Victor007
24th December 2009, 10:57 AM
يك استاد روابط بينالملل آمريكا هولوكاست را يكي از 10 افسانه بزرگ صهيونيستها خواند كه مورخان و محققان غربي نيز آن را رد ميكنند.
http://media.farsnews.com/Media/8507/Images/jpg/A0231/A0231216.jpg
به گزارش فارس "عبدالله سيندي " در ابتداي مقاله خود كه پايگاه اينترنتي "راديو اسلام " آن را منتشر كرده است، پس از تعريف واژه هولوكاست (نابودي گسترده انسانها توسط انسانهايي ديگر كه منجر به كشتار عمده، خصوصاً بوسيله آتش ميشود)، هولوكاست كذايي آلمانيهاي نازي عليه يهوديان را دروغي بزرگ مينامد و مينويسد: اولين دروغ اين است كه نازيها "6 ميليون " يهودي را كشتهاند. اين رقم بسيار مبالغهآميز است. دومين دروغ اين است كه اين "6 ميليون " نفر ابتدا جمعآوري شدهاند سپس زندهزنده "آتش زده " يا "با گاز كشته شدهاند ". اين نيز دروغ است چرا كه هيچ سندي وجود ندارد كه نشان دهد در آلمان نازي يك يهودي زنده در اتاق گاز يا كوره آدمسوزي كشته يا آتش زده شده باشد.
نويسنده معتقد است تنها افرادي (يهودي يا غيريهودي) كه در اثر ابتلا به بيماريهاي خطرناكي مثل تيفوس مرده بودند در دوران آلمان نازي سوزانده و خاكستر ميشدند تا از همهگيري اين بيماريها جلوگيري شود. تعداد اين مردگان سوزانده شده بسيار كمتر از افسانه 6 ميليون است. سوزاندن يا خاكستر كردن اجساد كساني كه در اثر بيماريهاي مهلك مسري مردهاند عملي قانوني و رايج است كه آلمان نازي و ديگر كشورها براي جلوگيري از مبتلا شدن مردم انجام ميدادهاند. تاكنون هيچ كس اين نوع اعمال را غيرقانوني اعلام نكرده است.
استاد روابط بين الملل آمريكا تصريح ميكند: يهودياني هم با ابزارهاي متداول نازيها كشته شدهاند (يعني با گاز كشته نشده يا سوزانده نشدهاند) چندان بيشتر از تعداد بسيار زياد قربانيان غيريهودي كه با همان ابزارهاي نازيها كشته شده اند، نيست. با توجه به اينكه هيچ كس كشتار غيريهوديان به دست نازيها را "هولوكاست " نميداند، و در ادامه با تعجب آور خواندن اين مسأله مينويسد: چرا كشتار يهوديان با ابزارهاي متعارف توسط نازيها بايد تشكيل يك "هولوكاست " بدهد؟
نويسنده سپس با تاكيد بر اينكه اسرائيل از ابتدا با زور اسلحه حفظ شده است، بيان ميدارد: تمامي اعراب و مسلمانان (بعلاوه بسياري ديگر از مردم جهان) بخوبي ميدانند كه اسرائيل يك كشور غيرقانوني و نامشروع است. اسرائيل بر مبناي افسانهها و دروغهاي مشهور بسياري تأسيس شده و مرتكب اعمال و برنامههاي غيردموكراتيك و وحشيانهاي ميشود كه تنها ميتوان از طريق زور آنها را انجام داد.
عبدالله سيندي در ادامه به ده مورد از دروغها و افسانههاي صهيونيستها اشاره ميكند:
- يهوديان "ملت برگزيده خداوند " هستند.
- فلسطين "سرزمين موعود خداوند " تنها براي يهوديان است (علي رغم اين واقعيت كه مسيحيت در آنجا زاده شده است).
- "سرزمين موعود از نيل تا فرات گسترده شده است ".
- يهوديان در 2000 سال گذشته "بيخانمان " بودهاند تا اينكه در سال 1948 اسرائيل براي آنها ايجاد شد.
- تأسيس اسرائيل در سال 1948 "اجراي يك رسالت كتاب مقدس " بوده است.
- در طول 2000 سال گذشته اعراب "دشمن " يهوديان بودهاند (عليرغم اين واقعيت كه اعراب همواره از مسلمانان، مسيحيان و يهوديان تشكيل شدهاند).
- فلسطين "سرزميني خالي از سكنه " بوده است و هنگامي كه يهوديان صهيونيست غرب در سال 1948 اسرائيل را در آن تأسيس كردند، هيچ ساكن عربي در آن نبوده است.
- پيش از اينكه اسرائيل در سال 1948 تأسيس شود، يهوديان "مجاز " به انجام آزادانه آداب مذهبي خود در فلسطين نبودهاند.
- اسرائيل يك كشور "دموكراتيك " و "صلحجو " است (ولو اينكه جنگهاي وحشيانه و توسعهطلبانه زيادي را عليه اعراب برپا كرده، مسيحيان و مسلمانان عرب بومي را بطور برنامهريزي شده كشته و از سرزمين تاريخي خودشان، فلسطين، ريشهكن كرده، و در 57 سال گذشته دارايي هاي آنها را غارت كرده است).
- آلمان نازي در طول جنگ جهاني دوم با "سوزاندن و كشتن شش ميليون يهودي بوسيله گاز " مرتكب هولوكاست شده است.
سيندي بر اين باور است كه بسياري از غربيها لااقل با 9 مورد اول افسانههاي بالا موافق نيستند، ولي اكثر مردم غرب عموماً آخرين ادعاي يهودي/صهيونيستي در مورد "هولوكاست " كذايي را بدون هيچ اعتراضي پذيرفتهاند گويي كه اين يك "حقيقت الهي " است. او ميافزايد: غربيهاي تحصيلكرده و بيسواد به يك صورت در مورد دروغ بزرگ هولوكاست فكر ميكنند چه راست افراطي باشند (مثل بنيادگرايان مسيحي) يا از به اصطلاح "ميانهروها " باشند و يا حتي از چپ افراطي (مثل سوسياليستها يا كمونيستها) باشند.
اين استاد علوم سياسي در ادامه مقاله خود، ضمن رد آزادي بيان در آمريكا، آن را صرفاً يك ادعا دانسته و معتقد است: گرچه آمريكا معتقد است كه يك كشور آزاد است كه در آن اولين لايحه قانون اساسي آمريكا تضمين كننده آزادي بيان براي تمامي كساني است كه ميخواهند بطور منطقي و عقلاني ديدگاهشان را در مورد هر موضوعي بيان كنند، "هولوكاست " كذايي صريحاً يك استثنا در اين قانون است. در حاليكه حمله و انتقاد از سوي هر كسي در آمريكا عليه دولت اين كشور، رئيس جمهور، عيسي مسيح يا حتي خدا، مجاز است، حمله يا اظهارنظر انتقادي علني (برخلاف اظهار نظر مخفيانه) از سوي هركسي در آمريكا نسبت به لابي قدرتمند يهود يا "هولوكاست " كذايي در سرزمين "آزادي " مجاز نيست. هركه جرأت آن را دارد كه بطور علني مطلبي انتقادي در مورد نفوذ يهود يا صهيونيسم در آمريكا بگويد يا بنويسد سريعاً به عنوان "نژادپرست " يا "يهودستيز " مورد انتقاد شديد قرار ميگيرد و بايد بهاي سنگين آن را با آسيبي كه به شهرت و حرفهاش وارد ميشود بپردازد، همانطور كه هنرپيشگاني مثل "مارلون براندو " و "وانسا ردگريو " اين مسير سخت را پيمودند. برخي اوقات بهاي سخن گفتن عليه صهيونيستها در سرزمين "آزادي "، مرگ است، همانطور كه در مورد "آلكس اوده "، رخ داد، او يك عرب-آمريكايي بود كه در سال 1985 در دفتر ADC (كميته عربي ضدتبعيض) در كاليفرنياي جنوبي، بطرز وحشيانهاي كشته شد.
نويسنده سپس ميافزايد: گرچه يهوديان آمريكا بر اساس بهترين برآوردها تنها يك اقليت كوچك حدود 2 تا 3 درصدي از كل جمعيت آمريكا را تشكيل ميدهند، ولي انسان در شگفت ميماند كه آيا آمريكا به واقع يك كشور مسيحي است يا يك كشور يهودي، خصوصاً وقتي بحث علني آزاد در مورد "هولوكاست " مطرح باشد.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل آمريكا به اين سؤال كه دروغپردازيهاي هولوكاست چرا و چگونه آغاز شد اين گونه پاسخ ميدهد: در جريان بخشهاي آخر جنگ جهاني دوم (1945-1939)، هنگامي كه مشخص شده بود كه شكست نظامي آلمان نازي نزديك است، رهبران صهيونيست در داخل و خارج از آمريكا، بيم اين را داشتند كه طرح استعمارگرانه آنها براي سرقت سرزمين مقدس فلسطين از اعراب، حمايت خود را از دست بدهد. عليرغم اين حقيقت كه نازيهاي ضديهود در شرف نابودي بودند (علاوه بر اينكه اكثر يهوديان اروپا پيش از آن در بين مردم همسان شده و با آرامش در كشورهاي غربي بومي خود زندگي ميكردند، از جمله در آمريكا كه بسياري از يهوديان آلماني و اروپاي شرقي به آنجا مهاجرت كرده بودند)، رهبران صهيونيست هنوز با نااميدي ميخواستند تا به هر هزينهاي طرح قديمي پيش از دوران نازي براي استعمار فلسطين عربي را ادامه دهند.
عبدالله سيندي در بخش ديگري از مقاله خود كه پايگاه اينترنتي "راديو اسلام " آن را منتشر كرده است، مينويسد: روشن است كه در طول ماههاي نتيجهگيري از جنگ جهاني دوم و پس از آن به دو دليل مهم، به مسئلهاي تأثرآور، دردناك و تكان دهنده نياز بود. اول اينكه طرح قديمي سالهاي 1897 (پيدايش سازمان جهاني صهيونيسم) و 1917 (بيانيه انگليسي بالفور) صهيونيسم براي استعمار فلسطين، حمايت و مشروعيت جهاني لازم را بدست آورد. دوم اينكه روحي تازه در كالبد صهيونيسم دميده شود به اين صورت كه يهوديان غيرصهيونيست و بيتفاوت غرب را به حاميان صهيونيسمي تبديل كند كه در حال تأسيس يك كشور "منحصراً " يهودي در سرزمين مهم و مقدس عربي فلسطين براي يهوديان غربي به اصطلاح "بيخانمان " بود. در اينجا بايستي اشاره شود كه غرب از زمان جنگهاي خونبار صليبي گذشته (1291-1095) بر آن بود كه فلسطين را از اعراب بگيرد.
در ادامه اين مقاله ميخوانيم: رهبران صهيونيسم در داخل و خارج از آمريكا، براي بدست آوردن حمايت، دلسوزي و همدردي جهاني از طرح استعمار فلسطين عربي، ناگهان شروع به نقل داستانهاي بشدت وحشتناك در اينباره كردند كه نازيها در پايان سال 1942 و نوامبر سال 1944 (يعني پنج ماه قبل از اينكه آدولف هيتلر در آوريل 1945 خودكشي كند) "شش ميليون " يهودي را در "اتاقهاي گاز "، "اجاقها " و "كورههاي آدمسوزي " در داخل و خارج از آلمان "سوزانده " يا "خفه كردهاند ". صهيونيستها همچنين افزودند كه نازيها از پوست، چربي و موهاي يهوديان "نابودشده "، "كود "، "لامپ "، "كيفدستي "، "طناب " و "صابون " ميساختهاند.
اولين كسي كه به اين اطلاعات وحشتناك در مورد "هولوكاست " كذايي و "نابودسازي شش ميليون يهودي " اشاره كرد، خاخام صهيونيست، اسرائيل "گلدشتاين " بود. او در 13 دسامبر سال 1942 اين ادعاي ماجراجويانه را بيان كرد. پس از پايان جنگ جهاني دوم، ادعاي بررسي نشده گلدشتاين از سوي رهبران صهيونيست در داخل و خارج از آمريكا و همدردهاي آنها در سراسر جهان بطور گستردهاي تكرار شد.
نويسنده سپس ادعاي هولوكاست را در ارائه "قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل " در 29 نوامبر 1947 براي مشروعيت بخشيدن به تأسيس كشور صهيونيستي برخلاف خواست بوميان عرب، سودمند دانسته و اشاره ميكند كه اين قطعنامه "سازمان ملل " كه با فشار آمريكا بر اعضاي سازمان ملل طراحي شده بود، با 33 رأي موافق، 13 رأي مخالف و 10 رأي ممتنع تصويب شد.
وي با تاكيد بر اينكه دانشمندان و مورخان غربي در اروپا و آمريكا هولوكاست را تبليغات دروغين برنامهريزي شده دوران جنگ صهيونيستها ميدانند، ميافزايد: آنها "هولوكاست " را با ديگر تبليغات اين چنيني در جريان ديگر جنگها مقايسه ميكردند مثل تبليغات دروغيني كه در دوران جنگ جهاني اول منتشر شده بود و آلمانها را متهم به "خوردن اجساد بلژيكيها، پرتاب كردن آنها به آسمان و سوراخ كردن اين اجساد با سرنيزه " ميكرد. در ادامه مقاله از قول "دكتر آرتور بوتز " استاد آمريكايي دانشگاه "نورثوسترن " آمده است: صهيونيستها، خصوصاً كنگره جهاني يهود، مهملات خود در مورد هولوكاست را به دولتهاي متفقين، خصوصاً دولت آمريكا ارائه كرده و خواهان تصديق اين مهملات شدهاند.
اين مقاله ميافزايد: گرچه صهيونيستها و حاميان آنها همواره هركسي را كه "هولوكاست " را انكار كند، "راستگرا " يا "نژادپرست " مينامند، اما حقيقت امر اين است كه از اواسط دهه 1940 بسياري از دانشمندان و مورخان غربي و غيرغربي، با حرفههاي گوناگون و زمينههاي اعتقادي و عقايد سياسي مختلف (ازجمله يهوديان)، بطور مطلق، "نسلكشي " و "اتاقهاي گاز " ادعايي دوران نازي و تعداد غيرقابلقبول "شش ميليون " قرباني را رد كردهاند.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل آمريكا با تأكيد بر اينكه دانشمندان و مورخاني مثل دكتر "بوتز "، منكر اين حقيقت نشدهاند كه يهوديان و غيريهوديان بسياري در آلمان نازي و مناطقي كه در طول جنگ جهاني دوم تحت تصرف اين كشور بوده است، در داخل و خارج از اردوگاههاي وحشتناك اسرا، كشته و اعدام شدهاند، بيان ميكند: آنچه كه آنها رد ميكنند، اين "هولوكاست " كذايي است. آنها عدد "شش ميليون " و شيوه كشتن يهوديان را رد ميكنند. اين منكران هولوكاست همگي شش نكته اساسي زير را قبول دارند:
اينكه "هولوكاست " كذايي و داستان "شش ميليون " نفر قرباني، از سوي خود صهيونيستها و نه مقامات دولتي يا منابع مستقل ديگر سرچشمه گرفته است.
نه كنفرانس "يالتا " در سال 1945 (نشست رهبران روسيه، آمريكا و انگليس)، نه "واتيكان "، و نه حتي "صليب سرخ بينالملل "، عليه هولوكاست يا افسانه شش ميليون سخن نگفتهاند و هيچ يك نيز دليلي براي آن ارائه نكردهاند.
در هيچ كدام از سه خاطره مهم دوران جنگ جهاني دوم، يعني خاطرات رهبر فرانسه "چارلز ديگاول "، رهبر انگلستان "وينستون " "چرچيل " و رهبر آمريكا "دوايت آيزنهاور "، هيچ اشارهاي به هولوكاست نشده است.
دادگاههاي پس از جنگ جهاني دوم "نورنبرگ " در آلمان، كه خودبهخود ادعاي شش ميليون صهيونيستها را "پذيرفته " بود چيزي بيشتر از پيگردهاي سياسي جانبدارانه و غيرمنصفانهاي كه از سوي قدرتهاي پيروز اجرا ميشد نبود.
تنها "اعترافنامه " موجود در مورد "سوزاندن و كشتار با گاز يهوديان " در 5 آوريل 1946 از سوي سرهنگ "رادولف فرانز هاس "، فرمانده نازي اردوگاه "آشويتس " بيان شده و او اين اعترافات را پس از شكنجه زير دست شش افسر پليس آگاهي گفته است؛ گروهبان برنارد "كلارك "، يكي از اين شكنجهگران بعدها اين مسئله را تأييد كرد.
بهترين برآوردها در مورد تعداد يهودياني كه در داخل و خارج از اردوگاههاي وحشتناك آلمان مرده يا كشته شدهاند (نه با "گاز " يا در "كورههاي آدمسوزي ") و يا جان خود را در اثر وحشيگريهاي نازيها، گرسنگي، بيماري معلوليتهاي ناشي از جنگ يا ديگر دلايل از دست دادهاند، از 300.000 تا 500.000 (و نه شش ميليون نفر) است. بايد اشاره داشت كه در طول جنگ جهاني دوم حدود 74 ميليون نفر مردهاند كه اكثريت قاطعي از آن را غيريهوديان تشكيل ميدهند، و غيرنظاميان شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي ژاپن كه در بمباران به خاكستر تبديل شدند نيز بخشي از اين تعداد هستند.
سيندي در ادامه مقاله مينويسد: "پل راسينيه "، جغرافيدان فرانسوي (كه به نام "پدر مكتب تاريخ حقيقي هولوكاست ناميده شده است)، در سال 1945 به عنوان يك سوسياليست به مجلس ملي فرانسه راه يافت، در سال 1948 كتابي با نام "عبور از استوا " نوشت كه در آن تجربيات وحشتناكي كه بين سالهاي 1943 تا 1945 به عنوان يك زنداني سياسي چپگرا در اردوگاههاي اسراي جنگي "بوخنوالد " و "دورا " داشته را بازگو كرده است. او در اين كتاب و كتابهاي بسيار ديگري كه پس از آن منتشر شد مثل كتاب داستان هولوكاست و دروغهاي "اليسز "، "هولوكاست "، "اتاقهاي گاز " و رقم "شش ميليون " را قوياً رد كرده است. راسينيه در عين حاليكه ادعاي "نابودسازي " يهوديان توسط نازيها را كاملاً رد كرده، با نگاهي سخاوتمندانه برآورد كرده است كه بين سالهاي 1933 تا 1945، احتمالاً يك ميليون يهودي در اثر سياستهاي وحشيانه گوناگون مستقيم و غيرمستقيم نازيها مثل غوغاي اخراج يهوديان، شرايط سخت كارگران، بازداشتگاهها، سوءتغذيه، بيماري، همهگيري و از همه مهمتر خود جنگ جهاني دوم، از بين رفتهاند.
استاد روابط بين الملل و علوم سياسي آمريكا همچنين بيان ميدارد: يك فرانسوي ديگر به نام روبرت "فوريسون "، استاد سابق دانشگاه "ليون "، نيز هولوكاست كذايي نازيها را رد كرده و تمامي كساني كه "اتاقهاي گاز نازي " را طراحي يا توصيف كردهاند، به چالش كشيده است؛ او كتاب مشهور خاطرات "آنه فرانك " را يك دروغ بزرگ دانسته است؛ و موزه يادمان هولوكاست در واشنگتن را "يك شكست مفتضحانه تاريخي " ناميده است.
عبدالله سيندي در بخشهاي پاياني مقاله خود مينويسد: در حاليكه براي شش ميليون كشته فرضي يهودي توسط نازيهاي آلماني در اتاقهاي گاز يك موزه يادمان هولوكاست در آمريكا وجود دارد، در هيچ جاي اين كشور موزه يادمان هولوكاست، مركز غرامت يا حتي عذرخواهي بخاطر كشتار دهها ميليون بومي آمريكايي يا سياهپوست آمريكايي كه در جريان بزرگترين هولوكاست واقعي جهان مثل حيوان، به دست آمريكايي-اروپاييها قتل عام شدند وجود ندارد. به گفته "وارد چرچيل "، استاد آمريكايي، روي هم رفته احتمالاً بيش از يكصد ميليون بومي، در دوران "متمدن سازي " مداوم نيمكره غربي توسط اروپاييان، نابود شدهاند. استاد ديگر آمريكايي، "ديويد استانارد " مينويسد كه بين 40 تا 60 ميليون سياهپوست آمريكايي در اثر وحشيگريهاي سيستم بردهداري اروپايي-آمريكايي جان خود را از دست دادهاند.
نويسنده در ادامه به سخنان "دكتر آرتور بوتز " در كتاب محققانه و مستند دروغ بزرگ قرن بيستم استناد ميكند كه در پروندهاي عليه نابودسازي فرضي يهوديان اروپا آورده است: در جريان جنگ جهاني دوم، حتي مقامات وزارت كشور آمريكا مثل "بريكنريج لانگ " و همكارانش "... تمام صحبتها در مورد "نابودسازي " را تنها يك پروپاگاند ابداعي براي دوران جنگ مثل داستانهايي كه در جريان جنگ جهاني اول ساخته شدند، مي دانستند. به بيان دكتر بوتز اتاقهاي گاز، تنها پروپاگاندهاي افسانهاي دوران جنگ هستند كه كاملاً شبيه به مهملاتي است كه در دوران جنگ جهاني اول از سوي "لرد بريك " گفته شده است.
دكتر بوتز همچنين نشان داده است كه تعداد كل زندانياني كه در كل سيستم اردوگاههاي اسراي جنگي آلمان بودهاند، اعم از يهودي و غيريهودي (چراكه هيچ اردوگاه مخصوصي براي يهوديان وجود نداشته)، حدود 224.000 در سال 1943 و 524.000 در سال 1944 بوده است. علاوه براين دكتر بوتز اشاره داشته است كه "هنريش هيملر "، دومين فرد قدرتمند در آلمان نازي (كه به ظاهر در 23 مي سال 1945 هنگامي كه در اسارت انگليسيها بوده "با مسموم كردن خود، خودكشي كرده است ") چند هفته پيش از پايان جنگ جهاني دوم در مصاحبهاي با نماينده كنگره جهاني يهود اظهار داشته است كه:
"ما براي متوقف ساختن همهگيري "تيفوس " مجبور شديم كه اجساد تعداد بسياري از مردم را كه بواسطه اين بيماري مرده بودند، بسوزانيم. به اين منظور مجبور به ساخت كوره مردهسوزي شديم كه بخاطر آن اكنون طناب دار ما را مهيا كردهاند.
در نهايت دكتر بوتز ثابت ميكند كه هيچ مدرك مستند ملموسي از نازيها وجود ندارد كه مستقيماً نشان دهنده هر نوع برنامهاي براي "نابودسازي " باشد. او اشاره ميكند كه حتي دكتر "آريه لئون كوبوي " از مركز اسرائيلي اسناد يهود در تلآويو، در سال 1960 تصديق كرده است كه "هيچ سندي با امضاي "هيتلر "، "هيملر " يا "هايدريش " وجود ندارد كه در مورد نابودسازي يهوديان باشد ... در نامهاي كه از "گورينگ " به هايدريش در خصوص راهحل نهايي مسئله يهوديان فرستاده شده است واژه "نابودسازي " بكار نرفته است.
نويسنده يهودي فرانسوي، "الگا ورمسر-ميگوت " نيز در كتاب سيستم اردوگاههاي نازي در سال 1968 مينويسد:
همانطور كه هيچ ... دستوري مبني بر نابودسازي با گاز در آشويتس وجود ندارد، هيچ دستوري نيز براي متوقف ساختن آن در نوامبر 1944 موجود نيست. نه در دادگاه نورنبرگ، نه در دادگاههاي حاشيهاي، نه در دادگاه "هِس " در "كراكو " نه در دادگاه "آيشمن " در اسرائيل، نه در دادگاه فرماندهان اردوگاهها در نوامبر 1945 در فرانكفورت و دادگاه آگوست 1946 در مورد ارقام ثانوي "آشويتس "، در هيچ كدام دستور شناخته شدهاي كه در تاريخ 22 نوامبر 1942 به امضاي هيملر رسيده باشد و مبني بر اين باشد كه نابودسازي يهوديان با گاز متوقف شود، وجود ندارد.
علاوه براين دكتر "آوستين آپ " استاد آمريكايي ادبيات انگليسي در دانشگاه "اسكرانتون " و "كالج لاساله "، در كتاب فريب شش ميليوني: تهديد مردم آلمان به خاطر نشانههايي سخت از جنازههاي تقلبي، چهار نكته اساسي زير را توضيح داده است:
اينكه آنچه "راهحل نهايي " هيتلر براي مسئله يهوديان ناميده ميشود، به معناي "نابودسازي " آنان نبوده بلكه اخراج يا بيرون كردن آنها از آلمان بوده است، آنچه اين مسئله را ثابت ميكند همكاري آزاد و تشويق خود صهيونيستها است كه از يهوديان آلمان ميخواستند كه به يهوديان ديگر نقاط جهان پيوسته و كشور بومي خود را ترك كنند تا در فلسطين ساكن شده و آنجا را استعمار كنند (اين برنامه صهيونيستها از سال 1897 و مطابق با بيانيه انگليسي سال 1917 بالفور بوده است). مطلقاً هيچ فرد زندهاي (چه يهودي و چه غيريهودي) در اردوگاههاي اسراي جنگي آلمان، ازجمله آشويتس (كه به ظاهر مركز اصلي "نابودسازي " بوده است) "با گاز كشته نشده " يا "سوزانده " نشده است.
به اعتقاد نويسنده يهودياني كه به دست نازيها جان خود را از دست دادهاند يا به خاطر بيماريهاي همهگير مردهاند و يا به اين دليل كشته شدهاند كه شورشي، جاسوس، خرابكار يا جنايتكار بودهاند و يا در غير اينصورت قربانيان انتقامها و تلافيهاي تأسفبار اما بطور بينالمللي قانوني آلمانها بودهاند. صهيونيستها و حاميان آمريكايي آنها در داخل و خارج از صنعت سينما و رسانه آمريكا، كه دائماً رقم "شش ميليون " را بكار ميبرند نتوانستهاند كمترين سندي براي اثبات ادعاي خود بيابند.
اين استاد روابط بين الملل آمريكا علاوه بر موارد فوق ديگر دانشمنداني را كه هولوكاست را رد كرده اند ذكر ميكند و مينويسد: غربيها نيز ادعاهاي داستان هولوكاست را رد كردهاند. در ميان آنها نام اين دو آمريكايي به چشم ميخورد: سرهنگ "جان بيتي " از سرويس اطلاعات نظامي وزارت دفاع آمريكا در جنگ جهاني دوم كه در كتاب "پوشش آهني بر روي آمريكا "، افسانه "شش ميليون " را تمسخر كرده است، و دكتر "ديويد لسلي هوگان "، استاد سابق دانشگاه كاليفرنيا در "بركلي ". در ميان مورخان انگليسي كه هولوكاست را رد كردهاند به اين دو نفر ميتوان اشاره كرد: "ديويد ايروينگ " نويسنده پروفروشترين كتاب در زمينه هولوكاست، و "ريچارد هاروود " كه در سال 1947 كتابي با عنوان "آيا واقعاً شش ميليون نفر مردهاند؟ حقيقت از دست رفته " را منتشر كرد. لااقل سه دانشمند آلماني، هولوكاست را رد كردهاند. از جمله دكتر "ويلهلم استيجليك " كه كتاب "آشويتس: يك قاضي به دنبال مدرك " را نوشته است، "اميل آرتز " نويسنده كتاب "جدول ضرب جادوگران، دروغ است "، و نيز "كريستفرسن " نويسنده كتاب "دروغ آشويتس ".
از ميان منكران ژاپني هولوكاست ميتوان به اين دو اشاره كرد: دكتر "ماسانوري نيشيوكا " نويسنده مقاله برجسته ده صفحهاي با عنوان "بزرگترين تابوي تاريخ پس از جنگ: هيچ اتاق گازي در آلمان نازي وجود نداشته است " در مجله ژاپني "ماركوپولو " (فوريه 1995)، و بهترين نويسنده ژاپني "ماسامي اونو " كه هولوكاست را توصيف كرده و خاطرات "آنه فرانك " را دروغ خوانده است.
ديگر منكران برجسته هولوكاست شامل دو كانادايي به نام "ارنست زاندل " كه يك ناشر است، "جان بال " زمين شناس متخصص عكسهاي هوايي؛ معلم راستگراي سوئيسي "يورگن گراف "؛ متخصص ايتاليايي اسناد، "كارلو ماتوينو "؛ نويسنده چپگراي فرانسوي و عضو سابق حزب كمونيست فرانسه، "روژه گارودي " كه كتاب "كشف افسانههاي سياست اسرائيل " او در سال 1995 توسط "پير گيلام " منتشر شد، هستند.
در كنار نويسنده يهودي الگا ورسمر-ميگوت كه قبلاً به او اشاره شد، يهوديان غربي ديگري نيز هستند كه بطور مطلق منكر اين امر شدهاند كه دولت نازي به كشتار يهوديان با "گاز " دست زده و يا اصلاً در انديشه چنين كاري بوده است. از اين جمله ميتوان به ناشر سوئدي "ديتليب فلدرر " از پژوهشنامه اطلاعاتي يهود، "ديويد كول " آمريكايي و دانشمند آلماني "ژزف گينسبرگ "، اشاره كرد.
در ادامه اين مقاله آمده است: در واقع كساني كه هولوكاست را به چالش كشيدهاند حتي در خود هاليوود نيز يافت ميشوند، يعني جايي كه يهوديان بزرگترين استوديوهاي فيلم مثل "كلمبيا "، "مترو-گلدوين-مير "، "پارامونت "، "فوكس قرن بيستم "، "يونيورسال " و "برادران وارنر " را تأسيس كردهاند. به عنوان مثال در سال 1983 "روبرت ميشم " هنرپيشه برجسته آمريكايي، در مصاحبهاي در مجله "اسكوير "، هولوكاست را تمسخر كرد. هنگامي كه از او در مورد كشتار شش ميليون يهودي توسط نازيها سوال شد او پاسخ داد: يهوديان اين مسئله را ميگويند، ولي مردم آن را انكار ميكنند.
اين استاد علوم سياسي در پايان مقالهاش مقبوليت و همدردي گسترده عمومي در سراسر غرب با رژيم صهيونيستي را واقعه دروغين هولوكاست ميداند و اينطور نتيجه ميگيرد: هولوكاست منجر به تأسيس وحشيانه كشور بيگانه اسرائيل در سرزمين عربي فلسطين در سال 1948 شده و هزينه بسيار غمانگيز آن را مسلمانان و مسيحيان بومي بيگناه فلسطين پرداختهاند. در نتيجه، چه نازيها يك يهودي را كشته باشند و چه شش ميليون يهودي (و با هر وسيله و روشي كه اين كار را انجام داده باشند)، آلمانها -و مطمئناً نه اعراب فلسطيني- بايستي هزينه اين هولوكاست كذايي را بپردازند. اگر بطور منطقي سخن بگوييم، كشور نامشروع و غيرقانوني يهودي/صهيونيستي اسرائيل كه باعث مرگ و بدبختي اعراب شده است بايد در جايي در آلمان (و نه فلسطين) تأسيس ميشد.
http://media.farsnews.com/Media/8507/Images/jpg/A0231/A0231216.jpg
به گزارش فارس "عبدالله سيندي " در ابتداي مقاله خود كه پايگاه اينترنتي "راديو اسلام " آن را منتشر كرده است، پس از تعريف واژه هولوكاست (نابودي گسترده انسانها توسط انسانهايي ديگر كه منجر به كشتار عمده، خصوصاً بوسيله آتش ميشود)، هولوكاست كذايي آلمانيهاي نازي عليه يهوديان را دروغي بزرگ مينامد و مينويسد: اولين دروغ اين است كه نازيها "6 ميليون " يهودي را كشتهاند. اين رقم بسيار مبالغهآميز است. دومين دروغ اين است كه اين "6 ميليون " نفر ابتدا جمعآوري شدهاند سپس زندهزنده "آتش زده " يا "با گاز كشته شدهاند ". اين نيز دروغ است چرا كه هيچ سندي وجود ندارد كه نشان دهد در آلمان نازي يك يهودي زنده در اتاق گاز يا كوره آدمسوزي كشته يا آتش زده شده باشد.
نويسنده معتقد است تنها افرادي (يهودي يا غيريهودي) كه در اثر ابتلا به بيماريهاي خطرناكي مثل تيفوس مرده بودند در دوران آلمان نازي سوزانده و خاكستر ميشدند تا از همهگيري اين بيماريها جلوگيري شود. تعداد اين مردگان سوزانده شده بسيار كمتر از افسانه 6 ميليون است. سوزاندن يا خاكستر كردن اجساد كساني كه در اثر بيماريهاي مهلك مسري مردهاند عملي قانوني و رايج است كه آلمان نازي و ديگر كشورها براي جلوگيري از مبتلا شدن مردم انجام ميدادهاند. تاكنون هيچ كس اين نوع اعمال را غيرقانوني اعلام نكرده است.
استاد روابط بين الملل آمريكا تصريح ميكند: يهودياني هم با ابزارهاي متداول نازيها كشته شدهاند (يعني با گاز كشته نشده يا سوزانده نشدهاند) چندان بيشتر از تعداد بسيار زياد قربانيان غيريهودي كه با همان ابزارهاي نازيها كشته شده اند، نيست. با توجه به اينكه هيچ كس كشتار غيريهوديان به دست نازيها را "هولوكاست " نميداند، و در ادامه با تعجب آور خواندن اين مسأله مينويسد: چرا كشتار يهوديان با ابزارهاي متعارف توسط نازيها بايد تشكيل يك "هولوكاست " بدهد؟
نويسنده سپس با تاكيد بر اينكه اسرائيل از ابتدا با زور اسلحه حفظ شده است، بيان ميدارد: تمامي اعراب و مسلمانان (بعلاوه بسياري ديگر از مردم جهان) بخوبي ميدانند كه اسرائيل يك كشور غيرقانوني و نامشروع است. اسرائيل بر مبناي افسانهها و دروغهاي مشهور بسياري تأسيس شده و مرتكب اعمال و برنامههاي غيردموكراتيك و وحشيانهاي ميشود كه تنها ميتوان از طريق زور آنها را انجام داد.
عبدالله سيندي در ادامه به ده مورد از دروغها و افسانههاي صهيونيستها اشاره ميكند:
- يهوديان "ملت برگزيده خداوند " هستند.
- فلسطين "سرزمين موعود خداوند " تنها براي يهوديان است (علي رغم اين واقعيت كه مسيحيت در آنجا زاده شده است).
- "سرزمين موعود از نيل تا فرات گسترده شده است ".
- يهوديان در 2000 سال گذشته "بيخانمان " بودهاند تا اينكه در سال 1948 اسرائيل براي آنها ايجاد شد.
- تأسيس اسرائيل در سال 1948 "اجراي يك رسالت كتاب مقدس " بوده است.
- در طول 2000 سال گذشته اعراب "دشمن " يهوديان بودهاند (عليرغم اين واقعيت كه اعراب همواره از مسلمانان، مسيحيان و يهوديان تشكيل شدهاند).
- فلسطين "سرزميني خالي از سكنه " بوده است و هنگامي كه يهوديان صهيونيست غرب در سال 1948 اسرائيل را در آن تأسيس كردند، هيچ ساكن عربي در آن نبوده است.
- پيش از اينكه اسرائيل در سال 1948 تأسيس شود، يهوديان "مجاز " به انجام آزادانه آداب مذهبي خود در فلسطين نبودهاند.
- اسرائيل يك كشور "دموكراتيك " و "صلحجو " است (ولو اينكه جنگهاي وحشيانه و توسعهطلبانه زيادي را عليه اعراب برپا كرده، مسيحيان و مسلمانان عرب بومي را بطور برنامهريزي شده كشته و از سرزمين تاريخي خودشان، فلسطين، ريشهكن كرده، و در 57 سال گذشته دارايي هاي آنها را غارت كرده است).
- آلمان نازي در طول جنگ جهاني دوم با "سوزاندن و كشتن شش ميليون يهودي بوسيله گاز " مرتكب هولوكاست شده است.
سيندي بر اين باور است كه بسياري از غربيها لااقل با 9 مورد اول افسانههاي بالا موافق نيستند، ولي اكثر مردم غرب عموماً آخرين ادعاي يهودي/صهيونيستي در مورد "هولوكاست " كذايي را بدون هيچ اعتراضي پذيرفتهاند گويي كه اين يك "حقيقت الهي " است. او ميافزايد: غربيهاي تحصيلكرده و بيسواد به يك صورت در مورد دروغ بزرگ هولوكاست فكر ميكنند چه راست افراطي باشند (مثل بنيادگرايان مسيحي) يا از به اصطلاح "ميانهروها " باشند و يا حتي از چپ افراطي (مثل سوسياليستها يا كمونيستها) باشند.
اين استاد علوم سياسي در ادامه مقاله خود، ضمن رد آزادي بيان در آمريكا، آن را صرفاً يك ادعا دانسته و معتقد است: گرچه آمريكا معتقد است كه يك كشور آزاد است كه در آن اولين لايحه قانون اساسي آمريكا تضمين كننده آزادي بيان براي تمامي كساني است كه ميخواهند بطور منطقي و عقلاني ديدگاهشان را در مورد هر موضوعي بيان كنند، "هولوكاست " كذايي صريحاً يك استثنا در اين قانون است. در حاليكه حمله و انتقاد از سوي هر كسي در آمريكا عليه دولت اين كشور، رئيس جمهور، عيسي مسيح يا حتي خدا، مجاز است، حمله يا اظهارنظر انتقادي علني (برخلاف اظهار نظر مخفيانه) از سوي هركسي در آمريكا نسبت به لابي قدرتمند يهود يا "هولوكاست " كذايي در سرزمين "آزادي " مجاز نيست. هركه جرأت آن را دارد كه بطور علني مطلبي انتقادي در مورد نفوذ يهود يا صهيونيسم در آمريكا بگويد يا بنويسد سريعاً به عنوان "نژادپرست " يا "يهودستيز " مورد انتقاد شديد قرار ميگيرد و بايد بهاي سنگين آن را با آسيبي كه به شهرت و حرفهاش وارد ميشود بپردازد، همانطور كه هنرپيشگاني مثل "مارلون براندو " و "وانسا ردگريو " اين مسير سخت را پيمودند. برخي اوقات بهاي سخن گفتن عليه صهيونيستها در سرزمين "آزادي "، مرگ است، همانطور كه در مورد "آلكس اوده "، رخ داد، او يك عرب-آمريكايي بود كه در سال 1985 در دفتر ADC (كميته عربي ضدتبعيض) در كاليفرنياي جنوبي، بطرز وحشيانهاي كشته شد.
نويسنده سپس ميافزايد: گرچه يهوديان آمريكا بر اساس بهترين برآوردها تنها يك اقليت كوچك حدود 2 تا 3 درصدي از كل جمعيت آمريكا را تشكيل ميدهند، ولي انسان در شگفت ميماند كه آيا آمريكا به واقع يك كشور مسيحي است يا يك كشور يهودي، خصوصاً وقتي بحث علني آزاد در مورد "هولوكاست " مطرح باشد.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل آمريكا به اين سؤال كه دروغپردازيهاي هولوكاست چرا و چگونه آغاز شد اين گونه پاسخ ميدهد: در جريان بخشهاي آخر جنگ جهاني دوم (1945-1939)، هنگامي كه مشخص شده بود كه شكست نظامي آلمان نازي نزديك است، رهبران صهيونيست در داخل و خارج از آمريكا، بيم اين را داشتند كه طرح استعمارگرانه آنها براي سرقت سرزمين مقدس فلسطين از اعراب، حمايت خود را از دست بدهد. عليرغم اين حقيقت كه نازيهاي ضديهود در شرف نابودي بودند (علاوه بر اينكه اكثر يهوديان اروپا پيش از آن در بين مردم همسان شده و با آرامش در كشورهاي غربي بومي خود زندگي ميكردند، از جمله در آمريكا كه بسياري از يهوديان آلماني و اروپاي شرقي به آنجا مهاجرت كرده بودند)، رهبران صهيونيست هنوز با نااميدي ميخواستند تا به هر هزينهاي طرح قديمي پيش از دوران نازي براي استعمار فلسطين عربي را ادامه دهند.
عبدالله سيندي در بخش ديگري از مقاله خود كه پايگاه اينترنتي "راديو اسلام " آن را منتشر كرده است، مينويسد: روشن است كه در طول ماههاي نتيجهگيري از جنگ جهاني دوم و پس از آن به دو دليل مهم، به مسئلهاي تأثرآور، دردناك و تكان دهنده نياز بود. اول اينكه طرح قديمي سالهاي 1897 (پيدايش سازمان جهاني صهيونيسم) و 1917 (بيانيه انگليسي بالفور) صهيونيسم براي استعمار فلسطين، حمايت و مشروعيت جهاني لازم را بدست آورد. دوم اينكه روحي تازه در كالبد صهيونيسم دميده شود به اين صورت كه يهوديان غيرصهيونيست و بيتفاوت غرب را به حاميان صهيونيسمي تبديل كند كه در حال تأسيس يك كشور "منحصراً " يهودي در سرزمين مهم و مقدس عربي فلسطين براي يهوديان غربي به اصطلاح "بيخانمان " بود. در اينجا بايستي اشاره شود كه غرب از زمان جنگهاي خونبار صليبي گذشته (1291-1095) بر آن بود كه فلسطين را از اعراب بگيرد.
در ادامه اين مقاله ميخوانيم: رهبران صهيونيسم در داخل و خارج از آمريكا، براي بدست آوردن حمايت، دلسوزي و همدردي جهاني از طرح استعمار فلسطين عربي، ناگهان شروع به نقل داستانهاي بشدت وحشتناك در اينباره كردند كه نازيها در پايان سال 1942 و نوامبر سال 1944 (يعني پنج ماه قبل از اينكه آدولف هيتلر در آوريل 1945 خودكشي كند) "شش ميليون " يهودي را در "اتاقهاي گاز "، "اجاقها " و "كورههاي آدمسوزي " در داخل و خارج از آلمان "سوزانده " يا "خفه كردهاند ". صهيونيستها همچنين افزودند كه نازيها از پوست، چربي و موهاي يهوديان "نابودشده "، "كود "، "لامپ "، "كيفدستي "، "طناب " و "صابون " ميساختهاند.
اولين كسي كه به اين اطلاعات وحشتناك در مورد "هولوكاست " كذايي و "نابودسازي شش ميليون يهودي " اشاره كرد، خاخام صهيونيست، اسرائيل "گلدشتاين " بود. او در 13 دسامبر سال 1942 اين ادعاي ماجراجويانه را بيان كرد. پس از پايان جنگ جهاني دوم، ادعاي بررسي نشده گلدشتاين از سوي رهبران صهيونيست در داخل و خارج از آمريكا و همدردهاي آنها در سراسر جهان بطور گستردهاي تكرار شد.
نويسنده سپس ادعاي هولوكاست را در ارائه "قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل " در 29 نوامبر 1947 براي مشروعيت بخشيدن به تأسيس كشور صهيونيستي برخلاف خواست بوميان عرب، سودمند دانسته و اشاره ميكند كه اين قطعنامه "سازمان ملل " كه با فشار آمريكا بر اعضاي سازمان ملل طراحي شده بود، با 33 رأي موافق، 13 رأي مخالف و 10 رأي ممتنع تصويب شد.
وي با تاكيد بر اينكه دانشمندان و مورخان غربي در اروپا و آمريكا هولوكاست را تبليغات دروغين برنامهريزي شده دوران جنگ صهيونيستها ميدانند، ميافزايد: آنها "هولوكاست " را با ديگر تبليغات اين چنيني در جريان ديگر جنگها مقايسه ميكردند مثل تبليغات دروغيني كه در دوران جنگ جهاني اول منتشر شده بود و آلمانها را متهم به "خوردن اجساد بلژيكيها، پرتاب كردن آنها به آسمان و سوراخ كردن اين اجساد با سرنيزه " ميكرد. در ادامه مقاله از قول "دكتر آرتور بوتز " استاد آمريكايي دانشگاه "نورثوسترن " آمده است: صهيونيستها، خصوصاً كنگره جهاني يهود، مهملات خود در مورد هولوكاست را به دولتهاي متفقين، خصوصاً دولت آمريكا ارائه كرده و خواهان تصديق اين مهملات شدهاند.
اين مقاله ميافزايد: گرچه صهيونيستها و حاميان آنها همواره هركسي را كه "هولوكاست " را انكار كند، "راستگرا " يا "نژادپرست " مينامند، اما حقيقت امر اين است كه از اواسط دهه 1940 بسياري از دانشمندان و مورخان غربي و غيرغربي، با حرفههاي گوناگون و زمينههاي اعتقادي و عقايد سياسي مختلف (ازجمله يهوديان)، بطور مطلق، "نسلكشي " و "اتاقهاي گاز " ادعايي دوران نازي و تعداد غيرقابلقبول "شش ميليون " قرباني را رد كردهاند.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل آمريكا با تأكيد بر اينكه دانشمندان و مورخاني مثل دكتر "بوتز "، منكر اين حقيقت نشدهاند كه يهوديان و غيريهوديان بسياري در آلمان نازي و مناطقي كه در طول جنگ جهاني دوم تحت تصرف اين كشور بوده است، در داخل و خارج از اردوگاههاي وحشتناك اسرا، كشته و اعدام شدهاند، بيان ميكند: آنچه كه آنها رد ميكنند، اين "هولوكاست " كذايي است. آنها عدد "شش ميليون " و شيوه كشتن يهوديان را رد ميكنند. اين منكران هولوكاست همگي شش نكته اساسي زير را قبول دارند:
اينكه "هولوكاست " كذايي و داستان "شش ميليون " نفر قرباني، از سوي خود صهيونيستها و نه مقامات دولتي يا منابع مستقل ديگر سرچشمه گرفته است.
نه كنفرانس "يالتا " در سال 1945 (نشست رهبران روسيه، آمريكا و انگليس)، نه "واتيكان "، و نه حتي "صليب سرخ بينالملل "، عليه هولوكاست يا افسانه شش ميليون سخن نگفتهاند و هيچ يك نيز دليلي براي آن ارائه نكردهاند.
در هيچ كدام از سه خاطره مهم دوران جنگ جهاني دوم، يعني خاطرات رهبر فرانسه "چارلز ديگاول "، رهبر انگلستان "وينستون " "چرچيل " و رهبر آمريكا "دوايت آيزنهاور "، هيچ اشارهاي به هولوكاست نشده است.
دادگاههاي پس از جنگ جهاني دوم "نورنبرگ " در آلمان، كه خودبهخود ادعاي شش ميليون صهيونيستها را "پذيرفته " بود چيزي بيشتر از پيگردهاي سياسي جانبدارانه و غيرمنصفانهاي كه از سوي قدرتهاي پيروز اجرا ميشد نبود.
تنها "اعترافنامه " موجود در مورد "سوزاندن و كشتار با گاز يهوديان " در 5 آوريل 1946 از سوي سرهنگ "رادولف فرانز هاس "، فرمانده نازي اردوگاه "آشويتس " بيان شده و او اين اعترافات را پس از شكنجه زير دست شش افسر پليس آگاهي گفته است؛ گروهبان برنارد "كلارك "، يكي از اين شكنجهگران بعدها اين مسئله را تأييد كرد.
بهترين برآوردها در مورد تعداد يهودياني كه در داخل و خارج از اردوگاههاي وحشتناك آلمان مرده يا كشته شدهاند (نه با "گاز " يا در "كورههاي آدمسوزي ") و يا جان خود را در اثر وحشيگريهاي نازيها، گرسنگي، بيماري معلوليتهاي ناشي از جنگ يا ديگر دلايل از دست دادهاند، از 300.000 تا 500.000 (و نه شش ميليون نفر) است. بايد اشاره داشت كه در طول جنگ جهاني دوم حدود 74 ميليون نفر مردهاند كه اكثريت قاطعي از آن را غيريهوديان تشكيل ميدهند، و غيرنظاميان شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي ژاپن كه در بمباران به خاكستر تبديل شدند نيز بخشي از اين تعداد هستند.
سيندي در ادامه مقاله مينويسد: "پل راسينيه "، جغرافيدان فرانسوي (كه به نام "پدر مكتب تاريخ حقيقي هولوكاست ناميده شده است)، در سال 1945 به عنوان يك سوسياليست به مجلس ملي فرانسه راه يافت، در سال 1948 كتابي با نام "عبور از استوا " نوشت كه در آن تجربيات وحشتناكي كه بين سالهاي 1943 تا 1945 به عنوان يك زنداني سياسي چپگرا در اردوگاههاي اسراي جنگي "بوخنوالد " و "دورا " داشته را بازگو كرده است. او در اين كتاب و كتابهاي بسيار ديگري كه پس از آن منتشر شد مثل كتاب داستان هولوكاست و دروغهاي "اليسز "، "هولوكاست "، "اتاقهاي گاز " و رقم "شش ميليون " را قوياً رد كرده است. راسينيه در عين حاليكه ادعاي "نابودسازي " يهوديان توسط نازيها را كاملاً رد كرده، با نگاهي سخاوتمندانه برآورد كرده است كه بين سالهاي 1933 تا 1945، احتمالاً يك ميليون يهودي در اثر سياستهاي وحشيانه گوناگون مستقيم و غيرمستقيم نازيها مثل غوغاي اخراج يهوديان، شرايط سخت كارگران، بازداشتگاهها، سوءتغذيه، بيماري، همهگيري و از همه مهمتر خود جنگ جهاني دوم، از بين رفتهاند.
استاد روابط بين الملل و علوم سياسي آمريكا همچنين بيان ميدارد: يك فرانسوي ديگر به نام روبرت "فوريسون "، استاد سابق دانشگاه "ليون "، نيز هولوكاست كذايي نازيها را رد كرده و تمامي كساني كه "اتاقهاي گاز نازي " را طراحي يا توصيف كردهاند، به چالش كشيده است؛ او كتاب مشهور خاطرات "آنه فرانك " را يك دروغ بزرگ دانسته است؛ و موزه يادمان هولوكاست در واشنگتن را "يك شكست مفتضحانه تاريخي " ناميده است.
عبدالله سيندي در بخشهاي پاياني مقاله خود مينويسد: در حاليكه براي شش ميليون كشته فرضي يهودي توسط نازيهاي آلماني در اتاقهاي گاز يك موزه يادمان هولوكاست در آمريكا وجود دارد، در هيچ جاي اين كشور موزه يادمان هولوكاست، مركز غرامت يا حتي عذرخواهي بخاطر كشتار دهها ميليون بومي آمريكايي يا سياهپوست آمريكايي كه در جريان بزرگترين هولوكاست واقعي جهان مثل حيوان، به دست آمريكايي-اروپاييها قتل عام شدند وجود ندارد. به گفته "وارد چرچيل "، استاد آمريكايي، روي هم رفته احتمالاً بيش از يكصد ميليون بومي، در دوران "متمدن سازي " مداوم نيمكره غربي توسط اروپاييان، نابود شدهاند. استاد ديگر آمريكايي، "ديويد استانارد " مينويسد كه بين 40 تا 60 ميليون سياهپوست آمريكايي در اثر وحشيگريهاي سيستم بردهداري اروپايي-آمريكايي جان خود را از دست دادهاند.
نويسنده در ادامه به سخنان "دكتر آرتور بوتز " در كتاب محققانه و مستند دروغ بزرگ قرن بيستم استناد ميكند كه در پروندهاي عليه نابودسازي فرضي يهوديان اروپا آورده است: در جريان جنگ جهاني دوم، حتي مقامات وزارت كشور آمريكا مثل "بريكنريج لانگ " و همكارانش "... تمام صحبتها در مورد "نابودسازي " را تنها يك پروپاگاند ابداعي براي دوران جنگ مثل داستانهايي كه در جريان جنگ جهاني اول ساخته شدند، مي دانستند. به بيان دكتر بوتز اتاقهاي گاز، تنها پروپاگاندهاي افسانهاي دوران جنگ هستند كه كاملاً شبيه به مهملاتي است كه در دوران جنگ جهاني اول از سوي "لرد بريك " گفته شده است.
دكتر بوتز همچنين نشان داده است كه تعداد كل زندانياني كه در كل سيستم اردوگاههاي اسراي جنگي آلمان بودهاند، اعم از يهودي و غيريهودي (چراكه هيچ اردوگاه مخصوصي براي يهوديان وجود نداشته)، حدود 224.000 در سال 1943 و 524.000 در سال 1944 بوده است. علاوه براين دكتر بوتز اشاره داشته است كه "هنريش هيملر "، دومين فرد قدرتمند در آلمان نازي (كه به ظاهر در 23 مي سال 1945 هنگامي كه در اسارت انگليسيها بوده "با مسموم كردن خود، خودكشي كرده است ") چند هفته پيش از پايان جنگ جهاني دوم در مصاحبهاي با نماينده كنگره جهاني يهود اظهار داشته است كه:
"ما براي متوقف ساختن همهگيري "تيفوس " مجبور شديم كه اجساد تعداد بسياري از مردم را كه بواسطه اين بيماري مرده بودند، بسوزانيم. به اين منظور مجبور به ساخت كوره مردهسوزي شديم كه بخاطر آن اكنون طناب دار ما را مهيا كردهاند.
در نهايت دكتر بوتز ثابت ميكند كه هيچ مدرك مستند ملموسي از نازيها وجود ندارد كه مستقيماً نشان دهنده هر نوع برنامهاي براي "نابودسازي " باشد. او اشاره ميكند كه حتي دكتر "آريه لئون كوبوي " از مركز اسرائيلي اسناد يهود در تلآويو، در سال 1960 تصديق كرده است كه "هيچ سندي با امضاي "هيتلر "، "هيملر " يا "هايدريش " وجود ندارد كه در مورد نابودسازي يهوديان باشد ... در نامهاي كه از "گورينگ " به هايدريش در خصوص راهحل نهايي مسئله يهوديان فرستاده شده است واژه "نابودسازي " بكار نرفته است.
نويسنده يهودي فرانسوي، "الگا ورمسر-ميگوت " نيز در كتاب سيستم اردوگاههاي نازي در سال 1968 مينويسد:
همانطور كه هيچ ... دستوري مبني بر نابودسازي با گاز در آشويتس وجود ندارد، هيچ دستوري نيز براي متوقف ساختن آن در نوامبر 1944 موجود نيست. نه در دادگاه نورنبرگ، نه در دادگاههاي حاشيهاي، نه در دادگاه "هِس " در "كراكو " نه در دادگاه "آيشمن " در اسرائيل، نه در دادگاه فرماندهان اردوگاهها در نوامبر 1945 در فرانكفورت و دادگاه آگوست 1946 در مورد ارقام ثانوي "آشويتس "، در هيچ كدام دستور شناخته شدهاي كه در تاريخ 22 نوامبر 1942 به امضاي هيملر رسيده باشد و مبني بر اين باشد كه نابودسازي يهوديان با گاز متوقف شود، وجود ندارد.
علاوه براين دكتر "آوستين آپ " استاد آمريكايي ادبيات انگليسي در دانشگاه "اسكرانتون " و "كالج لاساله "، در كتاب فريب شش ميليوني: تهديد مردم آلمان به خاطر نشانههايي سخت از جنازههاي تقلبي، چهار نكته اساسي زير را توضيح داده است:
اينكه آنچه "راهحل نهايي " هيتلر براي مسئله يهوديان ناميده ميشود، به معناي "نابودسازي " آنان نبوده بلكه اخراج يا بيرون كردن آنها از آلمان بوده است، آنچه اين مسئله را ثابت ميكند همكاري آزاد و تشويق خود صهيونيستها است كه از يهوديان آلمان ميخواستند كه به يهوديان ديگر نقاط جهان پيوسته و كشور بومي خود را ترك كنند تا در فلسطين ساكن شده و آنجا را استعمار كنند (اين برنامه صهيونيستها از سال 1897 و مطابق با بيانيه انگليسي سال 1917 بالفور بوده است). مطلقاً هيچ فرد زندهاي (چه يهودي و چه غيريهودي) در اردوگاههاي اسراي جنگي آلمان، ازجمله آشويتس (كه به ظاهر مركز اصلي "نابودسازي " بوده است) "با گاز كشته نشده " يا "سوزانده " نشده است.
به اعتقاد نويسنده يهودياني كه به دست نازيها جان خود را از دست دادهاند يا به خاطر بيماريهاي همهگير مردهاند و يا به اين دليل كشته شدهاند كه شورشي، جاسوس، خرابكار يا جنايتكار بودهاند و يا در غير اينصورت قربانيان انتقامها و تلافيهاي تأسفبار اما بطور بينالمللي قانوني آلمانها بودهاند. صهيونيستها و حاميان آمريكايي آنها در داخل و خارج از صنعت سينما و رسانه آمريكا، كه دائماً رقم "شش ميليون " را بكار ميبرند نتوانستهاند كمترين سندي براي اثبات ادعاي خود بيابند.
اين استاد روابط بين الملل آمريكا علاوه بر موارد فوق ديگر دانشمنداني را كه هولوكاست را رد كرده اند ذكر ميكند و مينويسد: غربيها نيز ادعاهاي داستان هولوكاست را رد كردهاند. در ميان آنها نام اين دو آمريكايي به چشم ميخورد: سرهنگ "جان بيتي " از سرويس اطلاعات نظامي وزارت دفاع آمريكا در جنگ جهاني دوم كه در كتاب "پوشش آهني بر روي آمريكا "، افسانه "شش ميليون " را تمسخر كرده است، و دكتر "ديويد لسلي هوگان "، استاد سابق دانشگاه كاليفرنيا در "بركلي ". در ميان مورخان انگليسي كه هولوكاست را رد كردهاند به اين دو نفر ميتوان اشاره كرد: "ديويد ايروينگ " نويسنده پروفروشترين كتاب در زمينه هولوكاست، و "ريچارد هاروود " كه در سال 1947 كتابي با عنوان "آيا واقعاً شش ميليون نفر مردهاند؟ حقيقت از دست رفته " را منتشر كرد. لااقل سه دانشمند آلماني، هولوكاست را رد كردهاند. از جمله دكتر "ويلهلم استيجليك " كه كتاب "آشويتس: يك قاضي به دنبال مدرك " را نوشته است، "اميل آرتز " نويسنده كتاب "جدول ضرب جادوگران، دروغ است "، و نيز "كريستفرسن " نويسنده كتاب "دروغ آشويتس ".
از ميان منكران ژاپني هولوكاست ميتوان به اين دو اشاره كرد: دكتر "ماسانوري نيشيوكا " نويسنده مقاله برجسته ده صفحهاي با عنوان "بزرگترين تابوي تاريخ پس از جنگ: هيچ اتاق گازي در آلمان نازي وجود نداشته است " در مجله ژاپني "ماركوپولو " (فوريه 1995)، و بهترين نويسنده ژاپني "ماسامي اونو " كه هولوكاست را توصيف كرده و خاطرات "آنه فرانك " را دروغ خوانده است.
ديگر منكران برجسته هولوكاست شامل دو كانادايي به نام "ارنست زاندل " كه يك ناشر است، "جان بال " زمين شناس متخصص عكسهاي هوايي؛ معلم راستگراي سوئيسي "يورگن گراف "؛ متخصص ايتاليايي اسناد، "كارلو ماتوينو "؛ نويسنده چپگراي فرانسوي و عضو سابق حزب كمونيست فرانسه، "روژه گارودي " كه كتاب "كشف افسانههاي سياست اسرائيل " او در سال 1995 توسط "پير گيلام " منتشر شد، هستند.
در كنار نويسنده يهودي الگا ورسمر-ميگوت كه قبلاً به او اشاره شد، يهوديان غربي ديگري نيز هستند كه بطور مطلق منكر اين امر شدهاند كه دولت نازي به كشتار يهوديان با "گاز " دست زده و يا اصلاً در انديشه چنين كاري بوده است. از اين جمله ميتوان به ناشر سوئدي "ديتليب فلدرر " از پژوهشنامه اطلاعاتي يهود، "ديويد كول " آمريكايي و دانشمند آلماني "ژزف گينسبرگ "، اشاره كرد.
در ادامه اين مقاله آمده است: در واقع كساني كه هولوكاست را به چالش كشيدهاند حتي در خود هاليوود نيز يافت ميشوند، يعني جايي كه يهوديان بزرگترين استوديوهاي فيلم مثل "كلمبيا "، "مترو-گلدوين-مير "، "پارامونت "، "فوكس قرن بيستم "، "يونيورسال " و "برادران وارنر " را تأسيس كردهاند. به عنوان مثال در سال 1983 "روبرت ميشم " هنرپيشه برجسته آمريكايي، در مصاحبهاي در مجله "اسكوير "، هولوكاست را تمسخر كرد. هنگامي كه از او در مورد كشتار شش ميليون يهودي توسط نازيها سوال شد او پاسخ داد: يهوديان اين مسئله را ميگويند، ولي مردم آن را انكار ميكنند.
اين استاد علوم سياسي در پايان مقالهاش مقبوليت و همدردي گسترده عمومي در سراسر غرب با رژيم صهيونيستي را واقعه دروغين هولوكاست ميداند و اينطور نتيجه ميگيرد: هولوكاست منجر به تأسيس وحشيانه كشور بيگانه اسرائيل در سرزمين عربي فلسطين در سال 1948 شده و هزينه بسيار غمانگيز آن را مسلمانان و مسيحيان بومي بيگناه فلسطين پرداختهاند. در نتيجه، چه نازيها يك يهودي را كشته باشند و چه شش ميليون يهودي (و با هر وسيله و روشي كه اين كار را انجام داده باشند)، آلمانها -و مطمئناً نه اعراب فلسطيني- بايستي هزينه اين هولوكاست كذايي را بپردازند. اگر بطور منطقي سخن بگوييم، كشور نامشروع و غيرقانوني يهودي/صهيونيستي اسرائيل كه باعث مرگ و بدبختي اعراب شده است بايد در جايي در آلمان (و نه فلسطين) تأسيس ميشد.