PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تلویزیون و سوء استفاده از عشق



*مینا*
28th November 2009, 07:24 PM
امروزه با توجه به فضای سیاسی جامعه انتقادات از رسانه ملی گاها رنگ و بوی جناحی به خود می گیرد و شایدمحاسن به عنوان معایب و برعکس در جناح مقابل معایب به عنوان محاسن جلوه می گردد.

http://aftab.ir/articles/art_culture/TV/images/095593bbe12604e40037a9d4a947a197.jpg

رستگاران امروزه با توجه به فضای سیاسی جامعه انتقادات از رسانه ملی گاها رنگ و بوی جناحی به خود می گیرد و شایدمحاسن به عنوان معایب و برعکس در جناح مقابل معایب به عنوان محاسن جلوه می گردد. ولی اینجانب که حتی در خلوت خود بر این باور هستم که باید نظام از آسیب ها دور بماند و اشخاص داخل سیستم معایب خود رابرطرف کنند به موضوع رسانه ملی نیز بی طرفانه نظر می کنم و آرزو دارم واقعا مثل شعار دائمی جامعه این رسانه به عنوان دانشگاه سراسری عمل کند و همین طور اعتراف می کنم نظریاتی که دارم به دلیل نداشتن تخصص در زمینه فیلم و سریال فنی و کارشناسی نیست و فیلم را ازدید یک مخاطب و بیننده عادی که صرفا از آن لذت برده و پیام می گیرد بررسی می کنم.
سریا ل های تولید داخل از قبیل یوسف پیامبر (ع)، رستگاران، پنجمین خورشید و دلنوازان سریال های پربیننده ای بودند که توانستند عده زیادی را پای تلویزیون میخکوب کنند و دست اندرکاران تلویزیون کثرت بیننده ها را دال بر موفقیت خود دانستند و همین غرور کاذب باعث شد که معایب این چند سریال که متعاقب هم به صفحه تلویزیون آمدند هرگز رفع نشوند.
نکته مشترک همه این سریال ها گرهی بود که بر قضیه عشق و عاطفه خورده بود و از آنجا که ما ایرانی ها به دلا یل ذاتی و ژنتیکی افرادی عاطفی، مهربان و دلسوز هستیم هرجا سخن از عشق و عطوفت باشد تقریبا شور را بر شعور غلبه می دهیم و این همان قسمتی است که تلویزیون از آن سو» استفاده کرده و تولیدات خود را به ما تحمیل می کند.
سریال رستگاران که فقط بر عطوفت ایرانی استوار شده بود مملو از معایب ساختاری بود در این سریال جناب سرگرد (بازپرس پرونده کلا هبرداری ۸ میلیاردی) ۱۴۸ بار بطری آب معدنی را به سر کشید چیزی که روی اعصاب مخاطب راه می رفت و دختر ۴ ساله من گفت« این مرد این قدر آب می خوره که حرص آدم در میاد!» پونه در داخل بیمارستان چاقو خورده و پرستاران در اطراف در رفت و آمد بودند و کسی به او توجه نمی کرد. همان نکته ای که بیننده وقتی خود را در داخل جریان فیلم قرار می داد احساس می کرد که سازنده فیلم تخصصی در این زمینه ندارد. یا پرونده ای که ملی شده بود و نفر اول آن «احمدرضا خجسته» در بیمارستان در حالت کما بود تا مدتی ماموری بالا ی سراو نبود و زمانی هم که بود بارها سو» قصد به جان احمدرضا صورت گرفت بدون آنکه مامور در آنجا نقش نگه دارنده ای داشته باشد و صدها مورد دیگر که ضعف کارگردانی این فیلم را نشان می دهد و مخاطب عادی بهتر از کارگردان به معایب ساختاری آن آگاه است و دست آخر فیلم هم مدام قبل از کارگردان اتفاقات آن را پیش بینی می کرد و آخر سر هم کارگردان عاجز از جمع وجور کردن فیلم پناه به کلی دیالوگ برد تا آن راجمع کند و در اصل باید بگویم اینکه مخاطب زیادی از این فیلم استفاده کردند توانایی کارگردان نبود بلکه رابطه کاوه با رویا بود که مخاطب را به دنبال خود کشاند تا ببینند آیا این زن وفادار موفق به اثبات بی گناهی عشق خود خواهد شد یا نه ولی افسوس که کارگردان با ضعف خود حتی این لذت را هم از بیننده می گرفت.
در پنجمین خورشید با سفرهای ۲۴ ساله به عمق زمان در پای کامپیوتر خود میلیون ها ایرانی را سرکار گذاشت. این فیلم که معایب سریال های قید شده را یکجا داشت حداقل از یک فیلمنامه متوسط هم برخوردار نبود و بیننده در مرحله اول می فهمید که این اتفاقات فقط می تواند یک تخیل غلط باشد و بازهم فقط داستان عاشقانه محسن و هما بود که باعث شد کارگردان به خود ببالد. فیلمی که سرگردان از هدف فقط عشق را سوژه مردم کرده بود. زمانی که مادرم در ۴ سالگی ام قصه دیو سیاه را بالا ی سرم زمزمه می کرد حداقل این پیام را داشت که پسرم اگر بزرگ شدی با دیو سیاه ظالم مبارزه کن ولی در این عصر با این تکنولوژی واین ارتباطات و با این هزینه سنگین، تلویزیون حتی این یک جمله را هم نداشت... واما دلنوازان. هردم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد! حسن بزرگی که دلنوازان داشت این بود که همه شب پخش شد تا خیال بینندگان هرچه زودتر، از قضیه عشق بهزاد و یلدار راحت شود چرا که غیر از سو» استفاده از عشق جهت نشاندن مردم پای تلویزیون چیز زیادی دراین فیلم ندیدیم. علا قه عاشقانه مهتاب به بهزاد، علا قه دکتر زند جوان به مهتاب، داستان ازدواج رامین با روشنک، علا قه زیاد رعنا به جهان تا اتابک و در نهایت قصه سوزناک عشق یلدا و بهزاد تشکیل دهنده اجزای این فیلم تراژدیک بودند و لا غیر.
این سه مورد سریال پربیننده معایب مشترک زیادی داشتند. سریال های فوق حدودا ۳۰-۳۵ دقیقه پخش می شد که در این زمان کوتاه جریان فیلم کاملا لا ک پشتی بود مثلا وقتی پونه بر سر مزار پدر می رفت، از اول قبرستان، راه رفتن او، ریتم قدمهایش، گریه و دردودل با پدر، همین طور افتادن رعنا دنبال دخترش و دهها مورد بی ربط دیگر، که همه جهت پرکردن آن ۳۰ دقیقه بود نه هدفی در کار بود و نه پیامی، آن چه بود محبت و عشق های تو خالی بود.
در پایان یادآور می شوم که منظور این نیست که تلویزیون از عشق و محبت وعاطفه غافل بماند بلکه می تواند از عشق به اهداف والا ی خود برسد نه فقط سرگرم کردن مردم. وضعیت فعلی آموزش و پیام رسانی سیما همیشه مرا به یاد یک خاطره می اندازد:
سال دوم راهنمائی معلم انشا به دانش آموزان گفت که هر کدام یک داستان بنویسند و حتما این داستان پیام و آموزش مثبتی داشته باشد در این بین یکی از بچه ها نوشته بود که: روزی مردی ۳ تا پسر داشت که اسم یکی جمشید دیگری خمشید و آن یکی گمشید بود و هر بار اولی را صدا می کرد همه جمع می شدند و اگر دومی را صدا می کرد هر سه خم می شدند و هر موقع گمشید را صدا می زد در می رفتند، آن دانش آموز وقتی مجبور شد نتیجه داستانش را توضیح دهد گفت ما این نتیجه را به دست می آوریم که اسم فرزندانمان را جمشید، خمشید و گمشید نگذاریم و در جواب خنده بچه ها گفت فقط خواستم رفع مسوولیت کرده و شما را سرگرم کنم.

http://aftab.ir/images/article/break.gif نویسنده : علی شهبازی هشترودی روزنامه مردم سالاری

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد