر دو موهبت بهره‏مند بوده‏اند و هيچ گونه تنافى و تناقضى احساس نمى‏كرده‏اند. اين طبقه، سعى كرده‏اند كه تيرگى‏ها و غبارهايى را كه از طرف آن دو طبقه، بين اين دو ناموس مقدس برخاسته، فرو بنشانند.
بحث ما درباره اسلام و علم، از دو جنبه ممكن است صورت بگيرد؛ جنبه اجتماعى و جنبه دينى. از جنبه اجتماعى، آن‏طور بايد بحث كنيم كه آيا اسلام و علم، عملاً با هم سازگارند يا سازگار نيستند؟ آيا مردم مى‏توانند هم مسلمان باشند، به معنى واقعى كلمه كه به اصول و مبانى اسلامى مؤمن باشند و به دستورهاى دين عمل كنند و هم عالم يا عملاً بايد يكى از اين دو را انتخاب كنند؟ اگر به اين نحو بحث شود، صورت مسئله اين نخواهد بود كه نظر اسلام درباره علم چيست و نظر علم درباره اسلام چيست؛ فقط بحث روى اجتماع است كه آيا مى‏تواند در آنِ واحد، هر دو را داشته باشد يا بايد از يكى از آن دو، چشم بپوشد.
جنبه ديگر اين است كه ببينيم نظر اسلام درباره علم چيست و نظر علم درباره اسلام چيست كه اين هم دو قسمت است؛ يكى اين‏كه اسلام درباره علم چگونه دستور داده و توصيه كرده، آيا دستور داده كه حتى‏الامكان از علم پرهيز داشته باشيد و آيا اسلام علم را موجودى خطرناك و به شكل يك رقيب براى موجوديت خود دانسته يا برعكس، در كمال صميميت و شجاعت و اطمينان به خود، به علم توصيه و تشويق نموده است؟ قسمت دوم اين است كه نظر علم درباره اسلام چيست؟ چهارده قرن از ظهور اسلام و نزول قرآن مى‏گذرد و در همه اين چهارده قرن، علم در حال تطور، تكامل و پيشرفت بوده است؛ مخصوصاً در سه چهار قرن اخير، ترقى علم، به صورت جهش درآمد. حالا ببينيم علم پس از اين همه توفيق، تطور و تكامل كه نصيبش شده، درباره معارف و اعتقادات اسلامى و همچنين درباره دستورهاى عملى، اخلاقى و اجتماعى اسلام، چه نظرى مى‏دهد؟ آيا اينها را به رسميت مى‏شناسد يا نمى‏شناسد؟ آيا بر اعتبار آنها افزوده يا از اعتبار آنها كاسته است؟
هر يك از اين سه قسمت، در خور بحث و تحقيق است؛ اما بحث امروز ما فقط درباره يكى از اينهاست؛ يعنى پيرامون نظر اسلام درباره علم است.


توصيه به علم در اسلام‏


در اين‏كه در اسلام راجع به علم تأكيد و توصيه شده و در كمتر موضوعى و شايد نسبت به هيچ موضوعى، اين قدر توصيه و تأكيد نشده، بحثى نيست.
گذشته از آيات قرآن كريم، مؤكدترين و صريح‏ترين توصيه‏هاى رسول خدا، درباره علم است. اين جمله از مسلمات همه مسلمان‏هاست كه رسول خدا فرمود: «تعلم و دانشجويى، بر هر مسلمانى فرض و واجب است» و اختصاص به طبقه‏اى و جنسى خاص ندارد. هر كس مسلمان است، بايد دنبال علم برود.
همچنين پيامبر فرمود: «علم را پى‏جويى كنيد؛ گرچه مستلزم اين باشد كه تا چين سفر كنيد؛ يعنى علم، مكان معينى ندارد و در هر نقطه جهان كه علم هست، برويد و اقتباس كنيد و نيز فرمود: «سخن علمى و حكيمانه و متقن، گم‏شده مؤمن است؛ هر جا آن را بيابيد، آن را مال خودش مى‏داند و برمى‏دارد»؛ يعنى اهميت نمى‏دهد كه طرف كيست؛ مسلمان است يا كافر؛ همان‏طور كه آدمى كه مال خود را گم كرده، در دست هر كس ببيند، معطل نمى‏شود و برمى‏دارد، مؤمن نيز علم را مال خود مى‏داند و در دست هر كس ببيند، آن را مى‏گيرد.


كدام علم؟


منظور اسلام از علم، چه علمى است؟ ممكن است كسى بگويد مقصود از همه اين تأكيدها و توصيه‏ها، علم خود دين است؛ يعنى همه به اين منظور گفته شده كه مردم به خود دين عالم شوند. اگر نظر اسلام از علم، علم دين باشد، در حقيقت، به خودش توصيه كرده و درباره علم به معنى اطلاع بر حقايق كائنات و شناختن امور عالم، چيزى نگفته و اشكال به حال اول باقى مى‏ماند؛ زيرا هر مسلكى، هر اندازه هم ضدعلم باشد و با آگاهى و اطلاع و بالا رفتن سطح فكر و معلومات مردم مخالف باشد، با آشنايى با خودش مخالف نيست؛ بلكه خواهد گفت با من آشنا باشيد و با غير من آشنا نباشيد. پس اگر منظور اسلام از علم، خصوص علم دينى باشد، بايد گفت موافقت اسلام با علم، صفر است و نظر اسلام درباره علم، منفى است.
براى كسى كه درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد، جاى اين احتمال نيست كه بگويد نظر اسلام درباره علم منحصراً علوم دينى است. اين احتمال، فقط از ناحيه طرز عمل مسلمين در قرن‏هاى اخير - كه تدريجاً دايره معلومات را كوچك‏تر كردند و معلومات خود را محدود كردند - پيدا شده و الا آن‏جا كه مى‏فرمايد حكمت گم‏شده مؤمن است، پس آن را به چنگ آوريد، گرچه بخواهيد از دست مشركان بگيريد، معنى ندارد كه خصوص علوم دينى مقصود باشد. مشرك را با علوم دين چكار؟ در جمله «اُطُلُبوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصَيِن»، چين به عنوان دورترين نقطه و يا به اعتبار اين‏كه در آن ايام يكى از مراكز علم و صنعت جهان بود، ياد شده و قدر مسلم اين است كه چين نه در آن زمان و نه در زمان‏هاى ديگر، مركز علوم دينى نبوده است.
گذشته از همه اينها، در متن سخنرانى رسول اكرم صلى‏اللَّه عليه و آله، تقييد و تحديد و تفسير شده كه مقصود چه علمى است؛ اما نه تحت عنوان اين‏كه فلان علم باشد يا فلان علم؛ بلكه تحت عنوان علم نافع، علمى كه دانستن آن، فايده برساند و ندانستن آن، ضرر برساند. هر علمى كه متضمن فايده باشد، آن علم از نظر اسلام، خوب و مورد توصيه و تشويق است.
پس بايد ديد كه اسلام، چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر مى‏داند. هر علمى كه به منظورى از منظورهاى فردى يا اجتماعى اسلام كمك كند و ندانستن آن سبب زمين خوردن آن منظور گردد، آن علم را اسلام توصيه مى‏كند و هر علمى كه در منظورهاى اسلامى تأثير ندارد، اسلام درباره آن علم، نظر خاصى ندارد، و هر علم كه تأثير سوء دارد، اسلام باآن مخالف است.


منطق قرآن‏


منطق قرآن درباره علم، به شكلى است كه قابل تخصيص و اختصاص نمى‏باشد. قرآن، علم را نور و جهل را ظلمت مى‏داند و مى‏فرمايد كه مطلقاً، نور بر ظلمت ترجيح دارد.
قرآن صريحاً مسائلى را به عنوان موضوع مطالعه و تفكر پيشنهاد مى‏كند. اين موضوعات، همان‏هاست كه نتيجه مطالعه آنها، همين علوم طبيعى، رياضى، زيستى، تاريخى و غيره است كه امروز در دنيا مى‏بينيم. خداوند در سوره بقره، آيه 164، مى‏فرمايد:
«در آفرينش آسمان‏ها و زمين، در گردش شب و روز، در حركت كشتى بر روى آب كه به وسيله آن بشر منتفع مى‏گردد، آمدن و ريزش باران كه سبب حيات زمين مى‏گردد، حيواناتى كه در روى زمين در حركتند، گردش بادها و حالت مخصوص ابرها كه در ميان زمين و آسمان معلقند، در همه اينها، نشانه‏هاى قدرت و حكمت پروردگار است» (يعنى همه اينها، قوانين و نظاماتى دارند و شناختن اين نظامات، شما را به توحيد نزديك مى‏كند).
قرآن صريحاً مردم را به مطالعه در اين امور توصيه كرده و مى‏دانيم كه مطالعه همين‏هاست كه منجر به علم فلك و ستاره‏شناسى، زمين‏شناسى، درياشناسى، علم كائنات جوّيّه، حيوان‏شناسى و غيره شده است. در سوره جاثيه، آيه 2 و سوره فاطر، آيه 27 و بسيارى از آيات ديگر نيز نظير اين آمده است.
قرآن كتابى است كه اولين مرتبه كه نازل شد، سخن خود را با «خواندن»، «علم» و «كتابت» آغاز كرد. وحى قرآن، با تذكر اينها آغاز گشت:
«بخوان به نام پروردگارت؛ آن كه آفريد؛ انسان را از خون بسته آفريد؛ بخوان و پروردگار تو كريم‏ترين كريمان است كه آموزانيد نوشتن با قلم».1


توحيد و علم‏


اسلام دينى است كه با توحيد آغاز مى‏گردد و توحيد مسئله‏اى است تعقلى كه تقليد و تعبد در آن جايز نيست؛ حتماً بايد تعقل و استدلال و تفلسف در آن باشد. اگر اسلام از ثنويت يا تثليث آغاز شده بود، نمى‏توانست ورود در آن مبحث را آزاد بگذارد و چاره‏اى نبود از اين‏كه آن را منطقه ممنوع اعلام كند؛ ولى از توحيد آغاز شده كه نه تنها آن را منطقه ممنوع نمى‏داند، بلكه منطقه‏اى لازم‏الورود مى‏داند. مدخل اين منطقه هم از نظر قرآن، تمام صفحه كائنات است و كارت ورودى آن، علم و تحصيل است. ابزار و وسيله گردش در اين منطقه، قوه تفكر و استدلال منطقى است.
اينها همه قرائنى است كه نشان مى‏دهد نظر اسلام منحصراً علوم دينى نيست. از قديم اين مطلب مطرح بوده كه منظور اسلام از علمى كه آن را فريضه و واجب خوانده چيست؟ هر دسته‏اى خواسته‏اند كلام پيغمبر را به همان رشته معلوماتى كه خودشان داشته‏اند، تطبيق كنند. متكلمين گفته‏اند كه مقصود، علم كلام است. مفسرين گفته‏اند كه مقصود، علم تفسير است. محدثين گفته‏اند كه مقصود علم، حديث است. فقها گفته‏اند كه مقصود، علم فقه است كه هر كسى بايد يا مجتهد باشد يا مقلد. علماى اخلاق گفته‏اند كه مقصود، علم اخلاق و اطلاع از منجيات و مهلكات است. متصوفه گفته‏اند كه مقصود، علم سير و سلوك و توحيد عملى است. غزالى بيست قول در اين زمينه نقل مى‏كند؛ ولى همان‏طور كه محققين گفته‏اند، مقصود، هيچ يك از اين علوم بالخصوص نيست. اگر مقصود علم خاصى بود، پيغمبر به همان علم تصريح مى‏كرد؛ مقصود، هر علم مفيد و سودمندى است كه به كار مى‏خورند.


علم، وسيله است يا هدف؟


توجه به يك نكته، اشكال را به خوبى حل مى‏كند و كاملاً مى‏توانيم بفهميم كه منظور اسلام، چيست. اولاً بايد ديد كه علم از نظر اسلام، هدف است يا وسيله. بدون شك، بعضى از علوم هدف است؛ مثل معارف ربوبى و خداشناسى و آن‏چه از شئون خداشناسى شمرده مى‏شود؛ مثل معارف مربوط به خودشناسى و معاد. از اينها كه بگذريم، ساير علوم، وسيله‏اند؛ نه هدف؛ يعنى هر علمى از آن جهت لازم و مفيد است كه مقدمه و وسيله انجام يك عمل و يك وظيفه است. همه علوم دينى - به استثناى معارف الهى - از قبيل علم اخلاق و فقه و حديث، همين‏طورند؛ يعنى همه وسيله‏اند نه هدف؛ تا چه رسد به مقدمات ادبى و منطق معمولى كه در مدارس دينى خوانده مى‏شوند.
فقها و علماى دينى مى‏گويند: وجوب علم، تهيّؤى است؛ يعنى از آن جهت واجب است كه آمادگى و تهيّؤ مى‏دهد براى كارى كه موافق با منظور اسلام است؛ حتى خود يادگرفتن مستقيم مسائل عمليه، يعنى احكام و مسائل نماز و روزه و خمس و زكات و حج و طهارت كه معمولاً در رساله‏هاى عمليه ذكر مى‏شوند، فقط براى اين است كه شخص بتواند و آماده بشود كه وظيفه ديگرى را درست انجام دهد؛ مثلاً يك نفر مستطيع كه مى‏خواهد به حج برود، بايد ياد بگيرد تا آمادگى و تهيّو پيدا كند كه مراسم حج را درست انجام دهد.
وقتى كه اين اصل را دانستيم، نوبت به اصل ديگر و مطلب ديگر مى‏رسد و آن اين‏كه اسلام چگونه دينى است و چه هدف‏هايى دارد و چگونه جامعه‏اى مى‏خواهد؟ منظورهاى اسلامى، چه اندازه وسعت دارند؟ آيا اسلام تنها به چهار تا مسائل عبادى و اخلاقى قناعت كرده يا دامنه و دستورهاى اين دين، گسترش يافته است در همه شئون حياتى بشر و در همه شئون حياتى و اجتماعى و اقتصادى و سياسى بشر، نظر دارد و در همه آنها منظور و هدف‏هايى دارد كه بايد تأمين گردد؟ آيا اسلام مى‏خواهد كه جامعه مسلمان مستقل باشد يا اهميت نمى‏دهد كه زيردست و محكوم باشد؟ بديهى است كه اسلام جامعه‏اى مستقل، آزاد، عزيز، سربلند و مستغنى مى‏خواهد.
مطلب سومى را هم بايد بشناسيم و توجه كنيم و آن اين‏كه امروز دنيا بر پاشنه علم مى‏چرخد. كليد همه حوايج، علم و اطلاع فنى است و بدون علم، نمى‏توان جامعه‏اى غنى، مستقل، آزاد، عزيز و قوى به وجود آورد. بنابراين، خود به خود نتيجه مى‏گيريم كه در هر زمانى، خصوصاً در اين زمان، واجب است بر مسلمين كه همه علومى را كه مقدمه رسيدن به هدف‏هاى اسلامى هستند، فراگيرند و كوتاهى نكنند.
با اين مقياس، مى‏توانيم همه علوم مفيد را علوم دينى بدانيم و مى‏توانيم بشناسيم كه چه علمى واجب كفايى است و چه علمى واجب عينى و مى‏توانيم بفهميم كه در يك زمان، ممكن است خواندن يك علمى از اوجب واجبات باشد و در زمانى ديگر، آن‏طور نباشد. اين، بستگى به ميزان هوشيارى و توجه كسانى دارد كه در هر زمانى اجتهاد مى‏كنند و به استنباط احكام مى‏پردازند.

پی نوشت:
1. علق، آيه 1-4.
2. بيست گفتار، ص 179-186 (با اندكى تصرف).

منبع: ماهنامه پرسمان
نويسنده: شهيد مرتضى مطهرى‏

m_salehy
20th January 2010, 10:17 AM
ضمن تشكر از مطلب وزينتان مطلب زير را كه قبلا در بلاگ خودم نوشته ام جهت تكميل مي نويسم.

آیا خاستگاه علم و اندیشه در انحصار کسی است ؟

محمد صالحی – 12/6/88
خداوند آنگاه که بشر را همانند دیگر موجودات خلق کرد ، ویژگی متمایزی که در وجودش به ودیعت گذاشت قابلیت یادگیری و رو به رشد او بود . میلیونها سال 1 او را پا به پا برد تا به مرحله ای از بلوغ رسید که می توانست امانت الهی 2 را بدوش کشیده و حامل اسمائ 3 او شده و در مسیری بس با عظمت و شکوه و آن هم تعقل و منطق قرار گیرد . او را برگزید 4 و در طی چند هزار سال با بعثتهای مدام و ارسال رسل ، گام به گام به پیش برد تا همپای وحی الهی ، مراحل بلوغ عقلی خود را نیز طی کند .
آنگاه که این انسان به مرحله ای از بلوغ رسید که می توانست با تفکر و تدبر و تعقل ، ناشناخته ها و مجهولاتی را که خداوند در جای جای وجود او و این جهان هستی 5 قرار داد ه بود را در نوردد ، زیر بناهای لازم را همانند یک قانون اساسی به نام قرآن کریم به او هدیه کرد و برای همیشه ارسال نبی را خاتمه داد 6.
او می دانست که این انسان جانش آمیخته با عشق الهی 7 است و عقل متخلقانه اش ، در کشف و خلق ، راه او را خواهد پیمود 8 . چنان به او عشق می ورزید که جانشین خود در زمین اش قرار داد 9 .
او را برای رشد در مسیر کمال ، با هزاران بی نهایت مجهول و ناشناخته های پیچیده مواجه کرد و در جای جای این کره خاکی پراکند تا برای رسیدن ها و پیشرفت ، یک آن از جستجو باز نایستد 10 .
حال این انسان در مسیر کمال ( چه درونی و چه بیرونی ) ، نه به کسی بند است و نه در جایی محدود . شاید لحظه هایی باشد که راه به اشتباه رفته باشد ولی خصلت تجربت اندوزی او مسیر مطمئن تر و مصمم تری را پیش رویش خواهد گشود .
و آنگاه که در این مسیر ، ناشناخته جدیدی را کشف می کند و ناشناخته های دیگری را هدف جستجوی بعدی خود قرار می دهد ، چیزی جز خدای بزرگ نمی بیند و کسی جز او را به خشوع روا نمی دارد 11 .
از آنجا که خداوند ، ذات مقدسه ای با صفات علام و حکیم می باشد ، یک آن بشر مخلوق و جانشین خود را از سفارش به تعلم رها نکرد ، همانگونه که ارسال رسولان را برای جهش انسان در مسیر رو به رشد علم و کمال انجام داد و در تعالیمش آنچه که سفارش کرده 12 و یا فریضه 13 قرار داده چیزی جز تعلیم و تعلم نیست .
اما آیا خاستگاه این علم کجاست ؟ آیا انسان ویژه ای با طرز تلقی خاصی از جهان بینی ، پرچمدار این علم می باشد ؟
با نگاهی مختصر به احادیث پیشوایان بزرگ به جوابی غیر این می رسیم و آن این که " نه علم در انحصار قشری خاص است و نه مکشوفات قومی ، مرجح بر یافتهای دیگری است " . " خداوند در ذره ذره این عالم تجلی کرده و به هر کجا که بنگریم آیتی ازاوست 14 و به هر جهت که رو کنیم همانا او بوده وهست 15 و هر کس آنچه یابد بخش کوچکی است از آنچه خداوند بر او افاضه فیض کرده است 16 .
در اینجا به نظر علامه شهید مطهری نگاه مجددی می کنیم تا بیابیم که " علم را همگان دارند و همگان هم در هر جای این عالم پراکنده اند با هر دین و مسلک و اعتقاد " .
فریضه علم 17
حضرت رسول اکرم ص فرمود " اطلبواالعلم و لو بالصین 18 " . یعنی علم را جستجو و تحصیل کنید و بدست آورید و لو در چین ، و لو اینکه مستلزم این باشد که به دورترین نقاط جهان مانند چین سفر کنید ...
این حدیث می گوید تحصیل علم ، جا و مکان معین ندارد ، همان طوری که وقت و زمان معین هم ندارد ...
در انجام فریضه علم هیچ نقطه معین در نظر گرفته نشده ، هر جا که علم هست آنجا جای تحصیل و بدست آوردن است ، می خواهد مکه باشد یا مدینه ، مصر باشد یا شام یا عراق ، یا دورترین نقاط جهان ، می خواهد درمشرق باشد یا مغرب .
یک سلسله احادیث داریم در باب فضل مهاجرت و مسافرت برای علم به نقاط دوردست ، و حتی آیه کریمه " ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله 19 " به مهاجرت در طلب علم تفسیر شده است . در یکی از احادیث معتبره ما وارد شده " لو علمتم ما فی طلب العلم لطلبتموه و لو بسفک المهج و خوض اللجج 20 " . یعنی اگر می دانستید در نتیجه طلب علم به چه سعادتهایی می رسید ، بدنبال آن می رفتید و لو به اینکه خون شما در این راه ریخته شود و یا مستلزم این باشد که به دریاها وارد شوید و اقیانوسها بپیمائید .
حدیث دیگری از حضرت رسول ص روایت شده به این عبارت " الحکمه ضاله المومن یاخذها اینما وجدها ، یا به این تعبیر " کلمه الحکمه ضاله المومن فحیث وجدها فهو احق بها 21 " یعنی حکمت گمشده مومن است ، و هر کس که چیزی گم کرده آن را در هر نقطه که پیدا کند معطل نمی شود و برمی دارد . " حکمت " یعنی سخن و مطلب محکم و متقن و منطقی و درست ، یعنی دریافت حقیقت . هر قانون و قاعده ای که با حقیقت وفق دهد و ساخته وهم و تخیلات نباشد " حکمت " است . علی ع می فرماید " الحکمه ضاله المومن فاطلبوها و لو عند المشرک تکونوا احق بها و اهله " حکمت گمشده مومن است پس او را بجوئید و بیابید هر چند در نزد یک نفر مشرک باشد . شما که مومن هستید ، به آن علم و حکمت سزاوارترید . و هم آن حضرت فرموده " الحکمه ضاله المومن فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق 22 " . و یا در احادیث ما از زبان حضرت مسیح ع نقل شده که فرمود " خذوالحق من اهل الباطل و لاتاخذوا الباطل من اهل الحق ، کونوا نقاد الکلام 23 " .یعنی حق را بگیرید و بپذیرید و لو از اهل باطل ، اما باطل را هرگز نگیرید و نپذیرید و لو از اهل حق . خودتان صراف سخن و سخن شناس باشید .
به هر حال این سلسله احادیث ، قید و محدودیت را در باب علم از لحاظ صرف ارتباط ، یعنی از لحاظ کسانی که یک نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا می گیرد برداشته است . 24

نتیجه :

آری آنجا که رسول اکرم ص ، علم را فریضه می کند قیدی بر آن نمی آورد که صنعت باشد یا منطق ، طب باشد یا جامعه شناسی ، مهندسی باشد یا سیاست و .... و آنجا که در کلام زیبای خود حکمت را گمشده مومن می داند که از هر کجا یافت بردارد ، دیگر نمی گوید کدام حکمت . و حکمت به طور مجرد چه قیدی دارد ؟ جز آنچه که به حوزه خداشناسی و انسان شناسی و به تعبیر دیگر نگاه مبتنی بر تعقل به جهان هستی مربوط می شود که حتی مومن دارای پشتوانه قوی علم دین و تفقه باید برای آن به جستجوی در محضرغیر بشتابد .
وقتی به آن احادیث می نگریم قید زمان هم نمی بینیم ، که در چه زمان علم و حکمت را از اهل نفاق و مشرک بگیریم و چه زمان باید درب ورود آنرا از دیگر ممالک و یا دیگر اندیشمندان غیر خودی ببندیم . آن حضرت نه زمان خود را مستثنی می کند و نه آینده ای را که مدعیان پیشوایی اندیشه درست دینی ، پا به عرصه ظهور می گذارند .
تنها آنچه که در زبان حضرت رسول ص و پیشوایان بزرگ ع درد آلود است ، آنجاست که می گوید: " شما که مدعی پیشداری و پیشوایی اندیشه دینی الهی هستید چرا بایستی در یافته ها ی درست و عمل صحیح از آنها که خودی نمی پندارید و برچسب الحاد و بی دینی می زنید ، عقب افتاده تر باشید 25 ".؟!
و حال این مائیم و مدعیان اندیشه ،! و مظلومیت دینی که خاستگاهش وحی الهی بوده و متعلق به هیچ قوم و منطقه ای نیست .!

زیر نویسها :

1 – هل اتی علی الا نسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا . سوره انسان ( دهر ) – آیه 1
2- انا عرضنا الامانه علی السموات والارض والجبال فابین ان یحملها واشفقن منها و حملها الانسان . سوره احزاب – آیه 72
3- علم ادم الاسما کلها . سوره بقره – آیه 31
4- ان الله اصطفی ادم و نوحا و... علی العالمین . سوره ال عمران – آیه 33
5- سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم .. سوره فصلت – آیه 53
6- الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی . سوره مائده – آیه 3
7- نفخت فیه من روحی . سوره حجر – آیه 29
8- فاقم وجهک للدین حنیفافطرت الله التی فطر الناس علیها . سوره روم – آیه 30
9- انی جاعل فی الارض خلیفه . سوره بقره – آیه 30
10 - انا خلقناکم من ذکر و انثي و جلعناکم شعوبا و قبايل لتعارفوا، ان اکرمکم عندالله اتقاکم . سوره انسان – آیه 32
11 - اِنَّما يَخْشَي الله مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ . سوره‌ي فاطر- آيه‌ 28
12 – اطلبوالعلم من المهد الی اللحد . پیامبرص
13 – طلب العلم فریضه علی کل مسلم ومسلمه . پیامبر ص
14 – و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ... سوره روم – آیه 22
15 – فاینما تولوا فثم وجه الله . سوره بقره – آیه 115
16 – ما اوتیتم من العلم الا قلیلا . سوره اسرا – آیه 85
17 – گفتار پنجم – کتاب ده گفتار استاد شهید مطهری
18 – بحارالانوار ج 1 – ص 180
19 – سوره نسا – آیه 100
20 – بحارالانوار ج 2 – ص 177
21 – همان ج 2 – ص 99
22 – نهج البلاغه – حکمت 80
23 – بحارالانوار ج 2 – ص 96
24 – ص 159 تا 162 کتاب ده گفتار
25 - اللّه اللّه فی القرآن لایسبقکم بالعمل به غیرکم؛ نهج البلاغه، نامه 47
Mahsan.parsiblog.com

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد