matrix
3rd January 2010, 11:23 PM
پسر بچه ای وارد یك بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یك لیوان آب برایش آورد. پسربچه پرسید:«یك بستنی میوه ای چند است؟» پیشخدمت پاسخ داد: « 50 سنت.» پسربچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن كرد. بعد پرسید: «یك بستنی ساده چند است؟»
در همین حال، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد: « 35 سنت.»
پسر دوباره سكه هایش را شمرد و گفت: « لطفا یك بستنی ساده.» پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال كار خود رفت. پسرك نیز پس از خوردن بستنی، پول را به صندوق پرداخت ورفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت، از آنچه دید، شوكه شد. آنجا در كنار ظرف خالی بستنی، دو سكه 5 سنتی و 5 سكه 1 سنتی گذاشته شده بود- برای انعام پیشخدمت.
در همین حال، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد: « 35 سنت.»
پسر دوباره سكه هایش را شمرد و گفت: « لطفا یك بستنی ساده.» پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال كار خود رفت. پسرك نیز پس از خوردن بستنی، پول را به صندوق پرداخت ورفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت، از آنچه دید، شوكه شد. آنجا در كنار ظرف خالی بستنی، دو سكه 5 سنتی و 5 سكه 1 سنتی گذاشته شده بود- برای انعام پیشخدمت.