PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ماجراي راننده مسيحي كه از مرگ نجات يافت و اسلام آورد(كرامات قمربني هاشم در ميان ساير اديان)



moji5
29th December 2009, 05:27 AM
خبرگزاري فارس: يك راننده تريلي ارمني كه در سراشيبي جاده ترمز بريده بود،‌ گفت «با خود نذر كردم كه اگر حضرت عباس مسلمانان نجاتم داد، من هم مسلمان مي‌شوم».
http://media.farsnews.com/Media/8810/Images/jpg/A0787/A0787325.jpg

به گزارش خبرنگار باشگاه خبري فارس «توانا»، حاج ابوالحسن شكري در روز 18 صفر 1418 هجري قمري از حاج رضا نظري كهكي نقل كرد: بين اراك و بروجرد گردنه‌اي وجود دارد كه به گردنه زاليان معروف است. روزي ديدم يك تريلي 24 تن آهن بار كرده و در قسمت شيب جاده، وسط راه ايستاده است. راننده هم يك ارمني بود كه او را مي‌شناختم. به وي گفتم «موسيو! از وسط جاده كنار برو، چرا اينجا ايستاده‌اي؟»
او گفت: «داستاني دارم و از وسط جاده هم كنار نمي‌روم» و بعد چنين توضيح داد: «از سر گردنه كه سرازير شدم، پا روي ترمز گذاشتم، اما ديدم كه ماشين ترمز ندارد. گفتم: خدايا! ما كه كسي را نداريم پيش تو واسطه قرار دهيم، ولي اين مسلمانان هرجا گير مي‌كنند، حضرت عباس عليه السلام را صدا مي‌زنند. با خود نذر كردم كه اگر حضرت عباس مسلمانان نجاتم داد، من هم مسلمان مي‌شوم. ناگهان ديدم كه ماشين ايستاد. چه شد،‌ نمي‌دانم، ولي ديدم ماشين شيلنگ بادش اشكال پيدا كرده است. ماشين يك دفعه جيك جيك‌اش بلند شد و توقف كرد. من ماشين را از جاي آن تكان نمي‌دهم، زيرا اول مي‌خواهم بروم بروجرد مسلمان بشوم، بعد بيايم ماشين را حركت داده و بروم».
شخص ارمني فوراً به بروجرد رفت و دين مسلمان و مذهب شيعه را انتخاب كرد و سپس آمده، ماشين را حركت داد و برد.

* يك دست آمد جلو ماشين و ماشين را در جا نگه داشت!

حجت‌الاسلام حاج سيدمحمد سيدعبداللهي، از روحانيون حوزه علميه قم، طي نامه‌اي در تاريخ 16 آبان 75 خطاب به حجت‌الاسلام حاج شيخ علي رباني خلخالي، نويسنده كتاب «چهره درخشان قمر بني هاشم عليه السلام» نوشته است: با مطالعه كراماتي كه از حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام نسبت به افراد مختلف نقل كرده‌ايد، داستان زير به يادم آمد: سال گذشته در شب ولادت با سعادت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در سالن اجتماعات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم جشني برگزار بود و حجت‌الاسلام واعظي، سرپرست اعزام مبلغ، درباره شخصيت آن بزرگوار سخنراني مي‌كرد. در ضمن سخنانش گفت: «در يكي از سال‌ها دهه عاشورا براي تبليغ به اهواز رفته بودم. بعدازظهر عاشورا به منزل مرحوم آيت‌الله بهبهاني رفتم.
در آنجا يك نفر خدمت آقا آمد و گفت: من مي‌خواهم مسلمان بشوم. آقا از او پرسيد: دين تو چيست و چرا مي‌خواهي مسلمان بشوي؟ او گفت: دين من مسيحي و شغلم راننده تريلي است. امروز صبح از خرمشهر تيرآهن بار زده بودم و عازم تهران بودم. به اهواز كه رسيدم، ديدم جمعيت زيادي سياه پوشيده‌اند و به سر و سينه مي‌زنند. عده‌اي هم در دست‌هايشان كاسه‌هاي آب بود و مي‌گفتند: يا عباس! ‌يا سقا! يا ابالفضل العباس عليه السلام! چون خيابان‌ها مملو از جمعيت بود، ماشين را كنار خيابان پارك كردم و مدتي به تماشاي آن صحنه‌ها پرداختم تا اينكه خيابان مقداري خلوت شد و من مجدداً حركت كردم. در راه همين طور به سرعت مي‌رفتم تا به يك سرازيري رسيدم. خواستم سرعت ماشين را كم كنم، پا را روي ترمز گذاشتم، ولي هرچه فشار دادم، فايده نكرد. با خود گفتم: اگر از سمت روبرو ماشين بيايد و من با او تصادف كنم، چكار بايد بكنم؟
يك دفعه يادم افتاد مردم در اهواز يا عباس، يا سقا، يا ابوالفضل العباس عليه السلام مي‌گفتند. گفتم يا عباس! يا سقا!‌ يا ابوالفضل مسلمانان! خودت به دادم برس! در همين حال ناگهان ديدم يك دست آمد جلو ماشين و ماشين را در جا نگه داشت! من ماشين را كنار جاده پارك كردم و اينك آمده‌ام خدمت شما تا مسلمان بشوم.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد