PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : باشکوه‌ترین شکست تاریخ سینما!



moji5
27th October 2009, 11:01 PM
97 http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/46094.jpg
سقوط شرم‌آور اورسن ولز به دفعات مورد بحث قرار گرفته، اما او همچنان بیش از هر چهره سینمایی دیگر جذاب و الهام‌بخش است. چرا؟ برای اینکه هیچکس بهتر از او نیست...
دیوید تامسن: می‌توانید بگویید اورسن ولز یک شکست بود، اما در نهایت از او بیش از هر عدد و رقمی قدردانی شده است (همین چند روز پیش خواندم خالص دارایی‌های جرج لوکاس پنج میلیارد دلار است). ولز در تمام عمر هیچ وقت فیلمی نساخت که سودآور باشد. او 10 اکتبر 1985، تنها و شکسته در کلبه‌ای در هالیوود هیلز مرد. زندگی ولز آنقدر به هم ریخته بود که حداقل یک فیلم او - «طرف دیگر باد» - که پیش از مرگ تقریباً رو به پایان بود، همچنان ناتمام مانده است.


چه کسی می‌تواند «همشهری کین» را شکست بدهد؟
با وجود گذشت 25 سال از مرگ اورسن ولز، او هنوز در بسیاری فیلم‌ها و داستان‌های دیگر یک شخصیت است؛ هم به عنوان یک منبع الهام و هم هشداری برای فیلمسازان جوان. فراتر از این، مجله سایت ‌اند ساند سال 2012 در ادامه کاری که از سال 1952 تاکنون انجام می‌دهد، نتایج نظرسنجی جدید خود از منتقدان و فیلمسازان درباره بهترین فیلم‌های تاریخ سینما را منتشر می‌کند. با شرایط فعلی نمی‌توانم تصور کنم فیلم دیگری بتواند به عنوان بهترین فیلم جایگزین «همشهری کین» او شود که 30 اکتبر مجددا در بریتانیا اکران می‌شود. «همشهری کین» در نظرسنجی‌ سال‌های 1962، 1972، 1982، 1992 و 2002 در صدر فهرست بهترین‌ها بوده است.
چه دلیلی برای 50 سال صدرنشینی این فیلم هست؟ آیا دنیا از سال 2002 تاکنون فیلمی تولید نکرده که بتواند بر «همشهری کین» غلبه کند؟ «میلیونر زاغه‌نشین»؟ «زندگی دیگران»؟ «گذشته خشونت‌بار»؟ شاید بعضی از فیلم‌های قدیمی بیش از قبل محترم شناخته شوند و بتوانند از «همشهری کین» پیشی بگیرند. «پدرخوانده»؟، «سرگیجه»؟ «داستان توکیو»؟
من این‌طور فکر نمی‌کنم. می‌توانم قبول کنم نسل‌های جدید از اینکه باید «همشهری کین» را ببینند و گذشته را بپرستند، شکایت کنند. اگر فیلم‌ها هوای تازه استشمام کنند، آیا بهترین فیلم‌های ما نباید هر چند سال یک‌بار عوض شوند؟ این سؤال تنها بر این تردید دامن می‌زند که اگر هنوز فیلمی چنین کلاسیک می‌تواند حاکم باشد، پس شاید فیلم‌ها مرده‌اند یا شاید هم خواب هستند.
در این بین، روح اورسن ولز با همان لبخند همیشگی به ما نگاه می‌کند. ذخایر او در تمام این سال‌ها بسیار بیشتر از چارلز فاستر کین قهرمان فیلم «همشهری کین» بوده است. انگار چیزی بیش از پول برای وی اهمیت داشته است.
ولز کاریزمای هولناک و جذابیتی خطرناک داشت. البته که ما ولز را به عنوان یک بازیگر هم می‌شناسیم، چیزی که درباره دی دبلیو گریفیث، جان فورد، پرستن استرجس و خیلی‌های دیگر نمی‌توان گفت. اما رنگ و بوی او همچنان ماندگارتر است: تنها معدودی از شهروندان قرن بیستم هنوز چنین نشان ماندگار دارند. ما او را - چه در نقش هری لایم در «مرد سوم» و چه به نقش کین در «همشهری کین» - می‌بینیم و در عین حال می‌شنویم.


یک اعجوبه تمام‌عیار
شاید پذیرش این مسئله برای یک علاقه‌مند سینما دشوار باشد، اما بعضی از کارگردان‌های سینما آدم‌هایی ملال‌آور هستند، برای اینکه فراتر از فیلم‌های خود زندگی دیگری ندارند. یکنواختی مارتین اسکورسیزی بودن یا آلفرد هیچکاک بودن به یک نوع حبس می‌ماند. ولز در مسیرهای متفاوتی حرکت کرد: به عنوان بازیگر، فردی تئاتری، روح رادیو، یک شعبده‌باز، مردی که همه چیز می‌داند و همه را خودش یاد گرفته است، یک مسافر، یک قصه‌گو در سطح جهانی و حتی فردی سیاسی (او متن سخنرانی‌های فرانکلین دلانو روزولت رئیس‌جمهوری آمریکا را می‌نوشت و حتی خودش می‌توانست در دهه 1940 یک رقیب باشد).
ولز چنان اعجوبه‌ای بود که زندگی‌نامه‌نویسان همیشه مجذوب او بوده‌اند. خیلی‌ها از جمله پیتر نابل، فرانک برادی، باربارا لیمینگ، چارلز هایام، جوزف مکبراید، جاناتان رزنبام و خود من کتاب‌هایی درباره ولز نوشته‌اند. پیتر باگدانوویچ مصاحبه‌ای در حد یک کتاب با او دارد و کتاب دوجلدی سایمن کالو هم هست که مدعی است تمام حرف‌ها را درباره او زده است. همچنین تحقیقات بسیاری در مورد ولز انجام شده که بعضی از آنها تنها به خاطر شیوه‌ای که او برای اشاره کردن به خودش داشت، با زندگی تداخل پیدا می‌کند.
وظیفه یک تازه‌کار این است که چارلز فاستر کین «همشهری کین» را نسخه‌ای از ویلیام راندولف هرست (غول مطبوعات آمریکا) یا دیگر اشخاص متنفذ ببیند. جالب‌تر این است که او را نسخه‌ای هشداردهنده از جرج اورسن ولز بدانیم.


من و اورسن ولز
اما مسئله تنها زندگی‌نامه و نوشته‌های نقادانه نیست. اورسن ولز یک شخصیت شده است. «من و اورسن ولز» فیلم جدید ریچارد لینکلیتر که چهار دسامبر اکران می‌شود، داستان بازیگری جوان است که ولز (با بازی کریستین مکی) را می‌بیند و قرار می‌شود در اجرای صحنه‌ای «سزار» در سال 1937 نقش‌آفرینی کند. «من و اورسن ولز» به گروه فیلم‌هایی اضافه می‌شود که از زمان مرگ ولز تاکنون ساخته شده است.
بنجامین راس سال 1999 فیلم «آر‌کی‌او 281» را با بازی لیو شرایبر ساخت که درباره روند ساخت «همشهری کین» است. تیم رابینز همان سال آنگس مکفادین را به نقش ولز در فیلم «گهواره تکان می‌خورد» کارگردانی کرد که درباره دردسرهای به صحنه بردن نمایشی به همین نام در مرکوری تیه‌تر بود. وینسنت دونافریو هم سال 1994 در «ادوود» تیم برتن در نقش ولز حضوری کوتاه داشت و بسیاری از صاحب‌نظران نقش‌آفرینی او را بهترین تصویر از ولز می‌دانند. نکته قابل توجه اینکه ولز در این فیلم‌ها جوان و کمی چاق است، اما خیلی فربه نیست.
او برای هواداران خود حکم یک قهرمان را دارد. ولز سال‌های 1936 تا 1942 روزی 20 ساعت کار می‌کرد، دو برابر حالت عادی غذا می‌خورد، خوشگذران بود و در مجموع طوری زندگی می‌کرد که انگار فردایی نیست. او همزمان همه جا کار می‌کرد، در رادیو، روی صحنه و در همان حال خود را برای بزرگترین فیلم خود آماده می‌کرد. ولز چهره باابهت زندگی آمریکایی بود: نوعی توهین به هالیوود آن هم به شکلی که برابر با قرارداد اختیار تام داشت.
خیلی ساده می‌توان درک کرد کارگردان‌های آمریکایی، از باگدانوویچ گرفته تا استیون اسپیلبرگ، پل تامس اندرسن و استیون سودربرگ تا چه حد تحت تأثیر این شخصیت متظاهر بودند. خیلی از فیلمسازان جوان اگر در زندگی خود احساس ترس، ترحم‌ یا شکست داشته باشند، قطعاً بار دیگر به یاد ولز می‌افتند. ولز تنها پسر سرگردان نیست. او فاستاف فیلم «ناقوس‌ها در نیمه‌شب» یا کوئینلان «نشانی از شر» است. در عمق جاذبه ولز این سئوال مطرح می‌شود که چطور فردی چنین خلاق می‌تواند تا این حد خودویرانگر باشد؟

حکایت عقرب و قورباغه
هرچند اورسن ولز عامدانه خود را با دقت بررسی می‌کرد، اما شواهد چندانی نیست که نشان بدهد او توصیه‌پذیر است، حتی زمانی که مشخص شده بود پرخوری باعث مرگش خواهد شد. (ولز هنگام مرگ تنها 70 سال داشت، در حالی که اوایل دهه 1920 هالیوود از او به عنوان یک تایرون پاور جدید استقبال کرده بود!) زمانی که بحث خودویرانگری می‌شد، ولز دوست داشت داستان عقرب و قورباغه را تعریف کند: عقرب از قورباغه خواهش می‌کند او را با خود از روی نهر رد کند. قورباغه به عقرب اعتماد ندارد، اما عقرب می‌گوید: «اگر من تو را نیش بزنم، تو می‌میری و من غرق می‌شوم». آنها با هم راهی می‌شوند. در میان راه عقرب قورباغه را نیش می‌زند. او فریاد می‌زند: «چرا؟ چرا این کار را کردی؟ الان هر دو می‌میریم.» عقرب می‌گوید: «می دانم، اما شخصیت من این است.»
در سال‌های 1950 و همزمان با تقدیر منتقدان فرانسوی از سینمای آمریکا، ولز برای آنها یک قهرمان مطرود بود. نه سازنده فیلم‌های بزرگ، بلکه یک عقرب، نابغه‌ در انتظار تحسین. در فیلم «روز برای شب» یا «شب آمریکایی» - تجلیل فرانسوا تروفو از فیلمسازی - شخصیت کارگردان با بازی خود تروفو دائم خواب می‌بیند پسری کوچک است که یک شب به سینمایی می‌آید که در آن «همشهری کین» به نمایش درمی‌آید، اما در سینما قفل است و پسر به زحمت عکس‌هایی از فیلم را می‌دزدد.
این شاید شاعرانه‌ترین ادای احترام به ولز در دنیای سینما باشد. برای یک نسل در سراسر دنیا، او نور و «همشهری کین»، فیلم بود. نمایش فیلم در سال 1941 کاملاً ناموفق بود و تا پیش از آنکه در فهرست سال 1952 سایت ‌اند ساند قرار بگیرد، کمتر کسی آن را می‌شناخت. اما سال 1962 در صدر فهرست قرار گرفت و هنوز هم حکمفرمایی می‌کند.
بسیاری از افرادی که به ولز احترام می‌گذاشتند و سیستمی را که «همشهری کین» در آن ساخته شد، تحسین می‌کردند، اشتباهات او را نادیده گرفتند. او هیچگاه برخورد مناسبی به سرمایه‌گذاران فیلم‌های خود نداشت. او آنها را تحقیر و همه چیز را خراب می‌کرد، برای اینکه نمی‌توانست متواضع باشد. اگر «همشهری کین» را با دقت ببینید متوجه این ویژگی و خنده توام با افاده خواهید شد.
در نهایت ولز یک مطرود سرکش بود که پول خود را از هر راهی که می‌توانست به دست می‌آورد. به همین دلیل است که «موانع قانونی» تاکنون مانع نمایش «طرف دیگر باد» بوده است. اما خیلی سخت نگیرید. هنوز می‌توانید «امبرسن‌های باشکوه»، «نشانی از شر»، «محاکمه»، «مکبث»، «اتللو»، «ناقوس‌ها در نیمه‌شب»، «آقای آرکین»، «بانویی از شانگهای» و «داستان ابدی» را ببینید که هیچ کدام عالی نیستند، اما اگر در 25 سالگی فیلمی عالی ساخته باشید، زود بزرگ می‌شوید و پی می‌برید عیب داشتن به نوعی از شکوه بهتر است. اگر اورسن ولز «همشهری کین» را نساخته بود، یک پدیده می‌شد، اما او این فیلم را ساخت و این همه بچه برای ما برجای گذاشت. بچه‌های واقعی ولز به ما می‌گویند او یک زندگی سخت و اندوهناکی داشت. افسوس.
اما این یادتان باشد: اورسن ولز سال 1985 در تنهایی مرد و گزارش‌های موجود از غمگین بودن او خبر می‌دهد، اما غم واقعی این است که پنج میلیارد دلار پول داشته باشی و ندانی با آن چه کار کنی.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد