PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیا می توان خداوند را دید ؟



LaDy Ds DeMoNa
24th October 2009, 11:52 AM
انسان موجودی پرستنده است و نمی تواند بدون پرستش زندگی کند. بعضی خدا را می پرستند و آنهایی که خدا را نمی پرستند به جای آن چیز دیگری را جایگزین پرستش خود می سازند. به هر حال پرستش در قلب انسانها وجود دارد. حتی کمونیستها که به خدا ایمان ندارند، رهبران سیاسی خود را در حد خدا می پرستند.
راستی پرستش در زندگی شما چه جایگاهی دارد ؟ آیا فقط در کلیسا و مساجد خدا خود را می پرستید؟ آیا در زندگی روزانه شما پرستش خدا وجود دارد.چقدر خوب است یاد بگیریم که در طی روز مرتب به یاد خدا باشیم و به آنچه او می خواهد عمل کنیم ، خدا از پرستش ما خوشنود می شود.
وقتی انسانلحظه ای از خدا دور می شود حتی به پوچی می رسد و احساس می کند زندگی بدون خدا هیچ است. عمر انسان مانند سایه زودگذر است و انسان بیهوده خود را مشوش می کندآیا اتفاق افتاده که از ناامیدیها و یأسها و غمها و شکستهایت با خدا صحبت کنید؟ کسی که به خدا توکل دارد از هیچ چیز و هیچ کس نمی ترسد. هیچ اتفاقی او را سراسیمه نمی سازد. شخصی که به خدا توکل دارد شخصی قوی است. افراد زیادی را در زندگی دیده ام که خود را بدون خدا خیلی قوی می دانستند ولی با شنیدن یک خبر بد یا شنیدن اینکه بیماری سرطان دارند، همه امید و شادی خود را از دست داده اند. ولی افراد ایماندار زیادی را نیز دیده ام که در همین شرایط چگونه با شجاعت زندگی کرده اند.
می‌توانید با کلام‌ خدا شروع‌ کنید؛ وقتی‌ ما قرآن می‌‌خوانیم‌ کلام‌ خدا را‌‌ ‌در ذهن‌ و قلبمان‌ جای‌ می‌‌دهیم‌ و به‌ کارهایی‌ که‌ او می‌گوید انجام‌ دهیم‌ فکر‌ ‌می ‌کنیم. به‌ محض‌ این که‌ همه‌ چیز را از منظر او می‌‌بینیم، نگرانی‌ و هیجانات‌‌‌‌ ‌ما به‌ پایان‌ می‌‌رسد. در همان‌ زمان‌ انرژی‌ می‌گیریم‌ و حس‌ امید و انتظار در‌ ‌ما به‌ وجود می‌آید. هنگامی‌ که‌ پر از ترس،‌‌ اضطراب‌ ‌‌و ناامیدی‌ نباشیم، جسم‌ و روح‌ ما به‌ بهترین‌ شکل‌‌‌ ‌وظایف‌ خود را انجام‌ می‌دهند. کتاب‌ آسمانی‌ یک‌ نامه‌ عاشقانه‌ است‌ برای‌ پذیرش‌ بی‌قید‌ و‌‌ ‌شرط‌ خداوند در رابطه‌ با هر کسی‌ که‌ به‌ سوی‌ او برود. وقتی‌ احساس‌ اطمینان‌ و پشتگرمی‌ داریم، هر چیزی‌ در درونمان‌ به‌‌‌‌‌گونه‌ای دیگر جریان‌ پیدا می‌‌کند.‌‌‌ بدن‌ ما همچون‌ هدیه‌ای مقدس‌ است‌ که‌ ما در برابر آن‌ مسئولیم؛ کار ما فقط‌‌‌ ‌خوردن، خوابیدن‌ و انجام‌ تکالیف‌ نیست .
از معجرات الهی این است که ناپیداست و با وجود این قابل پرستش و ستایش است ، اما هیچ کس ادعا نکرده که او را به دیده چشم دیده است . هر چند اثبات وجود خداوند در دادگاه حقوقی حقیقت محال است ، اما بیشتر مردم او را می پرستند و باور دارند . طبق آمار موجود ۹۶ درصد مردم جهان به خدا ایمان دارند .این موضوع ثابت می کند ، که خلاً عظیمی میان این باور و چیزی که اساس زندگی روزمره ما را تشکیل می دهد ، وجود دارد . ماباید چاره ای برای از بین بردن این خلاً بیندیشیم . دلایل و مستنداتی که در دست داریم چیست ؟
آنچه به عنوان واقعیت مادی تجربه می کنیم ، در قلمرویی ناپیدا ، ورای زمان و مکان پدید آمده ، قلمرویی که با سکوت ادراک شده و با انرژی و آگاهی ، وجود یافته است . این منشأ ناپیدا در پدیده های موجود ، خود تهی و خالی نیست ، بلکه منشأ خلقت و آفرینش است . پدیده ای است که این انرژی را خلق می کند و سامان می بخشد و بوده های بی شکل و پراکنده ابرهای کوانتومی را به ستارگان ، کهکشان ها ، جنگل های بارانی ، آدمیان ، افکار ، احساسات ، عواطف ، خاطرات و خواسته های انسانی تبدیل می کند . چون خداوند نامتناهی است،خدایی او را به زنانگی یا مردانگی منسوب کردن نوعی عادت ودرک انسانی است .مهم ترین چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که اگر خدا وجود دارد ، یعنی می توان او را تجربه کرد ، می توان او را شناخت . این نکته بسیار مهمی است ، چون در هر صورت خدا ناپیدا و نامحسوس است واگر بارقه های وجودی او در این جهان مادی به چشم نمی خورد شاید برای همیشه ناشناخته باقی می ماند .
ما خدا را به صورت انسان مجسم می کنیم تا به این ترتیب با تشابه به خودمان او را بیشتر بشناسیم . پس در این صورت او همچون انسان خویشتندار و بی مهری بوده باشد ، که با وجود ملاحضه عشق پرشور ما این طور خود را از ما پنهان می کند . چه عاملی ما را به نیک خواهی و مهرورزی موجودی معنوی مؤمن کرده ، در حالی که تاریخ هزاران ساله ادیان ، سراسر کینه و خونریزی بوده است ؟
در این الگو هم ، خدا ورای جهان مادی و جدا از آن است . خدا ورای ما است ، وگرنه ما مثل کتاب آفرینش او را می دیدیم که دراطراف ما قدم می زند . فقط مرحله میانی الگوی ما ، که مرحله گذار نام دارد جدید یا نامتعارف است . مرحله گذار به طور ضمنی به ملاقات خدا و انسان در زمینه مشترکی اشاره دارد . معجزه های به وقوع پیوسته در بینش معنوی ، فرشتگان ، روشن بینی و شنیدن ندای الهی ، همه پدیده هایی خارق العاده و دراواقع پلی بین این دو جهان اند . اگر چه همه اینها واقعیت دارند ، ولی در عین حال جزئی از نظام علت و معلول به شمار نمی روند . برای وجود معجزات و فرشتگان هیچ دلیل آشکاری نیست ، حتی بینش های معنوی هم ممکن است در هر مقطعی و بنا به دلایلی تأیید نشوند . ذهن منطقی ، سرسختانه و بر درک خود از بعد مادی جهان پای می فشارد .
تصور نمی کنم ، قدیسان و عارفان تفاوت چندانی با مردمان عادی داشته باشند . وقتی به فضای ملموس و واقعی که درآن قرار داریم دقت کنیم ، مرحله گذار ذهنی به نظر می رسد ، این مرحله ای است که حضور الهی حس یا مشاهده می شود . هر رویداد ذهنی باید در مغز رخ دهد ، چون برای هر تجربه ذهنی میلیون ها سلول عصبی مغز فعالیت می کنند .ذهن در پی کسب آگاهی است ، « هم از درون و هم از بیرون . » دانش بیرونی ، عینی است ، اما علم درونی ، شهودی است . خدایی که به این واکنش پاسخ می گوید خدایی فهیم و بخشنده است . ما به او نیاز داریم تا بر حق بودن دنیای درونی ما گواهی بخشد .
مغز از سلولی بارور شده ، که هیچ پدیده ای چون نغز در آن نبوده و فقط ذره ای از حیات درآن بوده است به وجود آمده . اگر چه میلیادرها سلول عصبی از همان ذره حیات منشأ یافته ، اما از نظر سادگی و بی آلایشی به همان شکل بکر و اولیه بوده اند . در برابر این واکنش خدایی ناب و خالص حضور دارد که جز خیر نمی خواهد . ما به اونیاز داریم ، چون بدون این سرچشمه پاکی و نیکی ، وجود ما بی پایه و اساس می شود .
در مقایسه دو ذهن با یکدیگر ، برای مثال موسی و بودا ، مسیح و فروید ، سن فرانسیس و مائو ، هر کدام از آنها دیدگاهی را نسبت به واقعیت مطرح می کنند وخدایی را متناسب با آن می ستایند ومی پرستند . هیچ کس نمی تواند خدا را فقط مختص به خود بداند . ما به تعداد تجربه های انسانی گوناگون ، اندیشه وباورهای داریم . بی دینان نیاز به خدای خود دارند ، خدایی که حضور و وجود ندارد ، در حالی که در سوی دیگر پروردگار عرفان قرار دارد ، خدایی که عشق ناب و نور مطلق است . فقط مغز می تواند این دامنه گسترده خدایان را به خود جای دهد . ممکن است بی درنگ بگویید که این ذهن آدمی است که خدایان مختلفی درست می کند ، نه فقط مغز . من کاملاً با شما موافق ام ، اما در گذر زمان ذهن در خلق تمام این مفاهیم مقدم بر مغز عمل می کند . در حال حاضر مغز برای ما تنها راه مشخص ورود به ذهن است . در فیلم های کارتونی وقتی شخصیت فیلم فکر ، فکری می کند ، لامپ بالای سر او روشن می شود ، اما در زندگی واقعی این طورنیست . ذهن ، بدون مغز به همان اندازه خدا ناپیدا و نادیدنی است . شما هیچ وقت در ظرفی کثیف و آلوده شیر نمی ریزید تا به عزیزی بدهید . چگونه خداوند در ظرف آلوده من خود را جلوه گر سازد ، پس نتیجه می گیریم که ما در ابتدا باید ظرف خود را تمیز کنیم و مهم تر اینکه نگذاریم بعد از تمیز کردن ظرف مان کسی یا چیزی آنرا آلوده کند ، زیرا قلب و مغز ما باید تجلی از نا متجلی شود .ما نباید به دنبال دیدن خدا باشیم ،بلکه باید خود را چنان صاف و تمیز کنیم که ابتدا شهود و آیات او را دریافت کنیم و سپس قادر خواهیم بود تا فقط جلوه ای از وجود او را درک کنیم . فقط همین

LaDy Ds DeMoNa
24th October 2009, 11:53 AM
رؤیت خدا با چشم،غیر ممکن است.زیرا چشم،یک ساختار مادی و جسمانی دارد و فقط از اشیای مادی
می تواند عکسبرداری کند؛آن هم نه هرگونه اشیای مادی بلکه فقط آن دسته ای که منعکس کننده ی
نور،با طیف خاصی باشند.یعنی چشم حتی توانایی دیدن همه ی اشیای مادی را ندارد،چه رسد به
موجودات غیرمادی(مانند فرشتگان)وچه رسد به وجود مقدس خداوند که هیچ شکل و تصویری وهیچ طول
وعرض وارتفاعی ندارد.و این قبیل ندیدن اختصاص به دنیا ندارد،در آخرت نیز با این چشم مادی نمی توان خدا را دید.
لا تُدرِکُهُ الابصارُ چشم ها او را درنمی یابند
وَ هُوَ یُدرِکُ الابصارَ و اوست که دیدگان را درمی یابد
وَ هُوَ اللطیفُ الخبیرُ و او لطیفِ آگاه است.
انعام،103
اما مرتبه ای از دیدن وجود دارد که مرتبه ای متعالی است و نه تنها امکان پذیر است بلکه از برترین هدف های زندگی می باشد.این مرتبه،بوسیله ی«قلب»است.
از امیر مؤمنان(ع)پرسیده شد:ای برادر ِرسول ِخدا،آیا پروردگارت را دیده ای؟ و ایشان فرمودند:چگونه پرستش نمایم کسی را که ندیده ام؟چشم ها وی را از طریق ِمشاهده ندیده است،ولی دل ها با حقایق ایمان دیده اند.
شمس مغربی به گونه ای دیگر آن جست و جو کننده را مورد خطاب قرار می دهد تا با دیده ی حقیقت بین،هستی را تماشا و تجلی خداوند را در جهان مشاهده کند:
نخست دیده طلب کن،پس آنگهی دیدار
از آن که یار کند جلوه بر اولواالابصار
تو را که دیده نباشد،کجا توانی دید
به گاه عرض ِتجلی،جمال چهره ی یار
اگرچه جمله ی پرتو،فروغ حُسن وی است
ولی چو دیده نباشد،کجا شود نظّار
تو را که دیده نباشد چه حاصل از شاهد
تو را که گوش نباشد چه سود از گفتار
تو را که دیده بُوَد پر غبار،نتوانی
صفای چهره ی او دید با وجود غبار
اگرچه آیینه داری برای حُسن ِرُخَش
ولی چه سود که داری همیشه آیینه ی تار
بیا به صیقل توحید آیینه بزدای
غبار شرک،که تا پاک گردد از زنگار
اگر نگار تو آیینه ای طلب دارد
روان،تو دیده ی دل را به پیش او می دار
سعدی شیرازی نیز با الهام از قرآن کریم که می فرماید خداوند از رگ گردن نیز به ما نزدیک تر
است،دوری از دیدار جمال حق را به کاهلی ها و کوتاهی های خود نسبت می دهد و می گوید:

دوست نزدیک تر از من به من است


وین عجب که من از وی دورم


چه کنم با که توان گفت که دوست


در کنار من و من مهجورم

حکیم صفای اصفهانی نیز طالب دیده ای نو و متفاوت جهت دیدار دوست است:
تجلی گه کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده درآیید و ببینید خدا را
خدا در دل سودازدگان است،بجویید
مجوییدزمین را مپویید سما را
بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم
اگر دوست پسندید،پسندیم بلا را
طبیبان خداییم و به هر درد دواییم
به جایی که بُوَد درد،فرتیم دوا را
ببندید در مرگ و ز مردن مگریزید
که ما باز نمودیم در دار شفا را
حجاب رخ ِمقصود،من و ما و شمایید
شمایید ببینید من و ما شما را

LaDy Ds DeMoNa
24th October 2009, 11:54 AM
آیا خدا را می توان دید
آیا خدا را می توان دید؟


http://img.tebyan.net/big/1387/04/24315611611925019816714591142518270169254248.jpg


مرحوم کلینى (قدس سره)در کتاب گرانسنک اصول کافی از “احمد بن ادریس و او“ از “محمد بن عبدالجبار” و او نیز از “صفوان بن یحیى “ چنین نقل کرده است که:
ابوقرّه محدث از من خواست تا او را خدمت امام رضا علیه السلام ببرم. من هم از آن حضرت اجازه گرفتم و ایشان هم اجازه دادند. ابوقرّه خدمت امام رسید و از حلال و حرام و احکام شرعى سؤ ال کرد، تا آن که به بحث توحید رسید و گفت : ما روایاتى داریم که خداوند دیدن و سخن گفتن با خودش را میان پیامبران علیهم السلام تقسیم کرده است و سخن گفتن را به موسى علیه السلام داده است و دیدن را به حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم عنایت کرده است .
امام رضا علیه السلام فرمودند:
پس کیست که از جانب خداوند این پیام را براى جن و انس و تمام جهانیان آورده است که هیچ چشمى خداوند را نمى بیند)انعام/103) و هیچ کس با علم به خداوند احاطه پیدا نمى کند(طه/110) و هیچ چیز همانند خداوند نیست(شوری/11)، آیا آن کس حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم نیست ؟!
ابوقرّه پاسخ داد: آرى !
امام رضا علیه السلام دوباره فرمودند:
چگونه مى شود انسانى به سوى تمام مردم فرستاده شود و بگوید که از جانب خداوند آمده و به دستور خداوند مردم را هدایت مى کند و بگوید: هیچ چشمى او را در نمى یابد و هیچ کس به او با علم احاطه پیدا نمى کند و هیچ کس همانند او نیست ، ولى بعد بگوید: من با چشمم او را دیدم و به او علم پیدا کردم و با علم به او احاطه پیدا کردم و خداوند به شکل یک انسان است ! آیا خجالت نمى کشید! زنادقه و کفار جرئت نکردند که چنین نسبتى را به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بدهند و بگویند که این پیامبر از جانب خداوند چیزى مى آورد، اما خودش چیزهاى دیگرى مى گوید؟
ابوقره گفت : خداوند متعال در قرآن مى فرماید: وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى(1) یعنى : و یک بار دیگر هم او را مشاهده کرد.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
قبل از این آیه ، آیه دیگرى هست که دلالت بر آن چه پیامبر دیده است ، مى کند؛ آن جا که خداوند مى فرماید: ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَاَءى (2) یعنى آنچه را که چشم محمد صلى الله علیه و آله و سلم دیده بود، دل پذیرفت و تکذیب نکرد. سپس از آن چه که دیده است ، خبر مى دهد: لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى(3) یعنى : آن حضرت آیات بزرگ پروردگارش را دید و آیات خداوند غیر از خداوند است و خداوند مى فرماید: و لایُحیِطُونَ بهِِ علُماً؛(4) یعنی : خلق را هیچ به او احاطه و آگاهى نیست .
حال اگر چشمها بتوانند خداوند را ببینند، به او علم و احاطه علمى نیز پیدا خواهند کرد و او را خواهند شناخت .
ابوقرّه گفت : پس بگوییم روایات دروغ است و آنها را تکذیب کنیم ؟
امام رضا علیه السلام فرمودند: هرگاه روایات با قرآن مخالف باشد، مى گوییم آن ها دروغند و همچنین آن روایات ، مخالف با اجماع مسلمانان است که مى گوید: هیچکس به خداوند احاطه و آگاهى پیدا نمى کند و چشمها او را در نمى یابد و هیچ چیز همانند او نیست . (پایان حدیث بنابر آن چه در کافى آمده است).(5)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد