توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پرسش های کودکانه
آبجی
8th November 2009, 01:45 PM
زیبایی خدا
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/salah-1140993315.jpg
وقتی گُل خوشرنگی را میبینی، میگویی این گل زیباست؛
زمانی که شعر دلنشینی را میشنوی، میگویی این شعر زیباست؛
وقتی دل کسی برای فقیران میسوزد، میگویی چه احساس زیبایی دارد؛
زمانی که دوستت به تو هدیهای میدهد، میگویی چه کار زیبایی انجام داد؛
وقتی معلمت درسی را به تو و همکلاسیهایت یاد میدهد، با خودت میگویی که معلم، چه خوب و چه زیبا درس را به ما میآموزد.
حتما زیاد هم شنیدهای که میگویند صبر زیباست، مهربانی زیباست.
پس برای این که بگوییم چیزی زیباست، حتما نباید آن را با چشم ببینیم.
زیبایی، فقط برای گُلها، ستارهها، کوهها، رودها، درختها و انگشترها و دوچرخهها و میزها و صندلیها نیست.
مهربانی هم زیباست. دوست داشتن دیگران هم زیباست. صبر هم زیباست. ایمان به خدا هم زیباست.
زیبایی خدا همان مهربانی و بقیه ویژگیهای اوست.
آیا هنرمندی خدا در آفرینش آسمانها زیبا نیست؟
آیا قدرت خدا در حرکت دادن زمین به دور خورشید، زیبا نیست؟
آیا گذشت او از بندگان گناهکاری که توبه میکنند، زیبا نیست؟
آیا روزی رساندن او به این همه جاندار کوچک و بزرگی که در جهان زندگی میکنند، زیبا نیست؟
خدا زیباست؛ زیرا او از همه مهربانتر است.
خدا زیباست؛ زیرا زیرا او از همه کس هنرمندتر است.
خدا زیباست؛ زیرا او از همه قدرتمندتر است.
خدا زیباست؛ زیرا از همه داناتر است.
خدا زیباست؛ زیرا خیلی زود اشتباه و گناه ما را میبخشد.
خدا زیباست؛ چون اجازه داده تا هر وقت خواستیم، بتوانیم با او حرف بزنیم.
خدا زیباست؛ زیرا به ما اجازه داده است که او را دوست خود بدانیم.
بیشک، این خدای قدرتمند و مهربان و بخشنده و دانا و هنرمند و دوستداشتنی، زیباست.
آبجی
8th November 2009, 01:45 PM
بلند کردن دستان هنگام دعا
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/salah-1140993325.jpg
مگر خدا در آسمان است که ما هنگام دعا، دستانمان را به طرف آسمان بلند میکنیم؟
آفرین بر تو که این همه باهوش و بادقتی! چه سوال قشنگی به فکرت رسیده است. خدا را شکر که فرزندی مانند تو دارم و خدا را شکر که باز هم فرصتی پیدا شد تا درباره خدای مهربان با هم گفتوگو کنیم. با آوردن چند مثال، تلاش میکنم که به سوال تو جواب دهم:
عزیز من! وقتی میخواهی در کلاس درس حرف بزنی و به معلمت چیزی بگویی، با بلند کردن یک دست، از او اجازه حرف زدن میگیری؛
آن وقت که به حرم امام رضا(ع) میروی، به عنوان احترام به آن حضرت، دستت را روی سینهات قرار میدهی؛
وقتی در روز 22 بهمن، بر ضد دشمنان کشورمان شعار میدهی، انشگتان دستت را مشب میکنی تا نشان دهی در مبارزه با دشمن، خیلی جدی هستی؛
وقتی نام امام زمان(عج) بُرده میشود، دستان کوچکت را بر سرت قرار میدهید تا با این کار، نشان دهی که آن حضرت را خیلی دوست داری؛
گاهی که صدای تلویزیون خیلی زیاد است، دستت را روی گوشت میگذاری تا خواهرت صدای تلویزیون را کم کند؛
هنگامی که حلِّ یک مسأله ریاضی برایت سخت میشود، دستت را روی چشمهایت قرار میدهی تا راحتتر بتوانی درباره آن مسأله فکر کنی.
با یان مثالها، حتما متوجه شدی که ما از دستانمان، برای بیان حالات خودمان استفاده میکنیم و هر شکلِ دست، معنای مخصوصی دارد. موقع دعا هم با بلند کردن دستانمان، میخواهیم نیاز خود را به خدای بزرگ مهربان نشان دهیم.
قرآن کریم میگوید: «به هر طرف که رو کنید، خدا آنجا هم هست.» اگر برای دعا دستانمان را به طرف آسمان بلند میکنیم، نمیخواهیم بگوییم که خدا فقط در آسمان است. نه، اصلا چنین هدفی نداریم؛ بلکه چون این کار، برای دعا کردن مناسبتر است دستان خود را بلند میکنیم؛ یعنی همانطور که مُشت کردن دست، علامت جدی بودن و قرار دادن دست روی سر یا سینه، علامت احترام گذاشتن است، بلند کردن دستانمان هنگام دعا هم، علامت گفتوگو با خداست. داشتن این حالت، برای درخواست از خدا مناسبتر است.
ما وقتی دستمان را به سوی آسمان میبریم، به شکل فقیری در میآییم که از یک شخص بزرگ و مهربان و قدرتمند، چیزی درخواست میکند. ما با این کار، میخواهیم به خدا بگوییم که ای خدا! ما به تو نیاز داریم و از تو کمک میخواهیم.
ا
مام حسین(ع) فرموده است: «حضرت محمد(ص) موقع دعا کردن، دستانش را مثل یک فقیر که درخواست غذا میکند، بالا میبُرد».
موقع دعا کردن، دستان تو هر شکلی داشته باشند، خدا دعایت را گوش میدهد. تو در هر زمان و هر کجا و به هر زبان و هر صورت، میتوانی با خدا حرف بزنی و دعا کنی.
اگر پیامبر عزیز ما و امامان خوبمان از ما خواستهاند که در زمان دعا، کارهایی را انجام دهیم، برای آن است که این کارها، دل ما را برای دعا آمادهتر میسازد و قبول شدن دعایمان را آسانتر میکند.
گفتن بسمالله در اول دعا، صلوات فرستادن در آغاز آن، دعا برای دیگران و دعای دستهجمعی، بعضی از همان کارهایی هستند که بهتر است در زمان دعا انجام دهیم. اگر نمیتوانی موقع دعا کردن، همه این کارها را انجام دهی، اشکالی ندارد، تا هر اندازه که میتوانی انجامشان بده؛ اما فکر نمیکنم که گفتن بسمالله و فرستادن صلوات و بلند کردن دستها در زمان دعا، برایت سخت باشد.
تو هم مثل پیامبر، موقع دعا کردن، دستهای کوچکت را به طرف آسمان بگیر و اینگونه با خدا حرف بزن. این حالت، حالت آدمهای نیازمند است و گفتوگو با خدا و درخواست از او در این حالت، خیلی بهتر و راحتتر و دلپذیرتر است.
خدا همهجا هست. در آسمان و زمین، در شمال و جنوب، در شرق و غرب، دور و نزدیک، بالا و پایین و خلاصه هر جا که فکرش را بکنی، خدا حاضر است.
موقع دعا دستت را به طرف آسمان بگیر؛ ولی بدان که خدا در کنار دل پاک توست و در کنار دستی که بلند کردهای و لبی که با آن دعا میخوانی، نیز حضور دارد. او همهجا هست.
آبجی
8th November 2009, 01:46 PM
اختیار ما
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/salah-1140993374.jpg
اگر بدون خواست خدا هیچ اتفاقی نمیافتد و همه دنیا به فرمان اوست، پس ما از خودمان چه اختیاری داریم؟ مثلا اگر خدا بخواهد من در امتحان آخر سال قبول شوم، قبول میشوم و اگر او نخواهد، قبول نمیشوم؛ در نتیجه، تلاش کردن و تلاش نکردن من فرقی با هم ندارند.
خیلی خوب فهمیدهای که جهان به فرمان خداست و همه کارها به دست او و به اختیار اوست. تا خدا نخواهد، دانهای سبز نمیشود؛ تا خدا نخواهد، ابری نمیبارد؛ تا خدا نخواهد کودکی به دنیا نمیآید؛ تا خدا نخواهد رنگینکمانی خودنمایی نمیکند؛ تا خدا نخواهد غنچهای نمیشکفد؛ تا خدا نخواهد پرندهای برای پرواز، بال نمیگشاید؛ تا خدا نخواهد ستارهای چشمک نمیزند، حتی یک برگ خشک نیز بر زمین نمیافتد. به قول معروف «هر چه خدا خواست، همان میشود».
همه دنیا به خواست خدا و بر اساس دانش و قدرت او اداره میشود، روزیدهنده ماهیهای دریا و حیوانات صحرا و پرندگان هوا، اوست حرکتدهنده بادها و رودها، اوست. گرداننده زمین و دیگر سیارهها، اوست. به فرموده قرآن: «همه کارها در اختیاز خدا قرار دارد» و به گفته امام رضا(ع): «همه کارها به دست خدای بزرگ است».
هر کار کوچک و بزرگی که در دنیا میبینی، به خواست خدا انجام میگیرد؛ اما این طور نیست که ما از خودمان اختیاری نداشته باشیم.خدایی که همه کاره دنیاست، ما را طوری آفریده است که در کارهایمان اختیار داشته باشیم. همه چیز به خواست خداست و اختیار داشتن ما آدمها هم خواست خدای مهربان است.
اگر تو خودت خوب دقت کنی، میبینی که در کارهایت اختیار داری. آیا همین الان که سوالت را از من پرسیدی، کسی تو را مجبور کرد حرف بزنی یا با اختیار خودت، حرف زدی؟ دیروز که در پارک دویدی، آیا کسی تو را وادار به دویدن کرده بود یا به اختیار خودت میدویدی؟ وقتی بستنی میخوری، آیا این کار را با اختیار خودت انجام میدهی یا کسی تو را مجبور میکند؟ وقتی کارتون نگاه میکنی، وقتی تاپ سوار میشوی، وقتی به دوستت دست میدهی، وقتی به مادربزرگت سر میزنی، وقتی میخندی، وقتی با بچههای همسایه فوتبال بازی میکنی و در بقیه کارهایت، آیا از خودت اختیاری داری یا نه؟ حتما قبول داری که در همه این کارها، تو اختیار داری و مجبور نیستی.
یکی از بهترین نشانههای اختیار داشتن ما، ناراحت شدنمان از کارهای بد دیگران است؛ مثلا اگر کسی بر سرِ ما بزند و بعد بگوید دست خودم نبود، آیا از او میپذیریم؟ ما همیشه آدمهای بد را سرزنش میکنیم. اگر آنها از خودشان اختیاری ندارند پس چرا از آنها ناراحت میشویم و سرزنششان میکنیم؟
دلیل دیگر این که ما مجبور نیستیم و در کارهایمان اختیار داریم، آمدن پیامبران است. اگر ما از خودمان اختیار نداشتیم، پس چرا خدا برای هدایت ما، این همه پیامبر فرستاده است؟ اگر ما قدرت انتخاب نداریم، پس فایده کتابهای آسمانی چیست؟ اگر ما اختیار نداریم، پس چرا خدا در قرآن، ما را به کارهای خوب دعوت کرده و از کارهای بدی که ما را جهنمی میکند، ترسانده است؟
همانطور که خدا خواسته است تا خورشید نور بدهد و ماه، دور زمین بگردد و درخت ریشه کند و باران ببارد و ستاره چشمک بزند، همانطور هم او خواسته که ما آدمها اختیار داشته باشیم.
پس مبادا به خیال این که ما از خودمان اختیاری نداریم، برای یادگیری علم و دانش و پیشرفت در زندگی، تلاش نکنی. هر چه خدا بخواهد همان میشود و خدا خواسته است که آدمهای پُرتلاش موفق شوند و آدمهای تنبل، به هدفشان نرسند. هر چه میتوانی تلاش کن که خدا، آدمهای تلاشگر را دوست دارد و آنها را همیشه کمک میکند.
آبجی
8th November 2009, 01:46 PM
خانه خدا
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/salah-1140993388.jpg
مگر خدا هم خانه میخواهد که میگوییم: مسجد خانه خداست؟
ما آدمها برای زندگی بهتر، به یک خانه و سرپناه نیاز داریم. خانه، ما را از باد و باران و سرما و گرما محافظت میکند و جلوی آزار و اذیت حشرات مزاحم و حیوانات خطرناک را میگیرد. خانه، فایدههای دیگری هم برای ما دارد. ما از خانه برای نگهداری غذا و مال و ثروت خود نیز استفاده میکنیم. خوابیدن در خانه و غذا خوردن و استراحت کردن در آن خود نیز برای ما خیلی اهمیت دارد.
هر کدام از حیوانات هم، خانه مخصوصی دارند. خانه هر حیوانی به یک شکلی است و نام متفاوتی دارد. به خانه ستونی شکلِ زنبورها، کندو میگویند. به خانه کبوترها که با ساقههای نازک درختان درست میشود، لانه میگویند. به خانه کرم ابریشم، پیله میگویند و به خانه گِلی اسبها و الاغها، طویله میگویند.
اما ببینیم آیا خدا هم به خانه نیاز دارد یا نه؟ پاسخ این سوال خیلی روشن است. خدا به خانه نیاز ندارد؛ زیرا نه باد و باران و نه سرما و گرما میتواند به او آسیب بزند، نه حیوانات و حشرات میتوانند خدا را اذیت کنند. به غذا هم احتیاجی ندارد که غذایش را در خانه بخورد و نه میخوابد که آن جا دراز بکشد و نه رخت و لباس و ماشین و صندلی دارد که آنها را در خانه نگهدارد.
خدا آفریننده آسمانها و زمین است و نیاز ندارد در دنیایی که خودش آفریده است، خانهای را برای خود بسازد. او بزرگتر از این است که به خانه نیاز داشته باشد.
اما اگر میگویند مسجد خانه خداست، این معنای دیگری دارد. حضرت محمد(ص) فرمودهاند: «در تورات نوشته شده که خانههای من در روی زمین، مسجدهایند.» امام صادق(ع) نیز فرمودهاند: «مسجدها، خانههای خدا در زمیناند».
کلمه «مسجد» یعنی جایی که انسان سجده میکند و به عبادت خدا میپردازد؛ مسجد جایی است برای نماز خواندن و دعا کردن و سخن گفتن با خدا.
اگر میگوییم مسجد خانه خداست، یعنی بهتر است که مردم در آنجا با خدا گفتوگو کنند و نماز بخوانند. مسجد جایی است که خدا آن را و کسانی که در آنجا عبادت میکنند، دوست دارد. اگر خدا گفته مسد خانه اوست، به این معنی نیست که خدا شبها در مسجد میخوابند و موقع باریدن برف و باران، به آنجا پناه میبرد.
عزیزم!
«مسجد خانه خداست» یعنی این که مسجد، مورد توجه خداست و بندگانی که به مسجد بروند، از لطف و رحمت خدا برخوردار میشوند. برای همین است که ثواب نماز خواندن در مسجد بیشتر است، نشستن در آن، عبادت شمرده میشود، رفتن به سوی مسجد ثواب دارد و دعا در آنجا، زودتر قبول میشود.
مسجد خانه خداست، یعنی این که خدا، آنجا را برای عبادت ما بندگان در نظر گرفته است؛ البته هر جا به یاد خدا باشیم و هر جا خدا را عبادت کنیم و نماز بخوانیم، خوب و پسندیده است؛ اما عبادت کردن در مسجد و نماز خواندن و گفتوگو با خدا در آنجا، بهتر و پسندیدهتر است و ثواب بیشتری دارد.
آبجی
8th November 2009, 01:47 PM
وجود خدا در زمان گذشته
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/sdci7t.jpg
آیا خدا در زمان انسانهای اولیه هم بوده است؟ اگر بوده، پس چرا برای راهنماییشان پیامبری نفرستاده است؟
در جواب این پرسشت باید بگویم که آری، خدا در زمان انسانهای اولیه و حتی پیش از به وجود آمدن آنها هم بوده است. اگر خدا در آن زمان نبوده، پس چه کسی همان انسانهای اولیه را آفریده است؟ اصلا معنی خدا یعنی کسی که همیشه بوده است و خواهد بود. قرآن درباره خدا میگوید: (هو الاول و الآخر...)؛ «او اول و آخرست...» یعنی هر موجودی را که به عنوان آخرین موجود جهان فرض کنی، خدا پس از آن هم خواهد بود؛ پس خدا در همه زمانها از جمله در زمان انسانهای اولیه هم وجود داشته است.
حالا به ادامه سوالت میرسیم که اگر خدا بوده، پس چرا در بین انسانهای اولیه، پیامبری قرار نداده است؟ فرزند خوبم! نمیدانم تو از کجا میگویی که خدا برای راهنمایی انسانهای اولیه، پیامبری نفرستاده است؟ اولین انسانی که در روی زمین آفریده شد، حضرت آدم(ع) بود که خودش یک پیامبر بود. بعد از او هم پیامبرانی به طور پیوسته برای راهنمایی مردم برگزیده شدند. اگر در بعضی از کتابها و فیلمها و کارتونها مربوط به تاریخ انسان، نامی از پیامبران به میان نمیآند، به این معنا نیست که در آن زمان، پیامبرانی نبودهاند. خداوند آنقدر به راهنمایی و هدایت انسانها اهمیت داده است که وقتی فقط دو نفر روی کره زمین زندگی میکردند، یک نفرشان را پیامبر قرار داده بود. منظورم از آن دو نفر، حضرت آدم(ع) و همسرش حوّاست. همان طور که گفتم، خود حضرت آدم(ع) پیامبر بوده است؛ پس میبینی که تاریخ انسان با آمدن یک پیامبر آغاز شده و با آمدن هزاران پیامبر دیگر ادامه یافته است.
قرآن درباره آمدن پیامبران میگوید: «ما در میان هر ملّتی پیامبری قرار دادیم (تا به آنها بگوید:) خدا را بپرستید و از (بندگی) طاغوت دوری کنید.»
منظور از طاغوت، شیطان و بُت و حاکمان ستمگری است که برخی مردم، آنها را به جای خدا میپرستیدند.
خلاصه آنکه خدا همیشه به فکر راهنمایی مردم بوده و برای کمک به آنان، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده است.
آبجی
8th November 2009, 01:47 PM
علت آزمایش ما
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/seyedeh_zahra.jpg
مگر خدا نمیداند ما در دنیا چه کارهایی انجام خواهیم داد که ما را در این جهان، آزمایش و امتحان میکند؟
یادت هست وقتی که دیروز از مغازه سر کوچه لامپ خریدیم، آن را به برق زدیم و آزمایشش کردیم تا ببینیم روشن میشود یا نه؟
یادت هست وقتی آن ماشین کوکی را برای برادرت خریدم، از فروشنده خواستیم که خودش آن را یک بار آزمایش کند تا بفهمیم سالم است نه؟
آیا دیدهای که بادکنک فروشها قبل از فروش بادکنک، آن را یکبار باد میکنند تا بفهمند سوراخ است یا نه؟
آیا خبر داری که دانشگاهها، برای قبول دانشجو، از آنان که دوست دارند در دانشگاه درس بخوانند، امتحان میگیرند تا بدانند چه کسانی قدرت یادگیری درسها و شایستگی آمدن به دانشگاه را دارند؟
آیا میدانی که نیروی هوایی برای قبول کردن جوانانی که میخواهند خلبان شوند، چه آزمایشها و امتحانهای سختی میگیرد؟
عزیزم! در این مثالها که گفتم، امتحان و آزمایش برای آن است که یک نوع علم و آگاهی به دست بیاید؛ یعنی با آزمایش است که انسانِ آزمایشکننده ارزش و توانایی فلان چیز یا فلان شخص را میسنجد. آزمایش ما به خاطر کم بودن علم و محدود بودن آگاهی ماست.
اما آزمایشهای خدا، با آزمایشهای ما انسانها فرق دارد. اگر او کسی را آزمایش میکند برای آن نیست که آن شخص را بشناسد و از حال او باخبر شود؛ زیرا خدا به همهچیز آگاه است. دانش و آگاهی او هیچ حدّ و مرزی ندارد و از گذشته و حال و آینده مطلع است.
دانش خدا با دانش مردم فرق میکند. مردم، اول نمیدانند و بعد با آموزش یا انجام آزمایش، عالم و آگاه میشوند؛ ولی خدا هرگز از چیزی بیخبر نبوده است تا با آموزش یا آزمایش، از آن آگاه شود. امام علی(ع) فرموده است: «هر دانایی اول نادان بوده و بعد دانش آموخته است؛ ولی خدا نه نادان بوده و نه دانش خود را از کسی آموخته است».
خدا که آدمها را آزمایش میکند برای آن است که هر کسی در طول زندگی، نشان دهد که آیا راه خوب را انتخاب میکند یا راه بد را تا در قیامت بهانه نیاورد که خدایا اگر مرا آزمایش میکردی، کارهای خوب انجام میدادم. امام علی(ع) در این باره فرموده است: «گرچه خدای پاک، بندگانش را بهتر از خود آنان میشناسد، اما آنان را به وسیله ثروت و فرزند آزمایش میکند تا کارهایی که نتیجهاش ثواب یا عذاب است، آشکار گردد».
خدا میداند که ما چه خواهیم کرد، ولی به ما اجازه داده است تا زندگی کنیم و نشان دهیم که آیا در امتحانها میتوانیم سربلند باشیم؟ این خواست خدای مهربان است که به همه انسانها، فرصت امتحان بدهد و بر اساس علم و دانش خود، آنان را مجازات نکند. او به همه چیز آگاه است؛ ولی فرصت امتحان را از ما نمیگیرد.
علت دیگر آزمایشهای خدا این است که ما در این آزمایشها رشد کنیم. حتما دیدهای که وزنهبردارها، برای قوی شدن بازوهایشان چقدر تمرین میکنند. اگر آنان تمرین نکنند، هرگز بازوها و بقیه اندامهایشان قوی نمیگردد. امتحانات زندگی هم مثل تمرین ورزشکارهاست. هر بار که ما امتحان میشویم و یک کار خوب انجام میدهیم و یا از یک گناه دوری میکنیم، روح ما پاکتر و قویتر میشود. اگر این امتحانها نبود، انسانهای بزرگی مانند سلمان، ابوذر، مالک اشتر و عمار به وجود نمیآمدند. در کشور ما سالهای دفاع مقدس نیز سالهای امتحان بود که مردان بزرگی مانند شهید همت، شهید چمران، شهید باکری، شهید بابایی و هزاران انسان شایسته دیگر، از آن امتحان سربلند بیرون آمدند و در میدانهای جنگ، ساخته و آبدیده شدند.
دعا میکنم که تو هم در امتحانهای زندگیات موفق شوی و با برداشتن گامهای درست، خودت را خیلی خوب تربیت کنی.
آبجی
8th November 2009, 01:47 PM
حرف زدن حیوانات
چرا خدا حیوانات بیچاره را طوری آفریده است که آنها نتوانند حرف بزنند؟
حیوانات مثل ما انسانها سخن نمیگویند؛ اما آنها هم با همدیگر حرف میزنند و گفتوگو میکنند. خدای مهربان، به آنها هم امکاناتی داده است که با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؛ البته شکل حرف زدن هر کدام از حیوانات با یکدیگر فرق میکند. هر حیوان به زبان خودش حرف میزند؛ مثلا زنبور عسل وقتی گل تازهای پیدا میکند، با حرکات مخصوص خود، وجود آن گل را به دوستانش خبر میدهد و با این حرکات حتی نوع آن گل و فاصله آن تا کندو را نیز مشخص میسازد.
شکل دیگر حرف زدن حیوانات با هم، پخش بو در اطراف است؛ مثلا وقتی مورچهها و موریانهها دشمن را نزدیک خود ببینند، با پخش بوهایی، به دیگر دوستانشان هشدار میدهند. یا با پخش بوهای مخصوصی، به همدیگر میفهمانند که حال ملکه چگونه است.
حتی همین صداهای به ظاهر بیربطی که ما از حیوانات میشنویم، دارای معنایی است که خود آنها میفهمند. یکی از دانشمندان درباره صدای غازها مطالعه کرده و این طور نتیجه گرفته است:
هنگامی که غازها پشت سر هم صدا میکنند یا هفت بار پشت سر هم میگویند: «قار»، یعنی مزاحم ما نشوید. ما این جا خوراکی داریم و وضع ما خوب است.
اگر فقط ششبار بگویند: «قار»، یعنی خوراکی در میان علفزار، زیاد نیست. بگذارید کمی دیگر علف بخوریم و آهسته پیش برویم.
اگر پنجبار «قار» بزنند، یعنی باید سرعت، کمتر شود.
اگر فقط سهبار «قار» بزنند، یعنی دقت کنید؛ آهستهتر.
اگر یک غاز بخواهد بفهماند که نمیخواهد بپرد، بلکه با حداکثر سرعت راه خواهد رفت، در میان صداهایش سه بار «قار» میزند، ولی این دفعه با صدایی بلندتر و تیزتر.
هنگامی که سگی نزدیک غازی میشود، غاز با یک صدای «ران» به دیگران هشدار میدهد که سگ نزدیک است.
پس میبینی که خدا حیوانات را هم از نعمت حرف زدن با یکدیگر بهرهمند کرده است. ما گرچه میگوییم «حیوانات زبانبسته»، ولی این طور نیست که آنها نتوانند با هم حرف بزنند.
جالب است بدانی که قرآن هم حرف زدن حیوانات را تاکید کرده است. در آیه18 سوره نمل، به سخن گفتن مورچهها با یکدیگر اشاره شده است؛ وقتی حضرت سلیمان وارد سرزمین مورچهها شد، یک مورچه به بقیه مورچهها گفت: «به لانههای خود بروید تا سلیمان و لشگرش شما را پایمال نکنند.» قرآن این حرف مورچه را نقل کرده و در آیه 19 همان سوره، آورده است که سلیمان از سخن مورچه خندهاش گرفت.
خلاصه آن که شاید در نظر ما، حیوانات لال و بیزبان باشند؛ اما آنها نیز با همنوعان خود حرف میزنند و حتی ذکر خدا هم میگویند.
آبجی
8th November 2009, 01:48 PM
ریشه وجود خدا
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/tn.jpgا
ین سوال تو، سوال خیلی از بچههای و حتی خیلی از بزرگترها هم هست. راستش تصور ما درباره خدا کمی نادرست است. اگر خدا را طوری فرض کنیم که او هم نیازمند آفرینندهای باشد، دیگر خدا نیست. خدا موجودی است که به هیچچیز و هیچکس نیاز ندارد. قرآن کریم درباره خدا میگوید: «خدا بینیاز است و شما مردم، نیازمندید.»
اگر بگوییم خدا را چه کسی آفریده است؟ دوباره این سوال پیش میآید که خالق خدا را چه کسی آفریده است؟ در نتیجه باید این سوال را تا بینهایت ادامه دهیم، بدون این که به جواب برسیم.
فکر میکنم با این مثال، پاسخ درست را بتوانم برایت بگویم. خانهای را فرض کن که پنج طبقه دارد. طبقه پنجم روی طبقه چهارم قرار گرفته است. طبقه چهارم روی طبقه سوم و طبقه سوم روی طبقه دوم و طبقه دوم نیز روی طبقه اول تکیه کرده است و طبقه اول هم روی زمین قرار دارد. میبینی که در این خانه، هر طبقه، بر روی طبقه قبل قرار گرفته است تا این که به زمین میرسیم؛ اما زمین دیگر بر روی چیزی تکیه نکرده است. او تکیهگاه همه طبقات بالاست و استواری و قرار او مال خود اوست.
خدا هم تکیهگاه همه جهان است. اگر فرض کنیم خدا هم آفرینندهای دارد، مثل آن میشود که بگوییم یک ساختمان، بدون یک تکیهگاه مطمئن ساخته شده است.
اگر موافقی، یک مثال دیگر بزنم. ببین عزیزم! اگر من از تو بپرسم چرا این پیراهن تو خوشبو است؟ حتما پاسخ میدهی که چون به آن عطر زدهام. اگر بپرسم چرا عطر خوشبو است، حتما جواب میدهی که چون عصاره گُل در آن است؛ اما اگر بپرسم چرا گُل خوشبو است، این بار پاسخ میدهی که بو خوش گُل، مال خود اوست و آن را از جایی نیاورده است.
وجود خدا هم همینطور است. هستی خدا از جایی گرفته نشده تا بپرسیم او را چه کسی آفریده است.
چون موجوداتی که ما در دنیا میبینیم، همه ضعیف و نیازمند هستند، تصور خدای بینیاز، کمی برایمان سخت است.
قرآن کریم میگوید: «تنها با یاد خداست که دلها آرامش مییابند.» اگر بعضی از سوالها به ذهنت میرسد که به خاطر آنها کمی احساس ناراحتی میکنی، به یاد خدا باش و از او بخواه که خودش ناراحتیات را برطرف سازد.
برای رسیدن به جواب سوالهایت عجله نکن. هر چه بیشتر مطالعه کنی و بیشتر به جلسات مذهبی بروی و بیشتر دعا کنی، زودتر به جوابهایت خواهی رسید.
پرسیدن از خدا و کارهای او گناه نیست؛ اما برای رسیدن به جوابهای درست، باید کمی صبر داشته باشی. خدا در قرآن وعده داده است که آدمهای با صبر و حوصله را یاری کند. بدان که خدا تو را هم کمک خواهد کرد و تو را به جواب سوالهایت خواهند رساند.
آبجی
8th November 2009, 01:48 PM
خدا کامل است یعنی چه؟
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/yuga3.jpg
برای آن که کامل بودن خدا را بفهمیم، اول باید ناقص بودن خودمان را بفهمیم. با چند سوال، منظور مرا خیلی خوب متوجه خواهی شد.
عزیز دلم! بگو ببینم آیا ما میتوانیم کره زمین را حرکت بدهیم؟ آیا میتوانیم یک مورچه درست کنیم؟ آیا میتوانیم بگوییم که دقیقا در صد سال آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ آیا میتوانیم یک سال، بدون آب و غذا زنده بمانیم؟ آیا میتوانیم یک سال نخوابیم و پیوسته بیدار باشیم؟ آیا میتوانیم مُردهای را زنده کنیم؟ آیا میتوانیم جای شب و روز را با هم عوض کنیم؟
پاسخ این پرسشها آن است که نه، ما نمیتوانیم این کارها را انجام دهیم؛ زیرا ما ناقص هستیم. قدرت ما در مقابل قدرت خدا هیچ است. دانش ما در مقابل علم و دانش خدا بسیار اندک است. اصلا ما در مقابل خدا بسیار بسیار کوچک و بسیار بسیار ضعیف هستیم.
ما موجوداتی ضعیف و نیازمندیم و در کل جهان، بسیار کوچکیم؛ حتی کره زمین به این بزرگی در مقایسه با کل دنیا، بسیار کوچک است.
همه وجود ما انسانها نیاز است. ما به غذا نیاز داریم؛ به هوا نیاز داریم، ما به آب نیاز داریم؛ به خواب نیاز داریم؛ این نیازها نشان میدهد که ما ناقص هستیم.
کامل کسی است که به چیزی نیاز ندارد و دانش و قدرتش خیلی خیلی زیاد است. به نظر ما مسلمانان، کاملترین موجود، خداوند است. در سوره (قل هوالله) آمده است که: (الله الصّمد)؛ «خدا بینیاز است.» اگر خدا ناقص بود، باید از دانش و قدرت دیگران استفاده میکرد؛ اما چون کامل است، به هیچکس نیازی ندارد.
خدا هیچچیز کم ندارد. دانش و قدرت و هنر و مهربانی او کامل است؛ او از هر نظر کامل و بیعیب است.
آبجی
8th November 2009, 01:48 PM
خواندن نماز عربی
http://3noqte.com/gallery/albums/babies/x426vb.jpg
بیا در دو دقیقه، با هم به دور دنیا سفر کنیم و خیال کنیم که سوار بر یک هواپیما، میخواهیم یک دور کره زمین بچرخیم.
اگر در این سفر خیالی، به ترکیه برویم، مادرانی را خواهیم دید که دست به سوی آسمان بلند کردهاند و برای فرزندان خود، به زبان ترکی دعا میکنند.
اگر به آلمان برویم، دختربچههایی را خواهیم دید که به زبان آلمانی، خدا را صدا میزنند و برای خوشبختی خودشان دعا میکنند.
اگر به کشورهای آفریقایی سفر کنیم، مردمان سیاهپوستی را خواهیم دید که با زبانها و لهجههایی که اصلا نامشان را هم نمیدانیم، خدا را یاد میکنند و از او کمک میخواهند.
اگر به آمریکا برویم، پیرمردان زیادری را خواهیم دید که عصازنان، به طرف خانه میروند و در همان حال، به زبان آمریکایی با خدا حرف میزنند.
اگر به هندوستان و پاکستان و افغانستان سفر کنیم، کشاورزان بسیاری را خواهیم دید که سر مزرعه، به زبان اردو با خدا سخن میگویند و برای پیشرفت کارشان، از او یاری میجویند.
و اگر از بالای دنیا به همه جای آن نگاه کنیم، هزاران مرد و زن و پیر و جوان را خواهیم دید که هر کدام به یک زبان، با خدا گفتوگو میکنند.
خدا درد دل همه انسانها را میشنود و به تکتک حرفهای آنها توجه دارد. همه آدمها، بنده خدا هستند و برای خدا فرقی نمیکند که بندگانش با چه زبانی با او حرف بزنند. خدا، همه زبانها و همه لهجهها را میداند. آیا زبان همه صد و بیست و چهار هزار پیغمبری که در دنیا زندگی کردهاند و با خدا حرف زدهاند، عربی بوده است؟ نه، هزاران سال است که خداپرستان دنیا با زبانهای گوناگون با خدا گفتوگو میکنند و هیچ پیامبری هم نگفته است که موقع سخن گفتن با خدا باید با او به زبان عربی حرف بزنید.
عزیزم! فرزند پاک و باایمانم! گفتوگو با خدا زبان مخصوصی ندارد. تو نیز اگر بخواهی، میتوانی به زبان فارسی یا ترکی یا انگلیسی هم با خدا حرف بزنی. خدایی که ما آدمها را به وجود آورده و با علم و دانش خودش، جهانِ به این بزرگی را آفریده، به همه زبانها آگاه است.
خدا، خدای همه انسانهاست. چه عرب، چه فارس، چه ترک، چه لُر، چه آمریکایی، چه آسیایی، چه اروپایی، چه آفریقایی، چه سیاه، چه سفید، چه زرد، چه سرخ و چه به هر رنگ و نژاد دیگر؛ همگی بنده خدایند و آزادند با هر زبانی که دلشان میخواهد، با خدا حرف بزنند.
فقط نماز است که باید آن را عربی بخوانیم. قبل از نماز و بعد از نماز، میتوانیم ساعتها به زبان فارسی یا به هر زبان دیگری با خدا سخن بگوییم.
شاید دلیل عربی بودن نماز این باشد که مسلمانان، با نمازِ یک شکل خود، نشان دهند که با هم متحدند و همه، یه یک خدا و یک پیامبر و یک دین ایمان دارند.
فرض کن اگر در جایی مثل خدا در مکه، هر مسلمانی به زبان مادری خودش نماز میخواند، چه قدر زشت میشد. یا فرض کن اگر در نماز جماعت حرم امام رضا(ع) یا حرم حضرت معصومه(س)، هر کسی بخواهد نمازش را به زبان و لهجه شهر و روستایش بخواند، چقدر شکل بدی پیدا میکرد؛ اما الان، همین عربی خواندنِ نماز، یکپارچگی و اتحاد ما مسلمانان را نشان میدهد.
در ضمن وقتی ما نماز را عربی میخوانیم، آهستهآهسته، زبان عربی را هم یاد میگیریم. زبان عربی؛ زبان قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و زبان پیامبر عزیزمان است. اگر ما این زبان را یاد بگیریم، از قرآن کریم و سخنان پیامبر و امامان، بیشتر میتوانیم استفاده کنیم.
پس اگر به هر دلیل، خدا از ما خواسته است که نمازمان را عربی بخوانیم، به این معنا نیست که او فارسی نمیداند؛ زیرا قرآن میگوید: «خدا به هر چیزی آگاه است» او همه زبانها و لهجهها را میداند و به غیر از چند دقیقه مربوط به نماز، در بقیه زمانها، گفتوگو با خداوند به هر زبانی آزاد است.
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.