ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : توبه و جایگاه بلند آن در عرفان



moji5
15th December 2009, 08:27 PM
منابع مقاله:

فصلنامه معرفت، شماره 6، حسینی، سید علی؛

یکی از مباحث مهم درعرفان عملی و مقامات العارفین توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علمای علم اخلاق، متکلمان و محدثان از جایگاهی بلند و ارزشی والا برخوردار است اما عارفان و صوفیان توجه ای خاص و عنایتی ویژه به آن مبذول داشته اند. سیری اجمالی در آثار مشایخ بزرگ به وضوح نشانگر این معنی است. از آثار ارزشمند آنان چنین بدست می آید که تقریبا همه اینها توبه را از مهمترین مقامهای سالک راه حق می دانسته اند. بعنوان نمونه در آثار مختلف پیر هرات از کشف الاسرار گرفته، منازل السائرین و صد میدان و... این مطلب با اهمیت خاصی طرح شده است. (1) محیی الدین عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی باب مفصلی را در دایرة المعارف بزرگ خود(الفتوحات المکیه) (2) به این امر اختصاص داده است.
نجم الدین رازی در «مرصادالعباد» (3) دو مبحث بسیار مهم در این مورد دارد. مولوی افزون بر طرح مسئله توبه در «مثنوی معنوی » به مناسبتهای مختلفی، توبه نصوح را بطور جالب، جامع و مشروح بیان فرموده است. (4) بلبل گلستان شعر و عرفان، حافظ شیرازی در حد قابل توجهی مسئله را مدنظر داشته و در سی و دو بیت از دیوان خود به بیان توبه پرداخته است، (5) ابن فارض شبستری، و نسفی هر کدام بنوبه خود بر اهمیت این موضوع اصرار ورزیده اند. ما بعنوان نمونه سخنی از خواجه عبدالله انصاری را در ارزش والای توبه نقل می کنیم: «...توبه نشان راه است، و سالار بار، و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجی بزرگ و شرط قبول و سر همه شادی.» (6)
از نشانه های اهمیت توبه، تاریخ دیرینه آن است; زندگی آدم ابوالبشر (7) در این ناسوت خاکی با آن آغاز می شود، پیام آوران بزرگی همانند ابراهیم، اسماعیل، (8) یونس، (9) موسی (10) و پیامبر بزرگ اسلام - صلی الله علیه وآله - هموار در حال توبه و در طلب توبه الهی بوده اند. (11) امیرالمومنین علی ابن ابی طالب - علیه السلام - که همه صوفیان و عارفان بوجودش افتخار می کنند و وی را مرشد مرشدان و... می دانند - و فرزندان معصومش - بویژه امام زین العابدین - علیه السلام - رهنمودهایشان و خصوصا نیایشهایشان مملو از توبه و استغفار است و سلوک معنوی بسیاری از ستاره های درخشان آسمان عشق و عرفان مانند رابعه عدویه، (12) ابراهیم بن ادهم (13) و فضیل عیاض (14) و... با توبه آغاز می گردد و بسیاری از عارفان بزرگ آن را نخستین گام سالک در راه سازندگی می دانند.
از دیدگاه قرآن هم که بی گمان از مهمترین منابع عرفان است، دهها آیه به این امر خطیر اختصاص داده شده است، واژه «توبه » و مشتقاتش نود و دو بار و «استغفار» و مشتقاتش چهل و پنج مرتبه در کتاب خدای عزوجل استعمال شده است. افزون بر اینکه در آیات متعدد و مختلف دیگر هم بدون ذکری از این واژه ها این مسئله مطرح شده است. مفسران کتاب خدا نیز با عنایتی خاص به شرح و بسط و تفصیل معنای این واژه کوتاه اما پر محتوا پرداخته اند; تاملی اندک در تفاسیر شیعه و سنی بویژه تفاسیر عرفانی به روشنی این واقعیت را نشان می دهد بعنوان نمونه پیر هرات در تفسیر ارزشمند خود ذیل اکثر آیات توبه و استغفار، در ابعاد گوناگون توبه سخن رانده است و آهنگ کلام وی نشانگر این است که گاه آنقدر تحت تاثیر نورانیت قرآن قرار گرفته که عنان اختیار از کف داده و مطالب والا و گرانقدری که سرشار از سوز، شیفتگی و عشق است، برای ما بیادگار گذاشته است. علامه طباطبایی نیز افزون بر تفسیر این آیات بحث مفصلی در ذیل آیات 17 و 18 سوره توبه طرح فرموده است. (15)
اخبار و روایات بسیار زیادی نیز در این باره وارد شده است که بی گمان مورد استفاده و استشهاد عرفا در این مبحث بوده است; مرحوم مجلسی مجموعه ای از این روایت را در «بحارالانوار» گرد آورده است. (16)
خواجه نصیر طوسی - رضوان الله تعالی علیه - در تجرید نیز بابی را بعنوان توبه گشوده است و شارحان کتاب وی هم مطلب را مورد شرح و تفصیل قرار داده اند (17) از مجموع اینهانتیجه می گیریم که:
توبه در عرفان، اخلاق، (18) قرآن، حدیث و کلام از جایگاه والا و ارزش گرانقدری برخوردار است.
به هرحال،توبه یکی از مقامات العارفین است، قبل از شروع بحث، به توضیح معنای مقام و سلوک می پردازیم.
معنای سلوک و مقام

هدف عارف وصول به حق و رسیدن به محبوب است واین مهم جز از راه سلوک و طی مقامات بس دشواری میسرنمی گردد، و توبه یکی از این منازل و مقامها است. از اینرو از باب مقدمه اشاره ای به معنای سلوک و مقام نموده و در این مورد به نقل کلام تنی چند از عارفان بزرگ بسنده می نماییم.
شیخ محمود شبستری در توضیح معنای سلوک و مقام چنین می فرماید: «سلوک سالک سفری معنوی است و در این سفر مراحلی قطع می کند و از منازلی می گذرد در هر مرحله مقامی است که سالک به آن در می آید و پس از اینکه در یک مقام به کمال رسید به مقام برتر می رود، مقام مرتبه ای از مراتب سلوک است که به سعی و کوشش و اراده و اختیار سالک بدست می آید. روانباشد از مقام خود اندر گذرد بی آنکه حق آن مقام بگذارد. در جریان آمدن به این مقامات وگذار از آنها آیینه دل سالک صفا می پذیرد و از جهان معنوی به او فیضها می رسد... سالک در قدم اول به توبه متصف می گردد.» (19)
و عزالدین کاشانی در«مصباح الهدایة » می فرماید:«مقامات در اصطلاح صوفیان اقامت بنده است در عبادت از آغاز سلوک به درجه ای که به آن توسل کرده است و شرط سالک آنست که از مقامی به مقام دیگر ترقی کند. و در تعریف آن آورده اند مراد از مقام مرتبه ای است از مراتب سلوک که در تحت قدم سالک آید و محل استقامت او گردد و زوال نپذیرد.» (20)
تعداد و ترتیب مقامات

در تعداد منازل و مقامات و ترتیب و نظم آنها عبارات عارفان مختلف است. بعنوان مثال: ابونصر سراج (متوفی 378) مراحل سلوک را هفت مقام می داند که به ترتیب عبارتند از: توبه و... ابومحمد الکلاباذی (م 380) در کتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف » از باب 35 تا 61 تالیف خود به ذکر پاره ای (21) از مقامات پرداخته و از توبه آغاز و به توحید ختم کرده است. (22)
عزالدین کاشانی (م 735) در مصباح الهدایه مقامات را ده مرحله دانسته است و از مقام توبه آغاز و به رضا ختم کرده است. به روایت هجویری در کشف المحجوب اول کسی که اندر ترتیب مقامات و بسط احوال خوض کرد «ابوالحسن سری بن المفلس السقطی » استاد و دایی جنید بغدادی (23) بود می گوید هر کدام از انبیا مقامی دارند پس مقام آدم توبه بود. (24) و حاصل سخن آنکه: سخن بزرگان عرفان و تصوف در تعداد منازل و مقامات مختلف است ، برخی تعداد آنها را هفت، و برخی ده و برخی چهل، روزبهان اصفهانی هزارویک ، پیرهرات (خواجه عبدالله انصاری) صد و... دانسته اند.
در چینش و نظم و ترتیب آنها نیز بهمان اندازه سخن عارفان مختلف است. در هرحال بسیاری از شخصیتهای برجسته عرفان، توبه رامقام اول و نخستین منزل سیر صعودی و سفر روحانی سالک دانسته اند.
توبه اولین مقام و منزل عارفان

بی گمان، سالک راه حق برای وصول به سرمنزل مقصود باید منازل و مقاماتی را طی کند و توبه اولین مقام و منزل سالکان راه حق است. کسی که می خواهد به سوی او سیر کند باید روی از دنیا، خود و هرچه غیراوست، برتابد و باتمام وجود متوجه حق شود و این جز با انقلابی بزرگ از درون که دیو منیت و هواهاو شهوتهارا از تحت سیطره وسلطنت دل برافکند، ممکن نیست و این است که زمینه ساز اجابت دعوت خدا و استفاضه از فیض او و نخستین پله نردبانی است که آنسویش دریای بی کران وجودالهی است. و به بیانی دیگر: برای اینکه عارف واصل شود، باید مقامات و منازل بس دشواری رابپیماید و این پیمودن مراحل و مراتب منظمی دارد که نخستین آنها توبه است; چرا که این حرکتی است که با فضل خدا آغاز شده، برای او وبسوی او و توام با عشق او است و برای اینکه راه این سیر صعودی هموار گردد،باید سالک طریق حق، آتش، در دل افکند و آن آتش شعله برکشد و شعله ها فروزان شود تا ریشه های گناه و آثار و تبعات غفلتها، ترک اولی ها و... سوخته شود ودل شیفته شیدا را آماده حرکت بسوی او کند و این همان توبه است که البته پس از یقظه (25) و بیداری حاصل می شود. بنابراین، سائرالی الله قبل از هر چیز به توبه ای حقیقی بپردازد و تمام توان و تلاش خود را به منظور کمال آن مبذول دارد که توبه ای کامل و نصوح وار، زمینه ساز مقام بعدی. و به قول پیرهرات: «میدان دوم، میدان مروت است، از میدان توبه، میدان مروت زاید.» (26) و عارفان بزرگ و عالیقدر به این واقعیت تصریح فرموده اند که نمونه هایی از آن به شرح زیر است:
«میدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن است به خدای... توبه نشان راهست و سالار بار و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجی بزرگ، وشرط قبول و سرهمه شادی.» (27)
عزالدین کاشانی می گوید:«اساس جمله مقامات و مفتاح جمیع خیرات واصل همه منازل و معاملات قلبی و قالبی، توبه است.» (28)
هجویری در کشف المحجوب می گوید: اول مقام سالکان طریق حق، توبه است. (29) دکتر سید محمد دامادی در کتاب «شرحی برمقامات العارفین » می گوید:
توبه را باب الابواب گویند، زیرا اول چیزی است که طالب سالک به سبب و وسیله آن چیز به مقام قرب حضرت خداوند وصول می یابد، توبه است.» (30)
از موارد متعددی از کتاب مشارق الدر استفاده می شود که توبه مقام اول عارفان است. (31)
در مرصادالعباد می فرماید: «چون مرید به خدمت شیخ پیوست و... باید به بیست صفت موصوف باشد تا داد صحبت شیخ بتواند و سلوک این را ه بکمال او را دست دهد. اول مقام توبه است باید که توبتی نصوح کند که بنای جمله اعمال بر این اصل خواهد بود و اگر این اساس بخلل باشد در نهایت کار خلل آن ظاهر شود و جمله باطل گردد وآنهمه رنجها حبط شود.» (32)
شبستری در گلشن راز می فرماید:
به توبه متصف گردد درآندم
شود در اصطفاء ز اولاد آدم
و لاهیجی می فرماید: «بدانکه در طریق سیر الی الله و سیر رجوعی، اول مقامی که سالک سائر برآن عبور می نماید، مقام توبه است.. . اشاره براین معنی است که: در هنگام توجه به جانب علیین ابرار و شروع در سلوک طریقت به توبه.... متصف گردد و توبه صفت وی شود. (33)
مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی در رساله لقاءالله پس از بیانات سودمند و جامعی در اثبات لقاءالله یعنی امکان رسیدن به مقام بلند عرفانی و معنوی از طریق مجاهده، می فرماید: «آری بعد از اینک مقصود معین شد آن وقت دامن همت به کمر بزند و بگوید:
دست از طلب ندارم تاکام من برآید
یاجان رسد به جانان یاجان زتن برآید
توبه صحیحی از گذشته ها بکند...» (34) در مصباح الشریعة می فرماید: «التوبه حبل الله و مدد عنایته ولابد للعبد من مداومة التوبه علی کل حال.» (35)
در میدان عمل نیز بسیاری از مشایخ بزرگ عرفان و تصوف از توبه آغاز کرده اند که بذکر نمونه هایی از آنان می پردازیم.
توبه اولین منزل رابعه عدویه

شاید عطار نیشابوری اولین کسی باشد که قسمتهای اول شرح زندگی رابعه عدویه را نوشته است، علی رغم مسلک شعری و عرفانی عطار وتلاش گسترده ایشان در جهت بزرگ نشان دادن چهره عارفان، عطار داستان توبه رابعه را بسیار مجمل و کوتاه و با شتابی تمام نقل کرده است. و احتمال دیگری را درباره وی تقویت نموده است، عبارت وی دراین باره چنین است... «و گروهی گویند در مطربی افتاد آنگاه بردست حسن توبه کرد و در ویرانه ساکن گشت...» (36)
عبدالرحمن بدوی پس از تاملی عمیق در عبارت عطار و بیان علت شتابزدگی وی در توبه «رابعة » ضمن تحلیل نسبتا مفصلی همین روایت عطار را صحیح دانسته و اولین منزل رابعة را توبة می داند. (37)
توبه،اولین منزل ابراهیم ابن ادهم و فضیل عیاض

اولین منزل ابراهیم ابن ادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. (38) حرکت عرفانی فضیل عیاض نیز با انقلابی کامل و جامع از درون (توبه) آغاز می شود. (39) معنویت و عرفان «بشرحافی » نیز از توبه آغاز می گردد. (40)
البته همانگونه که اشاره کردیم همه عرفا در این مورد اتفاق نظر ندارند و برخی از آنان مقام اول را توبه نمی دانند، بعبارت دیگر در مورد اینکه نخستین منزل سالک چیست؟ اختلاف است و در اینجا این مبحث رابه کلام محی الدین ابن عربی در مورد اختلاف ختم می کنیم:
«میان اصحاب ،در مورد اولین مقام عارف و سالک اختلاف است; برخی از آنان فرموده اند: اولین مقام «یقظة است و برخی فرموده اند: اولین منزل «انتباه » است و برخی فرموده اند: نخستین گام «توبه » است.» (41)
مفهوم توبه

توبه در لغت: توبه از ماده «توب » به معنای «رجع » (بازگشت) است. ابن فارس متوفای 395. ه در «معجم مقاییس اللغة » می گوید: «توب » التاء والباء والواو کلمة واحدة تدل علی الرجوع یقال تاب من ذنبه ای رجع عنه، یتوب الی الله توبة ومتابا...» (42)
ابن منظورلغوی معروف می گوید: «التوبة الرجوع من الذنب... و تاب الی الله یتوب توبا و توبة و متابا اناب و رجع عن المعصیة الی الطاعة... و تاب الله علیه وفقه لها والله تواب یتوب علی عبده.» (43)
راغب اصفهانی می گوید:«توبه ترک گناه به بهترین وجه است و آن رساترین شکل پوزشخواهی است زیرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمی ندارد:
1- اینکه پوزش خواه بگوید این کار را انجام نداده ام. (کار را از اساس منکر شود.)
2- بگوید آنرا بدین دلیل انجام داده ام. (عذری برای کارش بتراشد.)
3- این کار را انجام داده ام وگناه کرده ام و از بن و بیخ آن را ترک می کنم.
توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم است حقیقت توبه است اما بد نیست بعنوان مقدمه به ذکر پاره ای از تعاریف توبه که در گوشه و کنار کتب عرفانی آمده است بپردازیم.
الف: جرجانی می گوید:«...و در اصطلاح شرع پشیمانی از گناهان است و صوفیان می گویند: توبه رجوع به خدای تعالی است برای گشودن گره امتناع از قلب وبرخاستن به تمام حقوق پروردگار.» (44)
ب: عبدالرزاق کاشانی در شرح منازل السائرین پیر هرات می گوید: «توبه بازگشت از مخالفت حکم حق است به موافقت او پس تا زمانی که مکلف حقیقت گناه را نشناسد و نداند که فعلی که از او صادر می شود مخالف حکم خدا است برای آن مکلف رجوع از گناه صحیح نیست » (45)
ذوالنون مصری: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصری، توبه ای است توبه دل،نیت کردن است بر ترک شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترک گرفتن دست ازمناهی و توبه پای،نارفتن به مناهی.» (46)
سهل بن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پس انابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابت به فعل بود و انابت به دل و توبه به نیت و استغفار از تقصیر... (47) اول چیزی که مبتدی را لازم آید توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل برکندن و از حرکات مذمومه به حرکات محموده نقل کردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشی را لازم خود نگرداند و...» (48)
جنید بغدادی:«توبه را سه معنی است: اول ندامت، دوم عزم بر ترک معاودت. سوم خود را پاک کردن از مظالم و خصومت.» (49)
خواجه نصیرطوسی (ره):«معنای توبه رجوع از گناه باشد و اول باید دانست گناه چه باشد.» (50)
دکتر قاسم غنی:«صوفیه توبه را به این شکل تعریف کرده اند که بیداری روح است از غفلت و بی خبری به طوری که گناهکار از راههای ناصوابی که می پیماید، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولی فقط تذکر و تنبه کافی نیست که تائب شمرده شود مگر آنکه توبه کار بکلی آن معصیت یا معاصی را که مرتکب بوده و متذکر شده رها نماید و مصمم شود که بار دیگر به آن معاصی برنگردد تا به قول شیخ عطار در منطق الطیر:
تو یقین می دان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه (51)
لاهیجی:...بتوبه - که بازگشتن بجانب حق است و ترک ماسوی الله - متصف گردد. (52)
غزالی در احیاءالعلوم، نراقی در جامع السعادات و فیض در محجة البیضاء در تعریف توبه می فرمایند: «توبه عبارتست از سه امری که مترتب بر یکدیگرند و هر کدام علت دیگری است و آن سه عبارتند از: 1- علم به مضرات گناه و اینکه سبب دوری از حق تعالی می گردد. 2- ندم و پشیمانی. 3- تصمیم و اراده به عمل. کیفیت ترتب این سه امر به این صورت است که آگاهی از زبان گناه لت حالت ندامت و پشیمانی از آن می گردد و هنگامی که بخوبی این ندامت بر انسان مستولی گردد تصمیم می گیرد گناهان گذشته راجبران کند و در زمان حال گناه نکند و تصمیم می گیرد در آینده نیز مرتکب گناه نگردد. (53)
ادامه دارد
پی نوشتها:
1- نمونه هایی از گفتار خواجه عبدالله انصاری در تفسیر ارزشمند «کشف الاسرار» به مناسبتهای مختلف ذکر می کنیم.
2- محیی الدین عربی، الفتوحات المکیه، (بیروت، داراحیاءالتراث العربی،بی تا)، ج 2،ص 139-144.
3- نجم الدین رازی، مرصادالعباد،(تهران،انتشار ت علمی و فرهنگی،1365) چاپ دوم،ص 255 و355.
4- مولانا جلال الدین رومی، کلیات مثنوی، (انتشارات کتابفروشی اسلامیه، بی تا) دفتر پنجم 483 قصه قوم یونس و دفتر چهارم 425بیان حدیث انی لاستغفرالله... و دفتر پنجم 499 توبه نصوح.
5- مجله علوم انسانی و اجتماعی، دانشگاه شیراز، شماره 1 و 2، سال 69 -70، توبه در اشعار حافظ.
6- عبدالله انصاری، منازل السائرین، مترجم: روان فرهادی، (تهران،انتشارات مولی، 1361) ص 252 نقل از صد میدان
7- «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هوالتواب الرحیم » بقره: 37
8- ...«وارنا مناسکنا وتب علینا انک انت التواب الرحیم » بقره:128
9- ...«وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات الااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین »
10- فلما افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اول المؤمنین،اعراف: 143
11- واستغفره انه کان توابا،نصر:3 و حدود ده روایت به این مضمون وارد شده است «وانی استغفرالله فی کل یوم ماة مرة » مستدرک الوسایل 1/387
12،13،14- رجوع به بحث توبه اولین مقام در همین مقاله.
15- محمد حسین طباطبایی،المیزان، (قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان،1394 ه . ق) چاپ سوم،ص 244 «کلام فی التوبه »
16- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 6، (تهران، دارالکتب الاسلامیه،1363) چاپ سوم، باب التوبه انواعها و شرایطها، ص 11الی 42
17- خواجه نصیرطوسی،تجرید الاعتقاد،9 - 331 (قم،انتشارات ایران، بی تا) و علامه ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح تجرید، (تهران، کتابفروشی اسلامیة،1398 ه ) چاپ دوم، 585 - 592.
18- دراخلاق نیز مسئله توبه بسیار مورد توجه بوده است بعنوان مثال: فیض کاشانی در محجة البیضاء بحث مفصلی دراین باره دارد. غزالی دراحیاءالعلوم بحث جامع و جالبی را آورده است. و نراقی در جامع السعادات نیزدر ابعاد مختلف توبه بحث کرده است.
19- شیخ محمود شبستری،مجموعه آثار (تهران، کتابخانه طهوری، 1365) ص 24،25
20- عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه،(تهران، مؤسسه نشر هما،1367) چاپ سوم، ص 125
21- همان، ص 13،بنقل از اللمع، ص 83 و 66
22- عزالدین کاشانی، پیشین، ص 366 تا 400
23- سید محمد دامادی، همان
24- کشف المحجوب، هجویری، (بی م، بی تا، بی نا) ص 137 و 484
25- معمولا «یقظة » قبل از توبه مطرح شده است و تاملی کوتاه در مسئله بیانگر صحت آن است - از جمله رجوع کنید به: خواجه عبدالله در منازل و صد میدان
26 و 27- خواجه عبدالله انصاری، پیشین، ص 253 و252
28- عزالدین کاشانی، پیشین،ص 367
29 و30- سید محمد دامادی،پیشین، ص 29،به نقل از هجویری،پیشین،ص 378
31- از جمله رجوع کنید به: صفحه های 148 و 150، مشارق الدرر، شرح قصیده تائیه ابن فارض، سعید فرغانی، (انتشارات فلسفه و عرفان اسلامی، 1398 ه )
32- نجم الدین رازی، پیشین، ص 257
33- شرح گلشن راز، محمود لاهیجی، (انتشارات محمودی، بی تا)8 -257
34- لقاءالله، میرزا جواد ملکی تبریزی، با تعلیق سید احمد فهری، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360
35- ترجمه: «توبه ریسمان خداست و مدد عنایت او است و بنده باید در هر حال به توبه اش ادامه دهد.» از جمله اول و سوم می توان استفاده کرد که توبه به مقام اول، سلوک به سوی خدا است. مصباح الشریعه،ترجمه و شرح حسن مصطفوی، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه،بی تا) ص 351.
36- فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، (تهران،انتشارات مرکزی،1336) چاپ پنجم، ص 66
37- شهید عشق الهی، رابعه عدویه، عبدالرحمن بدوی،مترجم: محمد تحریرچی (تهران،انتشارات مولی، 1366) ص 18 - 24، به نظر می رسد تحلیل عبدالرحمن بدوی از سخن عطارنیشابوری عمیق و شایسته تامل است.
38 و 39- عطار نیشابوری، پیشین، ص 88 - 89 و 79 - 78
40- ابن عربی، پیشین، ج 2، ص 143
41- عطار نیشابوری، پیشین، ص 106
42- احمدبن فارس، مقاییس اللغة، (قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1404، ه ق) ج 1، ص 357
43- ابن منظور، لسان العرب، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج 2، ص 61
همانطورکه درمتن ملاحظه شده است توبه رادوجور معنی کرده اند. 1- (برگشتن و رجوع) 2- برگشتن و رجوع مقید به «از گناه » دراقرب الموارد، قاموس و صحاح اللغة معنای دوم را اختیار کرده است در مجمع البیان هم درذیل آیه 37 بقره، توبه را رجوع از عمل گذشته دانسته است ولی نظر صحیح آنست که توبه به معنای مطلق رجوع باشد - همانطورکه علامه طباطبایی درسراسرالمیزان این معنی راپذیرفته است و دلیل آن این است که این معنی - برخلاف معنای اول - شامل توبه خدا نیز می گردد.
44- سید محمد دامادی، پیشین، ص 29، بنقل از جرجانی.
45- عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، (تهران، انتشارات کتابخانه علمیه حامدی، 1354)ص 21.
46 و 47 و 48 و 49 - سید محمد دامادی، پیشین، ص 30، به نقل از عطار نیشابوری، پیشین، ص 152
50- محمدبن الحسن الطواسی، اوصاف الاشراف، (مشهد،انتشارات کتابفروشی زوار، 1357) ص 23
51- قاسم غنی، تاریخ تصوف، بی م، ج 2، ص 221
52- محمود شبستری، پیشین، ص 285
53- غزالی، پیشین، ج 4، ص 3

moji5
15th December 2009, 08:27 PM
توبه و جایگاه آن درعرفان 2


منابع مقاله:

فصلنامه معرفت، شماره 7، حسینی، سید علی؛

اشاره

گذشت که: توبه در عرفان، جایگاهی بلند و ارزشی والا دارد و برای اینکه سالک به حق واصل شود باید مقاماتی را طی کند که نخستین آنها توبه است.
سخنان چهره های برجسته عرفان اسلامی در تعریف حقیقت توبه نقل شد و اینک قسمت دوم آن مقال را پی می گیریم
حقیقت توبه

حقیقت توبه چیست؟ آنچه تحت این عنوان نخستین گام سالک راه حق است ماهیتش از چه قرار است؟ آیا همان تعاریف پیشین تعریفهایی از واقعیت توبه است؟ بی گمان چنین نیست این تعریفها، همان طور که محیی الدین می فرماید، حد واقعی نیست بلکه جان مطلب چیز دیگری است و آن این که:
هنگامی که انسان متوجه می شود که غفلتها و گناهها حجابی میان او و محبوبش ایجاده کرده که نمی تواند به او نزدیک شود وبه سویش حرکت کند; وقتی متذکر می گردد که ظلمت بار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سایه افکنده است که هیچ پرتوی از نور حق بر آن نمی تابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است که «ویل للقاسیة قلوبهم »، پشیمان می گردد، متالم می شود و این آتش پشیمانی وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا می گیرد، شعله می کشد و شعله هایش فروزان و فروزانتر می شود واین شراره ها است که تمامی آثار شوم، ریشه های گناه، پرده ها وحجابها را می سوزاند و خاکستر می کند و دیواره های دل آدمی راهمانند تنوری داغ که شراره های آتش بر آن تابیده و آن را سفیدکرده است، آماده چسباندن خمیرایمان می کند و مهم این است که هیزم این آتش ندامت ریشه ها، شاخه ها و برگهای گناه است که در دل جای خوش کرده است. خدای می فرماید:«الا من تاب و امن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما.» (1)
چند ازاین الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با این سوز ساز هر آن دل راکه سوزی نیست دل نیست دل بی سوز غیر از آب و گل نیست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابی درونی، حرکتی در جان تاآزاد گردد و به سوی حق سیر کند. توضیح این که از دیدگاه عارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهایی است که گوهر جان رازندانی نموده است و بر آن حکومت می کند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه بپاخیزد و با انقلابی ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند به سوی حق پرواز نماید و این همان توبه است و چون حجابها و پرده ها نسبی و تشکیکی است، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمت باشد. و چه از نور، باید انقلاب درونی و آتش ندامت جان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونی و زیر و رویی زمینه سیر روحانی عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقیقت توبه همین است و شرایط و ارکانی که برای آن ذکر شده است یامقدمه و یا از آثار و شرایط توبه است. جان و روح توبه همان سوز، درد، انقلاب درونی و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله علیه می فرمایند:«الندم من الذنب توبة » (2) و علی علیه السلام می فرماید:«الندم علی الخطیئة استغفار» (3) و در جای دیگر نیز می فرماید:«الندم احد و باز می فرماید:«الندم علی الخطیئة یمنع عن معاودتها» (5) و می فرماید «من ندم فقدتاب » (6) و امام باقر علیه السلام می فرماید «کفی بالندم توبة » (7) وروایات دیگری به همین مضمون که همگی دلالت بر این داردکه توبه همان آتش ندامت جانسوزاست.بسیاری از شخصیت های برجسته عرفان هم، همین نظر را دارند و به نظر ما تعریف صحیح توبه در همه مراتب، همین است.
پیرهرات در کشف الاسرار می گوید:
«حقیقت توبه پشیمانی است که در دل پدید آید، دردی که ازدرون سینه سر بزند، آتش حجل در دل وی افتد آب حسرت ازدیده فرو ریزد نه بینی که شاخی از یک سرآن آتش زنی و از آن دیگر سر،آب قطره قطره می چکد مصطفی صلی الله علیه و آله گفت: «من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة » فضیل عیاض به راهزنی معروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود.شبی بر سر سنگی نماز می کرد،ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهرکه: «الم یعلم بان الله یری » برجان و دل او زدند فضیل را چنان اسیرکرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد و کارش بجایی رسید که پیرعالمی گشت.» (8)
نجم الدین رازی در مرصادالعباد می فرماید:
...او برمثال جوز بود که در وی مغزایمان بود اماپوست طلخ اعمال فاسده داشت ضربتی چندان برپوست دوم زنند که حامل پوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوست خلاص دهند،پوست را غذای آتش کنند که «کلمانضجت جلودهم » (9) مغز را درپوست لطایف حق پیچند... این صفت آن طایفه است که در حق ایشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوب علیهم » (10) و اگر فضل ربانی و تایید آسمانی او را دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یک نفس باشد نسیم نفخات الطاف خود به مشام جان او رساندتا از دل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد این دوبیت بسراید.
باد آمد و بوی زلف جانان آورد وآن عشق کهن ناشده ما نو کرد. ای باد تو بوی آشنایی داری زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد.
در حال دردی در نهاد وی پدید آید، آتش ندامت در خرمن معامله او زند تا آنچه به سالهای فراوان دوزخ از او بخواست سوخت، آتش ندامت به یک نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا که هاویه صفت بود بزاید که «الندم توبه » (11)
و شیخ شبستری می گوید:
و حقیقت توبه چیزی جز روی گرداندن و روی کردن نیست «حقیقت توبه آن است که سالک راه اله را از هرچه مانع وصول به محبوب حقیقی است از مراتب دنیا و عقبی اعراض نموده وروی توجه به جانب حق آورد و جمیع موانع صوری و معنوی را «فنبذوه وراء ظهورهم » گردانیده مطلقا نظر به غیر حق نیندازد.بنیاد مقام توبه قسمی دگرگونی است و آغاز زندگانی تازه ای است یعنی چنان است که آدمی زندگانی هر روزه و عادی خویش را بی ارزش ببیند، کمر شوق بر میان می بندد و به راهی قدم می نهد که هر شبنمش صد موج آتشین است.» (12)
و مولوی در مثنوی چنین گوید:
«توبه عبارتست از یک نوع انقلاب حال و تحولی در طالب و ابتدای حیات تازه ای است. برای مثال در مورد ابواسحق ابراهیم ادهم بلخی متوفای (2 - 161) گفته شده است که در ابتدااز امرای بلخ بوده است وشبی بر تخت آرمیده بود و های هویی بر بام قصر شنیدو چون از سبب جویا شده، گفته اند: شترگم کرده ایم و در بام قصر می جوییم. ابراهیم با تعجب پرسید که چگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو می کنید؟می گوید: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا می طلبی؟! سرانجام از سرتاج وتخت برخاست و به وادی فقر و سیرسلوک قدم نهادو در این راه چندان کوشا وگرم سیر بود که به مقامات و درجات عالی نایل آمد مولوی این داستان عرفانی رابه تفصیل آورده است:
بر سرتختی شنید آن نیک نام طقطقی وهای هویی شب ز بام گامهای تند بربام سرا گفت با خود چنین زهره کرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه که کیست؟ این نباشد آدمی ماناپریست سرفرو کردند قومی بوالعجب ماهمی کردیم شب بهر طلب هین چه می جویید؟گفتند اشتران گفت:اشتربام برکی جست هان پس بگفتندش که تو برتخت جاه چون همی جویی ملاقات اله (13)
و مرحوم طبرسی در «مجمع البیان » ذیل آیه شریفه «الاالذین تابوا» می فرماید: «ای ندموا علی ما قدموا» (14)
ممکن است مراد غزالی دراحیاءالعلوم (15) و فیض درمحجة البیضاء (16) نیز همین باشد. بدین معنی که علم و آگاهی ازمضرات و زیانهای گناه را مقدمه توبه و تصمیم بر ترک گناه را درآینده از نتایج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات » مرحوم نراقی از بعضی علما نقل می کند که ندامت و تالم قلبی حقیقت توبه است که خود مقدورنیست گرچه تحصیل مقدماتش مقدور است. و عجیب این است که در همین صفحه از بعضی الاعاظم نقل می کند که ندامت و پشیمانی خارج از حقیقت توبه است. (17) بیان مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان » قابل بازگشت به همین معنی است. (18) امامحیی الدین تصریح می کند که توبه عوام سه رکن دارد و توبه اهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصمیم بر ترک گناه (19) وتصریح می کند که «الندم توبة » مانند «الحج عرفة » هست، بله اگرمی فرمود: «الندم التوبة » دلالت داشت که توبه همان ندامت است. (20) مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی در «لقاء الله » توبه رابه همین معنی دانسته و نمونه هایی برای آن ذکر کرده است. (21)
فضیلت توبه

در فضیلت توبه همین بس که توبه کننده محبوب خداوند است.«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین » (22) و پیامبر بزرگ اسلام می فرماید: «لیس شیی ء احب الی الله من مؤمن تائب اومؤمنة تائبة » (23)
پیرهرات در فضیلت توبه می گوید:
«ای جوانمرد صدهزاران ما هرویان فردوس از راه نظاره دربازار کرم منتظر ایستاده اند مگر عاصی ای از پرده عصیان بیرون آید و قدم بربساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدم وی برافشانند و بشارت به سمع وی رسانند که: «وبشرالذین ان لهم قدم صدق عند ربهم » (24)
شیخ نجم الدین در مرصادالعباد می فرماید:
«...توبه نصوح،به یک دم او را چنان پاک کندکه گویی هرگز بدان آلایش ملوث نبوده است.که «التائب من الذنب کمن لاذنب له »چون در وی نصیبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر کنداز دوزخ فریاد برخیزد که «جزیا مؤمن فقد اطفا نورک لهبی »... و نور توبه که ازانوار صفت توابی است در دل تو جای گرفت، فریاد بر درکات دوزخ و جود بشری افتاد که «جزیاتائب » که تواکنون محبوب حضرتی که «ان الله یحب التوابین و ان الله یحب المتطهرین.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربیان اخلاق در فضیلت توبه بسیار است و مابه همین مقدار اکتفا می کنیم.
توبه برخاسته از فضل خدا است

ازدیدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنایت و محبت الهی است، توبه هنگامی میسور و ممکن می گردد که انسان از سوی حق تعالی مورد توجه قرار گیرد و خدای به او رجوع کند، وقتی انسان می تواند به خدای باز گردد و اولین گام سفرمعنوی وسلوک مقدس الهی را بردارد که حق تعالی توبه برانسان کند وبذل توجهی فرماید. مشایخ بزرگ عرفان براین نکته اصرارورزیده اند.
محیی الدین عربی می گوید:«توبه یا محبت خدا به انسان تائب آغاز می شود، خدای به او محبتی می کند و او توبه می کندآنگاه دوباره به او محبتی می کند و توبه او را می پذیرد و در واقع توبه عبد میان دو محبت قرار گرفته است. » (25)
علامه طباطبایی - قدس الله سره - نیز نظری مشابه دارد. آن بزرگوار می فرماید: ما بارها گفتیم که توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراین نخست این خداوند است که به انسان توفیق می دهد، اسباب توبه را برای او فراهم می کند تا بتواند ازبند و زنجیر اسارت بار پلیدیهای دنیا برهد و روبه سوی حق آردو آنگاه که بنده به خدا توجه کرد وتوبه نمود دوباره خدا به او برمی گردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»
بنابراین توبه بافضل و عنایت الهی شروع می شود.
نجم الدین رازی در «مرصادالعباد» می فرماید: «اگر فضل ربانی و تایید آسمانی اورا دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یک نفس باشد نسیم نفحات الطاف خود به مشام جان اورساند تا ازدل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد این دوبیت بسراید.
باد آمد و بوی زلف جانان آورد وان عشق کهن ناشده مانوکرد ای باد تو بوی آشنایی داری زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد (26)
و فضیل عیاض (29) با فضل و عنایت خداوند آغاز شده است، عبدالرحمن بدوی در کتاب «رابعه، شهید راه عشق » توبه این عارف بزرگ رانیز چنین تبیین می کند (30) در مورد توبه نصوح هم که به ذکر آن خواهیم پرداخت مولوی چنین اعتقادی دارد، می فرماید:«نصوح به نزدعارفی بزرگ رفت و از او خواست در حق وی دعاکند تا خدایش توفیق توبه دهد و دعای آن پیرعارف بود که سبب فضل الهی و توفیق توبه شد.
رفت پیش عارفی آن زشت کار گفت مارا در دعایی یاد آر سر او دانست آن آزاد مرد لیک چون حلم خدا پیدانکرد سست خندید وبگفت ای بدنهاد زآنچه دانی ایزدت توبه رهاد آن دعاازهفت گردون درگذشت کارآن مسکین بآخرخوب گشت یک سبب انگیخت صنع ذوالجلال که رهانیدش زنفرین دوبال (31)
در اینجا سخن را با عبارتی کوتاه و جامع از پیرهرات(خواجه عبدالله انصاری) ختم می کنیم. می فرماید:
«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان » (32) و این مطلب با کتاب و سنت موافق است در بسیاری از آیات قرآن «توبه » به خدا نسبت داده شده است و علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه «انماالتوبة علی الله...» می فرماید: «این آیه درصدد بیان توبه خدابربنده یعنی توجه خدابه بنده اش و رجوع رحمت حق براواست نه در مورد توبه بنده...» (33)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«التوبة حبل الله و مدد عنایته...» «توبه ریسمان خداوندبزرگ است و یاری و کشش عنایت و لطف اوست.» (34)
شرایط توبه

درپیش گفتیم که توبه همان آتش ندامت است که درجان سالک شعله می کشد و شراره هایش حجابها را می سوزاند. امااین توبه شرایطی دارد که باید کاملا مورد توجه باشد.
علامه طباطبایی در ذیل آیه 17و18 سوره نساء می فرماید: (35)
«قبول توبه دو شرط دارد:1- اینکه گناه از روی لجاجت واستعلاء و برتری جویی بر خدا نباشد.2- اینکه توبه قبل از موت و رؤیت سفیرمرگ باشد زیرا توبه بازگشت بنده به خدای تعالی است که توجه خدای را بر او، در پی دارد و با ظهور نشانه های مرگ دیگر فرصتی برای این نیست و منتفی به انتفاء موضوع است.»
فیض کاشانی در محجة البیضاء و غزالی در احیاءالعلوم شرایطی را ذکرکرده اند که مافشرده سخن فیض را می آوریم:
توبه دارای چهار شرط است:
1- حقوق مردم را که بنا حق ضایع کرده است، چه مالی وچه جانی به آنان برگرداندهمانطور که مولا علی علیه السلام می فرماید: «ان تؤدی الی المخلوقین حقوقهم » (36)
2- واجباتی راکه ترک کرده است قضاءنماید علی علیه السلام می فرماید: «الرابع:ان تعمدالی کل فریضة ضیعتهاتودی حقها.» (37)
3- با ریاضت، خون و اندوه و چشانیدن درد والم طاعت، آثارلذت معصیت را از بین ببرد و به فرموده علی علیه السلام «ان تذیق الجسم الم الطاعة کمااذقته حلاوة المعصیة » (38) «به بدن درد و سختی طاعت را بچشاند همانگونه که شیرینی گناه راچشیده است »
4- با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهای بدنت را آب کنی تا گوشت جدیدی در بدنت پیدا شود. به قول علی علیه السلام :«الخامس ان تعمدالی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشابینهمالحم جدید.» (39)
و خواجه عبدالله انصاری می فرماید:
«توبه نشان راه است... اول پشیمانی در دل است پس عذر برزبان پس بریدن از بدی و بدان در خبرآید که هرکه توبه کند ورفیقان بد... شرط توبه آنست که از همه موجودات دل برگیرد وروی در حق آرد، هرخون و گوشت که برهفت اندام دارد به ریاضت فرو گذارد...» (40)
و در «منازل السائرین » می فرماید:«شرایط توبه سه چیز است:
1- ندامت و پشیمانی 2- اعتذار وپوزشخواهی 3- اقلاع و برکندن.» (41)
مرحوم عارف کامل حاج شیخ محمدبهاری همدانی ازشاگردان ملاحسینقلی همدانی می گوید: «بدانکه لااشکال دراینکه خداوند متعال توبه را قبول می فرماید به شرط آنکه به آب چشم بشوری کثافات معاصی را از قلب پس از برانگیزاندن آتش ندم در دل و هر مقدار تاثیر آتش پشیمانی در قلب بیشتر است اسباب امید برتکفیر ذنوب و علامت صدق است چه اینکه بایدحلاوت تشهیات معاصی مبدل به تلخی ندم گرددتانشانه تبدل سیئات برحسنات باشد آیا نشنیدی قضیه پیغمبری از بنی اسرائیل این که سؤال نمود از حضرت باری تعالی قبول توبه بنده ای را بعداز اینکه سالها جد و جهدی در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت کند در حق او اهل آسمانها و زمین، توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکه حلاوت گناهی که از آن توبه کرده در قلب اواست باید گوشتهایی راکه از حرام گرفته بریزد که آنها فاسد شده اند و گوشتهای صحیح را هم فاسد می نماید» (42) و مرحوم میرزا جواد جوادآقا ملکی تبریزی چند مثال برای توبه جامع شرایط می زند از جمله توبه بهلول نباش «قبرکن »که توبه او طوری بوده است که همه این شرایط را داشته است. (43)
پی نوشتها:
1. فرقان:25
2. محمدتقی مجلسی (علامه)بحارالانوار، (تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1363) چ سوم، ج 77، ص 159
3. علامه نوری، مستدرک الوسایل،(بیروت، مؤسسه آل البیت، 1408 ه) چاپ دوم، ج 2، ص 118
5 و 4. همان
6. همان، ص 346
7. از جمله «الندم احدالتوبتین » و «کفی بالندم توبة » و «والندم من الذنب یمنع عن معاودته » رجوع شود به: مجلسی، پیشین، ج 77، ص 20، 6
8. عبدالله انصاری، کشف الاسرار، ج 4، ص 97
9. نساء: 55
10. توبه: 107
11. نجم الدین رازی، مرصادالعباد،ص 6 - 355
12. محمود شبستری،مجموعه آثار(تهران،کتابخانه طهوری،1365)،ص 26
13. جلال الدین رومی، مثنوی،(تهران،انتشارات مدنی،طبع نیلکون،چ دوم، 1362) جلد دوم، دفتر چهارم، ص 8 - 327
14. مجلسی، پیشین، ج 6، ص 14
15. غزالی، احیاءالعلوم، ج 4، ص 6
16. فیض کاشانی، محجة البیضاء،ج 2، ص 4
17. محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، (تهران،مکتبة داوری،1383)ج 3، ص 2 - 51
18. محمد حسین طباطبایی(علامه)،المیزان، (قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1394 هق) ج 4، ص 237
19. محیی الدین،ابن عربی، الفتوحات المکیه،(بیروت، داراحیاءالتراث العربی، بی تا) ج 2،ص 142
20. همان، ص 143
21. میرزا جواد ملکی، لقاءالله،باتعلیق سید احمد فهری (تهران:نهضت زنان مسلمان، 1360)، ص 59
22. بقره:222
23. مجلسی، پیشین،ج 6،ص 21
راهم فاسد می نماید»42 و مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی چند مثال برای توبه جامع شرایط می زند از جمله توبه بهلول نباش «قبرکن » که توبه او طوری بوده است که همه این شرایط راداشته است.43
24. عبدالله انصاری، پیشین، ج 4،ص 97
25. نجم الدین رازی، پیشین،ص 356
26. محیی الدین ابن عربی، پیشین،ص 139
27. فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، (تهران:انتشارات مرکزی، 1336) چ 5، ص 66
28. همان، ص 189 - 188
29. همان ،ص 106
30. عبدالرحمن بدوی، رابعه عدویه، ترجمه محمدتحریرچی، (تهران: انتشارات مرکزی، 1336) چ 5 ، ص 18
31. جلال الدین رومی، پیشین،از قول نصوح نقل می کند:گفت بد فضل خدای دادگر ورنه ...
32. عبدالله انصاری، پیشین، ج 1، ص 156
33. محمد حسین طباطبایی (علامه)، پیشین، ص 4، ص 238
34. مصباح الشریعه، ترجمه و شرح حسن مصطفوی (تهران: انجمن حکمت و فلسفه، بی تا) ص 352
35- انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما. و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضراحدهم الموت قال انی تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما. (نساء: 14، 17، 18) روایت های متعددی بر این مضمون دلالت دارد که کلینی در کافی،2، ص 440 و مجلسی در بحار، ج 6- 19 - 18 و 23 نقل فرموده اند.
39 و38 و37 و36. نهج البلاغه، صبحی صالح، باب المختار من الحکم; حکمت 417 (قم: مرکزالبحوث الاسلامیه، 1395 ه)، ص 249
40. عبدالله انصاری، پیشین، ج 2، ص 2-451
41. عبدالله انصاری، منازل السائرین، ترجمه روان فرهادی، انتشارات مولی، 1361، ص 28 و 29
42. میرزا جواد ملکی تبریزی، پیشین، ص 61 الی 59
43. همان، ص 69 الی 88

moji5
15th December 2009, 08:27 PM
توبه و جایگاه آن در عرفان 3


منابع مقاله:

فصلنامه معرفت، شماره 8، حسینی، سید علی؛

گذشت که:توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالک برای وصول به حق،توبه است.دراین زمینه سخنان چهره های برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن به تفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پی می گیریم.
مراتب توبه

توبه دارای مراتب و درجاتی است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوی اواست، زیراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابی از درون است برای از میان برداشتن حجابها. و حجابها دارای انواعی است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هرکجا که حجاب باشد توبه هم هست، از این رو همان ملاکی که برای توبه گناهکار است، برای توبه یک پیامبر هم هست، و خدای سبحان می فرماید: «توبوا الی الله جمیعا ایهاالمومنون لعلکم تفلحون » (1)
گرچه در سخنان عارفان دراین مورداندک اختلافی به نظر می رسد، اماتقریبا بلکه تحقیقا همه آنان اتفاق دارند که توبه دارای مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است.
ملاهادی سبزاوری در منظومه می فرماید: «توبه دارای سه مرتبه است:
1- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصی می باشد.
2- توبه خاص: که توبه از ترک اولی است مانند: حضرت آدم علیه السلام و...
3- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر صلی الله علیه وآله که می فرماید: «انی اتوب الی الله فی کل یوم ماة مرة » (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه می کنم.)
و توبة عم و خص و اخص
والعم بالذنب و خصها یخص
بترک الاولی. والاخص التوب
من توجه بغیر حق فلازکن (2)
و در مصباح الهدایة می فرماید:
«در طریق صوفیان توبه درجاتی دارد و برسه مرتبت منقسم آید، عام، خاص و خاص الخواص... توبه عام: رجوع از معاصی، به معنای استغفار به زبان و ندامت به دل، و دلیل این که استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم » اما توبه خاص، رجوع است از طاعت خویش به معنای تقصیر دیدن و به منت خدای نظاره کردن که هرفعلی بیاورد آن فعل، سزای خداوند نبیند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد که عاصی از معصیت، و استغفار انبیاء را معنی این است چنان که خداوند فرمود مصطفی را - علیه السلام - «واستغفرلذنبک » و او را ذنب و عصیان نبود لکن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آن که هیچ بنده ای حق خداوند خویش به تمامی نمی تواند گذاردن.
اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معنای نادیدن منفعت و مضرت از خلق چنان که گفت: «لاتدع دون الله مالاینفعک ولایضرک » و باایشان آرام ناگرفتن و بر ایشان اعتماد نکردن و عجز خلق در جنب قدرت حق دیدن و فقر ایشان در جنب غنای حق دیدن » (3)
سعیدبن فرغانی پس از ذکر مراحل اولیه عشق و طی آن مراحل می گوید:
«پس از رسیدن به این مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه کند، چنان که موسی در آن افاقت از انبساط و طلب رویت توبه کرد و قرآن از او حکایت کرد «قال انی نبت الیک » ای رجعت عماظننت و توهمت بالاشتغال بک و بحبک و طلب حظوظها و لذاتها منک وانا اول المومنین.» (4)
در جای دیگری از همین کتاب ارزشمند پس از نقل روایت مشهور که انی لاسغفرالله... همین مطلب را می گوید (5) و در توضیح شعر ابن فارض که:
وفی صعق رکی الحس خرت افاقة
لی النفس قبل التوبة الموسویة.
مطلب را به خوبی توضیح می دهد که جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر می کنیم. (6)
و پیرهرات می فرماید:
توبه عامه، از فراوان کردن طاعت است و آن به سه چیز دعوت می کند: این که بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براین ادعا که بر خدا حق دارد; (از این دوری بجوید) خود رابی نیاز نشمارد که آن عین جبروت و سرکشی از خدا است.
و توبه متوسطان : توبه کردن از کم انگاشتن و کوچک شمردن معصیت وگناه است و آن عین گستاخی و سرکشی است. و محض آراستن است خود رابه حمیت. وتن دادن به خود را از بندگی خدا بریدن است.
و توبه خاصه: توبه از ضایع کردن وقت است، و ضایع کردن وقت، فرو افتادن در نقیصه می باشد و نور مراقبت را خاموش می کند و عین صحبت را مکدر می سازد و مقام توبه کامل نمی شود مگر با انتهای توبه از هرچه پایین تر از حق است و سپس رؤیت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤیت آن علت.» (7) برای کمال بحث سخنی دیگر از این بزرگ نقل می کنیم:
«... توبه عوام از ذلت، و توبت خواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشریت است . توبه عوام به آن است که از معصیت به طاعت برگردند و توبه خواص، که از رؤیت طاعت به رؤیت توفیق آیند و طاعت خود را نبینند بلکه همه را توفیق حق بینند. حد نظر عوام به افعال است، و میدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گوید: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه می برم.» خواص می گوید: «خداوندا من از خشم تو، به رضای تو پناه می برم.» خاص خواص گوید: «خداوندا من از تو به خودت پناه می برم.» (8)
امام صادق علیه السلام می فرماید: «بنده باید پیوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و برای هر فرقه و طایفه، توبه ای مخصوص است پس، توبه پیامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمینان است; و توبه اولیاء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفیاء و برگزیدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و کدورت می باشد که برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غیر پروردگار است، که توجه به غیر خدا پیدا کرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصی و خلافها است. و برای هرکدام از این اصناف و طبقات، نسبت به موضوع توبه مخصوص خود و نتیجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصی است که به دیگری صدق نمی کند... (9)
عزیزالدین نسقی می گوید:«اماثوابی که موعوداست درآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدی است که روی ازدنیابه کلی برگردانیده وآن تائبی است که روی ازمعاصی به کلی گردانیده باشد. (10)
تاملی در مراتب توبه

در هر حال، بی گمان بحث از مراتب توبه از مهم ترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسی در هر مقامی و مرتبه ای که هست باید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتی از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است تا آنجا که محیی الدین عربی، امام العارفین پس از بحث توبه، بابی را برای توضیح (ترک) «التوبة من التوبة » گشوده است و به تفصیل در آن سخن گفته است. (11) آیات قرآنی و سنت پیامبر وائمه معصومین(س) نیز موید این معنی است - چنان که نمونه اش از مصباح الشریعة گذشت - در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.
تحلیل علامه طباطبایی: علامه، تحلیلی دقیق از مسئله ارائه می دهد و آن این که توبه به معنای رجوع به خدا برای قرب به اوست و بی گمان، معنای قرب و بعد، نسبی و تشکیکی است. بنده ای که درمقامی قرار دارد گرچه نسبت به برخی از مقامات، دارای قرب است، امانسبت به سایرمقامات دارای بعد است. از این رو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید برای رهایی از بعد نسبی و صعود به مقامی والاتر و بالاتر و مقرب تر به کوشند واین مصداق توبه است و به قول شارح مصباح الشریعة (12) - رضوان الله تعالی علیه - این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه می فرماید. (13)
براساس آنچه ما از تعریف توبه ارائه دادیم نیز، این مساله کاملاقابل تبیین است. ماگفتیم توبه همان آتش ندامت است که در جان سالک افتاده وشعله هایش دردی و سوزی توصیف ناپذیررا در درون وی ایجاد کرده است، این حالت هم می تواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبری بزرگ. باتوجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالی می پردازیم که شامل توبه جمعی گناهکار وسیه دل، وپیامبری ازپیامبران بزرگ خدا(یونس) است:
یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالت خویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبرخدا (یونس ) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفری سخت برای آنان کرد. «روبیل » مردی دانشمند بود که در میان آنان می زیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامی که نشانه های عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف کامل و واصل، میرزا جواد ملکی تبریزی - رضوان الله تعالی علیه - صحنه را چنین به تصویر می کشد:«... که آن حکیم تربیت شده خانواده نبوت، جناب «روبیل » چه حال برای آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلای نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمری بدهد. ولی روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و بره هارا از میش ها جداکرده، گوساله هارا از ماده گاوها گرفتند، ماده ها را بالای کوه بردند بچه هایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روی خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا می کردند اطفال خودشان، به جهت شیر و به جهت مادرها، گریه می کردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس ) و وزیدن بادهای عذاب و سیاهی رنگشان که می دیدند، ناله های جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین) وندای «یاارحم الراحمین » به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشری به پاکردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریای رحمت ارحم الراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن...» (14) قوم یونس توبه ای واقعی می کنند چنان شعله های آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهی برسد، جانشان را می سوزد و دیگر جای برای آن نمی گذارد اما قصه بر اینجا ختم نمی شود، زیرا یونس که در انتظار کیفری سخت بر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهی رامشاهده کند، اما باکمال شگفتی دید مردم به زندگی معمولی خود با نشاطی افزون، ادامه می دهند. او ناراحت شد و در یک لحظه غافل شد که خدای بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمی گیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جای دیگری رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجی شد، نهنگی عظیم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود که برای نجات سرنشینان لنج یاقایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ می انداختند و قرعه بنام او در آمد، دیدند مرد خوبی است، از نو قرعه کشیدند، بازهم به نام او درآمد ... و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامی که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفت با خود گفت : شگفتا: خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند می پذیرد، آیا توبه مرا نمی پذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار واندیشه هایی از این قبیل منشا انقلاب درونی یونس شد، آتش پشیمانی جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعله هایش فروزان و فروزان تر شد، فریاد زد: ای خدای زیبای بی عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقی نیست ، توخوبی ، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که برخود ستم کردم.
«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین ». (15)
خدای سبحان او را نجات می دهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنی که راه وی را به پیماید. «فاستجبناله ونجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین » (16)
و نتیجه سخن آن که: توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونی است، اما هرکدام متناسب با موقعیت خود. وکلام را باشعری از سوخته ای شیدا و شیفته ای عاشق یعنی «فیض کاشانی » ختم کرده و زینت می دهیم.
زهرچه غیریا استغفرالله
زبود مستعار استغفرالله
دمی کان بگذردبی یاد رویش
از آن دم بی شماراستغفرالله
زبان کان توبه ذکردوست نبود
زسرش الحذر استغفرالله
سرآمد عمرویکساعت زغفلت
نگشتم هوشیار استغفرالله
جوانی رفت وپیری هم بیامد
نکردم هیچکار استغفرالله
نکردم یک سجودی درهمه عمر
که آید آن بکار استغفرالله
خطابودآنچه گفتم آنچه کردم
ازآنهاالفرار استغفرالله
زکردار بدم صدبار توبه
زگفتارم هزار استغفرالله
شدم دورازدیاریارای فیض
من مهجورزاراستغفرالله (17)
توبه نصوح

توبه نصوح چه توبه ای است؟ چه ویژگی دارد که عارفان و عالمان همواره به آن تشویق می کنند و آن را الگوی کامل و جامع توبه می دانند.
نجم الدین رازی در مرصادالعباد (18) از آن یاد می کند. عطار نیشابوری (19) در تذکرة الاولیاء می گوید: ابراهیم ادهم توبه نصوح کرد. در «کشاف اصطلاحات الفنون » می گوید:... واصح توبه، توبه نصوح است (21) وبالاخره خداوند تبارک و تعالی فرمان می دهد که توبه نصوح کنید «یاایهاالذین آمنو توبوا الی الله توبة نصوحا» (ای مومنان همانند نصوح توبه کنید، توبه نصوح کنید) از امام صادق علیه الصلوة والسلام از معنای آن سؤال می شود امام صادق علیه السلام در پاسخ می فرماید:
«توبه نصوح این است که بنده خدا طوری توبه کند که تاآخر عمر به گناه باز نگردد "یتوب العبدثم لایرجع منه".» (22)
پیرهرات (خواجه عبدالله انصاری) در کشف الاسرار، معانی ای برای آن ذکر کرده است (23) اما مولوی با الهام از حدیث فوق و باتوجه به معنایی که از توبه ذکر کردیم ،توبه نصوح را چنین به تصویر می کشد.
نصوح مردی بود زن نما، چهره ای بسان رخسار زنان داشت و مردی خود را پنهان می کرد و در حمام دلاک دختر شاه بود واز این راه شهوترانی می کرد.
بودمردی پیش ازاین نامش نصوح
بد ز دلاکی زنان اورافتوح
بود روی او چو رخسار زنان
مردی خود راهمی کردی نهان
او بحمام زنان دلاک بود
درنما و حیله بس چالاک بود
دختران خسروآنرا زین طریق
خوش همی مالید ومی شست آن عشیق
اندرآن حمام پرمی کردطشت
گوهری از دخترشه یاوه گشت
گمشدن گوهر دختر شاه سبب شد در حمام رابستند ابتدا میان رختها را جستند و سپس شروع کردند به تفتیش زنان یکی پس از دیگری
پس در حمام بربستند سخت
تابجویند اول اندر بیخ رخت
درشکاف فوق وتحت وهر طرف
جستجوکردند در از هر صدف
بانگ آمد که همه عریان شوید
هرکه هستند از عجوزوازلوند
یک بیک را حاجیه جستن گرفت
تاپدید آید گهر بنگر شگفت
زنان را لخت کرده و کاملا می جستند و نصوح را از روی احترام مجبور به عریان شدن نکرده بودند امااو احساس می کرد خطر در بیخ گوش اوست و هرلحظه ممکن است نوبت اوبرسد، آبرویش بریزد و رسوای کوچه و بازار گردد و این بحث سبب شد که انقلابی در درونش ایجاد شود وآتش ندامت در جانش افتد و خالصانه به درخانه خدا رود.
آن نصوح ازترس شد در خلوتی
روی زرد و لب کبوداز خشیتی
پیش چشم خویشتن می دید مرگ
سخت می لرزیدبرخودهمچوبرگ
گفت یارب بارها برگشته ام
توبه هاو عذرها بشکسته ام
کرده ام آنها که ازمن می سزد
تا چنین سیل سیاهی در رسید
نوبت جستن اگر در من رسد
وه که جان من چه سختی هاکشد
درجگر افتاده استم صدشرر
درمناجاتم ببین خون جگر
ای خداآن کن که ازتو می سزد
که زهرسوراخ مارم می گزد
جان سنگین دارم ودل آهنین
ورنه خون گشتی دراین دردوحنین
وقت تنگ آمد مرا ویک نفس
پادشاهی کن مرا فریاد رس
گر مرا این باستاری کنی
توبه کردم من زهرناکردنی
توبه ام بپذیراین باردگر
تاببندم بهر توبه صدکمر
اوهمی زارید وصد قطره روان
کاندر افتادم بجلاد و عوان
ای خدا و ای خدا چندان بگفت
کان در و دیوار بااوگشت جفت
و دراین حال که شرارهای جانسوز آتش ندامت قلبش را می سوخت و شعله های این آتش سوزنده و سازنده اوج گرفته بود، وی را صدا زدند که بیا، همه را گشتیم و درگران قیمت پیدا نشد اینک نوبت تو رسیده است و این امر سبب شد که این سوز و ساز به اوج خود برسد.
جمله را جستیم پیش آی ای نصوح
گشت بیهوش آن زمان پرید روح
همچو دیواری شکسته درفتاد
هوش وعقلش رفت شد همچون جماد
چونکه هوشش رفت از تن آنزمان
سر او باحق بپیوست از نهان
چو ن تهی گشت و خودی او نماند
باز جانش را خدا در پیش خواند
چون شکست آن کشتی او بی مراد
در کنار رحمت دریا فتاد
جان بحق پیوست چون بی هوش شد
موج رحمت آن زمان در جوش شد
و اینجابود که توبه حقیقی کامل بوقوع پیوست و خداوند وی را از هلاکت نجات داد
بانگ آمد ناگهان که رفت بیم
شد پدید آن گمشده در یتیم
ونکته برجسته توبه او این بود که دیگر گناه را تکرار نکرد و به آن باز نگشت
بعد از آن آمد کسی کز مرحمت
دختر سلطان ما می خواندت
دختر شاهت همی خواند بیا
تاسرش شویی کنون ای پارسا
گفت رو، رو دست من بیکار شد
وین نصوح توکنون بیمار شد
بادل خود گفت ازحد رفت جرم
ازدل من کی رود آن ترس و کرم
من بمردم یک ره و بازآمدم
من چشیدم تلخی مرگ و عدم
توبه کردم حقیقت با خدا
نشکنم تا جان شود از تن جدا
بعدازاین محنت که را بار دگر
یا رود سوی خطر الا که خر (24)
پی نوشتها
1- نور: 31
2- سبزواری، منظومه، (قم:مکتبة المصطفوی،بی تا)، ص 5 -354
3- عزالدین محمود بن علی کاشانی، مصباح الهدایه، چ سوم، (تهران: مؤسسه نشر وفا، 1367)، ص 266
4- سعیدبن فرغانی، مشارق الدرر، با تصحیح آشتیانی،(تهران: انتشارات فلسفه و عرفان اسلامی، 1398 ه )، ص 92
5 و6- همان، ص 310 و ص 313
7- عبدالله انصاری،منازل السائرین،ترجمه روان فرهادی،(تهران:انتشارات مولی، 1361)،ص 30
8- عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، (تهران: کتابخانه علمیه، 1354)، ص 252
9- مصباح الشریعه،با شرح و ترجمه حسن مصطفوی، (تهران:انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1352).
10- ر. ک.به: الانسان الکامل، عزیزالدین نسقی،باتصحیح ماریژان موله، چ دوم، (تهران: کتابخانه طهوری، 1403 ه)
11- فتوحات،143 الباب الخامس والسبعون فی ترک التوبه درهمان صفحه شعری از ابن عریف نقل می کند
قدتاب اقوام اقوام کیثروها
تاب من التوبه الا انا
12- علامه طباطبایی، المیزان، چ سوم، ج 4،(قم:مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1394 ه )، ص 245
13- حسن مصطفوی، شرح و ترجمه مصباح الشریعه، ص 352
14- میرزا جواد ملکی،پیشین، ص 88 -89
15 و16- انبیاء:(21)،87 و88
17- محمدبن مرتضی (فیض کاشانی) کلیات اشعار، (تهران: انتشارات کتابخانه سنایی، 1354)، ص 371
18- نجم الدین رازی، مرصادالعباد، ص 355. وآن توبه نصوح یک دم او را چنان پاک کند که گویی ....
19- عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، چ 5، (تهران: انتشارات مرکزی، 1336)، ص 89
20- به عنوان مثال در ج 2، صفحه 451 می گوید: ای آزادمرد، چند گه که در خوابی، بیدار شو... هین که هنگام صبوح است تا کی شکسته دل و عهدی بیاکه وقت قبول نصیحت و توبه نصوح است.
21- مجله علوم انسانی واجتماعی شیراز، شماره 1و2 سال 70-69 به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون
22- محمدتقی مجلسی،بحارالانوار، چ 3،ج 6،(تهران:دارالکتب الاسلامیه، 1363)، ص 20
23- عبدالله انصاری، کشف الاسرار، ج 10، ص 160
24- جلال الدین رومی،مثنوی، دفتر پنجم، (بی جا:انتشارات کتابفروشی اسلامی)، ص 502 - 499

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد