PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تبیین های روان شناختی از دین



نرمين
16th December 2009, 09:49 PM
عمده‏ترين تاثير علم بر دين در قرون هفدهم و هجدهم، از ناحيه تصوير جديدى از كيهان كه محصول تحول در نجوم و فيزيك بود، حاصل شد. اين تاثير در قرن نوزدهم از ناحيه نظرات جديد در باب تاريخ حيات بر روى اين كره خاكى بود كه از سوى زمين‏شناسى و زيست‏شناسى تكاملى، مطرح شده بود. در قرن بيستم، بزرگترين تاثير را، اگرچه از نوعى متفاوت، علوم اجتماعى بر دين داشته‏اند. فيزيك و زيست‏شناسى از آن رو متاليهن را نگران ساختند كه درباره كيهان، حيات و انسان، تئوريهايى را مطرح مى‏كردند كه با اعتقاداتى كه به نحو تنگانگ با سنت دينى گره خورده بود، مثل خلقت جداگانه انسان، تعارض داشت. به عبارت ديگر، تاثير علوم اجتماعى نه از ناحيه نظريه‏هايى است كه با آموزه‏هاى بنيادين معارضه دارد، بلكه از ناحيه تبيينهايى در باب خود دين است كه به نظر مى‏آيد از آن سلب اعتبار مى‏كند.
در قرون نوزده و بيست ايده‏هايى بى شمار در باب عوامل اجتماعى و روانى‏اى كه مسبب دينند پيشنهاد شده است.
مهمترين اين ايده‏ها عبارتند از:
1 - ماركسيسم كه دين را يكى از بازتابهاى ايدئولوژيك وضعيت موجود روابط متقابل اقتصادى در جامعه مى‏داند;
2 - نظريه مشابه اول اما استادانه‏تر اميل دوكيم جامعه‏شناس، كه اعتقاد دينى را عبارت مى‏داند از فرافكنى ساختار جامعه;
3 - نظريه فرويد كه طبق آن، اعتقاد دينى، ناشى از فرافكنى‏هايى است‏به قصد تسكين انواع خاصى از كشمكش ناآگاهانه. اينها همه تبيينهايى علمى هستند از دين، از اين حيث كه دين را به عواملى كه كلا درون جهان طبيعت قرار دارند ارجاع مى‏كنند و از اين رو، اين نظريه‏ها حداقل در نظر قابل آزمايش تجربى‏اند. ما بر يكى از اين نظريه‏ها يعنى فرويديسم، انگشت مى‏گذاريم و اين كار ما را در تصوير مشكلات فلسفى ناشى از چنين تبيينهايى، كمك خواهد نمود.

تبيين فرويد
تقرير فرويد از مشابهت‏هايى معين ميان صفات يك خداى انسانوار و حالت روانى انسان در مقابل او از يك سو، و برداشت طفل از پدرش و نحوه ارتباط وى با پدر از سوى ديگر، شروع مى‏شود. در هر دو مورد، موجود برتر، قادر مطلق، عالم مطلق، اسرارآميز و مدبر تلقى مى‏شود.
واكنش فرد در هر دو مورد در قبال اين وجود برتر، تعلق كامل، خشيت، ترس از تنبيه و سپاسگزارى به خاطر رحمت و حمايت مى‏باشد. اين مشابهتها، گو اينكه اثبات نمى‏كند، اما نشان مى‏دهد كه مدل اصلى براى مفهوم خدا را بايد در برداشت كودكانه، شخص از والدينش جستجو كرد و نيز اعتقاد عمومى به خدايان انسانوار را در بقاياى روانشناختى وضعيت كودكانه بايد پى گرفت. طبق نظريه فرويد، پسر در حدود سن چهار سالگى (براى تسهيل مطلب، به جنس مذكر بسنده مى‏كنيم) به مادرش علاقه جنسى پيدا مى‏كند و پدر را رقيب مى‏انگارد. واكنش كم و بيش نسبت‏به اشارات و علائم موجود، طفل را چنان مرعوب خصومت پدر مى‏كند و چنان خوف از دست دادن محبت پدر او را مى‏گيرد كه نه تنها علايق جنسى خود را به كنارى مى‏نهد بلكه مجموع تمايلات، ترسها و نظريات خود را نيز سركوب كند. اين مجموعه با شدتى بيشتر يا كمتر، در ضمير ناخودآگاه او حفظ مى‏شود.
اينكه انسانها تمايلى اين گونه شديد به اعتقاد به يك خداى انسانوار دارند و حالات روحى و اعمالى را كه ملايم با اين اعتقاد است، مى‏پذيرند، از آن روست كه خداى انسانوار فوق طبيعى، يك عين خارجى در اختيار مى‏نهد تا آنان عقده را بر آن فرافكنند.
براى فهم اينكه فرافكنى، براى شخص چه نقشى ايفا مى‏كند بايد توجه داشت كه امور سركوب شده مشتمل بر تعارضى جدى است ميان ميل به طغيان عليه پدر، و ميل به تسليم در مقابل پدر، و تعارض ميان تمايلات اديپى و معيارهايى كه در صورت ارضاى اين تمايلات، مورد تخلف قرار مى‏گيرند. فرافكنى اين امور بر خداى بيرونى، افسردگى را به طرق مختلف كاهش مى‏دهد. اول اينكه برونى كردن مشكل، مقدارى آرامش به دنبال دارد. در اين صورت فرد به جاى آنكه با نگرانيهاى مزبور به ستوه آيد، با يك تضاد مشخص ميان تمايلات مختلف خود و يك شخص نهى كننده خارجى مواجه است. دوم اينكه درگيرى كمتر مى‏شود، زيرا شخصيت‏بيرونى آنقدر قوى هست كه طغيان و شورش را كاملا ضعيف كند و به حد كافى آرمانى هست تا بجا بودن رنجش و خصومت را تقليل دهد. سوم اينكه مكانيسمهاى مختلفى فراهم مى‏آيد كه كارشان زدودن گناه مربوط به ميل جنسى نسبت‏به مادر و دشمنى و خصومت نسبت‏به پدر است. اعتراف، توبه و انواع مختلف زهد و رياضت، وسايلى را فراهم مى‏آورند كه به لحاظ اجتماعى نيز مورد تاييدند تا اين گناه تسكين يابد و تاثير فلج كننده آن خنثى شود.
گاهى افراد - در قياس با ديگر اوقات - اعتقادات دينى را پذيراتر هستند. فرويد اين مساله را با تكيه بر مكانيسم «واگشت‏» تفسير مى‏كند. هنگامى كه شخص در مرحله‏اى از زندگى با مشكلات و ناكاميهاى جدى مواجه مى‏شود ميل دارد كه به لحاظ روانشناختى، به مرحله قبلى كه در آن اين مشكلات وجود نداشت عقب گرد كند. مثلا هنگامى كه فرد مسن، به سختى تحت فشار است، غالبا بازگشت‏به گونه‏هاى سابق تفكر، احساس و ارتباط با محيط پيدا مى‏شود. يعنى مواد اديپى در ضمير ناآگاهع، شديدتر و به آستانه ظهور نزديكتر خواهد شد و در اين هنگام احتمال بيشترى هست كه شخص به عمل بچگانه فرافكنى مبتلا شود.
از اين رو بنابر نظريه فرويد، تمايل هر فرد براى قبول اعتقاد به يك خداى انسانوار فوق طبيعى (همراه با ساير جنبه‏هاى فعاليت و اشتغالات دينى) حداقل تا حدى، معلول ميلى است‏به فرافكنى تصويرى از پدر كه به دوران كودكى متعلق است و در ضمير ناخودآگاه وجود دارد. اين فرافكنى عادتا پس از يك واگشتى به وجود مى‏آيد كه مساله رايج تعديل درگيريهاى ناخودآگاهانه و تسكين گناه ناخودآگاهانه، آن را موجب شده است. واضح است كه اين حداكثر يك تبيين ناتمام از اعتقاد دينى است. اين تبيين از يك طرف وجود پيشينى مفاهيم دينى را در فرهنگ× از پيش مفروض مى‏گيرد و از سوى ديگر، حداكثر تبيينى است از آمادگى فرد براى اينكه اين مفاهيم را به هنگام عرضه بپذيرد.
فرويد كوشش كرد كه با ارائه يك نظريه موازى در باب گسترش دين در جامعه، اين كاستى را جبران نمايد. مطابق اين نظريه، دين به عنوان نوعى از فرافكنى عقده روانشناختى ايجاد مى‏شود و ناشى از خاطرات نژادى ضمير ناهشيار از قتل پدرى است كه چهره‏اى ظالمانه دارد و به «گروه آغازين‏» مربوط مى‏شود. بدين سان [فرويد] با تحول فرهنگى در امتداد همان خطوطى عمل مى‏كند كه با تقويت فرد مى‏كرد; چيزى بسان «ضمير ناخودآگاهانه جمعى‏» فرض شده كه در آن، امر نفسى مى‏تواند به شكلى ناخودآگاهانه از يك نسل به نسل ديگر منتقل شود. بارى اين نظرات هيچ گاه مقبوليت چندانى نيافت و در بحث از فرويد مى‏توان به تقرير او از مبانى روانشناختى دين در فرد، تكيه كرد.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد